ذوالرحمة

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این وصف در قرآن سه بار وارد شده و در هر سه مورد وصف خدا قرار گرفته است:

۱. «وَ رَبّک الغَفُور ذُو الرَّحْمَة». (سوره کهف/۵۸)

«پروردگار تو آمرزنده رحیم است».

۲. «ورَبّک الغَنىُّ ذُو الرّحْمَةِ...».(انعام/۱۳۳)

«پروردگار تو بى نیاز و رحیم است».

۳. «فإِنْ کذَّبُوک فَقُلْ رَبّکمْ ذُو رَحْمَة واسِعَة».(انعام/۱۴۷)

«اگر تو را تکذیب کردند بگو پروردگار شما صاحب رحمت گسترده است».

و با توجه به بحثى که در باره رحمت در اسم «رحیم» خواهیم کرد، مفاد این وصف نیز روشن مى شود.[۱]

به تعبیر مرحوم علامه این «ذوالرحمه» از دوتا اسم رحمان و رحیم کامل‌تر است. خدای سبحان در اثر غفور بودن، در اثر ذوالرحمه بودن به اینها مهلت می‌دهد راه برای توبه باز است، راه برای انابه باز است تا به حُسن عاقبت بار یابند «وَرَبُّک الْغَفُورُ» یک، «ذُو الرَّحْمَةِ» دو، چون این‌چنین است «لَوْ یؤَاخِذُهُم» اگر می‌خواست فعلاً اینها را مؤاخذه کند در اثر اینکه اینها اظلم‌اند از اینکه اعراض کردند، از اینکه «نَسِی مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ» همه علل و عوامل کیفر کردن اینها فراهم است ولی چون خدای سبحان غفور است و ذوالرحمه، به اینها مهلت می‌دهد عذاب می‌کند لکن تأخیر می‌اندازد که راه برای توبه اینها باز باشد «وَرَبُّک الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یؤَاخِذُهُمْ» بالفعل «بِمَا کسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ» تأخیر نمی‌انداخت فوراً اینها را عذاب می‌کرد «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» نه اینکه خدا برای اینها موعدی مقرّر کرده که فرمود: «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» این‌چنین نیست الآن دارد داوری می‌کند؛ این نکته را عنایت کنید که در المیزان آمده؛ یک وقت است خدا سرشت و سرنوشت گذشته را تشریح می‌کند می‌فرماید خدا این‌چنین کرد، خدا این‌چنین قرار داد، خدا این‌چنین جعل کرد، خدا این‌چنین اراده می‌کند، اینها از سنّت الهی حکم می‌کند. یک وقت سخن از «جعل» و امثال ذلک نیست حرف نهایی را الآن دارد می‌زند، این معلوم می‌شود که در کرسی قضا قرار گرفته فرمود: «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» یعنی الآن ایجاد کردیم این مسئله را اینها یک قرار مشخّص دارند یک روز معینی دارند یعنی الآن من این‌چنین حکم می‌کنم چون عذاب قیامت که خب حسابش مشخص است که مربوط به آینده است اما عذاب دنیا هر لحظه است دیگر ممکن است ذات اقدس الهی در همین لحظه تعذیبشان کند در برابر اینکه عذاب اینها تعجیل نیست بلکه مؤجّل است یعنی اَجل‌دار و مدّت‌دار است این را به عنوان سرنوشت یا سرشت یا قضایای گذشته ذکر نکرد نفرمود «جعل الله لهم أجلا» بلکه فرمود: «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» یعنی الآن که دارد پرونده را تنظیم می‌کند فرمود الآن عجله‌ای نیست ما برای اینها یک موعد مشخص اینها را خواهیم گرفت این الآن در کرسی قضاست بنابراین نسبت به مسئله قیامت «جَعَل» است. خب الآن که بهشت و جهنّمی مستقر نیست نسبت به عذاب دنیا که هر لحظه ممکن است خود ذات اقدس الهی الآن که در مقام قضا و داوری است فرمود فعلاً ما اینها را نمی‌گیریم این حکم است مثل اینکه قاضی یک وقت است که قاضی برابر قانون می‌گوید این شخص بعد از دو ماه باید به زندان برود این از قانون خبر می‌دهد. یک وقت است نه، قاضی آنجایی که به وسیله علمِ او جرم ثابت شد آنجا که دست قاضی باز است می‌تواند تخفیف بدهد می‌تواند عذاب را بالفعل صادر کند می‌گوید این دو ماه بعد بیاید. این دو ماه بعد بیاید را قانون نگفته قانون دستِ قاضی را باز گذاشته پس دو گونه دو ماه بعد بیاید ما داریم، یک وقت است که قاضی برابر قانون می‌گوید این بعد از دو ماه باید به زندان برود چون در قانون نوشته؛ یک وقت است نه، در قانون دست قاضی را باز گذاشته چه عذاب نقد، چه عذاب مؤخّر ولی قاضی هم‌اکنون حکم می‌کند که این بعد از دو ماه باید بیاید. این فرق بین «جعل لهم موعدا» با «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» است که این «بَل لَهُم مَوْعِدٌ» از سرشت و سرنوشت و قانون قبلی خبر نمی‌دهد، از حکم فعلی سخن می‌گوید.[۲]

پانویس

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.