مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

شهادت امام علی علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
{{تقویم|روز= 21 رمضان|سال= سال 40 هجری قمری}}  
+
{{تقویم|روز= 21 رمضان|سال= سال ۴۰ هجری قمری}}  
== توطئه قتل حضرت توسط خوارج ==
+
[[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک [[ماه رمضان|رمضان]] سال چهلم هجری با توطئه [[خوارج]] و به دست [[ابن ملجم|ابن ملجم مرادی]] در [[مسجد کوفه]] مجروح، و در شب [[۲۱ رمضان|بیست و یکم ماه رمضان]] به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلّى اللّه علیه و آله، امام علی علیه السلام را از این واقعه خبر داده بود.
  
بعد از جنگ نهروان و شکست سخت [[خوارج]] در برابر امام علی علیه السلام بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و  برای کشتگان [[نهروان]] عزاداری کردند. در یکی از این جلسات  سخن از امام علی علیه السلام و [[معاویه]] به میان و آمد و  اینکه فتنه و آشوب در میان مسلمانان از  سوی این دو نفر است و  خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبيله اشجع گفت: به خدا قسم [[عمروعاص]] هم کم از این دو نفر نیست، بلكه اصل و ریشه  فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از [[خوارج]] برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. [[ابن ملجم مرادی]] قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت [[حجّاج بن عبد اللّه]] معروف به برك  کشتن معاويه و [[عمرو بن بكر تميمى]] کشتن عمروعاص را بر عهده گرفت.
+
==توطئه قتل حضرت علی علیه السلام توسط خوارج==
قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم [[ماه رمضان]] هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. این ملجم به [[کوفه]] آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن  زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود،  [[قطام]] دختر اخضر تيميّه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد.  قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان کینه امام را در دل داشت شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی علیه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان به مجالد و شبيب بن بجره را که از خوارج بود به یاری این ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند.  <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:413؛الإرشاد، المفيد ،ج‏1،ص:17</ref>
 
در روزهای بعد [[اشعث بن قیس]] نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او  وعده همراهی داد.  به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند. <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:413 </ref>
 
  
==ضربت خوردن امام در محراب==
+
بعد از [[جنگ نهروان]] و شکست سخت [[خوارج]] در برابر [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام بازماندگان آنها تا مدتی در [[مکه|مکه]] گرد هم می آمدند و  برای کشتگان نهروان عزاداری کردند. در یکی از این جلسات  سخن از امام علی علیه السلام و [[معاویه]] به میان و آمد و اینکه [[فتنه]] و آشوب در میان مسلمانان از سوی این دو نفر است و  خوب است امت [[اسلام]] را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبیله اشجع گفت: به خدا قسم [[عمروعاص|عمرو بن عاص]] هم کم از این دو نفر نیست، بلکه اصل و ریشه  فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از خوارج برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. [[ابن ملجم مرادی]] قتل [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] را پذیرفت، حجّاج بن عبد اللّه معروف به برک کشتن معاویه و عمرو بن بکر تمیمى کشتن عمرو عاص را بر عهده گرفت.  
امام به شبستان مسجد وارد شد و در حالی که مشغول تسبیح خداوند بود کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخيز از خواب براى نماز و چنين مخواب كه اين خواب شيطان است، بلكه بر دست راست بخواب كه خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابيدن خواب پيغمبران است. <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:341</ref>
 
امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که  در زير جامه ات چه دارى. <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:341</ref>
 
  
ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: {{متن حدیث|«بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»}}، و گفت: {{متن حدیث|«فزت بربّ الكعبه»}}، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:341</ref> ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که:للّه الحكم يا علىّ، لا لك و لا لأصحابك. <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:422</ref>
+
قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم [[ماه رمضان]] هنگام [[نماز صبح]] تصمیم خود را عملی سازند. ابن ملجم به [[کوفه]] آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود،  [[قطام]] دختر اخضر تیمیه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد.  قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان [[کینه]] امام را در دل داشت، شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی علیه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان بن مجالد و شبیب بن بجره را که از خوارج بود به یاری ابن ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند.<ref>منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص۴۱۳؛الإرشاد، المفید ،ج‏۱، ص۱۷</ref>
 +
در روزهای بعد [[اشعث بن قیس]] نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او  وعده همراهی داد.  به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه [[۱۹ رمضان|نوزدهم ماه مبارک رمضان]] در [[مسجد کوفه]] گرد آمدند تا امام را به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] برسانند.<ref>منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۱۳ </ref>
  
در برخی نقل ها آمده که امام در حال بیدار کردن مردم براى [[نماز]]<ref>الإرشاد، المفيد ،ج‏1،ص:19؛أعيان الشيعة:سيد محسن امين عاملى‏، ج1، ص531 </ref>  یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت <ref>أنساب الأشراف، البلاذري ،ج‏2،ص:492</ref>
+
==ضربت خوردن امام در مسجد==
 +
[[پرونده:محراب.jpg|بندانگشتی|محراب [[مسجد کوفه]]، محل ضربت خوردن [[حضرت علی علیه السلام]]]]
 +
[[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام به شبستان [[مسجد]] وارد شد و در حالی که مشغول [[تسبیح]] خداوند بود، کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم  ملعون به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخیز از خواب براى [[نماز]] و چنین مخواب که این خواب [[شیطان|شیطان]] است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب [[پیامبران|پیغمبران]] است.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۱</ref>
 +
امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که  نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه دارى.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۱</ref>
  
