قدوس
اسم صد و يكم: القدوس
لفظ «قدوس» در قرآن دو بار به عنوان وصف خدا وارد شده است:
1. (هُوَ اللّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ العَزِيزُ الجَبّارُ المُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ).(حشر/23)
«او است خدايى كه جز او خدا نيست، فرمانرواى منزه و بى عيب، ايمنى بخش، حافظ و نگهبان، قدرتمند، خودمختار، بزرگوار، منزه است خدا از آنچه براى اوشريك قرار مى دهند».
2. (يُسَبِّحُ للّهِ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ المَلِكِ القُدُّوسِ العَزيزِ الحَكيمِ).(جمعه/1) 1 . همدانى، سيد حسين، شرح اسماء حسنى، ص 86.
«تنزيه مى كند خدا را آنچه در آسمانها و زمين است، فرمانرواى منزه، قدرتمند وحكيم».
اكنون بايد ديد معنى قدوس چيست؟ با توجه به آياتى كه مشتقاتى از ماده اين كلمه در آنها آمده مى توان گفت: معناى آن پاكى از آلودگى هاى ظاهرى و باطنى است چنان كه مى فرمايد:
(إِذْ ناداهُ رَبّهُ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوى).(نازعات/16)
«آنگاه كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس "طوى" صدا كرد».
و نيز مى فرمايد:
(...فاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوى).(طه/12)
«كفشهاى خود را بيرون آر، تو در سرزمين مقدس "طوى" هستى».
از آنجا كه كفش غالباً آلوده است، و طوى يك مكان مقدسى مى باشد، دستورمى دهد كه حضرت موسى (عليه السلام) كفشهايش را در آورد.
اكنون كه روشن شد اين لفظ به معنى طهارت و پاكيزگى است بايد متعلق آن را از قراين موجود در كلام به دست آورد، مثلاً: فرشتگان به هنگام آفريدن آدم به خدا چنين خطاب كردند:
(...وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لكَ...).(بقره/30)
«ما تو را با ستايش تنزيه مى كنيم، و تو را پاكيزه مى شماريم».
از آنجا كه متعلق تقديس ذات خدا است طبعاً مقصود تنزيه خدا از شريك و مثل خواهد بود.
از اين بيان مى توان استفاده كرد كه تمام صفات سلبى خداوند شاخه هاى اين وصف عمومى هستند متكلمان صفات سلبى را چنين بيان كرده اند:
1. يگانه است، نظير و همتايى ندارد.
2. جسم نيست و در جهتى قرار نگرفته، براى چيزى محل واقع نشده و در چيزى حلول نكرده، با چيزى متحد نشده است.
3. ذات او محل حوادث نيست.
4. لذت و الم به ذات او راه ندارد.
5. او ديده نمى شود.
6. كنه ذات او بر كسى معلوم نيست.
7. جوهر و عرض نيست.
متكلمان براى نفى اين گونه صفات، اقامه برهان كرده اند، و همگى مصاديق اسم «قدوس»مى باشند.
گاهى سؤال مى شود كه چرا در قرآن پس از اسم «ملِك» اسم «قدّوس» آمده است:
شايد علت آن اين باشد كه متبادر از «ملِك» در اذهان مردم، قدرتمندانى هستند كه گهگاهى از طريق ظلم و چپاول به حكومت خود دوام مى بخشند، و در برخى از آيات اين نوع عمل زشت پادشاهان وارد شده است مثلاًملكه سبا به وزيران خود مى گويد:
(...إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَجعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلها أَذِلَّة).(نمل/34)
«پادشاهان هرگاه وارد شهرى شوند آنجا را ويران كرده و عزيزان را ذليل مى كنند».
و در جاى ديگر مى فرمايد:
(...وَ كانَ وَرائهُمْ مَلكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَة غَصْباً).(كهف/79)
«در پيشاپيش آنها فرمانروايى بود، كه كشتى ها را ضبط و مصادره مى كرد».
قرآن با آوردن لفظ «القدوس» پس از اسم «الملِك» مى رساند كه سيره اين ملك با ديگر ملك ها كاملاً متفاوت است، اين فرمانروا از همه نقصها و كاستيها منزه است.
اين نكته اى است كه به نظر ما رسيد، ممكن است نكته اى ديگر نيز داشته باشد.[۱]