رحیم (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

کلمه «رحیم» ۹۵ بار در قرآن کریم وارد شده و در تمام موارد به عنوان وصف خدای تعالی آمده است. اسم رحیم با اسماى دیگرى هم وارد شده است:

۱. الرَّحمن: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ». (حمد/۱)

۲. التواب: «فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلمات فَتابَ عَلَیهِ انَّهُ هُوَ التوّابُ الرَّحیم».(بقره/۳۷)، «آدم کلماتى را از خدا دریافت کرد و خدا نیز از طریق رحمت به سوى او بازگشت، او است توبه پذیر و رحیم».

۳. الرؤوف: «...إِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤوفٌ رَحیم».(بقره/۱۴۳)، «خدا به مردم مهربان و رحیم است».

۴. الغفور: «...فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ باغ وَ لاعادفَلا إِثْمَ عَلَیهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».(بقره/۱۷۳)، «بر فرد مضطر آن گاه که مفرط و متجاوز نباشد گناهى نیست، خداوند آمرزنده و مهربان است».

۵. الودود: «وَاسْتغْفِرُوا رَبّکمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ إِنَّ رَبِّى رَحِیمٌ وَدُودٌ».(هود/۹۰)، «از خدا طلب آمرزش کنید، به سوى او روى آورید که پروردگار من مهربان و دوستدار است».

۶. العزیز: «وَإِنَّ رَبّک لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحیم».(شعراء/۹)، «و پروردگار تو قدرتمند و مهربان است».

۷. الرب: «سَلامٌ قَولاً مِنْ رَبّ رَحیم».(یس/۵۸)، «سلامى که سخن پروردگار است».

۸. البرّ: «إِنّا کنّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ انّهُ هُوَ البرُّ الرَّحیم».(طور/۲۸)، «ما پیش از این او را مى خواندیم، او نیکوکار و مهربان است».

اگر در معانى صفاتى که در کنار رحیم آمده است دقت کنیم، همگى با مفهوم رحیم ارتباط تنگاتنگ دارند، حتى اسم عزیز که همراه با رحیم آمده است، با توجه به مجموع آیه کاملاً مناسب است; زیرا یادآور مى شود که خدا در عین قدرت، رحیم است و مهربانى او نشانه ضعف او نیست.

رحمان و رحیم هر دو اسم از ماده «رحم» مشتق بوده و ما ریشه هر دو اسم را به هنگام بحث از (ارحم الراحمین)، بیان کردیم. از آیات قرآن استفاده مى شود که عرب جاهلى با لفظ «الرّحمن» آشنا نبوده است، لذا هنگامى که پیامبر اکرم آنان را دعوت مى کرد که براى رحمان سجده کنند، مى گفتند ما «رحمان» را نمى شناسیم، چنانکه مى فرماید: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسجُدُوا للرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحمن أَنَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفوراً».(فرقان/۶۰)، «هنگامى که به آنها گفته مى شود براى رحمان سجده کنید، مى گویند رحمان کیست، آیا بر آنچه که امر مى کنى سجده کنیم، در این حالت از ایمان به حق گریزان بودند».

رحمان و رحیم هر دو از ماده واحد گرفته شده اند و در لغت عرب نظایر زیاد دارند مانند: عطش و عطشان، رىّ و ریان، فَرَح و فَرْحان، جزَل و جَزْلان، که دومى از تأکید و گسترش بیشترى برخوردار است و به تعبیر دیگر: در دومى مبالغه اى هست که در اولى نیست؛ از این جهت مفسران براى تفاوت این دو لفظ وجوهى را یادآور شده اند که منعکس مى کنیم:

۱. رحمان به منزله اسم خاص (عَلَم) براى خدا است که به غیر او اطلاق نمى شود. در حالى که رحیم اسم عام است و به دیگرى نیز اطلاق مى شود.

۲. خداوند رحمان در دنیا و رحیم در آخرت مى باشد.

