قوی (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این اسم و صفت خداوند به معناى نیرومندى و توانایی،[۱] نه بار به صورت معرفه و نكره در قرآن آمده است؛ هفت مرتبه با صفت «عزیز» و دو بار با صفت «شدیدالعقاب».[۲]

  • «...إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ». (سوره انفال/ ۵۲)
  • «فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ». (سوره هود/ ۶۶)
  • «اَالَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ». (سوره حج/ ۴۰)
  • «...إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ». (سوره حج/ ۷۴)
  • «وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا». (سوره احزاب/ ۲۵)
  • «ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ». (سوره غافر/ ۲۲)
  • «اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ». (سوره شورى/ ۱۹)
  • «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ». (سوره حدید/ ۲۵)
  • «كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ». (سوره مجادله/ ۲۱)

چنانکه گفته شد، در این آیات، این اسم گاهى با (شدید العقاب) و گاهى با (عزیز) همراه آمده است، و از اسم همراه مى توان به معناى قوى پى برد.

«قوى» در لغت در مقابل ضعیف است، راغب مى گوید: لفظ «قوه» گاهى در معنى قدرت بکار مى رود چنان که مى فرماید: (خُذُوا ما آتَیناکمْ بِقُوَّة): «آنچه را به شما داده ایم به قدرت بگیرید»، و گاهى استعداد و آمادگى در شیئ «قوه» نامیده مى شود.

ولى با توجه به موارد استعمال «قوه» در قرآن مى توان گفت، قوه مرتبه شدیده قدرت است، خواه قدرت بدنى باشد، چنان که مى فرماید: (قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوّة).(فصلت/۱۵)، یا قوت روحى چنان که مى فرماید: (یا یحْیى خُذِ الکتابَ بِقُوَّة).(مریم/۱۲) و یا نیروهاى کمک دهنده، چنان که حضرت لوط آرزو مى کند که اى کاش قوه و قدرتى مى داشت تا بدکاران را از عمل زشت باز مى داشت: (لَوْ أَنَّ لى بِکمْ قُوَّة).(هود/۸۰) و نظیر همین است گفتار وزیران ملکه سبا که خود را چنین توصیف کردند: (... نَحْنُ أُولُوا قُوَّة وَ أُولُوا بَأْس شَدید).(نمل/۳۳): «ما دارندگان نیرو و جنگجویان با قدرتى هستیم».

شیخ صدوق مى گوید: قوى معناى معروفى دارد و آن این است که کار را بدون زحمت و کمک گیرى از کسى انجام مى دهد.[۳]

در هر حال قوى کسى است که داراى قدرت مطلقه است، و به خاطر همین معنا با دو اسم (عزیز) و (شدید العقاب) همراه مى باشد.[۴]

پانویس

  1. شرح اسماء اللّه الحسنى، للرّازى، ص ۲۹۸.
  2. اسما و صفات الهى فقط در قرآن، ج ۲، ص ۱۱۰۳ - ۱۱۰۶.
  3. توحید، صدوق، ص ۲۲۰.
  4. منشور جاوید، سبحانی، ج۲ ص ۳۲۸-۳۲۹.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.