هجرت پیامبر اسلام به مدینه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(على (ع) در بستر پيغمبر (ص)(لیلة المبیت))
 
(۲۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
در سال یازدهم بعثت گروهی از مردم یثرب به مکه آمدند و پس از شنیدن سخنان رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) مسلمان شدند. در سال بعد اینان در عقبه اول با رسول خدا(صل الله علیه و آله) بیعت کردند و سال بعد از آن هفتاد و دو مرد و زن یثربی در همان عقبه با رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) بر سر حمایت و حفظ جان ایشان بیعت کردند. از سوی دیگر فشار های قریش بر مسلمانان روز به روز بیش تر می شد و مکه دیگر محیط امنی برای ایشان نبود.به همین دلیل رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در سال سیزدهم بعثت فرمان هجرت به یثرب را که پس از ورود ایشان به این شهر مدینه النبی نام گرفت صادر کردند.
+
{{عالی}}
== دلایل ترک شهر مکه ==
+
در سال یازدهم [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]]، گروهی از مردم [[مدینه|یثرب]] به [[مکه|مکه]] آمدند و پس از شنیدن سخنان [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (صلی الله علیه وآله) مسلمان شدند. در سال بعد، اینان در [[بیعت عقبه|عقبه]] با رسول خدا [[بیعت]] کردند و سال بعد از آن نیز، هفتاد و دو مرد و زن یثربی در همان عقبه با پیامبر بر سر حمایت و حفظ جان آن حضرت بیعت نمودند. از سوی دیگر، فشارهای [[قریش]] بر مسلمانان روز به روز بیشتر می‌شد و مکه دیگر محیط امنی برای ایشان نبود. به همین دلیل پیامبر (صلی الله علیه وآله) در سال سیزدهم بعثت، فرمان هجرت به یثرب را -که پس از ورود ایشان به این شهر «[[مدینه|مدینة النبی]]» نام گرفت- صادر کردند.
#مكّه سرزمين مناسبى براى ادامه دعوت نبود و رسول خدا (ص) نهايت بهره‌بردارى ممكن را از اين شهر كرده بود و هيچ اميدى براى پيوستن گروه‌هاى ديگرى- لااقل در آينده نزديك- به آيين اسلام نداشت.
 
#رسول اكرم (ص) به عنوان نماينده و مبلّغ آيين توحيدى نمى‌توانست به پيشرفت‌هاى اندك دوران مكّه بسنده كند، زيرا اسلام دين همه بشريت است و همه انسان‌ها را در سراسر گيتى مخاطب خود مى‌داند
 
#مسلمانان سال‌هاى دراز در مقابل ظلم و ستم، و عذاب و شكنجه مداوم و بى‌امان مشركان مقاومت و پايدارى كرده بودند. چنان كه گروهى از ياران بى‌پناه حضرت به ناچار ترك شهر و ديار كردند و از ظلم و ستم قريش به سرزمين غربت در آن سوى آب‌هاى درياى سرخ فرار نمودند.
 
#در نهايت قريش به اين نتيجه رسيد كه با طرح نقشه قتل پيامبر (ص) براى هميشه از دست او خلاص شود.
 
  
==دلیل هجرت به مدینه ==
+
==دلایل ترک شهر مکه==
# مكّه را جايگاه خاصى در دل مردم بود و بدون سيطره بر آن و برچيدن بت‌پرستى و جايگزينى آيين اسلامى، دعوت توحيدى پيامبر (ص) شكست خورده به حساب مى‌ آمد،بنابراين ضرورت داشت جايى به عنوان پايگاه اين دعوت انتخاب شود كه علاوه بر نزديكى، بتوان از آنجا اوضاع مكّه را زير نظر داشت و نوعى فشار سياسى و اقتصادى و حتى نظامى به وقت لزوم بر آن وارد ساخت.مدينه همان جايى بود كه مقدمات و لوازم اعمال چنين فشارى در آن موجود بود. مدينه مى ‌توانست به دليل قرار داشتن در مسير كاروان‌هاى بازرگانى و تجارى قريش، مكّه را از نظر اقتصادى در فشار قرار دهد. خصوصا كه منبع تأمين معاش مردم كه در درجه نخست، تجارت و مبادلات بازرگانى بود.
 
#هجرت به مدينه تنها راه حل ممكن فراروى پيامبر (ص) بود. هجرت به طايف فايده‌اى نداشت.يمن، ايران، روم، شام و ساير مناطق، زير سلطه دو ابرقدرت بزرگ آن روزگار بودند كه با هجرت به اين سرزمين‌ ها جز مشكلات و خطرات هولناك بهره‌اى عايد پيامبر (ص) و دعوت توحيدى نمى شد.حبشه نيز به لحاظ موقعيت جغرافيايى علاوه بر اين كه از مكّه فاصله زيادى داشت، نظر به واقعيت‌هاى اجتماعى، سياسى، انسانى و نژادى و نيز به عنوان يك كشور افريقايى نمى‌ توانست رهبرى يك برنامه اصلاحى جهانى را در هيچ يك از زمينه‌هاى اقتصادى، سياسى، نظامى و حتى فكرى و اجتماعى بر عهده‌ گیرد
 
#مدينه از نظر زراعى غنى ‌تر از مكّه بود. بنابراين اگر روزى با نوعى فشار بازرگانى روبه‌رو مى ‌شد،مى ‌توانست در مقابل اين فشار مقاومت كند و بدون تسليم شدن در مقابل خواسته ديگران، به نوعى هرچند مشقّت بار به زندگى روزمره خود ادامه دهد.
 
#اهالى مدينه در اصل مردمان مهاجر يمن بودند كه در قديم الايام نوعى تمدّن ابتدايى داشتند. بدين ترتيب نه همانند مردمان بيابان‌گرد عرب، قلب‌هاى خشن داشتند و نه همچون مردم قريش در فضاى روانى خاصى به دنبال امتيازات ويژه و مصالح منطق ه‌اى بودند.از سوى ديگر به خاطر رقابت‌هاى آشكار تيره‌هاى عدنانى و قحطانى، حتى اگر مردم مدينه انگيزه ‌هاى دينى و عقيدتى نداشتند، از تسليم پيامبر (ص) به دشمن عدنانى، خوددارى مى ‌كردند.
 
#مردم مدينه طعم تلخ انحراف را چشيده بودند و جنگ‌هاى پى‌درپى آنان را از پاى درآورده بود؛ آن‌ها همواره در رعب و وحشت به سر مى ‌بردند، چنان كه شب و روز اسلحه بر زمين نمى‌ گذاشتند.
 
#بشارت ‌هاى يهود مدينه درباره ظهور قريب الوقوع پيامبرى در منطقه عربستان، همه را براى پذيرش دين جديد آماده كرده بود
 
# از همه گذشته، مردم مدينه، خودشان از پيامبر (ص) دعوت كردند تا به اين شهر هجرت كند؛ با او در عقبه منى بيعت كردند و به حضرت وعده يارى و نصرت دادند و متعهّد شدند كه چونان زن و فرزند خويش از آن حضرت دفاع كنند و حتى در اين راه سلاح بردارند و در مقابل همگان بايستند.
 
  
== [[یثرب]] پیش از اسلام ==
+
*[[مکه|مکه]] سرزمین مناسبى براى ادامه دعوت نبود و [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) نهایت بهره‌بردارى ممکن را از این شهر کرده بود و هیچ امیدى براى پیوستن گروه‌هاى دیگرى -لااقل در آینده نزدیک- به آیین [[اسلام]] نداشت.
پيش از اسلام اين منطقه به عنوان يک «شهر متمرکز» شناخته نمي ‌شده بلکه در مجموع، عبارت از «واحه ‌هايي» بوده که برخي از آنها در فضاي مسطح و برخي از آنها در مرتفعات و ميانه شعاب قرار داشته است.
+
*رسول اکرم (ص) به عنوان نماینده و مبلّغ آیین [[توحید|توحیدى]] نمى‌توانست به پیشرفت‌هاى اندک دوران مکه بسنده کند، زیرا اسلام [[دین|دین]] همه بشریت است و همه انسان‌ها را در سراسر گیتى مخاطب خود مى‌داند.
 +
*مسلمانان سال‌هاى دراز در مقابل [[ظلم]] و شکنجه مداوم مشرکان مقاومت کرده بودند. چنانکه گروهى از یاران بى‌پناه حضرت رسول به ناچار ترک شهر و دیار کردند و از ستم [[قریش|قریش]] به سرزمین [[حبشه]] در آن سوى آب‌هاى دریاى سرخ پناه بردند.
 +
*در نهایت، قریش به این نتیجه رسید که با طرح [[توطئه قتل پیامبر در دارالندوه|توطئه قتل پیامبر]]، براى همیشه از دست او خلاص شود.
  
ساکنان یثرب شامل سه گروه می شدند.
+
==دلایل هجرت به مدینه==
#یهودیان بنی اسرائیل:درباره دليل سکونت آنان در اين نواحي، به خاطر داشتن اطلاعاتي از تورات، درباره ظهور رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در چنين دياري است.<ref> معجم‌البلدان، ج 6، ص 84 </ref>
 
#اوسیان
 
#خزرجیان
 
دو گروه آخر از مهاجران قحطانی هستند که سال ها قبل به این سرزمین آمده بودند.
 
  
از نقطه نظر ديني، قبايل ساکن يثرب همگي بت‌ پرست و به اصطلاح قرآن '''مشرک''' بوده اند. به همين دليل پيوند آنان با مکه و مشرکان آن سرزمين مقدس، بسيار نيرومند بوده است.بت '''منات''' مورد علاقه و عبادت اوس و خزرج بوداست.اقتصاد مدينه بر پايه کشت و زرع و نخلستانهايي بوده که در نواحي مختلف مدينه وجود داشته است.<ref> با توجه به آيات 99 و 141 سوره انعام، مي‌توان با برخي از محصولاتي که براي اعراب حجاز قابل حصول بوده‌آشنائي يافت. </ref>در مدينه آب به وفور به دست مي‌ آمده، با اين حال امکان کندن چاه و داشتن آب شيرين در همه نواحي مدينه امکان ‌پذير نبوده است.<ref> الصحيح من سيرةالنبي(ص)، ج 3، ص 113 - 119 </ref>
+
*[[مکه|مکه]] را جایگاه خاصى در دل مردم بود و بدون سیطره بر آن و برچیدن [[بت پرستی|بت‌پرستى]] و جایگزینى آیین [[اسلام]]، دعوت توحیدى [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص) شکست خورده به حساب مى‌ آمد، بنابراین ضرورت داشت جایى به عنوان پایگاه این دعوت انتخاب شود که علاوه بر نزدیکى، بتوان از آنجا اوضاع مکه را زیر نظر داشت و نوعى فشار سیاسى و اقتصادى و حتى نظامى به وقت لزوم بر آن وارد ساخت. [[مدینه|مدینه]] همان جایى بود که مقدمات و لوازم اعمال چنین فشارى در آن موجود بود. مدینه مى ‌توانست به دلیل قرار داشتن در مسیر کاروان‌هاى بازرگانى و تجارى [[قریش|قریش]]، مکه را از نظر اقتصادى در فشار قرار دهد. خصوصا که منبع تأمین معاش مردم که در درجه نخست، تجارت و مبادلات بازرگانى بود.
 +
*[[هجرت]] به مدینه تنها راه حل ممکن فراروى پیامبر (ص) بود. هجرت به [[طائف]] فایده‌اى نداشت. [[یمن|یمن]]، [[ایران|ایران]]، روم، [[شام]] و سایر مناطق، زیر سلطه دو ابرقدرت بزرگ آن روزگار بودند که با هجرت به این سرزمین‌ ها جز مشکلات و خطرات هولناک بهره‌اى عاید پیامبر (ص) و دعوت توحیدى نمى شد. [[حبشه]] نیز به لحاظ موقعیت جغرافیایى علاوه بر این که از مکه فاصله زیادى داشت، نظر به واقعیت‌هاى اجتماعى، سیاسى، انسانى و نژادى و نیز به عنوان یک کشور افریقایى نمى‌ توانست رهبرى یک برنامه اصلاحى جهانى را در هیچ یک از زمینه‌هاى اقتصادى، سیاسى، نظامى و حتى فکرى و اجتماعى بر عهده‌ گیرد.
 +
*مدینه از نظر زراعى غنى ‌تر از مکه بود. بنابراین اگر روزى با نوعى فشار بازرگانى روبه‌رو مى ‌شد، مى ‌توانست در مقابل این فشار مقاومت کند و بدون تسلیم شدن در مقابل خواسته دیگران، به نوعى هرچند مشقّت بار به زندگى روزمره خود ادامه دهد.
 +
*اهالى مدینه در اصل مردمان مهاجر [[یمن|یمن]] بودند که در قدیم الایام نوعى تمدّن ابتدایى داشتند. بدین ترتیب نه همانند مردمان بیابان‌گرد عرب، قلب‌هاى خشن داشتند و نه همچون مردم قریش در فضاى روانى خاصى به دنبال امتیازات ویژه و مصالح منطقه‌اى بودند. از سوى دیگر به خاطر رقابت‌هاى آشکار تیره‌هاى عدنانى و قحطانى، حتى اگر مردم مدینه انگیزه ‌هاى دینى و عقیدتى نداشتند، از تسلیم پیامبر (ص) به دشمن عدنانى، خوددارى مى ‌کردند.
 +
*مردم مدینه طعم تلخ انحراف را چشیده بودند و جنگ‌هاى پى‌درپى آنان را از پاى درآورده بود؛ آن‌ها همواره در رعب و وحشت به سر مى ‌بردند، چنان که شب و روز اسلحه بر زمین نمى‌ گذاشتند.
 +
*بشارت ‌هاى [[یهود|یهود]] مدینه درباره ظهور قریب الوقوع پیامبرى در منطقه [[عربستان]]، همه را براى پذیرش دین جدید آماده کرده بود.
 +
*از همه گذشته، مردم مدینه، خودشان از پیامبر (ص) دعوت کردند تا به این شهر [[هجرت]] کند؛ با او در [[بیعت عقبه|عقبه]] منا [[بیعت]] کردند و به حضرت وعده یارى و نصرت دادند و متعهّد شدند که چونان زن و فرزند خویش از آن حضرت دفاع کنند و حتى در این راه سلاح بردارند و در مقابل همگان بایستند.
  
