فالق الحب و النوی (اسم الله): تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) جز (مهدی موسوی صفحهٔ فالق الحب و النوی را به فالق الحب و النوی (اسم الله) منتقل کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | «فالق» اسم فاعل به معناى شكافنده است. اين اسم و صفت يك بار در [[قرآن]] به عنوان وصف [[الله|خدا]] وارد شده است: | |
− | + | *{{متن قرآن|«إِنَّ اللّهَ فالِقُ الحَبِّ وَالنَّوى يُخْرِجُ الحَىَّ مِنَ المَيِّتِ وَ مُخْرِجُ المَيِّتِ مِنَ الحَىّ ذِلِكُمُ اللّهُ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ»}}. ([[سوره انعام]]، 95) «خدا شكافنده دانه و هسته خرما است، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى آورد، اين چنين است خدا چرا از حق سر مى پيچيد». | |
− | + | [[راغب اصفهانی|راغب]] مى گويد: «حبّ» و «حبّه» در گندم و جو و مانند آن به كار مى روند چنان كه مى فرمايد: «...كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِى كُلِّ سُنْبُلَة مائةُ حَبَّة» ([[سوره بقره]]، 261). «مانند دانه اى كه هفت سنبل رويانده و در هر سنبل يكصد دانه است». | |
− | + | «نَوى» جمع «نواة» به معنى هسته خرما و مانند آن است. مقصود اين است كه خدا با شكافتن دانه و هسته موجودات، زنده اى به نام گياه و درخت پديد مى آورد و از اين طريق مردم را روزى مى دهد. | |
− | + | ||
+ | اكنون بايد ديد مقصود از بيرون آوردن مرده از زنده، و بالعكس خصوصاً در مورد دانه و هسته چيست؟ در اين جا مى توان دو بيان ارائه كرد: | ||
+ | |||
+ | 1. دانه و هسته از حيات و زندگى فقط استعداد آن را دارند كه اگر تحت شرايطى قرار گيرند به صورت گياه تبديل مى شوند، و هرگز در درون آنها حيات نباتى به صورت بالفعل موجود نيست، و اگر دانه را بجوشانيم ديگر سبز نمى شود زيرا استعداد موجود در آن از بين مى رود. | ||
+ | |||
+ | 2. گياه شناسى امروز مى گويد: اجزاى زنده اى در درون هسته و دانه هست، چيزى كه هست احتياج به شرايط خاصى دارد تا رشد و نمو كند. | ||
+ | |||
+ | بنابر تفسير دوم، مقصود از «مرده» قشر دانه و حبه است كه با شكافتن آن زنده بيرون مى آيد، درحالى كه بنابر بيان اوّل، خود هسته و دانه بر اثر داشتن استعداد تبديل به موجود زنده مى شود. و در هر حال از نظر بيان عرفى مى گويند: مرده را زنده كرد. | ||
+ | |||
+ | خلاصه اين آيه مانند آيات ديگر بيانگر سنتهاى الهى است، چنان كه مى فرمايد: «تُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهار وَ تُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيلِ وَ تُخْرِجُ الحَىَّ مِنَ المَيِّتِ وَ تُخُرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَىّ وَ تَرْزُقُ مَن تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب».([[سوره آل عمران]]، 27) «شب را در روز، روز را در شب وارد مى سازد، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى آوردو هركس را بخواهد روزى بى حساب مى دهد». | ||
+ | |||
+ | در اين جا دو احتمال ديگر نيز وجود دارد كه يادآور مى شويم: | ||
+ | |||
+ | 1. مقصود از مرده، گل و خاك است كه دانه و هسته در دل آنها پنهان است. | ||
+ | |||
+ | 2. از آنجا كه گاهى از انسان مؤمن فرزند كافر، و از انسان كافر، فرزند مؤمن به وجود مى آيد، اين نوع توالد را مى توان اخراج حىّ از ميت و بالعكس دانست و قرآن [[ایمان|ايمان]] را حيات و نور، و [[کفر|كفر]] را مرگ و ظلمت مى داند، چنان كه مى فرمايد: «أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِج مِنْها...». ([[سوره انعام]]، 122) «آيا آن كس كه مرده بود و او را زنده كرديم و براى او نورى قرار داديم كه در ميان مردم در پرتو آن راه مى رود مانند كسى است كه در تاريكى ها باشد و از آن بيرون نيايد؟». | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | |||
+ | * [[فرهنگ قرآن]]، ج 22، ص 46. | ||
+ | |||
+ | * پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی، منشور جاوید، ج ۲ ص 313-314. | ||
{{اسماء الله}} | {{اسماء الله}} | ||
[[رده:اسماء و صفات الهی]] | [[رده:اسماء و صفات الهی]] | ||
[[رده:واژگان قرآنی]] | [[رده:واژگان قرآنی]] |
نسخهٔ ۱۰ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۳۵
«فالق» اسم فاعل به معناى شكافنده است. اين اسم و صفت يك بار در قرآن به عنوان وصف خدا وارد شده است:
- «إِنَّ اللّهَ فالِقُ الحَبِّ وَالنَّوى يُخْرِجُ الحَىَّ مِنَ المَيِّتِ وَ مُخْرِجُ المَيِّتِ مِنَ الحَىّ ذِلِكُمُ اللّهُ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ». (سوره انعام، 95) «خدا شكافنده دانه و هسته خرما است، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى آورد، اين چنين است خدا چرا از حق سر مى پيچيد».
راغب مى گويد: «حبّ» و «حبّه» در گندم و جو و مانند آن به كار مى روند چنان كه مى فرمايد: «...كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِى كُلِّ سُنْبُلَة مائةُ حَبَّة» (سوره بقره، 261). «مانند دانه اى كه هفت سنبل رويانده و در هر سنبل يكصد دانه است».
«نَوى» جمع «نواة» به معنى هسته خرما و مانند آن است. مقصود اين است كه خدا با شكافتن دانه و هسته موجودات، زنده اى به نام گياه و درخت پديد مى آورد و از اين طريق مردم را روزى مى دهد.
اكنون بايد ديد مقصود از بيرون آوردن مرده از زنده، و بالعكس خصوصاً در مورد دانه و هسته چيست؟ در اين جا مى توان دو بيان ارائه كرد:
1. دانه و هسته از حيات و زندگى فقط استعداد آن را دارند كه اگر تحت شرايطى قرار گيرند به صورت گياه تبديل مى شوند، و هرگز در درون آنها حيات نباتى به صورت بالفعل موجود نيست، و اگر دانه را بجوشانيم ديگر سبز نمى شود زيرا استعداد موجود در آن از بين مى رود.
2. گياه شناسى امروز مى گويد: اجزاى زنده اى در درون هسته و دانه هست، چيزى كه هست احتياج به شرايط خاصى دارد تا رشد و نمو كند.
بنابر تفسير دوم، مقصود از «مرده» قشر دانه و حبه است كه با شكافتن آن زنده بيرون مى آيد، درحالى كه بنابر بيان اوّل، خود هسته و دانه بر اثر داشتن استعداد تبديل به موجود زنده مى شود. و در هر حال از نظر بيان عرفى مى گويند: مرده را زنده كرد.
خلاصه اين آيه مانند آيات ديگر بيانگر سنتهاى الهى است، چنان كه مى فرمايد: «تُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهار وَ تُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيلِ وَ تُخْرِجُ الحَىَّ مِنَ المَيِّتِ وَ تُخُرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَىّ وَ تَرْزُقُ مَن تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب».(سوره آل عمران، 27) «شب را در روز، روز را در شب وارد مى سازد، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى آوردو هركس را بخواهد روزى بى حساب مى دهد».
در اين جا دو احتمال ديگر نيز وجود دارد كه يادآور مى شويم:
1. مقصود از مرده، گل و خاك است كه دانه و هسته در دل آنها پنهان است.
2. از آنجا كه گاهى از انسان مؤمن فرزند كافر، و از انسان كافر، فرزند مؤمن به وجود مى آيد، اين نوع توالد را مى توان اخراج حىّ از ميت و بالعكس دانست و قرآن ايمان را حيات و نور، و كفر را مرگ و ظلمت مى داند، چنان كه مى فرمايد: «أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِج مِنْها...». (سوره انعام، 122) «آيا آن كس كه مرده بود و او را زنده كرديم و براى او نورى قرار داديم كه در ميان مردم در پرتو آن راه مى رود مانند كسى است كه در تاريكى ها باشد و از آن بيرون نيايد؟».
منابع
- فرهنگ قرآن، ج 22، ص 46.
- پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی، منشور جاوید، ج ۲ ص 313-314.