جامعیت مقاله متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

تقیه

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«تقیّه» در لغت به معنای پرهیز از خطر است و در اصطلاح یعنی خوددارى از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردى که ضرر مالى یا جانى یا آبرویی متوجه شخص باشد. جواز «تقیه» از قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود و عالمان شیعه نیز به وجوب آن در برخی شرایط تصریح نموده‌اند.

تقیه در لغت و اصطلاح

«تقیّه» از ریشه «وقی» و اسم مصدر اتّقاء است که در آن تاء بجای واو آمده، مانند «تهمة». این کلمه در لغت به معنای پرهیز از خطر می باشد.

«تقیه» در اصطلاح شرع، یعنی خوددارى از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردى که ضرر مالى یا جانى یا عرضى (آبرو) متوجه شخص باشد؛ و به تعبیر دیگر: رهانیدن خویش از خطرى که از ناحیه دیگرى به انسان متوجه است، بر خلاف وظیفه اولیه شرعیه.

قرآن کریم در این باره مى فرماید: «لا یتّخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فى شىء الاّ أن تتّقوا منهم تُقَاةً ...»; اهل ایمان را نشاید که مؤمنان را واگذارند و کافران را به دوستى گزینند و هر که چنین کند رابطه اش با خدا گسیخته است، جز اینکه بخواهد از این رهگذر، شرّ آنها را از خود دفع سازد... . (سوره آل عمران: ۲۸)

جواز تقیه

تقریباً عموم مذاهب اسلامی بر جواز تقیه در شرایط خاص خود اتفاق نظر دارند و تنها از برخی گروههای مُحَکِّمه در منابع فرقه‌شناسی گزارش شده است که تقیه را در هیچ شرایطی جایز نمی‌شمردند. در نقطۀ مقابل، شیعه به وجوب تقیه در برخی شرایط تصریح نموده‌اند و تأکید بسیاری بر عمل به آن در این شرایط دارند؛ در حالی که تنها جواز آن از اهل‌سنت گزارش شده است.[۱]

مسئله تقیه و رعایت آن در مذهب شیعه رائج و معمول بوده، زیرا پیشوایان این مذهب، یعنى امامان و اوصیاء رسول الله (صلی الله علیه و اله) در عصر حکام بنى امیه و بنى عباس ـ که از نظر شیعه زمامداران باطل و غاصبان مقام خلافت می باشند ـ مى زیسته اند، و با توجه به موقعیت اجتماعى امامان و اعتقادى که بخش عظیمى از مردم به اولویت آنها به مقام زمامدارى مسلمین داشته اند، زمامداران وقت، آنها را براى مقام خویش خطر قطعى مى پنداشته و از نفوذ آنها سخت در هراس بوده اند؛ لذا پیوسته آنها را زیر نظر مى داشته، و آنان در کنار چنان حکامى در محدودیت شدید مى زیسته اند. از این رو بسا مى شده ـ به منظور حفظ جان خود و جان پیروانشان ـ مسئله اى را بر خلاف واقع و بر وفق نظر علماء مورد تأیید حکومت وقت، بیان مى داشته اند. و گاه مى شده که خود امام در مورد حکمى از احکام بر خلاف علم خود و به مقتضاى تقیه عمل مى کرده، چنانکه اگر حاکم وقت، روزى را که از نظر امام، روز آخر ماه رمضان بود، عید فطر اعلام مى کرد، امام نیز به ناچار آن روز را افطار مى نمود.

شیخ طبرسى ذیل آیه: «و اذا رأیت الذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم...فلا تقعد بعد الذکرى مع القوم الظالمین» (سوره انعام: ۶۸)، نوشته است که جبائى (از مفسرین اهل سنت) گفته: «این آیه دلالت دارد بر بطلان قول شیعه که تقیه را بر پیغمبر و امام جایز مى دانند. سپس مرحوم طبرسى در پاسخ مى گوید: «شیعه در موردى تقیه را بر امام جایز مى داند که آن حکم، قبلاً بیان شده باشد و حجت بر مکلف تمام باشد، و اما اگر تنها راه دسترسى مکلف به حکم همین مورد باشد، امام را نرسد که در آن مورد تقیه کند».[۲]

تقیه در روایات

مرحوم شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات» خود که حاکى از اعتقادات شیعه است در باب «اعتقاد به تقیه» مى نویسد:

«اعتقادنا فى التقیة انها واجبة، من ترَکها کان بمنزلة من ترک الصلاة. وقیل للصادق (علیه السلام): یا ابن رسول الله! انا نرى فى المسجد من یعلن بسبّ اعدائکم و یسمیهم. فقال: ما له لعنه الله، یعرّض بنا. و قال تعالى: "و لا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عَدوَاً بغیر علم"(سوره انعام: ۱۰۸) و قال الصادق (ع) فى تفسیر هذه الآیة: فلا تسبّوهم فانهم یسبّوا علیکم...». اعتقاد ما در باب تقیه آن است که آن واجب است، هر که ترک تقیه نمود مانند کسى است که ترک نماز نموده و بخدمت امام صادق علیه السّلام عرض شد که: یا ابن رسول اللَّه ما مى‌ بینیم در مسجد مردى را که فاش دشنام به دشمنان شما میدهد و نامشان میبرد، آن حضرت فرمود: او را چه می شود، خدا لعنتش کند، ما را در معرض اذیت می اندازد، بتحقیق که حقتعالى فرموده: "دشنام مگوئید آنان را که غیر خداوند را میخوانند که آنها دشنام میدهند خدا را بظلم و تعدى بدون علم‌..." و تقیه واجبى است که ترکش جایز نیست تا خروج قائم علیه السّلام‌ و هر که ترکش کند پیش از خروج آن حضرت، بتحقیق که از دین خدا بیرون رفته و از دین امامیه خارج شده و مخالفت خدا و رسول و ائمه علیهم السّلام نموده.)[۳]

همچنین در مورد «تقیه» احادیث زیر قابل توجه است:

  • امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «ما را نزد دشمنانمان ستایش مکنید بدین منظور که دوستیتان با ما ابراز دارید، زیرا این باعث شود که خود را نزد حکومت زمانتان خوار سازید».
  • در حدیث آمده که امام سجاد (علیه السلام) از روى تقیه با امامان جور نماز جمعه مى گزارد ولى آن را به چیزى نمى گرفت و سپس خود نماز ظهر مى خواند.
  • امام باقر (علیه السلام) فرمود: «تقیه بدین جهت واجب شده که جانها مصون ماند و اگر تقیه باعث ریختن خون کسى شود آنجا تقیه جایز نیست».
  • امام صادق (ع) فرمود: «هر قدر زمان به ظهور دولت حقه نزدیکتر شود تقیه شدیدتر گردد».
  • محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) روایت کند که فرمود: «تقیه در همه چیز جارى است و هر آنچه که آدمى بدان ناچار باشد خداوند آن را برایش حلال نموده است» .
  • امام صادق (ع) فرمود: «تقیه هیچ کس به تقیه اصحاب کهف نرسد ; زیرا آنان در مراسم اعیاد رسمى (حکومت وقت) شرکت مى نمودند و (حتى) زنار مى بستند ـ و در عین حال بر دین خویش استوار بودند ـ از این رو خداوند اجر آنها را مضاعف ساخت».
  • امام صادق (ع) فرمود: «از ما نیست کسى که تقیه را در حضور دوستان مطمئن عادت خویش نسازد که در حضور دشمنان خوى او گردد».
  • امام صادق (ع) فرمود: «به کار بستن تقیه در دار التقیه (سرزمینى که خطر دشمن محسوس باشد) واجب است و اگر کسى سوگند یاد کند که تقیه نکند، تخلف از چنین سوگند، گناه نبوده و کفاره ندارد، باشد که بدین وسیله ظلمى را از خود دفع سازد».
  • ابو عمرو کنانى گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: «اى ابا عمرو! اگر من تو را حدیثى گویم یا فتوائى دهم و پس از مدتى همان حدیث یا مسئله را از من بپرسى و من بر خلاف پاسخ قبل، تو را پاسخ دهم، کدامیک از دو گفته مرا مى پذیرى؟» گفتم: پاسخ اخیرتان را حجت دانم. فرمود: «اى ابا عمرو! درست گفتى، خدا نخواسته جز به پنهانى به دینش عمل شود، و چون شما بدین روش عمل کنید به سود ما و شما خواهد بود».
  • حماد بن واقد لحام گوید: در یکى از کوچه هاى مدینه به امام صادق (ع) برخورد نمودم، روى خود را از آن حضرت برگرداندم و گذشتم گوئى او را نمى شناختم، ساعتى بعد به خدمتش رفتم و از کرده خویش پوزش خواستم و گفتم: بدین منظور این کار کردم که مبادا خطرى متوجه شما شود. فرمود: خدا تو را رحمت کند، ولى دیروز در فلان جاى شهر مردى مرا دید و گفت: «علیک السلام یا ابا عبدالله» وى کار درستى نکرد.
  • عبدالله بن عطا گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم: دو نفر را از مردم کوفه دستگیر کردند و به آنها گفتند: بیزارى خود را از على (ع) اعلام کنید. یکى از آن دو قبول کرد و اعلام بیزارى نمود و او را رها ساختند ولى دیگرى امتناع نمود و او را کشتند، حال این دو چگونه است؟ فرمود: اما آنکه اظهار بیزارى نموده وى مردى دانشمند به دین خود بوده، و اما آن که امتناع جسته و بیزارى خویش را اعلام ننموده مردى بوده که به رفتن به بهشت عجله ورزیده است.[۴]

پانویس

  1. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶، مدخل تقیه.
  2. طبرسی، مجمع البیان، ۴/۴۹۰.
  3. شیخ صدوق، إعتقادات الإمامیة، ترجمه حسنى، ص ۱۳۱.
  4. مجلسی، بحارالانوار، ۷۵ / ۳۹۵-۴۳۶.

منابع

  • سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ معارف و معاریف، مدخل «تقیه».
  • دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶، مدخل «تقیه»، بازیابی: ۱۰ دیماه ۱۳۹۱.

پیوندها