قدیر (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این اسم و صفت الهى، مبالغه از قادر است و «مقتدر» نیز بر مبالغه در قدرت دلالت دارد.[۱] «قدیر» صفت مشبّهه به معناى همیشه توانا و قادر بودن است. اسم قدیر در قرآن چهل و پنج بار آمده و در همه موارد وصف خداوند است که برخى را بیان مى کنیم:

«... فَیغْفِرُ لِمَنْ یشاءُ وَ یعَذِّبُ مَنْ یشاءُ وَ اللّهُ عَلى کلِّ شَىْء قَدیرٌ».(بقره/۲۸۴) «هرکس را بخواهد مى بخشد، و هرکس را بخواهد عذاب مى کند، خدا بر همه چیز توانا است».

این اسم گاهى مجرد از اسمهاى دیگر آمده چنان که در سى و سه مورد مى فرماید: «إِنَّ اللّهَ عَلى کلِّ شَىْء قَدیرٌ» و گاهى همراه با اسم «علیم». مانند: «إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ قَدیرٌ».(نحل/۷۰) و گاهى با اسم «عفوّ»: «فَإِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوّاً قَدِیراً».(نساء/۱۴۹)

دیگر آیات مشتمل بر اسم «قدیر»:

شماره نام سوره آیات
۱ سوره بقره(۲) آیات ۲۰ و ۱۰۶ و ۱۰۹ و ۱۴۸ و ۲۵۹ و ۲۸۴.
۲ سوره آل عمران(۳) آیات ۲۶ و ۲۹ و ۱۶۵ و ۱۸۹.
۳ سوره نساء(۴) آیات ۱۳۳ و ۱۴۹.
۴ سوره مائده(۵) آیات ۱۷ و ۱۹ و ۴۰ و ۱۲۰.
۵ سوره انعام(۶) آیه ۱۷.
۶ سوره انفال(۸) آیه ۴۱.
۷ سوره توبه(۹) آیه ۳۹.
۸ سوره هود(۱۱) آیه ۴.
۹ سوره نحل(۱۶) آیات ۷۰ و ۷۷.
۱۰ سوره حج(۲۲) آیات ۶ و ۳۹.
۱۱ سوره نور(۲۴) آیه ۴۵.
۱۲ سوره فرقان(۲۵) آیه ۵۴.
۱۳ سوره عنکبوت(۲۹) آیه ۲۰.
۱۴ سوره روم(۳۰) آیات ۵۰ و ۵۴.
۱۵ سوره احزاب(۳۳) آیه ۲۷.
۱۶ سوره فاطر(۳۵) آیات ۱ و ۴۴.
۱۷ سوره فصلت(۴۱) آیه ۳۹.
۱۸ سوره شوری(۴۲) آیات ۹ و ۲۹ و۵۰.
۱۹ سوره احقاف(۴۶) آیه ۳۳.
۲۰ سوره فتح(۴۸) آیه ۲۱.
۲۱ سوره حدید(۵۷) آیه ۲.
۲۲ سوره حشر(۵۹) آیه ۶.
۲۳ سوره ممتحنه(۶۰) آیه ۷.
۲۴ سوره تغابن(۶۴) آیه ۱.
۲۵ سوره طلاق(۶۵) آیه ۱۲.
۲۶ سوره تحریم(۶۶) آیه ۸.
۲۷ سوره ملک(۶۷) آیه ۱.

قدرت خدا

قدرت و علم از مشهورترین صفات خدا، و قادر و عالم و قدیر و علیم از بارزترین اسم هاى خدا مى باشند. بدین جهت مناسب است مقدارى درباره قدرت بحث کنیم، نخست معناى لغوى قدرت را توضیح مى دهیم.

قادر و قدیر به معنى توانا است و قدرت به معنى استطاعت و توانایى است، ولى سخن در همین است که قدرت از «قَدْر» گرفته شده و آن به معنى اندازه است، چگونه از آن لفظ قادر و قدرت گرفته شده که مفاد آن توانا و توانایى است؟

شاید نکته آن این باشد که انسان توانا آنگاه که بخواهد کارى را انجام دهد، مورد فعل را اندازه گیرى مى کند، آنگاه که از این نظر فارغ شد، قدرت خود را بکار مى بندد. بنابر این اشتقاق قدیر و قادر از «قدر» به معنى اندازه، به تطور در معنى «قدْر» نیاز دارد. چنانکه مى فرماید: «... قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکلِّ شَىْء قدراً».(طلاق/۳): «خدا براى هر چیزى اندازه اى معین کرده است».

«قدرت» در اصطلاح متکلمان دو تعریف دارد که انطباق هر دو در مورد خدا با مشکل روبرو است:

۱. صحّة الفعل و الترک: امکان انجام فعل و ترک، یعنى قادر کسى است که هم انجام کار و ترک آن براى او ممکن است.

۲. الفعل عند المشیئة و الترک عند عدمها: انجام کار به هنگام خواستن و ترک آن به هنگام نخواستن، یعنى قادر کسى است که اگر اراده کند انجام مى دهد، و اگر اراده نکند انجام نمى دهد، و یا اگر نخواست انجام نمى دهد.

ولى هر دو تعریف درباره انسان صادق است و نمى توان قدرت خدا را با آن دو تعریف کرد. زیرا در تعریف نخست کلمه «صحت» به معنى «امکان» بکار رفته است، قهراً قادر کسى است که در آن امکان فعل و ترک باشد، و مقام واجب الوجود پیراسته از صفت امکان است، زیرا این امکان یا امکان ذاتى و ماهوى است که ملازم با ماهیت است، مانند اتصاف ماهیت انسان به امکان، و یا امکان استعدادى است که صفت ماده مى باشد، مانند: دانه که امکان گیاه شدن را دارد و ذات اقدس خداوند منزه از ماهیت و ماده است.

امّا تعریف دوم مربوط به فاعل است که با مشیت کار مى کند، یعنى خواست و اراده زاید بر ذات، و این در موردى صادق است که ذات فاعل براى ایجاد فعل کافى نباشد، بلکه در سایه اراده مشیت زاید بر ذات توانا مى گردد و این درباره خدا متصور نیست. از این جهت نمى توان قدرت خدا و قدرت مخلوق را با یک تعریف بیان کرد.

واقعیت قدرت را مى توان چنین بیان کرد: هر موقع فاعل را با فعلى بسنجیم یکى از سه حالت را دارد:

۱. فعل ملازم با فاعل است، مانند حرارت نسبت به آتش.

۲. ترک فعل ملازم با فاعل است، مانند سردى نسبت به آتش.

۳. وجود و عدم فعل نسبت به فاعل یکسان است، یعنى نه مقید به فعل است که فعل حالت ضرورت به خود بگیرد، و نه مقید به ترک است که فعل حالت امتناع به خود بگیرد، بلکه نسبت به هر دو یکسان است. هرگاه فاعلى نسبت به فعل و ترک حالت یکسانى را به خود گرفت به او قادر و توانا مى گوییم.

بنابر این مى توان هر دو تعریف گذشته را اصلاح کرد، امّا در تعریف نخست بگوییم مقصود از صحت بیان تساوى دو نسبت است، یعنى فاعل نسبت به یکى از دو طرف فعل و ترک ملزم نیست، بلکه مختار است.

و امّا درباره تعریف دوم که یادآور شدیم فاعلى که با مشیت کار کند فاعل ناقص است، روى مبناى اشاعره است که مشیت را زاید بر ذات مى دانند. ولى بنابر عینیت مشیت با ذات در این صورت فاعل ناقص نخواهد بود.

و در هر حال ملاک قادر با فاعل موجب، در داشتن اختیار و فقدان آن است. قادر انجام دهنده کارى است که با اختیار انجام دهد، در مقابل فاعل مضطر و موجب؛ و صفت قادر مانند دیگر صفات ذاتى است که در حمل آن بر ذات خدا، باید جنبه هاى کمال را گرفت و از جنبه هاى نقص صرف نظر کرد.[۲]

پانویس

  1. شرح اسماء اللّه الحسنى، رازى، ص ۳۲۱-۳۲۲.
  2. منشور جاوید، ج۲، ص۳۲۱-۳۱۹.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.