== نخستین مسلمانان از انصار ==
+
===یثرب پیش از اسلام===
ميان مورّخان درباره نخستين مسلمان، زمان و چگونگى گرايش مردم مدينه اختلاف نظر است، امّا مى‌ توانيم بر اين نكته تأكيد كنيم كه آيين مسلمانى در چند مرحله وارد يثرب شد. در ابتدا [[اسعد بن زراره]] و ذكوان بن عبد القيس در دوره محاصره مسلمان در شعب ابو طالب مسلمان شدند. سپس پنج يا شش يا هشت نفر ديگر ايمان آوردند. آنگاه بيعت نخست عقبه و سپس بيعت دوم عقبه انجام شد<ref>سيرت جاودانه،ترجمه الصحیح من سیرة النبی الاعظم،علامه شیخ جعفر مرتضی عاملی،ترجمه محمد سپهری ،ج‌1،ص:416 </ref>عده ی دیگر معتقدند در موسم حج، رسول خدا (ص) دعوت خود را بر قبائل عرضه مى ‌كرد و از آنان يارى مى ‌طلبيد. در عقبه منى با گروهى از مردم خزرج ملاقات كرد. پيامبر (ص) آنان را به خدا و اسلام فراخواند و آياتى از قرآن را برايشان تلاوت نمود.چون دعوت پيغمبر (اسلام) را شنيدند يكى بديگرى گفتند. بخدا اين همان نبى موعود است كه يهود شما را به او تهديد مى ‌كنند. آنها اجابت و تصديق كردند و گفتند ميان قوم خير و شر مى‌ باشد شايد خدا بخواهد بسبب تو آن شر زايل شود اگر دو دسته قوم ما با تو متفق شوند هيچ كس از تو گرامى ‌تر و تواناتر نخواهد بود.<ref>الكامل فی التاریخ،ترجمه دکتر مهدوی دامغانی،ج‌7،ص:108 </ref> خزرجيان مسلمان شدند. آنان شش نفر و عبارت بودند از:
+
پیش از [[اسلام]]، منطقه [[مدینه|یثرب]] به عنوان یک «شهر متمرکز» شناخته نمی ‌شده بلکه در مجموع، عبارت از «واحه ‌هایی» بوده که برخی از آنها در فضای مسطح و برخی از آنها در مرتفعات و میانه شعاب قرار داشته است.
#[[اسعد بن زراره]]
 
# جابر بن عبد اللّه بن رئاب
 
# عوف بن حارث
 
#رافع بن مالك
 
#عقبه بن عامر
 
# قطبه بن عامر<ref>سيرت جاودانه،ترجمه الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ترجمه محمد سپهری ،ج‌1،ص:418</ref>
 
بیشتر مورخان روایت دوم را به عنوان نخستین مسلمانان پذیرفته اند.
 
  
== بیعت عقبه اول ==
+
ساکنان یثرب شامل سه گروه می شدند: ۱. [[یهود|یهودیان]]، که دلیل سکونت آنان در این نواحی، به خاطر داشتن اطلاعاتی از [[تورات]]، درباره ظهور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در چنین دیاری است<ref> معجم ‌البلدان، ج ۶، ص ۸۴ </ref> ۲. [[اوس|اوسیان]] ۳. [[خزرج|خزرجیان]]. دو گروه آخر، از مهاجران قحطانی هستند که سال ها قبل به این سرزمین آمده بودند.
چون موسم حج سال یازدهم بعثت رسيد، دوازده نفر از انصار مدينه به منظور تكميل بيعت سال گذشته به سوى مكه رهسپار شدند اسامى آنها بدين ترتيب بود:
 
#اسعد بن زرارة
 
#عوف بن حارث بن رفاعة
 
#معاذ بن حارث بن رفاعة
 
#رافع بن مالك
 
#ذكوان بن عبد قيس
 
#عبادة بن صامت
 
#ابو عبد الرحمن يزيد بن ثعلبة
 
#عباس بن عبادة
 
#عقبة بن عامر
 
#قطبة بن عامر
 
# ابوالهيثم بن تيهان- كه نامش مالك بود-
 
#عويم بن ساعدة.
 
اين دوازده نفر كه ده نفرشان از قبيله خزرج و دو نفرشان از قبيله اوس بودند با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت كردند.بيعت ايشان بيعت عقبه اولى معروف شد.<ref>زندگانى‌محمد(ص)،ترجمه سیره ابن هشام،ج‌1،ص:280 </ref>
 
  
آنها در این دیدار با رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) بیعت کردند. این بعیت به بیعة النسا شهرت یافت. يعنى: بيعتى كه مشتمل بر جنگ نبود. محتوای این بیعت چنین بود که مسلمانان انصار متعهد شوند که:
+
از نقطه نظر دینی، قبایل ساکن یثرب همگی [[بت پرستی|بت‌ پرست]] و به اصطلاح [[قرآن]] مشرک بوده اند. به همین دلیل پیوند آنان با [[مکه]] و مشرکان آن سرزمین مقدس، بسیار نیرومند بوده است. بت «مَنات» مورد علاقه و عبادت [[اوس]] و [[خزرج]] بوده است. اقتصاد مدینه بر پایه کشت و زرع و نخلستانهایی بوده که در نواحی مختلف مدینه وجود داشته است.<ref> با توجه به آیات ۹۹ و ۱۴۱ [[سوره انعام]]، می‌توان با برخی از محصولاتی که برای اعراب [[حجاز]] قابل حصول بوده‌ آشنائی یافت. </ref> در مدینه آب به وفور به دست می‌ آمده، با این حال امکان کندن چاه و داشتن آب شیرین در همه نواحی مدینه امکان ‌پذیر نبوده است.<ref> الصحیح من سیرةالنبی(ص)، ج ۳، ص ۱۱۳-۱۱۹ </ref>
# به خداوند شرک نورزند
 
# دزدی و زنا نکنند
 
# فرزندانشان را نکشند
 
# دروغ در مورد اولادی که در میانشان می آید،نگویند. ( با دروغ فرزندی را به غیر پدر خود نسبت ندهند.)
 
# در کار معروف عصیان نورزند.
 
هر کس چنین کند، پاداش وی بر خداست و کسی که نکند، بر خداست که او را عذاب کند یا ببخشاید.<ref> مجمع البیان،ج 9،ص 276؛السیرة الحلبیه،ج2،ص7 </ref>
 
  
اين دوازده نفر پس از بيعت به شهر خود برگشتند و رسول خدا (ص)، [[مصعب بن عمير]] را همراهشان فرستاد تا به آنان قرآن و اسلام بياموزد و احكام دين تعليم دهد. بدين جهت بود كه مصعب را «مقرى» مى ‌ناميدند. گفته مى ‌شود، [[عبد اللّه بن امّ مكتوم]] را نيز در پى او فرستاد. <ref> سيره ابن هشام، 2/ 79- 80؛ سيره حلبى، 2/ 14؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 90 </ref> مصعب نخستين نماز جمعه را در مدينه برپا كرد.
+
==نخستین مسلمانان از انصار==
 +
میان مورّخان درباره نخستین مسلمان مدینه، زمان و چگونگى گرایش آنها اختلاف نظر است، امّا مى‌ توانیم بر این نکته تأکید کنیم که آیین مسلمانى در چند مرحله وارد [[یثرب]] شد. در ابتدا [[اسعد بن زراره]] و ذکوان بن عبدالقیس در دوره محاصره مسلمانان در [[شعب ابوطالب|شعب ابو طالب]] مسلمان شدند. سپس پنج یا شش یا هشت نفر دیگر [[ایمان|ایمان]] آوردند. آنگاه [[بیعت عقبه|بیعت عقبه]] نخست و سپس بیعت دوم عقبه انجام شد.<ref>سیرت جاودانه، ترجمه الصحیح من سیرة النبی الاعظم، سید جعفرمرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ج‌۱، ص۴۱۶ </ref>  
  
صعب بن عمير و مسلمانانى كه همراه او بودند، موفّق شدند. [[سعد بن معاذ]] به دست او ايمان آورد و موجب مسلمانى قبيله خود شد. بدين ترتيب كه وقتى به دست مصعب مسلمان شد، نزد قوم خود بازگشت و به آنان گفت: اى بنى عبد الاشهل؛ مرا در ميان خود چگونه مى‌دانيد؟
+
عده ای دیگر معتقدند در موسم [[حج]]، [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) دعوت خود را بر قبائل عرضه مى ‌کرد و از آنان یارى مى ‌طلبید. در عقبه [[منا|مِنى]] با گروهى از مردم [[خزرج]] ملاقات کرد. پیامبر (ص) آنان را به [[الله|خدا]] و [[اسلام]] فراخواند و آیاتى از [[قرآن]] را برایشان [[تلاوت قرآن|تلاوت]] نمود. چون دعوت پیغمبر (اسلام) را شنیدند به یکدیگر گفتند بخدا این همان نبى موعود است که [[یهود|یهود]] شما را به او تهدید مى ‌کنند. آنها اجابت و تصدیق کردند و گفتند میان قوم خیر و شر مى‌ باشد، شاید خدا بخواهد بسبب تو آن شر زایل شود، اگر دو دسته قوم ما با تو متفق شوند هیچ کس از تو گرامى ‌تر و تواناتر نخواهد بود.<ref>الکامل فی التاریخ، ترجمه دکتر مهدوی دامغانی، ج‌۷، ص۱۰۸ </ref> خزرجیان مسلمان شدند. آنان شش نفر و عبارت بودند از: [[اسعد بن زراره]]، جابر بن عبداللّه بن رئاب، عوف بن حارث، رافع بن مالک، عقبة بن عامر، قطبة بن عامر.<ref>سیرت جاودانه، ترجمه الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ترجمه محمد سپهری، ج‌۱، ص۴۱۸</ref> بیشتر مورخان روایت دوم را به عنوان نخستین مسلمانان پذیرفته اند.
گفتند: سرور مايى و از همه ما با تدبيرتر و نيكوسرشت ‌تر. گفت: حال كه‌ چنين است، سخن با زنان و مردان شما بر من حرام است تا به خدا و رسولش ايمان آوريد.راوى گفت: به خدا سوگند؛ در هيچ يك از خانه‌ هاى قبيله بنى عبد الاشهل زن و مردى روز را به شب نياورد، مگر اين كه مسلمان شد<ref> سيرت جاودانه ،ج‌1،ص:422 </ref>
 
== [[بیعت عقبه دوم]] ==
 
در موسم حج سال سيزدهم بعثت، جمع زيادى از مردم يثرب به قصد حج عازم مكّه شدند. در ميان اين جمعيت كه شمارشان به پانصد نفر مى‌ رسيد<ref> الطبقات الكبرى،ج1،ص 49</ref> هم مشركان حضور داشتند و هم مسلمانانى كه تقيه مى‌ كردند و از خوف قوم، مسلمانى خود را پوشيده مى‌ داشتند.برخى از مسلمانان يثرب با پيامبر (ص) ملاقات كردند. حضرت با آنان وعده گذاشت كه در ميانه‌ هاى ايام تشريق، شب هنگام كه همه خوابيده باشند، با هم ديدار كنند. پيامبر (ص) فرمود كه موقع آمدن، خوابيدگان را بيدار نكنند و منتظر غايبان نباشند.آنان با كمال احتياط، پنهان و جدا از هم، رو به عقبه حركت كردند تا در آنجا هفتاد يا هفتاد و سه مرد، و دو زن فراهم گشتند. آنان در خانه عبد المطلب كه در پايين عقبه بود، با رسول خدا (ص) ملاقات كردند. در اين ديدار، حمزه، على و عبّاس حضور داشتند.<ref> اعلام الورى، 59؛ بحار الانوار، ج19،ص12- 13؛ سيره حلبى،ج 2ص 16؛ تفسير قمى،ج 1ص 273. </ref>در ابتدای این دیدار عباس عموی رسول خدا(صل اله علیه و آله و سلم) سخنانی را خطاب به انصار در مورد حمایت ایشان گفت.که البته بعضی از محققان این سخنان را منصوب به عباس بن نضلة دانستند.<ref>رجوع شود به الصحیح من السیرة نبی اعظم،علامه جعقر مرتضی عاملی،جلد سوم </ref> پس از او عده ای از بزرگان انصار سخنانی در جهت هجرت رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به مدینه و حمایت و دفاع از ایشان بیان کردند.که از جمله این افراد می توان به کعب بن مالک،ابن تیّهان و عباس بن عبادة انصاری اشاره کرد.<ref> السیرة النبویة،ابن هشام،ج1،ص 442 </ref> همچنین رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) فرمودند:پيمان من با شما اين است: كه بايد همانطور كه از زنان و فرزندان خود دفاع مى‌ كنيد از من نيز دفاع كنيد! براء بن معرور دست آن حضرت را گرفته گفت: سوگند بدانكه تو را به نبوت مبعوث فرموده ما همانطور كه از ناموس خود دفاع مى‌ كنيم از شما نيز دفاع خواهيم كرد، پيمانت را با ما ببند كه مات بخدا فرزند جنگ و اسلحه هستيم‌.<ref> زندگانى‌محمد(ص)/ترجمه،ج‌1،ص:290</ref>
 
== انتخاب نقیب برای انصار ==
 
اقدام مهمي که توسط رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) براي ايجاد انضباط در ميان انصار صورت گرفت، آن بود که تعداد دوازده نفر از آنان را به عنوان نقيب برگزيد تا ديگران را کنترل کرده و مردم با آنان در تماس باشند. در واقع آنان سرپرست افراد زيردست خود به شمار مي ‌رفتند. پيامبر(ص) تأکيد کرد که اين عدد را به اين دليل در نظر گرفته که موسي از ميان بني ‌اسرائيل دوازده نقيب را برگزيد.<ref> انساب‌ الاشراف، ج 1، ص 254 </ref> آن حضرت آنان را به حواريين حضرت عيسي - عليه‌السلام - تشبيه کرده و فرمود که: کفالت قوم خود را داشته باشيد؛ همان گونه که حواريين عيسي(ع) (کفالت قوم خود را) براي عيسي(ع) داشتند.<ref>  انساب‌الأشراف، ج 1، ص 253؛ السيرةالنبويه، ابن‌ هشام، ج 2، ص 446 </ref>.
 