اهل مسجد صداى حضرت را شنيدند  و  بسوى محراب دويدند، و امیرالمؤمنین علی (ع) را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مباركش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مباركش كشيد و فرمود: اين آن است كه خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول. <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:342؛منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:423 </ref>
+
ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از [[سجده]] اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: {{متن حدیث|«بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»}}، و گفت: {{متن حدیث|«فزتُ وَ ربّ الکعبه»}}، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۱</ref> ابن ملجم در حال حمله شعار [[خوارج]] را فریاد می زد که: «للّه الحکم یا علىّ، لا لک و لا لأصحابک».<ref>منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۲۲</ref>
  
امام حسن و امام حسین علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند.امير المؤمنين عليه السّلام امام حسن عليه السّلام را به جاى خود گذاشت كه با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می شد <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:424</ref>
+
البته در برخی نقل ها آمده که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز،<ref>الإرشاد، المفید ،ج‏۱،ص:۱۹؛أعیان الشیعة:سید محسن امین عاملى‏، ج۱، ص۵۳۱ </ref> یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت.<ref>أنساب الأشراف، البلاذری ،ج‏۲،ص:۴۹۲</ref>
  
امام حسن عليه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و ‏گفت: ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نيست، اينك جدّ تو محمّد مصطفى- صلوات اللّه عليه- و جدّه تو خديجه كبرى، و مادر تو فاطمه زهرا عليهما السّلام و حوريان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گريستن بدار كه گريه تو ملائكه آسمان را به گريه‏ در آورده است. <ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:424</ref>
+
اهل مسجد صداى حضرت را شنیدند  و  بسوى [[محراب]] دویدند، و امیرالمؤمنین علی علیه السّلام را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مبارکش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود: این آن است که [[الله|خدا]] و [[پیامبر اسلام|رسول]] مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۲؛منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۲۳ </ref>
  
==دستگیری قاتل==
+
[[امام حسن علیه السلام|امام حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند. امیر المؤمنین علیه السّلام امام حسن علیه السّلام را به جاى خود گذاشت که با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می شد.<ref>منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۲۴</ref>
مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن علیه السلام به او فرمود: ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر ديگران اختيار كرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آيا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نيكی‏های او به تو اين بود؟  
+
 
ابن ملجم سر به زير افكنده بود و پچیزی نمی‏ گفت.
+
امام حسن علیه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و ‏گفت: ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نیست، اینک جدّ تو [[پیامبر اسلام|محمد مصطفى]] -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو [[خدیجه کبری|خدیجه کبرى]]، و مادرت [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه زهرا]] علیهماالسلام و [[حور العین|حوریان]] [[بهشت]] حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو [[فرشتگان|ملائکه]] آسمان را به گریه‏ در آورده است.<ref>منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۲۴</ref>
آنگاه امام حسن عليه السّلام به پدر عرض كرد: «اين ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست»  
+
 
امير المؤمنين عليه السّلام به به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: ای ابن ملجم جنایتی بزرگ  کردی. آیا من برایت بدامامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی ای شقی ‏ترين اشقياء. ابن ملجم گريست و این آیه از قرآن را خواند: {{متن قرآن|«أ فانت تنفذ من فی النّار؟»}} آيا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟                         <ref>منتهی الآمال، شيخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427</ref>
+
مردم [[ابن ملجم]] را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]] علیه السلام به او فرمود: ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر دیگران اختیار کرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آیا او بد [[امام|امامی]] بود برای تو؟ آیا عوض نیکی‏های او به تو این بود؟  
آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن عليه السّلام كرد و فرمود: فرزندم! با اسير خود مدارا كن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آيا نمی ‏بينی چشمهای او را كه از ترس چگونه گردش می ‏كند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بيت رحمت و مغفرتيم پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بياشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنيا رفتم از او قصاص كن و او را بكش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مكن. يعنی دست و پا و گوش و بينی و ساير اعضای او را قطع مكن ... اگر زنده ماندم من خود داناترم كه با او چه كار كنم، و من سزاوارترم به عفو كردن، زیرا ما اهل بيتی می‏ باشيم كه با گناهكار در حقّ ما جز به عفو و كرم رفتار ديگر ننماييم. <ref>منتهی الآمال، شيخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427 </ref>
+
ابن ملجم سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی‏ گفت.
 +
آنگاه امام حسن علیه السّلام به پدر عرض کرد: «این ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست».
 +
امیر المؤمنین علیه السّلام به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: ای ابن ملجم جنایتی بزرگ  کردی. آیا من برایت بد امامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی، ای شقی ‏ترین اشقیاء. ابن ملجم گریست و این [[آیه]] از [[قرآن]] را خواند: {{متن قرآن|«أ فأنت تنقذ من فی النّار»}} آیا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟<ref>منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏۱،ص:۴۲۷</ref>
 +
 
 +
آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن علیه السّلام کرد و فرمود: فرزندم! با اسیر خود [[مدارا]] کن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آیا نمی ‏بینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش می ‏کند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما [[اهل البیت|اهل بیت]] رحمت و مغفرتیم، پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بیاشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنیا رفتم از او [[قصاص]] کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. (یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع مکن) ... اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به [[عفو]] کردن، زیرا ما اهل بیتی می‏ باشیم که با گناهکار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم.<ref>منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏۱،ص:۴۲۷ </ref>
  
 
==حالات امام پیش از ضربت خوردن==
 
==حالات امام پیش از ضربت خوردن==
امام و در این ماه يك شب در خانه امام حسن عليه السّلام و يك شب در خانه امام حسين عليه السّلام و يك شب در خانه زينب دختر خود كه در خانه عبد الله بن جعفر بود افطار مى‏ نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمی کرد. و درباره سبب این کارش می فرمود:امر خدا نزديك شده است يك شب يا دو شب بيش نمانده است، مى‏ خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شكم من از طعام پر نباشد <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:318
+
[[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام در این ماه یک شب در خانه [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]] علیه السّلام و یک شب در خانه [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السّلام و یک شب در خانه [[حضرت زینب سلام الله علیها|زینب]] دختر خود که در خانه [[عبدالله بن جعفر طيار|عبدالله بن جعفر]] بود [[افطار]] مى‏ نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمی کرد. و درباره سبب این کارش می فرمود: امر خدا نزدیک شده است، یک شب یا دو شب بیش نمانده است، مى‏ خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شکم من از طعام پر نباشد.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۱۸
 
