تفکر: تفاوت بین نسخهها
| (۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) | |||
| سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
| − | + | «تفکّر» سیر در معلومات موجود است تا مجهولاتى که ملازم با آنهایند معلوم گردند.<ref>نثر طوبى، ج ۲، ص ۲۷۰.</ref> تفکر، ویژگی منحصر به فرد [[انسان]] در میان مخلوقات و یک امر [[فطرت|فطری]] و ناشی از طبیعت انسانی است؛ چنانچه هیچ کس بدون تفکر و به کار گیری [[عقل]]، نمی تواند زندگی کند.<ref> فایده منطق چیست؟،دانشنامه رشد </ref> در [[قرآن کریم]] و [[احادیث]] به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده شده است. | |
| − | == | + | ==واژههای مرتبط با تفکر== |
| − | واژه | + | واژه «تفکر» با واژه هایى همچون '''اعتبار'''، '''تذکر'''، '''تدبّر'''، '''نظر'''، '''عقل''' و '''علم''' همسو و مرتبط است، گرچه تفاوت هایى نیز بین آنها وجود دارد، چنان که گفته شده: حقیقت تفکر احضار دو معرفت در قلب براى نتیجه گرفتن معرفت سوم و «اعتبار» عبور از دو معرفت به معرفت سوم و تذکر برخورد به دو معرفت است.<ref>الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.</ref> برخى در تفاوت تفکر با تذکر گفته اند: «تفکر» شناخت چیزى است، هر چند قبلا هیچ گونه اطلاعى از آن وجود نداشته باشد؛ ولى «تذکر» در موردى است که انسان قبلا با آن موضوع هر چند از طریق آگاهى هاى فطرى آشنایى داشته باشد.<ref>نمونه، ج ۹، ص ۷۶؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۳۶.</ref> برخى هم تذکر را تفکر در امورى براى راه یافتن به نتیجه اى دانسته اند که مورد غفلت واقع شده یا پیش از آن مجهول بوده است.<ref>المیزان، ج ۸، ص ۳۸۱.</ref> |
| − | در تفاوت | + | در تفاوت بین تفکر و تدبر هم گفته شده که «تدبر» تصرف قلب در توجه به عواقب امور<ref>الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.</ref> و رموز آن است،<ref> نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲.</ref> ولى «تفکر» تصرف قلب در توجه به ادله است.<ref>الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.</ref> «نظر» نیز به معانى مختلفى<ref>نثر طوبى، ج ۲، ص ۴۷۵.</ref> مانند فکر و اندیشه کردن آمده است. «عقل» هم به معناى مصدرى، ادراک کامل چیزى و به معناى اسمى، حقیقتى است که خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخیص می دهد.<ref>همان، ص ۱۷۹.</ref> به گفته اى، ثمره فکر، «علم» است و از آن در قلب تغییرى حاصل مى شود که حال نامیده مى شود و از حال تغییرى در جوارح پدید مى آید که عمل خوانده مى شود.<ref>الموسوعه الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.</ref> |
| − | در [[قرآن | + | در [[قرآن کریم]] افزون بر واژه تفکر که مشتقات آن که ۱۸ بار بکار رفته، مشتقّات واژه هاى مرتبط با موضوع تفکر، نظیر تدبّر، تذکر، تفقه، اعتبار، نظر و عقل نیز فراوان بکار رفته است. |
| − | == | + | ==اهمیت و جایگاه تفکر== |
| − | بدون | + | بدون شک حیات انسانى حیاتى فکرى است و آن با ادراکى سامان مى یابد که فکر نامیده مى شود. لازمه این سخن آن است که فکر هر چه صحیح تر باشد حیات و زندگى استوارتر خواهد بود، بنابراین زندگى استوار انسانى با فکر استوار رابطه مستقیم دارد. این حقیقت را خداوند با راه هاى مختلف و اسلوب هاى متنوع بیان کرده است؛ مانند آنجا که در تمثیلى، هدایت یافتگان را در برابر گمراهان قرار داده، مى فرماید: {{متن قرآن|«أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ...»}}<ref>[[آیه 122 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۱۲۲.]]</ref>؛ آیا کسى که مرده دل بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، همانند کسى است که گویى در تاریکى ها گرفتار است و از آن بیرون شدنى نیست. |
| − | + | یا آنجا که دانایان را با نادانان برابر نمى داند: {{متن قرآن|«... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ...»}}<ref>[[آیه 9 سوره زمر|سوره زمر، آیه ۹.]]</ref>؛ افزون بر این یادآور مى شود که آنچه به آن دعوت و هدایت مى کند راهى است از راه هاى فکرى، چون [[قرآن]] را دعوت کننده به بهترین ملت یا سنت یا طریقه دانسته است: {{متن قرآن|«إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ ...»}}<ref>[[آیه 9 سوره اسراء|سوره اسراء، آیه ۹.]]</ref>؛ و به هر حال آن طریقه و سنت، صراطى است حیاتى که استوارتر بودن آن متوقف بر این است که طریق فکر در آن استوارتر باشد؛ همچنین به صراط مستقیم و راه روشنى هدایت مى کند که نه مخالف با حق بوده و نه برخى اجزاى آن، مخالف با برخى دیگر است: {{متن قرآن|«{{آیه|5|15}} 💠<ref>[[آیه 15 سوره مائده|سوره مائده، آیه ۱۵.]]</ref> {{آیه|5|16}}<ref>[[آیه 16 سوره مائده|همان، آیه ۱۶.]]</ref>»}}؛ خداوند متعالى در کتاب خویش حتى در یک آیه از بندگان نخواسته تا کورکورانه به او و آنچه از جانب اوست ایمان بیاورند، یا ندانسته در راهى قدم نهند.<ref>المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.</ref> | |
| − | خداوند سبحان حتى | + | خداوند سبحان حتى شرایعى را که براى بندگان جعل کرده ـ با این که عقل به تفاصیل ملاکات آنها راه ندارد ـ به امورى که به منزله استدلال است تعلیل کرده؛ مانند این که: |
| + | * [[نماز]] را بازدارنده از فحشا و منکر: {{متن قرآن|«... إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ...»}}<ref>[[آیه 45 سوره عنکبوت|سوره عنکبوت، آیه ۴۵.]]</ref>. | ||
| + | *[[روزه]] را مایه تقوا: {{متن قرآن|«{{آیه|2|183}}»}}<ref>[[آیه 183 سوره بقره|سوره بقره، آیه ۱۸۳.]]</ref>. | ||
| + | *[[وضو]] را وسیله طهارت معرفى کرده است: {{متن قرآن|«{{آیه|5|6}}»}}<ref>[[آیه 6 سوره مائده|سوره مائده، آیه ۶.]]</ref>. | ||
| − | [[ | + | این ادراک عقلى ـ یعنى طریقه فکر صحیح که قرآن کریم مردم را در تشخیص حق و باطل، خیر و شر و نفع و ضرر به آن ارجاع داده ـ همان چیزى است که انسان بر حسب [[فطرت]] خویش از آن آگاه است یا به گفته برخى گاهى با تقلید و گاهى با ممارست و در [[پیامبران]] با نور الهى در اصل فطرت محقق مى شود.<ref>الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.</ref> |
| − | + | [[قرآن کریم]] به '''تفکر و تدبر''' بسیار اهمیت داده و شمار فراوانى از آیات براى ترغیب به آن آمده اند، چنان که با جستجو در آیات بدست مى آید که خداوند بیش از ۳۰۰ مورد انسان را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده است.<ref>المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.</ref> | |
| − | + | افزون بر این در آیات بسیارى عدم تفکر و تعقل را توبیخ و ملامت کرده است: | |