  
در اين نقل آمده است که جبرئيل آنان را انتخاب کرده و ديگران نبايد چيزي به دل بگيرند. نقبا (از اوس) عبارت بودند از: اُسيد بن حُضَير، ابوالهيثم مالک بن التيّهان، (برخي به جاي وي از رفاعة بن عبدالمنذر ياد کرده‌اند.<ref> جوامع السيرة النبويّة، ص 60 </ref>، سعد بن خَيْثَمَه و از خزرج عبارت بودند از، اسعد بن زراره، رافع بن مالک، سعد بن عباده، منذر بن عمرو، براء بن معرور، سعد بن ربيع، عبدالله بن رواحه، عبدالله بن عمرو و عُبادة بن صامت<ref> انساب ‌الاشراف، ج 1، ص 254؛ السيرةالنبويه، ابن‌ هشام، ج 2، صص 443 و 444، الاستيعاب، ج 1، ص 83. </ref> که برخي جابربن عبدالله را به جاي او نام برده‌اند. دو زن شرکت کننده، يکي ام عماره نسيبه بنت کعب و ديگري ام منيع، اسماء نت عمرو بن عدي بوده‌اند. در اين جمع اسعد بن زراره به عنوان «نقيب النقباء» انتخاب گرديد. طبعا اين ناظر به تلاشهاي گسترده وي در انتشار اسلام در مدينه بود. به نقل از واقدي، وي شش ماه و به نقل برخي ديگر نُه ماه پس از هجرت درگذشت.
+
===بیعت عقبه اول===
== آگاهی قریش از ماجرای عقبه ==
+
چون موسم [[حج]] سال یازدهم [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] رسید، دوازده نفر از [[انصار]] مدینه به منظور تکمیل بیعت سال گذشته به سوى [[مکه|مکه]] رهسپار شدند. اسامى آنها بدین ترتیب بود:
زمانی که قريش از اين اجتماع خبردار شد ، سلاح برگرفت و به دنبال آنان گشت. رسول خدا (ص) فريادشان را شنيد و انصار را فرمود كه پراكنده شوند. انصار گفتند: اى رسول خدا؛ اگر ما را فرمان دهى كه با شمشيرهايمان به آنان يورش بريم، چنان خواهيم كرد. پيامبر (ص) فرمود: چنين فرمانى به من داده نشده است. خداوند مرا اذن جنگ نداده است. گفتند: يا رسول اللّه؛ آيا با ما از مكّه بيرون مى ‌شوى؟فرمود: منتظر فرمان خدا مى ‌مانم.
 
 
قريش با اسلحه آمدند. حمزه شمشير به دست با على (ع) بيرون رفت. چون حمزه را ديدند، پرسيدند: چه خبر است كه جمع شده‌ايد؟ حمزه به منظور حفظ پيامبر (ص)، مسلمانان و اسلام، تقيه كرد و گفت: گرد هم جمع نشده‌ ايم و احدى اينجا نيست. به خداى سوگند؛ اگر احدى از اين گردنه عبور كند،گردنش را با شمشير مى ‌زنم.
 
  
قريش بازگشتند و صبح نزد عبد اللّه بن ابى رفتند؛ به او گفتند: شنيده ‌ايم كه قوم تو بر جنگ ما با محمّد بيعت كرده ‌اند. به خدا قسم؛ طايفه‌اى در عرب نيست كه اشتعال نايره جنگ ميان خود و آنان را بيشتر دشمن بداريم تا جنگ ميان خود و شما را. عبد اللّه سوگند ياد كرد كه چنين چيزى نبوده است و او از آن اطلاعى ندارد. انصار او را از كارشان باخبر نكرده بودند. انصار پراكنده شدند و رسول خدا (ص) به مكّه بازگشت.
+
*[[اسعد بن زراره]]
 +
*عوف بن حارث بن رفاعه
 +
*معاذ بن حارث بن رفاعه
 +
*رافع بن مالک
 +
*ذکوان بن عبد قیس
 +
*[[عبادة بن صامت]]
 +
*ابو عبدالرحمن یزید بن ثعلبه
 +
*عباس بن عباده
 +
*عقبة بن عامر
 +
*قطبة بن عامر
 +
*[[ابوالهیثم بن تیهان|ابوالهیثم بن تیهان]]
 +
*عویم بن ساعدة.
  
قريش بعداً از صحت خبر مطمئن شد. از اين رو در پى انصار بيرون رفتند و بر سعد بن عباده و منذر بن عمير دست يافتند، امّا منذر از آنان گريخت. سعد را گرفتند و زير شكنجه قرار دادند. خبر دستگيرى و شكنجه سعد به جبير بن مطعم و حارث بن حرب بن اميه رسيد. آن دو آمدند و او را خلاص كردند، زيرا وى به آنان در تجارت پناه داده و مردم يثرب را از تعرّض به آن دو بازداشته بود.<ref> تاريخ الخميس،ج 1،ص 318- 319؛ دلائل النبوه (بيهقى)،ج 2،ص450؛ اعلام الورى،ص 57. </ref>
+
این دوازده نفر -که ده نفرشان از قبیله [[خزرج]] و دو نفرشان از قبیله [[اوس]] بودند- با [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه وآله [[بیعت]] کردند. بیعت ایشان [[بیعت عقبه|بیعت عقبه]] اولى معروف شد.<ref>زندگانى‌ محمد(ص)، ترجمه سیره ابن هشام، ج‌۱، ص۲۸۰ </ref> این بیعت به بیعة النساء شهرت یافت. یعنى بیعتى که مشتمل بر جنگ نبود. محتوای این بیعت چنین بود که مسلمانان انصار متعهد شوند که:
== پیمان برادری بین مهاجران==
 
احتمال مى‌ رفت مسلمانان در مهاجرت به يثرب با مشكلات و مصاعب فراوانى روبه ‌رو شوند كه نياز به همراهى و همكارى فوق العاده داشت. از اين‌رو پيمان برادرى مهاجران به عنوان مقدمه هجرت مطرح شد. هدف اين بود كه مناسبات انسانى را از حد روابط مصلحتى تا مرتبه برادرى بالا كشد.
 
چنان كه در ابتدا كه هنوز آيه ارث نيامده بود، برخى از مسلمانان گمان مى‌ كردند كه برادرى بدون پيوند نسبى هم موجب ارث است.
 
اين مطلب بر عمق و ژرفاى تأثير اين حادثه در روحيات و مناسبات مسلمانان دلالت دارد. به هر حال، رسول اكرم (ص) پيش از هجرت مهاجران را بر اساس حق و مواسات با هم برادر كرد.از جمله این پیمان برادری می توان به موارد زیر اشاره کرد:ا
 
#رسول خدا و حضرت على (ع)
 
#ابو بكر و عمر
 
# حمزه و زيد بن حارثه
 
# عثمان و عبد الرحمن بن عوف
 
#زبير و عبد اللّه بن مسعود
 
# عبادة بن حارث و بلال
 
# مصعب بن عمير و سعد بن ابى وقّاص
 
# ابو عبيده جرّاح و سالم مولاى بو حذيفه
 
# سعيد بن زيد و طلحه<ref> همان؛ اعلام الورى، 57 </ref>
 
== دستور هجرت به مدینه ==
 
بيعت انصار مدينه سبب شد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به مسلمانانى كه در مكه تحت شكنجه و آزار بودند دستور مهاجرت به مدينه و پيوستن به مسلمانان آن سرزمين را بدهد، و در اين باره به آنان فرمود: «خداى عز وجل براى شما برادرانى كمك كار و خانه‌هاى امنى (در مدينه) قرار داده است».
 
به دنبال اين دستور مسلمانان مكه دسته دسته بسوى مدينه مهاجرت كردند و خود آن حضرت چشم به راه فرمان خداى تعالى در مكه ماند.<ref>زندگانى‌محمد(ص)/ترجمه سیره ابن هشام،ج‌1،ص:304</ref>
 
== نخستین مهاجران به مدینه ==
 
رفتن از مکه به مدينه نيز، پيش از دستور رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) يک بار اتفاق افتاده بود و آن هجرت ابوسلمة بن عبدالاسد بود. وي که از مهاجرين حبشه بود به مکه بازگشت و با ديدن آزار واذيت قريش به يثرب پناه برد. چندي بعد همسر او ام ‌سلمه ، که چندي بعد از شهادت شوهرش به عقد رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در آمد ، همراه با فرزند وي نيز به يثرب رفتند. بنا به اظهار ابن‌ هشام و ابن ‌سعد وي نخستين مهاجري بوده که يک سال پيش از پيمان عقبه به يثرب رفته است.<ref> السيرةالنبوية، ابن ‌هشام، ج 2، ص 468؛ طبقات‌ الکبري،محمد بن سعد، ج 1، ص 226؛ السيرةالنبوية، ابن‌ کثير، ج 2، ص 315. </ref>پس از ابو سلمة،عامر بن ربيعة به مدینه هجرت کرد.
 
<ref>السيرةالنبوية،ج‌1،ص:470</ref>
 
  
فاصله ميان پيمان عقبه تا هجرت رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) هفتاد روز تا سه ماه بوده است. در اين فاصله اکثريت مسلمانان از مکه به سوي مدينه هجرت کردند. مشرکان تا آنجا که توانايي داشتند (و تنها برخي از افراد چنين توانايي را داشتند) مانع از رفتن مسلمانان مي ‌شدند و کساني را در حبس نگاه داشته بودند. اين افراد معمولاً کساني بودند که خانواده خود آنان موافق با اِعمال فشار بر آنها بوده و خود آنها را در خانه خود زنداني مي‌ کردند و حتي با زنجير و ديگر وسائل آنان را مي ‌بستند.<ref>  انساب‌الاشراف، ج 1، ص 259؛ السيرةالنبويه، ابن‌ هشام، ج 2، ص 469. </ref>
+
*به خداوند [[شرک]] نورزند،
 +
*دزدی و [[زنا]] نکنند،
 +
*فرزندانشان را نکشند،
 +
*[[دروغ]] در مورد اولادی که در میانشان می آید، نگویند (با دروغ فرزندی را به غیر پدر خود نسبت ندهند)،
 +
*در کار معروف عصیان نورزند.
  
روزی ابوجهل و تني چند قريش به همراه عباس عموي رسول خدا (ص) از کنار آن خانه ای مي ‌گذشتند. عباس گفت: اين کار پسر برادر من است که جماعت ما را متفرق کرده، امور ما را متشتت ساخته و ميان ما جدايي انداخته است.<ref>السيرةالنبويه، ابن ‌هشام، ج 2، ص471. </ref>
+
هر کس چنین کند، پاداش وی بر خداست و کسی که نکند، بر خداست که او را [[عذاب]] کند یا ببخشاید.<ref> مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۷۶؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۷ </ref>
== توطئه دارالندوه ==
 
شراف قريش در دار الندوه گرد هم آمدند و احدى از آنان غايب نبود.
 
حاضران از خاندان‌هاى بنى عبد شمس، نوفل، عبد الدار، جمح، سهم، اسد، مخزوم و ديگر خانواده‌هاى مكّه بودند و اجازه ندادند كه احدى از تهامه وارد شود، زيرا تهامى‌ها هوادار محمّد(صل الله علیه و اله و سلم) بودند. همچنان كه مواظب بودند <ref> تاريخ الخميس، 1/ 321؛ سيره حلبى، 2/ 25؛ نور الابصار، 15. </ref> تا احدى از خاندان هاشم يا كسانى كه به گونه‌اى با آن‌ها ارتباط دارند، از اين جريان باخبر نشود.<ref>  تاريخ الخميس، 1/ 321؛ سيره حلبى، 2/ 25؛ نور الابصار، 15. </ref>
 
مطابق گزارش‌ها، شيطان نيز در چهره پيرى نجدى همراه آنان وارد مجلس شد.<ref>  تاريخ الامم و الملوك، 2/ 68؛ تاريخ الخميس، 1/ 321- 322. </ref>آن‌ها با هم مشورت و رايزنى كردند كه با محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) چه كنند؟
 
پيشنهاده ايى مطرح شد. از جمله كسى گفت: او را به زنجير آهنى بسته حبس نمايند، امّا احتمال دادند كه با يارانش ارتباط برقرار كند و آنان، او را آزاد كنند.پيشنهاد شد او را به سرزمين ‌هاى ديگر تبعيد كنند؛ چنان ديدند كه اين كار به محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) امكان مى ‌دهد تا به نشر و ترويج دين خود همّت گمارد. در نهايت رأى آنان بر پيشنهاد ابو جهل يا شيطان قرار گرفت كه از هر قبيله يك جوان دلير و نسب‌دار و گيرنده انتخاب كنند و آنگاه به هر كدام از جوانان يك شمشير برّنده بدهند و آنان با شمشيرهاى خود بر پيامبر (ص) وارد شوند و دسته‌جمعى او را بكشند و خون او در ميان همه قبايل پراكنده شود و بنى عبد مناف نتوانند با همه طوايف قريش بجنگند و ناچار به گرفتن ديه تن در دهند و آنان هم ديه مى‌دهند. بدين ترتيب كار پايان مى ‌يابد.
 
روشن است كه ويژگى‌ هايى كه براى جوانان در نظر گرفتند، براى اين بود كه هيچ يك از قبايل به تسليم جوان خويش نينديشد، زيرا اگر او را تحويل دهند، بنى هاشم براى وارد كردن ضربه هر چند محدود به قريش قدرت بيشترى خواهد داشت.
 
همچنان كه چنين ويژگى‌هايى، اجراكنندگان اين جنايت پليد را در انجام مأموريت آن‌ها كه ذره‌ اى ترديد، و ضعف و سستى در اجراى آن جايز نبود، مطمئن‌تر و جسورتر مى‌ ساخت.
 
به هر حال خداوند متعال از طريق وحى پيامبرش را از اين توطئه آگاه كرد:
 
وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ. <ref> انفال (8): 30. </ref>
 
مكر الهى در اينجا، تدبير سرّى براى شكست اقدامى است كه ديگران بر انجام آن هم داستان شده بودند.
 
  
== على (ع) در بستر پيغمبر (ص)([[لیلة المبیت]]) ==
+
این دوازده نفر پس از بیعت به شهر خود برگشتند و رسول خدا (ص)، [[مصعب بن عمیر|مصعب بن عمیر]] را همراهشان فرستاد تا به آنان [[قرآن]] و [[اسلام]] بیاموزد و [[احکام شرعی|احکام]] دین تعلیم دهد. بدین جهت بود که مصعب را «مُقرى» مى ‌نامیدند. گفته مى ‌شود، [[ابن ام مکتوم|عبداللّه بن امّ مکتوم]] را نیز در پى او فرستاد.<ref>  سیره ابن هشام، ۲/ ۷۹-۸۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۹۰ </ref> مصعب نخستین [[نماز جمعه]] را در مدینه برپا کرد.
قريش از ميان ده يا پانزده قبيله خود، ده يا پانزده نفر يا بيشتر، به اختلاف روايات، انتخاب كردند تا به طور دسته جمعى رسول خدا (ص) را با شمشيرهايشان بكشند. در برخى نقل‌ها يكصد نفر آمده است.<ref>  سيره حلبى، 2/ 280؛ نور الابصار، 15. </ref>به هر حال توطئه‌گران آماده شدند و گرد هم آمدند. خداوند متعال نيز پيامبرش را از مكر آنان آگاه كرد. رسول اكرم (ص) على (ع) را از توطئه قريش خبر داد و او را فرمود كه در بسترش بخوابد. على (ع) گفت: اى پيامبر خدا، آيا با خوابيدن من در آنجا تو سالم مى‌مانى؟ پيامبر (ص) فرمود: بلى، على (ع) خنده‌اى تبسّم‌آميز كرد و به شكرانه اين افتخار، سر به سجده گذاشت. سپس در بستر پيامبر (ص) خوابيد و برد خصوصى حضرت را روى خود كشيد.
 
پيامبر (ص) در حالى از خانه خارج شد كه قريش خانه را در محاصره داشتند و انتظار مى‌كشيدند تا بخوابد. رسول خدا (ص) به هنگام بيرون شدن از خانه، اين‌ آيه را تلاوت مى‌كرد:وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ. <ref>  يس (36): 9. </ref>
 
و ما فراروى آن‌ها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پرده‌اى بر (چشمان) آنان فروگسترده‌ايم؛ در نتيجه نمى‌توانند ببينند.
 
آنگاه مشت خاكى برگرفت و بر سر آنان پاشيد و بى‌آنكه او را ببينند، از ميان ايشان گذشت و راهى غار ثور شد.
 
== رسول خدا(صل الله علیه و آله وسلم) در غار ثور ==
 
  
 +
مصعب بن عمیر و مسلمانانى که همراه او بودند، موفّق شدند. [[سعد بن معاذ]] به دست او ایمان آورد و موجب مسلمانى قبیله خود شد. بدین ترتیب که وقتى به دست مصعب مسلمان شد، نزد قوم خود بازگشت و به آنان گفت: اى بنى عبد الاشهل؛ مرا در میان خود چگونه مى‌دانید؟ گفتند: سرور مایى و از همه ما با تدبیرتر و نیکوسرشت ‌تر. گفت: حال که‌ چنین است، سخن با زنان و مردان شما بر من حرام است تا به خدا و رسولش ایمان آورید. راوى گفت: به خدا سوگند؛ در هیچ یک از خانه‌ هاى قبیله بنى عبد الاشهل زن و مردى روز را به شب نیاورد، مگر این که مسلمان شد.<ref> سیرت جاودانه، ج‌۱، ص۴۲۲ </ref>
 +
===بیعت عقبه دوم===
 +
در موسم [[حج]] سال سیزدهم بعثت، جمع زیادى از مردم [[یثرب]] به قصد حج عازم [[مکه|مکه]] شدند. در میان این جمعیت که شمارشان به پانصد نفر مى‌ رسید،<ref> الطبقات الکبرى، ج۱، ص ۴۹</ref> هم مشرکان حضور داشتند و هم مسلمانانى که [[تقیه|تقیه]] مى‌ کردند و از خوف قوم، مسلمانى خود را پوشیده مى‌ داشتند. برخى از مسلمانان یثرب با [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص) ملاقات کردند. حضرت با آنان وعده گذاشت که در میانه‌ هاى [[ایام تشریق|ایام تشریق]]، شب هنگام که همه خوابیده باشند، با هم دیدار کنند. پیامبر (ص) فرمود که موقع آمدن، خوابیدگان را بیدار نکنند و منتظر غایبان نباشند. آنان با کمال احتیاط، پنهان و جدا از هم، رو به عقبه حرکت کردند تا در آنجا هفتاد یا هفتاد و سه مرد و دو زن فراهم گشتند. آنان در خانه [[عبدالمطلب|عبد المطلب]] که در پایین عقبه بود، با رسول خدا (ص) ملاقات کردند. در این دیدار، [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]]، [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] و [[عباس بن عبدالمطلب|عبّاس]] حضور داشتند.<ref> اعلام الورى، ۵۹؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۲-۱۳؛ سیره حلبى، ج۲ ص۱۶؛ تفسیر قمى، ج۱ ص۲۷۳. </ref>
 +
 +
در ابتدای این دیدار، عباس عموی رسول خدا(صلی اله علیه وآله) سخنانی را خطاب به [[انصار]] در مورد حمایت ایشان گفت. که البته بعضی از محققان این سخنان را منسوب به عباس بن نضلة دانستند.<ref>رجوع شود به الصحیح من السیرة نبی الاعظم، سید جعفرمرتضی عاملی، ج۳. </ref> پس از او عده ای از بزرگان انصار سخنانی در جهت [[هجرت]] رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به مدینه و حمایت و دفاع از ایشان بیان کردند که از جمله این افراد می توان به کعب بن مالک، [[ابوالهیثم بن تیهان|ابن تیّهان]] و عباس بن عبادة انصاری اشاره کرد.<ref> السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۴۴۲ </ref> همچنین رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: پیمان من با شما این است: که باید همانطور که از زنان و فرزندان خود دفاع مى‌ کنید، از من نیز دفاع کنید! [[بَراء‌ بن مَعْرور انصارى|براء بن معرور]] دست آن حضرت را گرفته گفت: سوگند بدانکه تو را به [[نبوت]] مبعوث فرموده، ما همانطور که از ناموس خود دفاع مى‌ کنیم از شما نیز دفاع خواهیم کرد، پیمانت را با ما ببند که ما بخدا فرزند جنگ و اسلحه هستیم‌.<ref> زندگانى‌محمد(ص)/ترجمه سیره ابن هشام، ج‌۱، ص۲۹۰</ref>
 +
===انتخاب نقیب برای انصار===
 +
اقدام مهمی که توسط [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](صلی الله علیه وآله) برای ایجاد انضباط در میان انصار صورت گرفت، آن بود که تعداد دوازده نفر از آنان را به عنوان نقیب برگزید تا دیگران را کنترل کرده و مردم با آنان در تماس باشند. در واقع آنان سرپرست افراد زیردست خود به شمار می ‌رفتند. پیامبر(ص) تأکید کرد که این عدد را به این دلیل در نظر گرفته که [[حضرت موسی علیه السلام|حضرت موسی]] علیه‌السلام از میان [[بنی اسرائیل|بنی ‌اسرائیل]] دوازده نقیب را برگزید.<ref>  انساب‌ الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۴ </ref> آن حضرت آنان را به «[[حواریون|حواریین]]» [[حضرت عیسی علیه السلام|حضرت عیسی]] علیه‌السلام تشبیه کرده و فرمود: کفالت قوم خود را داشته باشید؛ همان گونه که حواریین عیسی(ع) (کفالت قوم خود را) برای عیسی(ع) داشتند.<ref>  انساب‌الأشراف، ج ۱، ص ۲۵۳؛ السیرةالنبویه، ابن‌ هشام، ج ۲، ص ۴۴۶ </ref>
 +
 +
در این نقل آمده است که [[جبرئیل|جبرئیل]] آنان را انتخاب کرده و دیگران نباید چیزی به دل بگیرند. نقبا از [[اوس]] عبارت بودند از: [[اسید بن حضیر|اُسید بن حُضَیر]]، [[ابوالهیثم بن تیهان|ابوالهیثم مالک بن التیهان]]، (برخی به جای وی از رفاعة بن عبدالمنذر یاد کرده‌اند<ref> جوامع السیرة النبویة، ص ۶۰ </ref>، سعد بن خَیثَمَه؛ و از [[خزرج]] عبارت بودند از: [[اسعد بن زراره]]، رافع بن مالک، [[سعد بن عباده]]، منذر بن عمرو، [[بَراء‌ بن مَعْرور انصارى|براء بن معرور]]، [[سعد بن ربیع|سعد بن ربیع]]، [[عبدالله بن رواحه]]، عبدالله بن عمرو و [[عبادة بن صامت|عُبادة بن صامت]]،<ref> انساب ‌الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۴؛ السیرةالنبویه، ابن‌ هشام، ج ۲، صص ۴۴۳-۴۴۴، الاستیعاب، ج ۱، ص ۸۳. </ref> که برخی [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبدالله]] را به جای او نام برده‌اند. دو زن شرکت کننده نیز، یکی ام عماره نسیبه بنت کعب و دیگری ام منیع، اسماء بنت عمرو بن عدی بوده‌اند.
 +
 +
در این جمع [[اسعد بن زراره]] به عنوان «نقیب النقباء» انتخاب گردید. طبعا این ناظر به تلاشهای گسترده وی در انتشار [[اسلام]] در مدینه بود. به نقل از [[محمد بن عمر واقدی|واقدی]]، وی شش ماه و به نقل برخی دیگر نُه ماه پس از هجرت درگذشت.
 +
===آگاهی قریش از ماجرای عقبه===
 +
زمانی که [[قریش|قریش]] از این اجتماع خبردار شد، سلاح برگرفت و به دنبال آنان گشت. رسول خدا (ص) فریادشان را شنید و [[انصار]] را فرمود که پراکنده شوند. انصار گفتند: اى رسول خدا؛ اگر ما را فرمان دهى که با شمشیرهایمان به آنان یورش بریم، چنان خواهیم کرد. پیامبر (ص) فرمود: چنین فرمانى به من داده نشده است. خداوند مرا اذن جنگ نداده است. گفتند: یا رسول اللّه؛ آیا با ما از [[مکه|مکه]] بیرون مى ‌شوى؟ فرمود: منتظر فرمان خدا مى ‌مانم.
 +
 +
قریش با اسلحه آمدند. [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] شمشیر به دست با [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] (ع) بیرون رفت. چون حمزه را دیدند، پرسیدند: چه خبر است که جمع شده‌‌اید؟ حمزه به منظور حفظ پیامبر (ص)، مسلمانان و اسلام، [[تقیه|تقیه]] کرد و گفت: گرد هم جمع نشده‌ایم و احدى اینجا نیست. به خداى سوگند، اگر احدى از این گردنه عبور کند، گردنش را با شمشیر مى ‌زنم.
 +
 +
قریش بازگشتند و صبح نزد [[عبدالله بن ابى|عبداللّه بن اُبَى]] رفتند؛ به او گفتند: شنیده‌‌ایم که قوم تو بر جنگ ما با [[پیامبر اسلام|محمّد]] بیعت کرده ‌اند. به خدا قسم؛ طایفه‌‌اى در عرب نیست که اشتعال آتش جنگ میان خود و آنان را بیشتر دشمن بداریم تا جنگ میان خود و شما را. عبداللّه ابی سوگند یاد کرد که چنین چیزى نبوده است و او از آن اطلاعى ندارد. انصار او را از کارشان باخبر نکرده بودند. انصار پراکنده شدند و رسول خدا (ص) به مکه بازگشت.
 +
 +
قریش بعداً از صحت خبر مطمئن شد. از این رو در پى انصار بیرون رفتند و بر [[سعد بن عباده]] و منذر بن عمیر دست یافتند، امّا منذر از آنان گریخت. سعد را گرفتند و زیر شکنجه قرار دادند. خبر دستگیرى و شکنجه سعد به جبیر بن مطعم و حارث بن حرب بن امیه رسید. آن دو آمدند و او را خلاص کردند، زیرا وى به آنان در تجارت پناه داده و مردم یثرب را از تعرّض به آن دو بازداشته بود.<ref> تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۳۱۸-۳۱۹؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ج ۲، ص۴۵۰؛ اعلام الورى، طبرسی، ص ۵۷. </ref>
 +
 +
==پیمان برادری بین مهاجران==
 +
احتمال مى‌ رفت مسلمانان در مهاجرت به [[مدینه|یثرب]] با مشکلات و مصائب فراوانى روبه ‌رو شوند که نیاز به همراهى و همکارى فوق العاده داشت. از این‌رو پیمان برادرى [[مهاجرین|مهاجران]] به عنوان مقدمه هجرت مطرح شد. هدف این بود که مناسبات انسانى را از حد روابط مصلحتى تا مرتبه برادرى بالا کشد.
 +
چنان که در ابتدا که هنوز [[آیه ارث]] نیامده بود، برخى از مسلمانان گمان مى‌ کردند که برادرى بدون پیوند نسبى هم موجب [[ارث]] است.
 +
این مطلب بر عمق و ژرفاى تأثیر این حادثه در روحیات و مناسبات مسلمانان دلالت دارد. به هر حال، رسول اکرم (ص) پیش از هجرت، مهاجران را بر اساس حق و مواسات با هم برادر کرد. از جمله این پیمان برادری می توان به موارد زیر اشاره کرد:
 +
 +
*[[پیامبر اسلام|رسول خدا]] و [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] (ع)
 +
*[[ابوبکر|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب]]
 +
*[[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] و [[زید بن حارثه|زید بن حارثه]]
 +
*[[عثمان بن عفان]] و [[عبدالرحمن بن عوف]]
 +
*[[زبیر بن عوام]] و [[ابن مسعود|عبداللّه بن مسعود]]
 +
*عبادة بن حارث و [[بلال]]
 +
*[[مصعب بن عمیر]] و [[سعد بن ابی وقاص]]
 +
*[[ابو عبیده جراح]] و سالم مولاى ابوحذیفه
 +
*سعید بن زید و [[طلحة بن عبیدالله]].<ref> همان؛ اعلام الورى، ص۵۷ </ref>
 +
 +
==دستور هجرت به مدینه==
 +
بیعت [[انصار]] مدینه سبب شد که [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه وآله به مسلمانانى که در [[مکه|مکه]] تحت شکنجه و آزار بودند، دستور مهاجرت به [[مدینه|مدینه]] و پیوستن به مسلمانان آن سرزمین را بدهد، و در این باره به آنان فرمود: «خداى عز وجل براى شما برادرانى کمک کار و خانه‌هاى امنى (در مدینه) قرار داده است».
 +
 +
به دنبال این دستور، مسلمانان مکه دسته دسته بسوى مدینه مهاجرت کردند و خود آن حضرت چشم به راه فرمان خداى تعالى در مکه ماند.<ref>زندگانى‌محمد(ص)/ترجمه سیره ابن هشام، ج‌۱، ص۳۰۴</ref>
 +
 +
رفتن از مکه به مدینه نیز، پیش از دستور [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه وآله یک بار اتفاق افتاده بود و آن هجرت [[ابوسلمه مخزومی|ابوسلمة بن عبدالاسد]] بود. وی که از مهاجرین [[حبشه]] بود، به مکه بازگشت و با دیدن آزار و اذیت [[قریش|قریش]] به یثرب پناه برد. چندی بعد همسر او [[ام سلمه|ام ‌سلمه]]، -که چندی بعد از شهادت شوهرش به عقد رسول خدا درآمد-، نیز همراه با فرزند وی به [[مدینه|یثرب]] رفتند. بنا به اظهار [[ابن هشام حمیری|ابن‌ هشام]] و [[محمد بن سعد|ابن ‌سعد]]، ابوسلمه نخستین مهاجری بوده که یک سال پیش از پیمان عقبه به یثرب رفته است.<ref> السیرةالنبویة، ابن ‌هشام، ج۲، ص۴۶۸؛ طبقات‌ الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۲۶؛ السیرةالنبویة، ابن‌ کثیر، ج۲، ص۳۱۵. </ref> پس از ابو سلمة، عامر بن ربیعة به مدینه هجرت کرد.<ref>السیرةالنبویة، ج‌۱، ص۴۷۰</ref>
 +
 +
فاصله میان پیمان عقبه دوم تا هجرت رسول خدا صلی الله علیه وآله هفتاد روز تا سه ماه بوده است. در این فاصله اکثریت مسلمانان از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کردند. مشرکان تا آنجا که توانایی داشتند (و تنها برخی از افراد چنین توانایی را داشتند) مانع از رفتن مسلمانان می ‌شدند و کسانی را در حبس نگاه داشته بودند. این افراد معمولاً کسانی بودند که خانواده خود آنان موافق با اِعمال فشار بر آنها بوده و خود آنها را در خانه خود زندانی می‌ کردند و حتی با زنجیر و دیگر وسائل آنان را می ‌بستند.<ref>  انساب‌الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۹؛ السیرةالنبویه، ابن‌ هشام، ج ۲، ص ۴۶۹. </ref>
 +
 +
روزی [[ابوجهل]] و تنی چند از [[قریش|قریش]] به همراه [[عباس بن عبدالمطلب]] عموی رسول خدا (ص) از کنار خانه ای می ‌گذشتند. عباس گفت: این کار پسر برادر من است که جماعت ما را متفرق کرده، امور ما را متشتت ساخته و میان ما جدایی انداخته است!<ref>السیرةالنبویه، ابن ‌هشام، ج ۲، ص۴۷۱. </ref>
 +
==توطئه دارالندوه==
 +
اشراف [[قریش|قریش]] در [[دار الندوه]] گرد هم آمدند و احدى از آنان غایب نبود. مورخان این روز را '''یوم الزحمة''' نامیده اند.
 +
حاضران از خاندان‌هاى بنى عبد شمس، نوفل، عبد الدار، جمح، سهم، اسد، مخزوم و دیگر خانواده‌هاى [[مکه|مکه]] بودند و اجازه ندادند که احدى از [[تهامه]] وارد شود، زیرا تهامى ‌ها هوادار [[پیامبر اسلام|محمّد]] صلی الله علیه وآله بودند. همچنان که مواظب بودند تا احدى از خاندان [[هاشم بن عبد مناف]] یا کسانى که به گونه‌اى با آن‌ها ارتباط دارند، از این جریان باخبر نشود.<ref>  تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۲۱؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵؛ نور الابصار، ۱۵. </ref>
 +
 +
مطابق برخی گزارش‌ها، [[شیطان|شیطان]] نیز در چهره پیرمردى [[نجد|نجدى]] همراه آنان وارد مجلس شد.<ref>  تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۲۱-۳۲۲. </ref> آن‌ها با هم مشورت و رایزنى کردند که با «محمّد» چه کنند؟
 +
پیشنهادهایى مطرح شد؛ از جمله کسى گفت: او را به زنجیر آهنى بسته حبس نمایند، امّا احتمال دادند که با یارانش ارتباط برقرار کند و آنان او را آزاد کنند. همچنین پیشنهاد شد او را به سرزمین ‌هاى دیگر تبعید کنند؛ چنان دیدند که این کار به محمّد صلی الله علیه وآله امکان مى ‌دهد تا به نشر و ترویج [[دین]] خود همّت گمارد. در نهایت، رأى آنان بر پیشنهاد [[ابوجهل]] یا شیطان قرار گرفت که از هر قبیله یک جوان دلیر و نسب‌دار و گیرنده انتخاب کنند و آنگاه به هر کدام از جوانان یک شمشیر برّنده بدهند و آنان با شمشیرهاى خود بر پیامبر (ص) وارد شوند و دسته‌جمعى او را بکشند و خون او در میان همه قبایل پراکنده شود و بنى [[عبدمناف|عبد مناف]] نتوانند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار به گرفتن [[دیه]] تن در دهند؛ بدین ترتیب کار پایان مى ‌یابد.
 +
 +
به هر حال خداوند متعال از طریق [[وحی|وحى]] پیامبرش را از این توطئه آگاه کرد:
 +
«{{متن قرآن|وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذِینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرِینَ}}».<ref> [[سوره انفال]]، ۳۰. </ref>
 +
[[مکر]] الهى در اینجا، تدبیر سرّى براى شکست اقدامى است که دیگران بر انجام آن هم داستان شده بودند.
 +
 +
===حضرت على در بستر پیامبر خدا===
 +
[[قریش|قریش]] از میان ده یا پانزده قبیله خود، ده یا پانزده نفر یا بیشتر -به اختلاف روایات-، انتخاب کردند تا به طور دسته جمعى [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) را با شمشیرهایشان بکشند. در برخى نقل‌ها یکصد نفر آمده است.<ref>  سیره حلبى، ۲/ ۲۸۰؛ نور الابصار، ۱۵. </ref> توطئه‌گران آماده شدند و گرد هم آمدند. خداوند متعال نیز پیامبرش را از مکر آنان آگاه کرد. رسول اکرم (ص) [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه السلام را از توطئه قریش خبر داد و او را فرمود که در بسترش بخوابد. على (ع) گفت: اى پیامبر خدا، آیا با خوابیدن من در آنجا تو سالم مى‌مانى؟ پیامبر (ص) فرمود: بلى، على (ع) خنده‌اى تبسّم‌آمیز کرد و به شکرانه این افتخار، سر به [[سجده]] گذاشت. پس شب هنگام در بستر پیامبر (ص) خوابید و بُرد خصوصى حضرت را روى خود کشید.
 +
این [[ایثار|فداکاری]] امام علی (ع) در آیه {{متن قرآن|«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»}}<ref> [[سوره بقره]]، 207</ref> معروف به «[[آیه لیلة المبیت]]» ستایش شده و به عنوان ماجرای «[[لیلة المبیت]]» در [[تاریخ اسلام]] شهرت یافت.
 +
 +
پیامبر (ص) از خانه خارج شد، در حالى که قریش خانه را در محاصره داشتند و انتظار مى‌کشیدند تا بخوابد. رسول خدا (ص) به هنگام بیرون شدن از خانه، این‌ [[آیه|آیه]] را [[تلاوت قرآن|تلاوت]] مى‌کرد: «{{متن قرآن|وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ}}».<ref> [[سوره یس]] ، ۹. </ref> و ما فراروى آن‌ها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پرده‌اى بر (چشمان) آنان فروگسترده‌ایم؛ در نتیجه نمى‌توانند ببینند.
 +
 +
آنگاه مشت خاکى برگرفت و بر سر آنان پاشید و بى‌آنکه او را ببینند، از میان ایشان گذشت و راهى [[کوه ثور|غار ثور]] شد.
 +
==رسول خدا در غار ثور==
 +
وقتى [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] (ع) در بستر [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) خوابیده بود، [[ابوبکر|ابوبکر]] آمد. او به گمان این که على (ع) پیامبر (ص) است، گفت: اى پیغمبر خدا (ص)! على (ع) گفت: پیغمبر خدا (ص) به سوى چاه میمونه رفت. او را دریاب. بدین ترتیب ابوبکر با پیامبر (ص) وارد غار [[کوه ثور]] شد.<ref>  مناقب خوارزمى، ص۷۳؛ مستدرک حاکم، ۳/ ص۱۳۳؛ مسند احمد، ۱/ ص۳۲۱؛ تذکرة الخواص، ص۳۴؛ شواهد التنزیل، ۱/ ۹۹- ۱۰۱؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ص۱۰۰. </ref>
 +
 +
[[قریش|قریش]] براى پیدا کردن پیامبر (ص)، به سرعت جاسوسان خود را بسیج کرد و آنان براى انجام این مأموریت بر شتران سوار شدند و جاى پاى حضرت را دنبال کردند تا به نقطه‌اى رسیدند که ابوبکر به او ملحق شده بود.
 +
ردشناس گفت: کسى که در جستجوى او هستید، در اینجا مرد دیگرى به او پیوسته است. قریش رد را بردند تا به در غار رسیدند. امّا خداوند آنان را از ورود به غار بازداشت؛ چرا که عنکبوتى بر در غار تار تنیده و کبوترى آنجا تخم گذاشته بود. قریش از دیدن تار عنکبوت و تخم کبوتر، به این نتیجه رسید که غار متروک است و احدى وارد آن نشده است، وگرنه تار عنکبوت پاره مى‌شد و تخم کبوتر مى‌شکست و کبوتر وحشى بر در غار آرام نمى‌گرفت.<ref>تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۲۸؛ سیره حلبى، ۲/ ۳۷؛ البدایة و النهایه، ۳/ ۱۸۱-۱۸۲.</ref>
 +
 +
على (ع) تا شب صبر کرد. آنگاه در تاریکى شب، همراه هند بن ابى هاله، در [[کوه ثور|غار ثور]] به حضور رسول خدا (ص) رسید. حضرت به هند فرمود که دو شتر براى او و همراهش خریدارى کند. ابو بکر گفت: اى پیغمبر خدا؛ من دو شتر براى خود و شما آماده کرده ‌ام تا با آن به [[مدینه|یثرب]] بروید. پیامبر (ص) گفت: هر دو یا یکى را قبول نمى‌ کنم، مگر این که بهایش را بگیرى. ابو بکر گفت: پس مال‌ شما. پیامبر (ص) على (ع) را فرمود تا بهاى شتران را به ابو بکر پرداخت کرد<ref> بحار الانوار، ۱۹/ ۶۲؛ امالى طوسى، ۲/ ۸۳؛ وفاء الوفاء، ۱/ ۲۳۷. </ref>
 +
 +
پیامبر همچنین على (ع) را به حفظ عهد خود و اداى امانت‌هاى مردم سفارش کرد. زیرا قریش و مردم عرب که در موسم [[حج]] از بیرون مکه مى‌آمدند، اموال و کالاهاى خود را نزد پیامبر (ص) به [[امانت]] مى‌گذاشتند تا برایشان نگه‌دارى کند. پیامبر (ص) على (ع) را فرمود که صبح و شام بر دامنه کوه فریاد زند: هر که نزد محمّد امانتى دارد بیاید تا امانتش را به او پس دهیم. سپس به او فرمود: یا على! از این پس ناپسندى از قریش نخواهى دید تا به من بپیوندى. پس امانت مرا در حضور مردم و آشکارا ادا کن. من [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] دخترم را به تو مى‌ سپارم و هر دوى شما را به خداوند؛ او شما را حفظ کند.
 +
 +
در نهایت رسول اکرم (ص) به على (ع) دستور داد که چند شتر براى خود و فواطم ([[فاطمه بنت اسد]]، [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه بنت محمّد]]، و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب) و کسانى از [[بنی هاشم|بنى هاشم]] که همراه او هجرت کنند، بخرد. پیامبر (ص) پس از سه روز توقّف در غار ثور، عازم‌ [[مدینه]] شد. <ref>امالى طوسى، ۲/ ۸۱؛ بحارالانوار، ۱۹/ ۶۱-۶۲. </ref>
 +
==از مکه تا مدینه==
 +
یکی از نکات جالب در رفتن رسول خدا(ص)، رعایت کامل مسائل امنیتی است، از جمله:
 +
 +
*باقی گذاشتن [[امام علی علیه السلام|امام علی]] (ع) در خانه برای گمراه کردن مشرکان.
 +
*رفتن به جنوب مکّه با این که مسیر به سمت [[یثرب]] (به سمت شمال) بوده است.
 +
*استفاده از عامر بن فهیره که کار وی راندن گوسفند پشت سر رسول خدا(ص) بوده تا جای پای آن حضرت محو شود.
 +
*استفاده از یک راهنمای مطمئن اما مشرک، که توجه کسی را جلب نکند.
 +
*راه رفتن در شب و مخفی شدن در روز.<ref> عیون التواریخ، ج ۱، ص ۱۰۰  </ref>
 +
 +
[[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] (ع) فرمود: هنگامى که رسول خدا (ص) از غار ثور بیرون آمد و رو به یثرب گذاشت، قریش، براى کسى که او را بگیرد، صد شتر جایزه تعیین کرد. به همین دلیل راهنمای رسول خدا(ص) که کاملاً آشنایی با راهها داشت، آنها را از بی راهه به سمت یثرب روانه کرده و آنها اوائل [[ماه ربیع الاول|ربیع الاول]] به مدینه رسیدند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۶۳ </ref> مسیر هجرت جدای از مسیر طبیعی بوده و تنها در چند نقطه تلاقی با آن پیدا می‌ کرد. دلیل این اقدام، احتیاطی بود که باید صورت می ‌گرفت تا مبادا مشرکان به رسول خدا(ص) دسترسی پیدا کنند.
 +
 +
=== حوادث میان راه ===
 +
در طی راه دو حادثه مهم رخ داد. نخست آن که مشرکی با نام سُراقة بن مالک متوجه حرکت رسول خدا(ص) و همراهانش گردید. وی سوار بر اسب، خواست تا حضرت را دستگیر کرده به قریش تحویل دهد و یکصد شتر جایزه را بگیرد. بنا به روایات فراوان، وی دچار گرفتاریهای چندی شد، از جمله سه بار پاهای اسب وی در زمین فرو رفت. وی احساس کرد عاملی وی را از رسیدن به رسول خدا(ص) باز می‌دارد. در این حال، رسول خدا(ص) را صدا زد و با اطمینان به اینکه نیرویی غیبی پشتوانه اوست و با احساس پیروزی او در آینده نزدیک، از وی خواست تا امان نامه‌ ای برای وی بنویسد.
 +
 +
در ادامه راه، پیامبر (ص) با همراهان در منطقه قُدَید به زنی به نام ام‌ معبد رسید که در خیمه‌ای زندگی می‌کرد. آن حضرت از وی خواست تا اگر گوشت یا خرمایی دارد به آنان بفروشد، اما او گفت که چیزی در اختیار ندارد. پیامبر از وی خواست اجازه دهد تا از گوسفندی که در آنجا بود شیر بدوشد! او گفت: این گوسفند به دلیل ناتوانی از گله باز مانده است. رسول خدا(ص) گفت تا آن را نزد وی آوردند و با دستی که بر او کشید شیری فراوان داده و از برکت دست آن حضرت، تا سالها بعد آن گوسفند مقدار زیادی شیر می‌داد.<ref> طبقات‌ الکبری، ج ۱، صص۲۳۰-۲۳۱ </ref> پس از رفتن رسول خدا(ص) شوهر آن زن آمد و او برای همسرش وصفی از شمایل حضرت بیان کرد. این وصف یکی از بهترین وصفهایی است که از چهره رسول خدا(ص) با دقتی شایسته نقل شده است.<ref> المستدرک، حاکم نیشابوری، ج ۳ ص ۹؛ طبقات الکبری، ج ۱ ص ۲۳۱-۲۳۰ </ref>
 +
 +
===رسول خدا در قبا===
 +
مورّخان و [[محدث|محدثان]] را عقیده بر این است که رسول اکرم (ص) پس از استقبال با شکوه و به یاد ماندنى مسلمانان به منطقه [[قبا|قُباء]] آمد و در قبیله بنى عمرو بن عوف بر کلثوم بن هدم وارد شد.
 +
در آن روز [[ابوبکر|ابوبکر]] پافشارى مى‌کرد تا وارد [[مدینه|مدینه]] شوند، امّا رسول خدا (ص) او را رد کرد و فرمود: از آنجا نخواهد رفت تا پسر عمو، برادر و محبوب‌ترین خانواده‌اش و کسى که جان خود را فداى او کرد، بیاید. رسول خدا (ص) در قباء ماند تا در نیمه ربیع الاوّل، [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] (ع) با فواطم همراه خویش و [[ام ایمن|امّ ایمن]]<ref>  بحارالانوار، ۱۹/ ۱۰۶، ۱۱۵-۱۱۶؛ اعلام الورى، ۶۶؛ امالى طوسى، ۲/ ۸۳؛ الفصول المهمه، ص۳۵. </ref> به آن حضرت پیوستند و مهمان کلثوم بن هدم‌ شدند.<ref> امتاع الاسماع، ص۴۸. </ref>
 +
 +
رسول اکرم (ص) در مدتى که در قباء بود، [[مسجد قبا|مسجد قباء]] را بنا نهاد. به نظر مى ‌رسد که صاحب این اندیشه و بنیان‌گذار نخست این [[مسجد]]، [[عمار یاسر|عمّار بن یاسر]] باشد.<ref> وفاء الوفاء، ۱/ ۲۵۰؛ سیره حلبى، ۲/ ص۵۵ </ref> این مسجد همان مسجدى است که این [[آیه|آیه]] مبارکه در شأن آن نازل شد:
 +
«{{متن قرآن|لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‌ مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ ...}}».<ref> [[سوره توبه]]، ۱۰۸ </ref> مسجدى که از روز نخستین بر پایه [[تقوا]] بنا شده، سزاوارتر است که در آن (به نماز) ایستى.
 +
همچنین رسول خدا (ص) [[نماز جمعه]] را در قباء یا در سر راه قباء به مدینه اقامه فرمود.<ref> سیره حلبى، ۲/ ۹؛ تاریخ المدینه، ۱/ ص۶۸. </ref>
 +
===ورود پیامبر به مدینه===
 +
پس از پانزده روز توقّف در قباء،<ref> بحارالانوار، ۱۹/ ۱۰۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۵۵ </ref> رسول خدا (ص) آهنگ [[یثرب]] کرد. طبق بررسى ‌هاى [[علامه مجلسى|علامه مجلسى]]، رسول خدا (ص) روز دوشنبه اوّل ماه [[ماه ربیع الاول|ربیع الاوّل]] از [[مکه|مکه]] خارج شد و روز [[جمعه‌‌‌‌|جمعه]] دوازدهم همین ماه وارد مدینه گردید. این عقیده [[شیخ مفید|شیخ مفید]] نیز هست و برخى هم بر آن ادّعاى [[اجماع]] کرده‌ اند.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
==منابع==
 
