اهل المغفرة (اسم الله): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (مهدی موسوی صفحهٔ اهل‌ المغفرة (اسم الله) را به اهل المغفرة (اسم الله) منتقل کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
این صفت در [[قرآن]] یک بار آن هم به عنوان وصف خدا وارد شده اند.
+
صفت «اَهلُ المغفرة» در [[قرآن|قرآن کریم]] یک بار آن هم به عنوان وصف [[خداوند]] متعال وارد شده است؛ چنانکه مى فرماید: {{متن قرآن|«وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ المَغْفِرَةِ»}}. ([[سوره مدثر]]/۵۶) «پند نمى گیرند مگر این که خدا بخواهد، او شایسته پرهیز از مخالفت، و شایسته بخشندگى است».
  
چنان که مى فرماید:
+
این تعبیر، مرکب از دو کلمه «اهل» و «مغفرة» است. «اهل» در لغت به معانى متعدد سزاوار و شایسته، نجیب، اصیل، خاندان، خویشاوندان، مقیم و ساکن، مردم، امت و پیروان آمده است.<ref>فرهنگ فارسى، ج‌۱، ص‌۴۰۹؛ الوجوه والنظائر، ج‌۱، ص‌۲۸، «اهل»؛ الموسوعة الذهبیه، ج‌۶‌، ص‌۲۱۱، «الاهل».</ref> جامع همه این معانى، تحقق اُنسى است که با اختصاص یا تعلق و وابستگى همراه باشد که نسبت به مضاف الیه و موارد کاربرد، معانى آن متفاوت مى‌شود.<ref>التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۶۹، «اهل».</ref>
  
{{متن قرآن|«وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ المَغْفِرَةِ»}}. ([[سوره مدثر]]/56)
+
واژه «أهل» در این [[آیه]] به معنى لایق و شایسته است، از این جهت در زبان عرب به انسان لایق مى گویند «مؤهَّلْ» و به شایستگى‌ها مى گویند «مؤهِّلات».
  
«پند نمى گیرند مگر این که خدا بخواهد، او شایسته پرهیز از مخالفت، وشایسته بخشندگى است».
+
مقرون ساختن دو اسم «[[اهل التقوی (اسم الله)|اهل التقوى]]» با «[[اهل المغفرة (اسم الله)|اهل المغفرة]]» در یک آیه اشاره به این معناست که [[تقوا]] زمینه‌ساز مغفرت و بخشایش است؛ یعنى خداوند کسى را که تقوا ورزد مى‌بخشد؛<ref>المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۰۹.</ref> به عبارت دیگر، آن‌ کس که از خدا پروا کند و از او اطاعت نماید، سزاوار آن است که خداوند در مقابل، گناهان او را ببخشاید.<ref>تفسیر بیضاوى، ج‌۴، ص‌۳۴۹.</ref> [[پیامبر اسلام|پیامبر‌ اکرم]] صلى الله علیه وآله در پاسخ پرسشى درباره [[تفسیر]] این آیه فرمود: خداوند متعال در این آیه مى‌گوید: من اهل تقوا هستم.  برای من شریکى قرار ندهید، پس هر کس تقوا پیشه کند و براى من شریکى قرار ندهد، اهل آن هستم که گناهان دیگرِ او را بیامرزم.<ref>الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۴۰.</ref>
 
 
و «أهل» در [[آیه]] به معنى لایق و شایسته است، از این جهت در زبان عرب به انسان لایق مى گویند:«مؤّهَلْ» و به شایستگى ها مى گویند«مؤَّهِلات».
 
 
 
[[علامه طباطبایى]] مى گوید: جمله {{متن قرآن|«هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ المَغْفِرَةِ»}} علت استثناء {{متن قرآن|«وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ»}}در جمله پیشین است، زیرا چون خدا شایسته این است که همه انسان‌ها از مخالفت با او بپرهیزند و او نیز شایسته این است که افراد را ببخشد. یک چنین فردى باید داراى اراده نافذ در ذات و اعمال آن‌ها باشد.<ref> [http://shia.ir/fa/persian/book?bookID=167&page=6 کتاب منشور جاوید-صفحه۱۴۶تا ۱۴۷ از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی] </ref>
 
 
 
 
 
== منابع ==
 
<references/>
 
  
 +
برخى دو اسم «[[اهل التقوی (اسم الله)|اهل التقوى]]» و «اهل المغفرة» را اشاره به مقام [[خوف و رجاء]] نسبت به عذاب و مغفرت الهى دانسته‌اند؛<ref>نمونه، ج‌۲۵، ص‌۲۶۶.</ref> همچنین از منظر [[علامه طباطبایی]] جمله {{متن قرآن|«هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ المَغْفِرَةِ»}} علت استثناء {{متن قرآن|«و ما یذکرونَ اِلاّ اَن یشاءَ اللّه»}} در جمله پیشین است، زیرا چون خدا شایسته این است که همه انسانها از مخالفت با او بپرهیزند و او نیز شایسته این است که افراد را ببخشد، یک چنین فردى باید داراى اراده نافذ در ذات و اعمال خلق باشد.<ref>المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۰۱.</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
*[[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، سید عباس رضوى، ج۵ ص۱۲۸-۱۳۰.
 +
*منشور جاوید، آیت‌الله جعفر سبحانی، ج۲ ص۱۴۷-۱۴۶.
 
{{اسماء الله}}
 
{{اسماء الله}}
 
+
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]
[[رده:واژگان قرآنی]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۴۹

صفت «اَهلُ المغفرة» در قرآن کریم یک بار آن هم به عنوان وصف خداوند متعال وارد شده است؛ چنانکه مى فرماید: «وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ المَغْفِرَةِ». (سوره مدثر/۵۶) «پند نمى گیرند مگر این که خدا بخواهد، او شایسته پرهیز از مخالفت، و شایسته بخشندگى است».

این تعبیر، مرکب از دو کلمه «اهل» و «مغفرة» است. «اهل» در لغت به معانى متعدد سزاوار و شایسته، نجیب، اصیل، خاندان، خویشاوندان، مقیم و ساکن، مردم، امت و پیروان آمده است.[۱] جامع همه این معانى، تحقق اُنسى است که با اختصاص یا تعلق و وابستگى همراه باشد که نسبت به مضاف الیه و موارد کاربرد، معانى آن متفاوت مى‌شود.[۲]

واژه «أهل» در این آیه به معنى لایق و شایسته است، از این جهت در زبان عرب به انسان لایق مى گویند «مؤهَّلْ» و به شایستگى‌ها مى گویند «مؤهِّلات».

مقرون ساختن دو اسم «اهل التقوى» با «اهل المغفرة» در یک آیه اشاره به این معناست که تقوا زمینه‌ساز مغفرت و بخشایش است؛ یعنى خداوند کسى را که تقوا ورزد مى‌بخشد؛[۳] به عبارت دیگر، آن‌ کس که از خدا پروا کند و از او اطاعت نماید، سزاوار آن است که خداوند در مقابل، گناهان او را ببخشاید.[۴] پیامبر‌ اکرم صلى الله علیه وآله در پاسخ پرسشى درباره تفسیر این آیه فرمود: خداوند متعال در این آیه مى‌گوید: من اهل تقوا هستم. برای من شریکى قرار ندهید، پس هر کس تقوا پیشه کند و براى من شریکى قرار ندهد، اهل آن هستم که گناهان دیگرِ او را بیامرزم.[۵]

برخى دو اسم «اهل التقوى» و «اهل المغفرة» را اشاره به مقام خوف و رجاء نسبت به عذاب و مغفرت الهى دانسته‌اند؛[۶] همچنین از منظر علامه طباطبایی جمله «هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ المَغْفِرَةِ» علت استثناء «و ما یذکرونَ اِلاّ اَن یشاءَ اللّه» در جمله پیشین است، زیرا چون خدا شایسته این است که همه انسانها از مخالفت با او بپرهیزند و او نیز شایسته این است که افراد را ببخشد، یک چنین فردى باید داراى اراده نافذ در ذات و اعمال خلق باشد.[۷]

پانویس

  1. فرهنگ فارسى، ج‌۱، ص‌۴۰۹؛ الوجوه والنظائر، ج‌۱، ص‌۲۸، «اهل»؛ الموسوعة الذهبیه، ج‌۶‌، ص‌۲۱۱، «الاهل».
  2. التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۶۹، «اهل».
  3. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۰۹.
  4. تفسیر بیضاوى، ج‌۴، ص‌۳۴۹.
  5. الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۴۰.
  6. نمونه، ج‌۲۵، ص‌۲۶۶.
  7. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۰۱.

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.