| + | *{{متن قرآن|«{{آیه|6|50}}»}}<ref>[[آیه 50 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۵۰.]]</ref>. | ||
| + | *{{متن قرآن|«{{آیه|6|32}}»}}<ref>[[آیه 32 سوره انعام|همان، آیه ۳۲.]]</ref>. | ||
| + | <br> | ||
| + | و براى آنان که در مسیر جهل و عدم تعقل گام برمى دارند و از سرمایه فکر و خرد خویش استفاده نمى کنند رجس و پلیدى شک و تردید قرار داده است، آنچنان که به ایمان موفق نمى شوند: {{متن قرآن|«{{آیه|10|100}}»}}<ref>[[آیه 100 سوره یونس|سوره یونس، آیه ۱۰۰.]]</ref>.<ref> نمونه، ج ۸، ص ۳۹۰.</ref> | ||
| − | + | از نگاه [[قرآن]] اعراض کنندگان از تعقل، از چارپایان نیز کمترند: {{متن قرآن|«{{آیه|8|22}}»}}<ref>[[آیه 22 سوره انفال|سوره انفال، آیه ۲۲.]]</ref>؛ و ادراک حق به وسیله تعقل غایت آفرینش وى بر حسب حیات معنوى اوست، چنان که رسیدن به اجل مسمّا (مدت مقرر) غایت حیات صورى دنیوى اوست: {{متن قرآن|«... وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»}}<ref>[[آیه 67 سوره غافر|سوره غافر، آیه ۶۷.]]</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۷.</ref> | |
| − | + | برخى با توجه به آیاتى چون {{متن قرآن|«... إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»}}<ref>[[آیه 42 سوره زمر|سوره زمر، آیه ۴۲.]]</ref>؛ و {{متن قرآن|«... كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»}}<ref>[[آیه 24 سوره یونس|سوره یونس، آیه ۲۴.]]</ref>. تفکر را مبدأ وصول به حقیقت، علم و شناخت معرفى کرده اند.<ref>المنیر، ج ۹، ص ۱۶۵.</ref> روایات نیز تصریح مى کنند که هیچ عبادتى همانند تفکر نیست<ref>بحارالانوار، ج ۱، ص ۸۸، ۹۴.</ref>؛ و این که ساعتى تفکر برتر از عبادت یک<ref> بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۷.</ref> یا ۷۰ سال<ref> کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷.</ref> است و این تفاوت به لحاظ اختلاف مراتب شخص متفکر و موضوع تفکر است.<ref> کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷؛ کنزالدقائق، ج ۲، ص ۳۲۰.</ref> در علم [[منطق]] نیز تفکر، شاخصه اصلى و فصل ممیز انسان از دیگر حیوانات به شمار آمده و انسان را حیوان ناطق (:متفکر) تعریف کرده اند.<ref>ر.ک: الاشارات والتنبیهات، ج ۱، ص ۱۱ ، ۷۷.</ref> | |
| − | + | تفکر در صورتى انسان را به حق و حقیقت رهنمون مى شود که در فضایى عارى از هر گونه وابستگى و پیشداورى انجام شود وگرنه چنانچه شخص متفکر قبل از تفکر، گرایش خود را به سمت و سویى خاص مشخص کرده و از پیش تصمیم گرفته باشد، تفکر او در همان محدوده صورت گرفته و به نتیجه دلخواه وى مى رسد، چنانکه ولید بن مغیره با این گرایش که مى خواست درباره [[قرآن]] چیزى بگوید که دعوت به آن را باطل و قوم خویش را راضى کند، مى اندیشید که قرآن را شعر یا افسانه یا کهانت یا سحر معرفى کند. او در این محدوده اندیشید و سرانجام به این نتیجه رسید که بگوید قرآن سحر و ساخته دست بشر است، از این رو به شدت مورد غضب و نفرین خداوند قرار گرفت:<ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۸۶ - ۸۷.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|74|18}} 💠<ref>[[آیه 18 سوره مدثر|سوره مدثر، آیه ۱۸.]]</ref> {{آیه|74|19}} 💠<ref>[[آیه 19 سوره مدثر|همان، آیه ۱۹.]]</ref> {{آیه|74|20}} 💠<ref>[[آیه 20 سوره مدثر|همان، آیه ۲۰.]]</ref> {{آیه|74|21}} 💠<ref>[[آیه 21 سوره مدثر|همان، آیه ۲۱.]]</ref> {{آیه|74|22}} 💠<ref>[[آیه 22 سوره مدثر|همان، آیه ۲۲.]]</ref> {{آیه|74|23}} 💠<ref>[[آیه 23 سوره مدثر|همان، آیه ۲۳.]]</ref> {{آیه|74|24}} 💠<ref>[[آیه 24 سوره مدثر|همان، آیه ۲۴.]]</ref> {{آیه|74|25}} 💠<ref>[[آیه 25 سوره مدثر|همان، آیه ۲۵.]]</ref>»}}. | |
| − | + | ==خاستگاه تفکر== | |
| − | + | بر اساس آیه ای از [[سوره مائده]]، پس از آن که قابیل هابیل را کشت، خداوند زاغى را برانگیخت تا زمین را بکاود و به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند: {{متن قرآن|«فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ ...»}}<ref>[[آیه 31 سوره مائده|سوره مائده، آیه ۳۱.]]</ref>. | |
| − | + | این آیه بیانگر حال انسان در بهره ورى از حس است؛ بدین صورت که او ابتدا خواص اشیا را از ناحیه حس تحصیل مى کند. سپس با تفکر در آنها به اهداف و مقاصد خود در زندگى دست مى یابد، همان گونه که در بحث علمى شناخت شناسى ـ برخلاف نظر کسانى که علم را فطرىِ انسان و بر اساس تذکر مى دانند ـ به اثبات رسیده که علوم و معارف فکرىِ انسان همه به حس منتهى مى شوند؛ توضیح آن که، انسان داراى علوم گسترده ای است که روز به روز افزایش مى یابند و اگر به گذشته بازگردیم خواهیم دید علوم بالفعل وى به تدریج نقصان یافته و در نهایت به صفر مى رسند و این خداوند است که با هدایت خویش: | |
| + | *{{متن قرآن|«{{آیه|20|50}}»}}<ref>[[آیه 50 سوره طه|سوره طاها، آیه ۵۰.]]</ref>. | ||
| + | *{{متن قرآن|«{{آیه|87|3}}»}}<ref>[[آیه 3 سوره اعلی|سوره اعلی، آیه ۳.]]</ref>؛ و فراهم آوردن اسباب دانایى وى (حس و فکر) چیزهایى را که نمى دانسته به او آموخته است: {{متن قرآن|«{{آیه|96|5}}»}}<ref>[[آیه 5 سوره علق|سوره علق، آیه ۵.]]</ref>. | ||
| − | + | [[قرآن کریم]] در اواسط [[سوره نحل]] تصریح مى کند آدمى هنگامى که از مادر متولد مى شود چیزى نمى داند و خدا (براى دانا شدن او) سمع و بصر و قلب را برایش قرار مى دهد: {{متن قرآن|«{{آیه|16|78}}»}}<ref>[[آیه 78 سوره نحل|سوره نحل، آیه ۷۸.]]</ref>. | |
| − | بر | + | کوتاه سخن آن که تأمل در حال انسان و تدبر در آیات قرآن، مانند آیه ۳۱ [[سوره مائده]]، گویاى این نکته است که علوم نظرى انسان ـ یعنى علم به خواص اشیا و معارف عقلى که پیرو آن بدست مى آید ـ از حسّ شروع مى شود و خداوند از طریق حس، خواص اشیا را به وى مى آموزد. به طور کلى آیاتى که مشتمل بر تعابیرى چون '''«ألم تر»'''، '''«أفلا یرون»'''، '''«أفرأیتم»''' و '''«أفلا تبصرون»''' اند، انسان را به جزئیاتى که خواص قابل احساس دارند سوق مى دهند و آیاتى که از تعبیراتى مانند '''«لقوم یعقلون»'''، '''«یتفکرون»'''، '''«یتذکرون»''' و '''«یفقهون»''' استفاده کرده اند انسان را به ادراک کلیات عقلى که به مبدأ و [[معاد]] ارتباط دارند، فرامى خوانند.<ref>المیزان، ج ۵، ص ۳۳۸.</ref> البته بیشترین بهره بردارى از حس، مربوط به توده مردم است که از تعقل در دقایق امور و ادراک حقیقت آنها و راهیابى به مصالح و مفاسدشان قاصرند و بهره مندى از عقل، ویژه خواص اندک شمار مردم است، از همین رو در برخى آیات، سمع بر عقل مقدم شده است: {{متن قرآن|«{{آیه|67|10}}»}}<ref>[[آیه 10 سوره ملک|سوره تبارک، آیه ۱۰.]]</ref><ref>المیزان، ج ۱۹، ص ۳۵۳.</ref> |
| − | + | ==زمینههاى تفکر== | |
| − | + | تفکر یا در امر [[دین]] است یا در غیر آن؛ مراد از امر دین، معامله بین عبد و رب است و در این صورت همه افکار عبد یا به خود و صفات و احوال خویش تعلق داشته، نظر او در موارد رضایت و غضب پروردگار منحصر است یا به معبود و اسما و صفات و افعال وى از ملک و ملکوت و آنچه در آسمان و زمین و بین آن هاست تعلق دارد<ref>الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.</ref>؛ ولى کسى که جز به دنیا و امور رفاهى آن نمى نگرد، تفکر او از حدود ماده نمى گذرد و خداوند به [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله دستور اعراض از چنین کسى را مى دهد:<ref>تفسیر موضوعى، ج ۶، ص ۸۶.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|53|29}}»}}<ref>[[آیه 29 سوره نجم|سوره نجم، آیه ۲۹.]]</ref>. | |
| − | [[ | + | *بر اساس برخى آیات که انگیزه نزول قرآن بر پیامبر را تبیین [[وحی|وحى]] الهى و تفکر و اندیشیدن مردم: {{متن قرآن|«{{آیه|16|44}}»}}<ref>[[آیه 44 سوره نحل|سوره نحل، آیه ۴۴.]]</ref>. |
| + | *[[تدبر در قرآن|تدبر]] در آیات [[قرآن]] و تذکر صاحبان خرد: {{متن قرآن|«{{آیه|38|29}}»}}<ref>[[آیه 29 سوره ص|سوره صاد، آیه ۲۹.]]</ref> معرفى مى کند. | ||
| + | *آیاتى که هدف توصیه هاى الهى و تبیین آیات را تعقل و تفکر مى دانند: {{متن قرآن|«... ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»}}<ref>[[آیه 151 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۱۵۱.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«... كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»}}<ref>[[آیه 219 سوره بقره|سوره بقره، آیه ۲۱۹.]]</ref>. | ||
| + | * مى توان قرآن و آیات آن را یکى از مهم ترین زمینه هاى تفکر دانست؛ از همین روست که خداوند قرآن را به زبانى نازل کرده که معارف آن فهم و ادراک پذیر باشند: {{متن قرآن|«{{آیه|12|2}}»}}<ref>[[آیه 2 سوره یوسف|سوره یوسف، آیه ۲.]]</ref> و [[سوره زخرف]]/۳ | ||
| + | *در آن قصه ها: {{متن قرآن|«{{آیه|7|176}}»}}<ref name="7:176">[[آیه 176 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۱۷۶.]]</ref>، {{متن قرآن|«لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ...»}}<ref>[[آیه 111 سوره یوسف|سوره یوسف، آیه ۱۱۱.]]</ref>. | ||
| + | *مَثَل هایى آورده است: {{متن قرآن|«{{آیه|59|21}}»}}<ref>[[آیه 21 سوره حشر|سوره حشر، آیه ۲۱.]]</ref>، {{متن قرآن|«{{آیه|10|24}}»}}<ref>[[آیه 24 سوره یونس|سوره یونس، آیه ۲۴.]]</ref>. | ||
| + | *بر این اساس و نیز با توجه به تقبیح و مذمت خداوند نسبت به کسانى که در قرآن تدبر نمى کنند: {{متن قرآن|«أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ...»}}<ref>[[آیه 82 سوره نساء|سوره نساء، آیه ۸۲.]]</ref>. عقیده جماعتى از حَشَویان و [[اخباریان]] باطل است که مى گویند: معناى قرآن را جز با سخن پیامبر صلى الله علیه و آله نشاید دانست؛ نیز سخن [[جبریه|مجبّران]] مردود است که مى گویند: هر چه را خدا خواهد کسى بداند به قلب او القا مى کند و کوشش و تدبر بنده در تحصیل علم قرآن و غیر آن مفید نیست.<ref>نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲-۲۵۳.</ref> | ||
| − | + | برخى دیگر از زمینه ها و موضوعات تفکر، عبارت اند از: | |
| − | |||
| − | برخى | + | * صحت و سلامت قواى ادراکى [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله جهت ادراک حقانیت وى: {{متن قرآن|«أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ ...»}}<ref name=":۰۰">[[آیه 184 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۱۸۴.]]</ref> و [[سوره سبا]]/۴۶. |
| + | * خلقت آسمان ها و زمین براى پى بردن به راز آفرینش آنها: {{متن قرآن|«... وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا ...»}}<ref>[[آیه 191 سوره آل عمران|سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.]]</ref>؛ و نیز وجهه باطنى و جنبه ارتباط آنها و هر چیزى که خدا آفریده است با پروردگار، براى تحصیل یقین:<ref>المیزان، ج ۸، ص ۳۴۸.</ref> {{متن قرآن|«وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»}}<ref>[[آیه 75 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۱۵۱.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ ...»}}<ref>[[آیه 185 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۱۸۵.]]</ref>. | ||
| + | * کیفیت آفرینش شتر، برافراشتگى آسمان، برپا داشته شدن کوه ها، گستردگى و استواى زمین و در نتیجه مهیا بودن آن براى سکونت و زندگى: <ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۲۷۴.</ref> {{متن قرآن|«{{آیه|88|17}} 💠<ref>[[آیه 17 سوره غاشیه|سوره غاشیه، آیه ۱۷.]]</ref> {{آیه|88|18}} 💠<ref>[[آیه 18 سوره غاشیه|همان، آیه ۱۸.]]</ref> {{آیه|88|19}} 💠<ref>[[آیه 19 سوره غاشیه|همان، آیه ۱۹.]]</ref> {{آیه|88|20}}<ref>[[آیه 20 سوره غاشیه|همان، آیه ۲۰.]]</ref>»}}. | ||
| + | * اعمال و رفتارى که انسان براى روز حساب از پیش مى فرستد: {{متن قرآن|«وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ...»}}<ref>[[آیه 18 سوره حشر|سوره حشر، آیه ۱۸.]]</ref>. <ref>المیزان، ج ۱۹، ص ۲۲۵.</ref> | ||
| + | * اطوار خلقت انسان از مرحله خاک تا نطفه و سپس علقه و نیز دوره هاى سنى وى از طفولیت و جوانى و سالمندى که در این میان برخى [[مرگ]] پیش رس یافته تا سرانجام هر کس به مدتى که مقرر است برسد: {{متن قرآن|«{{آیه|40|67}}»}}<ref>[[آیه 67 سوره غافر|سوره غافر، آیه ۶۷.]]</ref>. | ||
| + | * اُفتِ در خلقت در عمر دراز: {{متن قرآن|«{{آیه|36|68}}»}}<ref>[[آیه 68 سوره یس|سوره یاسین، آیه ۶۸.]]</ref>. | ||
| + | * تاریخ زندگى گذشتگان براى شناخت سنن و قوانینى که خداوند بر جوامع بشرى حاکم فرموده: {{متن قرآن|«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا ...»}}<ref>[[آیه 137 سوره آل عمران|سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«{{آیه|12|109}}»}}<ref>[[آیه 109 سوره یوسف|سوره یوسف، آیه ۱۰۹.]]</ref>. | ||
| + | * فرجام تکذیب آیات و سرپیچى از دستورات الهى: {{متن قرآن|«{{آیه|10|73}}»}}<ref>[[آیه 73 سوره یونس|سوره یونس، آیه ۷۳.]]</ref>؛ {{متن قرآن|«وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ»}}<ref>[[آیه 84 سوره اعراف|سوره اعراف، آیه ۸۴.]]</ref>. | ||