==منابع==
*سيرت جاودانه / ترجمه‌ الصحيح من سيرة النبي الأعظم‌،جعفر مرتضى العاملى / مترجم محمد سپهرى‌، پژوشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى‌، 1384 ش‌
+
*سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، سید جعفر مرتضى عاملى، مترجم محمد سپهرى‌، پژوشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴‌.
 +
*سیره رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۹.
 +
*زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، سیره ابن هشام، ترجمه سید هاشم رسولى، تهران، انتشارات کتابچى، ۱۳۷۵.
 +
 
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 +
 
 +
[[رده: پیامبر اکرم]]
 +
[[رده:تاریخ اسلام]]
 +
[[رده:تاریخ صدر اسلام]]
 +
[[رده:پیامبر اکرم از بعثت تا رحلت]]
 +
[[رده:هجرت مسلمانان از مکه به مدینه]]
 +
[[رده:سال ۱ هجری قمری]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۵

در سال یازدهم بعثت، گروهی از مردم یثرب به مکه آمدند و پس از شنیدن سخنان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مسلمان شدند. در سال بعد، اینان در عقبه با رسول خدا بیعت کردند و سال بعد از آن نیز، هفتاد و دو مرد و زن یثربی در همان عقبه با پیامبر بر سر حمایت و حفظ جان آن حضرت بیعت نمودند. از سوی دیگر، فشارهای قریش بر مسلمانان روز به روز بیشتر می‌شد و مکه دیگر محیط امنی برای ایشان نبود. به همین دلیل پیامبر (صلی الله علیه وآله) در سال سیزدهم بعثت، فرمان هجرت به یثرب را -که پس از ورود ایشان به این شهر «مدینة النبی» نام گرفت- صادر کردند.

دلایل ترک شهر مکه

  • مکه سرزمین مناسبى براى ادامه دعوت نبود و رسول خدا (ص) نهایت بهره‌بردارى ممکن را از این شهر کرده بود و هیچ امیدى براى پیوستن گروه‌هاى دیگرى -لااقل در آینده نزدیک- به آیین اسلام نداشت.
  • رسول اکرم (ص) به عنوان نماینده و مبلّغ آیین توحیدى نمى‌توانست به پیشرفت‌هاى اندک دوران مکه بسنده کند، زیرا اسلام دین همه بشریت است و همه انسان‌ها را در سراسر گیتى مخاطب خود مى‌داند.
  • مسلمانان سال‌هاى دراز در مقابل ظلم و شکنجه مداوم مشرکان مقاومت کرده بودند. چنانکه گروهى از یاران بى‌پناه حضرت رسول به ناچار ترک شهر و دیار کردند و از ستم قریش به سرزمین حبشه در آن سوى آب‌هاى دریاى سرخ پناه بردند.
  • در نهایت، قریش به این نتیجه رسید که با طرح توطئه قتل پیامبر، براى همیشه از دست او خلاص شود.

دلایل هجرت به مدینه

  • مکه را جایگاه خاصى در دل مردم بود و بدون سیطره بر آن و برچیدن بت‌پرستى و جایگزینى آیین اسلام، دعوت توحیدى پیامبر (ص) شکست خورده به حساب مى‌ آمد، بنابراین ضرورت داشت جایى به عنوان پایگاه این دعوت انتخاب شود که علاوه بر نزدیکى، بتوان از آنجا اوضاع مکه را زیر نظر داشت و نوعى فشار سیاسى و اقتصادى و حتى نظامى به وقت لزوم بر آن وارد ساخت. مدینه همان جایى بود که مقدمات و لوازم اعمال چنین فشارى در آن موجود بود. مدینه مى ‌توانست به دلیل قرار داشتن در مسیر کاروان‌هاى بازرگانى و تجارى قریش، مکه را از نظر اقتصادى در فشار قرار دهد. خصوصا که منبع تأمین معاش مردم که در درجه نخست، تجارت و مبادلات بازرگانى بود.
  • هجرت به مدینه تنها راه حل ممکن فراروى پیامبر (ص) بود. هجرت به طائف فایده‌اى نداشت. یمن، ایران، روم، شام و سایر مناطق، زیر سلطه دو ابرقدرت بزرگ آن روزگار بودند که با هجرت به این سرزمین‌ ها جز مشکلات و خطرات هولناک بهره‌اى عاید پیامبر (ص) و دعوت توحیدى نمى شد. حبشه نیز به لحاظ موقعیت جغرافیایى علاوه بر این که از مکه فاصله زیادى داشت، نظر به واقعیت‌هاى اجتماعى، سیاسى، انسانى و نژادى و نیز به عنوان یک کشور افریقایى نمى‌ توانست رهبرى یک برنامه اصلاحى جهانى را در هیچ یک از زمینه‌هاى اقتصادى، سیاسى، نظامى و حتى فکرى و اجتماعى بر عهده‌ گیرد.
  • مدینه از نظر زراعى غنى ‌تر از مکه بود. بنابراین اگر روزى با نوعى فشار بازرگانى روبه‌رو مى ‌شد، مى ‌توانست در مقابل این فشار مقاومت کند و بدون تسلیم شدن در مقابل خواسته دیگران، به نوعى هرچند مشقّت بار به زندگى روزمره خود ادامه دهد.
  • اهالى مدینه در اصل مردمان مهاجر یمن بودند که در قدیم الایام نوعى تمدّن ابتدایى داشتند. بدین ترتیب نه همانند مردمان بیابان‌گرد عرب، قلب‌هاى خشن داشتند و نه همچون مردم قریش در فضاى روانى خاصى به دنبال امتیازات ویژه و مصالح منطقه‌اى بودند. از سوى دیگر به خاطر رقابت‌هاى آشکار تیره‌هاى عدنانى و قحطانى، حتى اگر مردم مدینه انگیزه ‌هاى دینى و عقیدتى نداشتند، از تسلیم پیامبر (ص) به دشمن عدنانى، خوددارى مى ‌کردند.
  • مردم مدینه طعم تلخ انحراف را چشیده بودند و جنگ‌هاى پى‌درپى آنان را از پاى درآورده بود؛ آن‌ها همواره در رعب و وحشت به سر مى ‌بردند، چنان که شب و روز اسلحه بر زمین نمى‌ گذاشتند.
  • بشارت ‌هاى یهود مدینه درباره ظهور قریب الوقوع پیامبرى در منطقه عربستان، همه را براى پذیرش دین جدید آماده کرده بود.
  • از همه گذشته، مردم مدینه، خودشان از پیامبر (ص) دعوت کردند تا به این شهر هجرت کند؛ با او در عقبه منا بیعت کردند و به حضرت وعده یارى و نصرت دادند و متعهّد شدند که چونان زن و فرزند خویش از آن حضرت دفاع کنند و حتى در این راه سلاح بردارند و در مقابل همگان بایستند.

یثرب پیش از اسلام

پیش از اسلام، منطقه یثرب به عنوان یک «شهر متمرکز» شناخته نمی ‌شده بلکه در مجموع، عبارت از «واحه ‌هایی» بوده که برخی از آنها در فضای مسطح و برخی از آنها در مرتفعات و میانه شعاب قرار داشته است.

ساکنان یثرب شامل سه گروه می شدند: ۱. یهودیان، که دلیل سکونت آنان در این نواحی، به خاطر داشتن اطلاعاتی از تورات، درباره ظهور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در چنین دیاری است[۱] ۲. اوسیان ۳. خزرجیان. دو گروه آخر، از مهاجران قحطانی هستند که سال ها قبل به این سرزمین آمده بودند.

از نقطه نظر دینی، قبایل ساکن یثرب همگی بت‌ پرست و به اصطلاح قرآن مشرک بوده اند. به همین دلیل پیوند آنان با مکه و مشرکان آن سرزمین مقدس، بسیار نیرومند بوده است. بت «مَنات» مورد علاقه و عبادت اوس و خزرج بوده است. اقتصاد مدینه بر پایه کشت و زرع و نخلستانهایی بوده که در نواحی مختلف مدینه وجود داشته است.[۲] در مدینه آب به وفور به دست می‌ آمده، با این حال امکان کندن چاه و داشتن آب شیرین در همه نواحی مدینه امکان ‌پذیر نبوده است.[۳]

نخستین مسلمانان از انصار

میان مورّخان درباره نخستین مسلمان مدینه، زمان و چگونگى گرایش آنها اختلاف نظر است، امّا مى‌ توانیم بر این نکته تأکید کنیم که آیین مسلمانى در چند مرحله وارد یثرب شد. در ابتدا اسعد بن زراره و ذکوان بن عبدالقیس در دوره محاصره مسلمانان در شعب ابو طالب مسلمان شدند. سپس پنج یا شش یا هشت نفر دیگر ایمان آوردند. آنگاه بیعت عقبه نخست و سپس بیعت دوم عقبه انجام شد.[۴]

عده ای دیگر معتقدند در موسم حج، رسول خدا (ص) دعوت خود را بر قبائل عرضه مى ‌کرد و از آنان یارى مى ‌طلبید. در عقبه مِنى با گروهى از مردم خزرج ملاقات کرد. پیامبر (ص) آنان را به خدا و اسلام فراخواند و آیاتى از قرآن را برایشان تلاوت نمود. چون دعوت پیغمبر (اسلام) را شنیدند به یکدیگر گفتند بخدا این همان نبى موعود است که یهود شما را به او تهدید مى ‌کنند. آنها اجابت و تصدیق کردند و گفتند میان قوم خیر و شر مى‌ باشد، شاید خدا بخواهد بسبب تو آن شر زایل شود، اگر دو دسته قوم ما با تو متفق شوند هیچ کس از تو گرامى ‌تر و تواناتر نخواهد بود.[۵] خزرجیان مسلمان شدند. آنان شش نفر و عبارت بودند از: اسعد بن زراره، جابر بن عبداللّه بن رئاب، عوف بن حارث، رافع بن مالک، عقبة بن عامر، قطبة بن عامر.[۶] بیشتر مورخان روایت دوم را به عنوان نخستین مسلمانان پذیرفته اند.

بیعت عقبه اول

چون موسم حج سال یازدهم بعثت رسید، دوازده نفر از انصار مدینه به منظور تکمیل بیعت سال گذشته به سوى مکه رهسپار شدند. اسامى آنها بدین ترتیب بود:

این دوازده نفر -که ده نفرشان از قبیله خزرج و دو نفرشان از قبیله اوس بودند- با رسول خدا صلى الله علیه وآله بیعت کردند. بیعت ایشان بیعت عقبه اولى معروف شد.[۷] این بیعت به بیعة النساء شهرت یافت. یعنى بیعتى که مشتمل بر جنگ نبود. محتوای این بیعت چنین بود که مسلمانان انصار متعهد شوند که:

  • به خداوند شرک نورزند،
  • دزدی و زنا نکنند،
  • فرزندانشان را نکشند،
  • دروغ در مورد اولادی که در میانشان می آید، نگویند (با دروغ فرزندی را به غیر پدر خود نسبت ندهند)،
  • در کار معروف عصیان نورزند.

هر کس چنین کند، پاداش وی بر خداست و کسی که نکند، بر خداست که او را عذاب کند یا ببخشاید.[۸]

این دوازده نفر پس از بیعت به شهر خود برگشتند و رسول خدا (ص)، مصعب بن عمیر را همراهشان فرستاد تا به آنان قرآن و اسلام بیاموزد و احکام دین تعلیم دهد. بدین جهت بود که مصعب را «مُقرى» مى ‌نامیدند. گفته مى ‌شود، عبداللّه بن امّ مکتوم را نیز در پى او فرستاد.[۹] مصعب نخستین نماز جمعه را در مدینه برپا کرد.