</ref>
 
</ref>
  
در تمام آن شب بيرون مى ‏آمد به اطراف آسمان نظر مى‏ كرد و مى ‏فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نشنيده ‏ام، اين شبى است كه مرا وعده شهادت داده» و شعری با این مضمون خواند:«كمر خود را براى مرگ محكم ببند كه مرگ البتّه به تو خواهد رسيد، و جزع مكن از مرگ چون به وادى تو درآيد»  <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:336</ref>
+
در تمام آن شب بیرون مى ‏آمد به اطراف آسمان نظر مى‏ کرد و مى ‏فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نشنیده ‏ام، این شبى است که مرا وعده شهادت داده»، و شعری با این مضمون خواند: «کمر خود را براى [[مرگ]] محکم ببند که مرگ البتّه به تو خواهد رسید، و جزع مکن از مرگ چون به وادى تو درآید».<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۳۶</ref>
همچنین نقل شده است که  حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع می کرد و و به درگاه خداوند دعا می کرد و عرضه میداشت: {{متن حدیث|«اللّهمّ بارك لى فى الموت»}}؛خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، و بسيار می گفت: {{متن حدیث|«انّا للّه و انّا اليه راجعون»}}. و كلمه مباركه {{متن حدیث|«لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم»}} را بسيار ذکر می کرد و بسيار صلوات‏ می فرستاد و استغفار می کرد.  
+
 
<ref>منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج‏1،ص:419</ref>
+
همچنین نقل شده است که  حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع می کرد و به درگاه خداوند [[دعا]] می کرد و عرضه می داشت: {{متن حدیث|«اللّهمّ بارک لى فى الموت»}}؛ خداوندا مبارک گردان براى من مرگ را، و بسیار می گفت: {{متن حدیث|«انّا للّه و انّا الیه راجعون»}}. و کلمه مبارکه {{متن حدیث|«لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظیم»}} را بسیار ذکر می کرد و بسیار صلوات‏ می فرستاد و استغفار می کرد.<ref>منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۱۹</ref>
  
همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى نماز شب به مسجد نيامد و در تمام آن شب بيدار بود و به عبادت حق تعالى مشغول بود.امّ كلثوم پرسید: يا امير المؤمنين سبب بيدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود:در صبح اين شب شهيد خواهم شد.امّ كلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى ‏توان گريخت. <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:336</ref>
+
همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى [[نماز شب]] به مسجد نیامد و در تمام آن شب بیدار و به عبادت حق تعالى مشغول بود. [[ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب|امّ کلثوم]] پرسید: یا امیر المؤمنین سبب بیدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود: در صبح این شب شهید خواهم شد. امّ کلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى ‏توان گریخت.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۳۶</ref>
  
 
==سخنان امام پیش از شهادت==
 
==سخنان امام پیش از شهادت==
مشهور در ميان علماى شيعه این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد، و درشب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید.
+
مشهور در میان علماى [[شیعه|شیعه]] این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک [[ماه رمضان|رمضان]] سال چهلم هجری ضربت خورد، و در شب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید.
در این شب امام علیه السلام  فرزندان و اهل بيت خود را جمع كرد و با ایشان وداع فرمود که : «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو  مرا کفایت خواهد کرد»  
+
در این شب امام علیه السلام  فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با ایشان وداع کرد و فرمود: «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو  مرا کفایت خواهد کرد».
امام سپس فرزندان و اهلبیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام  ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردن تناول نفرمود و لبهایش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبين مبارکش مثل مروارید مى‏ريخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه چون نزديك وفات مؤمن مى‏شود، عرق مى‏كند جبين او مانند مرواريد تر، و ناله او ساكن مى ‏شود».
+
 
همه به گريه افتادند. امام حسن عليه السّلام گفت: «اى پدر به گونه ای سخن مى ‏گوئى كه گويا از خود نااميد شده‏ اى»  
+
امام سپس فرزندان و اهل بیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام  ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردن تناول نفرمود و لبهایش فقط به [[ذکر]] خداوند مشغول بود و عرق از جبین مبارکش مثل مروارید مى‏ ریخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنیدم از [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که چون نزدیک وفات مؤمن مى ‏شود، عرق مى‏ کند جبین او مانند مروارید تر، و ناله او ساکن مى ‏شود».
امام  فرمود: «اى فرزند گرامى يك شب پيش از آنكه اين واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم، از آزارهاى اين امّت به او شكايت كردم، گفت: نفرين كن بر ايشان، پس گفتم: خداوندا بدل من بدان را بر ايشان مسلّط گردان، و بدل ايشان بهتر از ايشان به من روزى كن، پس حضرت رسول فرمود كه: خدا دعاى تو را مستجاب كرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد، و اكنون سه شب گذشته است».
+
همه به گریه افتادند. امام حسن علیه السّلام گفت: «اى پدر به گونه ای سخن مى ‏گوئى که گویا از خود ناامید شده‏ اى».
سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را وصيّت مى‏ كنم به برادرت حسين. شماها از منيد و من از شمايم»
+
 
