رقیب (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۰۱ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


واژه «رقیب» در قرآن کریم اسم خدا است؛ به این معنا که از آفریده هاى خود غافل نمى شود و نگهبانى است که چیزى از او پنهان نمى گردد.[۱]

«رقیب» در قرآن پنج بار آمده و در سه مورد وصف خدای تعالی قرار گرفته است، چنانکه مى فرماید: «...فَلَمّا تَوفَّیتَنى کنت أَنْتَ الرَّقیبَ علَیهم» (سوره مائده/۱۱۷) «آن گاه که مرا اخذ کردى، تو خود مراقب آنان (بنى اسرائیل) بودى».

و باز مى فرماید: «إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیباً» (سوره نساء/۱) «خدا مراقب شما است».

و در آیه دیگر خدا را مراقب همه چیز معرفى کرده، مى فرماید: «...وَ کانَ اللّهُ عَلى کلّ شَىء رَقِیباً» (سوره احزاب/۵۲) «خداوند مراقب همه چیز است».

ابن فارس در تعیین معناى ریشه اى این لفظ مى گوید: این واژه یک معنا بیش ندارد و تمام معانى صورتهاى مختلف این معنا هستند، هرگاه موجودى مشرف بر چیزى باشد و آن را تحت نظر بگیرد، از این جهت به آن نگهبان و «رقیب» و به نقطه بلند «مرقب» مى گویند; در حالى که راغب ریشه آن را «رقبه» به معنى گردن مى گیرد و مى گوید: «رقبه» نام عضو معروف (گردن) است و اگر به نگهبان «رقیب» مى گویند حفظ گردن کنایه از حفظ خود انسان است.

در هر حال، «رقیب» و «شهید» به یک معنا است و اگر هم تفاوتى داشته باشند، بسیار ناچیز است; از این جهت حضرت مسیح هر دو واژه را به کار برده، مى گوید: «...وَ کنتُ عَلَیهِمْ شَهیداً ما دمتُ فِیهِمْ فلمّا توَفَّیتَنى کنت أَنتَ الرَّقیبَ علیهم...». (سوره مائده/۱۱۷) «و من تا وقتى زنده بودم ناظر بر آنان بودم و آن گاه که مرا اخذ کردى تو رقیب آنان بودى».

در هر صورت متعلق شهادت و مراقبت اعمال بندگان و مکلفان است، صدوق مى گوید: رقیب به معنى حافظ و رقیب قوم، حافظ و نگهبان آنها است.[۲]

پانویس

  1. الاسماء والصّفات، بیهقى، ج۱، ص۱۳۸.
  2. منشور جاوید، جعفر سبحانی، جلد۲ ص۲۶۸.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.