عالم الغیب و الشهادة

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳ آوریل ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۴۸ توسط Goodosuser (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه جدید)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اسم هفتاد وهشتم: عالم الغيب و الشهادة

واژه عالم مجرد از اضافه وصف خدا قرار نگرفته، بلكه پيوسته در حال اضافه به چيزى وصف او قرار گرفته است مانند:

1. (عالِمُ الغَيْبِ وَالشَّهادةِ).

2. (عالمُ الغَيْبِ).

3. (عالِمُ غَيْبِ السَّماواتِ والأَرض).

وصف اول در قرآن ده بار (1) دومى دوبار (2) و سومى يك بار آمده است.(3) و همگى از علم گسترده خدا حكايت مى كنند.

«غيب» در مقابل «شهود» است، و مقصود از آن چيزى است كه از حواس ما پنهان باشد، خواه بالذات قابل ادراك با حواس باشد، مانند پديده هايى كه در زمانهاى پيش تحقق پيدا كرده و يا الآن متحقق است ولى از قلمرو حس ما بيرون مى باشد، و يا بالذات مافوق حواس باشد مانند خدا و صفات او و ديگر عوالم روحى كه همگى فراتر از درك حسى مى باشند.

بنابر اين بايد آيات ياد شده در زير را به همين نحو تفسير كرد، و هدف 1 . انعام/73; توبه/94، 105; رعد/9; مؤمنون/92; سجده/6; زمر/46; حشر/22; جمعه /8 و تغابن/18.

2 . سبأ/3 و جن/26.

3 . فاطر/38.

همگى تبيين گستردگى علم او است:

1. (عالِمُ الغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الكبيرُ المُتَعال). (رعد/9)

«آگاه از غيب و شهادت بزرگ و برتر».

2. (وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السّاعَة قُل بَلى وَرَبِّى لتَأْتِيَنَّكُمْ عالم الغَيْبِ لا يعزب عَنْهُ مِثقالُ ذَرَّة فى السَّماواتِ وَ لا فِى الأَرْض وَ لاأَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ ولا أَكْبَرُ إِلاّ فِى كِتاب مُبين).(سبأ/3)

«كافران گفتند: قيامت براى ما نخواهد آمد، بگو آرى سوگند به پروردگارم قطعاً خواهد آمد، پروردگارى كه آگاه از غيب است، و ذرّه اى در آسمانها و زمين از او پنهان نيست، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن، همگى در كتاب مبين آمده است».

اين آيات در صدد حصر علم به «غيب و شهادت» در خدا است، در اين جا دو سؤال مطرح است:

1. چگونه اين آيات علم به شهادت را منحصر به خدا دانسته در حالى كه غير خدا از شهادت آگاه است، و هر انسانى چشم و گوش خود را باز كند صدها مشهود را مى بيند يا مى شنود؟

2. چگونه علم به غيب منحصر به خدا است در حالى كه طبق آيات و روايات انبيا و اوليا از غيب آگاه بوده و از غيب گزارش مى دادند؟

پاسخ هر دو سؤال يك جا بيان مى شود و آن اينكه هدف از تأكيد بر حصر علم به شهادت و غيب به خدا اين است كه علم خدا وسيع و گسترده است و احدى جز او داراى چنين علم و دانش نيست، در اين صورت «الف و لام» در الفاظ «غيب» و «شهادت» اشاره به مجموع اشيايى است كه تحت عنوان «غيب» و «شهادت» قرار دارند، و علم به چنين موضوع بدون استثنا از شئون خدا است، ولى مانع از آن نخواهد بود كه برخى به صورت محدود از غيب و شهادت آگاه باشند، در حالى كه دانش او نسبت به اين دو فراگير و نامحدود است.

گواه بر اين كه هدف از حصر در آيات فوق همين است كه يادآور شديم، جمله هاى (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ ولا أَكْبَرُ إِلاّ فِى كِتاب مُبين) مى باشد.

خلاصه علم نامحدود، غير از علم محدود است آنچه به خدا اختصاص دارد اوّّلى است نه دومى.

البته دانش بشرى با دانش الهى فرق ديگرى نيز دارد و آن اين كه دانش خدا بسان ذات او واجب، و دانش بشر بسان ذات او ممكن است، دانش الهى از درون او سرچشمه مى گيرد، در حالى كه دانش بشرى از جانب خدا است. در اين صورت حتى دانشهاى جزئى و محدود بشر با دانش الهى تفاوت دارد.[۱]

منبع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.