سپس  امام رو كرد به فرزندان ديگر كه از همسران دیگر امام غير فاطمه بودند وايشان را وصيّت فرمود كه با حسن و حسين علیهما السلام مخالفت نكنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نيكو كرامت كند، امشب از ميان شما مى ‏روم و به حبيب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق مى‏ شوم، چنانچه مرا وعده داده است».<ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:348</ref>
+
امام  فرمود: «اى فرزند گرامى یک شب پیش از آنکه این واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم، از آزارهاى این امّت به او شکایت کردم، گفت: نفرین کن بر ایشان، پس گفتم: خداوندا بجای من بدان را بر ایشان مسلّط گردان، و بدل ایشان بهتر از ایشان به من روزى کن، پس حضرت رسول فرمود که: خدا دعاى تو را مستجاب کرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهند آورد، و اکنون سه شب گذشته است».
 +
 
 +
سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را [[وصیت|وصیت]] مى‏ کنم به برادرت حسین. شماها از منید و من از شمایم». سپس  امام رو کرد به فرزندان دیگر که از همسران دیگر امام غیر [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] بودند و ایشان را وصیت فرمود که با حسن و حسین علیهما السلام مخالفت نکنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نیکو کرامت کند، امشب از میان شما مى ‏روم و به حبیب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق مى‏ شوم، چنانچه مرا وعده داده است».<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۸</ref>
  
 
===وصیت امام درباره تجهیز و تدفین===
 
===وصیت امام درباره تجهیز و تدفین===
سپس امام به فرزندشان امام حسن علیه السلام فرمود: اى حسن! وقتی از دنيا رفتم، مرا غسل ده و كفن كن و با بقيّه حنوط رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه از كافور بهشت است و جبرئيل براى آن حضرت آورده بود حنوط كن. هنگامی که مرا برای تدفین روى تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو كه تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است. ... پس از اینکه بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاك را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته ای خواهی یافت كه پدرم حضرت نوح عليه السّلام براى من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روى آن تخته دفن كن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى يافت از خشتهاى بزرگ، آنها را بر روى من بچين، پس اندكى صبر كن و يك خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهى ديد زيرا به جدّ تو رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان كه هر پيغمبرى بميرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصىّ او در مغرب باشد، حق تعالى روح و جسد او را با روح و جسد وصىّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا مى ‏شوند، باز هر يك به قبرهاى خود برمى ‏گردند. سپس قبر مرا از خاك پر كن و محل قبر مرا پنهان كن. هنگام صبح تابوتى بر ناقه ‏اى ببند، و سر آن ناقه را به كسى بده كه به جانب مدينه بكشد تا آنكه مردم ندانند كه من در كجا مدفون شده‏ ام <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:349</ref>
+
سپس امام به فرزندشان امام حسن علیه السلام فرمود: اى حسن! وقتی از دنیا رفتم، مرا [[غسل]] ده و کفن کن و با بقیه حنوط رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که از کافور [[بهشت]] است و [[جبرئیل|جبرئیل]] براى آن حضرت آورده بود حنوط کن. هنگامی که مرا برای تدفین روى تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. [[فرشتگان|ملائکه]] جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو که تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است. ... پس از اینکه بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاک را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته ای خواهی یافت که پدرم [[حضرت نوح]] علیه السّلام براى من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روى آن تخته دفن کن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى یافت از خشتهاى بزرگ، آنها را بر روى من بچین، پس اندکى صبر کن و یک خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهى دید زیرا به جدّ تو رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان که هر پیغمبرى بمیرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصىّ او در مغرب باشد، حق تعالى [[روح]] و جسد او را با روح و جسد وصىّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا مى ‏شوند، باز هر یک به قبرهاى خود برمى ‏گردند. سپس قبر مرا از خاک پر کن و محل قبر مرا پنهان کن. هنگام صبح [[تابوت|تابوتى]] بر ناقه ‏اى ببند، و سر آن ناقه را به کسى بده که به جانب [[مدینه]] بکشد تا آنکه مردم ندانند که من در کجا مدفون شده‏ ام.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۹</ref>
در بعضى از روايات معتبر از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرزند خود امام حسين عليه السّلام را امر كرد كه برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید: در مسجد كوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعدة بن هبيره، تا دشمنان امام از خوارج و بنى اميّه محل قبر ایشان را نشناسند مبادا که اراده كنند جسد مطهر امام را خارج نمایند<ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:350</ref>
 
  
===وصیت امام درباره فتنه های پس از شهادت ایشان===
+
در بعضى از روایات معتبر از [[امام صادق|امام جعفر صادق]] علیه السّلام روایت شده که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرزند خود امام حسین علیه السّلام را امر کرد که برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید: در [[مسجد کوفه]] و در رحبه و در [[نجف]] و در خانه جعدة بن هبیره، تا دشمنان امام از [[خوارج]] و [[بنى امیه|بنى امیه]] محل قبر ایشان را نشناسند، مبادا که اراده کنند جسد مطهر امام را خارج نمایند.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۵۰</ref>
سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی كه فتنه ‏ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان اين امّت كينه‏ هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نيكو است».
 
