حلیم (اسم الله): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۵۴: سطر ۵۴:
  
 
==منابع==
 
==منابع==
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=45938#_ftn1 حلیم، کاظم احمدزاده، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)] تاریخ بازیابی: 25 بهمن 1391.
+
کاظم احمدزاده، حلیم، [http://www.pajoohe.ir  دانشنامه پژوهه]، تاریخ بازیابی: 25 بهمن 1391.
  
 
{{اسماء الله}}
 
{{اسماء الله}}
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]

نسخهٔ ‏۳ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۳۲

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

معنی حلیم

"حلیم" از اسماء و صفات خداوند متعال و به معنای مهلت دادن و شتاب نکردن بر عقوبت نسبت به گناه است.[۱] و "حلم" در لغت به معنای نگهداری نفس و طبع از هیجان، خشم و غضب است.[۲]

موارد در قرآن

در قرآن یازده مورد خدای متعال به عنوان "حلیم" همراه با اسامی دیگر مانند: «علیم»، «غفور»، «غنی»، «شکور» توصیف شده است، همچنین در قرآن حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت اسماعیل علیه السلام به این صفت نیکو ستوده شده اند:

  • «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ»؛[۳] به یقین ابراهیم مهربان و بردبار بود.

زمانی که ابراهیم علیه السلام فرزند صالحی را از درگاه احدیت درخواست می‌کند:

  • «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ»؛ پروردگارا! به من از صالحان ببخش.[۴]

حاجتش با بشارت فرزندی حلیم به اجابت می‌رسد:

  • «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ»؛ ما ابراهیم را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.[۵]

و در داستان ذبح اسماعیل علیه السلام آمده است که پدرش گفت:

  • «سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»؛ به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.[۶]

و بعد از آزمون الهی معلوم شد که اسماعیل واقعاً حلیم و بردبار است،[۷] بنابراین حلم از فضائل انسانهای صالح و شایسته بحساب می‌آید.

آثار حلیم بودن خداوند در دنیا

عذاب نکردن مشرکان و فرصت توبه برای آنان:

خداوند متعال در آیات 41 تا 44 سوره اسراء بعد از بیان اعتقادات و نسبت های ناروای مشرکین نسبت به انتخاب شدن فرشتگان به عنوان دختران خدا! و سرزنش آنان، در آخر می‌فرماید:

  • «...إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا» یعنی خداوند حلم و حوصله‌اش بسیار است و در عقوبت مشرکان عجله نمی‌کند بلکه آنان را مهلت می‌دهد تا هر کسی را که توبه کرده و به سویش بازگردد، بیامرزد.[۸]

متلاشی نشدن آسمانها و زمین تا مدت معین شان

  • «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا»؛[۹] خداوند آسمانها و زمین را نگه می‌دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هرگاه منحرف گردند کسی جز او نمی‌تواند آنها را نگه دارد، او بردبار و آمرزنده است.

مقتضای حلیم و غفور بودن این است که آسمان ها و زمین را از این که مشرف به زوال شوند تا مدتی معین نگه دارد.[۱۰]

اثر حلم و بردباری با دیگران

  • «وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ»؛[۱۱] هرگز نیکی و بدی یکسان نیست بدی را با نیکی دفع کن ناگاه (خواهی دید) همان کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.

این آیه به یکی از آثار درخشان حلم و خویشتنداری اشاره می‌کند که به وسیله حلم و مدارا می­توان جهل و خشونت را دفع کرد و بدین وسیله دشمنان سرسخت را همچون دوستان، گرم و صمیمی کرد.[۱۲]

شعیب علیه السلام فردی حلیم و بردبار

  • «قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ»؛[۱۳] گفتند: ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می‌دهد که آنچه را پدرانمان می‌پرستیدند، ترک کنیم یا آنچه را می‌خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟! تو که مورد بردبار و فهمیده‌ای هستی!

بعد از این که حضرت شعیب علیه السلام قوم خود را از پرستش بت ها، کم فروشی و نپرداختن حقوق مردم بازمی‌داشت. آنان این عمل وی را ناپسند تلقی کرده و با سخن خود «إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ» که با سه تأکید همراه است (حرف انّ، لام تأکید، جمله اسمیه بودن، خبر انّ) خواسته‌اند به وجه قوی‌تری حلم و رشد را بر آن بزرگوار اثبات کنند تا به گمان خود ناپسند بودن ملامت و انکار آن حضرت را نسبت به عادات خرافی و اعمال زشت خود اعلام کنند زیرا عمل سفیهانه از هر کسی بد است ولی از کسی که حلیم و رشد یافته است بدتر و شخصی که هیچ شکلی در حلم و رشد او نیست هرگز نباید به چنین عملی دست بزند! و علیه حریت و استقلال فکری و عقیدتی مردم قیام نماید!

با این بیان روشن شد بسیاری از مفسران در تفسیر این آیه دچار اشتباه شده‌اند که توصیف آن جناب توسط قومش به حلم و رشد را نیز از باب استهزاء گرفته و گفته‌اند: منظور اهل مدین از این توصیف این بوده که بگویند تو نه حلم داری و نه رشد بلکه مردی جاهل و گمراه هستی.[۱۴]

پانویس

  1. طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 569، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1372ش.
  2. اصفهانی، راغب، مفردات ص 253، «حلم».
  3. سوره توبه/114.
  4. سوره صافات/100.
  5. سوره صافات/101.
  6. همان/102.
  7. میرعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج2، ص167، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1371ش.
  8. محمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، ج 13، ص 154، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، 1374ش.
  9. سوره فاطر/41.
  10. ترجمه المیزان، ج 17، ص 80، تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 9، ص 510، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، تهران، 1383ش.
  11. سوره فصلت/41.
  12. ناصر مکارم شیرازی، نمونه، ج 20، ص 280، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش، ترجمه المیزان، ج 17، ص 595.
  13. سوره هود/ 87.
  14. ترجمه المیزان، ج 10، ص 548.

منابع

کاظم احمدزاده، حلیم، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: 25 بهمن 1391.

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.