۳. رحمان شامل همه مکلفان و رحیم به مؤمنان اختصاص دارد.

۴. رحمان ناظر به یک رحمت و رحیم ناظر یک صد رحمت است.[۱]

از میان وجوه یاد شده، وجه دوم صحیح تر است و شواهدى از آیات و روایات آن را تأیید مى کند، چنان که قرآن کریم اسم رحمان را مطلق آورده و فرموده است: «الرَّحْمنُ عَلَى العَرشِ اسْتَوى» (طه/۵) ولی اسم رحیم را مخصوص مؤمنان دانسته و فرموده است: «وَ کانَ بِالمُؤْمِنینَ رَحِیماً».(احزاب/۴۳)

در روایتى امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «رحمان» اسم مخصوص خدا است، ولى با گسترش بیشتر نسبت به همه افراد انسان و «رحیم» اسم عام است بر خدا و غیر خدا اطلاق مى شود، ولى با گسترش کمتر. شیخ صدوق این حدیث را چنین معنا مى کند: «رحمان اسم خدا است که همه بندگان خدا را در بر مى گیرد، زیرا نسبت به همه، روزى بخش و منعم است و در این مورد مؤمن و کافر یکسان است، در حالى که رحیم از آن نظر اطلاق مى شود که به افراد با ایمان در آخرت با نظر رحمت مى نگرد، چنان که مى فرماید: «وَ کانَ بِالمُؤْمنینَ رَحیماً».(احزاب/۴۳) و در نتیجه «رحمان» و «رحیم» مانند «ندمان» و «ندیم» دو اسم اند که از رحمت گرفته شده اند».[۲]

فخر رازى پس از نقل حدیث یاد شده از امام صادق (علیه السلام)، به توضیح آن برخاسته و مى گوید: رحمان اسم خاص خداوند است و از نظر اثر همه را در بر مى گیرد، نیکوکار و بدکار را شامل مى شود و رحیم اسم عام است، زیرا بر غیر خدا نیز اطلاق مى شود; امّا از نظر اثر مخصوص مؤمنان است، آن گاه براى اثبات این مطلب چنین مى گوید: «آن گاه که عرب بخواهد درباره چیزى مبالغه کند مانند خشم و سیرى و برهنگى، مى گوید: «غضبان»، «شبعان»، «عریان»، مثلاً لفظ اخیر را در موردى به کار مى برد که برهنه واقعى باشد، ولى هرگاه جامه کهنه اى داشته باشد، درباره آن «عارى» به کار مى برد، نه «عریان» و چون لفظ «رحمان» بر همین وزن است، طبعاً بر مبالغه دلالت مى کند. و رحیم بر وزن «فعیل» گاهى به معنى فاعل است، مثل سمیع به معنى سامع، و گاهى به معنى مفعول است مانند: «قتیل» به معنى مقتول، و در هیچ کدام مبالغه منظور نیست، و معروف است که هرگاه از یک کلمه دو لفظ مشتق گردد، آنچه حروف بیشترى دارد بر معنى بیشترى دلالت دارد».[۳]

امّا نمایش این دو اسم در انسان این است که هرگاه خدمت بیشترى به مردم کرد، مظهر رحمان و هرگاه نسبت به مؤمنان مهربانى کرد، مظهر رحیم خواهد بود و اگر در برخى از روایات آمده است «تخلّقوا بأخلاق اللّه» شاید مقصود این است که انسان به اندازه توان تجلى گاه اوصاف خدا باشد، مگر موردى که تشبه ممنوع است مانند «مصور».

پانویس

  1. مجمع البیان، ج۱، ص ۲۱.
  2. توحید، صدوق، ص ۲۰۳.
  3. فخر رازى، لوامع البینات، ص۱۵۲ـ ۱۷۲.

منبع

برگرفته از منشور جاوید، جعفر سبحانی، صفحه ۲۶۰ تا ۲۶۳، پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی.

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.