منابع و پی نوشتهای متوسط
جامعیت مقاله متوسط
شناسه ناقص است
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

استدراج: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(معنای استدراج)
 
(۳۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:منبع الکترونیکی پایگاه معتبر|ماخذ=سایت}}
+
{{متوسط}}
  
 +
'''«اِستدراج»''' از سنتهای الهی به معنای نزدیک شدن تدریجى و غیرمستقیم کافران و فاسقان به هلاکت و [[عذاب]]، بر اثر اصرار بر [[کفر]] و [[گناه]] است. استدراج توسط [[خداوند]] بر اساس [[حکمت]] بوده و با [[عدالت]] او منافاتی ندارد و مادامی که نزول عذاب مایه بیداری و برگشت گناهکاران باشد، خداوند اقدام به عذاب استدراج نمی‏‌کند. عذاب استدراج به دنبال برخی از گناهان مانند تکذیب آیات الهی و فراموشی و [[غفلت]] از پیام‏های الهی، دامن‏گیر شخص می‏‌شود؛ اما در مقابل، [[ایمان]] و [[تقوا]]، یاد خدا و [[شکر]] او، از عوامل ایمنى از سنت استدراج است.
 +
==معنای استدراج==
 +
به گفته اهل لغت<ref>مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۳، ص: ۱۹۰؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص: ۳۱۰. ابن منظور، لسان العرب، ج ۲، ص، ۲۶۶.</ref> «استدراج» دو معنی دارد، یکی  گرفتن چیزی به تدریج است، زیرا اصل این ماده از «درجه» گرفته شده که به معنی «پله» است، همان گونه که انسان در صعود و نزول از طبقات پائین عمارت به بالا یا به عکس، از پله‌ها استفاده می‌کند؛ همچنین هرگاه چیزی را تدریجاً و مرحله به مرحله بگیرند یا گرفتار سازند به این عمل استدراج گفته می‌شود.
  
__toc__
+
معنی دیگر استدراج، «پیچیدن» است، همان گونه که یک طومار را به هم می‌پیچند. و به گفته [[علامه شعرانی]]: استدراج، اندک اندک بردن و نزدیک کردن است.<ref> شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی، ص۲۵۴ </ref> بنابراین، این واژه در همه کاربردهایش متضمن معناى تدریج و نوعى حرکت صعودى<ref>التحقیق، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲، «درج‌.</ref> یا نزولى<ref>زادالمسیر، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۵؛ جوامع‌الجامع، ج‌ ۱، ص‌ ۴۸۶؛ الاصفى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱۵.</ref> است. استدراج در اصطلاح نوعی عقوبت تدریجی بر کافران و گناهکاران غافل در چهره برخورداری آنان از نعمت‏های دنیوی است.
  
به طوري كه اهل لغت گفته‌اند<ref>مصطفوي، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش، ج 3، ص: 190؛ راغب اصفهاني حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، صفوان عدنان داودي، دمشق بيروت، دارالعلم الدار الشامية، 1412 ق، اول، ص: 310. ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب، بيروت، دار صادر، 1414 ق، سوم، ج 2، ص، 266.</ref> استدراج دو معني دارد، يكي  گرفتن چيزي به تدريج است زيرا اصل اين ماده از درجه گرفته شده كه به معني "پله" است، همان گونه كه انسان در صعود و نزول از طبقات پائين عمارت به بالا يا به عكس، از پله‌ها استفاده مي‌كند همچنين هرگاه چيزي را تدريجاً و مرحله به مرحله بگيرند يا گرفتار سازند به اين عمل استدراج گفته مي‌شود. معني ديگر "پيچيدن" است، همان گونه كه يك طومار را به هم مي‌پيچند.
+
مفهوم استدراج در [[قرآن]] به معناى فرو‌کشیدن تدریجى افراد به سوى مقصد و سرانجامشان<ref>تأویل مشکل القرآن، ص‌ ۱۶۶؛ فتح القدیر، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۱.</ref> یا در هم پیچیدن زندگى و وجودشان از طریق اغفال آنها از یاد خداست<ref>مفردات، ص‌ ۳۱۱؛ معانى القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۲۷۱؛ نمونه، ج‌ ۷، ص‌ ۳۲‌ـ‌۳۴.</ref> که اعطاى نعمت و آسایش بیشتر در این فرایند نقشى اساسى دارد. انسان‌هایى که از هدایت‌ها و آزمایش‌هاى گوناگون خداوند براى هدایت تأثیر مثبت نمى‌پذیرند، در آخرین مرحله به آنان مهلت داده شده، به کلى رها مى‌گردند و حتى زمینه‌ها و امکانات سقوط نیز برایشان مهیا ‌مى‌شود و به تدریج به سرانجام شوم خویش نزدیک شده، ناگاه به [[عذاب]] خداوندى دچار مى‌گردند.<ref>السنن‌الالهیه، ص ۲۳۱ـ۲۳۵؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۴۶؛ ج‌ ۱۹، ص‌ ۳۸۶.</ref>
  
از حسين بن علي صلوات الله عليهما در [[تحف العقول]] نقل شده فرمود: «استدراج از خداوند سبحان آن است كه نعمت بنده را فراوان كند و توفيق شكر را از او سلب نمايد».<ref>قريشي، سيد علي اكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1371 ش، ششم، ج 2، ص: 335.</ref>
+
واژه «استدراج» (سَنَستَدرِجُهم) در دو [[آیه]] از [[قرآن مجید]] آمده است و هر دو آیه درباره انکارکنندگان آیات الهی است. یکی در آیه {{متن قرآن|«فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»}}<ref name=":۰" />؛ پس مرا با کسانی که این قرآن را انکار می کنند واگذار، به زودی ما آنان را به تدریج از آنجا که نمی دانند [به سوی عذاب] می کشانیم. و دیگری آیه {{متن قرآن|«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»}}<ref name=":1">[[آیه 182 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۱۸۲.]]</ref>؛ و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.
  
در مورد "مجازات استدراجي" كه از آيات [[قرآن]] و [[احاديث]] استفاده مي‌شود چنين است كه خداوند گناهكاران و طغيانگران جسور و زورمند را طبق يك سنت، فوراً گرفتار مجازات نمي‌كند بلكه درهاي نعمت ها را به روي آنها مي‌گشايد، هر چه بيشتر در مسير طغيان گام برمي‌دارند، نعمت خود را بيشتر مي‌كند و اين از دو حال خارج نيست. يا اين نعمت ها باعث تنبه و بيداريشان مي‌شود كه در اين حال برنامه "هدايت الهي" عملي شده و يا اين كه بر غرور و بي خبريشان مي‌افزايد در اين صورت مجازاتشان به هنگام رسيدن به آخرين مرحله دردناكتر است زيرا به هنگامي كه غرق انواع ناز و نعمت ها مي‌شوند. خداوند همه را از آنها مي‌گيرد و طومار زندگي آنها را در هم مي‌پيچد و اين گونه مجازات بسيار سخت‌تر است.<ref> مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374 ش، اول، ج ص 32.</ref>
+
از [[امام صادق]] علیه السلام، در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] آیه اخیر آمده است: {{متن حدیث|«هو العبد یذنب الذنب فتجدّد له النعمة معه تلهیه تلک النعمة عن الاستغفار من ذلک الذنب»}}<ref> کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، ترجمه محمدباقر کوه کمره‌ای، تهران، اسوه، ۱۳۷۵، سوم، ج ۵، ص ۵۵۶.</ref>؛ منظور از این آیه بنده گنهکاری است که پس از انجام گناه، خداوند او را مشمول نعمتی قرار می‌دهد ولی او نعمت را به حساب خوبی خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش می‌سازد. چنانکه از [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام در [[تحف العقول]] نقل شده که فرمود: «استدراج از خداوند سبحان آن است که نعمت بنده را فراوان کند و توفیق [[شکر|شکر]] را از او سلب نماید»<ref>قریشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۱ ش، ششم، ج ۲، ص: ۳۳۵.</ref>.
  
خداي سبحان در آيات [[قرآن كريم]] دادن ملك به امثال نمرودها و فرعون‌ها و دادن اموال به امثال قارون ها را به خدا نسبت داده، پس اين نيست مگر اين كه همه اين رزق ها به اذن خدا است، خدا اين گونه رزق هاي وسيع را در اختيار نامبردگان قرار مي‌دهد تا امتحانشان نموده و حجت عليه آنان تمام گشته و زمينه بيچارگي و استدراج آنان و مصالحي نظير اين فراهم آيد.
+
[[علامه طباطبایى|علامه طباطبائی]] با توجه به آیه فوق می گوید: «استدراج در لغت به معناى این است که کسى در صدد بر آید پله پله و به تدریج از مکانى و یا امرى بالا رود یا پائین آید و یا نسبت به آن نزدیک شود، و در این آیه، قرینه مقام دلالت دارد بر این که منظور از استدراج نزدیک شدن به هلاکت است یا در دنیا و یا در [[آخرت]]؛ و این که استدراج را مقید کرد به راهی که خود آنان نمی فهمند، برای این است که بفهماند این نزدیک کردن آشکارا نیست بلکه در همان سرگرمی به تمتع از مظاهر زندگی مادی مخفی است و در نتیجه ایشان با زیاده روی در [[معصیت]] پیوسته بسوی هلاکت نزدیک می‌شود. پس می‌توان گفت استدراج، تجدید نعمت بعد از نعمتی دیگر است تا بدین وسیله التذاذ به آن نعمت‌ها ایشان را از توجه به وبال کارهایشان غافل بسازد».<ref> علامه طباطبائی، محمدحسین؛ المیزان، مترجم: موسوی همدانی سید محمدباقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ ش، پنجم، ج ۸، ص ۴۵۳.</ref>
  
==اهميت بحث «استدراج» در جامعه امروز==
+
همچنین [[علامه شعرانی]] در تفسیر آیه مذکور می گوید: «از لوازم ذاتی تکذیب [[حق]]، شقاوت است؛ هر کس به آیات الهی گمان بد دارد و به کتب و اقوال اهل [[دین]] نظر نکند، از سعادت علم محروم شود و بتدریج شقاوت و [[جهل]] او بیشتر و راسختر گردد...».<ref> شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی، ص۲۵۴ </ref>
  
از جمله اصول و حقايقي كه قرآن مجيد بيان كرده استدراج است. در رابطه انسان و نعمت ها يا در رابطه انسان و بلايا و شدائد و فكرهاي كوتاه يك چيز بيشتر نمي‌بينند. نعمت چيست؟ مگر جز سلامتي و پول نعمتي هم در دنيا وجود دارد؟ اينها نعمت مطلق است و نعمت مطلق هم دليل بر تقرب در نزد خداست. مسلم اگر چيزي نعمت علي الاطلاق باشد دليل بر قرب انسان به خداست. بلايا چيست؟ مگر جز فقر بلايي وجود دارد؟ مگر جز بيماري بلايي وجود دارد؟ پس هر كس اين طور بود خدا زده است. ما خدا زده هستيم و اگر خدا زده نبوديم كه اين همه فقير نبوديم و... در صورتي كه مطلب اين طور نيست. عكسش هم نيست كه مال و ثروت بلاست و فقر نعمت است.
+
'''''حوزه معنایى استدراج:'''''
  
مال و ثروت با نوع عكس العملي كه انسان با داشتن مال و ثروت نشان بدهد مشخص مي‌شود كه بلاست يا نعمت. پس افرادي ممكن است كه متنعم به نعمت هاي ظاهري باشند و هيچ اشكالي در كارشان پيش نيايد و بيشتر بايد از اين وحشت كنند كه نكند ما مغضوب پروردگار هستيم كه هيچ اشكالي در كار ما پيش نمي‌آيد.<ref>مطهري، مرتضي؛ آشنايي با قرآن، تهران، صدرا، ج 8 (تفسير [[سوره‌ طلاق]] و [[سوره تحريم]] و [[سوره ملك]] و [[سوره قلم]])، ص 309.</ref>
+
مفهوم استدراج گستره وسیعى دارد و در ارتباط با بسیارى از مفاهیم دیگر [[قرآن]] است؛<ref>التفسیر الکبیر، ج‌ ۲۱، ص‌ ۹۳‌ـ‌۹۴.</ref> از پدیده استدراج در آیات متعدد بدون کاربرد واژه «استدراج» با عناوین [[کید|کید]] الهی، مهلت، [[استهزاء]]، طول عمردادن و...، به ‌تفصیل بحث شده است. از این ‌رو [[علامه مجلسى]]، در ضمن دو عنوان عام «[[کفر|کفر]] و [[ایمان]]» درباره استدراج بحث ‌کرده است.<ref>بحارالانوار، ج‌ ۷۰، ص‌ ۳۷۷‌ـ‌۳۹۱.</ref>
  
==استدراج در قرآن==
+
مفاهیم پیرامون استدراج گاه در مقایسه با افراد مبتلا به این سنت و گاه در مقایسه با [[خداوند]] در نقش فاعل استدراج مطرح شده است. در واقع این مفاهیم، دو روى یک سکه است که بخش نخست آن‌ها حالت ظاهرى استدراج (تنعّم، آسایش و احساس عزت و اقتدار) و بخش دیگر حالت باطنى و واقعى آن (فرو رفتن آرام در باتلاق هلاکت و ابتلاى تدریجى به [[عذاب]] الهى) را نمایش مى‌دهد.
  
استدراج در دو مورد از قرآن مجيد آمده است. يكي در آيه 182 [[سوره اعراف]] و ديگر آيه 44 [[سوره قلم]] و هر دو درباره انكاركنندگان آيات الهي است ولي كيد الهي، مهلت، استهزاء، طول عمردادن و... به عنوان «استدراج»، بارها در آيات قرآن آمده است.
+
در دسته نخست به مراحل گوناگونى از سیر تدریجى انسان در بستر هدایت‌هاى تکوینى و تشریعى خداوند و در دسته دوم به پایان دفعى این فرایند که با نزول عذاب دنیوى یا فرود آمدن عذاب اخروى به هنگام [[مرگ]] قرین است توجه شده، از این ‌رو مفهوم مزبور در ۴‌ حوزه معنایى قابل بررسى است.
  
«وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَيَعْلَمُونَ؛ و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج از جايي كه نمي‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهيم كرد».
+
استدراج در ظاهر با تنعم و بهره‌مندى از لذت‌هاى حیات همراه است. واژه «امداد» از ریشه «مدّ» و به معناى گشایش و یارى رساندن در زندگى مادى یا معنوى<ref>التحقیق، ج‌ ۱۱، ص‌ ۵۲، «مدّ».</ref> در مواردى که جنبه منفى ‌آن مورد نظر بوده<ref>مفردات، ص‌ ۷۶۳، «مد».</ref> و به گمراهى افراد مى‌انجامد، به این واقعیت اشاره دارد:<ref>فیض القدیر، ج‌ ۳، ص‌ ۷۳۶.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|23|55}} 💠<ref>[[آیه 55 سوره مؤمنون|سوره مؤمنون، آیه ۵۵.]]</ref> {{آیه|23|56}}<ref>[[آیه 56 سوره مؤمنون|همان، آیه ۵۶‌.]]</ref>»}}؛ و نیز [[سوره مریم]]، آیه ۷۵ و [[سوره بقره]]، آیه ۱۵.
  
در اين آيه، قرينه مقام دلالت دارد بر اين كه منظور از استدراج نزديك شدن به هلاكت است يا در دنيا و يا در آخرت و اين كه استدراج را مقيد كرد به راهي كه خود آنان نفهمند، براي اين است كه بفهماند اين نزديك كردن آشكارا نيست بلكه در همان سرگرمي به تمتع از مظاهر زندگي مادي مخفي است و در نتيجه ايشان با زياده روي در معصيت پيوسته بسوي هلاكت نزديك مي‌شود. پس مي‌توان گفت استدراج، تجديد نعمتي بعد از نعمت ديگري است تا بدين وسيله التذاذ به آن نعمت‌ها ايشان را از توجه به وبال كارهايشان غافل بسازد.<ref> علامه طباطبائي، محمدحسين؛ الميزان، مترجم: موسوي همدانی سيد محمدباقر، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، پنجم، ج 8، ص 453.</ref>
 
  
==استدراج در روايات==
+
واژه «تمتیع» نیز به معناى بهره‌مند ساختن همراه با لذت و رفع نیاز<ref>التحقیق، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۵، «متع».</ref> در مواردى که در خصوص نعمت‌هاى دنیا و با مفهوم منفى به ‌کار رفته<ref>مفردات، ص‌ ۷۵۷، «متع».</ref> به این معنا اشاره دارد: {{متن قرآن|«{{آیه|25|18}}»}}<ref>[[آیه 18 سوره فرقان|سوره فرقان، آیه ۱۸.]]</ref> و نیز [[سوره طه]] آیه ۱۳۱ و [[سوره حجر]]، آیه ۸۸. مهلت و نعمت‌هاى الهى در این گونه افراد نوعى احساس رهایى، بى‌قیدى و بى‌بندوبارى پدید مى‌آورد.
  
