تدوین حدیث
«تدوین حدیث» اصطلاحی در علوم حدیث، به معنای ثبت حدیث و یا تنظیم حدیث و تألیف کتاب حدیثی است. با وجود توصیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نگارش احادیث، پس از درگذشت آن حضرت، نسبت به نقل و نگارش حدیث موانعی از جانب خلفای سه گانه به وجود آمد که تا عصر خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت. ثبت و تدوین حدیث در نزد محدثان شیعه و اهل سنت، مراحل متعددی را پشت سر گذاشته است. کتب اربعه و صحاح سته از مهمترین مجموعه های حدیثی این دو فرقه اسلامی است.
محتویات
مفهوم تدوین حدیث
تدوین در اصل به معنای «در دیوان نبشتن» بوده[۱] و در اصطلاح به معنای ثبت نوشته های متفرق در کنار هم به منظور حفظ آنها از نابودی است و اگر این نوشته ها در فصلهایی تنظیم و در کنار هم جمع شود، به آن تصنیف می گویند. «تقیید» نیز به معنای ثبت و نگارش است اما تدوین از نظر معنی از آن وسیعتر است.[۲] اصطلاح تدوین در عصر صحابه و تابعین استعمال چندانی نداشته و در آن دوره بیشتر بر اصطلاح کتابت و تقیید و تألیف تأکید می شده است.
تدوین حدیث اصطلاحی شایع در روایات تاریخی و کتب علوم حدیثی است. با توجه به موارد کاربرد آن از تدوین دو معنی فهمیده می شود: ثبت حدیث و تنظیم حدیث و تألیف رساله یا کتاب حدیثی.
- الف) ثبت حدیث:
ابن حَجَر عَسقَلانی (متوفی ۸۵۲) ضمن اشاره به شفاهی بودن روایت در عهد صحابه و تابعین، گفته است که ترس بزرگان از نابودی دانش باعث شد که آنان به تدوین حدیث بپردازند. آغازگر تدوین ابن شهاب زُهْری (متوفی ۱۲۴) بود و پس از آن تصنیف فراوان شد.[۳] در این سخن تدوین از طرفی در مقابل «حفظ» و از طرف دیگر در مقابل «تصنیف» بکار رفته است ولذا معنایی جز نگارش ندارد.
از سخن ابن شهاب که «این علم را پیش از من کسی تدوین نکرد»[۴] نیز معنایی جز نگارش بدست نمی آید، زیرا بنا به برخی گزارشها، در آن زمان دانشمندان نگارش حدیث را مکروه می پنداشتند.[۵] از معاصران نیز بعضی، تدوین را به مفهوم نگارش بکار برده اند.[۶] عجاج خطیب در فصلی با عنوان «ما دُوِّنَ فی صدرالاسلام» از مکتوباتی نام برده است که از نظر نظم و نسق با تألیفات محدّثان قرنهای بعد شباهتی ندارد.[۷]
- ب) تنظیم حدیث و تألیف رساله یا کتاب حدیثی:
از کلام ذهبی که شروع تدوین حدیث را در ۱۴۳ هجری دانسته و نتیجه چنین تدوینی را ظهور تصانیف متعدد اعلام کرده است،[۸] می توان مراد او را از تدوین همان تنظیم و مرتب سازی دانست زیرا نگارش ابتدایی از دهها سال قبل از آن صورت می گرفته است.
به علاوه در سخن ذهبی بحث از پیدایش تصانیف است و تصنیف کتابی است که مطالب آن در چند فصل منظم شده است.[۹]
به گفته ابن حجر عسقلانی[۱۰]، احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دوره صحابه و بزرگان تابعین مدون و مرتب نشده بود.[۱۱] منظور او نفی کلی نگارش حدیث در عصر صحابه و تابعین نیست. نجاشی نیز درباره ثُبَیت، یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام سخنی دارد که بر اساس آن روایات این شخص مکتوب بوده اما مدون یعنی مرتب و منظم نبوده است.
در مجموع می توان گفت که تدوین در اصل به معنای جمع آوری و نگارش بوده اما این کار در هر دوره ویژگی هایی داشته است. تدوین حدیث در عصر پیامبر اکرم و صحابه، نگارش و ثبت بوده اما از قرن دوم به بعد این مفهوم توسعه یافته و علاوه بر نگارش، تبویب و تنظیم را هم دربر گرفته است؛ از این رو، علمای حدیث در کتب خود از ادوار تدوین بحث می کنند و برای هر دوره خصوصیتی می آورند که از دوره های دیگر تمایز دارد.[۱۲]
تدوین حدیث در زمان پیامبر اکرم
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم کاتبان متعددی داشت که بعضی به فرمان آن حضرت وحی را می نوشتند و بعضی نیز معاهدات و نامه های پیامبر را ثبت می کردند.[۱۳] با توجه به این مطلب، در طول رسالت نبی اکرم اسناد بسیاری نوشته شد که علاوه بر مصادر تاریخی، قسمتی از آنها در دو کتاب «مکاتیب الرسول» و «مجموعه الوثائق السیاسیة» گردآوری شده است. بیش از پنجاه تن از صحابه نیز به سائقه شخصی و امکاناتی که در اختیار داشتند، احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله را ثبت می کردند.[۱۴]
علاوه بر حضرت علی علیه السلام، معروفترین کاتبان روایات این اشخاص بودند: عبداللّه بن عمرو بن عاص[۱۵] جابر بن عبداللّه انصاری، [۱۶] سَمُرَة بن جُنْدَب،[۱۷] سعد بن عباده انصاری[۱۸] و عبداللّه بن عباس.[۱۹] از این عده آثاری برجای ماند که در دوره های بعد از آنها استفاده شد.
رسول خدا بارها نگارش احادیث خود را توصیه فرموده بود.[۲۰] به گفته آن حضرت، باقی ماندن ورقه ای از مؤمن ـ که در آن علمی [از مطالب دینی] ضبط شده باشد ـ حایل بین او و آتش دوزخ است.[۲۱] پیامبر اکرم در آستانه وفات نیز درصدد نگارش وصیت خود بود که بعضی صحابه مانع شدند.[۲۲]
به رغم تمام این شواهد، عده ای از محدثان با استناد به روایاتی که ابوسعید خدری و ابوهریره و زید بن ثابت نقل کرده اند، معتقدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در دوره ای از حیات خود با نگارش حدیث موافق نبود و حتی اصحاب را از این کار نهی می کرد.[۲۳]
روایت دو فرد اخیر را محققان اهل سنّت ضعیف دانسته اند.[۲۴] درباره روایت ابوسعید نیز دانشمندان از جهت موقوف یا مرفوع بودن آن، اختلاف نظر دارند.[۲۵] به فرض مرفوع بودن روایت ابوسعید از جهت متن و سند اشکالات اساسی دارد[۲۶] و نمی توان از آن نتیجه گرفت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با نگارش حدیث مخالف بوده است. البته به عقیده علمای اهل سنّت، که قایل به صحت روایت ابوسعید شده اند،[۲۷] تعارض روایات اذنِ کتابت و نهی از آن با قول به منسوخ بودن روایات نهی یا خاص بودنِ خطاب در آنها قابل رفع است.[۲۸] اما محققان شیعه صدور احادیث نهی را از اساس نفی کرده اند.[۲۹] به هر جهت مطلب مهم توجه به آخرین موضع رسول خداست که در موافقت با تدوین حدیث بوده است.[۳۰]
تدوین حدیث پس از پیامبر اکرم
پس از درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نسبت به نقل و نگارش حدیث موانعی از جانب خلفای سه گانه و برخی صحابه به وجود آمد. آنان با طرح دلایلی، مردم را به ترک نقل و تدوین حدیث دعوت کردند، دلایلی چون جلوگیری از اختلاف افتادن در بین مسلمانان،[۳۱] ترس از نسبت دادن خلاف به پیامبر،[۳۲] کافی بودن قرآن و در نتیجه عدم نیاز به حدیث،[۳۳] ترس از اختلاط قرآن با حدیث و نیز ترس از ترک قرآن و پرداختن به غیر آن.[۳۴] آنان حتی بعضی صحابه را به سبب نقل حدیث تحت فشار قرار دادند،[۳۵] حتی ابوبکر به از بین بردن روایاتی که در اختیار داشت، مبادرت کرده بود.[۳۶]
از نظر محققان، هیچیک از دلایل یادشده علت اصلی ممنوعیت نقل و تدوین حدیث نبوده[۳۷] و این ممنوعیت با حوادث سیاسی آن عصر ارتباط داشته است. از جمله آنکه هدف مهم مانعان، از بین رفتن احادیثی از پیامبر درباره فضایل و رذایل اشخاص بود،[۳۸] حساسیت کمتر داشتن نسبت به نقل روایات فقهی،[۳۹] مؤید این مطلب است.
