هادی (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اسم «الهادى» در قرآن ده بار آمده و در دو مورد، وصف خدا قرار گرفته است، چنانکه مى فرماید: «...وَ إِنَّ اللّهَ لَهادِ الّذینَ آمَنُوا إِلى صِراط مُسْتَقیم».(حج/۵۴) «خدا افراد با ایمان را به راه راست هدایت مى کند. و نیز مى فرماید: «...وَ کفى بِرَبِّک هادِیاً وَ نَصیراً».(فرقان/۳۱) «کافى است که پروردگارت راهنما و کمک تو است».

از برخى از آیات، راهنما بودن خدا به صورت ضمنى نیز استفاده مى شود چنانکه مى فرماید: «...وَ مَنْ یضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد».(رعد/۳۳) «آن کس را که خدا گمراه سازد براى او هدایت کننده اى نیست».

هدایت و ضلالت در قرآن

یکى از اصول مسلّم قرآنى، آزادى انسان ها در مسئله هدایت و ضلالت یا ایمان و کفر است و آیه: «وَ قُلِ الحَقُّ مِنْ رَبّکمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیکفُر...».(کهف/۲۹) «بگو حق از جانب خدا است هرکس مى خواهد ایمان بیاورد و هرکس مى خواهد کفر ورزد»، بیانگر اصل اختیار و آزادى انسان در گرایش به آیین الهى، و یا روى گردانى از آن است.

در مقابل این اصل، اصل دیگرى است به نام اینکه هدایت و ضلالت افراد در دست خدا است و او هرکس را بخواهد هدایت، و هرکس را بخواهد گمراه مى سازد چنانکه مى فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَومِهِ لِیبَینَ لَهُمْ فَیضِلُّ اللّهُ مَنْ یشاءُ وَیهْدى مَنْ یشاءُ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکیم».(ابراهیم/۴) «هیچ پیامبرى را جز به زبان قوم خویش نفرستادیم تا براى آنان (پیامهاى الهى را) بیان کنند، (خدا) هرکس را بخواهد هدایت، و هرکس را بخواهد گمراه مى سازد اوست قدرتمند وحکیم».[۱]

اکنون سؤال مى شود، چگونه این دو اصل متضاد با هم پذیرفته مى شوند؟ اگر انسان مختار و آزاد است باید در هدایت و ضلالت نیز آزاد باشد، و اگر ایمان آوردن افراد و کفر ورزیدن آنها در دست خدا است، پس در گرایش به دین و اعراض از آن آزاد نیست.

آگاهى از مقصد قرآن در باره هدایت و ضلالت بستگى دارد که مجموع آیات مربوط به موضوع هدایت، یک جا مورد بررسى قرار گیرند، و در غیر این صورت، به مرام واقعى قرآن نخواهیم رسید و همین امر سبب شده است که نگارنده پس از سالهاى اشتغال به نگارش تفسیر ترتیبى، به تفسیر موضوعى روى آورده و آن را تعقیب مى کند.

یادآور مى شویم که کلید حل اختلاف، در گرو آگاهى از انواع هدایتها است که برخى همگانى و در اختیار همه مردم است و برخى دیگر اختصاصى و در دست خدا است. اینک انواع هدایتها:

الف. هدایت همگانى فطرى:

خدا گیاهان و جانداران را آفرید، و در وجود هر یک از این دو نوع قوه و نیرویى نهاد که او را به سوى کمالى که براى آن آفریده شده است رهبرى نماید، قرآن به این نوع هدایت همگانى که حتى نبات و حیوان را در بر مى گیرد در آیاتى اشاره کرده است و مى فرماید: «...رَبُّنَا الّذى أَعْطى کلَّ شَىء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى».(طه/۵۰) «خدا آفرینش هر موجودى را به او ارزانى داشته، آنگاه او را هدایت کرد».

