جامع (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«جامع» از ریشه «جمع» و به معناى به هم ضمیمه کردن، نزدیک کردن و گردآوردن چیزهایى در کنار هم است.[۱] جامع در وصف خدا، گاهى ذاتى و به معناى جامع فضایل و صفات نیکو، و گاهى فعلى است که دلالت دارد خداوند متعال به حق، جامع متفرقات و همانندها و اشیاى ضدّ است.[۲]

لفظ «جامع» در قرآن در سه مورد آمده و در دو مورد وصف خداوند متعال قرار گرفته است، چنان که مى فرماید:

«رَبَّنا اِنَّک جامِعُ النّاسِ لِیوم لارَیبَ فیهِ اِنَّ اللّهَ لا‌یخلِفُ المیعاد». (سوره آل عمران/۹) «پروردگارا! تو گرد آورنده مردم در روزى هستى که در آن شک نیست، خدا خلف وعده نمى کند».

«...اِنَّ اللّهَ جامِعُ المُنفِقینَ والکفِرینَ فى جَهَنَّمَ جَمیعا». (سوره نساء/۱۴۰) «خدا منافقان و کافران را در جهنم گرد مى آورد».

و در مورد سوم، صفت امر (به معنى کار) آمده است، چنان که مى فرماید:

«...وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یذْهَبُوا حَتّى یسْتَأْذِنُوهُ...». (سوره نور/۶۲) «هرگاه مؤمنان درباره کار عمومى با پیامبر باشند، مجلس را بدون اذن او ترک نمى کنند».

در هر حال مقصود از وصف «جامع» این است که خدا همه را در روز قیامت جمع مى کند و از آنجا که چنین روزى، روز سخت است، قبل از جمله «إِنَّک جامِعُ النّاس» در آیه مذکور، از خدا طلب رحمت مى شود تا خدا به داد انسان برسد و مى فرماید:

«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً إِنَّک أَنْتَ الوَهّاب». (سوره آل عمران/۸) «پروردگارا! قلبهاى ما را پس از آن که هدایتمان کردى از حق برمگردان، رحمت خود را براى ما ارزانى دار، حقّا که تو بى نهایت بخشنده اى».

پانویس

  1. مفردات، ص‌۲۰۱، «جمع».
  2. الأسنى فى شرح اسماء اللّه الحسنى، ج‌۱، ص‌۴۸۰.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.