مصعب بن عمیر و مسلمانانى که همراه او بودند، موفّق شدند. سعد بن معاذ به دست او ایمان آورد و موجب مسلمانى قبیله خود شد. بدین ترتیب که وقتى به دست مصعب مسلمان شد، نزد قوم خود بازگشت و به آنان گفت: اى بنى عبد الاشهل؛ مرا در میان خود چگونه مى‌دانید؟ گفتند: سرور مایى و از همه ما با تدبیرتر و نیکوسرشت ‌تر. گفت: حال که‌ چنین است، سخن با زنان و مردان شما بر من حرام است تا به خدا و رسولش ایمان آورید. راوى گفت: به خدا سوگند؛ در هیچ یک از خانه‌ هاى قبیله بنى عبد الاشهل زن و مردى روز را به شب نیاورد، مگر این که مسلمان شد.[۱۰]

بیعت عقبه دوم

در موسم حج سال سیزدهم بعثت، جمع زیادى از مردم یثرب به قصد حج عازم مکه شدند. در میان این جمعیت که شمارشان به پانصد نفر مى‌ رسید،[۱۱] هم مشرکان حضور داشتند و هم مسلمانانى که تقیه مى‌ کردند و از خوف قوم، مسلمانى خود را پوشیده مى‌ داشتند. برخى از مسلمانان یثرب با پیامبر (ص) ملاقات کردند. حضرت با آنان وعده گذاشت که در میانه‌ هاى ایام تشریق، شب هنگام که همه خوابیده باشند، با هم دیدار کنند. پیامبر (ص) فرمود که موقع آمدن، خوابیدگان را بیدار نکنند و منتظر غایبان نباشند. آنان با کمال احتیاط، پنهان و جدا از هم، رو به عقبه حرکت کردند تا در آنجا هفتاد یا هفتاد و سه مرد و دو زن فراهم گشتند. آنان در خانه عبد المطلب که در پایین عقبه بود، با رسول خدا (ص) ملاقات کردند. در این دیدار، حمزه، حضرت على و عبّاس حضور داشتند.[۱۲]

در ابتدای این دیدار، عباس عموی رسول خدا(صلی اله علیه وآله) سخنانی را خطاب به انصار در مورد حمایت ایشان گفت. که البته بعضی از محققان این سخنان را منسوب به عباس بن نضلة دانستند.[۱۳] پس از او عده ای از بزرگان انصار سخنانی در جهت هجرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به مدینه و حمایت و دفاع از ایشان بیان کردند که از جمله این افراد می توان به کعب بن مالک، ابن تیّهان و عباس بن عبادة انصاری اشاره کرد.[۱۴] همچنین رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: پیمان من با شما این است: که باید همانطور که از زنان و فرزندان خود دفاع مى‌ کنید، از من نیز دفاع کنید! براء بن معرور دست آن حضرت را گرفته گفت: سوگند بدانکه تو را به نبوت مبعوث فرموده، ما همانطور که از ناموس خود دفاع مى‌ کنیم از شما نیز دفاع خواهیم کرد، پیمانت را با ما ببند که ما بخدا فرزند جنگ و اسلحه هستیم‌.[۱۵]

انتخاب نقیب برای انصار

اقدام مهمی که توسط رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای ایجاد انضباط در میان انصار صورت گرفت، آن بود که تعداد دوازده نفر از آنان را به عنوان نقیب برگزید تا دیگران را کنترل کرده و مردم با آنان در تماس باشند. در واقع آنان سرپرست افراد زیردست خود به شمار می ‌رفتند. پیامبر(ص) تأکید کرد که این عدد را به این دلیل در نظر گرفته که حضرت موسی علیه‌السلام از میان بنی ‌اسرائیل دوازده نقیب را برگزید.[۱۶] آن حضرت آنان را به «حواریین» حضرت عیسی علیه‌السلام تشبیه کرده و فرمود: کفالت قوم خود را داشته باشید؛ همان گونه که حواریین عیسی(ع) (کفالت قوم خود را) برای عیسی(ع) داشتند.[۱۷]

در این نقل آمده است که جبرئیل آنان را انتخاب کرده و دیگران نباید چیزی به دل بگیرند. نقبا از اوس عبارت بودند از: اُسید بن حُضَیر، ابوالهیثم مالک بن التیهان، (برخی به جای وی از رفاعة بن عبدالمنذر یاد کرده‌اند[۱۸]، سعد بن خَیثَمَه؛ و از خزرج عبارت بودند از: اسعد بن زراره، رافع بن مالک، سعد بن عباده، منذر بن عمرو، براء بن معرور، سعد بن ربیع، عبدالله بن رواحه، عبدالله بن عمرو و عُبادة بن صامت،[۱۹] که برخی جابر بن عبدالله را به جای او نام برده‌اند. دو زن شرکت کننده نیز، یکی ام عماره نسیبه بنت کعب و دیگری ام منیع، اسماء بنت عمرو بن عدی بوده‌اند.

در این جمع اسعد بن زراره به عنوان «نقیب النقباء» انتخاب گردید. طبعا این ناظر به تلاشهای گسترده وی در انتشار اسلام در مدینه بود. به نقل از واقدی، وی شش ماه و به نقل برخی دیگر نُه ماه پس از هجرت درگذشت.

آگاهی قریش از ماجرای عقبه

زمانی که قریش از این اجتماع خبردار شد، سلاح برگرفت و به دنبال آنان گشت. رسول خدا (ص) فریادشان را شنید و انصار را فرمود که پراکنده شوند. انصار گفتند: اى رسول خدا؛ اگر ما را فرمان دهى که با شمشیرهایمان به آنان یورش بریم، چنان خواهیم کرد. پیامبر (ص) فرمود: چنین فرمانى به من داده نشده است. خداوند مرا اذن جنگ نداده است. گفتند: یا رسول اللّه؛ آیا با ما از مکه بیرون مى ‌شوى؟ فرمود: منتظر فرمان خدا مى ‌مانم.

قریش با اسلحه آمدند. حمزه شمشیر به دست با حضرت على (ع) بیرون رفت. چون حمزه را دیدند، پرسیدند: چه خبر است که جمع شده‌‌اید؟ حمزه به منظور حفظ پیامبر (ص)، مسلمانان و اسلام، تقیه کرد و گفت: گرد هم جمع نشده‌ایم و احدى اینجا نیست. به خداى سوگند، اگر احدى از این گردنه عبور کند، گردنش را با شمشیر مى ‌زنم.

قریش بازگشتند و صبح نزد عبداللّه بن اُبَى رفتند؛ به او گفتند: شنیده‌‌ایم که قوم تو بر جنگ ما با محمّد بیعت کرده ‌اند. به خدا قسم؛ طایفه‌‌اى در عرب نیست که اشتعال آتش جنگ میان خود و آنان را بیشتر دشمن بداریم تا جنگ میان خود و شما را. عبداللّه ابی سوگند یاد کرد که چنین چیزى نبوده است و او از آن اطلاعى ندارد. انصار او را از کارشان باخبر نکرده بودند. انصار پراکنده شدند و رسول خدا (ص) به مکه بازگشت.

قریش بعداً از صحت خبر مطمئن شد. از این رو در پى انصار بیرون رفتند و بر سعد بن عباده و منذر بن عمیر دست یافتند، امّا منذر از آنان گریخت. سعد را گرفتند و زیر شکنجه قرار دادند. خبر دستگیرى و شکنجه سعد به جبیر بن مطعم و حارث بن حرب بن امیه رسید. آن دو آمدند و او را خلاص کردند، زیرا وى به آنان در تجارت پناه داده و مردم یثرب را از تعرّض به آن دو بازداشته بود.[۲۰]

پیمان برادری بین مهاجران

احتمال مى‌ رفت مسلمانان در مهاجرت به یثرب با مشکلات و مصائب فراوانى روبه ‌رو شوند که نیاز به همراهى و همکارى فوق العاده داشت. از این‌رو پیمان برادرى مهاجران به عنوان مقدمه هجرت مطرح شد. هدف این بود که مناسبات انسانى را از حد روابط مصلحتى تا مرتبه برادرى بالا کشد. چنان که در ابتدا که هنوز آیه ارث نیامده بود، برخى از مسلمانان گمان مى‌ کردند که برادرى بدون پیوند نسبى هم موجب ارث است. این مطلب بر عمق و ژرفاى تأثیر این حادثه در روحیات و مناسبات مسلمانان دلالت دارد. به هر حال، رسول اکرم (ص) پیش از هجرت، مهاجران را بر اساس حق و مواسات با هم برادر کرد. از جمله این پیمان برادری می توان به موارد زیر اشاره کرد:

دستور هجرت به مدینه

بیعت انصار مدینه سبب شد که رسول خدا صلى الله علیه وآله به مسلمانانى که در مکه تحت شکنجه و آزار بودند، دستور مهاجرت به مدینه و پیوستن به مسلمانان آن سرزمین را بدهد، و در این باره به آنان فرمود: «خداى عز وجل براى شما برادرانى کمک کار و خانه‌هاى امنى (در مدینه) قرار داده است».

به دنبال این دستور، مسلمانان مکه دسته دسته بسوى مدینه مهاجرت کردند و خود آن حضرت چشم به راه فرمان خداى تعالى در مکه ماند.[۲۲]

رفتن از مکه به مدینه نیز، پیش از دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله یک بار اتفاق افتاده بود و آن هجرت ابوسلمة بن عبدالاسد بود. وی که از مهاجرین حبشه بود، به مکه بازگشت و با دیدن آزار و اذیت قریش به یثرب پناه برد. چندی بعد همسر او ام ‌سلمه، -که چندی بعد از شهادت شوهرش به عقد رسول خدا درآمد-، نیز همراه با فرزند وی به یثرب رفتند. بنا به اظهار ابن‌ هشام و ابن ‌سعد، ابوسلمه نخستین مهاجری بوده که یک سال پیش از پیمان عقبه به یثرب رفته است.[۲۳] پس از ابو سلمة، عامر بن ربیعة به مدینه هجرت کرد.[۲۴]

فاصله میان پیمان عقبه دوم تا هجرت رسول خدا صلی الله علیه وآله هفتاد روز تا سه ماه بوده است. در این فاصله اکثریت مسلمانان از مکه به سوی مدینه هجرت کردند. مشرکان تا آنجا که توانایی داشتند (و تنها برخی از افراد چنین توانایی را داشتند) مانع از رفتن مسلمانان می ‌شدند و کسانی را در حبس نگاه داشته بودند. این افراد معمولاً کسانی بودند که خانواده خود آنان موافق با اِعمال فشار بر آنها بوده و خود آنها را در خانه خود زندانی می‌ کردند و حتی با زنجیر و دیگر وسائل آنان را می ‌بستند.[۲۵]

روزی ابوجهل و تنی چند از قریش به همراه عباس بن عبدالمطلب عموی رسول خدا (ص) از کنار خانه ای می ‌گذشتند. عباس گفت: این کار پسر برادر من است که جماعت ما را متفرق کرده، امور ما را متشتت ساخته و میان ما جدایی انداخته است![۲۶]

توطئه دارالندوه

اشراف قریش در دار الندوه گرد هم آمدند و احدى از آنان غایب نبود. مورخان این روز را یوم الزحمة نامیده اند. حاضران از خاندان‌هاى بنى عبد شمس، نوفل، عبد الدار، جمح، سهم، اسد، مخزوم و دیگر خانواده‌هاى مکه بودند و اجازه ندادند که احدى از تهامه وارد شود، زیرا تهامى ‌ها هوادار محمّد صلی الله علیه وآله بودند. همچنان که مواظب بودند تا احدى از خاندان هاشم بن عبد مناف یا کسانى که به گونه‌اى با آن‌ها ارتباط دارند، از این جریان باخبر نشود.[۲۷]

مطابق برخی گزارش‌ها، شیطان نیز در چهره پیرمردى نجدى همراه آنان وارد مجلس شد.[۲۸] آن‌ها با هم مشورت و رایزنى کردند که با «محمّد» چه کنند؟ پیشنهادهایى مطرح شد؛ از جمله کسى گفت: او را به زنجیر آهنى بسته حبس نمایند، امّا احتمال دادند که با یارانش ارتباط برقرار کند و آنان او را آزاد کنند. همچنین پیشنهاد شد او را به سرزمین ‌هاى دیگر تبعید کنند؛ چنان دیدند که این کار به محمّد صلی الله علیه وآله امکان مى ‌دهد تا به نشر و ترویج دین خود همّت گمارد. در نهایت، رأى آنان بر پیشنهاد ابوجهل یا شیطان قرار گرفت که از هر قبیله یک جوان دلیر و نسب‌دار و گیرنده انتخاب کنند و آنگاه به هر کدام از جوانان یک شمشیر برّنده بدهند و آنان با شمشیرهاى خود بر پیامبر (ص) وارد شوند و دسته‌جمعى او را بکشند و خون او در میان همه قبایل پراکنده شود و بنى عبد مناف نتوانند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار به گرفتن دیه تن در دهند؛ بدین ترتیب کار پایان مى ‌یابد.

به هر حال خداوند متعال از طریق وحى پیامبرش را از این توطئه آگاه کرد: «وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذِینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرِینَ».[۲۹] مکر الهى در اینجا، تدبیر سرّى براى شکست اقدامى است که دیگران بر انجام آن هم داستان شده بودند.

حضرت على در بستر پیامبر خدا

قریش از میان ده یا پانزده قبیله خود، ده یا پانزده نفر یا بیشتر -به اختلاف روایات-، انتخاب کردند تا به طور دسته جمعى رسول خدا (ص) را با شمشیرهایشان بکشند. در برخى نقل‌ها یکصد نفر آمده است.[۳۰] توطئه‌گران آماده شدند و گرد هم آمدند. خداوند متعال نیز پیامبرش را از مکر آنان آگاه کرد. رسول اکرم (ص) حضرت على علیه السلام را از توطئه قریش خبر داد و او را فرمود که در بسترش بخوابد. على (ع) گفت: اى پیامبر خدا، آیا با خوابیدن من در آنجا تو سالم مى‌مانى؟ پیامبر (ص) فرمود: بلى، على (ع) خنده‌اى تبسّم‌آمیز کرد و به شکرانه این افتخار، سر به سجده گذاشت. پس شب هنگام در بستر پیامبر (ص) خوابید و بُرد خصوصى حضرت را روى خود کشید. این فداکاری امام علی (ع) در آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»[۳۱] معروف به «آیه لیلة المبیت» ستایش شده و به عنوان ماجرای «لیلة المبیت» در تاریخ اسلام شهرت یافت.