واکنش صحابه و تابعین در مقابل سیاست منعِ نقل و تدوین حدیث، متفاوت بود. عده ای نقل و نگارش حدیث را ترک کردند.[۴۰] عده ای حدیث را به خاطر سپردند، اما از تدوین آن خودداری کردند یا نوشته های حدیثی خود را از بین بردند،[۴۱] عده ای نیز مقاومت کردند و به نقل و تدوین حدیث ادامه دادند.[۴۲] به هر حال، سیاستِ منع روایت و تدوین حدیث موجب شد که بخش وسیعی از احادیث به تدریج فراموش یا مضمون آنها تحریف شود یا جعل به این حوزه راه یابد.[۴۳]
در عهد خلافت معاویه، سیاست خلفای سه گانه درباره حدیث دنبال شد.[۴۴] در این دوره علاوه بر سخت گیری نسبت به اهل بیت پیامبر، دستور داده شد درباره فضایل خلفای سه گانه و ذمّ و نکوهش علی علیه السلام روایاتی جعل شود و عده ای از صحابه و تابعین برای این کار به خدمت گرفته شدند.[۴۵] این وضع تا پایان قرن نخست ادامه یافت.
در سال ۹۹ هجری عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید.[۴۶] وی که سیره اش با خلفای پیشین تفاوت داشت، با احساس خطر نسبت به از بین رفتن سنت و حدیث پیامبر،[۴۷] در فرمانی به عامل خود در مدینه، ابوبکر بن محمد بن عَمرو بن حَزم انصاری، نگارش حدیث و سنّت پیامبر را خواستار شد.[۴۸] برخی نوشته اند که او نظیر این فرمان را برای ابن شهاب زُهْری[۴۹] و حکام ولایات دیگر نیز صادر کرد.[۵۰]
به نوشته ابن حجر عسقلانی، صدور فرمان عمر بن عبدالعزیز نشانه آغاز تدوین بوده است.[۵۱] بیشتر دانشمندان معاصر نیز خلافت عمر بن عبدالعزیز را مقارن با مبدأ رسمی تدوین حدیث دانسته اند.[۵۲] به گزارش محمد عجاج خطیب،[۵۳] فرمان رسمی تدوین حدیث را پیش از این یکی از امرای مصر به نام عبدالعزیز بن مروان (متوفی ۸۵) خطاب به کثیر بن مُرّه حضرمی صادر کرده بوده، اما معلوم نیست که کثیر بن مرّه از این فرمان اطاعت کرده بوده است یا خیر. بعضی برآن اند که به سبب کوتاهی دوره خلافت عمر بن عبدالعزیز، از امتثال ابن حزم نیز اثری در دست نیست،[۵۴] اما بنابر قراینی ابن حزم دفاتری از حدیث تدوین کرده بود که از میان رفته است.[۵۵]
به هر صورت، فرمان عمر بن عبدالعزیز نقطه عطفی در مسیر تدوین حدیث به شمار می رود. برخی مستشرقان از جمله گولدتسیهر، نسبت به هر گونه تدوین در قرن نخست تشکیک کرده اند، اما نظر این گروه از مستشرقان را در این خصوص به دور از غرض ــ در ایجاد تردید نسبت به اصالت سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ــ ندانسته اند.[۵۶]
پس از فرمان عمر بن عبدالعزیز، به تدریج دانشمندان به تدوین حدیث روی آوردند. در این که چه کسی نخستین بار به تدوین حدیث پرداخت، اختلاف هست. ابن حجر در یک جا نخستین تدوین کنندگان حدیث را ربیع بن صبیح و سعید بن ابی عروبه ذکر کرده[۵۷] و در جای دیگر ابن شهاب زهری را آغازگر تدوین معرفی نموده است.[۵۸] به تصریح مالک بن انس، نخستین مدوِن علم حدیث ابن شهاب است.[۵۹]
به نوشته ذهبی،[۶۰] خالد بن سعدان (متوفی ۱۰۴) هفتاد صحابی را ملاقات کرد و دانش خود را که از آنان آموخته بود در مصحفی گرد آورد. ابن حزم انصاری[۶۱] و ابن جریج[۶۲] را نیز آغازگر تدوین دانسته اند. در مجموع، در بیشتر اقوال، ابن شهاب زهری نخستین مدون دانسته شده،[۶۳] شاید به دلیل سخن خود ابن شهاب که گفته است پیش از من کسی این علم را تدوین نکرده است.[۶۴]
به هر حال، در مورد نخستین مدون حدیث قطعیت وجود ندارد، زیرا افراد یاد شده معاصر یکدیگر بوده اند و به همین دلیل مشکل می توان گفت که کدامیک در تدوین بر دیگری سبقت داشته است.[۶۵] همچنین ممکن است اول بودن هر یک به نسبت منطقه ای باشد که در آن می زیسته است. در عصر بنی امیه کار تدوین بسیار کند بود زیرا کتابت و تدوین علوم از نظر اکثر دانشمندان خوشایند تلقی نمی شد،[۶۶] ضمن آن که تدوین نیز وضعی ابتدایی داشت و از تنظیم و طبقه بندی مطالب در آن خبری نبود،[۶۷] اما پس از به خلافت رسیدن بنی عباس و به ویژه در عصر منصور عباسی در تدوین حدیث تحولی ایجاد شد[۶۸] که البته تشویق منصور عباسی به امر تدوین و استقبال علما از آن، علل خاصی داشت.[۶۹] بنا به گزارش ذهبی در سال ۱۴۳ در تمام شهرها دانشمندان به تدوین معلومات خود در رشته های حدیث و فقه و تفسیر پرداختند و در نتیجه تصانیف فراوانی پدید آمد.[۷۰]
از قرن دوم تا پنجم، تدوین حدیث مسیر مشخصی داشته و به روشهای مختلفی صورت می گرفته که از مهمترین آنهاست: تدوین موضوعی به ویژه بر اساس ابواب فقهی و تدوین بر حسب مسانید، یعنی نگارش احادیثی که هر یک از صحابه روایت کرده اند در یک باب.[۷۱] از این دو روش شیوه نخست را بهتر دانسته اند.[۷۲]
سیر تدوین حدیث در اهلسنت
در سیر تدوین حدیث اهل سنت ادوار مهمی وجود داشته که عبارت است از:
الف) دوره مصنفات اولیه
در این دوره محدثان در کتابهای خود حدیث و غیرحدیث (آرای صحابه و تابعین) را در کنار هم ثبت می کردند، زیرا عده ای از متقدمان اطلاق «حدیث» را بر آثار صحابه و تابعین صادق می دانستند.[۷۳] در این دوره، نسبت به روایات از لحاظ صحت و سُقم یا مرسل و مسند بودن حساسیت چندانی وجود نداشت. بسیاری از مشاهیر حدیث در قرن دوم، از جمله ابن جریج، سعید بن ابی عروبه، حمّاد بن سلَمه، اَوْزاعی، سفیان ثوری و مالک بن انس،[۷۴] دارای تصنیف حدیثی بودند، هر چند از آثار این دوره جز کتاب موطّأ مالک بن انس اثر دیگری بر جای نمانده است.[۷۵]
ب) دوره تدوین مسانید
مسند کتابی است که در آن احادیث ذیل نام راوی آنها ــ که از یک صحابی است ــ طبقه بندی شده است. تدوین مسانید در دهه های پایانی قرن دوم شروع شد و در قرن سوم به شکل گسترده[۷۶] و پس از قرن سوم نیز کم و بیش ادامه یافت. ویژگی مهم و بارز مسانید، جدا شدن حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از گفته های صحابه و تابعین و توضیحات فقها درباره آنها بود.[۷۷] همچنین از آنجا که هدف صاحب مسند، جمع آوری کلیه منقولات یک صحابی در کنار هم بود، طبعاً در این گونه کتب همه گونه روایت، از صحیح و ضعیف و حتی جعلی یکجا گرد می آمد،[۷۸] لذا مسانید از لحاظ اعتبار در شمار منابع درجه سوم، بعد از صحاح و سنن به شمار می روند[۷۹] و تنها مسند احمد بن حنبل از دیگر مسانید متمایز بوده و از نظر برخی، در ردیف سنن قرار گرفته است.[۸۰]
ج) تدوین صحاح و سنن
محدودیت های مسانید سبب گردید که در قرن سوم شیوه دیگری در تدوین حدیث پیدا شود. در این شیوه از بین روایات، نوع صحیح آنها گزینش و در قالب ابواب موضوعی طبقه بندی می شد.[۸۱] همچنین تدوین نوع دیگری از کتب با عنوان سنن، مورد توجه محدثان قرار گرفت. سنن کتابی است که معمولاً مشتمل بر احادیث احکام است که بر پایه ابواب فقهی مدون شده است.[۸۲] در این کتب نیز روایات به صورت مسند و عاری از موقوفات است، زیرا از آنجا که موقوفات به صحابه منتسب اند[۸۳] در شمار حدیث قرار می گیرند ولی نمی توان آنها را سنن پیامبر دانست.[۸۴]
در دوره متقدمان، تدوین سنن امری شایع بود. به صحیحین[۸۵] و سنن اربعه[۸۶] با نوعی تسامح «صحاح سته» اطلاق شده است. این کتب ــ که اهمّ مصادر حدیث اهل سنّت اند ــ در قرن سوم تدوین شدند، لذا این قرن، عصر طلایی تدوین حدیث به شمار می رود.[۸۷]
د) استمرار تدوین پس از صحاح سته
محدّثان در قرن چهارم و پنجم، احادیثی را که محدّثان پیشین کمتر به آنها توجه کرده بودند، در قالب تألیفات جدید تدوین کردند. بعضی محدّثان نامدار این دو قرن این اشخاص بودند: یعقوب بن اسحاق معروف به ابو عوانه اسفراینی (متوفی ۳۱۶) صاحب مسند یا صحیح؛ محمد بن حِبّان بن احمد معروف به ابن حبّان (متوفی ۳۵۴) صاحب المسند الصحیح یا الانواع والتقاسیم؛ ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (متوفی ۳۶۰) صاحب معاجم سه گانه؛ ابوالحسن علی بن عمر معروف به دارقطنی صاحب الزامات که در واقع مستدرکی بر صحیحین است؛ ابوعبداللّه محمد بن عبداللّه معروف به حاکم نیشابوری (متوفی ۴۰۵) صاحب کتابهای العلل، الامالی، فوائدالشیوخ، امالی العشیات، معرفة علوم الحدیث و المستدرک علی الصحیحین[۸۸] و ابوبکر احمد بن حسین خسروجردی مشهور به بیهقی (متوفی ۴۵۸) صاحب دو کتاب السنن الکبری و السنن الصُغری[۸۹].
قرن پنجم پایان دوره تدوین حدیث اهل سنت در دوره متقدمان به شمار می رود. به گفته بعضی محققان، در این قرن جمع کردن مصادری که مشخصه آن سندهای متصل از مؤلف تا رسول خدا باشد، متوقف گردید و پیشوایان حدیث از قبول حدیثی که محدّثان سابق روایت نکرده بودند خودداری کردند، به طوری که بعدها ابن صلاح (متوفی ۶۲۴) گفت اگر امروز کسی حدیثی بیاورد که نزد محدّثان سابق نباشد، از او پذیرفته نمی شود.[۹۰]
ه) تدوین جوامع حدیث در دوره متأخران
مقصود از جوامع حدیث، کتابهایی است که با استفاده از کتب اصلی حدیث از جمله صحاح سته، موطّأ مالک و مسند احمد بن حنبل تدوین شده است. این کتب به چند دسته تقسیم می شود:
- کتبی که فقط جامع روایات صحیحین است؛
- کتبی که جامع روایات صحاح و سنن و مسانید مهم است؛
- کتبی که در آنها با استفاده از منابع اخیر تنها به جمع روایات فقهی بسنده شده است.[۹۱]
در مورد کتابهای دسته اول گفتنی است که افراد بسیاری دارای «الجمع بین الصحیحین» بوده اند، از جمله:
- جوزقی نیشابوری (متوفی ۳۸۸)،
- ابومسعود ابراهیم بن عبید دمشقی (متوفی ۴۰۱)،
- اسماعیل بن احمد معروف به ابن فرات سرخسی نیشابوری (متوفی ۴۱۴)،
- ابوبکر احمد بن محمد برقانی (متوفی ۴۲۵)،
- محمد بن نصر یا ابی نصر فتوح حمیدی (متوفی ۴۸۸)،
- حسین بن مسعود بغوی (متوفی ۵۱۶)،
- محمد بن عبدالحق اشبیلی (متوفی ۵۸۱)،
- احمد بن محمد قرطبی معروف به ابن ابی الحجة (متوفی ۶۴۲)،
- صاغانی (متوفی ۶۵۰)،
- محمد حبیب اللّه الشنقیطی (متوفی ۱۳۶۳) از معاصران در کتاب زادالمسلم فیما اتّفق علیه البخاری و المسلم،
- محمدفؤاد عبدالباقی (متوفی ۱۳۸۸) در کتاب اللؤلؤ والمرجان فیما اتّفق علیه الشیخان، به استخراج مشترکات صحیحین پرداختند.[۹۲]
در دسته دوم نیز کتب مختلفی تدوین گردید که مهمترین جامعان آنها این اشخاص بودند:
- بغوی صاحب مصابیح السنة، وی در این کتاب به جمع روایات صحاح سته و موطّأ مالک بن انس اقدام نمود.[۹۳]
- احمد بن رزین بن معاویه (متوفی ۵۳۵) مؤلف التجرید للصحاح والسنن، وی در این کتاب تنها به جمع روایات صحیح از کتب شش گانه پرداخت با این تفاوت که به جای سنن ابن ماجه، موطّأ مالک بن انس را در نظر گرفت.[۹۴]
- ابوالسعادات مجدالدین مبارک بن ابی الکرم معروف به ابن اثیر جزری (متوفی ۶۰۶) مؤلف جامع الاصول من احادیث الرسول.
- ابوالفرج عبدالرحمان بن علی جوزی معروف به ابن جوزی (متوفی ۵۹۷) مؤلف جامع المسانید والالقاب، وی در این کتاب روایات صحیحین و مسند احمد بن حنبل و جامع ترمذی را به ترتیب مسانید جمع کرد و بعدها محبّ الدین طبری (متوفی ۶۹۴) به این کتاب ترتیب و تدوین جدیدی داد.[۹۵]
- اسماعیل بن عمر بن کثیر معروف به ابن کثیر دمشقی (متوفی ۷۷۴) صاحب جامع المسانید والسنن الهادی لِأقْوَم السنن، در این کتاب نیز روایات کتب شش گانه و مسند احمد بن حنبل و مسند ابی بکر بزاز و مسند ابی یَعْلی والمعجم الکبیر طبرانی به روش مسانید جمع و تدوین شده است، این کتاب در حدود یکصد هزار حدیث دارد مشتمل بر روایات صحیح و حسن و ضعیف.[۹۶]
- عبدالرحمان بن ابی بکر جلال الدین سیوطی صاحب جمع الجوامع یا جامع کبیر؛
- علاءالدین علی بن حسام مشهور به متقی هندی صاحب کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، مبنای این کتاب همان جمع الجوامع سیوطی است با این تفاوت که روایات آن بر مبنای حروف الفبا و موضوعات فقهی تنظیم شده است، متقی هندی احادیث الجامع الصغیر را به همین شیوه تنظیم کرد و آن را منهج العمال فی سنن الاقوال نامید.[۹۷]
- شیخ منصور علی ناصف (از معاصران) صاحب التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول، وی در این کتاب به رسم قدما به جمع و تدوین روایات پنج کتاب از کتب شش گانه پرداخت، به این معنی که از درج روایات سنن ابن ماجه خودداری کرد.[۹۸]
- بشّار عوّاد عراقی و همکاران او که المسند الجامع لاحادیث الکتب الستة و مؤلفات اصحابها الاخری و موطّأ مالک و مسانید الحُمَیْدی و احمد بن حنبل را تدوین کردند. این کتاب بر مبنای مسندها تنظیم شده اما احادیث هر یک از صحابیان بر پایه ابواب آورده شده است. کتاب دارای ۸۰۲، ۱۷ حدیث از ۲۳۷، ۱ صحابی است.[۹۹]
در دسته سوم یعنی جوامع احادیث فقهی نیز کتابهای متنوعی تدوین شده که از مهمترین آنهاست:
- السنن الکبری والسنن الصغری، هر دو از احمد بن حسین بیهقی (متوفی ۴۵۸)
- الاحکام الصغری از ابومحمد عبدالحق اشبیلی (متوفی ۵۸۲)
- عمدة الاحکام از حافظ عبدالغنی بن عبدالواحد مقدّسی (متوفی ۶۰۰)
- منتقی الاخبار فی الاحکام از عبدالسلام بن عبداللّه حرّانی معروف به ابن تیمیّه (متوفی ۶۵۲)
- الترغیب والترهیب از عبدالعظیم بن عبدالقوی (متوفی ۶۵۶)
- الالمام فی احادیث الاحکام از ابن دقیق العید (متوفی ۷۰۲)
- تقریب الاسانید و ترتیب المسانید از زین الدین ابی الفضل عبدالرحیم بن حسین عراقی (متوفی ۸۰۶)
- بلوغ المرام من احادیث الاحکام از ابن حجر عسقلانی.[۱۰۰]
غیر از موارد مذکور، در دوره متأخران کتب حدیثی دیگر با ویژگی هایی متفاوت با آنچه گذشت، تدوین شد که از جمله می توان به کتب زواید، مستخرجات اجزاء، اطراف حدیث، تخریج، معاجِم موضوعی و واژه ای، نقد و تصحیح منابع پیشین و بررسی احادیث از نظر درستی سند و متن و نیز موضوع جعل و وضع حدیث اشاره کرد.[۱۰۱] این سنت تا عصر حاضر نیز استمرار یافته و مطالعات حدیثی برای تدوین آثار جدید، با توجه به پرسشها و نیازهای علمی صورت می پذیرد.
تدوین حدیث در شیعه
مقصود از حدیث شیعه، احادیث پیامبر اسلام که از طرق مورد قبول شیعه وارد شده و نیز احادیث امامان علیهم السلام است. به اعتقاد شیعه، امامان به عنوان جانشینان رسول خدا از دو ویژگی علم وَهْبی (موهوبی) و عصمت برخوردارند، لذا قول و فعلشان همانند قول و فعل پیامبر معتبر است.[۱۰۲] رسول خدا نیز در حدیث ثقلین،[۱۰۳] تمسّک به آنان را توصیه کرده و آن را عامل رهایی از گمراهی دانستند و در نتیجه حجیت آنان را امضا فرمودند، از این رو شیعیان علاوه بر ثبت روایات پیامبر اکرم، به نگارش حدیث امامان علیهم السلام نیز پرداختند.
موضع شیعه از آغاز، جواز نگارش حدیث به منزله پایه تدوین آن بود. رسول خدا خود مطالب را به امام علی علیه السلام املا می کرد[۱۰۴] و گاه نوشته ای از احادیث را به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها می داد[۱۰۵] که برای فاطمه بسیار عزیز بود.[۱۰۶] حضرت علی از جمله کاتبان پیامبر بود که علاوه بر قرآن، معاهدات آن حضرت را می نگاشت[۱۰۷] و بنابر روایت سیوطی به نگارش احادیث به ویژه با سند آن، توصیه می کرد.[۱۰۸]
علاوه بر آن، حضرت علی علیه السلام خود کاتبانی نیز داشت، از جمله علی و عبیداللّه پسران ابورافع.[۱۰۹] توصیه حسن بن علی علیه السلام به پسران خود و پسران برادرش کسب دانش و نگارش آن بود.[۱۱۰] به گفته ابن ندیم، اسنادی به خط حضرت علی و حسنین علیهم السلام وجود داشته است.
با توجه به این شواهد، وقتی دانشمندان از اختلاف اصحاب پیامبر درباره نگارش حدیث خبر می دهند، از امام علی و امام حسن علیهما السلام در شمار موافقان نگارش نام می برند.[۱۱۱] امامان دیگر نیز بر ثبت علم تأکید داشتند. امام صادق علیه السلام نگارش را مایه اطمینان دل و عامل حفظ مطالب می دانست.[۱۱۲] و به اصحاب خود برای مراقبت از نوشته ها توصیه می کرد و کتاب را میراث علمی برای آیندگان می دانست. لذا برخی شاگردان ائمه با لوح و قلم در جلسات آنان حاضر می شدند و روایات را می نگاشتند.[۱۱۳] برخی نیز پس از استماع حدیث با کمک کاتبان به ثبت آنها می پرداختند.[۱۱۴] به این ترتیب، نوشته های فراوانی به وجود آمد و با سیر مشخصی تدوین شد.
مراحل تدوین حدیث شیعه
حدیث شیعه از صدور تا تدوین نهایی این مراحل را داشته است:
الف) تدوین میراث علمی امامان
نخستین کتابی که در اسلام تدوین گردید، کتابی به املای پیامبر اکرم و خط حضرت علی علیهما السلام بود که به آن «صحیفة جامعه» یا «جامعه» گفته اند.[۱۱۵] این کتاب یکی از پشتوانه های حدیث شیعه است[۱۱۶] که با استفاده از آن، انطباق حدیث شیعه با سنّت پیامبر و نیز شایستگی ائمه به عنوان وارثان علوم نبوی بدست می آید.[۱۱۷]
در روایات اهل سنّت سخن از «صحیفة علی» به میان آمده که این صحیفه شامل احکامی در زمینه دیه، آزادی بنده و عدم جواز قتل مؤمن در برابر کافر بوده است.[۱۱۸] برخی بر این باورند که این صحیفه همان کتاب جامعه است،[۱۱۹] اما بررسی دقیق نشان می دهد که صحیفه غیر از جامعه است.[۱۲۰] برخی روایات، حکایت از وجود صحف متعدد نزد علی علیه السلام دارد.[۱۲۱]
ب) تدوین اصول حدیثی
اصول حدیثی، پایه های اولیه حدیث شیعه را تشکیل می دهد. در اصطلاح محدّثان شیعه، «اصل» یکی از اصناف کتب حدیث است که البته در تعریف آن اختلاف نظر وجود دارد، اما معمولاً در مقابل «کتاب» یا «تصنیف» قرار می گیرد، [۱۲۲] لذا شیخ طوسی به اسماعیل بن مهران کتاب هایی نسبت داده و جداگانه از آنها یاد کرده و در عین حال تصریح نموده که او یک «اصل» داشته است، [۱۲۳] چنانکه ابن غضائری را صاحب دو تألیف دانسته است، یکی درباره مصنَفات شیعه و دیگری درباره اصول.[۱۲۴]
اصول حدیثی را اصحاب ائمه تألیف کردند. با توجه به توصیه امامان به نگارش حدیث و تعدد اصحاب ائمه، اصول بیشماری تدوین شد و بسیاری از آنها محل اعتماد محدّثان و مرجع آنان قرار گرفت. با توجه به شماره تقریبی این اصول و برخی دلایل دیگر، اصطلاحاً به آنها «اصول اربعمأه» گفته اند.[۱۲۵] اصول اربعمأه که بیشترین آنها را شاگردان امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم السلام تدوین کردند،[۱۲۶] پایه کتب حدیثی شیعه از قرن سوم به بعد است و با استفاده از آنها کتب اربعه و سایر آثار حدیثی متقدمان به وجود آمده است. پس از تألیف کتب اربعه از رغبت دانشمندان در استنساخ اصول کاسته شد و در نتیجه بسیاری از آنها متروک گردید، ضمن آنکه برخی اصول، در آتش سوزی کتابخانه کرخ بغداد در ۴۴۷ قمری از بین رفت.[۱۲۷] با توجه به قراین و شواهد،[۱۲۸] روشن می شود که اصول حدیثی از نظر حجم و تعداد حدیث محدود بوده است و با کتب دوره های بعد قابل مقایسه نیست. ضمناً در این اصول طرحی جهت تنظیم احادیث و تبویب آنها در کار نبود.[۱۲۹] زیرا اهتمام راویان بیشتر به ثبت روایات بود و از آنجا که احادیث اصول به موضوع خاصی اختصاص نداشت، معمولاً به نام صاحب آن شهرت می یافت، مانند اصل عاصم بن حُمَید و اصل حفص بن سُوقه. در همین دوره اصطلاحات دیگری نیز به وجود آمد که بعضاً نزدیک به اصول است. از جمله این اصطلاحات، «نسخه» و «نوادر» است[۱۳۰] که نوادر کاربرد بیشتری یافته[۱۳۱] و نوادرنویسی، شیوه غالب تدوین حدیث تا پایان قرن دوم بوده است.
ج) تدوین حدیث در قرن سوم
با تثبیت خلافت بنی عباس به ویژه پس از رحلت امام صادق علیه السلام در ۱۴۸، فشار خلفای عباسی بر شیعیان فزونی یافت. در این دوران با اجبار خلفا اکثر امامان علیهم السلام از مدینه به عراق جلب شدند و تحت نظر عوامل خلافت قرار گرفتند، در نتیجه ارتباط شیعیان با امامان محدود شد و آنان جهت حل مشکلات دینی خود به محدثان و حاملان اخبار روی آوردند. در این زمان صدها تن از شاگردان امام صادق علیه السلام در مراکز علمی به نقل و نشر حدیث می پرداختند[۱۳۲] و هزاران حدیث، غالباً به صورت غیرمبوّب در اختیار آنان بود. نخستین بار عده ای از شاگردان امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام، مانند حریز بن عبداللّه سجستانی [۱۳۳] و معاویة بن عمّار[۱۳۴] و معاویة بن وهْب[۱۳۵] توانستند با استفاده از روایات خود، کتابهایی درباره نماز و زکات و روزه و حج و ... تدوین کنند. از عهد امام رضا علیه السلام و به ویژه در قرن سوم، دسته بندی روایات ذیل موضوعات مختلف فقهی و کلامی و اخلاقی و تدوین کتب بزرگتر سرعت بیشتری یافت. پیشگامان تدوین حدیث در این دوره سومین نسل از اصحاب اجماع بودند.[۱۳۶] در این دوره از بزرگان دیگری چون حسین بن سعید اهوازی و برادرش حسن و علی بن مهزیار اهوازی می توان یاد کرد که دو برادر به اشتراک سی کتاب تدوین کرده بودند و هر کتاب جامعی از روایات در موضوعی خاص بوده است. ابن مهزیار نیز سی کتاب تدوین کرد.[۱۳۷]
همچنین با ایجاد محدودیت برای امامان علیهم السلام در این دوره، بزرگان حدیث در مساجد یا حوزه ها فعال شدند[۱۳۸] و علاوه بر اشتغال به تدوین حدیث، به تهیه فهارس کتب حدیث پرداختند، به ویژه کتبی که از طریق سماع و قرائت بدست آورده بودند.[۱۳۹] این کتب خود منشأ پیدایش کتب حدیثی بزرگتر در قرن چهارم و پنجم گردیدند، از این رو شیخ صدوق بسیاری از کتب متقدمان را جزو مآخذ من لایحضره الفقیه دانسته است.[۱۴۰] همچنین شیخ طوسی در الفهرست و نیز «مشیخة» تهذیب الاحکام و نجاشی در رجال خود، طریق خود را تا بسیاری از صاحبان اصول و مصنفات شناسانده اند. در عصر ما جز معدودی از این کتب از جمله محاسن برقی[۱۴۱] باقی نمانده است.
کاهش ارتباط شیعیان با امامانشان در پی فشارهای خلفا، به معنای قطع کامل ارتباط و در نتیجه عدم صدور حدیث از امامان نبود، بلکه شکل جدیدی از ارتباط به وجود آمد که در جای خود دستاورد تازه ای برای حدیث شیعه داشت: از زمان امام صادق علیه السلام به بعد عده ای به عنوان «وکلای ائمه» یا رابطان بین امامان و مردم تعیین شدند. آنان سؤالات شرعی را جمع آوری می کردند و به حضور ائمه علیهم السلام می بردند و پاسخهای سؤالات را ــ که غالباً با خط و امضای امامان بود ــ دریافت می کردند.[۱۴۲]
گاه نیز امامان از طریق وکلای خود رسایل و مکتوباتی برای شیعیان می فرستادند و وظایف و تکالیف آنان را در مقابل پیشامدهای اجتماعی روشن می ساختند.[۱۴۳] از آنجا که مکتوبهای امامان و پاسخهای آنان به سؤالات شیعیان در حکم حدیث و روایت بود، محدّثان در مقام جمع و تدوین آنها برآمدند و کتبی با عنوان «مسائل» و «رسایل» به جمع مصادر حدیث اضافه کردند. شیخ طوسی [۱۴۴] ضمن برشمردن آثار عبداللّه بن جعفر حِمْیَری از کتاب المسائل والتوقیعات نام برده، اما نجاشی به سه کتاب این شخص در حوزه مسائل اشاره کرده است: مسائل الرجال و مکاتباتهم اباالحسن الثالث علیه السلام، مسائلُ لابی محمدالحسن علیه السلام علی یَدِ محمدبن عثمان العَمْری و مسائل ابی محمد و توقیعات. زکریا بن آدم، محمد بن سلیمان، هارون بن مسلم، یعقوب بن یزید، یعقوب بن اسحاقِ سِکّیت و احمد بن اسحاق اشعری از کسانی بودند که در این دوره به تدوین مسائل پرداختند.[۱۴۵] کلینی نیز کتابی به نام رسائل الائمه داشته است.[۱۴۶]
مجموعه های رسایل و مسائل تا قرن پنجم وجود داشت و همانند اصول روایی جزو مصادر کتب اربعه و دیگر کتب حدیثی قرار گرفت اما پس از تقطیع و تقسیم محتوای آنها در آثار یادشده، به تدریج از بین رفت.[۱۴۷] ابن بابویه[۱۴۸] تصریح کرده که مجموعه نامه ها و توقیعات امام حسن عسکری علیه السلام را به خط خود امام از طریق ابوجعفر صفار دریافت کرده است. هارون بن موسی تلّعکبری و احمد بن حسین بن عبیداللّه غضائری نیز خبر داده اند که بسیاری از نامه های امام یازدهم و دوازدهم را دیده اند.[۱۴۹] از متقدمان، ابن بابویه در کمال الدین[۱۵۰] و شیخ طوسی در الغیبة[۱۵۱] و از متأخران، محمدباقر مجلسی (متوفی ۱۱۱۰) در بحارالانوار[۱۵۲] بسیاری از توقیعات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را جمع کرده اند.
د) تدوین کتب اربعه
از حقایق مسلّم درباره حدیث شیعه، ورود جعل و تحریف در آن است. این امر به سبب وجود افراد «کذّاب»، «فاسدالمذهب» و «مجهول الحال» در بین راویان شیعه در ادوار گوناگون و نیز وضع سیاسی و اجتماعی خاص شیعیان و قطع یا دشواری ارتباط با امامان بوده است.[۱۵۳] هدف این راویان، تحریف حقایق دینی از طریق جعل حدیث بوده است. یکی از عوامل مؤثر در جعل حدیث، جریان غُلات بود.[۱۵۴] این جریان از زمان امام سجاد علیه السلام در میان شیعیان آغاز شد و تا پایان عصر ائمه کم و بیش ادامه یافت به طوری که در زمان هر یک از امامان علیهم السلام چند تن به عنوان غالیانِ شاخص شناخته شدند و مورد لعن و نفرین ائمه قرار گرفتند.[۱۵۵]
ترفندهای غلات را همواره امامان شیعه آشکار می کردند، چنانکه امام صادق علیه السلام درباره مُغیرة بن سعید به جعل حدیث و افزودن آنها در کتب اصحاب پدرش اشاره کرد و امام رضا علیه السلام، بیان و مغیره بن سعید و ابوالخطاب و برخی دیگر را از دروغگویان عمده معرفی کرد و امام حسن عسکری ضمن تکذیب عقاید علی بن حَسَکه و قاسم یقطینی آنان را نفرین کرد.[۱۵۶] پس از عصر ائمه نیز از جمله تلاشهای بزرگان شیعه، شناسایی غلات و طرد آنان از میان شیعیان بود،[۱۵۷] اما به رغم این تلاش ها، بخشی از روایات جعلی و مشکوک به مجموعه های حدیثی راه یافت[۱۵۸] و از این حیث، در احادیث اختلاف و تعارض پیدا شد.[۱۵۹]
پس از وقوع غیبت امام دوازدهم و در پی قطع ارتباط مستقیم شیعیان با امامان خود، این تعارض نمایانتر شد به طوری که حقایق گاه بر اهل علم نیز مشتبه می گشت.[۱۶۰] در این شرایط، محدّثان نسبت به پالایش حدیث و تدوین کتب مورد اعتماد، نیاز مبرم احساس کردند. تدوین کتب اربعه توسط محمد بن یعقوب کلینی و محمد بن علی بن بابویه و محمد بن حسن طوسی ــ که به «محمدون ثلاث اول» مشهورند ــ و تدوین دیگر آثار ارزشمند حدیثی، به ویژه کتابهای ابن بابویه و شیخ طوسی در قرنهای چهارم و پنجم، گامی مهم در رفع نابسامانی های موجود در حیطه حدیث و زدودن تعارض از آن به شمار می رود.[۱۶۱]
با تألیف کتب اربعه و دیگر کتب حدیثی در قرنهای چهارم و پنجم، به ویژه کتب حدیثی شیخ صدوق و شیخ طوسی و سید مرتضی و شیخ مفید، تدوین حدیث شیعه در عصر متقدمان به پایان رسید و فقها و متکلمان به مدد این کتابها به تدوین آثار فقهی و کلامی پرداختند و از سوی دیگر فراز و فرودهای سیاسی و اجتماعی شیعه، روند تدوین آثار جدید را کند کرد و عالمان شیعه بیشتر به انتقال کتابهای قبل از طریق اجازه و کتابت و وجاده اهتمام ورزیدند. با این همه بررسی های حدیث شناختی و التفات به مباحث رجال و درایه ــ که از علوم اساسی و ضروری در حوزه حدیث است ــ رونق گرفت و کسانی چون نجاشی و کشّی و ابن غضایری و احمد بن طاووس و علامه حلّی و ابن داود حلّی در این راه گامهای مؤثری برداشتند. از آثار حدیثی ارزشمندی که بر پایه کتب اربعه به منظور بررسی انتقادی آنها، به ویژه از نظر سند و دقت و ضبط تدوین شد، «مُنْتقی الجُمان فی الاحادیث الصحاح والحسان» بود. این کتاب را حسن بن زین الدین عاملی، فقیه و اصولی نامور شیعه معروف به صاحب معالم، نگاشت که متأسفانه ناتمام ماند.
