خیرالفاصلین (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«خیرُ الفاصلین» از اسماء و صفات خداوند و به معناى «بهترین جداکننده میان درستى و نادرستى» است و یک بار در قرآن کریم در آیه ۵۷ سوره انعام آمده است:[۱]

«قُلْ إِنِّى عَلى بَینَة مِنْ رَبِّى وَکذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدى ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الحُکمُ إِلاّ للّهِ یقصّ الحقّ وَ هُوَ خَیرُالفاصِلینَ»؛ «بگو من دلیل روشنى از پروردگارم دارم، و شما آن را تکذیب کردید چیزى که به آن شتاب دارید (نزول عذاب) نزد من نیست، حکم و فرمان تنها از آن خدا است (حق را بیان مى کند) و او بهترین داوران است».

ابن فارس مى گوید: «فصل» در لغت عرب به معنى جدایى چیزى از چیزى است و به همین جهت حاکم را «فیصل» مى گویند، زیرا او به هنگام حکم، حق را از باطل جدا مى سازد، و به بچه شتر آن گاه که از شیر گرفته شود (یا از مادر جدا مى گردد) فصیل مى گوید، همچنان که به زبان نیز «مفصّل» مى گویند، چون مطالب به وسیله آن بیان و بازگو مى شود.

راغب اصفهانی نیز در «مفردات» خود پس از اشاره به معنى اصلى «فصل» مى گوید: روز رستاخیز را «یوم الفصل» مى گویند، چون در آن روز حق، از باطل جدا مى شود، و میان مردم با داورى، جدایى حاصل مى شود، و «فصل الخطاب» به آن کلامى مى گویند که قاطعانه داورى کند.

روى این دو بیان، «خیر الفاصلین» به معنى «خیر الحاکمین» است، زیرا خدا در داورى هاى خود ستم نمى کند، و اگر دیگر داوران به وسیله شاهد و سوگند و یا گرد آورى قراین، قضاوت مى کنند، ولى خدا به وسیله علم محیط خود که پیراسته از جهل است داورى مى کند و خطا به علم او راه ندارد، در حالى که مدارک دیگر داوران ممکن است خطا برود.

بهره ما از این اسم این است که در داورى عادل باشیم و در قضاوت، قاطعانه حق را از باطل جدا سازیم، چنان که حضرت داوود به نصّ قرآن مظهر این اسم بوده است: «یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناک خَلِیفَةً فِى الأَرْضِ فَاحْکمْْ بَینَ النّاسِ بِالحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الهَوى فَیضِلَّک عَنْ سَبیلِ اللّهِ...»(سوره ص/۲۶) «اى داوود ما تو را در زمین جانشین خود قرار دادیم، میان مردم به حق داورى کن و از هوا و هوس پیروى منما، مبادا تو را از راه خدا گمراه سازد».[۲]

پانویس

  1. اسما و صفات الهى فقط در قرآن، ج۱، ص۴۰۸.
  2. آیت الله جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۲، ص۲۲۷.

مطالب مرتبط

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.