محیى

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

اسم صد و نوزدهم: المحیى

این اسم در قرآن دوبار آمده و در هر مورد وصف خدا قرار گرفته است چنان که مى فرماید: «فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَاإِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».(روم/50) «به آثار رحمت خدا بنگر چگونه زمین را پس از مردنش زنده مى کند، این خدا زنده کننده مردگان است و او بر هر کارى توانا است».

و نیز مى فرماید: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ إِنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».(فصّلت/39) «از آیات خداوند این است که تو زمین را آرام و بى حرکت مى بینى، آنگاه که بر آن آب نازل کردیم، به جنبش درآمده و بالا مى آید، خدایى که زمین را زنده کرده است، زنده کننده مردگان است، او بر همه چیز توانا است».

بنابر این احیاء از صفات فعل خدا است، به گواه این که او زمین را پس از مردنش، و انسان را پس از مرگش زنده مى کند، و در برخى از آیات احیاء بر اماته عطف شده چنان که مى فرماید: «وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ». (شعراء/81) «آن کسى که مرا مى میراند سپس زنده مى کند».

و نیز مى فرماید: «... وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ...».(بقره/28) «شما مردگان بودید، پس شما را زنده کرد، سپس مى میراندو بار دیگر زنده مى کند».

البته هر موقع احیاء و اماته گفته شود، مقصود همان زنده کردن و میراندن جسمى و طبیعى است، ولى گاهى این دو واژه در حیات و موت معنوى نیز بکار مى روند چنان که مى فرماید: «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ ...».(انعام/122) «آیا آن کس که مرده (کافر) بود، زنده کردیم (ایمان آورد) یکسان است».

و مى فرماید: «وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ...».(فاطر/22) «زنده ها و مرده ها یکسان نیستند».

نتیجه این که احیاء و اماته با تمام اقسامش از جانب خدا است، ولى درعین حال مانع از آن نیست که این دو فیض از طریق اسباب و جنود الهى به بندگان برسد. این که خدا را محیى و ممیت مى دانیم به معنى انکار اسباب و علل طبیعى نیست، حتى خود قرآن نیز اماته را به فرشته مرگ نسبت داده مى فرماید: « قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ».(سجده/11) «بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده است شما را مى گیرد».

و باز مى فرماید: «... حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ ...».(اعراف/37) «وقتى فرستادگان (فرشتگان) به سوى آنان آمدند، جان آنان را مى گیرند».

و نمایش این اسم در زندگى انسان این است که قلب خود را با یاد خدا زنده کند و غرایز مرز نشناس را با لگام زدن به آنها از طغیان باز دارد.

منبع

منشور جاوید، جعفر سبحانی، صفحه۳۶۱و۳۶۲، پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.