احکم الحاکمین (اسم الله): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(افزودن الگوی قرآن)
 
سطر ۲: سطر ۲:
 
'''«أحکَمُ الحاکمین»''' یکی از اسماء و صفات [[خداوند]] متعال به معنای داورترین داوران می‌باشد. این تعبیر در [[قرآن کریم]] دو بار و در هر دو مورد، وصف خداوند قرار گرفته است، چنانکه مى فرماید:
 
'''«أحکَمُ الحاکمین»''' یکی از اسماء و صفات [[خداوند]] متعال به معنای داورترین داوران می‌باشد. این تعبیر در [[قرآن کریم]] دو بار و در هر دو مورد، وصف خداوند قرار گرفته است، چنانکه مى فرماید:
  
{{متن قرآن|«وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبّ إِنَّ ابْنى مِنْ أَهْلى وَ إِنَّ وَعْدَک الحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکمُ الحاکمینَ»}}؛ ([[سوره هود|هود]]/۴۵) پروردگارا فرزند من از خاندان من است و وعده تو، وعده حق و راست است و تو بهترین داوران هستى.
+
{{متن قرآن|«{{آیه|11|45}}»}}<ref>[[آیه 45 سوره هود|سوره هود، آیه ۴۵.]]</ref>؛ پروردگارا فرزند من از خاندان من است و وعده تو، وعده حق و راست است و تو بهترین داوران هستى.
  
 
و نیز مى فرماید:
 
و نیز مى فرماید:
  
{{متن قرآن|«أَلَیسَ اللّهُ بِأَحْکمِ الحاکمین»}}؛ ([[سوره تین|تین]]/۸) آیا خدا بهترین داوران نیست؟
+
{{متن قرآن|«{{آیه|95|8}}»}}<ref>[[آیه 8 سوره تین|سوره تین، آیه ۸.]]</ref>؛ آیا خدا بهترین داوران نیست؟
  
 
«حُکم» در لغت به معنى منع است، چنانکه شاعر مى گوید:
 
«حُکم» در لغت به معنى منع است، چنانکه شاعر مى گوید:
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
 
اى فرزندان حنیفه بى خردان خود را منع کنید. از آن ترسم که بر شما خشم گیرم.
 
اى فرزندان حنیفه بى خردان خود را منع کنید. از آن ترسم که بر شما خشم گیرم.
  
سپس این لفظ در هر رأى قاطع به کار مى رود، زیرا رأى قاطع مانع از تعدّى طرفین مى شود. و اگر به پند و اندرز [[حکمت]] مى گویند چون انسان را از کار ناشایست باز مى دارد. و اگر قرآن خدا را «أَحْکمُ الحاکمین» مى داند و یا حکم را نیز از آن او مى داند و مى فرماید: {{متن قرآن|«...أَلا لَهُ الحُکمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الحاسِبینَ»}}؛ ([[سوره انعام|انعام]]/۶۲): (داورى براى او است و او سریع ترین حساب کنندگان است)، به همین مناسبت است.
+
سپس این لفظ در هر رأى قاطع به کار مى رود، زیرا رأى قاطع مانع از تعدّى طرفین مى شود. و اگر به پند و اندرز [[حکمت]] مى گویند چون انسان را از کار ناشایست باز مى دارد. و اگر قرآن خدا را «أَحْکمُ الحاکمین» مى داند و یا حکم را نیز از آن او مى داند و مى فرماید: {{متن قرآن|«{{آیه|6|62}}»}}<ref>[[آیه 62 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۶۲.]]</ref>؛داورى براى او است و او سریع ترین حساب کنندگان است، به همین مناسبت است.
  
 
درست است که حکم به معنى «منع» است، ولى در مورد [[آیه]] مذکور، لفظ «أحْکم» متضمن معنى اتقان نیز مى باشد و صیغه تفضیل به خاطر همین است و مفاد «أَحْکمُ الحاکمین» این است که حکم او در اتقان و نفوذ بالاترین حکم ها است، و به تعبیر دیگر، صیغه تفضیل در این مورد مربوط به کمیت حکم نیست بلکه مربوط به کیفیت آن است.
 
درست است که حکم به معنى «منع» است، ولى در مورد [[آیه]] مذکور، لفظ «أحْکم» متضمن معنى اتقان نیز مى باشد و صیغه تفضیل به خاطر همین است و مفاد «أَحْکمُ الحاکمین» این است که حکم او در اتقان و نفوذ بالاترین حکم ها است، و به تعبیر دیگر، صیغه تفضیل در این مورد مربوط به کمیت حکم نیست بلکه مربوط به کیفیت آن است.

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۴:۵۱

«أحکَمُ الحاکمین» یکی از اسماء و صفات خداوند متعال به معنای داورترین داوران می‌باشد. این تعبیر در قرآن کریم دو بار و در هر دو مورد، وصف خداوند قرار گرفته است، چنانکه مى فرماید:

«وَنَادَىٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ»[۱]؛ پروردگارا فرزند من از خاندان من است و وعده تو، وعده حق و راست است و تو بهترین داوران هستى.

و نیز مى فرماید:

«أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ»[۲]؛ آیا خدا بهترین داوران نیست؟

«حُکم» در لغت به معنى منع است، چنانکه شاعر مى گوید:

ابنى حنیفة أحکموا سفهاءَکم *** انّى أخاف علیکم أن أغضِبا

اى فرزندان حنیفه بى خردان خود را منع کنید. از آن ترسم که بر شما خشم گیرم.

سپس این لفظ در هر رأى قاطع به کار مى رود، زیرا رأى قاطع مانع از تعدّى طرفین مى شود. و اگر به پند و اندرز حکمت مى گویند چون انسان را از کار ناشایست باز مى دارد. و اگر قرآن خدا را «أَحْکمُ الحاکمین» مى داند و یا حکم را نیز از آن او مى داند و مى فرماید: «ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ ۚ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ»[۳]؛داورى براى او است و او سریع ترین حساب کنندگان است، به همین مناسبت است.

درست است که حکم به معنى «منع» است، ولى در مورد آیه مذکور، لفظ «أحْکم» متضمن معنى اتقان نیز مى باشد و صیغه تفضیل به خاطر همین است و مفاد «أَحْکمُ الحاکمین» این است که حکم او در اتقان و نفوذ بالاترین حکم ها است، و به تعبیر دیگر، صیغه تفضیل در این مورد مربوط به کمیت حکم نیست بلکه مربوط به کیفیت آن است.

منابع

پیوندها

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه