عفوّ (اسم الله): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[فرهنگ قرآن]]}}
+
'''«عَفُوّ»''' از اسماء و صفات [[الله|خداوند]] متعال است و به معناى بخشايشگر و صرفنظر کننده از خطاهاى بندگان و [[گناه|گناهان]] ضعیفان است.<ref>التحقیق، ج۸، ص۱۸۳؛ الاسماء والصّفات، بیهقى، ج۱، ص ۱۰۳-۱۰۴.</ref>
  
عفوّ، از اسما و صفات خداوند متعال است و به معناى صرفنظر كردن از خطاهاى بندگان و گناهان ضعيفان است.<ref>التحقيق، ج8، ص183؛ الاسماء والصّفات، بيهقى، ج1، ص 103-104.</ref>
+
این واژه در پنج مورد از [[قرآن|قرآن مجید]] به عنوان وصف خدا آمده است و گاهی با اسم «[[غفور (اسم الله)|غفور]]» يا «[[قدیر (اسم الله)|قدير]]» همراه مى باشد:
  
اين واژه در پنج مورد از [[قرآن]] مجيد آمده است:
+
*{{متن قرآن|«...اِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورا»}}. ([[سوره نساء]]، ۴۳)
 +
*{{متن قرآن|«...وکانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورا»}}. ([[سوره نساء]]، ۹۹)
 +
*{{متن قرآن|«...فَاِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا قَدیرا»}}. ([[سوره نساء]]، ۱۴۹)
 +
*{{متن قرآن|«...لَینصُرَنَّهُ اللّهُ اِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُور»}}. ([[سوره حج]]، ۶۰)
 +
*{{متن قرآن|«...اِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفور»}}. ([[سوره مجادله]]، ۲)
  
* {{متن قرآن|«...اِنَّ اللّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُورا»}}. ([[سوره نساء]](4)، 43)
+
اكنون بايد ديد معنى ريشه اى «عَفُوّ» چيست؟ [[ابن فارس]] مى گويد: اين واژه دو معنى اصلى دارد كه يكى حاكى از رها كردن شيئ، و ديگرى دال بر طلب و درخواست چيزى است، و بقيه معانى به يكى از اين دو معنا بر مى گردد، مثلاً [[عفو]] خدا از بندگان به معنى رها كردن آنها است كه آنها را تعقيب نكند.
* {{متن قرآن|«...وكانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورا»}}. ([[سوره نساء]](4)، 99)
 
* {{متن قرآن|«...فَاِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوًّا قَديرا»}}. ([[سوره نساء]](4)، 149)
 
* {{متن قرآن|«...لَيَنصُرَنَّهُ اللّهُ اِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُور»}}. ([[سوره حج]](22)، 60)
 
* {{متن قرآن|«...اِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفور»}}. ([[سوره مجادله]](58)، 2)
 
  
 +
[[خلیل فراهیدی]] مى گويد: «كسى را كه مستحق كيفر است رها كنى، او را عفو كرده اى».
 +
 +
ولى تصور ما اين است كه «عفو» غير از ترك است، ترك با حفظ [[گناه]] مى سازد، در حالى كه عفو به معنى محو و ازاله است، مى گويند «عفت الديار؛ خانه فرسوده و ويران گرديد». در اين صورت بايد عفو الهى را كنايه از آن گرفت كه آثار گناه را نيز پاك مى كند، و شايد فضل او به مرحله اى مى رسد كه خود انسان نيز گناه خويشتن را فراموش مى كند و احياناً عفو الهى به مرحله اى مى رسد كه جاى هر سيّئه حسنه اى را ثبت مى كند چنان كه مى فرمايد: {{متن قرآن|«...فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات وَكانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً»}}.([[سوره فرقان]]، ۷۰) «آنان كسانى اند كه خدا بديهايشان را به نيكى ها تبديل مى كند و خداوند آمرزنده و مهربان است».
 +
 +
بنابر اين كلمه «عَفُوّ» در رساندن بخشايشگرى خدا رساتر از «[[غفور (اسم الله)|غفور]]» است.
 +
 +
[[شیخ صدوق]] مى گويد: «عفو» مشتق از «عَفُوّ» بر وزن فعول است، و عَفُوّ انسانى است كه چيزى را محو كند، چنان كه خدا مى فرمايد: {{متن قرآن|«عَفَى اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذنتَ لَهُم»}}.([[سوره توبه]]، ۴۳) «خدا اذن تو را به آنان محو كرد».
 +
 +
براى معنى دوم (طلب كردن) كه [[ابن فارس]] از آن ياد كرد، موردى در قرآن پيدا نكرديم جز آيه {{متن قرآن|«...يَسْأَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُل العَفْوَ ...»}}.([[سوره بقره]]، ۲۱۹) از تو مى پرسند، چه [[انفاق]] كنند؟ (قرآن به جاى اين كه به متن سؤال آنان پاسخ گويد، و جنس انفاق را معيّن كند به كميت پرداخته مى گويد) مازاد از ما يحتاج را، شايد بتوان گفت عفو در اين آيه به گونه اى دلالت بر طلب مى كند، يعنى طلب كردن مازاد.
 +
 +
و در هر حال بشر بايد تجلى گاه صفات حق قرار گيرد و در اين جا نيز مى تواند تجلى گاه صفت او باشد چنان كه مى فرمايد: {{متن قرآن|«...وَلْيعفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللّه لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ»}} ([[سوره نور]]، ۲۲) «عفو كنيد و بگذريد آيا نمى خواهيد خدا شما را ببخشد، خدا بخشنده و مهربان است».
 +
 +
[[فخر رازی]] نقل مى كند: روزی [[حضرت على]] (عليه السلام) غلام خود او را صدا زد، پاسخ نداد، بار ديگر صدا كرد، جواب نداد... برخاست به سوى او، ديد استراحت كرده است. فرمود صداى مرا شنيدى؟ گفت آرى، گفت: چرا پاسخ نگفتى و چه مانع از آن شد؟ گفت: يقين به [[حلم]] و اعتماد به عفو تو. على (عليه السلام) فرمود: تو را به خاطر اين اعتقاد در حق من در راه خدا آزاد كردم.<ref> فخر رازى، لوامع البينات، ص ۳۳۸.</ref><ref>منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج ۲، ص ۲۹۸-۲۹۹.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
 