| + | * دشمنى آشکار شیطان با فرزندان [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] علیه السلام و گمراه کردن انبوهى از آنان: {{متن قرآن|«{{آیه|36|60}} 💠<ref>[[آیه 60 سوره یس|سوره یاسین، آیه ۶۰.]]</ref> {{آیه|36|61}} 💠<ref>[[آیه 61 سوره یس|همان، آیه ۶۱.]]</ref> {{آیه|36|62}}<ref>[[آیه 62 سوره یس|همان، آیه ۶۲.]]</ref>»}}. | ||
| + | * آیات و نشانه هاى الهى، مانند نحوه زندگى زنبور و کیفیت عسل سازى آن با رنگ هاى مختلف و نیز ویژگى درمانى آن: {{متن قرآن|«{{آیه|16|68}} 💠<ref>[[آیه 68 سوره نحل|سوره نحل، آیه ۶۸.]]</ref> {{آیه|16|69}}<ref>[[آیه 69 سوره نحل|همان، آیه ۶۹.]]</ref>»}}. | ||
| + | * آمد و شد شب و روز: {{متن قرآن|«... وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ... لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»}}<ref name=":۰">[[آیه 164 سوره بقره|سوره بقره، آیه ۱۶۴.]]</ref>. | ||
| + | * مسخر کردن شب و روز و خورشید و ماه براى انسان و نیز مسخر بودن ستارگان به فرمان الهى: {{متن قرآن|«{{آیه|16|12}}»}}<ref>[[آیه 12 سوره نحل|سوره نحل، آیه ۱۲.]]</ref>. | ||
| + | * آنچه را خداوند در زمین به رنگ هاى گوناگون براى انسان پدید آورده است: {{متن قرآن|«{{آیه|16|13}}»}}<ref>[[آیه 13 سوره نحل|همان، آیه ۱۳.]]</ref>. | ||
| + | * گستردگى زمین و وجود رودها و کوه ها در آن، جفت جفت قرار دادن میوه ها و پوشاندن روز به شب: {{متن قرآن|«{{آیه|13|13}}»}}<ref>[[آیه 13 سوره رعد|سوره رعد، آیه ۱۳.]]</ref>. | ||
| + | * آمدن باران و سیراب شدن مردمان و رویش گیاهان و درختان به وسیله آن: {{متن قرآن|«{{آیه|16|10}} 💠<ref>[[آیه 10 سوره نحل|سوره نحل، آیه ۱۰.]]</ref> {{آیه|16|11}}<ref>[[آیه 11 سوره نحل|همان، آیه ۱۱.]]</ref>»}}. | ||
| + | * آفرینش همسر براى انسان و قرار دادن مودّت و رحمت بین همسران: {{متن قرآن|«{{آیه|30|21}}»}}<ref>[[آیه 21 سوره روم|سوره روم، آیه ۲۱.]]</ref>. | ||
| + | * [[مرگ]] و حیات و خواب و بیدارى انسان ها: {{متن قرآن|«{{آیه|39|42}}»}}<ref>[[آیه 42 سوره زمر|سوره زمر، آیه ۴۲.]]</ref>. | ||
| + | * کشتى هایى که در دریا روان اند با آنچه به مردم سود مى رساند، زنده ساختن زمین مرده به وسیله نزول باران و پراکندگى هر گونه جنبنده اى در زمین، تغییر مسیر بادها و ابرهاى مسخر در میان زمین و آسمان: {{متن قرآن|«... وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»}}<ref name=":۰" />. | ||
| + | * بیم آور و امیدبخش نمایاندن برق: {{متن قرآن|«{{آیه|30|24}}»}}<ref>[[آیه 24 سوره روم|سوره روم، آیه ۲۴.]]</ref>. | ||
| + | * زنده ساختن برخى از مردگان در دنیا: {{متن قرآن|«... كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»}}<ref>[[آیه 73 سوره بقره|سوره بقره، آیه ۷۳.]]</ref>. | ||
| − | + | با این وجود، [[قرآن کریم]] انسان ها را از تفکر در ذات الهى برحذر داشته است: {{متن قرآن|«... وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ...»}}<ref>[[آیه 28 سوره آل عمران|سوره آل عمران، آیه ۲۸.]]</ref>.<ref> شرح فصوص الحکم، ص ۱۷.</ref>، زیرا مخلوقات نمى توانند به وى احاطه علمى پیدا کنند: {{متن قرآن|«... وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا»}}<ref>[[آیه 110 سوره طه|سوره طاها، آیه ۱۱۰.]]</ref>؛ اما درباره تفکر در صفات و اسماء و افعال [[خدا]] چنین منعى نیست، بلکه در آیات بسیارى به آن تشویق شده است.<ref>المیزان، ج ۴، ص ۹۰.</ref> به گفته برخى، در طریق معنوى تفکر، حجاب است و خداوند جلى تر از آن است که عقل با تفکر و نظر او را بشناسد و بر عاقل است که قلب خود را از تفکر تهى سازد و آنگاه که مى خواهد خدا را بشناسد باید از راه مشاهده باشد.<ref>جامع الاسرار، ص ۲۸۸، ۴۹۰ - ۴۹۱.</ref> | |
| − | + | ==آثار تفکر== | |
| + | تفکر در آیات الهى و شگفتى هاى آفرینش، [[انسان]] را به [[ایمان]] صحیح راهنمایى مى کند، زیرا این کارهاى شگفت تنها از خداوندى صادر مى شود که زنده و پابرجا و توانا و بى نیاز از همه است.<ref>المنیر، ج ۴، ص ۲۰۹.</ref> | ||
| − | + | برخى '''آثار تفکر''' که از آیات [[قرآن]] استفاده مى شوند عبارت اند از: | |
| − | در | + | *راهیابى انسان به [[توحید]] در پرستش: {{متن قرآن|«{{آیه|21|66}} 💠<ref>[[آیه 66 سوره انبیاء|سوره انبیاء، آیه ۶۶.]]</ref> {{آیه|21|67}}<ref>[[آیه 67 سوره انبیاء|همان، آیه ۶۷.]]</ref>»}}. |
| − | + | *شناخت [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] صلى الله علیه و آله و بیم دهى آشکار وى: {{متن قرآن|«أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ ...»}}<ref name=":۰۰" /> و [[سوره سبا]]/۳۴. | |
| − | + | *توجه کردن به [[آخرت]] و دنیا را مایه سرگرمى دانستن: {{متن قرآن|«{{آیه|6|32}}»}}<ref>[[آیه 32 سوره انعام|سوره انعام، آیه ۳۲.]]</ref> و نیز [[سوره اعراف]]/۱۶۹؛ [[سوره یوسف]]/۱۰۹) و توجه به بیهوده نبودن خلقت ([[سوره آل عمران]]/۱۹۱)، زیرا با ملاحظه این که هر موجود کوچکى از این جهان بزرگ هدفى دارد نمى توان باور کرد که مجموعه جهان بى هدف باشد<ref> نمونه، ج ۳، ص ۲۴۶.</ref>، بر همین اساس مؤمنان بعد از تدبر و تفکر در آیات الهى به خداوند رو کرده و به [[حکمت]] او در آفرینش موجودات پى مى برند.<ref>المنیر، ج ۴، ص ۲۰۷.</ref> | |
| − | + | در روایات نیز تفکر، دلیل عاقل<ref>بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۳۶.</ref>، بهترین عبادت<ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۲.</ref>، حیات قلب بصیر<ref> بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۲.</ref>، آینه دیدن بدى ها و خوبى ها<ref>بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۶۷.</ref>، دعوت کننده به نیکى و عمل به آن<ref> بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۲، ۳۲۸.</ref>، مایه [[عبرت]]<ref>غررالحکم، ج ۱، ص ۳۱۸، کلمه ۱۱۲.</ref> و مایه بصیرت<ref> همان.</ref> معرفى شده است. در [[کتاب کافی]] از [[امام صادق علیه السلام]] نقل شده است که آن حضرت فرمود: [[امیرالمومنین علیه السلام]] همواره می فرمود: {{متن حدیث|«نَبِّهْ بِالتَّفَکرِ قَلْبَک وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَک وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک»}}؛ دلت را با اندیشه بیدار ساز و در دل شب خود را از رختخواب جدا ساز و در مقابل خدائی که پروردگار توست تقوا پیشه کن.<ref> الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۴۰۷ ق، ج۲، ص۵۴ </ref> | |
| − | * | + | '''تفکر نکردن نیز پیامدهایى دارد''' که در پاره اى آیات به برخى از آنها اشاره شده است؛ مانند: |
| − | * بى ادبى به ساحت | + | |