از [[امام صادق]] علیه السلام، در تفسير آيه فوق چنين نقل شده كه فرمود: «هو العبد يذنب الذنب فتجدد له النعمة معه تلهيه تلك النعمة عن الاستغفار من ذلك الذنب».<ref> كليني، محمد بن يعقوب؛ اصول كافي، مترجم: آيت الله محمدباقر كوه كمره‌اي، تهران، اسوه، 1375، سوم، ج 5، ص 556، ح 3.</ref>
+
در همین راستا واژه «املاء» به معناى مدت زمان دراز و مهلت و تأخیر<ref>همان، ص‌ ۷۷۶‌ـ‌۷۷۷، «ملا».</ref> مطرح مى‌شود که در خود معناى آزاد گذاشتن و رها کردن را دارد؛ به عنوان مثال، املاء بر رها ساختن افسار اسب براى آزادانه چریدن اطلاق مى‌شود:<ref>الکشاف، ج‌ ۱، ص‌ ۴۴۴</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|3|178}}»}}<ref name=":2">[[آیه 178 سوره آل عمران|سوره آل عمران، آیه ۱۷۸.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«{{آیه|7|183}}»}}<ref name=":3">[[آیه 183 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۱۸۳.]]</ref>؛ [[سوره قلم]]، آیه ۴۵،  [[سوره رعد]]، آیه ۳۲ و [[سوره حج]]، آیه ۴۴ و ۴۸.
  
منظور از اين آيه بنده گنهكاري است كه پس از انجام گناه، خداوند او را مشمول نعمتي قرار مي‌دهد ولي او نعمت را به حساب خوبي خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مي‌سازد.
+
ظاهر نیکوى ‌استدراج موجب مى‌شود افراد، اعمال خویش را نیکو شمرده، از اصلاح خویش غافل گردند:<ref>جامع‌البیان، مج‌ ۱۴، ج‌ ۲۹، ص‌ ۵۴</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|18|104}}»}}<ref>[[آیه 104 سوره کهف|سوره کهف، آیه ۱۰۴.]]</ref>؛ مفهوم «تسویل» به معناى زیبا نشان دادن زشتی‌ها:<ref>مفردات، ص‌ ۴۳۷، «سول».</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|47|25}}»}}<ref>[[آیه 25 سوره محمد|سوره محمد، آیه ۲۵.]]</ref>؛ و «تزیین» به همین معنا: {{متن قرآن|«{{آیه|6|43}}»}}<ref name=":4">[[آیه 43 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۴۳.]]</ref>؛ که [[شیطان]] عامل آن دو معرفى شده به این ویژگى اشاره دارد.
  