  
سپس به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه ‏هاى بسيار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر كنيد تا خدا حكم كند ميان شما و دشمنان شما، او بهترين حكم كنندگان است. پس رو كرد به امام حسين عليه السّلام و فرمود: اى ابو عبد الله توئى شهيد اين امّت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا» <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:350</ref>
+
[[پرونده:کوفه (10).jpg|بندانگشتی|محل غسل دادن پیکر مطهر امام علی علیه السلام در خانه آن حضرت در کنار مسجد کوفه]]
 +
===وصیت امام درباره فتنه‌های آینده===
 +
سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی که [[فتنه]] ‏ها از هر سو رو به شما آورد و [[نفاق|منافقان]] این امّت کینه‏ هاى دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به [[صبر]] که عاقبت صبر نیکو است».
 +
 
 +
سپس به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه ‏هاى بسیار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر کنید تا خدا حکم کند میان شما و دشمنان شما، او بهترین حکم کنندگان است. پس رو کرد به امام حسین علیه السّلام و فرمود: اى ابو عبد الله توئى شهید این امّت، پس بر تو باد به [[تقوى]] و صبر بر بلا».<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۵۰</ref>
  
 
===لحظه شهادت امام علیه السلام===
 
===لحظه شهادت امام علیه السلام===
پس از این سخنان امام بیهوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در اين وقت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عمویم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند كه: زود بيا به نزد ما كه ما مشتاقيم بسوى تو»  
+
پس از این سخنان امام بیهوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در این وقت [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و عمویم [[حمزه]] و برادرم [[جعفر طیار|جعفر]] به نزد من آمدند گفتند که: زود بیا به نزد ما که ما مشتاقیم بسوى تو».
امام سپس به اهل بيت خود نظر كرد و فرمود:
+
امام سپس به اهل بیت خود نظر کرد و فرمود:
«همه را به خدا مى ‏سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نمايد»
+
«همه را به خدا مى ‏سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نماید».
  
سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من» و این ایه را قرائت فرمود که: {{متن قرآن|«لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ»}} <ref>آیه 61 سوره صافات</ref> براى مثل اين ثواب و منزلت بايد كه عمل كنند عمل كنندگان
+
سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من» و این [[آیه]] را قرائت فرمود که: {{متن قرآن|«لِمِثْلِ هذا فَلْیعْمَلِ الْعامِلُونَ»}}<ref>آیه ۶۱ سوره صافات</ref> براى مثل این ثواب و منزلت باید که عمل کنند عمل کنندگان، و نیز این آیه را {{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»}}<ref>آیه ۱۲۸ سوره نحل</ref> یعنی به درستى که خدا با آنهاست که پرهیزکارى کردند و آنها که نیکوکار بودند.  
و نیز این آیه را {{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»}} <ref>آیه 128 سوره نحل</ref> یعنی به درستى كه خدا با آنهاست كه پرهيزكارى كردند و آنها كه نيكوكار بودند.  
+
پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذکر خدا گردید، رو به [[قبله]] کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاى مبارک خود را بسوى قبله کشید و شهادت به وحدانیت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۵۰</ref>
پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذكر خدا گرديد، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاى مبارك خود را بسوى قبله كشيد و شهادت به وحدانيّت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.<ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:350</ref>
 
  
== خبر دادن پیامبر نسبت به شهادت امام علی علیه السلام==  
+
==خبردادن از شهادت علی علیه‌السلام==
رسول خدا صلی الله علیه و آله به على ابن ابى طالب عليه السّلام فرمود: يا ابا تراب! آيا شما را از شقی ترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد:آرى ما را از آن خبر دهيد، پيغمبر فرمود: يكى از اشقياء «احيمر» ثمود است كه ناقه حضرت صالح عليه السّلام را پى كرد، و ديگرى آن كس است كه محاسنت را با خونت خضاب خواهد كرد <ref>إعلام الورى، الطبرسي ،ج‏1،ص:165 ؛  ينابيع المودة، القندوزي ،ج‏2،ص:397</ref>
+
در کتاب [[کشف الغمة (کتاب)|کشف الغمّه]] و [[مناقب ابن شهر آشوب (کتاب)|مناقب ابن شهرآشوب]] مذکور است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را در [[کوفه]] عارضه‏ اى روی داد، جمعى به عیادتش رفتند و گفتند: یا امیر المؤمنین ما در این‏ عارضه بر تو مى‏ ترسیم، حضرت فرمود: و لیکن من بر خود نمى‏ ترسم زیرا که شنیده‏ ام از [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] صادق و مصدّق که فرمود: شقى‏ ترین امّت جفت پى کننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگین خواهد کرد.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۱۷</ref>
  
==خبر دادن امام علی علیه السلام از شهادت خودشان==
+
در نقل دیگری آمده است: [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله به [[علی بن ابی طالب|على ابن ابى طالب]] علیه السّلام فرمود: یا ابا تراب! آیا تو را از شقی ترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد: آرى من را از آن خبر دهید، پیغمبر فرمود: یکى از اشقیاء «احیمر» [[قوم ثمود|ثمود]] است که ناقه [[حضرت صالح]] علیه السلام را پى کرد، و دیگرى آن کس است که محاسنت را با خونت خضاب خواهد کرد.<ref>إعلام الورى، الطبرسی ،ج‏۱،ص:۱۶۵؛ ینابیع المودة، القندوزی ،ج‏۲،ص:۳۹۷</ref>
در كتاب كشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذكور است كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را در كوفه عارضه‏ اى روی داد، جمعى به عيادتش رفتند و گفتند: يا امير المؤمنين ما در اين‏ عارضه بر تو مى‏ ترسيم، حضرت فرمود: و ليكن من بر خود نمى‏ ترسم زيرا كه شنيده‏ ام از پيغمبر صادق و مصدّق كه فرمود: شقى‏ ترين امّت جفت پى كننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگين خواهد كرد
 
<ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:317</ref>
 
  
أبو صالح حنفي از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض كردم: يا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها كه ديدم، پيامبر فرمود: بر ايشان نفرين كن! من گفتم: خداوند بهتر از ايشان را عوض آنها به من مرحمت كند و بدتر از مرا به ايشان عوض دهد» <ref>إثبات الهداة، الحر العاملي ،ج‏3،ص:474</ref> بد از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.
+
أبو صالح حنفی از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض کردم: یا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها که دیدم، پیامبر فرمود: بر ایشان نفرین کن! من گفتم: خداوند بهتر از ایشان را عوض آنها به من مرحمت کند و بدتر از مرا به ایشان عوض دهد».<ref>إثبات الهداة، الحر العاملی ،ج‏۳،ص:۴۷۴</ref> بد از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.
 
 
همچنین شيخ مفيد و ديگران به سندهاى معتبر روايت كرده ‏اند كه هنگامی که حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از مردم بيعت مى ‏گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد كه با آن حضرت بيعت كند، اما امام  بيعت او را قبول نفرمود. این ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بيعت كرد. چون پشت كرد، حضرت بار ديگر او را طلبيد و با او عهد کرد و سوگند داد كه بيعتش را نشكند. هنگام رفتن دوباره او را طلبيد و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: يا امير المؤمنين چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند كه مضمونش اين است كه: من به او بخشش مى‏ نمايم و نيكى مى‏ كنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد يارى است قبيله مراد،
 
سپس فرمود:
 
برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى ‏دانم كه وفا به عهدهاى خود نخواهى كرد، سپس امام  اسب زیبایی به او بخشید.  هنگامی که ابن ملجم  بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند اين ملعون كشنده من خواهد بود، گفتند: يا امير المؤمنين اجازه بده او را بکشیم اما امام دستورى نداد <ref>جلاء العيون، المجلسي ،ص:317</ref>
 
  
 +
همچنین [[شیخ مفید]] و دیگران به سندهاى معتبر روایت کرده ‏اند که هنگامی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از مردم [[بیعت]] مى ‏گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد که با آن حضرت بیعت کند، اما امام  بیعت او را قبول نفرمود. ابن ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بیعت کرد. چون پشت کرد، حضرت بار دیگر او را طلبید و با او عهد کرد و سوگند داد که بیعتش را نشکند. هنگام رفتن دوباره او را طلبید و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: یا امیر المؤمنین چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند که مضمونش این است که: من به او بخشش مى‏ نمایم و نیکى مى‏ کنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد یارى است قبیله مراد. سپس فرمود:
 +
برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى ‏دانم که وفا به عهدهاى خود نخواهى کرد، سپس امام  اسب زیبایی به او بخشید.  هنگامی که ابن ملجم  بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند این ملعون کشنده من خواهد بود، گفتند: یا امیر المؤمنین اجازه بده او را بکشیم، اما امام دستورى نداد.<ref>جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۱۷</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
*جلاء العيون، المجلسي
+
 
*منتهى الآمال، شيخ عباس قمى
+
*[[جلاءالعيون (کتاب)|جلاء العيون]]، علامه مجلسی
*الإرشاد، المفيد
+
*[[منتهى الآمال (کتاب)|منتهى الآمال]]، شيخ عباس قمى
*أعيان الشيعة:سيد محسن امين عاملى‏
+
*[[الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد (کتاب)|الإرشاد]]، شیخ مفيد
*أنساب الأشراف، البلاذري
+
*[[اعیان الشیعه (کتاب)|أعيان الشيعة]]، سيد محسن امين عاملى‏
*ينابيع المودة، القندوزي
+
*[[انساب الاشراف|أنساب الأشراف]]، البلاذری
*إثبات الهداة، الحر العاملي
+
*[[ینابیع الموده لذوی القربی (کتاب)|ينابيع المودة]]، القندوزی
 +
*[[اثبات الهداة (کتاب)|إثبات الهداة]]، شیخ حر عاملی
  
 
{{شناختنامه امام علی (ع)}}
 
{{شناختنامه امام علی (ع)}}
 
+
{{مناسبت های شیعه}}
 
[[رده:امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:وقایع ماه رمضان]]
 
[[رده:وقایع ماه رمضان]]
 
[[رده:سال ۴۰ هجری قمری]]
 
[[رده:سال ۴۰ هجری قمری]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۹

تقویم هجری قمری

روز واقعه:21 رمضان
سال ۴۰ هجری قمری

امام علی علیه السلام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری با توطئه خوارج و به دست ابن ملجم مرادی در مسجد کوفه مجروح، و در شب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، امام علی علیه السلام را از این واقعه خبر داده بود.

توطئه قتل حضرت علی علیه السلام توسط خوارج

بعد از جنگ نهروان و شکست سخت خوارج در برابر امام علی علیه السلام بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و برای کشتگان نهروان عزاداری کردند. در یکی از این جلسات سخن از امام علی علیه السلام و معاویه به میان و آمد و اینکه فتنه و آشوب در میان مسلمانان از سوی این دو نفر است و خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبیله اشجع گفت: به خدا قسم عمرو بن عاص هم کم از این دو نفر نیست، بلکه اصل و ریشه فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از خوارج برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. ابن ملجم مرادی قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت، حجّاج بن عبد اللّه معروف به برک کشتن معاویه و عمرو بن بکر تمیمى کشتن عمرو عاص را بر عهده گرفت.

قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. ابن ملجم به کوفه آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود، قطام دختر اخضر تیمیه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد. قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان کینه امام را در دل داشت، شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی علیه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان بن مجالد و شبیب بن بجره را که از خوارج بود به یاری ابن ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند.[۱] در روزهای بعد اشعث بن قیس نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او وعده همراهی داد. به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند.[۲]

ضربت خوردن امام در مسجد

محراب مسجد کوفه، محل ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام

امام علی علیه السلام به شبستان مسجد وارد شد و در حالی که مشغول تسبیح خداوند بود، کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم ملعون به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخیز از خواب براى نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است.[۳] امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه دارى.[۴]

ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»، و گفت: «فزتُ وَ ربّ الکعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم.[۵] ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که: «للّه الحکم یا علىّ، لا لک و لا لأصحابک».[۶]

