و اگر خدای تو (در مشیّت ازلی) میخواست اهل زمین همه یکسره ایمان میآوردند، آیا تو میخواهی تا به جبر و اکراه همه را مؤمن و خداپرست گردانی؟
اگر پروردگارت می خواست یقیناً همه کسانی که روی زمین اند [اجباراً] ایمان می آوردند؛ [ای پیامبر! در حالی که خدا از بندگانش ایمان اجباری نخواسته] پس آیا تو مردم را وادار می کنی تا به اجبار مؤمن شوند؟!
و اگر پروردگار تو مىخواست، قطعاً هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مىآوردند. پس آيا تو مردم را ناگزير مىكنى كه بگروند؟
اگر پروردگار تو بخواهد، همه كسانى كه در روى زمينند ايمان مىآورند. آيا تو مردم را به اجبار وامىدارى كه ايمان بياورند؟
و اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان میآوردند؛ آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!)
Had your Lord wished, all those who are on earth would have believed. Would you then force people until they become faithful?
And if your Lord had pleased, surely all those who are in the earth would have believed, all of them; will you then force men till they become believers?
And if thy Lord willed, all who are in the earth would have believed together. Wouldst thou (Muhammad) compel men until they are believers?
If it had been thy Lord's will, they would all have believed,- all who are on earth! wilt thou then compel mankind, against their will, to believe!
واگر پروردگارت مىخواست، (به اجبار) همهى مردم روى زمين يكجا ايمان مىآوردند. (اكنون كه سنّت خدا بر ايمان اختيارى مردم است،) پس آيا تو مردم را مجبور مىكنى تا ايمان آورند؟!
نکته ها
خداوند، هم قدرت دارد، هم حكمت و از قدرتش آنجا و آن گونه استفاده مىكند كه خلاف حكمت نباشد و چون حكمتش اقتضا دارد كه مردم آزاد باشند، هرگز با قدرت قهرى خود آنان را به ايمان اجبارى وادار نمىكند.
امّا مشركان مىگفتند: «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا» «1» اگر خدا مىخواست ما مشرك نبوديم، پس شرك ما خواست خدا بوده است و ما بالاجبار مشرك شدهايم! اين آيه مىتواند پاسخى به سخن آنان باشد كه اگر اراده خدا بر اجبار كردن است، چرا اجبار به انحراف و شرك كند و لااقل اجبار به هدايت و ايمان بكند!؟
پیام ها
1- ايمان بر مبناى انتخاب است، نه اجبار وتحميل. «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ»
2- پيامبر صلى الله عليه و آله از روى دلسوزى، براى ايمان آوردن مردم اصرار مىكرد. «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»
چون سابقا بيان فرمود كه ايمان ملجأ و مضطر فايده ندارد، سپس بيان نمايد كه اگر ايمان اجبارى و اكراهى مفيد بود، هر آينه به قدرت مطلقه اكراه مىفرمود تمام اهل زمين را بر ايمان، و اين مخالف حكمت و نقض غرض و منافى تكليف است:
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ: و اگر بخواهد پروردگار تو اى پيغمبر به اراده تكوينى و مشيت اكراهى، ايمان بندگان را. لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً:
هر آينه ايمان آورند اهل زمين همه ايشان بتمامه، يعنى ذات احديت قدرت دارد بر اجبار و وادار نمودن خلق بر ايمان، لكن چنين ايمانى را نخواسته، بلكه اراده و مشيت الهيه تعلق يافته به ايمان اختيارى بندگان.
توضيح- اراده الهى بر دو قسم است: يكى اراده تكوينى و آن علم به نظام احسن عالم است به طريق تام و كامل كه مشيت ازليه به آنچه تعلق يافته تغيير پذير نيست و بندگان را هيچگونه مدخليتى در آن نباشد، مانند ذكوريت و انوثيت و كوتاهى و بلندى قامت و سفيدى و سياهى بدن و هيئات و صور و اشكال. قسم دوم: اراده تشريعى است، و آن علم به مصلحت در فعل مكلف باشد، مثل ايمان و طاعت كه اراده الهيه تعلق يافته به صدور آن از مكلف به مقدمات اختياريه؛ به اين معنى كه وقوع آن به اختيار بنده باشد، و آيه شريفه در بيان اينست كه اگر خداى تعالى ايمان را به اراده تكوينى خواستى، هر آينه تخلف نپذيرفتى و تمام خلق مؤمن شدى، لكن منافى حكمت و نقض غرض خواهد بود، پس ايمان را از مكلفين به اراده تشريعى خواسته، و لذا بعضى مؤمن و برخى كافر شوند بالاختيار نه اضطرار.
أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ: آيا پس تو اى پيغمبر اراده نمائى اكراه مردمان را.
ج5، ص 402
حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ: تا اينكه مؤمن شوند، يعنى سزاوار نيست اينكه اراده كنى اكراه ايشان را بر ايمان با آنكه قدرت ندارى، زيرا خداى تعالى با قدرت مطلقه اراده ننمايد ايمان اكراهى را، چه منافى تكليف است. آيه شريفه مورد تسليه خاطر پيغمبر است بر ناملايمات وارده از قوم و تحسر آن حضرت بر كفر آنان و حرص بر ايمان ايشان.
در تفسير برهان «1»: ابن بابويه (رحمه الله) به اسناد خود از ابى الصلت روايت نموده كه از جمله سؤالات مأمون از حضرت رضا عليه السّلام معنى اين آيه شريفه بود «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ...» حضرت فرمود: حديث نمود مرا پدرم موسى بن جعفر عليهما السلام از آباء گرام خود از على بن ابى طالب عليه السّلام كه مسلمانان خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرضه داشتند كه: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اگر اكراه كنى به ايمان، هر كه قدرت دارى، هر آينه زياد شود عدد ما، و قوت يابيم بر دشمنان. حضرت فرمود: نباشم كه ملاقات كنم رحمت حق را به امر تازهاى كه حكمى براى من نشده باشد. حاصل آنكه: بدون وحى الهى امرى ننمايم و نيستم از متكلفين. پس حق تعالى اين آيه نازل فرمود كه: اى پيغمبر، اگر بخواهد پروردگار تو هر آينه ايمان آرند همه اهل زمين بتمامه بر سبيل الجاء و اضطرار در دنيا، چنانچه ايمان آرند نزد مشاهده عذاب در آخرت، و اگر چنين كارى نمايم، هر آينه مستحق مدح و ثواب نشوند از جانب من، و لكن اراده فرمودم از ايشان كه ايمان آرند به حالت اختيار نه اضطرار، تا مستحق شوند ثواب و كرامت و بهشت را «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ ...».
و اگر بخواهد پروردگار تو هر آينه ايمان ميآورد هر كه در زمين است همه آنها تمامى آيا پس تو اكراه ميكنى مردم را تا باشند گروندگان
و نباشد مر كسى را كه ايمان بياورد مگر بدستور خدا و قرار ميدهد پليدى و ملعنت را بر آنانكه تعقّل نميكنند.
تفسير
كلمه كلّهم براى تأكيد عموم مستفاد از كلمه من است و جميعا حال است يعنى در حاليكه مجتمع و متّفق در ايمان باشند و در عيون از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده است كه در جواب سؤال مأمون از اين آيه فرمود كه پدرم از پدرانش و آنها از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نمودهاند كه مسلمانان بحضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند كه عدّه و عدّه ما كافى است اگر خواسته باشى مردم را اكراه به قبول اسلام فرمائى ميتوانى فرمود نميخواهم اقدام به امرى نمايم كه خداوند دستور آنرا بمن نداده و مردم را مجبور كنم و بزحمت اندازم پس اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه اگر خدا خواسته بود تمام مردم بر سبيل الجاء و اضطرار بدون ميل و اختيار ايمان ميآوردند چنانچه در وقت معاينه عذاب و روز قيامت ايمان ميآورند ولى اين ايمان فائده ندارد چون استحقاق مدح و ثواب نميآورد خدا ميخواهد مردم به اراده و اختيار ايمان بياورند تا مقرّب درگاه الهى و مستحقّ نعيم جاودان شوند لذا به پيغمبر خود فرموده آيا تو اكراه ميكنى مردم را به چيزى كه من اراده آنرا ننمودم و امّا اينكه فرموده و نباشد مر كسى را كه ايمان بياورد مگر بدستور خدا