 +
فاعلیت شیطان در این آیات در مقایسه با فاعلیت خداوند در آیات استدراج بیانگر رابطه طولى میان آن دو است. نعمت‌هاى استدراجى در افراد حالت‌هاى ویژه‌اى مى‌آفریند که دسته دیگرى از مفاهیم را به آن مرتبط مى‌سازد؛ مانند: «فَرَح» به معناى شادى بیش از اندازه و بى‌مورد:<ref>المصباح، ص‌ ۴۶۶؛ التحقیق، ج‌ ۹، ص‌ ۴۹، «فرح»</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|40|75}}»}}<ref>[[آیه 75 سوره غافر|سوره غافر، آیه ۷۵.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«{{آیه|28|76}}»}}<ref>[[آیه 76 سوره قصص|سوره قصص، آیه ۷۶.]]</ref>.
 +
 +
«بَطَر» به معناى زیاده‌روى در خوشى<ref>الصحاح، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹۲؛ مفردات، ص‌ ۱۲۹، «بطر».</ref> به همراه [[غفلت]]:<ref>مفردات، ص‌ ۱۲۹، «بطر»</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|28|58}}»}}<ref>[[آیه 58 سوره قصص|سوره قصص، آیه ۵۸.]]</ref>؛ «أشَر» به معناى شدت بطر به همراه ناسپاسى:<ref>التحقیق، ج‌ ۱، ص‌ ۹۲</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|54|26}}»}}<ref>[[آیه 26 سوره قمر|سوره قمر، آیه ۲۶.]]</ref>؛ «فُکاهة» به معناى خنده و مزاح که گاه همراه با بى‌توجهى و غفلت از گناهان و زشتی‌هاى خویش است:<ref>همان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۳۰، ۱۳۲، «فکه»</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|83|31}}»}}<ref>[[آیه 31 سوره مطففین|سوره مطففین، آیه ۳۱.]]</ref>؛ «لهو» به معناى گرایش به لذت‌ها بدون توجه به فرجام آن‌ها:<ref>التحقیق، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۴۶، «لهو»</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|15|3}}»}}<ref>[[آیه 3 سوره حجر|سوره حجر، آیه ۳.]]</ref>؛ و «لعب» به ‌معناى تفریح‌هاى نابخردانه و سرگرمی‌هاى پوچ:<ref>لسان العرب، ج ‌۱۲، ص‌ ۲۸۷؛ التحقیق، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۹۷، «لعب».</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|70|42}}»}}<ref>[[آیه 42 سوره معارج|سوره معارج، آیه ۴۲.]]</ref>.
 +
 +
خداوند به افراد مبتلا به استدراج، مهلت کافى مى‌دهد. مفهوم «امهال» و «تمهیل» از ریشه «مهل» به معناى سکون و مدارا<ref>مفردات، ص‌ ۷۸۰‌ـ‌۷۸۱، «مهل».</ref> به این واقعیت اشاره دارد که به کافران و منکران خدا و پیامبر مهلت داده شده و در مجازات آنان عجله نمى‌شود:<ref>التحقیق، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۹۲، «مهل»</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|73|11}}»}}<ref>[[آیه 11 سوره مزمل|سوره مزمل، آیه ۱۱.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«{{آیه|86|17}}»}}<ref name=":5">[[آیه 17 سوره طارق|سوره طارق، آیه ۱۷.]]</ref>.
 +
 +
واژه‌هاى «تأخیر»، «انظار» و «انتظار» نیز معناى مهلت دادن را تداعى مى‌کند:<ref>مفردات، ص‌ ۶۹، ۸۱۳.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|14|42}}»}}<ref>[[آیه 42 سوره ابراهیم|سوره ابراهیم، آیه ۴۲.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«{{آیه|7|14}} 💠<ref>[[آیه 14 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۱۴‌.]]</ref> {{آیه|7|15}}<ref>[[آیه 15 سوره اعراف|همان، آیه ۱۵.]]</ref>»}}؛ {{متن قرآن|«{{آیه|11|122}}»}}<ref>[[آیه 122 سوره هود|سوره هود، آیه ۱۲۲.]]</ref>؛ مهلت خداوند در استدراج از روى بى‌اعتنایى و بى‌توجهى است.<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۵۰۵.</ref>
 +
 +
واژه «وذر» به معناى ترک کردن و رها ساختن و دور انداختن شىء یا شخص بى‌ارزش<ref>مفردات، ص‌ ۸۶۲؛ التحقیق، ج ‌۱۳، ص‌ ۷۵، «وذر».</ref> به این معنا اشاره دارد: {{متن قرآن|«{{آیه|23|54}}»}}<ref>[[آیه 54 سوره مؤمنون|سوره مؤمنون، آیه ۵۴.]]</ref>؛ این وضعیت به گمراهى بیشتر شخص انجامیده: {{متن قرآن|«{{آیه|6|110}}»}}<ref>[[آیه 110 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۱۱۰.]]</ref>؛ قلب او را کاملاً به روى حقیقت بسته و او را بیش از پیش غافل و خود فراموش مى‌سازد.
 +
 +
مفاهیم «ختم»، «غشاوه»: {{متن قرآن|«{{آیه|2|7}}»}}<ref>[[آیه 7 سوره بقره|سوره بقره، آیه ۷.]]</ref>؛ «طبع»: {{متن قرآن|«{{آیه|40|35}}»}}<ref>[[آیه 35 سوره غافر|سوره غافر، آیه ۳۵.]]</ref>؛ «اضلال»: {{متن قرآن|«{{آیه|45|23}}»}}<ref>[[آیه 23 سوره جاثیة|سوره جاثیة، آیه ۲۳.]]</ref>؛ و «اِنساء»: {{متن قرآن|«{{آیه|59|19}}»}}<ref>[[آیه 19 سوره حشر|سوره حشر، آیه ۱۹.]]</ref>؛ هر یک ‌از جهتى به این معنا اشاره دارد.<ref>المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۶۱.</ref>
 +
 +
در واقع خداوند با رفع فشارهاى مستقیم و غیرمستقیم خود و مهیا ساختن همه زمینه‌هاى تنعم و تلذذ براى این اشخاص به نوعى در فرایند گمراهى آنان نقش ایفا مى‌کند:<ref>همان، ج‌ ۴، ص‌ ۷۸</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|3|178}}»}}<ref name=":2" />؛ از این ‌رو فرایند ابتعاد ستمکاران بر اثر پیشرفت‌هاى مادى به منزله لعنت و نفرین خداوند بر آنان شمرده شده ‌است.<ref>بحارالانوار، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۰۰.</ref>
 +
 +
سنت استدراج دو لایه کاملا متفاوت دارد: ظاهرى نیکو و عذابى باطنى که در پایان به ناگاه آشکار مى‌شود،<ref>رحمة من‌الرحمن، ج‌ ۱، ص‌ ۴۸۳؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۶؛ روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۹، ص‌ ۱۸۵.</ref> از این‌رو به آن «[[مکر|مکر]]»:<ref>جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۸۸؛ الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳۴، ۱۸۲، ۵۹۶؛ روح‌المعانى، مج‌ ۳، ج‌ ۳، ص‌ ۲۸۳</ref>. {{متن قرآن|«{{آیه|3|54}}»}}<ref>[[آیه 54 سوره آل عمران|سوره آل عمران، آیه ۵۴.]]</ref>؛ «کید»: {{متن قرآن|«{{آیه|7|183}}»}}<ref name=":3" />؛ «خدعه»:<ref>زادالمسیر، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۸.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|4|142}}»}}<ref>[[آیه 142 سوره نساء|سوره نساء، آیه ۱۴۲.]]</ref>؛ و گاه «فتنه»:<ref>المیزان، ج‌ ۹، ص‌ ۳۰۵‌ـ‌۳۰۹.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|20|131}}»}}<ref>[[آیه 131 سوره طه|سوره طاها، آیه ۱۳۱.]]</ref> اطلاق شده است.
 +
 +
برخى مکر را تنها به عذاب پایانى یا الطافى که خداوند در مقام مقابله با کافران به مؤمنان مى‌بخشد اطلاق کرده‌اند؛<ref>نمونه، ج‌ ۲۶، ص‌ ۳۷۶.</ref> اما به نظر مى‌رسد معناى مکر از گستره وسیعى برخوردار است و هر گونه مقابله به مثل از جانب خداوند را شامل مى‌شود.<ref>الاصفى، ج‌ ۱، ص‌ ۵۰۷.</ref>
 +
 +
به ‌طور کلى با توجه به این که سنت خداوند در این دیارِ تکلیف و آزمایش، بر پوشاندن نعمت‌هاى خویش در لفافه‌اى از رنج و عذاب ظاهرى و نهان ساختن نقمت‌هاى خویش در قالبى از آسایش و نعمت است،<ref>شرح اصول کافى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸.</ref> مى‌توان معنایى بسیار عام از مفهوم مکر تصور کرد: {{متن قرآن|«{{آیه|29|2}}»}}<ref>[[آیه 2 سوره عنکبوت|سوره عنکبوت، آیه ۲.]]</ref>.
 +
 +
از سوى دیگر استمرار و افزایش حالت طغیان در این افراد نوعى تمسخر و [[استهزاء|استهزا]] در برابر خداوند است و از این‌رو او نیز این ترفند خویش را استهزایى در برابر رفتار ناشایست آنان نامیده است:<ref>امالى، ج ۴، ص ‌۵۵؛ الاعتقادات، ص ۳۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۱.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|2|14}} 💠<ref>[[آیه 14 سوره بقره|سوره بقره، آیه ۱۴‌.]]</ref> {{آیه|2|15}}<ref>[[آیه 15 سوره بقره|همان، آیه ۱۵.]]</ref>»}}؛ در واقع مهلت خداوند و گشایش‌هاى او نوعى زمینه‌سازى براى عقوبت آنان است.
 +
 +
واژه «عدّ» و «اعداد» از ریشه «عدّ» به معناى تهیه و آماده‌سازى و «عدّ» به معناى شمارش<ref>التحقیق، ج‌ ۸، ص‌ ۴۹.</ref> در مواردى به این معنا اشاره دارد. خداوند در آیاتى از آماده ساختن [[جهنم]] براى کافران و منافقان: {{متن قرآن|«{{آیه|48|6}}»}}<ref>[[آیه 6 سوره فتح|سوره فتح، آیه ۶.]]</ref>؛ و در آیه‌اى دیگر از شمارش اعمال یا نفس‌هاى آنان: {{متن قرآن|«{{آیه|19|84}}»}}<ref>[[آیه 84 سوره مریم|سوره مریم، آیه ۸۴.]]</ref>؛ سخن به میان آورده که به ایجاد فرصت براى آنان جهت تکمیل گناهان و زشتی‌هایشان اشاره دارد تا بدین ترتیب خود، درجه مخصوص خویش را در جهنم کسب کنند.<ref>جامع‌البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۵۷‌ـ‌۱۵۸؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۶، ص‌ ۸۰.</ref> استعمال این واژه در مورد مؤمنان بر مفهومى کاملا عکس استدراج دلالت داشته، به ‌مهلت جهت تکمیل حسنات و خیرات اشاره ‌دارد.<ref>المیزان، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۱۰.</ref>
 +
 +
پایان استدراج همواره با نزول ناگهانى عذاب الهى در دنیا یا [[آخرت]] همراه است. مفاهیم «أخذ»: {{متن قرآن|«{{آیه|79|25}}»}}<ref>[[آیه 25 سوره نازعات|سوره نازعات، آیه ۲۵.]]</ref>؛ «عذاب»: {{متن قرآن|«{{آیه|3|178}}»}}<ref name=":2" />؛ و «انتقام»: {{متن قرآن|«{{آیه|43|55}}»}}<ref>[[آیه 55 سوره زخرف|سوره زخرف، آیه ۵۵.]]</ref>؛ به این فرجام شوم اشاره دارد. مفاهیم «هلاک»: {{متن قرآن|«{{آیه|6|6}}»}}<ref>[[آیه 6 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۶.]]</ref>؛ «قَصْم»: {{متن قرآن|«{{آیه|21|11}}»}}<ref>[[آیه 11 سوره انبیاء|سوره انبیاء، آیه ۱۱.]]</ref>؛ «دَمار»: {{متن قرآن|«{{آیه|27|51}}»}}<ref>[[آیه 51 سوره نمل|سوره نمل، آیه ۵۱.]]</ref>؛ و «قطع دابِر»: {{متن قرآن|«{{آیه|6|45}}»}}<ref>[[آیه 45 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۴۵.]]</ref>؛ در سطح‌گسترده‌ترى در خصوص جوامع مبتلا به استدراج ‌به ‌کار رفته که اصطلاحاً به آن عذاب استیصال ‌گویند.<ref>جامعه و تاریخ، ص‌ ۴۵۰.</ref>
 +
 +
==سنت استدراج==
 +
[[قرآن کریم]] از برخى سنت‌هاى الهى یاد مى‌کند که فرایند حرکت انسان و جوامع بشرى تابع آن‌هاست.<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۴۵.</ref> این سنت‌ها افزون بر استناد به بعد غیبى، از واقعیتى عینى و طبیعى نیز برخوردار بوده، از منظر روانشناختى و جامعه‌شناختى قابل تبیین و تحلیل است. با این نگرش مى‌توان سنت استدراج را در دو حوزه فردى و اجتماعى بررسى ‌کرد:
 +
 +
'''''۱. استدراج فردى:'''''
 +
 +
انسان از آغاز زندگى به اقتضاى طبیعت مادى خویش به تدریج امکانات وجودى خود را از دست مى‌دهد: {{متن قرآن|«{{آیه|21|44}}»}}<ref>[[آیه 44 سوره انبیاء|سوره انبیاء، آیه ۴۴.]]</ref><ref>نمونه، ج‌ ۱۳، ص‌ ۴۱۵‌ـ‌۴۱۶.</ref>؛ این فرایند در صورت عدم استفاده از این امکانات و تبدیل نکردن آن‌ها به امکانات ماندگار معنوى به تدریج انسان را به سوى خسران و زیان ابدى ـ ‌که همان اتلاف عمر و استحقاق عذاب اخروى است‌ ـ سوق مى‌دهد: {{متن قرآن|«{{آیه|103|2}} 💠<ref name=":6">[[آیه 2 سوره عصر|سوره عصر، آیه ۲.]]</ref> {{آیه|103|3}}<ref name=":7">[[آیه 3 سوره عصر|همان، آیه ۳.]]</ref>»}}.
 +
 +
در این میان خداوند به ‌طور مستقیم از عوامل گوناگونى همچون: موهبت [[عقل]]: {{متن قرآن|«{{آیه|30|28}}»}}<ref>[[آیه 28 سوره روم|سوره روم، آیه ۲۸.]]</ref>؛و ارسال [[پیامبران]]: {{متن قرآن|«{{آیه|26|208}}»}}<ref>[[آیه 208 سوره شعراء|سوره شعراء، آیه ۲۰۸.]]</ref>؛ و به ‌طور غیرمستقیم با جریان‌سازى در زندگى به وسیله ابتلا به سختی‌ها و مصائب: {{متن قرآن|«{{آیه|6|42}}»}}<ref>[[آیه 42 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۴۲.]]</ref>؛ و نیز [[سوره اعراف]]/۷، ۹۴) یا نزول نعمت‌هاى فراوان: {{متن قرآن|«{{آیه|35|3}}»}}<ref>[[آیه 3 سوره فاطر|سوره فاطر، آیه ۳.]]</ref>؛ براى توقف این روند استفاده کرده است،<ref>مجمع‌البیان، ج ‌۷، ص‌ ۳۲۱؛ تفسیر المنار، ج‌ ۴، ص‌ ۲۵۰؛ نمونه، ج ‌۵، ص‌ ۲۳۶‌ـ‌۲۳۸.</ref> و براى انتخاب آزادانه و آگاهانه و تلاش بر مبناى آن به بندگان مهلت کافى عطا مى‌کند: {{متن قرآن|«{{آیه|10|14}}»}}<ref>[[آیه 14 سوره یونس|سوره یونس، آیه ۱۴.]]</ref>.
 +
 +
اما برخى افراد این فرصت‌ها را از دست مى‌دهند یا از آن‌ها سوء استفاده مى‌کنند و از آیات و پیام‌هاى الهى روى گردانده، به طبیعت جَهول و عجول خویش از نعمت‌هاى خدا دچار [[غرور]] ـ ‌که زمینه و محتواى اصلى استدراج است ـ <ref>جامع‌البیان، مج ‌۶، ج‌ ۹، ص ‌۱۸۱؛ الکافى، ج ‌۸، ص‌ ۲۹؛ التبیان، ج‌ ۵، ص‌ ۴۳.</ref> مى‌شوند و افسار گسیخته و از بلاها و مصیبت‌ها ناسپاس و از خدا رویگردان مى‌شوند:<ref>تفسیر المنار، ج‌ ۴، ص‌ ۲۵۰.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|89|15}} 💠<ref>[[آیه 15 سوره فجر|سوره فجر، آیه ۱۵‌.]]</ref> {{آیه|89|16}}<ref>[[آیه 16 سوره فجر|همان، آیه ۱۶.]]</ref>»}}؛ و حتى اگر در رخدادهاى بسیار دشوار نیز اندک توجهى به خدا کنند موقتى و براى نیل به خواسته‌هاى شیطانى خویش است: {{متن قرآن|«{{آیه|39|8}}»}}<ref>[[آیه 8 سوره زمر|سوره زمر، آیه ۸.]]</ref>؛ تا آنجا که اصرار و عناد آنان به ‌طور کلى زمینه هدایت را از میان برده، هیچ راهى دیگر براى توقف روند رو به رشد خسران نمى‌ماند: {{متن قرآن|«{{آیه|77|46}} 💠<ref>[[آیه 46 سوره مرسلات|سوره مرسلات، آیه ۴۶.]]</ref> {{آیه|77|47}} 💠<ref>[[آیه 47 سوره مرسلات|همان، آیه ۴۷.]]</ref> {{آیه|77|48}} 💠<ref>[[آیه 48 سوره مرسلات|همان، آیه ۴۸.]]</ref> {{آیه|77|49}} 💠<ref>[[آیه 49 سوره مرسلات|همان، آیه ۴۹‌.]]</ref> {{آیه|77|50}}<ref>[[آیه 50 سوره مرسلات|همان، آیه ۵۰.]]</ref>»}}<ref>المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۱۵۵‌ـ‌۱۵۶.</ref>.
 +
 +
از سوى دیگر خداوند بر اساس سنت [[اختیار]] و [[اراده]] آزاد انسان‌ها هر دو راه هدایت و گمراهى را فرا رویشان گشوده:<ref>الکاشف، ج‌ ۲، ص‌ ۲۱۱.</ref>{{متن قرآن|«{{آیه|42|20}}»}}<ref>[[آیه 20 سوره شوری|سوره شوری، آیه ۲۰.]]</ref>؛ و از دخالت مستقیم در زندگى بشر و جلوگیرى بى واسطه از خسران آدمیان پرهیز دارد:<ref>تفسیر المنار، ج‌ ۹، ص‌ ۴۵۲.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|6|149}}»}}<ref>[[آیه 149 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۱۴۹.]]</ref>؛، بر همین اساس آنان را کاملاً به حال خویش رها مى‌سازد: {{متن قرآن|«{{آیه|6|91}}»}}<ref>[[آیه 91 سوره انعام|همان، آیه ۹۱.]]</ref>؛ و به ‌طور طبیعى براى به فعلیت رسیدن همه امکانات آن‌ها در مسیر گمراهى و زیان زمینه مهیا مى‌شود: {{متن قرآن|«{{آیه|7|186}}»}}<ref>[[آیه 186 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۱۸۶.]]</ref><ref>التفسیرالکبیر، ج ۱۵، ص ۷۳‌ـ‌۷۴؛ رحمة من‌الرحمن، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۰؛ نمونه، ج ‌۳، ص‌ ۱۸۴.</ref>.
 +
 +
بر این اساس مفاهیم «املاء»، «امهال»، «تمتیع» و‌... از زاویه‌اى دیگر نمایانگر همان مفهوم استدراج است، زیرا رهاکردن و مهلت دادن از روى بى‌اعتنایى و بى‌توجهى، به حرکت [[انسان]] در مسیر طبیعى [[خسران نفس|خسران]] مى‌انجامد: {{متن قرآن|«{{آیه|2|64}}»}}<ref>[[آیه 64 سوره بقره|سوره بقره، آیه ۶۴.]]</ref>؛ بنابراین طبق برخى روایات، استدراج در خود معناى سقوط و نزول را دارد ولى املاء و امهال و‌... از آن تهى است،<ref>الفروق‌اللغویه، ص ۷۲‌ـ‌۷۳؛ الکافى، ج ۲، ص ۴۲۴.</ref> با این حال املاء و امهال و‌... نیز التزاماً بر این معنا دلالت دارد؛ اما این روند طبیعى در عین حال بسیار پنهان و غیرقابل پیش‌بینى است: {{متن قرآن|«{{آیه|68|44}}»}}<ref name=":۰">[[آیه 44 سوره قلم|سوره قلم، آیه ۴۴.]]</ref>؛ <ref>المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۳۴۶.</ref> زیرا آنان در همان حال که از آسایش و تنعم خویش، غرق لذت‌اند در واقع در میان امواج تاریک شهوات در حال شکنجه هستند: {{متن قرآن|«{{آیه|9|55}}»}}<ref>[[آیه 55 سوره توبه|سوره توبه، آیه ۵۵.]]</ref><ref>المیزان، ج‌ ۹، ص‌ ۳۰۹.</ref>.
 +
 +
بدین ترتیب در طبقات ظلمانى ماده که در ظاهر نعمت است رو به سوى نابودى و عذاب فرو کشیده شده: {{متن قرآن|«{{آیه|68|44}}»}}<ref name=":۰" />؛<ref>همان، ج‌ ۱۹، ص‌ ۳۸۶.</ref>؛ و همین نعمت‌ها برایشان از جهات گوناگون به عذاب و رنج بدل مى‌شود،<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۶۰.</ref> تا آن که با فرا رسیدن [[مرگ]] به ناگاه همه امکانات خویش را از دست رفته: {{متن قرآن|«{{آیه|46|20}}»}}<ref>[[آیه 20 سوره احقاف|سوره احقاف، آیه ۲۰.]]</ref>؛ و بافته‌هاى خویش را گسسته: {{متن قرآن|«{{آیه|25|23}}»}}<ref>[[آیه 23 سوره فرقان|سوره فرقان، آیه ۲۳.]]</ref>؛ و خود را در کیفر خداوند گرفتار مى‌یابند: {{متن قرآن|«{{آیه|45|33}}»}}<ref>[[آیه 33 سوره جاثیة|سوره جاثیة، آیه ۳۳.]]</ref>.
 +
 +
برخى از مفسران به ابعاد روانشناختى سنت استدراج نیز توجه کرده‌اند؛ گرایش درونى انسان به [[شهوت رانی|شهوات]] موجب مى‌شود ارضاى آن‌ها برایش لذت‌آور گردد و این لذت به افزایش تمایل او مى‌انجامد و شدت تمایل نیز بر شدت لذت مى‌افزاید. [[گناه|گناهان]] در این چرخه بى‌پایان پى ‌در پى تکرار گشته، ملکه طغیان را در وجود انسان رسوخ مى‌دهد و طبیعى است که انسان بر اثر این حالت از اشتغال به معنویات و پرهیز از خسارت ابدى غافل مى‌ماند.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌ ۲۱، ص‌ ۹۳.</ref>
 +
 +
'''''۲. استدراج اجتماعى:'''''
 +
 +
[[آیه|آیات]] ناظر به نظام سنن الهى به نوعى فلسفه [[تاریخ]] و قانونمندى جوامع بشرى اشاره دارد: {{متن قرآن|«{{آیه|35|43}}»}}<ref>[[آیه 43 سوره فاطر|سوره فاطر، آیه ۴۳.]]</ref>؛ [[قرآن]] از اجراى سنت استدراج درباره اقوام گذشته: {{متن قرآن|«{{آیه|22|48}}»}}<ref>[[آیه 48 سوره حج|سوره حج، آیه ۴۸.]]</ref>؛ و اقوام همه انبیا: {{متن قرآن|«{{آیه|7|94}} 💠<ref name=":8">[[آیه 94 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۹۴‌.]]</ref> {{آیه|7|95}}<ref>[[آیه 95 سوره اعراف|همان، آیه ۹۵.]]</ref>»}}؛ خبر داده و از امکان تکرار آن درباره اقوام آینده پرده برمى‌دارد: {{متن قرآن|«{{آیه|10|102}}»}}<ref>[[آیه 102 سوره یونس|سوره یونس، آیه ۱۰۲.]]</ref>.
 +
 +
شیوه و مراحل اجراى این سنت به تفصیل در آیات ۴۲‌ـ‌۴۵ [[سوره انعام]]/۶ و ۹۴‌ـ‌۱۰۱ [[سوره اعراف]]/۷ آمده است. خداوند در آغاز براى این امت‌ها درهاى هدایت را مى‌گشاید و پیام‌هاى خویش را بدیشان ابلاغ مى‌کند: {{متن قرآن|«{{آیه|6|131}}»}}<ref>[[آیه 131 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۱۳۱.]]</ref>؛ این هدایت‌هاى الهى از جانب آن اقوام و به ویژه اقشار مرفّه و راحت طلب با تکذیب و مخالفت مواجه مى‌شود: {{متن قرآن|«{{آیه|34|34}}»}}<ref>[[آیه 34 سوره سبأ|سوره سبأ، آیه ۳۴.]]</ref>؛ و نیز [[سوره زخرف]]/۴۳، ۲۳). این اقشار در نقش مخالفان اصلى اصلاح جامعه: {{متن قرآن|«{{آیه|6|123}}»}}<ref>[[آیه 123 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۱۲۳.]]</ref>؛ زمینه سازان اجراى استدراج و فروپاشى آن جامعه در پایان کار هستند: {{متن قرآن|«{{آیه|17|16}}»}}<ref>[[آیه 16 سوره اسراء|سوره اسراء، آیه ۱۶.]]</ref>.
 +
 +