البته در برخی نقل ها آمده که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز،[۷] یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت.[۸]

اهل مسجد صداى حضرت را شنیدند و بسوى محراب دویدند، و امیرالمؤمنین علی علیه السّلام را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مبارکش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود: این آن است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول.[۹]

امام حسن و امام حسین علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند. امیر المؤمنین علیه السّلام امام حسن علیه السّلام را به جاى خود گذاشت که با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می شد.[۱۰]

امام حسن علیه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و ‏گفت: ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نیست، اینک جدّ تو محمد مصطفى -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو خدیجه کبرى، و مادرت فاطمه زهرا علیهماالسلام و حوریان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو ملائکه آسمان را به گریه‏ در آورده است.[۱۱]

مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن علیه السلام به او فرمود: ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر دیگران اختیار کرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آیا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نیکی‏های او به تو این بود؟ ابن ملجم سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی‏ گفت. آنگاه امام حسن علیه السّلام به پدر عرض کرد: «این ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست». امیر المؤمنین علیه السّلام به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: ای ابن ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بد امامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی، ای شقی ‏ترین اشقیاء. ابن ملجم گریست و این آیه از قرآن را خواند: «أ فأنت تنقذ من فی النّار» آیا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟[۱۲]

آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن علیه السّلام کرد و فرمود: فرزندم! با اسیر خود مدارا کن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آیا نمی ‏بینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش می ‏کند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بیت رحمت و مغفرتیم، پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بیاشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. (یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع مکن) ... اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به عفو کردن، زیرا ما اهل بیتی می‏ باشیم که با گناهکار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم.[۱۳]

حالات امام پیش از ضربت خوردن

امام علی علیه السلام در این ماه یک شب در خانه امام حسن علیه السّلام و یک شب در خانه امام حسین علیه السّلام و یک شب در خانه زینب دختر خود که در خانه عبدالله بن جعفر بود افطار مى‏ نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمی کرد. و درباره سبب این کارش می فرمود: امر خدا نزدیک شده است، یک شب یا دو شب بیش نمانده است، مى‏ خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شکم من از طعام پر نباشد.[۱۴]

در تمام آن شب بیرون مى ‏آمد به اطراف آسمان نظر مى‏ کرد و مى ‏فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نشنیده ‏ام، این شبى است که مرا وعده شهادت داده»، و شعری با این مضمون خواند: «کمر خود را براى مرگ محکم ببند که مرگ البتّه به تو خواهد رسید، و جزع مکن از مرگ چون به وادى تو درآید».[۱۵]

همچنین نقل شده است که حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع می کرد و به درگاه خداوند دعا می کرد و عرضه می داشت: «اللّهمّ بارک لى فى الموت»؛ خداوندا مبارک گردان براى من مرگ را، و بسیار می گفت: «انّا للّه و انّا الیه راجعون». و کلمه مبارکه «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظیم» را بسیار ذکر می کرد و بسیار صلوات‏ می فرستاد و استغفار می کرد.[۱۶]

همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى نماز شب به مسجد نیامد و در تمام آن شب بیدار و به عبادت حق تعالى مشغول بود. امّ کلثوم پرسید: یا امیر المؤمنین سبب بیدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود: در صبح این شب شهید خواهم شد. امّ کلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى ‏توان گریخت.[۱۷]

سخنان امام پیش از شهادت

مشهور در میان علماى شیعه این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد، و در شب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید. در این شب امام علیه السلام فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با ایشان وداع کرد و فرمود: «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو مرا کفایت خواهد کرد».

امام سپس فرزندان و اهل بیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردن تناول نفرمود و لبهایش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبین مبارکش مثل مروارید مى‏ ریخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنیدم از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که چون نزدیک وفات مؤمن مى ‏شود، عرق مى‏ کند جبین او مانند مروارید تر، و ناله او ساکن مى ‏شود». همه به گریه افتادند. امام حسن علیه السّلام گفت: «اى پدر به گونه ای سخن مى ‏گوئى که گویا از خود ناامید شده‏ اى».

امام فرمود: «اى فرزند گرامى یک شب پیش از آنکه این واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم، از آزارهاى این امّت به او شکایت کردم، گفت: نفرین کن بر ایشان، پس گفتم: خداوندا بجای من بدان را بر ایشان مسلّط گردان، و بدل ایشان بهتر از ایشان به من روزى کن، پس حضرت رسول فرمود که: خدا دعاى تو را مستجاب کرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهند آورد، و اکنون سه شب گذشته است».

سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را وصیت مى‏ کنم به برادرت حسین. شماها از منید و من از شمایم». سپس امام رو کرد به فرزندان دیگر که از همسران دیگر امام غیر فاطمه بودند و ایشان را وصیت فرمود که با حسن و حسین علیهما السلام مخالفت نکنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نیکو کرامت کند، امشب از میان شما مى ‏روم و به حبیب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق مى‏ شوم، چنانچه مرا وعده داده است».[۱۸]

وصیت امام درباره تجهیز و تدفین

سپس امام به فرزندشان امام حسن علیه السلام فرمود: اى حسن! وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل ده و کفن کن و با بقیه حنوط رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که از کافور بهشت است و جبرئیل براى آن حضرت آورده بود حنوط کن. هنگامی که مرا برای تدفین روى تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو که تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است. ... پس از اینکه بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاک را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته ای خواهی یافت که پدرم حضرت نوح علیه السّلام براى من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روى آن تخته دفن کن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى یافت از خشتهاى بزرگ، آنها را بر روى من بچین، پس اندکى صبر کن و یک خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهى دید زیرا به جدّ تو رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان که هر پیغمبرى بمیرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصىّ او در مغرب باشد، حق تعالى روح و جسد او را با روح و جسد وصىّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا مى ‏شوند، باز هر یک به قبرهاى خود برمى ‏گردند. سپس قبر مرا از خاک پر کن و محل قبر مرا پنهان کن. هنگام صبح تابوتى بر ناقه ‏اى ببند، و سر آن ناقه را به کسى بده که به جانب مدینه بکشد تا آنکه مردم ندانند که من در کجا مدفون شده‏ ام.[۱۹]

در بعضى از روایات معتبر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرزند خود امام حسین علیه السّلام را امر کرد که برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید: در مسجد کوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعدة بن هبیره، تا دشمنان امام از خوارج و بنى امیه محل قبر ایشان را نشناسند، مبادا که اراده کنند جسد مطهر امام را خارج نمایند.[۲۰]

محل غسل دادن پیکر مطهر امام علی علیه السلام در خانه آن حضرت در کنار مسجد کوفه

وصیت امام درباره فتنه‌های آینده

سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی که فتنه ‏ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان این امّت کینه‏ هاى دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر نیکو است».

سپس به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه ‏هاى بسیار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر کنید تا خدا حکم کند میان شما و دشمنان شما، او بهترین حکم کنندگان است. پس رو کرد به امام حسین علیه السّلام و فرمود: اى ابو عبد الله توئى شهید این امّت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا».[۲۱]

لحظه شهادت امام علیه السلام

پس از این سخنان امام بیهوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در این وقت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و عمویم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند که: زود بیا به نزد ما که ما مشتاقیم بسوى تو». امام سپس به اهل بیت خود نظر کرد و فرمود: «همه را به خدا مى ‏سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نماید».

سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من» و این آیه را قرائت فرمود که: «لِمِثْلِ هذا فَلْیعْمَلِ الْعامِلُونَ»[۲۲] براى مثل این ثواب و منزلت باید که عمل کنند عمل کنندگان، و نیز این آیه را «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»[۲۳] یعنی به درستى که خدا با آنهاست که پرهیزکارى کردند و آنها که نیکوکار بودند. پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذکر خدا گردید، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاى مبارک خود را بسوى قبله کشید و شهادت به وحدانیت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.[۲۴]

خبردادن از شهادت علی علیه‌السلام

در کتاب کشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذکور است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را در کوفه عارضه‏ اى روی داد، جمعى به عیادتش رفتند و گفتند: یا امیر المؤمنین ما در این‏ عارضه بر تو مى‏ ترسیم، حضرت فرمود: و لیکن من بر خود نمى‏ ترسم زیرا که شنیده‏ ام از پیغمبر صادق و مصدّق که فرمود: شقى‏ ترین امّت جفت پى کننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگین خواهد کرد.[۲۵]

در نقل دیگری آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله به على ابن ابى طالب علیه السّلام فرمود: یا ابا تراب! آیا تو را از شقی ترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد: آرى من را از آن خبر دهید، پیغمبر فرمود: یکى از اشقیاء «احیمر» ثمود است که ناقه حضرت صالح علیه السلام را پى کرد، و دیگرى آن کس است که محاسنت را با خونت خضاب خواهد کرد.[۲۶]

أبو صالح حنفی از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض کردم: یا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها که دیدم، پیامبر فرمود: بر ایشان نفرین کن! من گفتم: خداوند بهتر از ایشان را عوض آنها به من مرحمت کند و بدتر از مرا به ایشان عوض دهد».[۲۷] بد از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.

همچنین شیخ مفید و دیگران به سندهاى معتبر روایت کرده ‏اند که هنگامی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از مردم بیعت مى ‏گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد که با آن حضرت بیعت کند، اما امام بیعت او را قبول نفرمود. ابن ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بیعت کرد. چون پشت کرد، حضرت بار دیگر او را طلبید و با او عهد کرد و سوگند داد که بیعتش را نشکند. هنگام رفتن دوباره او را طلبید و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: یا امیر المؤمنین چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند که مضمونش این است که: من به او بخشش مى‏ نمایم و نیکى مى‏ کنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد یارى است قبیله مراد. سپس فرمود: برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى ‏دانم که وفا به عهدهاى خود نخواهى کرد، سپس امام اسب زیبایی به او بخشید. هنگامی که ابن ملجم بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند این ملعون کشنده من خواهد بود، گفتند: یا امیر المؤمنین اجازه بده او را بکشیم، اما امام دستورى نداد.[۲۸]

پانویس

  1. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص۴۱۳؛الإرشاد، المفید ،ج‏۱، ص۱۷
  2. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۱۳
  3. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۱
  4. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۱
  5. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۱
  6. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۲۲
  7. الإرشاد، المفید ،ج‏۱،ص:۱۹؛أعیان الشیعة:سید محسن امین عاملى‏، ج۱، ص۵۳۱
  8. أنساب الأشراف، البلاذری ،ج‏۲،ص:۴۹۲
  9. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۲؛منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۲۳
  10. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۲۴
  11. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۲۴
  12. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏۱،ص:۴۲۷
  13. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏۱،ص:۴۲۷
  14. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۱۸
  15. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۳۶
  16. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۱،ص:۴۱۹
  17. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۳۶
  18. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۸
  19. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۴۹
  20. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۵۰
  21. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۵۰
  22. آیه ۶۱ سوره صافات
  23. آیه ۱۲۸ سوره نحل
  24. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۵۰
  25. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۱۷
  26. إعلام الورى، الطبرسی ،ج‏۱،ص:۱۶۵؛ ینابیع المودة، القندوزی ،ج‏۲،ص:۳۹۷
  27. إثبات الهداة، الحر العاملی ،ج‏۳،ص:۴۷۴
  28. جلاء العیون، المجلسی ،ص:۳۱۷

منابع