آیه 43 سوره فاطر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ ۚ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ ۚ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا

مشاهده آیه در سوره


<<42 آیه 43 سوره فاطر 44>>
سوره : سوره فاطر (35)
جزء : 22
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

بدین جهت که می‌خواستند در زمین تکبر و گردنکشی کنند و مکر در اعمال بد اندیشند، و مکر زشت و فکر بدکاری جز بر صاحبش احاطه نکند، پس آیا اینان جز آنکه به طریقه امم گذشته هلاک شوند انتظاری دارند؟ و طریقه خدا (در هلاک بداندیشان) را هرگز مبدّل نخواهی یافت و طریقه حق (و سنّت الهی) را هرگز تغییر پذیر نخواهی یافت.

این نفرت به سبب گردن کشی و تکبّر آنان در زمین و نیرنگ زشتشان بود؛ و نیرنگ زشت جز اهلش را احاطه نمی کند. پس آیا جز سنت [جاری شده در] پیشینیان را [که هلاکتشان به سبب تکبّرشان بود] انتظار دارند؟ پس هرگز برای سنت خدا تبدیلی نمی یابی، و هرگز برای سنت خدا دگرگونی نخواهی یافت.

[انگيزه‌] اين كارشان فقط گردنكشى در [روى‌] زمين و نيرنگ زشت بود، و نيرنگ زشت جز [دامن‌] صاحبش را نگيرد. پس آيا جز سنّت [و سرنوشت شوم‌] پيشينيان را انتظار مى‌برند؟ و هرگز براى سنّت خدا دگرگونى نخواهى يافت.

به سركشى در زمين و نيرنگهاى بد. و اين نيرنگهاى بد جز نيرنگبازان را در بر نگيرد. آيا جز سنتى كه بر گذشتگان رفته است منتظر چيز ديگرى هستند؟ در سنت خدا هيچ تبديلى نمى‌يابى و در سنت خدا هيچ تغييرى نمى‌يابى.

اینها همه بخاطر استکبار در زمین و نیرنگهای بدشان بود؛ امّا این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را می‌گیرد؛ آیا آنها چیزی جز سنّت پیشینیان و (عذابهای دردناک آنان) را انتظار دارند؟! هرگز برای سنّت خدا تبدیل نخواهی یافت، و هرگز برای سنّت الهی تغییری نمی‌یابی!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

due to their domineering [conduct] in the land and their devising of evil schemes; and evil schemes beset only their authors. So do they await anything except the precedent of the ancients? Yet you will never find any change in Allah’s precedent, and you will never find any revision in Allah’s precedent.

(In) behaving proudly in the land and in planning evil; and the evil plans shall not beset any save the authors of it. Then should they wait for aught except the way of the former people? For you shall not find any alteration in the course of Allah; and you shall not find any change in the course of Allah.

(Shown in their) behaving arrogantly in the land and plotting evil; and the evil plot encloseth but the men who make it. Then, can they expect aught save the treatment of the folk of old? Thou wilt not find for Allah's way of treatment any substitute, nor wilt thou find for Allah's way of treatment aught of power to change.

On account of their arrogance in the land and their plotting of Evil, but the plotting of Evil will hem in only the authors thereof. Now are they but looking for the way the ancients were dealt with? But no change wilt thou find in Allah's way (of dealing): no turning off wilt thou find in Allah's way (of dealing).

معانی کلمات آیه

  • يحيق: حيق: احاطه كردن و فرا گرفتن. راغب گويد: اصل آن حق است، قاف اوّل بياء تبديل شده است. «لا يحيق»: احاطه نمي‌كند.
  • سنت: طريقه و رويه. كه استمرار داشته باشد.
  • تحويل: حول: تغيّر و انفصال. تحويل: به معنى نقل انتقال هر دو آمده است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا «43»

(نفرت آنان از حقّ) به خاطر استكبار در زمين و نيرنگ بدشان بود، و نيرنگ بد جز اهلش را فرا نگيرد، پس آيا آنان جز سنّت (خداوند را در مورد قلع و قمع) پيشينيان انتظار دارند؟ با آنكه براى سنّت و قانون الهى هرگز جايگزينى نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نخواهى يافت.

نکته ها

«تبديل» يعنى چيزى را بَدَل چيز ديگر قرار دادن، مثل تيمم بدل از غسل، ولى «تحويل» به معناى تصرف در زمان يا مكان يا شكل و قالب يك چيز است بدون آنكه چيزى را جايگزين آن كنيم.

اگر پزشك، شربتى را به بيمار داد و او به جاى آنكه بخورد، شربت را دور ريخت و به پزشك گفت: آن را نوشيدم، گمان مى‌كند كه سر پزشك كلاه گذاشته و به او كلك زده است، در حالى كه بيمار خودش را فريب داده است، نه پزشك را. «لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ‌ إِلَّا بِأَهْلِهِ»

پیام ها

1- سرچشمه‌ى فرار و نفرت از راه انبيا يا استكبار است يا حيله. (شايد استكبار از سوى كفّار و حيله از سوى منافقان باشد و شايد استكبار بستر حيله‌گرى خود مستكبر باشد). اسْتِكْباراً ... وَ مَكْرَ السَّيِّئِ‌

2- نتيجه حيله به خود انسان برمى‌گردد (عقوبت و كيفر تكبّر و حيله به ديگرى منتقل نمى‌شود.) «لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ‌ إِلَّا بِأَهْلِهِ»

بَد مكن كه بد افتى‌

چَه مَكَن كه خود افتى‌

3- خداوند در جامعه قانون‌ها و سنّت‌هاى ثابتى را مقرّر كرده است كه در تمام اقوام و ملّت‌ها جريان دارد، نظير سنّت آزمايش، سنّت امداد مؤمنان و سنّت‌

جلد 7 - صفحه 512

كيفر حيله‌گران و مستكبران. آرى، خوشبختى و بدبختى و عزّت يا سقوط جامعه، در گرو پيروى از سنّت‌هاى الهى يا ترك آنهاست. فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ... تَحْوِيلًا

4- تاريخ داراى نظام و قانون ثابت است. (با نگاه به گوشه‌اى از تاريخ مى‌توان قانونِ گوشه‌ى ديگر تاريخ را به دست آورد.) «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (43)

اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ‌: در حالتى كه استكبار كننده بودند در زمين و سركش از اطاعت پادشاهى، وَ مَكْرَ السَّيِّئِ‌: و بيفزود ايشان را مكر كردن مكر بدى. مكر بد هر مكرى است كه اصل آن كذب و خدعه و تأسيس بر فساد باشد، چه بعض مكر نيكو است مانند مكر مؤمنان به كافران در وقت جهاد بر وجه حسن است.

وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ‌: و احاطه نمى‌كند مكر بد، إِلَّا بِأَهْلِهِ‌: مگر به اهل آن مكر، يعنى هر مكرى كه صادر شود خواه به فعل صادر شود يا در ضمير خود بگذراند، احاطه نمى‌كند و در نمى‌يابد مگر به اهل آن احاطه كند و اطراف و جوانب او را فرو گيرد، و هر چه در باره كسى انديشيده باشد در باره خود مشاهده كند؛ چنانچه مكر كفار قريش در باره حضرت پيغمبر و اصحاب او كه قصد كردند از كشتن و تبعيد و اسيرى و زدن و غيره از انواع اضرار، عايد خود ايشان شد.

فَهَلْ يَنْظُرُونَ‌: (استفهام در معنى نفى) يعنى انتظار نمى‌برند مكذبان، إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ‌: مگر سنت و طريقه الهى را در پيشينيان، يعنى عادت اللّه بر تعذيب مكذبان و ما كران گذشتگان جارى شده به اين وجه كه هر كه تكذيب انبياء و كتابهاى آسمانى نمايد و به قصد ابطال آن مكرى كند، عذاب بر او نازل شود و نقمت سبحانى او را فرا گيرد به جهت جزاى كفر و تكذيب و مكر ايشان.

جلد 11 - صفحه 48

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا: پس نيابى تو اى پيغمبر بر طريقه و عادت خدا بدل كردنى، يعنى هيچكس عذاب او را به ثواب تبديل ندهد. وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا: و نيابى مر سنت خداى را گردانيدنى، يعنى هيچكس عقوبت الهى را از مكذبان و ما كران نگرداند.

تنبيه:

آيه شريفه آگاهى است عموم مكلفان را بر اينكه يكى از صفات قبيحه رذيله كه شآمت آن به صاحبش در دنيا برمى‌گردد مكر است، خصوصا با خدا و رسول و مؤمنين.

زهرى روايت نموده از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله: لا تمكروا و لا تعينوا ماكرا قال اللّه تعالى: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ‌ و لا تعينوا باغيا فانّ اللّه يقول: «إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‌ أَنْفُسِكُمْ»: «1» مكر نكنيد و ما كران را يارى مدهيد كه حق تعالى فرمايد: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ»: و سركشى مكنيد و سركشان را يارى مكنيد چه خداى تعالى فرمود: (إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‌ أَنْفُسِكُمْ».

كعب الاحبار به ابن عباس گفت: من در تورات خوانده‌ام: «من حفر مغواة وقع فيها»: هر كه گودى بكند به آن قصد كه مردمان در آن افتند، خود در او افتد.

ابن عباس گفت: من در قرآن اين را يافته‌ام و آيه شريفه تلاوت نمود: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ ...» «2» و نيز: «من حفر بئرا لاخيه وقع فيه»: هر كه چاهى براى برادر دينى خود بكند خود در آن افتد؛ و در امثال عجم است:

بد مكن كه بد افتى، و چه مكن كه خود افتى.

در كتاب كافى- از حضرت صادق عليه السلام: فرمود حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله: «ليس منّا من ماكر مسلما» «3»: نيست از ما كسى كه مكر نمايد با مسلمانى.

عبرت:

دو نفر، طلائى فراهم، به جهت ترس از دزدان به اتفاق هم آن را در ميان درختى كه وسط آن خالى بود پنهان نمودند. يكى از آن دو شبانه آمد و زر

«1» منهج الصادقين، ج 7 ص 463. و آيه در سوره يونس آيه 23.

«2» تفسير أبو الفتوح رازى، ج 9 ص 257.

«3» اصول كافى، ج 4، ص 33، ح 3.

جلد 11 - صفحه 49

را برداشت. روز ديگر به اتفاق هم آمدند كه زر را تصرف كنند اثرى نيافتند.

مرد دزد گريبان رفيق را گرفته كه كسى غير از تو اطلاع نداشته، تو برداشته‌اى؛ بيچاره هر چه سوگند ياد نمود فايده نبخشيد، عاقبت نزد حاكم رفتند، حاكم شاهد طلبيد، دزد گفت: شاهد خود آن درخت است كه مال را او برداشته؛ و در پنهانى برادر خود را گفت: در شب ميان درخت مخفى، و صبح كه حاكم شهادت طلبد او گويد زر را آن بيچاره برده.

حاكم با جماعتى بپاى درخت و شهادت طلب نمود كه به آن خدائى كه تو را خلق نموده بگو اين زر كه در تو بود كه برداشته؟ شخص ميان درخت آواز داد كه فلان كس يعنى رفيق دزد آن را تصرف نموده. حاكم به فراست دريافت كه اين خارق عادت است كه تكلم از درخت صادر شده، بايد آن را سوزانيد. امر كرد درخت را آتش زدند، آن مرد از ترس فرياد نكرد تا آتش او را فرا گرفت، آخر الامر مضطر شده فرياد و مردم مطلع شده او را نيم سوخته بيرون آوردند و جريان را از او پرسيدند، تمامى مكر برادر خود را نقل كرد. حاكم امر كرد تا آن مبلغ را از او گرفته به ديگرى دادند و او را گوشمالى دادند؛ نتيجه مكرى كه كرده بود به خود او بازگشت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (41) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى‌ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (42) اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (43) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ‌ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً (44) وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى‌ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً (45)

ترجمه‌

همانا خداوند نگاه ميدارد آسمانها و زمين را از آنكه زايل شوند و هر آينه اگر زايل شوند نگاه نميدارد آن دو را هيچكس پس از او همانا او بوده است بردبار آمرزنده‌

و سوگند خوردند بخدا بسخت‌ترين سوگندهاشان كه اگر آيد آنها را بيم دهنده‌ئى هر آينه باشند هدايت يافته‌تر از يكى از چند امّت پس چون آمد آنها را بيم دهنده‌ئى نيفزودشان جز رميدن‌

براى گردنكشى و مكر نمودن بدو پا پيچ و وارد نميشود مكر بد مگر باهلش پس آيا انتظار ميبرند مگر طريقه پيشينيان را پس هرگز نيابى براى طريقه خدا تبديلى و هرگز نيابى براى طريقه خدا انتقالى‌

و آيا سير نكردند در زمين پس بنگرند كه چگونه‌

جلد 4 صفحه 393

بود سر انجام كسانى كه بودند پيش از آنها و بودند شديدتر از آنها در توانائى و نبوده است خدا كه عاجز كند او را چيزى در آسمانها و نه در زمين همانا او بوده است داناى توانا

و اگر مؤاخذه ميكرد خداوند مردمانرا بآنچه كسب كردند باقى نميگذاشت بر پشت زمين جنبنده‌ئى ولى باز پس ميدارد آنها را تا وقتى نامبرده شده پس چون آيد وقتشان پس همانا خداوند باشد به بندگانش بينا.

تفسير

خداوند در مقام بيان قدرت كامله خود فرموده كه خدا نگهدارى ميكند آسمانها و زمين را در جاى خود كه از آنجا بجانب ديگرى حركت نكنند و اگر آن دو از جاى خود حركت كنند هيچ كس نميتواند آن دو را نگهدارد بعد از خدا يا بعد از زوال از جاى خود و اگر نگهدارى نكند و زائل شوند آن دو از جاى خود احدى از كفار و غير هم در روى زمين باقى نميماند ولى خدا حليم و غفور است تعجيل در عقوبت نميكند تا بندگان موفق بتوبه شوند و آنها را بيامرزد اگر چه شرك و كفر بقدرى بزرگ است گناه آن كه سزاوار است آسمانها و زمين براى آن متزلزل و پاره پاره گردد در كافى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند خدا حامل عرش است يا عرش حامل خدا فرمود خدا حامل عرش و آسمانها و زمين است و آنچه در آنها است و آنچه ما بين آنها است و اين مراد از قول خداوند است ان اللّه يمسك السموات و الارض تا آخر آيه و در اكمال از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه بوجود ما خدا نگهميدارد آسمانها و زمين را از زوال و به اين معنى احاديث ديگرى هم وارد شده است و گفته شده است خداوند براى تنبّه و تهديد مشركين مكّه كه قسم ياد كرده بودند اگر پيغمبرى براى آنها بيايد زودتر از يهود و نصارى و غيره باو ايمان بياورند فرموده و قسم خوردند بخدا بمحكم‌ترين و مؤكّدترين قسمهاشان كه اگر بيايد آنها را بيم دهنده‌ئى از جانب خدا بوده باشند نزديكتر بهدايت از يكى از آندو امّت و ساير امم و ظاهرا كلمه احدى در بعض استعمال شده يا مراد مصداق احدى الامم است كه بر اهر امّتى اطلاق ميشود يعنى نزديكتر بهدايت باشند از آنچه صادق است بر آن احدى الامم كه مراد تمام امّتها باشد يا امّت مهمّ معروفى در عربستان كه يهود بودند و بنظر حقير محتمل است قسم ياد كرده باشند كه اگر از اولاد حضرت اسمعيل كه عرب از نسل او است پيغمبرى بيايد زودتر از يهود كه‌

جلد 4 صفحه 394

باولاد حضرت اسحق ايمان آورده‌اند ايمان باو بياورند و بنابراين احدى الامم بى‌اشكال است پس چون آمد از جانب خدا نذيرى كه مانند آن نيامده بود و نخواهد آمد نزد آنها چيزى نيفزود بر احوال آنها آمدن او مگر رميدن و تنفّر نمودن و دورى كردن و فرار از حق و حقيقت براى تأنّف و تكبّر و سركشى و خودسرى در زمين و مكر نمودن آنهم مكر بد و بيجا و محلّ با خدا و پيغمبر او و اهل ايمان و احاطه نميكند و پا پيچ نميگردد مكر بد مگر بصاحبش پس آيا منتظر چيزى هستند غير طريقه معموله خدا با پيشينيانشان اگر چنين است كه منتظرند بايد بدانند همان عذاب كه بر پيشينيانشان نازل شد يا نوع ديگر بر آنها نازل خواهد شد پس نمى‌يابى تو اى پيغمبر براى طريقه خدا تبديلى كه عذاب را مبدّل نمايد بچيز ديگرى و نمى‌يابى براى طريقه خدا تحويلى كه آنرا منتقل نمايد بجاى ديگرى بلكه آن عذاب است براى كفّار بلى تغيير در نوع آن ممكن است روى دهد كه براى آنها صاعقه و خسف و غرق و امثال اينها بود و براى اينها قحط و غلا و شمشير اولياء خدا آيا سير نكردند در سفرهاى خودشان بشام و يمن و عراق تا به بينند از آثار باقيه عمارات خراب شده اقوام سابقه آنچه موجب عبرت و تنبّه آنها شود و قمّى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه آيا نظر ننمودند در قرآن و در اخبار امم ماضيه كه هلاك شدند در هر حال آنها قوّت و قدرت و تمكّنشان از اينها بيشتر بود و نتوانستند با خدا درافتند ور افتادند چون خدا اينطور نبوده و نخواهد بود كه كسى يا چيزى بتواند او را عاجز نمايد و مانع از نفوذ اراده او شود در آسمانها و زمين چون او عالم بتمام اشياء و آثار آنها است و قادر بر تمام امور و اگر بخواهد مردم را بگناهشان مؤاخذه كند جنبنده‌ئى را در روى زمين باقى نميگذارد از گناهكاران يا تمام خلق حتّى حيوانات چنانچه در طوفان نوح (ع) روى داد كه حيوانات هم غرق شدند مگر از هر نوع لازم يك جفت چون وقتى عذاب آمد خشك و تر را با هم ميسوزاند «مالك ملك وجود حاكم ردّ و قبول هر چه كند جور نيست گر تو بنالى خطا است» علاوه بر آنكه همه گناهكارند ناكرده گنه در اين جهان كيست بگو ولى نميكند و تأخير مى‌اندازد عذاب آنها را تا روز قيامت يا وقت مرگ يا زمانى كه مصلحت در عذاب آنها باشد كه خدا ميداند و مصلحت در اظهار آن نيست و چون آن موعد معيّن در علم الهى رسيد باز

جلد 4 صفحه 395

خدا باحوال بندگانش بصير و بينا است هر كس را بقدر استحقاقش عذاب ميكند و جزاى اعمال خويش را ميدهد و اگر قابل عفو باشد ميآمرزد و ثواب تلاوت اينسوره در ذيل سوره قبل ذكر شد و الحمد للّه رب العالمين.

جلد 4 صفحه 396

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


استِكباراً فِي‌ الأَرض‌ِ وَ مَكرَ السَّيِّئ‌ِ وَ لا يَحِيق‌ُ المَكرُ السَّيِّئ‌ُ إِلاّ بِأَهلِه‌ِ فَهَل‌ يَنظُرُون‌َ إِلاّ سُنَّت‌َ الأَوَّلِين‌َ فَلَن‌ تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَبدِيلاً وَ لَن‌ تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَحوِيلاً (43)

تكبر و استكبار ‌بر‌ اينكه‌ ‌ما زير بار اطاعت‌ يتيم‌ ابي‌ طالب‌ نميرويم‌ و مكرهاي‌ بدي‌ ميكردند و حال‌ آنكه‌ دود ‌اينکه‌ مكرها ‌در‌ چشم‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ ميرفت‌ ‌پس‌ آيا اينها انتظار دارند مگر رفتار ‌با‌ ملل‌ ماضيه‌ قوم‌ نوح‌ و هود و صالح‌ و ابراهيم‌ و لوط و شعيب‌ و موسي‌ ‌را‌ ‌پس‌ هرگز نمييابي‌ ‌از‌ ‌براي‌ رفتار و سنّة الهي‌ تبديلي‌ و هرگز نمييابي‌ سنت‌ الهي‌ ‌را‌ تحويلي‌.

استِكباراً فِي‌ الأَرض‌ِ فرق‌ ‌است‌ ‌بين‌ كبر و تكبر و استكبار كبر صفت‌ نفسانيست‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌خود‌ يك‌ بزرگي‌ ‌بر‌ ديگران‌ تصور ميكند تكبر اظهار ‌اينکه‌ بزرگيست‌ ‌که‌ تخيل‌ كرده‌ استكبار بزرگي‌ ‌را‌ بخود ميبندد ‌با‌ اينكه‌ هيچ‌ منشئي‌ ندارد.

وَ مَكرَ السَّيِّئ‌ِ دو قسم‌ مكر داريم‌ مكر حسن‌ و مكر سيئ‌ مكر حسن‌ مكر الهيست‌ و اللّه‌ خير الماكرين‌ و مكر مؤمنين‌ ‌با‌ كفار و مشركين‌ ‌در‌ دفع‌ شر ‌آنها‌ و انحلال‌ ‌آنها‌ و مكر سيئ‌ مكر ‌به‌ انبياء و مؤمنين‌ ‌در‌ اضرار بآنها.

وَ لا يَحِيق‌ُ المَكرُ السَّيِّئ‌ُ إِلّا بِأَهلِه‌ِ اثرش‌ بخود ‌آنها‌ ‌بر‌ ميگردد و عقوبتش‌ بآنها متوجه‌ ميشود.

فَهَل‌ يَنظُرُون‌َ إِلّا سُنَّت‌َ الأَوَّلِين‌َ بلاهايي‌ ‌که‌ ‌در‌ اثر تكذيب‌ انبياء ‌بر‌ امم‌ سابقه‌ نازل‌ شد ‌از‌ غرق‌ و خسف‌ و صيحه‌ و صاعقه‌ و امطار حجاره‌ و باد و امثال‌ اينها البته‌ ‌بر‌ اينها ‌هم‌ متوجه‌ خواهد شد زيرا افعال‌ الهي‌ تماما طبق‌ حكمت‌

جلد 15 - صفحه 41

و صلاح‌ ‌است‌ ‌تا‌ مادامي‌ ‌که‌ اميد هدايت‌ ‌در‌ ‌آنها‌ و نسل‌ ‌آنها‌ هست‌ نازل‌ نميشود و اما ‌اگر‌ بكلي‌ ‌از‌ قابليت‌ افتادند بايد هلاك‌ شوند چنانچه‌ عضو فاسد بدن‌ ‌تا‌ قابل‌ معالجه‌ ‌باشد‌ بايد معالجه‌ كرد و ‌اگر‌ قابل‌ نيست‌ ‌براي‌ اينكه‌ سرايت‌ ‌به‌ ساير اعضاء نكند بايد قطع‌ كرد.

فَلَن‌ تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَبدِيلًا وَ لَن‌ تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَحوِيلًا سه‌ عنوان‌ داريم‌ تبديل‌ تحويل‌ تغيير تبديل‌ عوض‌ كردن‌ ‌است‌ چيزي‌ ‌را‌ بدل‌ چيز ديگر قرار دهند مثل‌ تيمم‌ بدل‌ ‌از‌ غسل‌ و وضوء و تحويل‌ جابجا كردن‌ ‌است‌ شي‌ء ‌را‌ ‌از‌ جاي‌ ‌خود‌ بجاي‌ ديگر برند ‌از‌ عالم‌ دنيا بعالم‌ آخرت‌ تجارت‌ ‌را‌ بزراعت‌ سعادت‌ ‌را‌ ‌به‌ شقاوت‌ ايمان‌ ‌را‌ بكفر نعمت‌ ‌را‌ ببلاء و تغيير تغيير وضع‌ و صورت‌ ‌است‌ صحت‌ و مرض‌ حسن‌، و قبح‌ رنگ‌ برنگ‌ و چون‌ اشتباه‌ و خطا و جهل‌ و سهو ‌در‌ ساحت‌ قدس‌ ربوبي‌ نيست‌ سنت‌ الهي‌ ‌در‌ همه‌ جا جاريست‌ مگر مصلحت‌ تغيير كند و اقتضاء عوض‌ شود.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 43)- این آیه توضیحی است بر آنچه در آیه قبل گذشت، می‌گوید:

دوری آنها از حق «به خاطر این بود که طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند» و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند (اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ).

و نیز به خاطر آن بود که «حیله‌گریهای زشت و بد را» پیشه کردند (وَ مَکْرَ السَّیِّئِ).

«ولی این حیله‌گریهای سوء تنها دامان صاحبانش را می‌گیرد» (وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ).

او را در برابر خلق خدا رسوا و بینوا، و در پیشگاه الهی شرمسار می‌کند.

ج4، ص79

در حقیقت این آیه می‌گوید: آنها تنها به دوری کردن از این پیامبر بزرگ الهی قناعت نکردند، بلکه برای ضربه زدن به او از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند، و انگیزه اصلی آن کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.

در دنباله آیه این گروه مستکبر مکار و خیانتکار را با جمله پر معنی و تکان دهنده‌ای تهدید کرده، می‌گوید: «آیا آنها انتظاری جز این دارند که گرفتار همان سرنوشت پیشینیان شوند»؟! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ).

این جمله کوتاه اشاره‌ای دارد به تمام سرنوشتهای شوم اقوام گردنکش و طغیانگری همچون قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون که هر کدام به بلای عظیمی گرفتار شدند.

سپس برای تأکید بیشتر می‌افزاید: «هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نمی‌یابی، و هرگز برای سنت الهی دگرگونی نخواهی یافت» (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا).

نوسان و دگرگونی سنتها در باره کسی تصور می‌شود که آگاهی محدودی دارد، ولی پروردگاری که عالم و حکیم و عادل است سنتش در باره آیندگان همان است که در باره پیشینیان بوده است، سنتهایش ثابت و تغییر ناپذیر است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص46

منابع