در هر حال [[کفر|کفر]] آنان موجب نمى‌شود [[خداوند]] براى آن‌ها مهلت کافى قرار ‌نداده و از روى رحمت خویش تا آنجا که امیدى به هدایتشان است به آن‌ها فرصت ندهد:<ref>نمونه، ج‌ ۲۶، ص ‌۳۷۶‌ـ‌۳۷۷.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|86|17}}»}}<ref name=":5" />؛ این مهلت براى برخى از آن‌ها مفید واقع شده و به هدایتشان مى‌انجامد؛ اما برخى دیگر با سوء استفاده از آن بر گمراهى خویش مى‌افزایند، از این ‌رو در قرآن از این مهلت با دو تعبیر «رحمت» و «متاع» یاد شده است: {{متن قرآن|«{{آیه|36|43}} 💠<ref>[[آیه 43 سوره یس|سوره یاسین، آیه ۴۳‌.]]</ref> {{آیه|36|44}}<ref>[[آیه 44 سوره یس|همان، آیه ۴۴.]]</ref>»}}؛ واژه «حین» به موقتى بودن این مهلت و بقاى آن تا زمان جدایى کامل دو گروه از یکدیگر و رسیدن هر یک به سر منزل نهایى خویش اشاره دارد: {{متن قرآن|«{{آیه|3|179}}»}}<ref name=":9">[[آیه 179 سوره آل عمران|سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.]]</ref>.
 +
 +
خداوند به هنگام اعراض مردم از هدایت با افزایش مصائب، بلاها و سختی‌هاى زندگى، در صدد جلب توجه آنان به خویش و نرم ساختن دل‌هایشان برمى‌آید: {{متن قرآن|«{{آیه|7|94}}»}}<ref name=":8" />؛<ref>المیزان، ج‌ ۷، ص‌ ۸۹.</ref> البته بسیارى از این عذاب‌هاى هدایتى همان نتیجه اعمال ناشایست مردم است که مى‌تواند آنان را به ‌زشتى کارهایشان متذکر ساخته، به سوى خداوند بازگرداند: {{متن قرآن|«{{آیه|30|41}}»}}<ref>[[آیه 41 سوره روم|سوره روم، آیه ۴۱.]]</ref>؛ اما اصرار و عناد آن‌ها دل‌هایشان را سخت گردانیده، در کنار آن، [[شیطان]] نیز با تزیین اعمال ناپسندشان از توجه به خدا مانع مى‌شود:<ref>مجمع البیان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۵۸.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|6|43}}»}}<ref name=":4" />.
 +
 +
حال که دیگر ترفند مزبور کارایى ندارد زمینه گشایش و پیشرفت مادى براى آنان باز مى‌شود: {{متن قرآن|«{{آیه|6|44}}»}}<ref name=":10">[[آیه 44 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۴۴.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«{{آیه|7|95}}»}}<ref name=":11">[[آیه 95 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۹۵.]]</ref>؛ و گاه خداوند همچون پدرى که از ابزار تشویق و تنبیه به ‌طور همزمان استفاده مى‌کند آنان را متناوباً به ‌آسانى و سختى مبتلا مى‌سازد تا شاید آنان به ‌سویش متوجه شوند.<ref>الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۲۳.</ref> اما اعراض و لجاجت آن‌ها موجب مى‌شود کاملاً به حال خویش رها شده، این وضعیت در آن‌ها حالت مستى: {{متن قرآن|«{{آیه|6|44}}»}}<ref name=":10" />؛ و بى‌مبالاتى نسبت به تعهدات خویش بیافریند: {{متن قرآن|«{{آیه|7|95}}»}}<ref name=":11" />؛<ref>فى ظلال القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۳۷.</ref> تا آن که به ‌طور کلى از فرجام شوم اعمالشان غافل گشته، همه این رویدادها را اتفاقى و بى‌ارتباط با رفتارشان مى‌پندارند: {{متن قرآن|«{{آیه|7|95}}»}}<ref name=":11" />؛<ref>جامع‌البیان، مج ۶، ج‌ ۹، ص ۱۱‌ـ‌۱۳؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۶۸۶؛ الکشاف، ج ‌۲، ص‌ ۱۳۲‌ـ‌۱۳۳.</ref> (سوره اعراف/۷، ۹۵) و به کلى از مکر الهى ایمن مى‌گردند: {{متن قرآن|«{{آیه|7|99}}»}}<ref name=":12">[[آیه 99 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۹۹.]]</ref>.
 +
 +
در چنین حالتى دیگر تنها [[عذاب]] الهى سزاوار آن‌هاست که به ناگاه بر آن‌ها فرود مى‌آید:<ref>المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۹۵.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|6|44}}»}}<ref name=":10" />؛ {{متن قرآن|«{{آیه|7|95}}»}}<ref name=":11" />؛ شدت عذاب در پایان استدراج به میزان شدت اجراى آن سنت در هر جامعه بستگى داشته،<ref>روح البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۱.</ref> آن نیز به کمیت و کیفیت [[فساد]] آن جامعه وابسته است.
 +
 +
بدین ‌سان استدراج اجتماعى به دو گونه عذاب دنیوى (فراگیر و محدود) منتهى مى‌شود: عذاب فراگیر براى جوامعى است که همه افراد آن به سرحد نهایى کفر و طغیان رسیده باشند، به ‌گونه‌اى که دیگر هیچ‌گاه به هدایت نمى‌گرایند: {{متن قرآن|«{{آیه|12|110}}»}}<ref>[[آیه 110 سوره یوسف|سوره یوسف، آیه ۱۱۰.]]</ref>؛<ref>التفسیرالکبیر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۴۳.</ref> و از میان نسل‌هاى آینده نیز در چنین فضایى جز کافر و ناسپاس پدید نخواهد آمد و بدین سان حرکت آن جوامع بر مسیر گمراهى و انحراف، تنظیم و قفل شده و اصلاح آنان به ‌طور طبیعى امکان‌پذیر نیست: {{متن قرآن|«{{آیه|71|26}} 💠<ref>[[آیه 26 سوره نوح|سوره نوح، آیه ۲۶‌.]]</ref> {{آیه|71|27}}<ref>[[آیه 27 سوره نوح|همان، آیه ۲۷.]]</ref>»}}؛ با این حال بر مبناى اصل [[عدل الهی|عدل الهى]]، لازم است خداوند پیش از نزول عذاب به یارى رسولان و اندک مؤمنان آن جوامع آمده، از عذاب ‌نجاتشان دهد: {{متن قرآن|«{{آیه|10|103}}»}}<ref>[[آیه 103 سوره یونس|سوره یونس، آیه ۱۰۳.]]</ref><ref>المیزان، ج‌ ۱۲، ص‌ ۸۲.</ref>.
 +
 +
اما جوامعى که تا حد نهایى کفر و طغیان پیش نرفته و امکان اصلاح آن‌ها به ‌طور طبیعى مى‌رود، خداوند در مقاطع خاص با نزول عذاب‌هایى طبیعى و محدود: {{متن قرآن|«{{آیه|23|64}}»}}<ref>[[آیه 64 سوره مؤمنون|سوره مؤمنون، آیه ۶۴.]]</ref>؛ به تصفیه عناصر پلید: {{متن قرآن|«{{آیه|15|95}}»}}<ref>[[آیه 95 سوره حجر|سوره حجر، آیه ۹۵.]]</ref>؛ و پالایش جامعه از آلاینده‌هاى اجتماعى مى‌پردازد: {{متن قرآن|«{{آیه|3|178}} 💠<ref name=":2" /> {{آیه|3|179}}<ref>[[آیه 179 سوره آل عمران|سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.]]</ref>»}}.
 +
 +
آیه ‌مستهزئین درباره عده‌اى از بزرگان [[قریش]] است که بیشترین آزار را به [[پیامبر|پیامبر اسلام]] صلى الله علیه و آله رساندند و هر یک به ‌واسطه بیمارى یا بلایى دیگر در فاصله اندکى پى ‌در پى نابود شدند.<ref>کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۸۰۳؛ ج‌ ۵، ص‌ ۳۴۳.</ref> آیات ۶۴ [[سوره مؤمنون]]/‌۲۳ و ۱۷۸ [[سوره آل ‌عمران]]/۳ و همچنین ۱۷ [[سوره طارق]]/۸۶ درباره بزرگان از مشرکان قریش و [[اهل کتاب]] دانسته شده که در جنگ‌هاى پیامبر صلى الله علیه و آله از جمله [[غزوه بدر|بدر]] و [[غزوه خیبر|خیبر]] نابود ‌شدند.<ref>همان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۴۵۳؛ روض‌الجنان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۷۷؛ روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۹، ص‌ ۱۸۵.</ref>
 +
 +
سنت استدراج اجتماعى از نگاه جامعه شناختى نیز قابل تحلیل است؛ زمینه فساد و نابهنجاری‌هاى اجتماعى به ‌طور طبیعى در جوامع مرفه و ثروتمند بیشتر است و اگر نخبگان آن جوامع به اصلاح جامعه و کنترل نهادهاى آن و نظارت دقیق بر فرایندهاى اجتماعى موفق نشوند، به تدریج آن جامعه در بحران‌هاى بزرگ اجتماعى، از قبیل: جنگ و شورش، تضعیف نهادهاى اجتماعى از جمله نهاد خانواده، افول معنویت موقعیت برتر خویش را از دست مى‌دهد، بلکه در وادى ضعف و رخوت به سقوط مى‌گراید، از این ‌رو خداوند به ‌طور ویژه جوامع قدرتمند و مرفه را به [[عبرت]] از حال گذشتگان و مراقبت بر حال خویش فرامى‌خواند تا به نابودى و سقوط گرفتار نگردند: {{متن قرآن|«{{آیه|7|100}}»}}<ref>[[آیه 100 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۱۰۰.]]</ref>؛ اعراف]]/ ۷، ۱۰۰)
 +
 +
سنت استدراج اجتماعى از زاویه‌اى دیگر در ارتباط با نظریه «عصبیت» [[ابن خلدون|ابن ‌خلدون]] است که هر قوم و ملتى پس از رسیدن به اوج عزت و اقتدار، بر اثر تنعم و آسایش بسیار، به تدریج رو به افول مى‌گرایند. چه بسا برخى آیات قرآنى در این زمینه، منشأ الهام این نظریه بوده است.<ref>مقدمه ‌ابن ‌خلدون، ص‌ ۲۰۷.</ref>
 +
 +
==راه‌هاى ایمنى از استدراج==
 +
پیشگیرى از زمینه‌ها و نشانه‌هاى استدراج یا مبارزه با آن‌ها [[انسان]] را از پیامدهاى سوء آن مصون نگه مى‌دارد. در این راستا ۵ راهکار اصلى از [[آیه|آیات]] و روایات استدراج بدست مى‌آید:
 +
 +
'''''۱. ایمان و تقوا:'''''
 +
 +
این سنت تنها براى کافران: {{متن قرآن|«{{آیه|22|44}}»}}<ref>[[آیه 44 سوره حج|سوره حج، آیه ۴۴.]]</ref> و مکذّبان: {{متن قرآن|«{{آیه|7|182}}»}}<ref name=":1" /> اجرا مى‌شود؛ اما مؤمنان در صورت پایدارى بر [[ایمان]] و [[تقوا|پرهیزگارى]] در خلال سنت [[آزمایش الهی|آزمایش]] مورد محک قرار گرفته، ناخالصی‌ها از وجودشان زدوده مى‌شود: {{متن قرآن|«{{آیه|3|179}}»}}<ref name=":۰" />،<ref>المیزان، ج‌ ۴، ص‌ ۷۸.</ref>.
 +
 +
اگر مردمان [[تقوا]] گزینند نعمت‌هاى الهى به استدراج آنان نمى‌انجامد بلکه زندگى آن‌ها را [[برکت|مبارک]] و سعادتمند خواهد گردانید: {{متن قرآن|«{{آیه|7|96}}»}}<ref>[[آیه 96 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۹۶.]]</ref>؛<ref>فى ظلال القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۳۵.</ref>؛ التزام به عبودیت خداوند و جهت دادن به اندیشه و روان و رفتار خویش در مسیر [[شریعت]] به انسان نیروى مصونیت از روند خسران و زیان در طول زندگى مى‌بخشد:<ref>رحمة من الرحمن، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۹.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|103|2}} 💠<ref name=":6" /> {{آیه|103|3}}<ref name=":7" />»}}.
 +
 +
'''''۲. یاد خدا و سپاس از او:'''''
 +
 +
یاد خدا و آیات الهى: {{متن قرآن|«{{آیه|6|44}}»}}<ref name=":10" />؛ سپاس از نعمت‌ها: {{متن قرآن|«{{آیه|16|55}}»}}<ref>[[آیه 55 سوره نحل|سوره نحل، آیه ۵۵.]]</ref>؛ و نرمش دل و روان: {{متن قرآن|«{{آیه|6|43}}»}}<ref name=":4" />؛ با [[دعا]] و تضرع به درگاه خداوند: {{متن قرآن|«{{آیه|7|94}}»}}<ref name=":8" />؛ موجب پیشگیرى از ابتلا به استدراج مى‌شود. آیه {{متن قرآن|«{{آیه|21|90}}»}}<ref>[[آیه 90 سوره انبیاء|سوره انبیاء، آیه ۹۰.]]</ref>؛ در مورد کسانى دانسته شده که به وسیله دعا و نیایش از ابتلا به استدراج، به خداوند پناه مى‌برند.<ref>مجمع‌البیان، ج ‌۷، ص‌ ۱۱۰؛ الدرالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۳۳۵.</ref>
 +
 +
در واقع [[شکر]] و سپاس در کنار [[توبه]] و [[استغفار]] به افزایش نعمت‌ها بدون خطر استدراج مى‌انجامد: {{متن قرآن|«{{آیه|14|7}}»}}<ref>[[آیه 7 سوره ابراهیم|سوره ابراهیم، آیه ۷.]]</ref>؛ ابراهیم]]/۱۴، ۷)، از این ‌رو [[امام ‌صادق]] علیه‌السلام شکر و حمد الهى را به هنگام نعمت، از نشانه‌هاى ایمنى از استدراج شمرده<ref>الاصول الستة عشر، ص‌ ۱۵۹؛ الکافى، ج‌ ۲، ص ‌۹۷؛ مشکاة الانوار، ص‌ ۷۰.</ref> و [[امام ‌حسین]] علیه‌السلام نشانه استدراج را [[غفلت]] از شکر و سپاس خدا مى‌شمرد.<ref>بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۳۸؛ تحف‌العقول، ص‌ ۲۴۶.</ref>
 +
 +
خداوند از حال مبتلایان به استدراج چنین خبر مى‌دهد که هرگاه در دنیا آنان را به کرنش در برابر خدا فرامى‌خواندیم آنان از آن روى مى‌گرداندند: {{متن قرآن|«{{آیه|68|42}} 💠<ref>[[آیه 42 سوره قلم|سوره قلم، آیه ۴۲‌.]]</ref> {{آیه|68|43}} 💠<ref>[[آیه 43 سوره قلم|همان، آیه ۴۳.]]</ref> {{آیه|68|44}}<ref>[[آیه 44 سوره قلم|همان، آیه ۴۴.]]</ref>»}}؛<ref>المیزان، ج‌ ۱۹، ص‌ ۳۸۵.</ref>؛ در آیه‌اى دیگر به صراحت یاد شده که اگر [[دعا]] و نیایش آدمیان به درگاه خداوند نبود هیچ‌گاه خداوند بدیشان توجهى نمى‌کرد: {{متن قرآن|«{{آیه|25|77}}»}}<ref>[[آیه 77 سوره فرقان|سوره فرقان، آیه ۷۷.]]</ref>؛ از این‌رو در روایات براى ایمنى از استدراج به کثرت یاد خدا توجه شده است.<ref>شرح اصول کافى، ج‌ ۱۲، ص‌ ۵۶۳.</ref>
 +
 +
تنها قومى که از عذاب استیصال نجات یافتند قوم [[حضرت یونس علیه السلام|حضرت یونس]] بودند که دعا و نیایش همگانى به درگاه خداوند آنان را از این فرجام شوم رهایى بخشید: {{متن قرآن|«{{آیه|10|98}}»}}<ref>[[آیه 98 سوره یونس|سوره یونس، آیه ۹۸.]]</ref>؛ از این ‌رو [[ائمه اطهار|امامان]] [[شیعه]] در دعاهاى خود به سنت استدراج و آثار زیانبار آن بسیار توجه ‌کرده: «أنا الذی أمهلتنی فما ارعویت و سترت علىّ فما استحییت و عملت بالمعاصی فتعدّیت فأسقطتنی من عینک فما بالیت... حتّى کأنّک أغفلتنی و من ‌عقوبات المعاصی جنّبتنی حتى کأنّک استحییتنی‌...» <ref>بحارالانوار، ج‌ ۹۵، ص‌ ۸۷.</ref> و از ابتلا به این عذاب‌هاى پنهان الهى به خداوند پناه برده‌اند: «اللّهم لاتمکر بی و لاتستدرجنی و لاتخذلنی»،<ref>همان، ص‌ ۲۲۴.</ref> «إلهی لاتؤدّبنی بعقوبتک و لاتمکر بی فی حیلتک»،<ref>همان، ص‌ ۸۲.</ref> آنگاه با تضرع بسیار از اصرار و پایدارى خویش بر راه هدایت و [[توبه]] به درگاه خدا در هر حال و صورتى خبر داده: «لو‌ انتهرتنی ما برحت من بابک»<ref>همان، ص‌ ۸۸.</ref> و درمان حال استدراج را با افزایش نیروى محبت الهى و کاهش محبت دنیا در دل و روان خواستار شده‌اند: «اَخرج حبّ الدنیا من قلبی» <ref>همان، ص‌ ۸۸.</ref>.
 +
 +
'''''۳. معادله بیم و امید:'''''
 +
 +
همان‌گونه که [[یأس]] از رحمت الهى، عملى ناشایست و زیانبار است، امید افراطى و احساس ایمنى از خشم و [[عذاب]] الهى نیز انسان را طغیانگر و بى‌مبالات گردانیده، زمینه ابتلا به استدراج را فراهم مى‌سازد:<ref>نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۸.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|7|99}}»}}<ref name=":12" />؛ بنابراین هر که از مکر خداوند احساس ایمنى کند به ناچار در مسیر خسران و زیان قرار مى‌گیرد، به ویژه آن که آیه مزبور هیچ‌گونه استثنایى براى این حکم، قائل نشده است.
 +
 +
از این ‌رو [[حنفی|حنفیان]]، ایمنى از مکر خدا را موجب [[کفر]] شمرده و [[شافعی|شافعیان]]<ref>روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۹، ص ‌۱۹.</ref> و روایات [[شیعه]]<ref>الکافى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۸.</ref> آن را یکى از [[گناهان]] کبیره دانسته‌اند. گرچه برخى از [[تفسیر عرفانی|تفاسیر عرفانى]] با [[تأویل]] واژه «خاسِرون» به کسانى که دنیا و آخرت را باخته و در خداوند فانى گشته‌اند، کوشیده‌اند ایمنى از مکر الهى را در مرحله‌اى از سلوک الى اللّه صواب شمرند؛<ref>روح البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۲۰۷.</ref> اما عارفان دیگرى همچون [[محیی الدین ابن عربی|ابن ‌عربى]] با استناد به آیه مزبور تصریح کرده‌اند که ایمنى از مکر خدا در هر حال و وضعیتى در دیار آزمایش و تکلیف ناصواب و زیانبار است.<ref>رحمة من الرحمن، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۹‌ـ‌۱۶۰.</ref>
 +
 +
در واقع تنها راه ایمنى از مکر و استدراج الهى محافظت بر حالت متعادل [[خوف و رجاء|خوف و رجا]] است، بر همین اساس در روایتى از [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] نقل شده که با تضرع به درگاه الهى از او ایمنى از مکرش را خواستند و خداوند نیز به آن‌ها پاسخ داد که بر همین حال بمانید و از مکر من هیچ گاه احساس ایمنى نکنید،<ref>همان، ص‌ ۱۶۰.</ref> از این‌رو [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان على]] علیه‌السلام، ابزار اِعمال مکر و کید الهى را امیدوارى بیش از اندازه شمرده<ref>نور الثقلین، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۶.</ref> و افزایش نعمت‌ها را بدون احساس بیم از گرفتارى به استدراج، زیانبار وصف کرده است.<ref>التمحیص، ص ۴۸؛ تحف‌العقول، ص ۲۰۶؛ نهج‌البلاغه، حکمت‌ ۱۰۸.</ref> یکى از راه‌هاى حفظ حالت ترس از مکر الهى، پرهیز از کوچک شمردن گناهانِ به ظاهر کوچک است که انسان را به تدریج به گناهان بزرگ مى‌کشاند.<ref>التحفة السنیه، ص‌ ۲۳.</ref>
 +
 +
'''''۴. مطالعه حوادث زندگى و سنت‌هاى الهى:'''''
 +
 +
بررسى عوامل پیدایش هر یک از اتفاقات زندگى در چارچوب نظام سنن الهى به انسان در ‌مسیر پندآموزى از جریان‌هاى زندگى و تأثیرپذیرى از هدایت‌هاى الهى یارى مى‌رساند: {{متن قرآن|«{{آیه|7|95}}»}}<ref name=":11" />؛ مستدرَجان به هنگام گذر از حوادث زندگى، یا آن‌ها را تصادفى شمرده<ref>تفسیر المنار، ج‌ ۹، ص‌ ۱۶.</ref> یا غافل از خداوند تنها با ‌توجه به اسباب طبیعى به تدبیر و چاره‌جویى مى‌پردازند.<ref>المیزان، ج‌ ۷، ص‌ ۹۰.</ref>
 +
 +
'''''۵. مشارطه، مراقبه و محاسبه:'''''
 +
 +
مجموعه آیاتى که میثاق خداوند را با بندگانش مبنى بر التزام به [[ایمان]] و نیکوکارى بدیشان گوشزد مى‌کند: {{متن قرآن|«{{آیه|36|60}} 💠<ref>[[آیه 60 سوره یس|سوره یاسین، آیه ۶۰‌.]]</ref> {{آیه|36|61}}<ref>[[آیه 61 سوره یس|همان، آیه ۶۱.]]</ref>»}}؛ در واقع آدمیان را به پذیرش مجدد آن عهدها و کوشش براى تحقق آن‌ها فرا‌مى‌خواند. مجموع آیاتى که از حضور خداوند در همه جا و لزوم یادآورى مداوم وظایف و تعهدات خویش و ضرورت توجه به خدا و [[معاد]] یاد مى‌کند: {{متن قرآن|«{{آیه|21|49}}»}}<ref>[[آیه 49 سوره انبیاء|سوره انبیاء، آیه ۴۹.]]</ref>؛ در واقع به ضرورت نظارت مستمر بر خویشتن توجه داده است.
 +
 +
مجموع آیاتى که به [[توبه]] و [[استغفار]] فرامى‌خواند به مرحله بازنگرى اعمال اشاره دارد. از این‌رو عالمان [[اخلاق]] براى حرکت صعودى در مسیر صلاح و ایمنى از انحراف و سقوط تدریجى در وادى گمراهى، روندى سه مرحله‌اى را توصیه کرده‌اند: شرط با خویشتن در ضمن برنامه‌اى جامع براى ترک گناهان و التزام به عبودیت خداوند، [[مراقبه|مراقبت]] و نظارت مستمر بر مراحل اجراى این شرط در طول اجراى برنامه، بررسى نتایج برنامه و میزان موفقیت و شناخت نقاط ضعف و قوت در پایان برنامه جهت تدوین برنامه‌اى کامل‌تر در دوره‌اى جدید.<ref>جامع‌السعادات، ج‌ ۳، ص‌ ۹۱‌ـ‌۱۰۲؛ چهل حدیث، ص‌ ۹‌ـ‌۱۰.</ref>
 +
 +
== استدراج و عدالت الهی ==
 +
ممکن است این سوال مطرح شود که چرا خدواند مانع گناهکاران نمی شود و آنها را با دادن فرصت در دام استدراج می اندازد تا بیشتر گناه نمایند، آیا این مخالف با [[عدل الهی|عدالت الهی]] نیست؟
 +
 +
باید توجه نمود، سنت استدراج یک اتمام حجت برای گناهکاران است. خداوند هشدارهای لازم را به این افراد داده است و استدراج زمانی است که با وجود آیات الهی دست به [[گناه]] بزنند. اینکه چنین گناهکارانی بلافاصله از دنیا بروند تا کمتر گناه کنند خلاف [[حکمت الهی]] است؛ زیرا اکثریت افراد بشر که به نحوی گرفتار گناه هستند باید هلاک شوند! از طرفی ممکن است برخی از این گناهکاران بالاخره در مراحل بعدی عمر خود [[توبه]] کنند و از طریق توبه شرایط جلب رحمت الهی را فراهم سازند، چه این که افراد زیادی از این دسته اند.
 +
 +
از طرفی [[اختیار|اختیار]] را نمی توان از [[انسان]] سلب کرد و او را مجبور به انجام کارهای نیکو کرد. این امر با تکامل انسان و سنّت پاداش و جزاء منافات دارد. می توان گفت: استدراج نه دامی برای گناه بیشتر انسانهاست و نه بی عدالتی، زیرا خداوند افراد گنهکار را در صورتى که زیاد آلوده گناه نشده باشند به وسیله زنگ هاى بیدار باش و مکافات اعمالشان، و یا گاهى به وسیله مجازات هاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى سازد و به راه حق باز مى گرداند. لذا برای افرادی که غرق در گناهند و هدایت های الهی و زنگ های بیدار باش برای آنها اثری ندارد، راهی نیست جز اینکه به عملکرد و گناهان خود واگذار شوند.
 +
 +
بنابراین، استدراج خداوند هر چند به حسب ظاهر، مکر در هلاکت است، لکن بر اساس واقع، مهلت دادن خداوند در ابتدا از باب استدراج و اتمام حجّت بوده و مؤاخذه بعدی جهت تأدیب است.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=29478 استدراج، حسین خوشبخت، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)] تاریخ بازیابی: 9 اردیبهشت 1391.
+
*[[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، على معمورى، جلد ۳، صفحه ۵۶-۸۰.
 
+
*[http://www.pajoohe.ir "استدراج"، دانشنامه پژوهه]، حسین خوشبخت، تاریخ بازیابی: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱.
 +
*[https://ensani.ir/fa/article/93169/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D8%AC#:~:text=%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D8%AC%3A%20%D9%86%D8%B2%D8%AF%DB%8C%DA%A9%20%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86%20%DA%AF%D8%A7%D9%85%20%D8%A8%D9%87,%D9%87%D8%A7%DB%8C%20 "استدراج"، پرتال جامع علوم انسانی]، رحیم لطیفی، مجله کلام اسلامی، ۱۳۸۴، شماره ۵۳.
 +
*[https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/411637/%d8%b3%d9%86%d9%91%d8%aa-%c2%ab%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%af%d8%b1%d8%a7%d8%ac%c2%bb-%d9%88-%d9%85%d8%b3%d8%a6%d9%84%d9%87-%d8%b9%d8%af%d9%84-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c "سنت استدراج و مسئله عدل الهی"، پایگاه آیین رحمت، دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی].
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= متوسط
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= متوسط
 +
|رده= دارد
 +
}}
 +
{{قرآن}}
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 
[[رده:سنن الهی]]
 
[[رده:سنن الهی]]
 +
[[رده:واژگان قرآنی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۲:۰۳


«اِستدراج» از سنتهای الهی به معنای نزدیک شدن تدریجى و غیرمستقیم کافران و فاسقان به هلاکت و عذاب، بر اثر اصرار بر کفر و گناه است. استدراج توسط خداوند بر اساس حکمت بوده و با عدالت او منافاتی ندارد و مادامی که نزول عذاب مایه بیداری و برگشت گناهکاران باشد، خداوند اقدام به عذاب استدراج نمی‏‌کند. عذاب استدراج به دنبال برخی از گناهان مانند تکذیب آیات الهی و فراموشی و غفلت از پیام‏های الهی، دامن‏گیر شخص می‏‌شود؛ اما در مقابل، ایمان و تقوا، یاد خدا و شکر او، از عوامل ایمنى از سنت استدراج است.

معنای استدراج

به گفته اهل لغت[۱] «استدراج» دو معنی دارد، یکی گرفتن چیزی به تدریج است، زیرا اصل این ماده از «درجه» گرفته شده که به معنی «پله» است، همان گونه که انسان در صعود و نزول از طبقات پائین عمارت به بالا یا به عکس، از پله‌ها استفاده می‌کند؛ همچنین هرگاه چیزی را تدریجاً و مرحله به مرحله بگیرند یا گرفتار سازند به این عمل استدراج گفته می‌شود.

معنی دیگر استدراج، «پیچیدن» است، همان گونه که یک طومار را به هم می‌پیچند. و به گفته علامه شعرانی: استدراج، اندک اندک بردن و نزدیک کردن است.[۲] بنابراین، این واژه در همه کاربردهایش متضمن معناى تدریج و نوعى حرکت صعودى[۳] یا نزولى[۴] است. استدراج در اصطلاح نوعی عقوبت تدریجی بر کافران و گناهکاران غافل در چهره برخورداری آنان از نعمت‏های دنیوی است.

مفهوم استدراج در قرآن به معناى فرو‌کشیدن تدریجى افراد به سوى مقصد و سرانجامشان[۵] یا در هم پیچیدن زندگى و وجودشان از طریق اغفال آنها از یاد خداست[۶] که اعطاى نعمت و آسایش بیشتر در این فرایند نقشى اساسى دارد. انسان‌هایى که از هدایت‌ها و آزمایش‌هاى گوناگون خداوند براى هدایت تأثیر مثبت نمى‌پذیرند، در آخرین مرحله به آنان مهلت داده شده، به کلى رها مى‌گردند و حتى زمینه‌ها و امکانات سقوط نیز برایشان مهیا ‌مى‌شود و به تدریج به سرانجام شوم خویش نزدیک شده، ناگاه به عذاب خداوندى دچار مى‌گردند.[۷]

واژه «استدراج» (سَنَستَدرِجُهم) در دو آیه از قرآن مجید آمده است و هر دو آیه درباره انکارکنندگان آیات الهی است. یکی در آیه «فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»[۸]؛ پس مرا با کسانی که این قرآن را انکار می کنند واگذار، به زودی ما آنان را به تدریج از آنجا که نمی دانند [به سوی عذاب] می کشانیم. و دیگری آیه «وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»[۹]؛ و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.

از امام صادق علیه السلام، در تفسیر آیه اخیر آمده است: «هو العبد یذنب الذنب فتجدّد له النعمة معه تلهیه تلک النعمة عن الاستغفار من ذلک الذنب»[۱۰]؛ منظور از این آیه بنده گنهکاری است که پس از انجام گناه، خداوند او را مشمول نعمتی قرار می‌دهد ولی او نعمت را به حساب خوبی خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش می‌سازد. چنانکه از امام حسین علیه السلام در تحف العقول نقل شده که فرمود: «استدراج از خداوند سبحان آن است که نعمت بنده را فراوان کند و توفیق شکر را از او سلب نماید»[۱۱].

علامه طباطبائی با توجه به آیه فوق می گوید: «استدراج در لغت به معناى این است که کسى در صدد بر آید پله پله و به تدریج از مکانى و یا امرى بالا رود یا پائین آید و یا نسبت به آن نزدیک شود، و در این آیه، قرینه مقام دلالت دارد بر این که منظور از استدراج نزدیک شدن به هلاکت است یا در دنیا و یا در آخرت؛ و این که استدراج را مقید کرد به راهی که خود آنان نمی فهمند، برای این است که بفهماند این نزدیک کردن آشکارا نیست بلکه در همان سرگرمی به تمتع از مظاهر زندگی مادی مخفی است و در نتیجه ایشان با زیاده روی در معصیت پیوسته بسوی هلاکت نزدیک می‌شود. پس می‌توان گفت استدراج، تجدید نعمت بعد از نعمتی دیگر است تا بدین وسیله التذاذ به آن نعمت‌ها ایشان را از توجه به وبال کارهایشان غافل بسازد».[۱۲]

همچنین علامه شعرانی در تفسیر آیه مذکور می گوید: «از لوازم ذاتی تکذیب حق، شقاوت است؛ هر کس به آیات الهی گمان بد دارد و به کتب و اقوال اهل دین نظر نکند، از سعادت علم محروم شود و بتدریج شقاوت و جهل او بیشتر و راسختر گردد...».[۱۳]

حوزه معنایى استدراج:

مفهوم استدراج گستره وسیعى دارد و در ارتباط با بسیارى از مفاهیم دیگر قرآن است؛[۱۴] از پدیده استدراج در آیات متعدد بدون کاربرد واژه «استدراج» با عناوین کید الهی، مهلت، استهزاء، طول عمردادن و...، به ‌تفصیل بحث شده است. از این ‌رو علامه مجلسى، در ضمن دو عنوان عام «کفر و ایمان» درباره استدراج بحث ‌کرده است.[۱۵]

مفاهیم پیرامون استدراج گاه در مقایسه با افراد مبتلا به این سنت و گاه در مقایسه با خداوند در نقش فاعل استدراج مطرح شده است. در واقع این مفاهیم، دو روى یک سکه است که بخش نخست آن‌ها حالت ظاهرى استدراج (تنعّم، آسایش و احساس عزت و اقتدار) و بخش دیگر حالت باطنى و واقعى آن (فرو رفتن آرام در باتلاق هلاکت و ابتلاى تدریجى به عذاب الهى) را نمایش مى‌دهد.

در دسته نخست به مراحل گوناگونى از سیر تدریجى انسان در بستر هدایت‌هاى تکوینى و تشریعى خداوند و در دسته دوم به پایان دفعى این فرایند که با نزول عذاب دنیوى یا فرود آمدن عذاب اخروى به هنگام مرگ قرین است توجه شده، از این ‌رو مفهوم مزبور در ۴‌ حوزه معنایى قابل بررسى است.

استدراج در ظاهر با تنعم و بهره‌مندى از لذت‌هاى حیات همراه است. واژه «امداد» از ریشه «مدّ» و به معناى گشایش و یارى رساندن در زندگى مادى یا معنوى[۱۶] در مواردى که جنبه منفى ‌آن مورد نظر بوده[۱۷] و به گمراهى افراد مى‌انجامد، به این واقعیت اشاره دارد:[۱۸] «أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ 💠[۱۹] نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ ۚ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ[۲۰]»؛ و نیز سوره مریم، آیه ۷۵ و سوره بقره، آیه ۱۵.


واژه «تمتیع» نیز به معناى بهره‌مند ساختن همراه با لذت و رفع نیاز[۲۱] در مواردى که در خصوص نعمت‌هاى دنیا و با مفهوم منفى به ‌کار رفته[۲۲] به این معنا اشاره دارد: «قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَلَٰكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا»[۲۳] و نیز سوره طه آیه ۱۳۱ و سوره حجر، آیه ۸۸. مهلت و نعمت‌هاى الهى در این گونه افراد نوعى احساس رهایى، بى‌قیدى و بى‌بندوبارى پدید مى‌آورد.

در همین راستا واژه «املاء» به معناى مدت زمان دراز و مهلت و تأخیر[۲۴] مطرح مى‌شود که در خود معناى آزاد گذاشتن و رها کردن را دارد؛ به عنوان مثال، املاء بر رها ساختن افسار اسب براى آزادانه چریدن اطلاق مى‌شود:[۲۵]. «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»[۲۶]؛ «وَأُمْلِي لَهُمْ ۚ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ»[۲۷]؛ سوره قلم، آیه ۴۵، سوره رعد، آیه ۳۲ و سوره حج، آیه ۴۴ و ۴۸.

ظاهر نیکوى ‌استدراج موجب مى‌شود افراد، اعمال خویش را نیکو شمرده، از اصلاح خویش غافل گردند:[۲۸]. «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»[۲۹]؛ مفهوم «تسویل» به معناى زیبا نشان دادن زشتی‌ها:[۳۰] «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى ۙ الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ»[۳۱]؛ و «تزیین» به همین معنا: «فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[۳۲]؛ که شیطان عامل آن دو معرفى شده به این ویژگى اشاره دارد.

فاعلیت شیطان در این آیات در مقایسه با فاعلیت خداوند در آیات استدراج بیانگر رابطه طولى میان آن دو است. نعمت‌هاى استدراجى در افراد حالت‌هاى ویژه‌اى مى‌آفریند که دسته دیگرى از مفاهیم را به آن مرتبط مى‌سازد؛ مانند: «فَرَح» به معناى شادى بیش از اندازه و بى‌مورد:[۳۳]. «ذَٰلِكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ»[۳۴]؛ «إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيْهِمْ ۖ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»[۳۵].

«بَطَر» به معناى زیاده‌روى در خوشى[۳۶] به همراه غفلت:[۳۷]. «وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا ۖ فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا ۖ وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ»[۳۸]؛ «أشَر» به معناى شدت بطر به همراه ناسپاسى:[۳۹]. «سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ»[۴۰]؛ «فُکاهة» به معناى خنده و مزاح که گاه همراه با بى‌توجهى و غفلت از گناهان و زشتی‌هاى خویش است:[۴۱]. «وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ»[۴۲]؛ «لهو» به معناى گرایش به لذت‌ها بدون توجه به فرجام آن‌ها:[۴۳]. «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ ۖ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»[۴۴]؛ و «لعب» به ‌معناى تفریح‌هاى نابخردانه و سرگرمی‌هاى پوچ:[۴۵] «فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّىٰ يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ»[۴۶].

خداوند به افراد مبتلا به استدراج، مهلت کافى مى‌دهد. مفهوم «امهال» و «تمهیل» از ریشه «مهل» به معناى سکون و مدارا[۴۷] به این واقعیت اشاره دارد که به کافران و منکران خدا و پیامبر مهلت داده شده و در مجازات آنان عجله نمى‌شود:[۴۸]. «وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا»[۴۹]؛ «فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا»[۵۰].

واژه‌هاى «تأخیر»، «انظار» و «انتظار» نیز معناى مهلت دادن را تداعى مى‌کند:[۵۱] «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ ۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ»[۵۲]؛ «قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ 💠[۵۳] قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ[۵۴]»؛ «وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»[۵۵]؛ مهلت خداوند در استدراج از روى بى‌اعتنایى و بى‌توجهى است.[۵۶]

واژه «وذر» به معناى ترک کردن و رها ساختن و دور انداختن شىء یا شخص بى‌ارزش[۵۷] به این معنا اشاره دارد: «فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّىٰ حِينٍ»[۵۸]؛ این وضعیت به گمراهى بیشتر شخص انجامیده: «وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ»[۵۹]؛ قلب او را کاملاً به روى حقیقت بسته و او را بیش از پیش غافل و خود فراموش مى‌سازد.

مفاهیم «ختم»، «غشاوه»: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[۶۰]؛ «طبع»: «الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ ۖ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»[۶۱]؛ «اضلال»: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ»[۶۲]؛ و «اِنساء»: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»[۶۳]؛ هر یک ‌از جهتى به این معنا اشاره دارد.[۶۴]

در واقع خداوند با رفع فشارهاى مستقیم و غیرمستقیم خود و مهیا ساختن همه زمینه‌هاى تنعم و تلذذ براى این اشخاص به نوعى در فرایند گمراهى آنان نقش ایفا مى‌کند:[۶۵]. «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»[۲۶]؛ از این ‌رو فرایند ابتعاد ستمکاران بر اثر پیشرفت‌هاى مادى به منزله لعنت و نفرین خداوند بر آنان شمرده شده ‌است.[۶۶]

سنت استدراج دو لایه کاملا متفاوت دارد: ظاهرى نیکو و عذابى باطنى که در پایان به ناگاه آشکار مى‌شود،[۶۷] از این‌رو به آن «مکر»:[۶۸]. «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ»[۶۹]؛ «کید»: «وَأُمْلِي لَهُمْ ۚ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ»[۲۷]؛ «خدعه»:[۷۰] «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَىٰ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا»[۷۱]؛ و گاه «فتنه»:[۷۲] «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ»[۷۳] اطلاق شده است.

برخى مکر را تنها به عذاب پایانى یا الطافى که خداوند در مقام مقابله با کافران به مؤمنان مى‌بخشد اطلاق کرده‌اند؛[۷۴] اما به نظر مى‌رسد معناى مکر از گستره وسیعى برخوردار است و هر گونه مقابله به مثل از جانب خداوند را شامل مى‌شود.[۷۵]

به ‌طور کلى با توجه به این که سنت خداوند در این دیارِ تکلیف و آزمایش، بر پوشاندن نعمت‌هاى خویش در لفافه‌اى از رنج و عذاب ظاهرى و نهان ساختن نقمت‌هاى خویش در قالبى از آسایش و نعمت است،[۷۶] مى‌توان معنایى بسیار عام از مفهوم مکر تصور کرد: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»[۷۷].

از سوى دیگر استمرار و افزایش حالت طغیان در این افراد نوعى تمسخر و استهزا در برابر خداوند است و از این‌رو او نیز این ترفند خویش را استهزایى در برابر رفتار ناشایست آنان نامیده است:[۷۸] «وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ 💠[۷۹] اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ[۸۰]»؛ در واقع مهلت خداوند و گشایش‌هاى او نوعى زمینه‌سازى براى عقوبت آنان است.

واژه «عدّ» و «اعداد» از ریشه «عدّ» به معناى تهیه و آماده‌سازى و «عدّ» به معناى شمارش[۸۱] در مواردى به این معنا اشاره دارد. خداوند در آیاتى از آماده ساختن جهنم براى کافران و منافقان: «وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا»[۸۲]؛ و در آیه‌اى دیگر از شمارش اعمال یا نفس‌هاى آنان: «فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا»[۸۳]؛ سخن به میان آورده که به ایجاد فرصت براى آنان جهت تکمیل گناهان و زشتی‌هایشان اشاره دارد تا بدین ترتیب خود، درجه مخصوص خویش را در جهنم کسب کنند.[۸۴] استعمال این واژه در مورد مؤمنان بر مفهومى کاملا عکس استدراج دلالت داشته، به ‌مهلت جهت تکمیل حسنات و خیرات اشاره ‌دارد.[۸۵]

پایان استدراج همواره با نزول ناگهانى عذاب الهى در دنیا یا آخرت همراه است. مفاهیم «أخذ»: «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَىٰ»[۸۶]؛ «عذاب»: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»[۲۶]؛ و «انتقام»: «فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ»[۸۷]؛ به این فرجام شوم اشاره دارد. مفاهیم «هلاک»: «أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ»[۸۸]؛ «قَصْم»: «وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ»[۸۹]؛ «دَمار»: «فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ»[۹۰]؛ و «قطع دابِر»: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[۹۱]؛ در سطح‌گسترده‌ترى در خصوص جوامع مبتلا به استدراج ‌به ‌کار رفته که اصطلاحاً به آن عذاب استیصال ‌گویند.[۹۲]

سنت استدراج

قرآن کریم از برخى سنت‌هاى الهى یاد مى‌کند که فرایند حرکت انسان و جوامع بشرى تابع آن‌هاست.[۹۳] این سنت‌ها افزون بر استناد به بعد غیبى، از واقعیتى عینى و طبیعى نیز برخوردار بوده، از منظر روانشناختى و جامعه‌شناختى قابل تبیین و تحلیل است. با این نگرش مى‌توان سنت استدراج را در دو حوزه فردى و اجتماعى بررسى ‌کرد:

۱. استدراج فردى:

انسان از آغاز زندگى به اقتضاى طبیعت مادى خویش به تدریج امکانات وجودى خود را از دست مى‌دهد: «بَلْ مَتَّعْنَا هَٰؤُلَاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ ۗ أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا ۚ أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ»[۹۴][۹۵]؛ این فرایند در صورت عدم استفاده از این امکانات و تبدیل نکردن آن‌ها به امکانات ماندگار معنوى به تدریج انسان را به سوى خسران و زیان ابدى ـ ‌که همان اتلاف عمر و استحقاق عذاب اخروى است‌ ـ سوق مى‌دهد: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ 💠[۹۶] إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۹۷]».

در این میان خداوند به ‌طور مستقیم از عوامل گوناگونى همچون: موهبت عقل: «ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ ۖ هَلْ لَكُمْ مِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»[۹۸]؛و ارسال پیامبران: «وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ»[۹۹]؛ و به ‌طور غیرمستقیم با جریان‌سازى در زندگى به وسیله ابتلا به سختی‌ها و مصائب: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ»[۱۰۰]؛ و نیز سوره اعراف/۷، ۹۴) یا نزول نعمت‌هاى فراوان: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ۚ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»[۱۰۱]؛ براى توقف این روند استفاده کرده است،[۱۰۲] و براى انتخاب آزادانه و آگاهانه و تلاش بر مبناى آن به بندگان مهلت کافى عطا مى‌کند: «ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ»[۱۰۳].

اما برخى افراد این فرصت‌ها را از دست مى‌دهند یا از آن‌ها سوء استفاده مى‌کنند و از آیات و پیام‌هاى الهى روى گردانده، به طبیعت جَهول و عجول خویش از نعمت‌هاى خدا دچار غرور ـ ‌که زمینه و محتواى اصلى استدراج است ـ [۱۰۴] مى‌شوند و افسار گسیخته و از بلاها و مصیبت‌ها ناسپاس و از خدا رویگردان مى‌شوند:[۱۰۵] «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ 💠[۱۰۶] وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ[۱۰۷]»؛ و حتى اگر در رخدادهاى بسیار دشوار نیز اندک توجهى به خدا کنند موقتى و براى نیل به خواسته‌هاى شیطانى خویش است: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ ۚ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا ۖ إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[۱۰۸]؛ تا آنجا که اصرار و عناد آنان به ‌طور کلى زمینه هدایت را از میان برده، هیچ راهى دیگر براى توقف روند رو به رشد خسران نمى‌ماند: «كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ 💠[۱۰۹] وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ 💠[۱۱۰] وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ 💠[۱۱۱] وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ 💠[۱۱۲] فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ[۱۱۳]»[۱۱۴].

از سوى دیگر خداوند بر اساس سنت اختیار و اراده آزاد انسان‌ها هر دو راه هدایت و گمراهى را فرا رویشان گشوده:[۱۱۵]«مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ ۖ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ»[۱۱۶]؛ و از دخالت مستقیم در زندگى بشر و جلوگیرى بى واسطه از خسران آدمیان پرهیز دارد:[۱۱۷] «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ ۖ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ»[۱۱۸]؛، بر همین اساس آنان را کاملاً به حال خویش رها مى‌سازد: «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا ۖ وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»[۱۱۹]؛ و به ‌طور طبیعى براى به فعلیت رسیدن همه امکانات آن‌ها در مسیر گمراهى و زیان زمینه مهیا مى‌شود: «مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُ ۚ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ»[۱۲۰][۱۲۱].

بر این اساس مفاهیم «املاء»، «امهال»، «تمتیع» و‌... از زاویه‌اى دیگر نمایانگر همان مفهوم استدراج است، زیرا رهاکردن و مهلت دادن از روى بى‌اعتنایى و بى‌توجهى، به حرکت انسان در مسیر طبیعى خسران مى‌انجامد: «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ ۖ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[۱۲۲]؛ بنابراین طبق برخى روایات، استدراج در خود معناى سقوط و نزول را دارد ولى املاء و امهال و‌... از آن تهى است،[۱۲۳] با این حال املاء و امهال و‌... نیز التزاماً بر این معنا دلالت دارد؛ اما این روند طبیعى در عین حال بسیار پنهان و غیرقابل پیش‌بینى است: «فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ ۖ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»[۸]؛ [۱۲۴] زیرا آنان در همان حال که از آسایش و تنعم خویش، غرق لذت‌اند در واقع در میان امواج تاریک شهوات در حال شکنجه هستند: «فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ»[۱۲۵][۱۲۶].

بدین ترتیب در طبقات ظلمانى ماده که در ظاهر نعمت است رو به سوى نابودى و عذاب فرو کشیده شده: «فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ ۖ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»[۸]؛[۱۲۷]؛ و همین نعمت‌ها برایشان از جهات گوناگون به عذاب و رنج بدل مى‌شود،[۱۲۸] تا آن که با فرا رسیدن مرگ به ناگاه همه امکانات خویش را از دست رفته: «وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ»[۱۲۹]؛ و بافته‌هاى خویش را گسسته: «وَقَدِمْنَا إِلَىٰ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا»[۱۳۰]؛ و خود را در کیفر خداوند گرفتار مى‌یابند: «وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ»[۱۳۱].

برخى از مفسران به ابعاد روانشناختى سنت استدراج نیز توجه کرده‌اند؛ گرایش درونى انسان به شهوات موجب مى‌شود ارضاى آن‌ها برایش لذت‌آور گردد و این لذت به افزایش تمایل او مى‌انجامد و شدت تمایل نیز بر شدت لذت مى‌افزاید. گناهان در این چرخه بى‌پایان پى ‌در پى تکرار گشته، ملکه طغیان را در وجود انسان رسوخ مى‌دهد و طبیعى است که انسان بر اثر این حالت از اشتغال به معنویات و پرهیز از خسارت ابدى غافل مى‌ماند.[۱۳۲]

۲. استدراج اجتماعى:

آیات ناظر به نظام سنن الهى به نوعى فلسفه تاریخ و قانونمندى جوامع بشرى اشاره دارد: «اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ ۚ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ ۚ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا»[۱۳۳]؛ قرآن از اجراى سنت استدراج درباره اقوام گذشته: «وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ»[۱۳۴]؛ و اقوام همه انبیا: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ 💠[۱۳۵] ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ[۱۳۶]»؛ خبر داده و از امکان تکرار آن درباره اقوام آینده پرده برمى‌دارد: «فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ»[۱۳۷].

شیوه و مراحل اجراى این سنت به تفصیل در آیات ۴۲‌ـ‌۴۵ سوره انعام/۶ و ۹۴‌ـ‌۱۰۱ سوره اعراف/۷ آمده است. خداوند در آغاز براى این امت‌ها درهاى هدایت را مى‌گشاید و پیام‌هاى خویش را بدیشان ابلاغ مى‌کند: «ذَٰلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَىٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ»[۱۳۸]؛ این هدایت‌هاى الهى از جانب آن اقوام و به ویژه اقشار مرفّه و راحت طلب با تکذیب و مخالفت مواجه مى‌شود: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ»[۱۳۹]؛ و نیز سوره زخرف/۴۳، ۲۳). این اقشار در نقش مخالفان اصلى اصلاح جامعه: «وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا ۖ وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ»[۱۴۰]؛ زمینه سازان اجراى استدراج و فروپاشى آن جامعه در پایان کار هستند: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا»[۱۴۱].

در هر حال کفر آنان موجب نمى‌شود خداوند براى آن‌ها مهلت کافى قرار ‌نداده و از روى رحمت خویش تا آنجا که امیدى به هدایتشان است به آن‌ها فرصت ندهد:[۱۴۲] «فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا»[۵۰]؛ این مهلت براى برخى از آن‌ها مفید واقع شده و به هدایتشان مى‌انجامد؛ اما برخى دیگر با سوء استفاده از آن بر گمراهى خویش مى‌افزایند، از این ‌رو در قرآن از این مهلت با دو تعبیر «رحمت» و «متاع» یاد شده است: «وَإِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنْقَذُونَ 💠[۱۴۳] إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَمَتَاعًا إِلَىٰ حِينٍ[۱۴۴]»؛ واژه «حین» به موقتى بودن این مهلت و بقاى آن تا زمان جدایى کامل دو گروه از یکدیگر و رسیدن هر یک به سر منزل نهایى خویش اشاره دارد: «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ۗ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ»[۱۴۵].