==منابع==
 
==منابع==
فرهنگ قرآن، جلد 20، صفحه 466.
+
*[https://tohid.ir/fa/index/book?bookID=167&page=12#id297_p297 منشور جاوید، جعفر سبحانی، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله سبحانی].
 
+
* [[فرهنگ قرآن]]، اکبر رفسنجانی، ج ۲۰، ص ۴۶۶.
 +
{{اسماء الله}}
 +
{{قرآن}}
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۰:۲۸

«عَفُوّ» از اسماء و صفات خداوند متعال است و به معناى بخشايشگر و صرفنظر کننده از خطاهاى بندگان و گناهان ضعیفان است.[۱]

این واژه در پنج مورد از قرآن مجید به عنوان وصف خدا آمده است و گاهی با اسم «غفور» يا «قدير» همراه مى باشد:

  • «...اِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورا». (سوره نساء، ۴۳)
  • «...وکانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورا». (سوره نساء، ۹۹)
  • «...فَاِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا قَدیرا». (سوره نساء، ۱۴۹)
  • «...لَینصُرَنَّهُ اللّهُ اِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُور». (سوره حج، ۶۰)
  • «...اِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفور». (سوره مجادله، ۲)

اكنون بايد ديد معنى ريشه اى «عَفُوّ» چيست؟ ابن فارس مى گويد: اين واژه دو معنى اصلى دارد كه يكى حاكى از رها كردن شيئ، و ديگرى دال بر طلب و درخواست چيزى است، و بقيه معانى به يكى از اين دو معنا بر مى گردد، مثلاً عفو خدا از بندگان به معنى رها كردن آنها است كه آنها را تعقيب نكند.

خلیل فراهیدی مى گويد: «كسى را كه مستحق كيفر است رها كنى، او را عفو كرده اى».

ولى تصور ما اين است كه «عفو» غير از ترك است، ترك با حفظ گناه مى سازد، در حالى كه عفو به معنى محو و ازاله است، مى گويند «عفت الديار؛ خانه فرسوده و ويران گرديد». در اين صورت بايد عفو الهى را كنايه از آن گرفت كه آثار گناه را نيز پاك مى كند، و شايد فضل او به مرحله اى مى رسد كه خود انسان نيز گناه خويشتن را فراموش مى كند و احياناً عفو الهى به مرحله اى مى رسد كه جاى هر سيّئه حسنه اى را ثبت مى كند چنان كه مى فرمايد: «...فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات وَكانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً».(سوره فرقان، ۷۰) «آنان كسانى اند كه خدا بديهايشان را به نيكى ها تبديل مى كند و خداوند آمرزنده و مهربان است».

بنابر اين كلمه «عَفُوّ» در رساندن بخشايشگرى خدا رساتر از «غفور» است.

شیخ صدوق مى گويد: «عفو» مشتق از «عَفُوّ» بر وزن فعول است، و عَفُوّ انسانى است كه چيزى را محو كند، چنان كه خدا مى فرمايد: «عَفَى اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذنتَ لَهُم».(سوره توبه، ۴۳) «خدا اذن تو را به آنان محو كرد».

براى معنى دوم (طلب كردن) كه ابن فارس از آن ياد كرد، موردى در قرآن پيدا نكرديم جز آيه «...يَسْأَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُل العَفْوَ ...».(سوره بقره، ۲۱۹) از تو مى پرسند، چه انفاق كنند؟ (قرآن به جاى اين كه به متن سؤال آنان پاسخ گويد، و جنس انفاق را معيّن كند به كميت پرداخته مى گويد) مازاد از ما يحتاج را، شايد بتوان گفت عفو در اين آيه به گونه اى دلالت بر طلب مى كند، يعنى طلب كردن مازاد.

و در هر حال بشر بايد تجلى گاه صفات حق قرار گيرد و در اين جا نيز مى تواند تجلى گاه صفت او باشد چنان كه مى فرمايد: «...وَلْيعفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللّه لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» (سوره نور، ۲۲) «عفو كنيد و بگذريد آيا نمى خواهيد خدا شما را ببخشد، خدا بخشنده و مهربان است».

فخر رازی نقل مى كند: روزی حضرت على (عليه السلام) غلام خود او را صدا زد، پاسخ نداد، بار ديگر صدا كرد، جواب نداد... برخاست به سوى او، ديد استراحت كرده است. فرمود صداى مرا شنيدى؟ گفت آرى، گفت: چرا پاسخ نگفتى و چه مانع از آن شد؟ گفت: يقين به حلم و اعتماد به عفو تو. على (عليه السلام) فرمود: تو را به خاطر اين اعتقاد در حق من در راه خدا آزاد كردم.[۲][۳]

پانویس

  1. التحقیق، ج۸، ص۱۸۳؛ الاسماء والصّفات، بیهقى، ج۱، ص ۱۰۳-۱۰۴.
  2. فخر رازى، لوامع البينات، ص ۳۳۸.
  3. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج ۲، ص ۲۹۸-۲۹۹.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه