انصار

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اَنصار» لقبی است که قرآن کریم برای مسلمانان مدینه - به جهت پیمان یاری که با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پیش از هجرت به مدینه بستند و حمایتی که پس از هجرت از آن حضرت و مهاجران نمودند - به کار برده و در قالب آیاتی به بیان اوصاف آنان پرداخته است.

واژه انصار

واژه «انصار» از واژه‌ها و اصطلاحات مشهور تاریخ صدر اسلام است و در قرآن و بسیارى از متون روایى، تاریخى و تفسیرى بکار رفته است. این واژه جمع کلمه «ناصر» و برگرفته از ریشه «نصر» است که به مفهوم کمک کردن، یارى رسانیدن و دستگیرى کردن است.[۱]

آنچه مفهوم این واژه را از مفهوم «اعوان» متمایز مى‌سازد آن است که عون براى هر کمکى بکار مى‌رود؛[۲] اما نصر کمک به فرد یا گروهى است که در رویارویى یا دشمنى با فرد یا گروهى قرار گرفته است، از این ‌رو چنانچه در جنگ گروهى به یکى از طرفین نزاع بپیوندند آنان را نصرت داده‌اند.[۳]

نصرت پیامبر توسط انصار

تاریخ حمایت اهل یثرب از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، به یک ‌سال پیش از هجرت در پیمان عقبه دوم بازمى‌گردد. در میان جمع بیعت کننده با پیامبر، دو تن از سران تیره‌هاى اوسى (بنى ‌عبدالأشهل) و خزرجى (بنى ‌سلمه) نیز حضور داشتند که پیامبر با وعده آنان حاضر شد به یثرب مهاجرت کند. بیعت کنندگان بیعت عقبه تعهد کردند همچون زنان و فرزندان خود از پیامبر دفاع کنند.

واژه‌هاى بکار رفته در گزارش از این گفتگوها عبارت است از «منع» به معناى مصون داشتن و حفظ کردن و «أوى» به معناى پناه دادن. در برخى گزارش‌ها هم از «نصر» استفاده شده؛ اما با قیدهاى گفتارى پس از آن همان مفهوم گزارش‌هاى فوق بدست مى‌آید.[۴] در آیات ۷۲ و ۷۴ سوره انفال نیز از واژگان «أوى» به معناى مصون کردن و «نصر» به معناى حمایت کردن بدین منظور استفاده شده است: «وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ... * وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَـئِک هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کرِیمٌ».

به ‌رغم صدور حکم جهاد در سال نخست هجرى، هیچ ‌یک از اهالى یثرب در اعزام‌هاى نخستین پیامبر براى تعرض به ‌کاروان‌هاى تجارى قریش حضور نداشتند.[۵] با بالا گرفتن نزاع میان قریشیان مکه و قریشیان مهاجر، جنگ‌هاى متعددى روى داد و رابطه‌اى نو، میان مسلمانان یثربى و مهاجران شکل گرفت که سرآغاز آن جنگ بدر بود.

این جنگ زمانى آغار شد که پیامبر به ‌کاروان قریش در بدر دست نیافت و چون متوجه نزدیک شدن سپاه اعزامى از مکه شد، با یاران خود مشورت کرد؛ اما به آمادگى مهاجران و نظرات آنان اکتفا نکرد و از انصاریان حاضر نیز نظر خواست، زیرا انصار طبق پیمان عقبه دوم متعهد به نصرت آن حضرت در خارج از مدینه نبودند.[۶] آنگاه سعد بن ‌معاذ از سران انصار برخاست و خود و دیگر انصار حاضر را تابع پیامبر و وحى الهى دانست،[۷] از این ‌رو، حمایت یثربیان که تا این زمان محدود به دفاع از مهاجران در یثرب بود، از آن فراتر رفت و به دیگر رویارویی‌هاى پیامبر تسرى یافت. حضور یثربیان در لشکرکشی‌هایى چون بدرالموعد، سویق، خیبر، فتح مکه، موته، تبوک و غزوات دیگر، نشانى از این امر است.

تغییر نوع روابط یثربیان با مهاجران در آیات سوره انفال که همزمان با جنگ بدر در سال دوم هجرى نازل شده، منعکس شده است. در آیات ۷۲ و ۷۴ این سوره، نصرت از پناهندگى تفکیک شده و بر کنش خاصى اطلاق شده است: «...وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ ...». از این ‌رو شاید نتوان پذیرفت که بیعت کنندگان عقبه دوم از واژه نصرت در سخنان خود با پیامبر استفاده کرده باشند، زیرا همان‌گونه که گفته شد، نصرت در جنگ بدر آغاز گردید.

در سوره انفال پس از بیان حوادث جنگ بدر و در آیات پایانى این سوره براى اشاره به مسلمانان یثربى، از عبارت‌هایى چون «...وَالَّذِینَ... نَصَرُواْ...» استفاده شده است و نشان مى‌دهد که هنوز واژه انصار به نامى براى آن‌ها تبدیل نشده است (سال دوم هجرى)؛ اما در آیات سوره توبه نام انصار در کنار نام مهاجران آمده و نشان مى‌دهد که چنین واژه‌اى در سال ششم بکار مى‌رفته و براى همگان شناخته شده بوده است: «... الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ...» (سوره توبه/۹، ۱۰۰-۱۱۷).

در اشعار صدر اسلام نیز واژه انصار در برابر نام مهاجران بکار رفته است. گفته شده: به هنگام تأسیس مسجد نبوى در سال دوم در شعرى به مهاجر و انصار دعا شده است.[۸] چنین اشعارى را به زمان حفر خندق در سال پنجم نیز نسبت مى‌دهند؛[۹] اما با توجه به آن که آغاز نصرت در جنگ بدر و پس از ساختن مسجد بوده، نمى‌توان شعر نخست را به آن دوره نسبت داد زیرا آنچه یثربیان در آغاز انجام مى‌دادند پناه دادن (أوى) نامیده مى‌شد.

در آیات مدنى قرآن کریم، واژه انصار ۷ بار تکرار شده است. این واژه دوبار در سوره توبه همراه با واژه مهاجرین بیان شده است (توبه/۹، ۱۰۰، ۱۱۷) و از گروه‌هاى ساکن در یثرب خبر مى‌دهد. همچنین با اشاره به نصرت الهى نسبت به حواریان حضرت عیسى در آیات ۵۲ سوره آل ‌عمران و ۱۴ سوره صف، میان حمایت حواریان و حمایت انصار از خدا به نوعى مقایسه صورت مى‌گیرد تا ایشان را دلگرم کند که هر کس خدا را یارى کند، خداوند او را بر دشمنش پیروز مى‌گرداند: «فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (سوره آل ‌عمران/۳، ۵۲).

حواریان در این آیه خود را از انصار خداوند دانسته و از پیامبر خود مى‌خواهند گواهى دهد که تسلیم‌اند؛ اما در آیه بعد خداوند ایمان حواریان عیسى را الگویى براى مؤمنان معرفى مى‌کند که در برابر کافران از حمایت و پشتیبانى خداوند بهره‌مند شدند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کونوا أَنصَارَ اللَّهِ کمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآَمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَیدْنَا الَّذِینَ آَمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ» (سوره صف/۶۱، ۱۴).

از این ‌رو واژه انصار مى‌توانست حس معنوى ویژه‌اى در میان بومیان مسلمان یثرب ایجاد کند، به ‌گونه‌اى که آنان خود را یاران و سربازان خداوند احساس کنند و بر ایمان و نگرش آن‌ها به زندگى تأثیرى عمیق بر جاى نهد. انتظار جهاد،[۱۰] پیشتازى در نبرد، آمادگى براى شهادت،[۱۱] شجاعت[۱۲] و آمار شهدا و زخمی‌هاى آنان، مى‌تواند نشانى از این تأثیر باشد.

بر اساس گزارش‌هاى واقدى، ۹۴ درصد شهداى جنگ احد (۶۶ از ۷۰ تن)[۱۳]، ۵/۹۲ درصد شهداى بئر معونه (حدود ۳۷ از ۴۰ تن)[۱۴]، همه شهداى جنگ خندق (۶ تن)[۱۵]، ۶۰ درصد شهداى جنگ خیبر (۹ از ۱۵ تن)[۱۶] و همه شهداى جنگ حنین (۴ تن)، از یاران یثربى پیامبر بودند[۱۷] که پشتوانه نظامى حکومت ایشان محسوب مى‌شدند.

افزون بر نصرت نظامى، باید به نقش انصار در تبلیغات بر ضد دشمنان پیامبر و رویارویى با تبلیغات منفى آنان اشاره کرد. این نقش را شاعران برجسته و شهره انصارى بر عهده داشتند. در این زمینه به سه تن از شعراى یثربى چون حسان بن ثابت، کعب بن مالک و عبدالله بن رواحه اشاره شده است.[۱۸]

تحول مفهوم انصار

پس از هجرت، مسلمانان یثرب به دو دسته بومى و مهاجر تقسیم مى‌شدند. شاید گزارشى که طبرى از ابن عباس نقل کرده است بهترین مستند در این زمینه باشد. بنا به روایت وى، مسلمانان به چند دسته از جمله مؤمنان اعرابى (صحرانشین) ساکن در مناطق خود، مؤمنان مهاجر و انصار تفکیک شده‌اند.[۱۹]

به عبارت دیگر، براى عمده مسلمانان شبه جزیره در دوره‌اى از زمان، یثرب تنها مکان امن، و انصار تنها حامیان قابل اعتماد بودند و در همین شرایط و فضا، دو مفهوم «هجرت» و «نصرت» معنا یافته و امتیاز محسوب مى‌شد؛ اما با تغییر شرایط و تسلط پیامبر بر شبه جزیره در سال‌هاى پایانى و نامه‌نگاری‌هاى او با حاکمان دوردست، مفهوم هجرت، دیگر بر مسافران به یثرب اطلاق نمى‌شد، چنان که مفهوم نصرت نیز به یثربیان محدود نمى‌شد، هر چند بر دیگران نیز اطلاق نشد. بر این اساس در نخستین دوره، واژه انصار در معناى یاران و حامیان بومى پیامبر در برابر کافران شبه جزیره بکار رفت و به قبیله و آیین خاصى محدود نمى‌شد و هر چند اشاره نشده، اما یهودیان نیز که از پیامبر حمایت کردند و از جان خود گذشتند،[۲۰] بدون تردید جزو انصار خواهند بود.

با تأسیس دیوان از سوى خلیفه دوم و اخراج یهودیان ساکن در منطقه در زمان او، مفهوم انصار وارد فضاى ادارى ـ اقتصادى گردید و همراه با اوس و خزرج، همپیمانان آنان نیز ذکر مى‌شدند؛ زیرا اعضاى قبایل همپیمان (حلیف) یک مجموعه تلقى مى‌شدند و انصار، قبایل همپیمان یثرب بودند که سهمیه خاصى را از بیت‌المال شهر مدینه دریافت مى‌کردند و در بخشى خاص از دیوان جاى داشتند.[۲۱]

این واژه در مرحله بعد بیشتر در منابع نسب ‌شناسانه و تاریخى انعکاس یافته و معادل واژه بنى‌قیله (اوس و خزرج) است. شاخصه اصلى این واژه در این دوره، شاخصه‌اى نَسَبى است[۲۲] و گاه شامل اوسیان و خزرجیان مخالف دولت پیامبر یا کسانى که پیش از هجرت پیامبر یثرب را ترک کرده بودند نیز مى‌شود. به نظر مى‌رسد در عصر تدوین متون تاریخى بیشتر به مفهومِ نَسَبى انصار توجه شده است و در کاربرد آن در گزارش‌ها کمتر دقت شده است؛ به عنوان نمونه، از انصاریان منافق، انصاریان نامسلمان عصر جاهلى و... سخن گفته‌اند،[۲۳] از این ‌رو برخى پژوهشگران معاصر از جمله مونتگمرى وات نیز انصار را معادل اوس و خزرج مى‌دانند.[۲۴]

مشخص نیست آیا در آغاز حضور پیامبر در یثرب، معیارى براى انصارى شدن وجود داشته یا نه، زیرا در آن دوره همه یثربیان به نصرت پیامبر نیامدند و افزون بر این، میزان و اهمیت نصرت کسانى که در دایره انصار قرار مى‌گرفتند به یک اندازه نبود.

آمار انصار از سالى به سال دیگر و از تیره‌اى به تیره دیگر تفاوت مى‌کرد، لذا مى‌توان انصار را نیز همچون مهاجران به انصاریان نخست و انصاریان واپسین تفکیک کرد. در منابع، این تقسیم بندى درباره مهاجران وجود دارد و شاخصه‌هایى هم براى تفاوت مهاجران نخستین و مهاجران متأخر تعیین کرده‌اند؛ اما در مورد انصار چنین تقسیمى مطرح نشده، هر چند در قرآن بدان تصریح شده است: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ... الأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ...» (سوره توبه/۹، ۱۰۰).

همچنین مى‌توان اشاره کرد که انصار در سال‌هاى نخستین هجرت، بخش عمده جمعیت مسلمانان را تشکیل مى‌دادند در حالى که به مرور و با گسترش اسلام در شبه جزیره در سال‌هاى واپسین حیات پیامبر به اقلیتى در میان مسلمانان تبدیل شده بودند، از این رو پیامبر سفارش انصار را در بیانات خود به مسلمانان کرده بود.

مهاجران و انصار

با هجرت پیامبر به یثرب و تبدیل آن به تنها پایگاه امن اسلامى در منطقه، سیر آرام مهاجرت به این شهر آغاز گردید؛ اما روند آن پس از جنگ خندق شتاب یافت، از این ‌رو در دوره نخست مدنى (۵ سال نخستین)، شمار مهاجران اندک بود که بخشى از آن‌ها مکى و بخشى صحرانشین بودند.[۲۵]

انصار به نوعى مهاجران را همچون افراد خودى پذیرفتند و کاستی‌هایشان را جبران کردند و زمینه ادامه حیات آن‌ها را در یثرب فراهم کردند. پیش از آن که پیامبر در هجرت خود به یثرب برسد، بسیارى از مهاجران مجرد در منطقه قبا و در خانه کلثوم بن هَدم که به بیت العزّاب[۲۶] (خانه مجردان) مشهور شد، مستقر شده بودند؛ اما با ساخته شدن مسجد و بناى صفه، آنجا مهمانسراى مهاجران مجرد گردید و انصاریان کمک‌هاى غذایى خود را به آنجا مى‌فرستادند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیبَاتِ مَا کسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَیمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِی حَمِیدٌ» (سوره بقره/۲، ۲۶۷). در این آیه از مؤمنان خواسته شده از محصولات مرغوب خود انفاق کنند و بدان‌ها گوشزد شده که خداوند از شما بى‌نیاز است. به روایت سُدى این آیه درباره انصار و کمک‌هاى آن‌ها نازل شده است.[۲۷]

اما برخى مهاجران به ویژه قریشیان در میان تیره‌هاى گوناگون انصارى توزیع شدند و انصاریان در رقابت با همدیگر بر اساس قرعه حمایت از خانواده‌هاى مهاجر را بر عهده مى‌گرفتند.[۲۸] برخى خانواده‌هاى مهاجر نیز که پیش از هجرت با مردم یثرب ارتباط داشتند نزد آشنایان خود رفتند و در خانه و کاشانه آنان مستقر شدند.[۲۹]

انصار دارایى خانه خود را در اختیار مهاجران قرار مى‌دادند[۳۰] و آنان را در محصولات کشاورزى خود شریک کردند و برخى از آنان زمین‌هاى پیرامون منازل مسکونى خود را به پیامبر بخشیدند.[۳۱] روابط میان انصار و مهاجران با پیمان برادرى که پیامبر میان حدود ۴۵ انصارى و ۴۵ مهاجر بست تقویت گردید.[۳۲]

به درستى نمى‌توان گفت: اخوت چون حِلف یا وِلاء، مهاجران را به انصار پیوند مى‌داد یا نه. شاید ارث بردن مهاجر از برادر انصارى خود نشان دهد که در آغاز همین‌ گونه بوده است؛ اما منابع نیز کمتر از مهاجرى نام مى‌برند که از برادر انصارى خود ارث برده باشد. البته محدثان به این امر اشاره مى‌کنند و معتقدند این حکم با آیات قرآن لغو شده است. آیه ذیل در خطاب به انصار چنین مى‌گوید: «وَالَّذِینَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَکمْ فَأُوْلَـئِک مِنکمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ»؛ و کسانى که پس از آن ایمان آورده و هجرت کرده و همراه شما جهاد کرده‌اند، از شما هستند. در کتاب خدا خویشاوندان به یکدیگر (در ارث) سزاوارترند. خداوند به همه چیز آگاه است. (سوره انفال/۸، ۷۵)

بررسى تمامى جنگ‌هاى پیامبر به خوبى نشان مى‌دهد که مهاجران نه همراه با برادران انصارى خود که در یگان ویژه مهاجران و به صورت مجزا سازماندهى شده‌اند.[۳۳] حمایت مالى و معیشتى انصار از مهاجران تا سال چهارم هجرى ادامه یافت. در آن سال بنى‌نضیر از مدینه تبعید شدند و اراضى مرغوب و آب‌هاى آن‌ها بنا به حکم قرآن به مالکیت پیامبر درآمد و آن حضرت از انصار خواست یکى از دو گزینه را انتخاب کنند: نخست آن که روابط مهاجران و انصار همچنان باقى بماند و بخشى از زمین‌هاى بنى‌نضیر در میان مهاجران و انصار توزیع شود و دوم آن که بخشى از این زمین‌ها در میان مهاجران توزیع شود و در مقابل، مهاجران آنچه از انصار دریافت کرده‌اند یا از منافع آن بهره مى‌برند، بدان‌ها پس دهند؛ اما انصار از پیامبر خواستند آن اراضى را در میان مهاجران تقسیم کند و مهاجران نیز همچنان در اموال آن‌ها شریک بمانند.[۳۴]

به گزارش آیه نهم سوره حشر/۵۹، در این صحنه انصار در دل خود هیچ احساس تمایلى به اموالى که به مهاجران داده شد ندارند و مهاجران را دوست دارند و آنان را بر خود ترجیح مى‌دهند. کسانى که از آزمندى نفس خویش در امان‌اند رستگار خواهند بود: «وَالَّذِینَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِمْ وَلَا یجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَیؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

در گزارشى پیامبر، رفتار انصار با مهاجران را به محبت والدین به فرزندشان تشبیه کرده است.[۳۵] شبیه به این تعبیر در گزارش عباس عموى پیامبر از جنگ حنین وجود دارد. بر اساس این گزارش، زمانى که همه در حال فرار بودند، چون به خواست پیامبر صلى الله علیه وآله انصار فراخوانده شدند، همچون توجه مادر به نداى فرزندى که به خطر افتاده، به ایشان توجه کردند.[۳۶] در گزارش‌هاى دیگرى هم آمده که مهاجران با مشاهده رفتار انصار از آن بابت نگران شده بودند که آنان همه اجر الهى را به خود اختصاص دهند.[۳۷]

به ‌رغم پشتیبانى انصار از مهاجران، گاه تنشهایى هم میان برخى مهاجران و برخى از انصار به ویژه کسانى که متهم به نفاق بودند روى مى‌داد؛ در نبرد بنى‌مصطلق در سال ششم هجرى، برخوردهایى میان برخى مهاجران و انصار دیده شد که به تدبیر پیامبر صلى الله علیه و آله برطرف شد. در آن کارزار که فردى از مهاجران با یکى از انصار برخورد تندى کرد، عبدالله بن اُبىّ انصارى با ضرب‌المثل «سگت را چاق کن تا تو را بخورد» انصار را بر اثر حمایت‌هایشان از پیامبر و مهاجران سرزنش و تهدید کرد که اقدامات لازم پس از بازگشت به مدینه انجام خواهد شد.[۳۸]

در پى این حادثه، آیاتى از سوره منافقون نازل گردید.[۳۹] آیات ۷ تا ۱۰ این سوره نشان مى‌دهد که چگونه برخى انصار نسبت به حمایت دیگر انصاریان از مهاجران سخن به اعتراض مى‌گشایند و از انصار مى‌خواهند از حمایت مهاجران دست بردارند تا از اطراف پیامبر پراکنده شوند، ضمن آن که مهاجران را تهدید کردند تا پس از بازگشت به مدینه آنان را از شهر بیرون خواهند کرد.

خداوند پاسخ به این عده مؤمنان را به پایدارى فرامى‌خواند و از ایشان مى‌خواهد به انفاق و حمایت خود ادامه دهند تا در شمار صالحان جاى گیرند «هُمُ الَّذِینَ یقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى ینفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَکنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یفْقَهُونَ * یقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یعْلَمُونَ * یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکمْ أَمْوَالُکمْ وَلَا أَوْلَادُکمْ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَمَن یفْعَلْ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ * وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکم مِّن قَبْلِ أَن یأْتِی أَحَدَکمُ الْمَوْتُ فَیقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکن مِّنَ الصَّالِحِینَ».

انصار و پیامبر

درباره حمایت انصار از پیامبر صلى الله علیه وآله هم گزارش‌هاى متعدد و متنوعى وجود دارد؛ ابوایوب انصارى تا ساخته شدن مسجد، چند ماه یک طبقه از خانه خود را در اختیار پیامبر نهاد. در این مدت انصاریانى چون سعد بن عباده، سعد بن مُعاذ، عمارة بن حزم و ابوایوب براى پیامبر غذا مى‌فرستادند.[۴۰] حارثة بن ‌نعمان چند خانه به ایشان داد که برخى زنان و نیز دخترش حضرت فاطمه علیهاالسلام و دامادش حضرت على علیه‌السلام در آن مستقر بودند.

زنان انصارىِ همسایه پیامبر، براى ایشان و همسرانش شیر مى‌فرستادند[۴۱] و برخى از آنان که زندگى ساده پیامبر را دیدند برایشان رختخواب و لباس بافتنى تهیه کردند.[۴۲] برخى هم فرزندان خود را به خدمتکارى نزد ایشان فرستاده و براى شیردهى به ابراهیم -فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله- با یکدیگر رقابت مى‌کردند.[۴۳]

از طرف دیگر، انصار علاقه خاصى به پیامبر داشتند؛ به عنوان نمونه در جنگ احد زمانى که جان پیامبر به خطر افتاد و به مدافعان خود وعده بهشت مى‌داد، تنها انصاریان در دفاع از پیامبر به استقبال شهادت رفتند که مایه گلایه پیامبر از عمده مهاجران شد.[۴۴] در توزیع غنایم قابل توجه حنین نیز، عشق به پیامبر آنان را از توجه به غنایم بازداشت؛ زمانى که به انصار چیزى داده نشد و پیامبر به آن‌ها گفت: بگذارید تازه مسلمانان قریش مکه با غنایم باز گردند.[۴۵]

پیامبر در ادامه همین سخن چون انصار را راضى دید، فرمود: اگر همه مردم به سویى روند و انصار به سوى دیگر همانا من با انصار خواهم بود.[۴۶] این سخن نشان مى‌دهد ایمان و عمل انصار نزد پیامبر در اواخر حیات ایشان از چه اعتبارى برخوردار بوده است. وى سپس مسلمانان را سفارش کرد تا پس از او به آنان نیکى کنند[۴۷] و دشمنى با آن‌ها را نشانه نفاق دانست.[۴۸] جریر بن عبدالله مى‌گوید: انصار چنان به پیامبر خدمت مى‌کردند که حال هر یک از آن‌ها را ببینم در خدمتش خواهم بود.[۴۹]

یکى از پیامدهاى روابط تنگاتنگ پیامبر و انصار آن بود که ایشان بخش گسترده‌اى از میراث نبوى را در اختیار داشتند. به عنوان نمونه، عمده کسانى که در زمان پیامبر قرآن را جمع کرده‌اند، انصارى بودند که خلیفه دوم پس از فتح شام سه تن از ایشان را براى تعلیم قرآن به تازه مسلمانان بدانجا فرستاد.[۵۰] بسیارى از مفتیان برجسته پس از پیامبر[۵۱] انصارى بودند. فرزندان آن‌ها هم فتوا مى‌دادند.[۵۲] در دوره تابعان، همچنان ۱۲۰ انصارى به سؤالات دینى پاسخ مى‌دادند.[۵۳] ابن عباس عمده احادیث نبوى را نزد آنان یافته و از ایشان دریافت کرده است.[۵۴]

انصار پس از پیامبر

بنا به روایت مشهورى، پیامبر پیشگویى کرده بود که انصار پس از رحلت ایشان، مورد بى‌مهرى و تحت فشار قرار خواهند گرفت. در دوره خلفاى راشدین منصب و سهم قابل توجهى از اداره امور به انصار واگذار نشد و بزرگ ایشان سعد بن عباده که با خلیفه وقت بیعت نکرده بود، به طرز مشکوکى در زمان خلافت عمر در حوران شام کشته شد.[۵۵] بسیارى از انصار هم در جنگ‌هاى رِدّه (سال‌هاى ۱۱ ـ ۱۲ هجرى) کشته شدند.[۵۶]

نخستین حضور قابل توجه انصار، حضورشان در سپاه امیرمؤمنان على علیه‌السلام در نبرد جمل در سال ۳۶ هجرى بود. بر اساس روایت‌هاى گوناگون ۷۰۰[۵۷] یا ۸۰۰ تن[۵۸] انصارى در آن نبرد حضور داشتند. حجاج بن غزیه انصارى از دیگر انصاریان خواسته بود بار دیگر نصرت خود را محقق سازند، همان ‌گونه که نخستین بار پیامبر را نصرت دادند.[۵۹] تقریباً همه انصار در سپاه على علیه‌السلام در صفین و بر ضد معاویه شرکت کردند.[۶۰]

انصار در دوره امویان تحت فشار فراوان قرار گرفتند. در حملاتى که سپاهیان معاویه در اواخر خلافت امام على علیه‌السلام به مناطق گوناگون کردند، بسر بن ارطاة در رأس سپاه خود به مدینه آمد و پس از تحقیر انصار و درخواست خون عثمان، از ایشان از جانب معاویه از آن‌ها بیعت گرفت.[۶۱]

معاویه با اتخاذ سیاست‌هاى ویژه، چون محروم کردن آن‌ها از بیت‌المال،[۶۲] انصار را با بحرانى مالى مواجه ساخت و دارایی‌هاى آنان را در برابر قیمت نازلى خرید،[۶۳] در نتیجه انصار در دوران معاویه دچار فقر شدند.[۶۴] معاویه به هنگام مرگ به یزید سفارش کرد در صورت فراهم بودن زمینه مناسب از آنان انتقام گیرد و مسلم بن عقبه را مأمور این کار کند.[۶۵]

مسلم در فاجعه حرّه (۶۲ هجرى) به فرمان یزید به کشتار، غارت و تجاوز گسترده‌اى دست زد[۶۶] و سه روز شهر را در اختیار سپاه خود قرار داد[۶۷] و آنگاه با آنان به عنوان بردگان یزید بیعت کرد.[۶۸] در دوره عبدالملک (۷۴ هجرى)، حجاج، سه ماه والى مدینه بود. وى در این مدت با انصار سرسختى نشان داد و آنان را قاتلان عثمان خواند و بر دست و گردن بزرگان انصارى بسان بردگان داغ نهاد.[۶۹]

قبایل و تیره‌هاى انصارى به مناطق متعددى مهاجرت کردند؛ کوچه‌اى در گرگان،[۷۰] روستایى در حوالى بصره[۷۱] و مسجد بزرگى در بغداد[۷۲] به نام انصار نامگذارى شده که مى‌تواند حاکى از حضور انصار در آن مناطق باشد؛ همچنین منابع از حضور انصاریان در شهر ینبع در حاشیه دریاى سرخ،[۷۳] مَنفلوط مصر[۷۴] و اندلس[۷۵] خبر مى‌دهد، چنان ‌که سلسله بنى‌نصر یا بنى‌احمر که چند قرن در جنوب اندلس (غرناطه) حکم راندند انصارى تبارند.

در گذر تاریخ، درباره نسب یا مناقب و فضایل انصار کتاب‌هایى نگاشته شده است که از آن جمله مى‌توان به منابع ذیل اشاره کرد: کتاب «من شهد صفین مع علیّ من الأنصار» از کلبى[۷۶]، باب «مناقب الأنصار» در «صحیح بخارى»، کتاب «نسب الانصار» از عبدالله بن محمد انصارى مشهور به ابن القداح،[۷۷] کتاب «فضائل الانصار» از ابى داوود صاحب «سنن»،[۷۸] کتاب «فضائل الانصار» از قاضى ابوالبخترى،[۷۹] «الاستبصار فى نسب الأنصار» از ابن قدامه مقدسى،[۸۰] «نزهة الابصار بفضائل الانصار» از ابى الحسن بکرى،[۸۱] «جلاء الافکار فى مناقب الانصار» از دباغ،[۸۲] «مسارح الانظار فى انساب الانصار» از سید جعفر اعرجى[۸۳] و «تحفة الاخیار فى فضائل الانصار» از نورالدین انصارى.[۸۴]

پانویس

  1. ترتیب‌العین، ص ۸۰۸؛ مقاییس ‌اللغه، ج ۵، ص ۴۳۵؛ لسان‌العرب، ج ۱۴، ص ۱۶۰؛ «نصر».
  2. ترتیب العین، ص ۵۹۱، «عون».
  3. الفروق اللغویه، ص ۵۴۰.
  4. المستدرک، ج ۲، ص ۶۲۵ـ۶۲۶؛ السنن الکبرى، ج ۸، ص ۱۴۵؛ صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۱۷۳.
  5. المغازى، ج ۱، ص ۱۱؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴.
  6. الطبقات، ج ۲، ص ۶.
  7. همان، ص ۱۴؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۱۴۱.
  8. الطبقات، ج ۱، ص ۲۴۰؛ سنن ابى‌داود، ج ۱، ص ۱۱۱؛ سنن النسائى، ج ۲، ص ۴۴.
  9. الطبقات، ج ۲، ص ۷۰؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۳۳۲؛ صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۸۹.
  10. الطبقات، ج ۲، ص ۱۵۱؛ الثقات، ج ۱، ص ۲۲۴.
  11. تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۱۸۹؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۳۰؛ الاصابه، ج ۶، ص ۳۵۷.
  12. المغازى، ج ۱، ص ۲۸۲.
  13. همان، ص ۳۰۰.
  14. همان، ص ۳۴۷.
  15. همان، ج ۲، ص ۳۹۶.
  16. همان، ص ۷۰۰.
  17. همان، ج ۳، ص ۹۲۲.
  18. الاغانى، ج ۴، ص ۱۴۴؛ تاریخ دمشق، ج ۲۸، ص ۹۶؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۴.
  19. جامع‌البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۷۱.
  20. المغازى، ج ۱، ص ۲۶۲؛ الطبقات، ج ۱، ص ۳۸۹؛ تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۷۳ـ۱۷۵.
  21. الطبقات، ج ۳، ص ۶، ۲۹۶.
  22. تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۱۰۶؛ المعارف، ص ۱۰۹؛ صبح الاعشى، ج ۶، ص ۴۸.
  23. اسدالغابه، ج ۱، ص ۱۵۸؛ الاصابه، ج ۱، ص ۳۱۳؛ المعجم الکبیر، ج ۱، ص ۲۷۶.
  24. Ency clopedia of Islam Al - Ansar.
  25. Ency clopedia of Islam Al - Ansar.
  26. الطبقات، ج ۱، ص ۲۳۳؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۱۰۶.
  27. اسباب النزول، ص ۵۶.
  28. الطبقات، ج ۱۳، ص ۳۹۶.
  29. همان، ج ۳، ص ۱۷۴.
  30. همان، ص ۵۲۳.
  31. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۸.
  32. الطبقات، ج ۱، ص ۲۳۸؛ ج ۳، ص ۲۲؛ انساب‌الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۹.
  33. المغازى، ج ۱، ص ۵۸، ۲۱۵، ۶۴۹؛ ج ۲، ص ۷۱۰، ۸۲۰ـ۸۲۱ ، ۸۹۵ـ۹۹۶.
  34. تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۴۸۹.
  35. الآحاد والمثانى، ج ۳، ص ۳۹۳؛ المستدرک، ج ۴، ص ۸۳.
  36. الطبقات، ج ۴، ص ۱۸؛ المصنف، ج ۵، ص ۳۸۰.
  37. تاریخ‌المدینه، ج ۲، ص ۴۹۰.
  38. الطبقات، ج ۴، ص ۲۶۰؛ تاریخ‌المدینه، ج ۱، ص ۳۷۴ـ۳۵۱؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۲۶۰ـ۲۶۱.
  39. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۴۴۲.
  40. الطبقات، ج ۸، ص ۱۶۳.
  41. همان، ج ۱، ص ۴۰۲.
  42. همان، ص ‌۳۶۰.
  43. همان، ص ۱۳۶، ۱۷۷.
  44. صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۷۸؛ سنن بیهقى، ج ۹، ص ۴۴.
  45. صحیح البخارى، ج ۵، ص ۱۲۲؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۴۶.
  46. صحیح البخارى، ج ۵، ص ۱۲۲؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۴۶.
  47. الطبقات، ج ۲، ص ۲۵۱.
  48. الآحاد والمثانى، ج ۲، ص ۳۲۸؛ سنن الترمذى، ج ۵، ص ۳۷۱.
  49. صحیح البخارى، ج ۳، ص ۲۹۴؛ الاحاد والمثانى، ج ۳، ص ۳۶۴؛ السنن الکبرى، ج ۵، ص ۲۵۷.
  50. الطبقات، ج ۲، ص ۳۵۵.
  51. همان، ص ۳۵۰.
  52. همان، ص ۳، ۲۸۳ـ۳۷۹.
  53. همان، ج ۶، ص ۱۱۰.
  54. همان، ج ۲، ص ۳۶۸.
  55. شرح نهج‌البلاغه ابن ‌ابى ‌الحدید، ج‌ ۱۷، ص‌ ۲۲۳؛ الاحتجاج، ج ۱، ص‌ ۹۴؛ المستدرک، ج‌ ۳، ص‌ ۲۵۲؛ المعجم الکبیر، ج‌ ۶‌، ص‌ ۱۶؛ الطبقات، ج‌ ۳، ص‌ ۶۱۸‌.
  56. الاصابه، ج ۱، ص ۲۳۶؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۶۲۵؛ معرفة الصحابه، ج ۱، ص ۴۷۰.
  57. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۰.
  58. تاریخ ابن خیاط، ص ۱۳۸.
  59. اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۷۹.
  60. النهایه، ج ۵، ص ۲۰۶؛ ج ۴، ص ۷۲؛ الفایق، ج ۳، ص ۳۷۱.
  61. تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۱۵۳؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۲۵۷؛ الکامل، ج ۳، ص ۳۸۳.
  62. تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۲۷۰؛ تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص ۱۶۹.
  63. الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۲۲۸.
  64. الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۴۲۱.
  65. تاریخ ابن خیاط، ص ۱۸۲؛ تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج ۵۸، ص ۱۰۴.
  66. الاتحاف، ص ۱۷۳ـ۱۷۴؛ وفاءالوفاء، ج ۱، ص ۱۳۱.
  67. الطبقات، ج ۳، ص ۵۰؛ تاریخ دمشق، ج ۳۹، ص ۳۵۰.
  68. تاریخ ابن ‌خیاط، ص ۱۸۳؛ تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۷۹.
  69. تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۵۴۳؛ التحفة اللطیفه، ج ۱، ص ۴۶۰؛ تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۳۱۷ـ۳۱۸.
  70. تاریخ جرجان، ص ۱۷۳.
  71. الفهرست، ص ۲۹.
  72. الطبقات، ج ۷، ص ۲۳۹؛ تاریخ بغداد، ج ۶، ص ۶.
  73. معجم ما استعجم، ج ۲، ص ۶۵۶.
  74. صبح الاعشى، ج ۱، ص ۳۷۲.
  75. فتح البارى، ج ۶، ص ۳۹۰.
  76. الذریعه، ج ۲۲، ص ۲۲۹.
  77. الطبقات، ج ۳، ص ۵۱۳؛ تاریخ بغداد، ج ۱۰، ص ۶۲.
  78. کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۲۷۴.
  79. الفهرست، ص ۱۱۳؛ هدایة العارفین، ج ۲، ص ۱۹۵.
  80. ایضاح المکنون، ج ۱، ص ۷۰؛ هدیة‌العارفین، ج ۱، ص ۴۵۹.
  81. ایضاح المکنون، ج ۲، ص ۶۳۴؛ هدیة العارفین، ج ۲، ص ۲۳۹.
  82. هدیة العارفین، ج ۱، ص ۵۲۶.
  83. الذریعه، ج ۲۰، ص ۳۷۶.
  84. معجم المؤلفین، ج ۱۳، ص ۱۲۱.

منابع