خداوند به هنگام اعراض مردم از هدایت با افزایش مصائب، بلاها و سختی‌هاى زندگى، در صدد جلب توجه آنان به خویش و نرم ساختن دل‌هایشان برمى‌آید: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ»[۱۳۵]؛[۱۴۶] البته بسیارى از این عذاب‌هاى هدایتى همان نتیجه اعمال ناشایست مردم است که مى‌تواند آنان را به ‌زشتى کارهایشان متذکر ساخته، به سوى خداوند بازگرداند: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»[۱۴۷]؛ اما اصرار و عناد آن‌ها دل‌هایشان را سخت گردانیده، در کنار آن، شیطان نیز با تزیین اعمال ناپسندشان از توجه به خدا مانع مى‌شود:[۱۴۸] «فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[۳۲].

حال که دیگر ترفند مزبور کارایى ندارد زمینه گشایش و پیشرفت مادى براى آنان باز مى‌شود: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ»[۱۴۹]؛ «ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ»[۱۵۰]؛ و گاه خداوند همچون پدرى که از ابزار تشویق و تنبیه به ‌طور همزمان استفاده مى‌کند آنان را متناوباً به ‌آسانى و سختى مبتلا مى‌سازد تا شاید آنان به ‌سویش متوجه شوند.[۱۵۱] اما اعراض و لجاجت آن‌ها موجب مى‌شود کاملاً به حال خویش رها شده، این وضعیت در آن‌ها حالت مستى: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ»[۱۴۹]؛ و بى‌مبالاتى نسبت به تعهدات خویش بیافریند: «ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ»[۱۵۰]؛[۱۵۲] تا آن که به ‌طور کلى از فرجام شوم اعمالشان غافل گشته، همه این رویدادها را اتفاقى و بى‌ارتباط با رفتارشان مى‌پندارند: «ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ»[۱۵۰]؛[۱۵۳] (سوره اعراف/۷، ۹۵) و به کلى از مکر الهى ایمن مى‌گردند: «أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»[۱۵۴].

در چنین حالتى دیگر تنها عذاب الهى سزاوار آن‌هاست که به ناگاه بر آن‌ها فرود مى‌آید:[۱۵۵] «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ»[۱۴۹]؛ «ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ»[۱۵۰]؛ شدت عذاب در پایان استدراج به میزان شدت اجراى آن سنت در هر جامعه بستگى داشته،[۱۵۶] آن نیز به کمیت و کیفیت فساد آن جامعه وابسته است.

بدین ‌سان استدراج اجتماعى به دو گونه عذاب دنیوى (فراگیر و محدود) منتهى مى‌شود: عذاب فراگیر براى جوامعى است که همه افراد آن به سرحد نهایى کفر و طغیان رسیده باشند، به ‌گونه‌اى که دیگر هیچ‌گاه به هدایت نمى‌گرایند: «حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ ۖ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ»[۱۵۷]؛[۱۵۸] و از میان نسل‌هاى آینده نیز در چنین فضایى جز کافر و ناسپاس پدید نخواهد آمد و بدین سان حرکت آن جوامع بر مسیر گمراهى و انحراف، تنظیم و قفل شده و اصلاح آنان به ‌طور طبیعى امکان‌پذیر نیست: «وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا 💠[۱۵۹] إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا[۱۶۰]»؛ با این حال بر مبناى اصل عدل الهى، لازم است خداوند پیش از نزول عذاب به یارى رسولان و اندک مؤمنان آن جوامع آمده، از عذاب ‌نجاتشان دهد: «ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ»[۱۶۱][۱۶۲].

اما جوامعى که تا حد نهایى کفر و طغیان پیش نرفته و امکان اصلاح آن‌ها به ‌طور طبیعى مى‌رود، خداوند در مقاطع خاص با نزول عذاب‌هایى طبیعى و محدود: «حَتَّىٰ إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ»[۱۶۳]؛ به تصفیه عناصر پلید: «إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»[۱۶۴]؛ و پالایش جامعه از آلاینده‌هاى اجتماعى مى‌پردازد: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ 💠[۲۶] مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ۗ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ[۱۶۵]».

آیه ‌مستهزئین درباره عده‌اى از بزرگان قریش است که بیشترین آزار را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله رساندند و هر یک به ‌واسطه بیمارى یا بلایى دیگر در فاصله اندکى پى ‌در پى نابود شدند.[۱۶۶] آیات ۶۴ سوره مؤمنون/‌۲۳ و ۱۷۸ سوره آل ‌عمران/۳ و همچنین ۱۷ سوره طارق/۸۶ درباره بزرگان از مشرکان قریش و اهل کتاب دانسته شده که در جنگ‌هاى پیامبر صلى الله علیه و آله از جمله بدر و خیبر نابود ‌شدند.[۱۶۷]

سنت استدراج اجتماعى از نگاه جامعه شناختى نیز قابل تحلیل است؛ زمینه فساد و نابهنجاری‌هاى اجتماعى به ‌طور طبیعى در جوامع مرفه و ثروتمند بیشتر است و اگر نخبگان آن جوامع به اصلاح جامعه و کنترل نهادهاى آن و نظارت دقیق بر فرایندهاى اجتماعى موفق نشوند، به تدریج آن جامعه در بحران‌هاى بزرگ اجتماعى، از قبیل: جنگ و شورش، تضعیف نهادهاى اجتماعى از جمله نهاد خانواده، افول معنویت موقعیت برتر خویش را از دست مى‌دهد، بلکه در وادى ضعف و رخوت به سقوط مى‌گراید، از این ‌رو خداوند به ‌طور ویژه جوامع قدرتمند و مرفه را به عبرت از حال گذشتگان و مراقبت بر حال خویش فرامى‌خواند تا به نابودى و سقوط گرفتار نگردند: «أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ ۚ وَنَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ»[۱۶۸]؛ اعراف]]/ ۷، ۱۰۰)

سنت استدراج اجتماعى از زاویه‌اى دیگر در ارتباط با نظریه «عصبیت» ابن ‌خلدون است که هر قوم و ملتى پس از رسیدن به اوج عزت و اقتدار، بر اثر تنعم و آسایش بسیار، به تدریج رو به افول مى‌گرایند. چه بسا برخى آیات قرآنى در این زمینه، منشأ الهام این نظریه بوده است.[۱۶۹]

راه‌هاى ایمنى از استدراج

پیشگیرى از زمینه‌ها و نشانه‌هاى استدراج یا مبارزه با آن‌ها انسان را از پیامدهاى سوء آن مصون نگه مى‌دارد. در این راستا ۵ راهکار اصلى از آیات و روایات استدراج بدست مى‌آید:

۱. ایمان و تقوا:

این سنت تنها براى کافران: «وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ ۖ وَكُذِّبَ مُوسَىٰ فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ ۖ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ»[۱۷۰] و مکذّبان: «وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»[۹] اجرا مى‌شود؛ اما مؤمنان در صورت پایدارى بر ایمان و پرهیزگارى در خلال سنت آزمایش مورد محک قرار گرفته، ناخالصی‌ها از وجودشان زدوده مى‌شود: «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ۗ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ»[۸]،[۱۷۱].

اگر مردمان تقوا گزینند نعمت‌هاى الهى به استدراج آنان نمى‌انجامد بلکه زندگى آن‌ها را مبارک و سعادتمند خواهد گردانید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»[۱۷۲]؛[۱۷۳]؛ التزام به عبودیت خداوند و جهت دادن به اندیشه و روان و رفتار خویش در مسیر شریعت به انسان نیروى مصونیت از روند خسران و زیان در طول زندگى مى‌بخشد:[۱۷۴] «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ 💠[۹۶] إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۹۷]».

۲. یاد خدا و سپاس از او:

یاد خدا و آیات الهى: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ»[۱۴۹]؛ سپاس از نعمت‌ها: «لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ ۚ فَتَمَتَّعُوا ۖ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»[۱۷۵]؛ و نرمش دل و روان: «فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[۳۲]؛ با دعا و تضرع به درگاه خداوند: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ»[۱۳۵]؛ موجب پیشگیرى از ابتلا به استدراج مى‌شود. آیه «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَىٰ وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا ۖ وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ»[۱۷۶]؛ در مورد کسانى دانسته شده که به وسیله دعا و نیایش از ابتلا به استدراج، به خداوند پناه مى‌برند.[۱۷۷]

در واقع شکر و سپاس در کنار توبه و استغفار به افزایش نعمت‌ها بدون خطر استدراج مى‌انجامد: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»[۱۷۸]؛ ابراهیم]]/۱۴، ۷)، از این ‌رو امام ‌صادق علیه‌السلام شکر و حمد الهى را به هنگام نعمت، از نشانه‌هاى ایمنى از استدراج شمرده[۱۷۹] و امام ‌حسین علیه‌السلام نشانه استدراج را غفلت از شکر و سپاس خدا مى‌شمرد.[۱۸۰]

خداوند از حال مبتلایان به استدراج چنین خبر مى‌دهد که هرگاه در دنیا آنان را به کرنش در برابر خدا فرامى‌خواندیم آنان از آن روى مى‌گرداندند: «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ 💠[۱۸۱] خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ۖ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ 💠[۱۸۲] فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ ۖ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۱۸۳]»؛[۱۸۴]؛ در آیه‌اى دیگر به صراحت یاد شده که اگر دعا و نیایش آدمیان به درگاه خداوند نبود هیچ‌گاه خداوند بدیشان توجهى نمى‌کرد: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا»[۱۸۵]؛ از این‌رو در روایات براى ایمنى از استدراج به کثرت یاد خدا توجه شده است.[۱۸۶]

تنها قومى که از عذاب استیصال نجات یافتند قوم حضرت یونس بودند که دعا و نیایش همگانى به درگاه خداوند آنان را از این فرجام شوم رهایى بخشید: «فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ»[۱۸۷]؛ از این ‌رو امامان شیعه در دعاهاى خود به سنت استدراج و آثار زیانبار آن بسیار توجه ‌کرده: «أنا الذی أمهلتنی فما ارعویت و سترت علىّ فما استحییت و عملت بالمعاصی فتعدّیت فأسقطتنی من عینک فما بالیت... حتّى کأنّک أغفلتنی و من ‌عقوبات المعاصی جنّبتنی حتى کأنّک استحییتنی‌...» [۱۸۸] و از ابتلا به این عذاب‌هاى پنهان الهى به خداوند پناه برده‌اند: «اللّهم لاتمکر بی و لاتستدرجنی و لاتخذلنی»،[۱۸۹] «إلهی لاتؤدّبنی بعقوبتک و لاتمکر بی فی حیلتک»،[۱۹۰] آنگاه با تضرع بسیار از اصرار و پایدارى خویش بر راه هدایت و توبه به درگاه خدا در هر حال و صورتى خبر داده: «لو‌ انتهرتنی ما برحت من بابک»[۱۹۱] و درمان حال استدراج را با افزایش نیروى محبت الهى و کاهش محبت دنیا در دل و روان خواستار شده‌اند: «اَخرج حبّ الدنیا من قلبی» [۱۹۲].

۳. معادله بیم و امید:

همان‌گونه که یأس از رحمت الهى، عملى ناشایست و زیانبار است، امید افراطى و احساس ایمنى از خشم و عذاب الهى نیز انسان را طغیانگر و بى‌مبالات گردانیده، زمینه ابتلا به استدراج را فراهم مى‌سازد:[۱۹۳] «أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»[۱۵۴]؛ بنابراین هر که از مکر خداوند احساس ایمنى کند به ناچار در مسیر خسران و زیان قرار مى‌گیرد، به ویژه آن که آیه مزبور هیچ‌گونه استثنایى براى این حکم، قائل نشده است.

از این ‌رو حنفیان، ایمنى از مکر خدا را موجب کفر شمرده و شافعیان[۱۹۴] و روایات شیعه[۱۹۵] آن را یکى از گناهان کبیره دانسته‌اند. گرچه برخى از تفاسیر عرفانى با تأویل واژه «خاسِرون» به کسانى که دنیا و آخرت را باخته و در خداوند فانى گشته‌اند، کوشیده‌اند ایمنى از مکر الهى را در مرحله‌اى از سلوک الى اللّه صواب شمرند؛[۱۹۶] اما عارفان دیگرى همچون ابن ‌عربى با استناد به آیه مزبور تصریح کرده‌اند که ایمنى از مکر خدا در هر حال و وضعیتى در دیار آزمایش و تکلیف ناصواب و زیانبار است.[۱۹۷]

در واقع تنها راه ایمنى از مکر و استدراج الهى محافظت بر حالت متعادل خوف و رجا است، بر همین اساس در روایتى از جبرئیل و میکائیل نقل شده که با تضرع به درگاه الهى از او ایمنى از مکرش را خواستند و خداوند نیز به آن‌ها پاسخ داد که بر همین حال بمانید و از مکر من هیچ گاه احساس ایمنى نکنید،[۱۹۸] از این‌رو امیرمؤمنان على علیه‌السلام، ابزار اِعمال مکر و کید الهى را امیدوارى بیش از اندازه شمرده[۱۹۹] و افزایش نعمت‌ها را بدون احساس بیم از گرفتارى به استدراج، زیانبار وصف کرده است.[۲۰۰] یکى از راه‌هاى حفظ حالت ترس از مکر الهى، پرهیز از کوچک شمردن گناهانِ به ظاهر کوچک است که انسان را به تدریج به گناهان بزرگ مى‌کشاند.[۲۰۱]

۴. مطالعه حوادث زندگى و سنت‌هاى الهى:

بررسى عوامل پیدایش هر یک از اتفاقات زندگى در چارچوب نظام سنن الهى به انسان در ‌مسیر پندآموزى از جریان‌هاى زندگى و تأثیرپذیرى از هدایت‌هاى الهى یارى مى‌رساند: «ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ»[۱۵۰]؛ مستدرَجان به هنگام گذر از حوادث زندگى، یا آن‌ها را تصادفى شمرده[۲۰۲] یا غافل از خداوند تنها با ‌توجه به اسباب طبیعى به تدبیر و چاره‌جویى مى‌پردازند.[۲۰۳]

۵. مشارطه، مراقبه و محاسبه:

مجموعه آیاتى که میثاق خداوند را با بندگانش مبنى بر التزام به ایمان و نیکوکارى بدیشان گوشزد مى‌کند: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ 💠[۲۰۴] وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[۲۰۵]»؛ در واقع آدمیان را به پذیرش مجدد آن عهدها و کوشش براى تحقق آن‌ها فرا‌مى‌خواند. مجموع آیاتى که از حضور خداوند در همه جا و لزوم یادآورى مداوم وظایف و تعهدات خویش و ضرورت توجه به خدا و معاد یاد مى‌کند: «الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ»[۲۰۶]؛ در واقع به ضرورت نظارت مستمر بر خویشتن توجه داده است.

مجموع آیاتى که به توبه و استغفار فرامى‌خواند به مرحله بازنگرى اعمال اشاره دارد. از این‌رو عالمان اخلاق براى حرکت صعودى در مسیر صلاح و ایمنى از انحراف و سقوط تدریجى در وادى گمراهى، روندى سه مرحله‌اى را توصیه کرده‌اند: شرط با خویشتن در ضمن برنامه‌اى جامع براى ترک گناهان و التزام به عبودیت خداوند، مراقبت و نظارت مستمر بر مراحل اجراى این شرط در طول اجراى برنامه، بررسى نتایج برنامه و میزان موفقیت و شناخت نقاط ضعف و قوت در پایان برنامه جهت تدوین برنامه‌اى کامل‌تر در دوره‌اى جدید.[۲۰۷]

استدراج و عدالت الهی

ممکن است این سوال مطرح شود که چرا خدواند مانع گناهکاران نمی شود و آنها را با دادن فرصت در دام استدراج می اندازد تا بیشتر گناه نمایند، آیا این مخالف با عدالت الهی نیست؟

باید توجه نمود، سنت استدراج یک اتمام حجت برای گناهکاران است. خداوند هشدارهای لازم را به این افراد داده است و استدراج زمانی است که با وجود آیات الهی دست به گناه بزنند. اینکه چنین گناهکارانی بلافاصله از دنیا بروند تا کمتر گناه کنند خلاف حکمت الهی است؛ زیرا اکثریت افراد بشر که به نحوی گرفتار گناه هستند باید هلاک شوند! از طرفی ممکن است برخی از این گناهکاران بالاخره در مراحل بعدی عمر خود توبه کنند و از طریق توبه شرایط جلب رحمت الهی را فراهم سازند، چه این که افراد زیادی از این دسته اند.

از طرفی اختیار را نمی توان از انسان سلب کرد و او را مجبور به انجام کارهای نیکو کرد. این امر با تکامل انسان و سنّت پاداش و جزاء منافات دارد. می توان گفت: استدراج نه دامی برای گناه بیشتر انسانهاست و نه بی عدالتی، زیرا خداوند افراد گنهکار را در صورتى که زیاد آلوده گناه نشده باشند به وسیله زنگ هاى بیدار باش و مکافات اعمالشان، و یا گاهى به وسیله مجازات هاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى سازد و به راه حق باز مى گرداند. لذا برای افرادی که غرق در گناهند و هدایت های الهی و زنگ های بیدار باش برای آنها اثری ندارد، راهی نیست جز اینکه به عملکرد و گناهان خود واگذار شوند.

بنابراین، استدراج خداوند هر چند به حسب ظاهر، مکر در هلاکت است، لکن بر اساس واقع، مهلت دادن خداوند در ابتدا از باب استدراج و اتمام حجّت بوده و مؤاخذه بعدی جهت تأدیب است.

پانویس

  1. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۳، ص: ۱۹۰؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص: ۳۱۰. ابن منظور، لسان العرب، ج ۲، ص، ۲۶۶.
  2. شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی، ص۲۵۴
  3. التحقیق، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲، «درج‌.
  4. زادالمسیر، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۵؛ جوامع‌الجامع، ج‌ ۱، ص‌ ۴۸۶؛ الاصفى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱۵.
  5. تأویل مشکل القرآن، ص‌ ۱۶۶؛ فتح القدیر، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۱.
  6. مفردات، ص‌ ۳۱۱؛ معانى القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۲۷۱؛ نمونه، ج‌ ۷، ص‌ ۳۲‌ـ‌۳۴.
  7. السنن‌الالهیه، ص ۲۳۱ـ۲۳۵؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۴۶؛ ج‌ ۱۹، ص‌ ۳۸۶.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ سوره قلم، آیه ۴۴.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ سوره اعراف، آیه ۱۸۲.
  10. کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، ترجمه محمدباقر کوه کمره‌ای، تهران، اسوه، ۱۳۷۵، سوم، ج ۵، ص ۵۵۶.
  11. قریشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۱ ش، ششم، ج ۲، ص: ۳۳۵.
  12. علامه طباطبائی، محمدحسین؛ المیزان، مترجم: موسوی همدانی سید محمدباقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ ش، پنجم، ج ۸، ص ۴۵۳.
  13. شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی، ص۲۵۴
  14. التفسیر الکبیر، ج‌ ۲۱، ص‌ ۹۳‌ـ‌۹۴.
  15. بحارالانوار، ج‌ ۷۰، ص‌ ۳۷۷‌ـ‌۳۹۱.
  16. التحقیق، ج‌ ۱۱، ص‌ ۵۲، «مدّ».
  17. مفردات، ص‌ ۷۶۳، «مد».
  18. فیض القدیر، ج‌ ۳، ص‌ ۷۳۶.
  19. سوره مؤمنون، آیه ۵۵.
  20. همان، آیه ۵۶‌.
  21. التحقیق، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۵، «متع».
  22. مفردات، ص‌ ۷۵۷، «متع».
  23. سوره فرقان، آیه ۱۸.
  24. همان، ص‌ ۷۷۶‌ـ‌۷۷۷، «ملا».
  25. الکشاف، ج‌ ۱، ص‌ ۴۴۴
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ ۲۶٫۳ سوره آل عمران، آیه ۱۷۸.
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ سوره اعراف، آیه ۱۸۳.
  28. جامع‌البیان، مج‌ ۱۴، ج‌ ۲۹، ص‌ ۵۴
  29. سوره کهف، آیه ۱۰۴.
  30. مفردات، ص‌ ۴۳۷، «سول».
  31. سوره محمد، آیه ۲۵.
  32. ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ ۳۲٫۲ سوره انعام، آیه ۴۳.
  33. المصباح، ص‌ ۴۶۶؛ التحقیق، ج‌ ۹، ص‌ ۴۹، «فرح»
  34. سوره غافر، آیه ۷۵.
  35. سوره قصص، آیه ۷۶.
  36. الصحاح، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹۲؛ مفردات، ص‌ ۱۲۹، «بطر».
  37. مفردات، ص‌ ۱۲۹، «بطر»
  38. سوره قصص، آیه ۵۸.
  39. التحقیق، ج‌ ۱، ص‌ ۹۲
  40. سوره قمر، آیه ۲۶.
  41. همان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۳۰، ۱۳۲، «فکه»
  42. سوره مطففین، آیه ۳۱.
  43. التحقیق، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۴۶، «لهو»
  44. سوره حجر، آیه ۳.
  45. لسان العرب، ج ‌۱۲، ص‌ ۲۸۷؛ التحقیق، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۹۷، «لعب».
  46. سوره معارج، آیه ۴۲.
  47. مفردات، ص‌ ۷۸۰‌ـ‌۷۸۱، «مهل».
  48. التحقیق، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۹۲، «مهل»
  49. سوره مزمل، آیه ۱۱.
  50. ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ سوره طارق، آیه ۱۷.
  51. مفردات، ص‌ ۶۹، ۸۱۳.
  52. سوره ابراهیم، آیه ۴۲.
  53. سوره اعراف، آیه ۱۴‌.
  54. همان، آیه ۱۵.
  55. سوره هود، آیه ۱۲۲.
  56. مجمع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۵۰۵.
  57. مفردات، ص‌ ۸۶۲؛ التحقیق، ج ‌۱۳، ص‌ ۷۵، «وذر».
  58. سوره مؤمنون، آیه ۵۴.
  59. سوره انعام، آیه ۱۱۰.
  60. سوره بقره، آیه ۷.
  61. سوره غافر، آیه ۳۵.
  62. سوره جاثیة، آیه ۲۳.
  63. سوره حشر، آیه ۱۹.
  64. المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۶۱.
  65. همان، ج‌ ۴، ص‌ ۷۸
  66. بحارالانوار، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۰۰.
  67. رحمة من‌الرحمن، ج‌ ۱، ص‌ ۴۸۳؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۶؛ روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۹، ص‌ ۱۸۵.
  68. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۸۸؛ الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳۴، ۱۸۲، ۵۹۶؛ روح‌المعانى، مج‌ ۳، ج‌ ۳، ص‌ ۲۸۳
  69. سوره آل عمران، آیه ۵۴.
  70. زادالمسیر، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۸.
  71. سوره نساء، آیه ۱۴۲.
  72. المیزان، ج‌ ۹، ص‌ ۳۰۵‌ـ‌۳۰۹.
  73. سوره طاها، آیه ۱۳۱.
  74. نمونه، ج‌ ۲۶، ص‌ ۳۷۶.
  75. الاصفى، ج‌ ۱، ص‌ ۵۰۷.
  76. شرح اصول کافى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸.
  77. سوره عنکبوت، آیه ۲.
  78. امالى، ج ۴، ص ‌۵۵؛ الاعتقادات، ص ۳۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۱.
  79. سوره بقره، آیه ۱۴‌.
  80. همان، آیه ۱۵.
  81. التحقیق، ج‌ ۸، ص‌ ۴۹.
  82. سوره فتح، آیه ۶.
  83. سوره مریم، آیه ۸۴.
  84. جامع‌البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۵۷‌ـ‌۱۵۸؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۶، ص‌ ۸۰.
  85. المیزان، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۱۰.
  86. سوره نازعات، آیه ۲۵.
  87. سوره زخرف، آیه ۵۵.
  88. سوره انعام، آیه ۶.
  89. سوره انبیاء، آیه ۱۱.
  90. سوره نمل، آیه ۵۱.
  91. سوره انعام، آیه ۴۵.
  92. جامعه و تاریخ، ص‌ ۴۵۰.
  93. مجمع‌البیان، ج‌ ۸، ص‌ ۶۴۵.
  94. سوره انبیاء، آیه ۴۴.
  95. نمونه، ج‌ ۱۳، ص‌ ۴۱۵‌ـ‌۴۱۶.
  96. ۹۶٫۰ ۹۶٫۱ سوره عصر، آیه ۲.
  97. ۹۷٫۰ ۹۷٫۱ همان، آیه ۳.
  98. سوره روم، آیه ۲۸.
  99. سوره شعراء، آیه ۲۰۸.
  100. سوره انعام، آیه ۴۲.
  101. سوره فاطر، آیه ۳.
  102. مجمع‌البیان، ج ‌۷، ص‌ ۳۲۱؛ تفسیر المنار، ج‌ ۴، ص‌ ۲۵۰؛ نمونه، ج ‌۵، ص‌ ۲۳۶‌ـ‌۲۳۸.
  103. سوره یونس، آیه ۱۴.
  104. جامع‌البیان، مج ‌۶، ج‌ ۹، ص ‌۱۸۱؛ الکافى، ج ‌۸، ص‌ ۲۹؛ التبیان، ج‌ ۵، ص‌ ۴۳.
  105. تفسیر المنار، ج‌ ۴، ص‌ ۲۵۰.
  106. سوره فجر، آیه ۱۵‌.
  107. همان، آیه ۱۶.
  108. سوره زمر، آیه ۸.
  109. سوره مرسلات، آیه ۴۶.
  110. همان، آیه ۴۷.
  111. همان، آیه ۴۸.
  112. همان، آیه ۴۹‌.
  113. همان، آیه ۵۰.
  114. المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۱۵۵‌ـ‌۱۵۶.
  115. الکاشف، ج‌ ۲، ص‌ ۲۱۱.
  116. سوره شوری، آیه ۲۰.
  117. تفسیر المنار، ج‌ ۹، ص‌ ۴۵۲.
  118. سوره انعام، آیه ۱۴۹.
  119. همان، آیه ۹۱.
  120. سوره اعراف، آیه ۱۸۶.
  121. التفسیرالکبیر، ج ۱۵، ص ۷۳‌ـ‌۷۴؛ رحمة من‌الرحمن، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۰؛ نمونه، ج ‌۳، ص‌ ۱۸۴.
  122. سوره بقره، آیه ۶۴.
  123. الفروق‌اللغویه، ص ۷۲‌ـ‌۷۳؛ الکافى، ج ۲، ص ۴۲۴.
  124. المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۳۴۶.
  125. سوره توبه، آیه ۵۵.
  126. المیزان، ج‌ ۹، ص‌ ۳۰۹.
  127. همان، ج‌ ۱۹، ص‌ ۳۸۶.
  128. مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۶۰.
  129. سوره احقاف، آیه ۲۰.
  130. سوره فرقان، آیه ۲۳.
  131. سوره جاثیة، آیه ۳۳.
  132. التفسیر الکبیر، ج‌ ۲۱، ص‌ ۹۳.
  133. سوره فاطر، آیه ۴۳.
  134. سوره حج، آیه ۴۸.
  135. ۱۳۵٫۰ ۱۳۵٫۱ ۱۳۵٫۲ سوره اعراف، آیه ۹۴‌.
  136. همان، آیه ۹۵.
  137. سوره یونس، آیه ۱۰۲.
  138. سوره انعام، آیه ۱۳۱.
  139. سوره سبأ، آیه ۳۴.
  140. سوره انعام، آیه ۱۲۳.
  141. سوره اسراء، آیه ۱۶.
  142. نمونه، ج‌ ۲۶، ص ‌۳۷۶‌ـ‌۳۷۷.
  143. سوره یاسین، آیه ۴۳‌.
  144. همان، آیه ۴۴.
  145. سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  146. المیزان، ج‌ ۷، ص‌ ۸۹.
  147. سوره روم، آیه ۴۱.
  148. مجمع البیان، ج‌ ۹، ص‌ ۱۵۸.
  149. ۱۴۹٫۰ ۱۴۹٫۱ ۱۴۹٫۲ ۱۴۹٫۳ سوره انعام، آیه ۴۴.
  150. ۱۵۰٫۰ ۱۵۰٫۱ ۱۵۰٫۲ ۱۵۰٫۳ ۱۵۰٫۴ سوره اعراف، آیه ۹۵.
  151. الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۲۳.
  152. فى ظلال القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۳۷.
  153. جامع‌البیان، مج ۶، ج‌ ۹، ص ۱۱‌ـ‌۱۳؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۶۸۶؛ الکشاف، ج ‌۲، ص‌ ۱۳۲‌ـ‌۱۳۳.
  154. ۱۵۴٫۰ ۱۵۴٫۱ سوره اعراف، آیه ۹۹.
  155. المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۹۵.
  156. روح البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۱.
  157. سوره یوسف، آیه ۱۱۰.
  158. التفسیرالکبیر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۴۳.
  159. سوره نوح، آیه ۲۶‌.
  160. همان، آیه ۲۷.
  161. سوره یونس، آیه ۱۰۳.
  162. المیزان، ج‌ ۱۲، ص‌ ۸۲.
  163. سوره مؤمنون، آیه ۶۴.
  164. سوره حجر، آیه ۹۵.
  165. سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  166. کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۸۰۳؛ ج‌ ۵، ص‌ ۳۴۳.
  167. همان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۴۵۳؛ روض‌الجنان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۷۷؛ روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۹، ص‌ ۱۸۵.
  168. سوره اعراف، آیه ۱۰۰.
  169. مقدمه ‌ابن ‌خلدون، ص‌ ۲۰۷.
  170. سوره حج، آیه ۴۴.
  171. المیزان، ج‌ ۴، ص‌ ۷۸.
  172. سوره اعراف، آیه ۹۶.
  173. فى ظلال القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۳۵.
  174. رحمة من الرحمن، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۹.
  175. سوره نحل، آیه ۵۵.
  176. سوره انبیاء، آیه ۹۰.
  177. مجمع‌البیان، ج ‌۷، ص‌ ۱۱۰؛ الدرالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۳۳۵.
  178. سوره ابراهیم، آیه ۷.
  179. الاصول الستة عشر، ص‌ ۱۵۹؛ الکافى، ج‌ ۲، ص ‌۹۷؛ مشکاة الانوار، ص‌ ۷۰.
  180. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۳۸؛ تحف‌العقول، ص‌ ۲۴۶.
  181. سوره قلم، آیه ۴۲‌.
  182. همان، آیه ۴۳.
  183. همان، آیه ۴۴.
  184. المیزان، ج‌ ۱۹، ص‌ ۳۸۵.
  185. سوره فرقان، آیه ۷۷.
  186. شرح اصول کافى، ج‌ ۱۲، ص‌ ۵۶۳.
  187. سوره یونس، آیه ۹۸.
  188. بحارالانوار، ج‌ ۹۵، ص‌ ۸۷.
  189. همان، ص‌ ۲۲۴.
  190. همان، ص‌ ۸۲.
  191. همان، ص‌ ۸۸.
  192. همان، ص‌ ۸۸.
  193. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۸.
  194. روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۹، ص ‌۱۹.
  195. الکافى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۸.
  196. روح البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۲۰۷.
  197. رحمة من الرحمن، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۹‌ـ‌۱۶۰.
  198. همان، ص‌ ۱۶۰.
  199. نور الثقلین، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۶.
  200. التمحیص، ص ۴۸؛ تحف‌العقول، ص ۲۰۶؛ نهج‌البلاغه، حکمت‌ ۱۰۸.
  201. التحفة السنیه، ص‌ ۲۳.
  202. تفسیر المنار، ج‌ ۹، ص‌ ۱۶.
  203. المیزان، ج‌ ۷، ص‌ ۹۰.
  204. سوره یاسین، آیه ۶۰‌.
  205. همان، آیه ۶۱.
  206. سوره انبیاء، آیه ۴۹.
  207. جامع‌السعادات، ج‌ ۳، ص‌ ۹۱‌ـ‌۱۰۲؛ چهل حدیث، ص‌ ۹‌ـ‌۱۰.

منابع



قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه