مبین (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۲ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

لفظ «مُبين» در قرآن کریم 106 بار وارد شده و فقط در يک مورد به عنوان وصف خدا آمده است؛ چنانكه مى‌فرمايد:

«يَومَئِذ يُوَفِّيهِمُ اللّهُ دِينَهُمُ الحَقّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبين». (سوره نور/25) «چنين روزى خدا جزايشان را به ايشان مى دهد و مى دانند كه خدا حق آشكار است».

لفظ «مُبين» اسم فاعل از «ابانَ» به معنى آشكار كرد مى باشد، و در قرآن موضوعات فراوانى با اين لفظ توصيف و تبيين شده است كه تنها به ذكر موضوعات آن مى پردازيم مانند: عدوّ، كتاب، ضلال، بلاغ، سحر، فوز، ثُعبان، ساحر، سلطان، قرآن، شهاب، امام، خصيم، لسان، خسران، إفك، شىء، نذير، ظالم، رسول، دخان، افق، اِثم و فتح.

در تفسير آيه ياد شده مى گوييم مقصود از لفظ «دين» در آيه، مانند آيه «مالك يومِ الدين» (سوره حمد/4) جزاء است و مقصود از جمله (يُوفِّيهِم) اين است كه خدا آنان را به جزاء (كيفر) كاملشان مى رساند و چيزى از آن نمى كاهد و امّا جمله: «وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبين»، يادآور اين است كه وجود خدا آن چنان آشكار است كه در راه رسيدن به آن مانع و حايلى نيست، ولى بديهى و آشكار بودن وجود او مانع از آن نيست كه گاهى غفلت ميان انسان و معلوم فاصله شود، و در حقيقت علم ما به خدا بازگشت به رفع غفلت مى كند، در كلمات امير مؤمنان (عليه السلام) وارد شده است: «يا مَنْ دلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ وَتَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسَةِ مُخْلوقاتِهِ»[۱]: اى كسى كه وجودش راهنماى خودش است، و از تشابه به مخلوقات پيراسته است.

امام حسين (عليه السلام) نیز در دعاى روز عرفه با خدا چنين راز و نياز مى كند: «كَيْفَ يَستَدِلُّ عليكَ بِما هُوَ فِى وُجودِه مُفتقر إليكَ، أيَكونُ لغيرك من الظُهور ما ليسَ لَك حتّى يَكونَ هُو المظهر لك، متى غبتَ حتّى تحْتاج إلى دليل يدلُّ عليك و متى بعدتْ حتّى تكونَ الآثارُ هى الّتى تُوصِل إليك، عميتْ عِيْن لا تراك عليها رقيباً»[۲]: چگونه مى توان با چيزى كه در هستى نيازمند تو است بر وجود تو استدلال كرد، آيا ممكن است براى غير تو ظهور و وضوحى باشد كه براى وجود تو نيست تا اين كه وجود او نشانه وجود تو باشد. اساساً كى پنهان شدى تا نيازمند راهنمايى باشى كه برتو دلالت كند، كى از ما دور شدى تا آثار و آيات تو، ما را به تو برساند، كور است چشمى كه تو را رقيب و نگهبان خود نبيند.

بنابراين كلمات و بيانات، مقصود از توصيف خدا به اسم «مبين» اين است كه او در نهايت ظهور و آشكارى است، و نيازى به برهان و استدلال ندارد، و اگر گروهى درباره او اظهار شك و ترديد مى كنند، پرده غفلتى در برابر ديدگان آنان آويخته شده و مانع از مشاهده آن سوى پرده مى باشد.

گاهى گفته مى شود لفظ «مبين» گرفته از «ابانه» به معنى جدا ساختن است، و مبين اسم خداى تعالى مى‌باشد، به دليل جدا كردن هر يك از مخلوقاتش از خلق ديگر، در حقيقت خدا آنها را از هم جدا ساخته است؛ پس مخلوقات، انواع و اصناف و اشخاص گوناگون دارند، به طورى كه دو فرد از هر صنف يكى نيستند و نخواهند بود، با اين كه از جميع صفات متحدند و يكى به ديگرى شبيه مى‌باشد.[۳]

«مبين» بنابر تفسير اوّل، صفت ذات، و بنابر تفسير دوم، صفت فعل است كه از بينونت گرفته شده است، و معنى اوّل با مفاد آيه مناسبت بيشترى دارد.

پانویس

  1. دعاى صباح، منقول از امام على (عليه السلام).
  2. دعاى امام حسين (عليه السلام) در روز عرفه.
  3. سيد حسين همدانى، شرح اسماء حسنى.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.