پیامبر (ص) از خانه خارج شد، در حالى که قریش خانه را در محاصره داشتند و انتظار مى‌کشیدند تا بخوابد. رسول خدا (ص) به هنگام بیرون شدن از خانه، این‌ آیه را تلاوت مى‌کرد: «وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ».[۳۲] و ما فراروى آن‌ها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پرده‌اى بر (چشمان) آنان فروگسترده‌ایم؛ در نتیجه نمى‌توانند ببینند.

آنگاه مشت خاکى برگرفت و بر سر آنان پاشید و بى‌آنکه او را ببینند، از میان ایشان گذشت و راهى غار ثور شد.

رسول خدا در غار ثور

وقتى حضرت على (ع) در بستر رسول خدا (ص) خوابیده بود، ابوبکر آمد. او به گمان این که على (ع) پیامبر (ص) است، گفت: اى پیغمبر خدا (ص)! على (ع) گفت: پیغمبر خدا (ص) به سوى چاه میمونه رفت. او را دریاب. بدین ترتیب ابوبکر با پیامبر (ص) وارد غار کوه ثور شد.[۳۳]

قریش براى پیدا کردن پیامبر (ص)، به سرعت جاسوسان خود را بسیج کرد و آنان براى انجام این مأموریت بر شتران سوار شدند و جاى پاى حضرت را دنبال کردند تا به نقطه‌اى رسیدند که ابوبکر به او ملحق شده بود. ردشناس گفت: کسى که در جستجوى او هستید، در اینجا مرد دیگرى به او پیوسته است. قریش رد را بردند تا به در غار رسیدند. امّا خداوند آنان را از ورود به غار بازداشت؛ چرا که عنکبوتى بر در غار تار تنیده و کبوترى آنجا تخم گذاشته بود. قریش از دیدن تار عنکبوت و تخم کبوتر، به این نتیجه رسید که غار متروک است و احدى وارد آن نشده است، وگرنه تار عنکبوت پاره مى‌شد و تخم کبوتر مى‌شکست و کبوتر وحشى بر در غار آرام نمى‌گرفت.[۳۴]

على (ع) تا شب صبر کرد. آنگاه در تاریکى شب، همراه هند بن ابى هاله، در غار ثور به حضور رسول خدا (ص) رسید. حضرت به هند فرمود که دو شتر براى او و همراهش خریدارى کند. ابو بکر گفت: اى پیغمبر خدا؛ من دو شتر براى خود و شما آماده کرده ‌ام تا با آن به یثرب بروید. پیامبر (ص) گفت: هر دو یا یکى را قبول نمى‌ کنم، مگر این که بهایش را بگیرى. ابو بکر گفت: پس مال‌ شما. پیامبر (ص) على (ع) را فرمود تا بهاى شتران را به ابو بکر پرداخت کرد[۳۵]

پیامبر همچنین على (ع) را به حفظ عهد خود و اداى امانت‌هاى مردم سفارش کرد. زیرا قریش و مردم عرب که در موسم حج از بیرون مکه مى‌آمدند، اموال و کالاهاى خود را نزد پیامبر (ص) به امانت مى‌گذاشتند تا برایشان نگه‌دارى کند. پیامبر (ص) على (ع) را فرمود که صبح و شام بر دامنه کوه فریاد زند: هر که نزد محمّد امانتى دارد بیاید تا امانتش را به او پس دهیم. سپس به او فرمود: یا على! از این پس ناپسندى از قریش نخواهى دید تا به من بپیوندى. پس امانت مرا در حضور مردم و آشکارا ادا کن. من فاطمه دخترم را به تو مى‌ سپارم و هر دوى شما را به خداوند؛ او شما را حفظ کند.

در نهایت رسول اکرم (ص) به على (ع) دستور داد که چند شتر براى خود و فواطم (فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت محمّد، و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب) و کسانى از بنى هاشم که همراه او هجرت کنند، بخرد. پیامبر (ص) پس از سه روز توقّف در غار ثور، عازم‌ مدینه شد. [۳۶]

از مکه تا مدینه

یکی از نکات جالب در رفتن رسول خدا(ص)، رعایت کامل مسائل امنیتی است، از جمله:

  • باقی گذاشتن امام علی (ع) در خانه برای گمراه کردن مشرکان.
  • رفتن به جنوب مکّه با این که مسیر به سمت یثرب (به سمت شمال) بوده است.
  • استفاده از عامر بن فهیره که کار وی راندن گوسفند پشت سر رسول خدا(ص) بوده تا جای پای آن حضرت محو شود.
  • استفاده از یک راهنمای مطمئن اما مشرک، که توجه کسی را جلب نکند.
  • راه رفتن در شب و مخفی شدن در روز.[۳۷]

امام صادق (ع) فرمود: هنگامى که رسول خدا (ص) از غار ثور بیرون آمد و رو به یثرب گذاشت، قریش، براى کسى که او را بگیرد، صد شتر جایزه تعیین کرد. به همین دلیل راهنمای رسول خدا(ص) که کاملاً آشنایی با راهها داشت، آنها را از بی راهه به سمت یثرب روانه کرده و آنها اوائل ربیع الاول به مدینه رسیدند.[۳۸] مسیر هجرت جدای از مسیر طبیعی بوده و تنها در چند نقطه تلاقی با آن پیدا می‌ کرد. دلیل این اقدام، احتیاطی بود که باید صورت می ‌گرفت تا مبادا مشرکان به رسول خدا(ص) دسترسی پیدا کنند.

حوادث میان راه

در طی راه دو حادثه مهم رخ داد. نخست آن که مشرکی با نام سُراقة بن مالک متوجه حرکت رسول خدا(ص) و همراهانش گردید. وی سوار بر اسب، خواست تا حضرت را دستگیر کرده به قریش تحویل دهد و یکصد شتر جایزه را بگیرد. بنا به روایات فراوان، وی دچار گرفتاریهای چندی شد، از جمله سه بار پاهای اسب وی در زمین فرو رفت. وی احساس کرد عاملی وی را از رسیدن به رسول خدا(ص) باز می‌دارد. در این حال، رسول خدا(ص) را صدا زد و با اطمینان به اینکه نیرویی غیبی پشتوانه اوست و با احساس پیروزی او در آینده نزدیک، از وی خواست تا امان نامه‌ ای برای وی بنویسد.

در ادامه راه، پیامبر (ص) با همراهان در منطقه قُدَید به زنی به نام ام‌ معبد رسید که در خیمه‌ای زندگی می‌کرد. آن حضرت از وی خواست تا اگر گوشت یا خرمایی دارد به آنان بفروشد، اما او گفت که چیزی در اختیار ندارد. پیامبر از وی خواست اجازه دهد تا از گوسفندی که در آنجا بود شیر بدوشد! او گفت: این گوسفند به دلیل ناتوانی از گله باز مانده است. رسول خدا(ص) گفت تا آن را نزد وی آوردند و با دستی که بر او کشید شیری فراوان داده و از برکت دست آن حضرت، تا سالها بعد آن گوسفند مقدار زیادی شیر می‌داد.[۳۹] پس از رفتن رسول خدا(ص) شوهر آن زن آمد و او برای همسرش وصفی از شمایل حضرت بیان کرد. این وصف یکی از بهترین وصفهایی است که از چهره رسول خدا(ص) با دقتی شایسته نقل شده است.[۴۰]

رسول خدا در قبا

مورّخان و محدثان را عقیده بر این است که رسول اکرم (ص) پس از استقبال با شکوه و به یاد ماندنى مسلمانان به منطقه قُباء آمد و در قبیله بنى عمرو بن عوف بر کلثوم بن هدم وارد شد. در آن روز ابوبکر پافشارى مى‌کرد تا وارد مدینه شوند، امّا رسول خدا (ص) او را رد کرد و فرمود: از آنجا نخواهد رفت تا پسر عمو، برادر و محبوب‌ترین خانواده‌اش و کسى که جان خود را فداى او کرد، بیاید. رسول خدا (ص) در قباء ماند تا در نیمه ربیع الاوّل، حضرت على (ع) با فواطم همراه خویش و امّ ایمن[۴۱] به آن حضرت پیوستند و مهمان کلثوم بن هدم‌ شدند.[۴۲]

رسول اکرم (ص) در مدتى که در قباء بود، مسجد قباء را بنا نهاد. به نظر مى ‌رسد که صاحب این اندیشه و بنیان‌گذار نخست این مسجد، عمّار بن یاسر باشد.[۴۳] این مسجد همان مسجدى است که این آیه مبارکه در شأن آن نازل شد: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‌ مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ ...».[۴۴] مسجدى که از روز نخستین بر پایه تقوا بنا شده، سزاوارتر است که در آن (به نماز) ایستى. همچنین رسول خدا (ص) نماز جمعه را در قباء یا در سر راه قباء به مدینه اقامه فرمود.[۴۵]

ورود پیامبر به مدینه

پس از پانزده روز توقّف در قباء،[۴۶] رسول خدا (ص) آهنگ یثرب کرد. طبق بررسى ‌هاى علامه مجلسى، رسول خدا (ص) روز دوشنبه اوّل ماه ربیع الاوّل از مکه خارج شد و روز جمعه دوازدهم همین ماه وارد مدینه گردید. این عقیده شیخ مفید نیز هست و برخى هم بر آن ادّعاى اجماع کرده‌ اند.

پانویس

  1. معجم ‌البلدان، ج ۶، ص ۸۴
  2. با توجه به آیات ۹۹ و ۱۴۱ سوره انعام، می‌توان با برخی از محصولاتی که برای اعراب حجاز قابل حصول بوده‌ آشنائی یافت.
  3. الصحیح من سیرةالنبی(ص)، ج ۳، ص ۱۱۳-۱۱۹
  4. سیرت جاودانه، ترجمه الصحیح من سیرة النبی الاعظم، سید جعفرمرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ج‌۱، ص۴۱۶
  5. الکامل فی التاریخ، ترجمه دکتر مهدوی دامغانی، ج‌۷، ص۱۰۸
  6. سیرت جاودانه، ترجمه الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ترجمه محمد سپهری، ج‌۱، ص۴۱۸
  7. زندگانى‌ محمد(ص)، ترجمه سیره ابن هشام، ج‌۱، ص۲۸۰
  8. مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۷۶؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۷
  9. سیره ابن هشام، ۲/ ۷۹-۸۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۹۰
  10. سیرت جاودانه، ج‌۱، ص۴۲۲
  11. الطبقات الکبرى، ج۱، ص ۴۹
  12. اعلام الورى، ۵۹؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۲-۱۳؛ سیره حلبى، ج۲ ص۱۶؛ تفسیر قمى، ج۱ ص۲۷۳.
  13. رجوع شود به الصحیح من السیرة نبی الاعظم، سید جعفرمرتضی عاملی، ج۳.
  14. السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۴۴۲
  15. زندگانى‌محمد(ص)/ترجمه سیره ابن هشام، ج‌۱، ص۲۹۰
  16. انساب‌ الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۴
  17. انساب‌الأشراف، ج ۱، ص ۲۵۳؛ السیرةالنبویه، ابن‌ هشام، ج ۲، ص ۴۴۶
  18. جوامع السیرة النبویة، ص ۶۰
  19. انساب ‌الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۴؛ السیرةالنبویه، ابن‌ هشام، ج ۲، صص ۴۴۳-۴۴۴، الاستیعاب، ج ۱، ص ۸۳.
  20. تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۳۱۸-۳۱۹؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ج ۲، ص۴۵۰؛ اعلام الورى، طبرسی، ص ۵۷.
  21. همان؛ اعلام الورى، ص۵۷
  22. زندگانى‌محمد(ص)/ترجمه سیره ابن هشام، ج‌۱، ص۳۰۴
  23. السیرةالنبویة، ابن ‌هشام، ج۲، ص۴۶۸؛ طبقات‌ الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۲۶؛ السیرةالنبویة، ابن‌ کثیر، ج۲، ص۳۱۵.
  24. السیرةالنبویة، ج‌۱، ص۴۷۰
  25. انساب‌الاشراف، ج ۱، ص ۲۵۹؛ السیرةالنبویه، ابن‌ هشام، ج ۲، ص ۴۶۹.
  26. السیرةالنبویه، ابن ‌هشام، ج ۲، ص۴۷۱.
  27. تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۲۱؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵؛ نور الابصار، ۱۵.
  28. تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۲۱-۳۲۲.
  29. سوره انفال، ۳۰.
  30. سیره حلبى، ۲/ ۲۸۰؛ نور الابصار، ۱۵.
  31. سوره بقره، 207
  32. سوره یس ، ۹.
  33. مناقب خوارزمى، ص۷۳؛ مستدرک حاکم، ۳/ ص۱۳۳؛ مسند احمد، ۱/ ص۳۲۱؛ تذکرة الخواص، ص۳۴؛ شواهد التنزیل، ۱/ ۹۹- ۱۰۱؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ص۱۰۰.
  34. تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۲۸؛ سیره حلبى، ۲/ ۳۷؛ البدایة و النهایه، ۳/ ۱۸۱-۱۸۲.
  35. بحار الانوار، ۱۹/ ۶۲؛ امالى طوسى، ۲/ ۸۳؛ وفاء الوفاء، ۱/ ۲۳۷.
  36. امالى طوسى، ۲/ ۸۱؛ بحارالانوار، ۱۹/ ۶۱-۶۲.
  37. عیون التواریخ، ج ۱، ص ۱۰۰
  38. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۶۳
  39. طبقات‌ الکبری، ج ۱، صص۲۳۰-۲۳۱
  40. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج ۳ ص ۹؛ طبقات الکبری، ج ۱ ص ۲۳۱-۲۳۰
  41. بحارالانوار، ۱۹/ ۱۰۶، ۱۱۵-۱۱۶؛ اعلام الورى، ۶۶؛ امالى طوسى، ۲/ ۸۳؛ الفصول المهمه، ص۳۵.
  42. امتاع الاسماع، ص۴۸.
  43. وفاء الوفاء، ۱/ ۲۵۰؛ سیره حلبى، ۲/ ص۵۵
  44. سوره توبه، ۱۰۸
  45. سیره حلبى، ۲/ ۹؛ تاریخ المدینه، ۱/ ص۶۸.
  46. بحارالانوار، ۱۹/ ۱۰۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۵۵

منابع

  • سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، سید جعفر مرتضى عاملى، مترجم محمد سپهرى‌، پژوشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴‌.
  • سیره رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۹.
  • زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، سیره ابن هشام، ترجمه سید هاشم رسولى، تهران، انتشارات کتابچى، ۱۳۷۵.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام