تابعین
«تابِعین»، عنوانی برای نسلی از عالمان دینی که به درک پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نایل نشده، اما اصحاب آن حضرت را درک کردهاند. این اصطلاح در حوزههای مختلف حدیث، تاریخ، فقه و تفسیر اهمیت داشته، و بیانگر مرحلهای از انتقال و نیز ساماندهی علوم اسلامی است.
تابعین در لغت و اصطلاح
«تابعین» از ماده «ت ـ ب ـ ع» مشتق شده است که در معانى پیروى کردن، دنبال کردن، تعقیب کردن و پاى در جاى پاى دیگرى گذاشتن بکار رفته است.[۱] قرآنکریم در دعوت مردم به پیروى از پیامبران، از این واژه در قالب باب افتعال استفاده کرده است.
تعبیر تابعین خاستگاه قرآنی دارد، اما مفهوم آن در فرایندی تاریخی شکل گرفته است. در این فرایند، گروهی از مسلمانان نخستین که در قرآن کریم «تابعین به احسان» خوانده شده و مورد ستایش قرار گرفتهاند، نسل پس از صحابه دانسته شده، و نزد مسلمانان به این تعبیر شهرت یافتهاند. تعبیر قرآنی تابعین، نخست زمینهساز شکلگیری صفت منسوب «تابعی» (منسوب به تابعین) شده، و سپس تعبیر تابعین با تسامح، به عنوان جمع تابعی شناخته شده است.[۲]
«تابعین» زمانى به یک اصطلاح تبدیل شد که خداوند در آیه ۱۰۰ سوره توبه مسلمانان را به چند گروه تقسیم و از دستهاى از آنان با این وصف یاد کرد. این توصیف قرآنى در سال نهم هجرى روى داده است زیرا سوره توبه بنا به نقل قتاده و مجاهد آخرین سورهاى است که بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نازل شده است.[۳]
از مسائلى که در این سوره بدان پرداخته مىشود، اعزام و بسیج نیروهاى نظامى است. در آیات این بخش، از قبایل و شخصیت هایى که بر اثر هراس از روم در این اعزام حاضر نشدند مذمت شده و از مسلمانانى که به اطاعت از پیامبر در غزوه تبوک حضور یافتند تمجید و به آنان وعده بهشت و سعادت عظیم داده شده است: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَٰلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».
در این آیه تحسین شدگان به دو دسته تقسیم شدهاند. مسلمانان سابقهدار، اعم از مهاجر و انصار: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ» و نومسلمانانى که به خوبى از مسلمانان نخست پیروى کردهاند: «وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ»و به آنها نیز وعده بهشت داده شده و جزو کسانى قرار گرفتهاند که سعادت بزرگى نصیبشان شده است. روشن است که برخى از تازه مسلمانان رویهاى دیگر در پیش گرفته بودند و دنبالهرو مسلمانان اولیه نبودند.
به نظر مىرسد که به مرور زمان مفهوم «تابعین» رو به گسترش مىگذارد تا جز سابقان، شامل همه مسلمانان بشود. طبیعت این گسترش معنایى به مفهوم دو بعدى تابعان باز مىگردد. به لحاظ زمانى تابعین در برابر سابقین قرار مىگیرند و معیار تفکیک این دو معیارى زمانى است و معلوم نیست دوره تابعین تا چه زمانى ادامه خواهد یافت.
تابعین در علم الحدیث
تابعین از اصطلاحات بسیار رایج در میان اهل حدیث است که زمینه شکل گیرى آن به سده دوم هجرى و رواج آن به نیمه دوم سده سوم بازمىگردد. در مقاطعى از سده اول و دوم پدیده جعل حدیث بسیار رواج یافت و عالمان را بر آن داشت تا شیوهاى براى شناسایى احادیث ضعیف و در نتیجه کنار نهادن آنها تعریف کنند.
یکى از عمدهترین راهکارها تأکید بر سند حدیث بود تا مشخص شود هر روایتى از طریق چه کسانى نقل شده است؛ و این اطمینان به دست آید که همه راویان حدیث تا پیامبر، روایت را شنیده و نقل کردهاند، از اینرو لازم بود معلوم شود که هر راوى در چه دورهاى زندگى مىکرده و آیا امکان داشته راوى قبل از خود را دیده و از او روایت را نقل کرده باشد یا نه.
در صورتى که خللى در اسناد پیش مىآمد، روایتْ مرسل و فاقد اعتبار شناخته مىشد، بنابراین محدثان همه کسانى را که معاصر پیامبر بودند و ایشان را ملاقات کرده و احتمالا سخنانى از ایشان شنیده بودند «صحابى» نامیدند تا بیانگر گروهى باشد که باید روایات نبوى را از طریق آنها دریافت کرد. این گروه شامل یاران کهنسال، میانسال و جوان پیامبر مىشد و از این رو به یک نسل محدود نمىگشت.
آنان همچنین براى نامگذارى گروه بعد که روایات را از صحابه دریافت مىکردهاند، از واژه «تابعین» استفاده کردند. بر این اساس، تابعى کسى است که با یکى از صحابه ملاقات کرده و احتمالا از او روایتى را شنیده است.
بر اساس این اصطلاح جدید، سلسله سند هر روایت معتبر، باید دست کم نامى از یک صحابى و یک تابعى را با خود داشته باشد. افرادى که در عصر پیامبر مىزیستند ولى پیامبر را ملاقات نکرده بودند تا حدیثى از او نقل کنند به «مُخَضْرَمین» شهرت یافتند و در شمار تابعان قرار گرفتند زیرا روایاتى را که نقل مىکنند مستقیماً از پیامبر نشنیدهاند، بلکه آنها را از صحابه دریافت کردهاند.[۴]
صحابهاى که در خردسالى پیامبر را دیدهاند نیز جزو تابعان قرار مىگیرند. برخی صحابه خردسال را در گروه تابعان و پس از مُخَضْرَمین قرار دادهاند[۵]؛ اما ابن صلاح آنها را از طبقه نخست تابعان قرار داده و بر مُخَضْرَمین مقدم کرده است.[۶] همانگونه که اصطلاح حدیثى «صحابه» شامل یک نسل نمىشد، «تابعین» نیز بیش از یک نسل بودند؛ بر این اساس نخستین فرد تابعى که از دنیا رفته، ابوزید معمر بن زید بوده که در سال ۳۰ قمرى در خراسان یا آذربایجان کشته شده و آخرین آنان خلف بن خلیفه بوده که در سال ۱۸۰ قمرى از دنیا رفتهاست.[۷]
علماى حدیث، تابعان را در طبقههاى گوناگونى دستهبندى کردهاند؛ ابن سعد تابعان مدینه را در ۷طبقه؛ تابعان مکه را در ۵ طبقه؛ کوفیان را در ۹ طبقه و شامیان را در ۸ طبقه تقسیم کرده است.[۸] حاکم نیشابورى تابعان را به ۱۵ طبقه تقسیم کرده است.[۹]
تقسیمبندى دیگر تابعان، تفکیک آنان به لحاظ نوع دانایى آنهاست، بر این اساس تابعیان را بر اساس دانش فقه، تفسیر، قرائت، کلام، حدیث و... تفکیک کرده و از تابعیان برجسته در هر یک از شاخههاى دانش دینى نام بردهاند.
به نظر مىرسد اصطلاح حدیثى «تابعین» از نیمه دوم سده سوم هجرى آغاز شده باشد. ابن سعد (م.۲۳۰ ق.) در الطبقات الکبرى؛ مسلم (م. ۲۶۱ ق.) در المفردات والوحدان؛ ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.) در تأویل مختلف الحدیث این اصطلاح را فراوان بکار بردهاند.
نخستین آثار مستقلى که درباره تابعین نوشته شده نیز به محدثان نیمه دوم سده سوم هجرى تعلق دارد؛ از جمله طبقات التابعین مسلم (م. ۲۶۱ق.)[۱۰] و طبقاتالتابعین ابوحاتم رازى (م.۲۷۷ق.).[۱۱]
بدین وسیله محدثان کوشیدند تا با وضع چنین اصطلاحى که با الهام از آیه ۱۰۰ سوره توبه صورت گرفته بود از بشارت هاى الهى به بهشت، به نفع صنف محدثان متکى به نقل و بر ضد دیگر جریان هاى فکرى و عقل گراى آن عصر از جمله متکلمان بهره برند تا بتوانند مدعى تبعیت از سلف باشند و به جایگاه خود صبغه الهى دهند.
بر اساس منطق اسنادى اهل حدیث، امام سجاد علیه السلام (م. ۹۵ق.) جزو تابعین قرار مىگیرد[۱۲]، با این حال محدثان اهل سنت سعید بن مسیب (م. ۹۴ق.) را سید التابعین مىشمارند.[۱۳] این در حالى است که سعید بن مسیب خود مىگوید که با ورعتر از «على بن الحسین» ندیده است[۱۴] و زُهْرى امام سجاد علیه السلام را برجستهترین عالم قریش مىداند.[۱۵]
تقسیم راویان حدیث به صحابى و تابعى در میان شیعه آنگونه که در میان اهل سنت پدید آمد شکل نگرفت و دلیل عمدهاش این بود که شیعیان خود را از منبع احادیث جدا شده نمىدیدند و دسترسى به امام حاضر براى دریافت احادیث تا نیمه دوم سده سوم برایشان ممکن بود و سخنان ایشان را به مثابه سخنان پیامبر دریافت مىکردند؛ اما در میان رجالیان شیعه از سده پنجم به بعد، برخى در آثار خود از این اصطلاح استفاده کردند. بیشترین کاربردها را در میان آثار رجالى شیعه، در رجال طوسى (م.۴۶۰ق.) و رجال ابن داود (م.۷۴۰ق.) مىتوان یافت.
شیخ طوسى در میان اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بیش از ۶۰ تن از آنها را به تابعى بودن وصف کرده است.[۱۶] به همین میزان، خطیب (م.۷۴۱ق.)[۱۷] از این اصطلاح استفاده کردهاست.
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۲، ص۱۳؛ المعجم الوسیط، ص۸۱، «تبع».
- ↑ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۴، مدخل "تابعین" از احمد پاکتچی
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳.
- ↑ منهج النقد، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹.
- ↑ تدریب الراوى، ج۲، ص۲۳۷.
- ↑ مقدمه ابن صلاح، ص۱۸۰.
- ↑ تدریب الراوى، ج۲، ص۲۴۳.
- ↑ ر.ک: الطبقات، ج۳.
- ↑ معرفة علوم الحدیث، ص۴۲؛ براى نمونه از طبقه دوم، اسود بن یزید، علقمه بن قیس، مسروق بن اجدع و از طبقه سوم، شعبى عامر بن شراحیل را نام برده است.
- ↑ معجم المؤلفین، ج۱۲، ص۲۳۲.
- ↑ الاعلام، ج۶، ص۲۷.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۲۱۵.
- ↑ الثقات، ج۴، ص۲۷۴؛ تهذیب الکمال، ج۱۱، ص۶۶.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۳۷۶؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۳۸۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۹۱.
- ↑ تحفة الاحوذى، ج۶، ص۲۳۹؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۶۹۲؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۶ ـ ۲۶۷.
- ↑ ر. ک: رجال الطوسى.
- ↑ ر.ک: الاکمال فى اسماء الرجال.
منابع
- دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، مدخل "تابعین" از مهران اسماعیلى[۱].
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۴، مدخل "تابعین" از احمد پاکتچی[۲].