احسن الخالقین (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عبارت «أحسنُ الخالِقین» در قرآن دو بار و در هر دو بار، به عنوان وصف خداوند ذکر شده است، چنانکه مى فرماید: «... ثُمَّ أَنْشأْناهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَک اللّهُ أَحْسَنُ الخالِقینَ» (مؤمنون/۱۴) «آنگاه به او آفرینش دیگر بخشیدیم، برتر است خدا که بهترین آفرینندگان است».

و در آیه دیگر مى فرماید: «أَتَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسنَ الخالِقین» (صافات/۱۲۵) «آیا بتى را به نام «بعل» مى پرستید و بهترین آفرینندگان را رها مى کنید».

اگر خدا در دو آیه خود را بهترین آفریننده مى خواند، در آیات دیگر، آفرینش خود را بهترین آفرینش توصیف مى کند و مى فرماید: «... الَّذِى أَحْسَنَ کلّ شَىء خَلَقَهُ ...» (سجده/۷) «هرچه را که آفرید نیکو آفرید».

و در جاى دیگر صورتگرى انسان را بهترین صورتگرى معرفى مى کند و مى فرماید: «... وَصَوَّرَکمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکمْ ...» (غافر/۶۴) «شما را صورت پردازى کرد، و صورتهاى شما را نیکو ساخت».

در این آیات، مهم فهم معنى «خلق» و آفرینش است که این همه زیبا توصیف شده است. خلق در لغت به معنى اندازه گیرى است و اگر به خوى انسانى «خُلْق» مى گویند، بدین جهت است که گویى آفرینش او بدان کیفیت اندازه گیرى شده است و «خَلاق» به معنى نصیب است، زیرا سهم هرکس، معین مى گردد.

بنابراین، «خلق» در قرآن به معنى هر نوع ایجاد نیست، بلکه ایجادى است با اندازه گیرى خاص، معادل «صُنع» که آن هم آفرینشى است با اندازه خاص چنان که مى فرماید: «... صُنْعَ اللّهِ الَّذى أَتْقَنَ کلّ شَىء إِنَّهُ خَبیرٌ بِما تَفْعَلُونَ» (نمل/۸۸) «آفرینش خدایى که هرچیز را متقن ساخت، و به آنچه انجام مى دهید آگاه است».

اکنون که معنى لغوى «خلق» روشن شد، باید دید مقصود از «أحسن الخالقین» چیست؟ ظاهر آیه این است که خدا براى غیر خود نیز خالقیت اثبات مى کند، ولى خود را نیکوترین خالق مى داند و به دیگر سخن، تعدد خالق را ولو به معنى نازل نفى نمى کند، بلکه خود را «أحسن» و غیر خود را «غیر احسن» مى خواند. روى این اساس است که خدا، گاهى خلقت را به یکى از بندگان خود به نام «مسیح» نسبت مى دهد و مى فرماید: «... وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئةِ الطَّیرِ بِإِذْنى ...» (مائده/۱۱۰) «به یاد آر آن گاه که از گل، پرنده اى را به اذن من مى آفریدى».

اکنون سؤال مى شود اگر واقعاً خالق مصداق متعدد دارد، پس مفاد آیه اى که خالقیت را به خدا منحصر مى سازد چیست؟ چنانکه مى فرماید: «ذلِکمُ اللّهُ رَبُّکمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ کلِّ شَىء فَاعْبُدُوهُ...» (انعام/۱۰۲) «این است پروردگار شما، خدایى جز او نیست، و پروردگار همه چیز است، او را بپرستید».

در این جا براى رفع اختلاف دو راه وجود دارد: راهى را که راغب و دیگر اشاعره انتخاب کرده اند و آن این که خالقیت در خدا را به گونه اى، و خالقیت در غیر او را به شکل دیگر تفسیر مى کنند. خالقیت خدا دو صورت دارد، یکى ایجاد بدون ماده و نمونه پیشین، مانند: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الأَرض ...» (بقره/۱۱۷). دیگرى ایجاد چیزى با ماده پیشین مانند: «... خَلَقَکمْ مِنْ نَفْس واحِدَة ...» (نساء/۱) «شما را از یک نفس آفرید».

خلقت بدون ماده و الگوى سابق مخصوص خداست، ولى خلقت به معنى دوم، مشترک میان خدا و غیر خدا است، و آفرینشگرى انسان از قبیل دوم است، یعنى از گل شکل مرغى را مى سازد.

در این جا راه دیگرى نیز هست و آن این که خلقت در همه مراتب مشترک است، زیرا انسان نیز بدون ماده پیشین صورى را در ذهن مى سازد، ولى تفاوت در استقلال و عدم استقلال است، خالقیت مستقل مخصوص خدا است، ولى خالقیت وابسته از آن انسان است. و این حقیقت در بسیارى از نسبتهاى مشترک نیز صادق است. خدا بدون استمداد از کسى خالق است، در حالى که غیر او به اذن و با استمداد از او آفرینشگرى دارد، از این جهت در مورد حضرت مسیح (علیه السلام)، پس از جمله «تخلُق» لفظ «بإِذنى» وارد شده است.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.