مراد تحريم ايمان نيست بلكه مراد ايمان آنها است بدستور الهى و دستور امر او است به ايمان ماداميكه در دار دنيا كه عالم تكليف است وجود دارند و الجاء به ايمان وقتى است كه از دار تكليف و تعبّد خارج شوند و مأمون پس از شنيدن جواب عرض كرد غم از دلم زدودى خدا غم از دلت بزدايد و انصافا بعد از اين بيان معجزنشان كه در اعلى درجه فصاحت و بلاغت و حلّال تمام مشكلات اين دو آيه است ديگر جاى هيچ توضيح و بيان نيست فقط ذيل آيه دوم بنظر حقير از اسرار مكنونه است كه امام عليه السّلام نخواسته است آنرا براى مأمون كشف فرمايد و ناچار بايد به سلب توفيق و خذلان ناشى از خبث طينت و عدم قابليّت و ترك تعقّل و تفكّر در آيات الهيّه تفسير شود و بعضى رجس را بعذاب و غضب تفسير فرمودهاند و بعضى جعل را بمعنى حكم گرفتهاند و به اين بيانات دفع اشكال لزوم الجاء بكفر را
ايمان امري است قلبي و از صفات نفسانيه است و حكمت الهي اقتضاء ميكند که از روي ميل و رغبت و شوق و ذوق ايمان بياورند بعد از اقامه حجت و دليل بارسال رسل و انزال كتب و اعطاء معجزه از روي اختيار و اينکه ايمان است که باعث سعادت دنيا و آخرت و رستگاري و نجات از مهالك نشأتين ميشود و الّا خداوند قدرت داشت که بندهگان را باجبار و كره وادار كند بايمان و بالاي سر هر يك ملكي موكول كند با شلّاق و تازيانه آنها را رو بايمان بكشد لكن همچه ايماني فائده و نتيجه ندارد چنانچه وظيفه انبياء هم اينست که دعوت كنند و اقامه معجزه كنند و حجت را بر خلق تمام كنند خواه بپذيرند و قبول كنند يا اعراض كنند و ايمان نياورند وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا البَلاغُ لذا ميفرمايد وَ لَو شاءَ رَبُّكَ لو امتناعيه است که محال است خداوند اينکه نحو مشيّتش تعلق بگيرد چون خلاف حكمت است لَآمَنَ مَن فِي الأَرضِ که هر كس که روي زمين است ايمان آورد كرها و جبرا كُلُّهُم جَمِيعاً تأكيد عموم است که احدي بدون ايمان نباشد
جلد 10 - صفحه 463
أ فأنت آيا با اينكه صلاح نيست و بر خلاف حكمت است شما ميخواهي تُكرِهُ النّاسَ باكراه و جبر وادار كني آنها را حَتّي يَكُونُوا مُؤمِنِينَ نبايد خود را بزحمت بيندازي و غم و اندوه بخود راه دهي.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 99)- ایمان اجباری بیهوده است! در آیات گذشته خواندیم که ایمان اضطراری به هیچ دردی نمیخورد، به همین جهت در این آیه میگوید: «اگر (ایمان اضطراری و اجباری به درد میخورد) و پروردگار تو اراده میکرد همه مردم روی زمین ایمان میآوردند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً).
بنابراین از عدم ایمان گروهی از آنان دلگیر و ناراحت مباش، این لازمه اصل آزادی اراده و اختیار است که گروهی مؤمن و گروهی بیایمان خواهند بود، «با این حال آیا تو میخواهی مردم را اکراه کنی که ایمان بیاورند» (أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
این آیه بار دیگر تهمت ناروایی را که دشمنان اسلام کرارا گفته و میگویند با صراحت نفی میکند، آنجا که میگویند: اسلام آیین شمشیر است و از طریق زور و اجبار بر مردم جهان تحمیل شده است.
اصولا دین و ایمان چیزی است که از درون جان بر میخیزد، نه از برون و به وسیله شمشیر، و مخصوصا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را از اکراه و اجبار کردن مردم برای اسلام برحذر میدارد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: