قُدّوس (اسم الله): تفاوت بین نسخهها
(افزودن الگوی قرآن) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
| (یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
| سطر ۱: | سطر ۱: | ||
| − | + | لفظ '''«قُدّوس»''' در [[قرآن کریم]] دو بار به عنوان وصف [[خداوند]] وارد شده است: | |
| − | + | * {{متن قرآن|«هُوَ اللّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ العَزِيزُ الجَبّارُ المُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ»}}.([[سوره حشر|حشر]]/۲۳) «اوست خدايى كه جز او خدا نيست، فرمانرواى منزه و بى عيب، ايمنى بخش، حافظ و نگهبان، قدرتمند، خودمختار، بزرگوار، منزه است خدا از آنچه براى اوشريك قرار مى دهند». | |
| − | + | * {{متن قرآن|«يُسَبِّحُ للّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ المَلِكِ القُدُّوسِ العَزيزِ الحَكيمِ»}}.([[سوره جمعه|جمعه]]/۱) «تنزيه مى كند خدا را آنچه در آسمانها و زمين است، فرمانرواى منزه، قدرتمند وحكيم». | |
| − | + | اكنون بايد ديد معنى قدّوس چيست؟ با توجه به آياتى كه مشتقاتى از ماده اين كلمه در آنها آمده، مى توان گفت: معناى آن، پاكى از آلودگى هاى ظاهرى و باطنى است چنان كه مى فرمايد: {{متن قرآن|«إِذْ ناداهُ رَبّهُ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوى»}}.([[سوره نازعات|نازعات]]/۱۶) «آنگاه كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس "طوى" صدا كرد». | |
| − | |||
| − | + | و نيز مى فرمايد: {{متن قرآن|«...فاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوى»}}.([[سوره طه|طه]]/۱۲) «كفشهاى خود را بيرون آر، تو در سرزمين مقدس "طوى" هستى». | |
| − | |||
| − | و نيز مى فرمايد: {{متن قرآن|«...فاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوى»}}.([[سوره طه|طه]]/ | ||
از آنجا كه كفش غالباً آلوده است، و «طوى» يك مكان مقدسى مى باشد، دستور مى دهد كه [[حضرت موسی علیه السلام|حضرت موسى]] (عليه السلام) كفشهايش را در آورد. | از آنجا كه كفش غالباً آلوده است، و «طوى» يك مكان مقدسى مى باشد، دستور مى دهد كه [[حضرت موسی علیه السلام|حضرت موسى]] (عليه السلام) كفشهايش را در آورد. | ||
| − | اكنون كه روشن شد اين لفظ به معنى طهارت و پاكيزگى | + | اكنون كه روشن شد اين لفظ به معنى طهارت و پاكيزگى است، بايد متعلق آن را از قراين موجود در كلام به دست آورد، مثلاً [[فرشتگان]] به هنگام آفريدن [[آدم]] به خدا چنين خطاب كردند: {{متن قرآن|«...وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لكَ...»}}.([[سوره بقره|بقره]]/۳۰) «ما تو را با ستايش تنزيه مى كنيم، و تو را پاكيزه مى شماريم». |
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | + | از آنجا كه متعلق تقديس، ذات [[خدا]] است، طبعاً مقصود تنزيه خدا از شريك و مثل خواهد بود. از اين بيان مى توان استفاده كرد كه تمام صفات سلبى خداوند شاخه هاى اين وصف عمومى هستند. متكلمان صفات سلبى را چنين بيان كرده اند: | |
| − | + | ۱. نظير و همتايى ندارد و يگانه است. ۲. جسم نيست و در جهتى قرار نگرفته، براى چيزى محل واقع نشده و در چيزى حلول نكرده، با چيزى متحد نشده است. ۳. ذات او محل حوادث نيست. ۴. لذت و الم به ذات او راه ندارد. ۵. او ديده نمى شود. ۶. كُنه ذات او بر كسى معلوم نيست. ۷. جوهر و عرض نيست. | |
| − | و | + | متكلمان براى نفى اين گونه صفات، اقامه برهان كرده اند، و همگى مصاديق اسم «قدّوس» مى باشند. |
| − | قرآن | + | گاهى سؤال مى شود كه چرا در [[قرآن]] پس از اسم «مَلِك»، اسم «قدّوس» آمده است؟ شايد علت آن اين باشد كه متبادر از «مَلِك» در اذهان مردم، قدرتمندانى هستند كه گهگاهى از طريق [[ظلم]] و چپاول، به حكومت خود دوام مى بخشند و در برخى از [[آیات]] اين نوع عمل زشت پادشاهان وارد شده است، مثلاً [[ملکه سبأ]] به وزيران خود مى گويد: {{متن قرآن|«...إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَجعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلها أَذِلَّة»}}.([[سوره نمل|نمل]]/۳۴) «پادشاهان هرگاه وارد شهرى شوند آنجا را ويران كرده و عزيزان را ذليل مى كنند». و در جاى ديگر آمده است: {{متن قرآن|«...وَ كانَ وَرائهُمْ مَلكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَة غَصْباً»}}.([[سوره کهف|كهف]]/۷۹) «در پيشاپيش آنها فرمانروايى بود، كه كشتى ها را ضبط و مصادره مى كرد». |
| − | + | [[قرآن]] با آوردن لفظ «القدوس» پس از اسم «الملِك» مى رساند كه سيره اين مَلك با ديگر ملك ها كاملاً متفاوت است، اين فرمانروا از همه نقصها و كاستيها منزه است. اين نكته اى است كه به نظر ما رسيد، ممكن است نكته اى ديگر نيز داشته باشد. | |
| − | |||
| + | ==منابع== | ||
| + | *منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج۲ ص۳۲۴-۳۲۷، [https://tohid.ir/fa/index/book?bookID=167&page=13#id324_p324 پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله سبحانی]. | ||
{{اسماء الله}} | {{اسماء الله}} | ||
{{قرآن}} | {{قرآن}} | ||
| − | [[رده: | + | [[رده:واژگان قرآنی]][[رده:اسماء و صفات الهی]] |
| − | [[رده: | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۱۹
لفظ «قُدّوس» در قرآن کریم دو بار به عنوان وصف خداوند وارد شده است:
- «هُوَ اللّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ العَزِيزُ الجَبّارُ المُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ».(حشر/۲۳) «اوست خدايى كه جز او خدا نيست، فرمانرواى منزه و بى عيب، ايمنى بخش، حافظ و نگهبان، قدرتمند، خودمختار، بزرگوار، منزه است خدا از آنچه براى اوشريك قرار مى دهند».
- «يُسَبِّحُ للّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ المَلِكِ القُدُّوسِ العَزيزِ الحَكيمِ».(جمعه/۱) «تنزيه مى كند خدا را آنچه در آسمانها و زمين است، فرمانرواى منزه، قدرتمند وحكيم».
اكنون بايد ديد معنى قدّوس چيست؟ با توجه به آياتى كه مشتقاتى از ماده اين كلمه در آنها آمده، مى توان گفت: معناى آن، پاكى از آلودگى هاى ظاهرى و باطنى است چنان كه مى فرمايد: «إِذْ ناداهُ رَبّهُ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوى».(نازعات/۱۶) «آنگاه كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس "طوى" صدا كرد».
و نيز مى فرمايد: «...فاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوى».(طه/۱۲) «كفشهاى خود را بيرون آر، تو در سرزمين مقدس "طوى" هستى».
از آنجا كه كفش غالباً آلوده است، و «طوى» يك مكان مقدسى مى باشد، دستور مى دهد كه حضرت موسى (عليه السلام) كفشهايش را در آورد.
اكنون كه روشن شد اين لفظ به معنى طهارت و پاكيزگى است، بايد متعلق آن را از قراين موجود در كلام به دست آورد، مثلاً فرشتگان به هنگام آفريدن آدم به خدا چنين خطاب كردند: «...وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لكَ...».(بقره/۳۰) «ما تو را با ستايش تنزيه مى كنيم، و تو را پاكيزه مى شماريم».
از آنجا كه متعلق تقديس، ذات خدا است، طبعاً مقصود تنزيه خدا از شريك و مثل خواهد بود. از اين بيان مى توان استفاده كرد كه تمام صفات سلبى خداوند شاخه هاى اين وصف عمومى هستند. متكلمان صفات سلبى را چنين بيان كرده اند:
۱. نظير و همتايى ندارد و يگانه است. ۲. جسم نيست و در جهتى قرار نگرفته، براى چيزى محل واقع نشده و در چيزى حلول نكرده، با چيزى متحد نشده است. ۳. ذات او محل حوادث نيست. ۴. لذت و الم به ذات او راه ندارد. ۵. او ديده نمى شود. ۶. كُنه ذات او بر كسى معلوم نيست. ۷. جوهر و عرض نيست.
متكلمان براى نفى اين گونه صفات، اقامه برهان كرده اند، و همگى مصاديق اسم «قدّوس» مى باشند.
گاهى سؤال مى شود كه چرا در قرآن پس از اسم «مَلِك»، اسم «قدّوس» آمده است؟ شايد علت آن اين باشد كه متبادر از «مَلِك» در اذهان مردم، قدرتمندانى هستند كه گهگاهى از طريق ظلم و چپاول، به حكومت خود دوام مى بخشند و در برخى از آیات اين نوع عمل زشت پادشاهان وارد شده است، مثلاً ملکه سبأ به وزيران خود مى گويد: «...إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَجعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلها أَذِلَّة».(نمل/۳۴) «پادشاهان هرگاه وارد شهرى شوند آنجا را ويران كرده و عزيزان را ذليل مى كنند». و در جاى ديگر آمده است: «...وَ كانَ وَرائهُمْ مَلكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَة غَصْباً».(كهف/۷۹) «در پيشاپيش آنها فرمانروايى بود، كه كشتى ها را ضبط و مصادره مى كرد».
قرآن با آوردن لفظ «القدوس» پس از اسم «الملِك» مى رساند كه سيره اين مَلك با ديگر ملك ها كاملاً متفاوت است، اين فرمانروا از همه نقصها و كاستيها منزه است. اين نكته اى است كه به نظر ما رسيد، ممكن است نكته اى ديگر نيز داشته باشد.
منابع
- منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج۲ ص۳۲۴-۳۲۷، پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله سبحانی.




