فالق الحب و النوی (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«فالق» اسم فاعل به معناى شكافنده است. اين اسم و صفت يك بار در قرآن به عنوان وصف خدا وارد شده است:

  • «إِنَّ اللّهَ فالِقُ الحَبِّ وَالنَّوى يُخْرِجُ الحَىَّ مِنَ المَيِّتِ وَ مُخْرِجُ المَيِّتِ مِنَ الحَىّ ذِلِكُمُ اللّهُ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ». (سوره انعام، 95) «خدا شكافنده دانه و هسته خرما است، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى آورد، اين چنين است خدا چرا از حق سر مى پيچيد».

راغب مى گويد: «حبّ» و «حبّه» در گندم و جو و مانند آن به كار مى روند چنان كه مى فرمايد: «...كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِى كُلِّ سُنْبُلَة مائةُ حَبَّة» (سوره بقره، 261). «مانند دانه اى كه هفت سنبل رويانده و در هر سنبل يكصد دانه است».

«نَوى» جمع «نواة» به معنى هسته خرما و مانند آن است. مقصود اين است كه خدا با شكافتن دانه و هسته موجودات، زنده اى به نام گياه و درخت پديد مى آورد و از اين طريق مردم را روزى مى دهد.

اكنون بايد ديد مقصود از بيرون آوردن مرده از زنده، و بالعكس خصوصاً در مورد دانه و هسته چيست؟ در اين جا مى توان دو بيان ارائه كرد:

1. دانه و هسته از حيات و زندگى فقط استعداد آن را دارند كه اگر تحت شرايطى قرار گيرند به صورت گياه تبديل مى شوند، و هرگز در درون آنها حيات نباتى به صورت بالفعل موجود نيست، و اگر دانه را بجوشانيم ديگر سبز نمى شود زيرا استعداد موجود در آن از بين مى رود.

2. گياه شناسى امروز مى گويد: اجزاى زنده اى در درون هسته و دانه هست، چيزى كه هست احتياج به شرايط خاصى دارد تا رشد و نمو كند.

بنابر تفسير دوم، مقصود از «مرده» قشر دانه و حبه است كه با شكافتن آن زنده بيرون مى آيد، درحالى كه بنابر بيان اوّل، خود هسته و دانه بر اثر داشتن استعداد تبديل به موجود زنده مى شود. و در هر حال از نظر بيان عرفى مى گويند: مرده را زنده كرد.

خلاصه اين آيه مانند آيات ديگر بيانگر سنتهاى الهى است، چنان كه مى فرمايد: «تُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهار وَ تُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيلِ وَ تُخْرِجُ الحَىَّ مِنَ المَيِّتِ وَ تُخُرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَىّ وَ تَرْزُقُ مَن تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب».(سوره آل عمران، 27) «شب را در روز، روز را در شب وارد مى سازد، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى آوردو هركس را بخواهد روزى بى حساب مى دهد».

در اين جا دو احتمال ديگر نيز وجود دارد كه يادآور مى شويم:

1. مقصود از مرده، گل و خاك است كه دانه و هسته در دل آنها پنهان است.

2. از آنجا كه گاهى از انسان مؤمن فرزند كافر، و از انسان كافر، فرزند مؤمن به وجود مى آيد، اين نوع توالد را مى توان اخراج حىّ از ميت و بالعكس دانست و قرآن ايمان را حيات و نور، و كفر را مرگ و ظلمت مى داند، چنان كه مى فرمايد: «أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِج مِنْها...». (سوره انعام، 122) «آيا آن كس كه مرده بود و او را زنده كرديم و براى او نورى قرار داديم كه در ميان مردم در پرتو آن راه مى رود مانند كسى است كه در تاريكى ها باشد و از آن بيرون نيايد؟».

منابع

  • پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی، منشور جاوید، ج ۲ ص 313-314.
اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.