| − | * به مسخره و بازى گرفتن [[نماز]] هنگام فراخوانى به آن: {{متن قرآن| | + | *افترا زدن و دروغ بستن به خدا: {{متن قرآن|«... وَلَٰكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ ۖ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»}}.<ref>[[آیه 103 سوره مائده|سوره مائده، آیه ۱۰۳.]]</ref>. |
| − | * | + | *بى ادبى به ساحت [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله: {{متن قرآن|«{{آیه|49|4}}»}}<ref>[[آیه 4 سوره حجرات|سوره حجرات، آیه ۴.]]</ref>. |
| + | *به مسخره و بازى گرفتن [[نماز]] هنگام فراخوانى به آن: {{متن قرآن|«وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ»}}<ref>[[آیه 58 سوره مائده|سوره مائده، آیه ۵۸.]]</ref>. | ||
| + | *اختلاف و تفرقه: {{متن قرآن|«{{آیه|59|14}}»}}<ref>[[آیه 14 سوره حشر|سوره حشر، آیه ۱۴.]]</ref>. | ||
==موضوعات مناسب برای تفکر== | ==موضوعات مناسب برای تفکر== | ||
| − | ''' | + | '''تفکر در عالم خلقت''' |
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | + | یکی از انحاء تفکر سودمند، تفکر در نظام خلقت است. در [[قرآن]] این نحوه تفکر بسیار مورد توصیه قرار گرفته است. از جمله می فرماید: {{متن قرآن|«{{آیه|3|190}} 💠<ref>[[آیه 190 سوره آل عمران|سوره آل عمران، آیه ۱۹۰.]]</ref> {{آیه|3|191}}<ref>[[آیه 191 سوره آل عمران|همان، آیه ۱۹۱.]]</ref>»}}. | |
| − | + | [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] در این مورد می گوید: شک ندارد که اگر انسان در کار عالم و در نظامات عالم و در دقایق مخلوقات تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این هم علم است و هم [[عبادت]]، تفکر علمی است و عبادت. | |
| − | + | '''تفکر در تاریخ''' | |
| − | این هم خودش نوعی | + | یکی دیگر از انحاء تفکراتی که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ و در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته است. قرآن، [[قصه های قرآن|قصص]] و حکایات و چیزهایی که ما اسمش را «تاریخ» می گذاریم به طور اشاره ذکر می کند، ولی قسمتهایی را که مایه های آموزش در آن زیاد است بیشتر یادآوری می کند و مخصوصا این مطلب را توجه می دهد که ما قصه و حکایت را ذکر نمی کنیم فقط برای اینکه یک وقتی گذرانده باشید، بلکه برای تفکر است: {{متن قرآن|«... فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»}}<ref name="7:176" />؛ این هم خودش نوعی تفکر است که باز از نظر [[اسلام]] عبادت است. |
| − | ''' | + | '''تفکر انسان درباره خود''' |
| − | + | یکی دیگر از تفکرهایی که عبادت هم هست، تفکر کردن انسان درباره خودش است؛ شهید مطهری می گوید: یک وقت خود انسان به عنوان یک موضوع علمی موضوع تفکر اوست (این، جزء دسته اول می شود)؛ و یک وقت انسان درباره کارهای خودش تفکر می کند، درباره اینکه چگونه تصمیم بگیرد و چگونه کار کند، همین جور علی العمیاء تسلیم حوادث و جریانات نباشد. مقصود دومی است. | |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
| − | <references/> | + | <references /> |
| − | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| − | |||
| + | *دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۸، مدخل "تفکر" از بخش فلسفه و کلام، صص ۳۸۴-۳۹۲. | ||
| + | *تعلیم و تربیت در اسلام، استاد مطهری، در دسترس در [http://www.mortezamotahari.com/fa/bookview.html?BookId=8202&BookArticleID=130135 پایگاه استاد شهید مطهری]، بازیابی: ۲۰ آبان ۱۳۹۲. | ||
| + | *"فایده منطق چیست؟"، دانشنامه رشد. | ||
| + | *الکافی، کلینى، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۴۰۷ ق. | ||
[[رده:اخلاق فردی]] | [[رده:اخلاق فردی]] | ||
| سطر ۱۲۴: | سطر ۱۵۰: | ||
|رده= دارد | |رده= دارد | ||
}} | }} | ||
| + | {{قرآن}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ مهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۱:۳۸
«تفکّر» سیر در معلومات موجود است تا مجهولاتى که ملازم با آنهایند معلوم گردند.[۱] تفکر، ویژگی منحصر به فرد انسان در میان مخلوقات و یک امر فطری و ناشی از طبیعت انسانی است؛ چنانچه هیچ کس بدون تفکر و به کار گیری عقل، نمی تواند زندگی کند.[۲] در قرآن کریم و احادیث به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده شده است.
محتویات
واژههای مرتبط با تفکر
واژه «تفکر» با واژه هایى همچون اعتبار، تذکر، تدبّر، نظر، عقل و علم همسو و مرتبط است، گرچه تفاوت هایى نیز بین آنها وجود دارد، چنان که گفته شده: حقیقت تفکر احضار دو معرفت در قلب براى نتیجه گرفتن معرفت سوم و «اعتبار» عبور از دو معرفت به معرفت سوم و تذکر برخورد به دو معرفت است.[۳] برخى در تفاوت تفکر با تذکر گفته اند: «تفکر» شناخت چیزى است، هر چند قبلا هیچ گونه اطلاعى از آن وجود نداشته باشد؛ ولى «تذکر» در موردى است که انسان قبلا با آن موضوع هر چند از طریق آگاهى هاى فطرى آشنایى داشته باشد.[۴] برخى هم تذکر را تفکر در امورى براى راه یافتن به نتیجه اى دانسته اند که مورد غفلت واقع شده یا پیش از آن مجهول بوده است.[۵]
در تفاوت بین تفکر و تدبر هم گفته شده که «تدبر» تصرف قلب در توجه به عواقب امور[۶] و رموز آن است،[۷] ولى «تفکر» تصرف قلب در توجه به ادله است.[۸] «نظر» نیز به معانى مختلفى[۹] مانند فکر و اندیشه کردن آمده است. «عقل» هم به معناى مصدرى، ادراک کامل چیزى و به معناى اسمى، حقیقتى است که خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخیص می دهد.[۱۰] به گفته اى، ثمره فکر، «علم» است و از آن در قلب تغییرى حاصل مى شود که حال نامیده مى شود و از حال تغییرى در جوارح پدید مى آید که عمل خوانده مى شود.[۱۱]
در قرآن کریم افزون بر واژه تفکر که مشتقات آن که ۱۸ بار بکار رفته، مشتقّات واژه هاى مرتبط با موضوع تفکر، نظیر تدبّر، تذکر، تفقه، اعتبار، نظر و عقل نیز فراوان بکار رفته است.
اهمیت و جایگاه تفکر
بدون شک حیات انسانى حیاتى فکرى است و آن با ادراکى سامان مى یابد که فکر نامیده مى شود. لازمه این سخن آن است که فکر هر چه صحیح تر باشد حیات و زندگى استوارتر خواهد بود، بنابراین زندگى استوار انسانى با فکر استوار رابطه مستقیم دارد. این حقیقت را خداوند با راه هاى مختلف و اسلوب هاى متنوع بیان کرده است؛ مانند آنجا که در تمثیلى، هدایت یافتگان را در برابر گمراهان قرار داده، مى فرماید: «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ...»[۱۲]؛ آیا کسى که مرده دل بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، همانند کسى است که گویى در تاریکى ها گرفتار است و از آن بیرون شدنى نیست.
یا آنجا که دانایان را با نادانان برابر نمى داند: «... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ...»[۱۳]؛ افزون بر این یادآور مى شود که آنچه به آن دعوت و هدایت مى کند راهى است از راه هاى فکرى، چون قرآن را دعوت کننده به بهترین ملت یا سنت یا طریقه دانسته است: «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ ...»[۱۴]؛ و به هر حال آن طریقه و سنت، صراطى است حیاتى که استوارتر بودن آن متوقف بر این است که طریق فکر در آن استوارتر باشد؛ همچنین به صراط مستقیم و راه روشنى هدایت مى کند که نه مخالف با حق بوده و نه برخى اجزاى آن، مخالف با برخى دیگر است: «يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ ۚ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ 💠[۱۵] يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۶]»؛ خداوند متعالى در کتاب خویش حتى در یک آیه از بندگان نخواسته تا کورکورانه به او و آنچه از جانب اوست ایمان بیاورند، یا ندانسته در راهى قدم نهند.[۱۷]
خداوند سبحان حتى شرایعى را که براى بندگان جعل کرده ـ با این که عقل به تفاصیل ملاکات آنها راه ندارد ـ به امورى که به منزله استدلال است تعلیل کرده؛ مانند این که:
- نماز را بازدارنده از فحشا و منکر: «... إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ...»[۱۸].
- روزه را مایه تقوا: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[۱۹].
- وضو را وسیله طهارت معرفى کرده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَٰكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[۲۰].
این ادراک عقلى ـ یعنى طریقه فکر صحیح که قرآن کریم مردم را در تشخیص حق و باطل، خیر و شر و نفع و ضرر به آن ارجاع داده ـ همان چیزى است که انسان بر حسب فطرت خویش از آن آگاه است یا به گفته برخى گاهى با تقلید و گاهى با ممارست و در پیامبران با نور الهى در اصل فطرت محقق مى شود.[۲۱]
قرآن کریم به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده و شمار فراوانى از آیات براى ترغیب به آن آمده اند، چنان که با جستجو در آیات بدست مى آید که خداوند بیش از ۳۰۰ مورد انسان را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده است.[۲۲]
افزون بر این در آیات بسیارى عدم تفکر و تعقل را توبیخ و ملامت کرده است:
- «قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ ۚ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ»[۲۳].
- «وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»[۲۴].
و براى آنان که در مسیر جهل و عدم تعقل گام برمى دارند و از سرمایه فکر و خرد خویش استفاده نمى کنند رجس و پلیدى شک و تردید قرار داده است، آنچنان که به ایمان موفق نمى شوند: «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»[۲۵].[۲۶]
از نگاه قرآن اعراض کنندگان از تعقل، از چارپایان نیز کمترند: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»[۲۷]؛ و ادراک حق به وسیله تعقل غایت آفرینش وى بر حسب حیات معنوى اوست، چنان که رسیدن به اجل مسمّا (مدت مقرر) غایت حیات صورى دنیوى اوست: «... وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[۲۸].[۲۹]
برخى با توجه به آیاتى چون «... إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[۳۰]؛ و «... كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[۳۱]. تفکر را مبدأ وصول به حقیقت، علم و شناخت معرفى کرده اند.[۳۲] روایات نیز تصریح مى کنند که هیچ عبادتى همانند تفکر نیست[۳۳]؛ و این که ساعتى تفکر برتر از عبادت یک[۳۴] یا ۷۰ سال[۳۵] است و این تفاوت به لحاظ اختلاف مراتب شخص متفکر و موضوع تفکر است.[۳۶] در علم منطق نیز تفکر، شاخصه اصلى و فصل ممیز انسان از دیگر حیوانات به شمار آمده و انسان را حیوان ناطق (:متفکر) تعریف کرده اند.[۳۷]
تفکر در صورتى انسان را به حق و حقیقت رهنمون مى شود که در فضایى عارى از هر گونه وابستگى و پیشداورى انجام شود وگرنه چنانچه شخص متفکر قبل از تفکر، گرایش خود را به سمت و سویى خاص مشخص کرده و از پیش تصمیم گرفته باشد، تفکر او در همان محدوده صورت گرفته و به نتیجه دلخواه وى مى رسد، چنانکه ولید بن مغیره با این گرایش که مى خواست درباره قرآن چیزى بگوید که دعوت به آن را باطل و قوم خویش را راضى کند، مى اندیشید که قرآن را شعر یا افسانه یا کهانت یا سحر معرفى کند. او در این محدوده اندیشید و سرانجام به این نتیجه رسید که بگوید قرآن سحر و ساخته دست بشر است، از این رو به شدت مورد غضب و نفرین خداوند قرار گرفت:[۳۸] «إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ 💠[۳۹] فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ 💠[۴۰] ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ 💠[۴۱] ثُمَّ نَظَرَ 💠[۴۲] ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ 💠[۴۳] ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ 💠[۴۴] فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ 💠[۴۵] إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ 💠[۴۶]».
خاستگاه تفکر
بر اساس آیه ای از سوره مائده، پس از آن که قابیل هابیل را کشت، خداوند زاغى را برانگیخت تا زمین را بکاود و به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ ...»[۴۷].
این آیه بیانگر حال انسان در بهره ورى از حس است؛ بدین صورت که او ابتدا خواص اشیا را از ناحیه حس تحصیل مى کند. سپس با تفکر در آنها به اهداف و مقاصد خود در زندگى دست مى یابد، همان گونه که در بحث علمى شناخت شناسى ـ برخلاف نظر کسانى که علم را فطرىِ انسان و بر اساس تذکر مى دانند ـ به اثبات رسیده که علوم و معارف فکرىِ انسان همه به حس منتهى مى شوند؛ توضیح آن که، انسان داراى علوم گسترده ای است که روز به روز افزایش مى یابند و اگر به گذشته بازگردیم خواهیم دید علوم بالفعل وى به تدریج نقصان یافته و در نهایت به صفر مى رسند و این خداوند است که با هدایت خویش:
- «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ»[۴۸].
- «وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ»[۴۹]؛ و فراهم آوردن اسباب دانایى وى (حس و فکر) چیزهایى را که نمى دانسته به او آموخته است: «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»[۵۰].
قرآن کریم در اواسط سوره نحل تصریح مى کند آدمى هنگامى که از مادر متولد مى شود چیزى نمى داند و خدا (براى دانا شدن او) سمع و بصر و قلب را برایش قرار مى دهد: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[۵۱].
کوتاه سخن آن که تأمل در حال انسان و تدبر در آیات قرآن، مانند آیه ۳۱ سوره مائده، گویاى این نکته است که علوم نظرى انسان ـ یعنى علم به خواص اشیا و معارف عقلى که پیرو آن بدست مى آید ـ از حسّ شروع مى شود و خداوند از طریق حس، خواص اشیا را به وى مى آموزد. به طور کلى آیاتى که مشتمل بر تعابیرى چون «ألم تر»، «أفلا یرون»، «أفرأیتم» و «أفلا تبصرون» اند، انسان را به جزئیاتى که خواص قابل احساس دارند سوق مى دهند و آیاتى که از تعبیراتى مانند «لقوم یعقلون»، «یتفکرون»، «یتذکرون» و «یفقهون» استفاده کرده اند انسان را به ادراک کلیات عقلى که به مبدأ و معاد ارتباط دارند، فرامى خوانند.[۵۲] البته بیشترین بهره بردارى از حس، مربوط به توده مردم است که از تعقل در دقایق امور و ادراک حقیقت آنها و راهیابى به مصالح و مفاسدشان قاصرند و بهره مندى از عقل، ویژه خواص اندک شمار مردم است، از همین رو در برخى آیات، سمع بر عقل مقدم شده است: «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»[۵۳][۵۴]
زمینههاى تفکر
تفکر یا در امر دین است یا در غیر آن؛ مراد از امر دین، معامله بین عبد و رب است و در این صورت همه افکار عبد یا به خود و صفات و احوال خویش تعلق داشته، نظر او در موارد رضایت و غضب پروردگار منحصر است یا به معبود و اسما و صفات و افعال وى از ملک و ملکوت و آنچه در آسمان و زمین و بین آن هاست تعلق دارد[۵۵]؛ ولى کسى که جز به دنیا و امور رفاهى آن نمى نگرد، تفکر او از حدود ماده نمى گذرد و خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله دستور اعراض از چنین کسى را مى دهد:[۵۶] «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»[۵۷].
- بر اساس برخى آیات که انگیزه نزول قرآن بر پیامبر را تبیین وحى الهى و تفکر و اندیشیدن مردم: «بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[۵۸].
- تدبر در آیات قرآن و تذکر صاحبان خرد: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ»[۵۹] معرفى مى کند.
- آیاتى که هدف توصیه هاى الهى و تبیین آیات را تعقل و تفکر مى دانند: «... ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[۶۰]؛ «... كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»[۶۱].
- مى توان قرآن و آیات آن را یکى از مهم ترین زمینه هاى تفکر دانست؛ از همین روست که خداوند قرآن را به زبانى نازل کرده که معارف آن فهم و ادراک پذیر باشند: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[۶۲] و سوره زخرف/۳
- در آن قصه ها: «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[۶۳]، «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ...»[۶۴].
- مَثَل هایى آورده است: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[۶۵]، «إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّىٰ إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ ۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[۶۶].
- بر این اساس و نیز با توجه به تقبیح و مذمت خداوند نسبت به کسانى که در قرآن تدبر نمى کنند: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ...»[۶۷]. عقیده جماعتى از حَشَویان و اخباریان باطل است که مى گویند: معناى قرآن را جز با سخن پیامبر صلى الله علیه و آله نشاید دانست؛ نیز سخن مجبّران مردود است که مى گویند: هر چه را خدا خواهد کسى بداند به قلب او القا مى کند و کوشش و تدبر بنده در تحصیل علم قرآن و غیر آن مفید نیست.[۶۸]
برخى دیگر از زمینه ها و موضوعات تفکر، عبارت اند از:
- صحت و سلامت قواى ادراکى پیامبر صلى الله علیه و آله جهت ادراک حقانیت وى: «أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ ...»[۶۹] و سوره سبا/۴۶.
- خلقت آسمان ها و زمین براى پى بردن به راز آفرینش آنها: «... وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا ...»[۷۰]؛ و نیز وجهه باطنى و جنبه ارتباط آنها و هر چیزى که خدا آفریده است با پروردگار، براى تحصیل یقین:[۷۱] «وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»[۷۲]؛ «أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ ...»[۷۳].
- کیفیت آفرینش شتر، برافراشتگى آسمان، برپا داشته شدن کوه ها، گستردگى و استواى زمین و در نتیجه مهیا بودن آن براى سکونت و زندگى: [۷۴] «أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ 💠[۷۵] وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ 💠[۷۶] وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ 💠[۷۷] وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ[۷۸]».
- اعمال و رفتارى که انسان براى روز حساب از پیش مى فرستد: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ...»[۷۹]. [۸۰]
- اطوار خلقت انسان از مرحله خاک تا نطفه و سپس علقه و نیز دوره هاى سنى وى از طفولیت و جوانى و سالمندى که در این میان برخى مرگ پیش رس یافته تا سرانجام هر کس به مدتى که مقرر است برسد: «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا ۚ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّىٰ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[۸۱].
- اُفتِ در خلقت در عمر دراز: «وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ ۖ أَفَلَا يَعْقِلُونَ»[۸۲].
- تاریخ زندگى گذشتگان براى شناخت سنن و قوانینى که خداوند بر جوامع بشرى حاکم فرموده: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا ...»[۸۳]؛ «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ ۗ أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۗ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»[۸۴].
- فرجام تکذیب آیات و سرپیچى از دستورات الهى: «فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۖ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ»[۸۵]؛ «وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ»[۸۶].
- دشمنى آشکار شیطان با فرزندان آدم علیه السلام و گمراه کردن انبوهى از آنان: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ 💠[۸۷] وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ 💠[۸۸] وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا ۖ أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ[۸۹]».
- آیات و نشانه هاى الهى، مانند نحوه زندگى زنبور و کیفیت عسل سازى آن با رنگ هاى مختلف و نیز ویژگى درمانى آن: «وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ 💠[۹۰] ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا ۚ يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۹۱]».
- آمد و شد شب و روز: «... وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ... لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»[۹۲].
- مسخر کردن شب و روز و خورشید و ماه براى انسان و نیز مسخر بودن ستارگان به فرمان الهى: «وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»[۹۳].
- آنچه را خداوند در زمین به رنگ هاى گوناگون براى انسان پدید آورده است: «وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ»[۹۴].
- گستردگى زمین و وجود رودها و کوه ها در آن، جفت جفت قرار دادن میوه ها و پوشاندن روز به شب: «وَيُسَبِّـحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ»[۹۵].
- آمدن باران و سیراب شدن مردمان و رویش گیاهان و درختان به وسیله آن: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً ۖ لَكُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ 💠[۹۶] يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۹۷]».
- آفرینش همسر براى انسان و قرار دادن مودّت و رحمت بین همسران: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[۹۸].
- مرگ و حیات و خواب و بیدارى انسان ها: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[۹۹].
- کشتى هایى که در دریا روان اند با آنچه به مردم سود مى رساند، زنده ساختن زمین مرده به وسیله نزول باران و پراکندگى هر گونه جنبنده اى در زمین، تغییر مسیر بادها و ابرهاى مسخر در میان زمین و آسمان: «... وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»[۹۲].
- بیم آور و امیدبخش نمایاندن برق: «وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»[۱۰۰].
- زنده ساختن برخى از مردگان در دنیا: «... كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[۱۰۱].
با این وجود، قرآن کریم انسان ها را از تفکر در ذات الهى برحذر داشته است: «... وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ...»[۱۰۲].[۱۰۳]، زیرا مخلوقات نمى توانند به وى احاطه علمى پیدا کنند: «... وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا»[۱۰۴]؛ اما درباره تفکر در صفات و اسماء و افعال خدا چنین منعى نیست، بلکه در آیات بسیارى به آن تشویق شده است.[۱۰۵] به گفته برخى، در طریق معنوى تفکر، حجاب است و خداوند جلى تر از آن است که عقل با تفکر و نظر او را بشناسد و بر عاقل است که قلب خود را از تفکر تهى سازد و آنگاه که مى خواهد خدا را بشناسد باید از راه مشاهده باشد.[۱۰۶]
آثار تفکر
تفکر در آیات الهى و شگفتى هاى آفرینش، انسان را به ایمان صحیح راهنمایى مى کند، زیرا این کارهاى شگفت تنها از خداوندى صادر مى شود که زنده و پابرجا و توانا و بى نیاز از همه است.[۱۰۷]
برخى آثار تفکر که از آیات قرآن استفاده مى شوند عبارت اند از:
- راهیابى انسان به توحید در پرستش: «قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ 💠[۱۰۸] أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۱۰۹]».
- شناخت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و بیم دهى آشکار وى: «أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ ...»[۶۹] و سوره سبا/۳۴.
- توجه کردن به آخرت و دنیا را مایه سرگرمى دانستن: «وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»[۱۱۰] و نیز سوره اعراف/۱۶۹؛ سوره یوسف/۱۰۹) و توجه به بیهوده نبودن خلقت (سوره آل عمران/۱۹۱)، زیرا با ملاحظه این که هر موجود کوچکى از این جهان بزرگ هدفى دارد نمى توان باور کرد که مجموعه جهان بى هدف باشد[۱۱۱]، بر همین اساس مؤمنان بعد از تدبر و تفکر در آیات الهى به خداوند رو کرده و به حکمت او در آفرینش موجودات پى مى برند.[۱۱۲]
در روایات نیز تفکر، دلیل عاقل[۱۱۳]، بهترین عبادت[۱۱۴]، حیات قلب بصیر[۱۱۵]، آینه دیدن بدى ها و خوبى ها[۱۱۶]، دعوت کننده به نیکى و عمل به آن[۱۱۷]، مایه عبرت[۱۱۸] و مایه بصیرت[۱۱۹] معرفى شده است. در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: امیرالمومنین علیه السلام همواره می فرمود: «نَبِّهْ بِالتَّفَکرِ قَلْبَک وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَک وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک»؛ دلت را با اندیشه بیدار ساز و در دل شب خود را از رختخواب جدا ساز و در مقابل خدائی که پروردگار توست تقوا پیشه کن.[۱۲۰]
تفکر نکردن نیز پیامدهایى دارد که در پاره اى آیات به برخى از آنها اشاره شده است؛ مانند:
- افترا زدن و دروغ بستن به خدا: «... وَلَٰكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ ۖ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ».[۱۲۱].
- بى ادبى به ساحت پیامبر صلى الله علیه و آله: «إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»[۱۲۲].
- به مسخره و بازى گرفتن نماز هنگام فراخوانى به آن: «وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ»[۱۲۳].
- اختلاف و تفرقه: «لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ»[۱۲۴].
موضوعات مناسب برای تفکر
تفکر در عالم خلقت
یکی از انحاء تفکر سودمند، تفکر در نظام خلقت است. در قرآن این نحوه تفکر بسیار مورد توصیه قرار گرفته است. از جمله می فرماید: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ 💠[۱۲۵] الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۱۲۶]».
شهید مطهری در این مورد می گوید: شک ندارد که اگر انسان در کار عالم و در نظامات عالم و در دقایق مخلوقات تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این هم علم است و هم عبادت، تفکر علمی است و عبادت.
تفکر در تاریخ
یکی دیگر از انحاء تفکراتی که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ و در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته است. قرآن، قصص و حکایات و چیزهایی که ما اسمش را «تاریخ» می گذاریم به طور اشاره ذکر می کند، ولی قسمتهایی را که مایه های آموزش در آن زیاد است بیشتر یادآوری می کند و مخصوصا این مطلب را توجه می دهد که ما قصه و حکایت را ذکر نمی کنیم فقط برای اینکه یک وقتی گذرانده باشید، بلکه برای تفکر است: «... فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[۶۳]؛ این هم خودش نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام عبادت است.
تفکر انسان درباره خود
یکی دیگر از تفکرهایی که عبادت هم هست، تفکر کردن انسان درباره خودش است؛ شهید مطهری می گوید: یک وقت خود انسان به عنوان یک موضوع علمی موضوع تفکر اوست (این، جزء دسته اول می شود)؛ و یک وقت انسان درباره کارهای خودش تفکر می کند، درباره اینکه چگونه تصمیم بگیرد و چگونه کار کند، همین جور علی العمیاء تسلیم حوادث و جریانات نباشد. مقصود دومی است.
پانویس
- ↑ نثر طوبى، ج ۲، ص ۲۷۰.
- ↑ فایده منطق چیست؟،دانشنامه رشد
- ↑ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
- ↑ نمونه، ج ۹، ص ۷۶؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۳۶.
- ↑ المیزان، ج ۸، ص ۳۸۱.
- ↑ الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.
- ↑ نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲.
- ↑ الفروق اللغویه، ص ۱۲۱.
- ↑ نثر طوبى، ج ۲، ص ۴۷۵.
- ↑ همان، ص ۱۷۹.
- ↑ الموسوعه الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۲۲.
- ↑ سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ سوره اسراء، آیه ۹.
- ↑ سوره مائده، آیه ۱۵.
- ↑ همان، آیه ۱۶.
- ↑ المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۸۳.
- ↑ سوره مائده، آیه ۶.
- ↑ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲.
- ↑ المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.
- ↑ سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ همان، آیه ۳۲.
- ↑ سوره یونس، آیه ۱۰۰.
- ↑ نمونه، ج ۸، ص ۳۹۰.
- ↑ سوره انفال، آیه ۲۲.
- ↑ سوره غافر، آیه ۶۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۷.
- ↑ سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ سوره یونس، آیه ۲۴.
- ↑ المنیر، ج ۹، ص ۱۶۵.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱، ص ۸۸، ۹۴.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷؛ کنزالدقائق، ج ۲، ص ۳۲۰.
- ↑ ر.ک: الاشارات والتنبیهات، ج ۱، ص ۱۱ ، ۷۷.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۸۶ - ۸۷.
- ↑ سوره مدثر، آیه ۱۸.
- ↑ همان، آیه ۱۹.
- ↑ همان، آیه ۲۰.
- ↑ همان، آیه ۲۱.
- ↑ همان، آیه ۲۲.
- ↑ همان، آیه ۲۳.
- ↑ همان، آیه ۲۴.
- ↑ همان، آیه ۲۵.
- ↑ سوره مائده، آیه ۳۱.
- ↑ سوره طاها، آیه ۵۰.
- ↑ سوره اعلی، آیه ۳.
- ↑ سوره علق، آیه ۵.
- ↑ سوره نحل، آیه ۷۸.
- ↑ المیزان، ج ۵، ص ۳۳۸.
- ↑ سوره تبارک، آیه ۱۰.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۵۳.
- ↑ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.
- ↑ تفسیر موضوعى، ج ۶، ص ۸۶.
- ↑ سوره نجم، آیه ۲۹.
- ↑ سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ سوره صاد، آیه ۲۹.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۵۱.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۱۹.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۲.
- ↑ ۶۳٫۰ ۶۳٫۱ سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۱۱۱.
- ↑ سوره حشر، آیه ۲۱.
- ↑ سوره یونس، آیه ۲۴.
- ↑ سوره نساء، آیه ۸۲.
- ↑ نثر طوبى، ج ۱، ص ۲۵۲-۲۵۳.
- ↑ ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ سوره اعراف، آیه ۱۸۴.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
- ↑ المیزان، ج ۸، ص ۳۴۸.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۵۱.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۸۵.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۷۴.
- ↑ سوره غاشیه، آیه ۱۷.
- ↑ همان، آیه ۱۸.
- ↑ همان، آیه ۱۹.
- ↑ همان، آیه ۲۰.
- ↑ سوره حشر، آیه ۱۸.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۲۲۵.
- ↑ سوره غافر، آیه ۶۷.
- ↑ سوره یاسین، آیه ۶۸.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۱۰۹.
- ↑ سوره یونس، آیه ۷۳.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۸۴.
- ↑ سوره یاسین، آیه ۶۰.
- ↑ همان، آیه ۶۱.
- ↑ همان، آیه ۶۲.
- ↑ سوره نحل، آیه ۶۸.
- ↑ همان، آیه ۶۹.
- ↑ ۹۲٫۰ ۹۲٫۱ سوره بقره، آیه ۱۶۴.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۲.
- ↑ همان، آیه ۱۳.
- ↑ سوره رعد، آیه ۱۳.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۰.
- ↑ همان، آیه ۱۱.
- ↑ سوره روم، آیه ۲۱.
- ↑ سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ سوره روم، آیه ۲۴.
- ↑ سوره بقره، آیه ۷۳.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ شرح فصوص الحکم، ص ۱۷.
- ↑ سوره طاها، آیه ۱۱۰.
- ↑ المیزان، ج ۴، ص ۹۰.
- ↑ جامع الاسرار، ص ۲۸۸، ۴۹۰ - ۴۹۱.
- ↑ المنیر، ج ۴، ص ۲۰۹.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۶۶.
- ↑ همان، آیه ۶۷.
- ↑ سوره انعام، آیه ۳۲.
- ↑ نمونه، ج ۳، ص ۲۴۶.
- ↑ المنیر، ج ۴، ص ۲۰۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۳۶.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۶۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۲، ۳۲۸.
- ↑ غررالحکم، ج ۱، ص ۳۱۸، کلمه ۱۱۲.
- ↑ همان.
- ↑ الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۴۰۷ ق، ج۲، ص۵۴
- ↑ سوره مائده، آیه ۱۰۳.
- ↑ سوره حجرات، آیه ۴.
- ↑ سوره مائده، آیه ۵۸.
- ↑ سوره حشر، آیه ۱۴.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۱۹۰.
- ↑ همان، آیه ۱۹۱.
منابع
- دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۸، مدخل "تفکر" از بخش فلسفه و کلام، صص ۳۸۴-۳۹۲.
- تعلیم و تربیت در اسلام، استاد مطهری، در دسترس در پایگاه استاد شهید مطهری، بازیابی: ۲۰ آبان ۱۳۹۲.
- "فایده منطق چیست؟"، دانشنامه رشد.
- الکافی، کلینى، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۴۰۷ ق.