ه) تدوین حدیث در دوره متأخران
با روی کارآمدن دولت شیعی صفوی در قرن دهم هجری و فراهم آمدن فضایی نو برای ارائه و نشر تعالیم شیعی، بسیاری از علمای شیعه از نقاط مختلف به ایران آمدند، از جمله حسین بن عبدالصمد و فرزندش بهاءالدین محمد معروف به شیخ بهائی، شیخ لطف الله میسی و محقق کرکی از جبل عامل لبنان، و سید ماجد بحرانی از بحرین. بدینسان، تألیف آثاری در زمینه فقه و حدیث شیعه که مدتی دچار وقفه و رکود شده بود، دوباره رونق گرفت.[۱۶۲]
از سوی دیگر پس از آنکه محمدامین استرآبادی کتاب الفوائد المدنیة را تألیف کرد و این کتاب در ایران و عراق منتشر شد، شماری از فقها گرایش اخباری پیدا کردند[۱۶۳] و به حدیث و علوم آن توجه شایانی نمودند.
نامورترین محدّثان این دوره که به «محمدون ثلاث اُخَر» معروف اند، منشأ تدوین این آثار مهم در حدیث شدند:
- الوافی، تألیف محمد بن مرتضی معروف به مولی محسن فیض کاشانی که جامع کتب اربعه با حذف مکررات آنها به شمار می رود و حاوی شرح و بررسی احادیث نیز هست؛[۱۶۴]
- بحارالانوار، تألیف محمدباقر مجلسی که از حیث محتوا مشتمل بر همه مباحث دینی و از حیث منابع بر بیش از ۳۶۰ کتاب و رساله حدیثی و غیره مبتنی است و با شرح و بیان مؤلف همراه است؛
- وسائل الشیعه، تألیف محمد بن حسن شیخ حر عاملی (متوفی ۱۱۰۴) که جامع احادیث فقهی بر پایه تبویب رایج نزد فقهاست و به طور عمده از کتب اربعه گردآوری شده و از منابع متقدم دیگر نیز بهره برده است.
- از جوامع دیگر حدیثی این دوره، کتاب «عوالم العلوم والمعارف والاحوال» تألیف مولی عبداللّه بحرانی اصفهانی، شاگرد و همکار محمدباقر مجلسی با صورت بندی و محتوای تقریباً همسان با بحارالانوار است.
به طور کلی در عصر صفوی گذشته از اهتمام محدثان به جستجو و شناسایی برخی آثار حدیثیِ مهجور و حفظ آنها از آفت و نابودی، گرایش به شرح و بررسی حدیث در موضوعات مختلف نیز رواج یافت و شماری از عالمان چون میرداماد، صدرالمتألهین شیرازی، مولی محمدتقی مجلسی، مولی صالح مازندرانی، محمدباقر مجلسی، مولی رفیعا قزوینی، قاضی سعید قمی و سید نعمت اللّه جزایری بر آثار متقدم حدیثی به ویژه کتب اربعه شرح نوشتند. در این شروح ارزیابی همه جانبه سند و متن احادیث مورد توجه قرار می گرفت. از حیث موضوع بندی نیز گاه به مباحث جدید و صورت بندی های متداول در علوم دینی التفات می شد.[۱۶۵]
سنّت تدوین آثار جدید حدیثی از آن پس با آهنگی کندتر ادامه یافت و برخی عالمان در مقام مستدرک نویسی بر جوامع پیشین چون بحارالانوار و وسایل الشیعه برآمدند؛ معروفترین این کتابها مستدرک الوسایل تألیف میرزا حسین نوری مازندرانی (متوفی ۱۳۲۰) حدیث شناس و کتاب شناس نامور است که آن را بر پایه منابع پیشین و برخی آثار نو یافته، طبق تبویب وسایل الشیعه تنظیم کرد. این کتاب امروزه از مراجع مهم تحقیقات فقهی مجتهدان است.
آخرین گام در تدوین حدیث ـ بجز آثاری که با نگرش موضوعی نو و تبویب ویژه سامان یافته [۱۶۶] ـ جامع حدیثی فقهی جامع احادیث الشیعه است. طرح این اثر حدیثی را فقیه و مرجع تقلید مشهور شیعه، آیت اللّه سید حسین طباطبائی بروجردی ارائه کرد و در آغاز با اشراف وی چند تن از علما و فضلای حوزه علمیه قم به تدوین آن اهتمام کردند، پس از درگذشت وی نیز کار با جدیت پیگیری شد و صورت اتمام یافت.
گفتنی است که تألیف معجم های موضوعی و واژه ای برای تسهیل دستیابی به مضامین احادیث در جوامع معتبر حدیثی در چند دهه اخیر مطمح نظر مؤلفان بوده و هست. مشهورترین این آثار کتاب سفینة البحار تألیف حاج شیخ عباس قمی معروف به محدّث قمی (متوفی ۱۳۵۹) است که فهرستی موضوعی و الفبایی بر بحارالانوار است.
پانویس
- ↑ بیهقی، ج۲، ص۶۰۵.
- ↑ رجوع کنید به جوهری، ذیل «صنف»؛ ابوریّه، ص۲۵۸، پانویس ۱.
- ↑ ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۰۸.
- ↑ کتانی، ص۵.
- ↑ رجوع کنید به ابن عبدالبر، ص۱۲۱، ۱۲۷ـ۱۲۸.
- ↑ رجوع کنید به ابوریّه، ص۲۶۴؛ صالح، ص۱؛ خطیب، ۱۴۱۱، ص۲۹۳؛ همو، ۱۴۱۷، ص۱۳۷؛ خولی، ص۳۳.
- ↑ ۱۴۱۱، ص۳۴۳ـ۳۴۸.
- ↑ رجوع کنید به سیوطی، ۱۳۷۰ ش، ص۲۶۱.
- ↑ رجوع کنید به جوهری، همانجا.
- ↑ ۱۴۰۷، مقدمه: هدی الساری، ص۸.
- ↑ نیز رجوع کنید به اعظمی، ج۱، ص۷۱.
- ↑ رجوع کنید به ابوریه، ص۲۶۷؛ صالح، ص۳۸ـ۴۱.
- ↑ رجوع کنید به رامیار، ص۲۶۱ـ۲۶۹.
- ↑ رجوع کنید به اعظمی، ج۱، ص۹۲ـ۱۴۲.
- ↑ دارمی، ج۱، مقدمه، ص۱۲۵.
- ↑ ذهبی، ج۱، ص۴۳.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، ۱۴۱۵، ج۳، ص۵۲۱ـ۵۲۲.
- ↑ خطیب، ۱۴۱۱، ص۳۴۶.
- ↑ ابن سعد، ج۵، ص۲۱۶.
- ↑ دارمی ، همانجا؛ ترمذی، ج۵، ص۳۸؛ ابن عبدالبر، ص۱۱۸؛ خطیب بغدادی، ص۶۴ـ۸۴؛ نیز رجوع کنید به ابن عبدالبر، ص۱۱۷ـ۱۲۸: «باب ذکرالرخصة فی کتاب العلم».
- ↑ مجلسی، ج۲، ص۱۴۴.
- ↑ بخاری جعفی، ج۱، ص۳۷؛ عسکری، ۱۴۱۲، ج۱، ص۹۷ـ۱۰۰.
- ↑ رجوع کنید به ترمذی، همانجا؛ خطیب بغدادی، ص۲۹ـ۳۵.
- ↑ اعظمی، ج۱، ص۷۸؛ معلمی، ص۳۵.
- ↑ رجوع کنید به خطیب، ۱۴۱۱، ص۳۰۶؛ اعظمی؛ معلمی، همانجاها.
- ↑ جلالی حسینی، ص۲۹۵ـ۲۹۷؛ معارف، ص۵۸ـ۵۹.
- ↑ رجوع کنید به ابوشهبه، ص۵۷؛ اعظمی، ج۱، ص۷۷؛ خطیب، ۱۴۱۱، ص۳۰۶، ۳۰۸.
- ↑ ابن قتیبه، ص۲۶۶؛ ابن صلاح، ص۱۱۹؛ صالح، ص۸ـ۱۱؛ ابوشهبه، همانجا؛ ابوزهو، ص۱۲۴؛ خطیب، ۱۴۱۱، ص۳۰۸.
- ↑ رجوع کنید به جلالی حسینی، ص۳۰۲؛ جعفریان، ص۱۸؛ معارف، ص۵۸ـ۶۲.
- ↑ ابوزهو، ص۱۲۵.
- ↑ ذهبی، ج۱، ص۲ـ۳، به نقل از ابوبکر.
- ↑ همان، ج۱، ص۵، به نقل از ابوبکر.
- ↑ بخاری جعفی، ج۱، ص۳۷، به نقل از عمر: کِتابُ اللّه حَسْبُنا.
- ↑ ابن عبدالبر، ص۱۱۲، ۱۱۵؛ ذهبی، ج۱، ص۴، هر دو به نقل از عمر.
- ↑ ذهبی، ج۱، ص۷؛ ابوریّه، ص۵۴.
- ↑ خطیب بغدادی، ص۵۱ـ۵۳؛ ذهبی، ج۱، ص۵.
- ↑ شهرستانی، ص۱۷ـ۳۹؛ جلالی حسینی، ص۳۱۶ـ۳۳۸؛ معارف، ص۸۵ـ۸۸.
- ↑ عسکری، ۱۴۱۳، ج۲، ص۴۴ـ۴۵؛ حسنی، ص۲؛ جلالی حسینی، ص۴۱۴ـ۴۲۲.
- ↑ رجوع کنید به ابن کثیر، ج۴، جزء۸، ص۱۱۰، به نقل از عمر: اَقِلُّوا الروایةَ عَنْ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله اِلاّ فیما یُعْمَلُ بِهِ.
- ↑ دارمی، ج۱، مقدمه، ص۸۵؛ سیوطی، ۱۴۰۹، ج۲، ص۶۱.
- ↑ رجوع کنید به ابن عبدالبر، ص۱۰۷ـ۱۱۲.
- ↑ دارمی، ج۱، مقدمه، ص۱۲۸.
- ↑ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به جلالی حسینی، باب «آثار المنع من التدوین»، ص۴۸۱ـ۵۴۹؛ معارف، ص۱۵۱ـ۱۵۷.
- ↑ رجوع کنید به مسلم بن حجاج، ج۳، ص۹۵، ج۵، ص۴۳ـ۴۴؛ ذهبی، ج۱، ص۷.
- ↑ رجوع کنید به ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۳ـ۶۸، ج۱۱، ص۴۴ـ۴۶.
- ↑ مسعودی، ج۴، ص۱۶.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۵؛ صالح، ص۳۷.
- ↑ دارمی، ج۱، مقدمه، ص۱۲۶؛ کتانی، ص۴.
- ↑ ابن عبدالبر، ص۱۲۷.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۷؛ کتانی، همانجا؛ ابوزهو، ص۲۴۴.
- ↑ ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۵؛ سیوطی، ۱۴۰۹، ج۱، ص۶۷.
- ↑ رجوع کنید به ابوشهبه، ص۶۵؛ قاسمی، ص۷۱؛ خولی، ص۳۷؛ صالح، ص۳۶.
- ↑ ۱۴۱۱، ص۳۷۳ـ۳۷۴.
- ↑ صدر، ص۲۷۸.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، ۱۴۱۵، ج۱۰، ص۴۰ـ۴۱.
- ↑ رجوع کنید به صالح، ص۲۴ـ۲۵؛ عتر، ص۴۹ـ۵۰؛ خطیب، ۱۴۱۱، ص۳۷۶؛ ابوزهو، ص۳۰۲؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله، آرای خاورشناسان.
- ↑ ۱۴۰۷، مقدمه: هدی الساری، ص۸.
- ↑ همان، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ ابن عبدالبر، ص۱۲۷.
- ↑ ج۱، ص۹۳.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، ۱۴۱۵، ج۱۰، ص۴۰ـ۴۱.
- ↑ ابن حنبل، ج۲، ص۳۱۱.
- ↑ رجوع کنید به ابن عبدالبر، ص۱۲۳، ۱۲۷؛ خطیب، ۱۴۱۱، ص۴۹۴؛ صالح، ص۳۸؛ ضاری، ص۲۹۲، ۲۹۵.
- ↑ رجوع کنید به کتانی، همانجا.
- ↑ سیوطی، ۱۴۰۹، ج۱، ص۶۶؛ ابوریّه، ص۲۶۵؛ ابوزهو، ص۲۴۴.
- ↑ صالح، ص۴۰؛ ابوریّه، ص۲۶۲ـ۲۶۳؛ ابوزهو، ص۲۴۵.
- ↑ ابوریّه، ص۲۶۳.
- ↑ ابوریّه، ص۲۶۴؛ ابوزهو، همانجا.
- ↑ معارف، ص۱۱۸.
- ↑ سیوطی، ۱۳۷۰ ش، ص۲۶۱؛ ابوریّه، ص۲۶۴ـ۲۶۵.
- ↑ ابن صلاح، ص۱۵۴.
- ↑ سیوطی، ۱۴۰۹، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ ابوریّه، ص۲۶۷؛ نیز رجوع کنید به طباطبائی، ص۷۳.
- ↑ سیوطی، ۱۳۷۰ ش، ص۲۶۱.
- ↑ ابوریّه، ص۲۶۵؛ نیز رجوع کنید به الموطّأ.
- ↑ کتانی، ص۵۲ـ۶۴؛ طباطبائی، ص۹۷ـ۱۶۱.
- ↑ ابوریّه، ص۲۶۷.
- ↑ ابوریّه، ص۲۶۸؛ طباطبائی، ص۸۸.
- ↑ صالح، ص۲۹۸.
- ↑ همان، ص۲۹۷.
- ↑ رجوع کنید به صحیح؛ صحاح سته؛ بخاری، ابوعبداللّه محمد؛ مسلم بن حجاج نیشابوری.
- ↑ کتانی، ص۲۵؛ عتر، ص۱۹۹؛ طباطبائی، ص۴۵.
- ↑ عتر، ص۳۲۶.
- ↑ کتانی، ص۲۵.
- ↑ صحیح مسلم و صحیح بخاری.
- ↑ سنن ابن ماجه، سنن ابی داود، سنن نسایی، سنن ترمذی؛ نیز رجوع کنید به سنن.
- ↑ فاخوری، ص۲۵.
- ↑ حاکم نیشابوری کتاب المستدرک علی الصحیحین را به عنوان تکمله ای بر صحیح بخاری و صحیح مسلم بر اساس ضوابط آن دو تألیف نمود.
- ↑ رجوع کنید به معارف، ص۱۵۹، ۱۶۲؛ ابوزهو، ص۴۰۷ـ۴۰۹، ۴۲۱ـ۴۲۸.
- ↑ ابن صلاح، ص۱۰۸؛ مرعشی، ص۱۷.
- ↑ رجوع کنید به معارف، ص۱۶۶ـ۱۷۴؛ ابوزهو، ص۴۳۰ـ۴۴۷.
- ↑ ابوزهو، ص۴۳۰ـ۴۳۳، ۴۴۶ـ۴۴۷؛ معارف، ص۱۶۷.
- ↑ ابوزهو، ص۴۳۱.
- ↑ کتانی، ص۱۴۲.
- ↑ ابوزهو، ص۴۳۱؛ کتانی، ص۱۳۲.
- ↑ کتانی، ص۱۳۱ـ۱۳۲؛ معارف، ص۱۶۹.
- ↑ ابوزهو، ص۴۴۶.
- ↑ مدیر شانه چی، ص۴۷.
- ↑ طباطبائی، ص۴۵۴ـ۴۶۷.
- ↑ ابوزهو، ص۴۳۲ـ۴۳۳، ۴۴۶ـ۴۴۷.
- ↑ رجوع کنید به معارف، ص۱۷۴ـ۱۸۴.
- ↑ رجوع کنید به سوره واقعه: ۷۹؛ سوره احزاب: ۳۱.
- ↑ رجوع کنید به شرف الدین، ص۷۲ـ۷۵؛ خوئی، ص۴۹۹: تواتر حدیث ثقلین.
- ↑ صفار قمی، ص۱۶۷.
- ↑ کلینی، ج۲، ص۶۶۷.
- ↑ طبری، ص۶۵ـ۶۶.
- ↑ رامیار، ص۲۶۶؛ قدّوری الحمد، ص۹۶.
- ↑ ج۲، ص۶۳.
- ↑ نجاشی، ص۴ـ۶؛ طوسی، ۱۳۸۰، ص۷.
- ↑ دارمی، ج۱، مقدمه، ص۱۳۰.
- ↑ رجوع کنید به ابن صلاح، ص۱۱۹؛ سیوطی، ج۲، ص۶۱.
- ↑ کلینی، ج۱، ص۵۲.
- ↑ کشّی، ص۱۴۳ـ۱۴۴؛ ابن طاووس، ص۲۱۹ـ۲۲۰.
- ↑ بهبودی، ص۲۳.
- ↑ غفاری، ص۲۲۷؛ عسکری، ص۳۱۶ـ۳۲۲.
- ↑ رجوع کنید به جامعه.
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج۷، ص۹۴ـ۹۵؛ کشّی، ص۳۷۶؛ نجاشی، ص۳۶۰.
- ↑ رجوع کنید به بخاری جعفی، ج۱، ص۳۶؛ ابن حنبل، ج۱، ص۷۹، ۸۱، ۱۰۰، ۱۰۲، ۱۱۰، ج۲، ص۳۵، ۱۲۱؛ شافعی، ص۲۲۱.
- ↑ غفاری، ص۲۲۸.
- ↑ رجوع کنید به معارف، ص۴۹ـ۵۰.
- ↑ مجلسی، ج۲۶، ص۳۷.
- ↑ رجوع کنید به اصل.
- ↑ لَهُ اَصْلٌ؛ ۱۳۵۱ ش، ص۱.
- ↑ همان، ص۱ـ۲.
- ↑ شهید ثانی.
- ↑ رجوع کنید به معارف، ص۱۷۷ـ۱۹۳.
- ↑ یاقوت حموی، ج۱، ص۷۹۹؛ قس آقا بزرگ طهرانی، ج۲، ص۱۳۴: ۴۴۸.
- ↑ رجوع کنید به نجاشی، ص۱۳۴ـ۱۳۵.
- ↑ همان، ص۱۱۷.
- ↑ رجوع کنید به نجاشی، ص۱۱۶، ۱۵۳.
- ↑ رجوع کنید به نوادر.
- ↑ نجاشی، ص۴۰.
- ↑ نجاشی، ص۱۴۴ـ۱۴۵؛ طوسی، ۱۳۵۱ ش، ص۶۲ـ۶۳.
- ↑ نجاشی، ص۴۱۱.
- ↑ همان، ص۴۱۲.
- ↑ رجوع کنید به کشّی، ص۵۵۶؛ اصحاب اجماع.
- ↑ نجاشی، ص۵۸ـ۶۰، ۲۵۳ـ۲۵۴.
- ↑ رجوع کنید به معارف، ص۳۵۵ـ۳۷۹.
- ↑ زراری، ص۱۶۰ـ۱۶۷؛ ابن بابویه، ۱۴۰۱، ج۱، ص۴ـ۵؛ بهبودی، ص۲۸ـ۳۳.
- ↑ ابن بابویه، ۱۴۰۱، ج۱، ص۳ـ۵.
- ↑ نجاشی، ص۷۶؛ المحاسن، چاپ مهدی رجایی در دو مجلد در ۱۴۱۳.
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج۵، ص۵۶۶؛ نجاشی، ص۲۸۳؛ کشّی، ص۱۶۲؛ بهبودی، ص۱۷.
- ↑ شریف قریشی، ص۷۳ـ۸۸؛ معارف، ص۳۴۳.
- ↑ ۱۳۵۱ ش، ص۱۰۲.
- ↑ رجوع کنید به نجاشی، ص۹۱، ۱۷۴، ۳۴۷، ۴۳۸، ۴۴۹ـ۴۵۰.
- ↑ نجاشی، ص۳۷۷.
- ↑ معارف، ص۳۵۰.
- ↑ ۱۴۰۱، ج۱، ص۸۶.
- ↑ نجاشی، ص۳۵۵، ۳۸۰.
- ↑ ج۲، ص۴۸۲ـ۵۲۲.
- ↑ ص۳۴۵ـ۴۱.
- ↑ ج۵۳، ص۱۵۰ـ۱۹.
- ↑ رجوع کنید به علامه حلّی، ص۱۹۷ـ۲۶۹؛ ابن داود حلّی، ص۲۲۵ـ۲۸۹؛ بهبودی، ص۹۹ـ۲۳۹، باب الضعفاء.
- ↑ رجوع کنید به معارف، ص۲۹۸ـ۳۰۵؛ غلّو.
- ↑ کشّی، ص۲۹۰ـ۲۹۱، ۲۹۵، ۳۰۰ـ۳۰۲، ۳۲۱، ۵۰۳، ۵۱۷ـ۵۲۰.
- ↑ کشّی، ص۵۱۶ـ۵۱۹؛ مجلسی، ج۲۵، ص۳۱۶.
- ↑ رجوع کنید به نجاشی، ص۳۳۲، ۳۳۸؛ علامه حلّی، ص۱۴؛ بهبودی، ص۴۷.
- ↑ بهبودی، ص۴۴.
- ↑ طوسی، ۱۴۰۱، ج۱.
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج۱، ص۸.
- ↑ رجوع کنید به کتب اربعه؛ کافی.
- ↑ مدیر شانه چی، ص۱۶۴.
- ↑ دوانی، ص۹۰.
- ↑ رجوع کنید به الوافی.
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به محمدباقر مجلسی، ج۱.
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به الحیاة تألیف محمدرضا حکیمی و دیگران.
منابع مقاله
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، چاپ محب الدین خطیب، قاهره ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.
- ابن حجر عسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب، چاپ صدقی جمیل عطار، (بیروت) ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
- ابن حنبل، العلل و معرفة الرجال، چاپ وصی اللّه بن محمود عباس، بیروت ۱۴۰۸.
- ابنسعد، الطبقات الکبرى.
- ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
- ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، قاهره ۱۴۰۲/ ۱۹۸۲.
- ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی تا).
- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۴، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی تا).
- محمود ابوریّه، اضواء علی السنة المحمدیة، او، دفاع عن الحدیث، مصر (۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
- محمد محمد ابوزهو، الحدیث و المحدثون، او، عنایة الامة الاسلامیة بالسنة النبویة، قاهره ۱۳۷۸.
- محمد ابوشهبه، الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث، قاهره (۱۴۰۳/ ۱۹۸۲).
- محمد مصطفی اعظمی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ریاض ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
- احمد بن علی بیهقی، تاج المصادر، چاپ هادی عالم زاده، تهران ۱۳۶۶ـ ۱۳۷۵ ش.
- محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح البخاری، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
- محمد بن عیسی ترمذی، الجامع الصحیح و هوسنن الترمذی، ج ۵، چاپ ابراهیم عطوه عوض، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- رسول جعفریان، مقدمه ای بر تاریخ تدوین حدیث، قم ۱۳۶۸ ش.
- محمدرضا جلالی حسینی، تدوین السنة الشریفة، قم ۱۳۷۶ ش.
- اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، چاپ ندیم مرعشلی و اسامة مرعشلی، بیروت ۱۹۷۴.
- هاشم معروف حسنی، دراسات فی الحدیث و المحدثین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، (بی تا).
- محمد عجاج خطیب، اصول الحدیث، علومه و مصطلحه، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
- محمد عجاج خطیب، السنة قبل التدوین، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.
- احمد بن علی خطیب بغدادی، تقیید العلم، چاپ یوسف عش، بیروت ۱۹۷۴.
- محمد عبدالعزیز خولی، تاریخ فنون الحدیث النبوی، چاپ محمود ارناؤوط و محمد بدرالدین قهوجی، دمشق ۱۴۰۸.
- عبداللّه بن عبدالرحمان دارمی، السنن الدارمی، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
- محمد بن احمد ذهبی، کتاب تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۸ـ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ۱۹۷۰.
- محمود رامیار، تاریخ قرآن، تهران ۱۳۶۲ ش.
- عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
- عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۹.
- علی شهرستانی، منع تدوین الحدیث، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
- صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، عرض و دراسة، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
- حسن صدر، تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، (بغداد ۱۳۷۰)، چاپ افست تهران (بی تا).
- حارث سلیمان ضاری، الامام الزهری و اثره فی السنة، موصل ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
- کاظم طباطبائی، مسندنویسی در تاریخ حدیث، قم ۱۳۷۷ ش.
- نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
- مرتضی عسکری، عبداللّه بن سبأ و اساطیر اخری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱.
- مرتضی عسکری، معالم المدرستین، تهران ۱۴۱۳.
- محمود فاخوری، الامام مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوری: حیاته و صحیحه، قاهره ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
- جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، چاپ محمد بهجة البیطار، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳.
- محمد بن جعفر کتانی، الرسالة المستطرفة، قاهره: مکتبة الکلیات الازهریة، (بی تا).
- مجلسی، بحارالانوار.
- کاظم مدیر شانه چی، تاریخ حدیث، تهران ۱۳۷۷ ش.
- یوسف عبدالرحمان مرعشلی، علم فهرسة الحدیث: نشأته، تطوّره، اشهر ما دوّن فیه، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
- مسعودی، مروج (بیروت).
- مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، (بی تا).
- مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، تهران ۱۳۷۷ ش.
- عبدالرحمان معلمی، الانوار الکاشفة لما فی الاضواء من المجازفة، بیروت ۱۴۰۳.
- احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
منبع
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "تدوین حدیث" از مجید معارف.