مقصود از هدایت همگانى که همه موجودات امکانى را در بر مى گیرد جز هدایت فطرى در انسان، و غریزى در حیوان، و طبیعى در نبات و جماد نیست و قرآن در آیات مختلفى درباره این نوع هدایت سخن گفته است.[۲]

بنابر این هدایت تکوینى و فطرى که با قلم قضایى، بر پیشانى هر موجودى نوشته شده، استثناء بردار نبوده و همه را شامل است، لذا مى بینیم: گیاهان و درختان به صورت خودکار بالا مى روند، گل مى کنند، میوه مى دهند، و به حدّ کمال مى رسند و زنبور عسل، و مورچگان و کلیه جانداران با الهام از جهان غیب به زندگى حیوانى خود ادامه مى دهند، در حالى که در هیچ مکتب و مرکزى، چیزى نیاموخته و حتى براى زایمان و پرورش اولاد درسى فرا نگرفته اند.

ب. هدایت همگانى تبلیغى:

در این میان انسان از یک هدایت همگانى دیگرى برخوردار است که دیگر موجودات را چنین شأن و مقامى نیست و آن اینکه خدا او را از طریق عقل و خرد، اعزام پیامبران و آموزگاران الهى، فرستادن کتاب و صحیفه، به راه راست هدایت کرده و بهره گیرى از این وسایل را در اختیار همگان قرار داده و تبعیض و استثنایى قائل نشده است، چنانکه مى فرماید: «...وَ إِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ».(فاطر/۲۴) «هیچ امت و جمعیتى نیست مگر در میان آنان بیم دهى بوده است».

در آیه دیگر مى فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الکتابَ وَ المِیزان لِیقُومَ النّاسُ بِالقِسْطِ ...».(حدید/۲۵) «ما پیامبران خود را با دلایل فرستادیم، و همراه آنان کتاب و ترازو نیز نازل کردیم تا مردم عدالت را بپا دارند».

در این آیه، از سه وسیله تبلیغى همگانى سخن به میان آمده است: ۱. اعزام پیامبران همراه با معجزات: «رُسُلَنا بالبَینات»، ۲. کتابهاى آسمانى: «الکتاب»، ۳. عقل و خرد، «المِیزان»، که در حقیقت وسیله سنجش حق و باطل است.

از آنجا که پیامبران یکى از هادیان هستند و در باره پیامبر خاتم مى فرماید: «...و إِنَّک لَتهدى إِلى صِراط مُستَقیم».(شورى/۵۲) «تو به راه راست هدایت مى کنى». و در باره قرآن مى فرماید: «إِنَّ هذا القرآنَ یهْدى لِلَّتى هِىَ أَقْوَم...».(اسراء/۹) «این قرآن انسان ها را به درست ترین آئین ها هدایت مى کند». و در آیات دیگر از مشیت حکیمانه خود گزارش مى دهد که هیچ ملتى را عذاب نمى کند مگر این که با فرستادن پیامبر، حجت را بر آنها تمام مى کند، چنانکه مى فرماید: «وَ ما کنّا مُعَذِّبینَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً».(اسراء/۱۵) «ما هیچ قومى را عذاب نمى کنیم مگر اینکه قبلاً براى آنها پیامبرى مى فرستیم».

بنابراین، مشیت حکیمانه الهى ایجاب کرده است که ابزار هدایت را در اختیار همگان قرار دهد، آنگاه بگوید: «...فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِن وَمَنْ شاءَ فَلْیکفُر...». واگر قرآن، در موردى مى گوید: هدایت و ضلالت در دست خدا است، هرکس را بخواهد هدایت وهرکس را بخواهد گمراه مى سازد، به این نوع از هدایت، ارتباطى ندارد. مشیت حکیمانه او تعلق گرفته که این قسم از هدایت در اختیار همگان باشد و هرکس خواست از آن بهره بگیرد.

آرى در برابر این دو هدایت همگانى، هدایت خصوصى است، که در اختیار برخى قرار مى گیرد و به تعبیر دیگر: به هر کسى بخواهد مى بخشد و به هرکس نخواهد نمى بخشد، البته خواستن و نخواستن خدا نیز بى ملاک نبوده و قطعاً براى خود ضابطه اى دارد که هم اکنون بیان مى گردد.

ج. هدایت خصوصى:

خداى مهربان، گذشته از هدایت هاى همگانى، هدایت خاصى دارد که از آن گروهى است که از هدایت نخستین بهره گرفته و از این طریق خویشتن را در معرض بهره ورى از نسیم رحمت قرار دهد، خداوند نسبت به این گروه، از دریچه رحمت نگریسته، و در پوشش الطاف خاص خود در مى آورد.

گروهى که از هدایت همگانى (هدایت پیامبران، امامان و کتاب آسمانى) بهره مند شده، و با عقیده پاک در طریق اطاعت باشند، ناگهان الطاف خاص الهى شامل حال آنها مى شود و از هدایت افزون از گذشته، بهره مند مى گردند، بهره گیرى از این هدایت در دست خدا است، او هرکس را بخواهد هدایت مى کند ولى خواست خدا، نیز بى ملاک نیست، ملاک آن، بهره مندى از هدایت هاى قبلى است.

اگر برخى از آیات، هدایت و ضلالت را از آن خدا مى داند، مقصود این نوع هدایت خصوصى است و مقصود از گمراهى، محرومیت از آن مى باشد، و اسباب هدایت خصوصى در اختیار همگان است.

در این جا به دو گروه از آیات اشاره مى کنیم که هدایت و ضلالت خصوصى را مدلّل به امورى نموده است که فعل و ترک آنها در اختیار تمام بندگان است:

الف. ملاک هدایت خصوصى: براى شمول هدایت خصوصى ملاکهایى در آیات وارد شده که همگى به یک منشأ بر مى گردد و آن بهره مندى از هدایت نخستین است، چنانکه:

۱. «...إِنَّ اللّهَ یضِلُّ مَنْ یشاءُ وَ یهْدِى إِلَیهِ مَن أَناب».(رعد/۲۷) «خدا هرکس را بخواهد گمراه، و آن کس که به سوى او توجه کند، هدایت مى کند».

۲. «وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ مَعَ المُحْسِنینَ».(عنکبوت/۶۹) «آنان را که در راه ما کوشش کرده اند به راههاى خود هدایت مى کنیم و خدا با نیکوکاران است».

۳. «وَ الّذینَ اهْتَدَوا زادَهُمْ هُدىً».(محمد/۱۷) «آنان که هدایت یافته اند، بر هدایتشان افزودیم».

۴. «...إِنَّهُمْ فِتیـةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً».(کهف/۱۳) («اصحاب کهف) جوان مردانى بودند که به خدا ایمان آورده و برهدایتشان افزودیم».

روى سخن در این آیات با گروه مؤمنان است که از اسباب هدایت عمومى بهره مند شده و به راه راست هدایت شده اند و پس از اندى مشمول لطف خاص خدا مى شوند، چون از هدایت عمومى بهره کافى گرفته اند. در این آیات هدایت خصوصى، با جمله هاى (من أناب) و (من ینیب) و (جاهدوا) و (اهتدوا) و (آمنوا بربّهم) مدلّل گردیده است، یعنى این گروه به خاطر این شایستگى، مشمول لطف خاص الهى مى شوند.

ب. ملاک ضلالت خصوصى: در برخى از آیات، ملاک ضلالت خصوصى، نظیر هدایت بیان گردیده و مقصود از ضلالت خصوصى فقدان هدایت خاص و عنایت الهى است و خود این محرومیت نوعى گمراهى به شمار مى رود. در برخى از آیات به علت محرومیت تصریح شده و آن ظلم، فسق، کفر و زیغ است. یعنى این صفات پیشین مانع از وصول نور هدایت خصوصى مى گردد، چنانکه مى فرماید:

۱. «...وَ اللّهُ لا یهْدى القَومَ الظّالِمین».(جمعه/۵) «خدا ستمگران را هدایت نمى کند».

۲. «...وَ یضِلُّ اللّهُ الظالِمینَ وَ یفْعَلُ اللّهُ ما یشاء».(ابراهیم/۲۷) «خدا ستمگران را گمراه مى سازد و آنچه بخواهد انجام مى دهد».

۳. «...وَ ما یضِلُّ بِهِ إِلاّ الفاسِقین».(بقره/۲۶) «با این مثل ها جز گروه فاسق گمراه نمى شود».

۴. «إِنَّ الّذینَ کفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ یکنِ اللّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیهْدِیهُمْ طَرِیقاً».(نساء/۱۶۸) «آنان که کافر شده و ستم کرده اند خدا آنان را نمى بخشد و به راهى هدایت نمى کند».

۵. «...فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللّهُ لا یهْدى القَومَ الفاسِقینَ». (صف/۵) «آنگاه که منحرف گردیدند خدا نیز دلهاى آنان را، منحرف ساخت خدا گروه فاسق را هدایت نمى کند».

مقصود از هدایت نکردن و یا گمراه ساختن خدا، همان محرومیت از هدایت خصوصى، و عنایات خاص الهى است، و علت محرومیت آنان، به خاطر یک رشته موانعى، مانند ظلم، و فسق، کفر و یا انحراف عملى است که از نزول رحمت جلوگیرى مى کند و اگر این موانع نبود، و یا آن را مرتفع مى کردند، بسان گروه نخست، از لطف الهى محروم نمى شدند.

با آشنایى با اقسام هدایتها، مشکل جبر خود به خود حل مى گردد، زیرا آنچه که ملاک جبر است، همان دو هدایت نخست است که خوشبختانه جنبه عمومى دارد، و امّا هدایت خصوصى، اگر چه گسترده نیست ولى علت محرومیت، خود انسان است که مقدمات آن را فراهم نمى سازد.

اگر قرآن مى فرماید: هرکس را بخواهد گمراه و هرکس را بخواهد هدایت مى کند، مقصود هدایت سوم است، و خواست الهى بى ملاک نیست، و تحصیل آن براى بندگان کار آسان است، این بندگان صالح و ناصالح خدا هستند که مقدمات یکى را فراهم مى سازند.

آخرین سؤال:

آیاتى گواهى مى دهند که اگر خدا مى خواست همه مردم بدون استثنا ایمان مى آوردند، ولى مشیت او بر چنین هدایت همگانى تعلق نگرفته است، مانند آیه: «وَلَو شاءَ رَبُّک لآمَنَ مَنْ فِى الأَرض کلُّهُمْ جَمیعاً...».(یونس/۹۹) «اگر خدا مى خواست همه مردم روى زمین ایمان مى آوردند».

اکنون سؤال مى شود چرا، خواستار ایمان همگان نشده است؟

پاسخ: مقصود از این مشیت، اراده نافذ خدا است، که تحقق مراد پس از آن امر قطعى است، و اگر اراده او بر ایمان همه مردم روى زمین تعلق مى گرفت، کافرى روى زمین پیدا نمى شد، ولى در این صورت چنین ایمانى فاقد ارزش بود، ایمانى ارزش دارد که از روى اختیار باشد نه اضطرار، ایمانى که معلول اراده نافذ خدا باشد، بسان اعمال غریزى حشرات مى شود که ناخود آگاه به دنبال آن مى روند، و جز آن راه، راه دیگرى را نمى توانند انتخاب کنند و در مورد بحث، جز ایمان آوردن، پیمودن راه دیگرى براى آنان به صورت ممتنع در مى آید.

پانویس

  1. و این مضمون: هدایت و ضلالت در دست خدا است در سوره نمل/ ۹۳ و سوره فاطر/۸ نیز وارد شده است.
  2. درباره همه موجودات سوره اعلى/۱ـ۳ و در باره زنبور عسل، سوره نحل/۶۸ـ۶۹، درباره انسان سوره بلد/۸ـ۱۰ و سوره شمس/۷ـ۸.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.