رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
مختصر نویسی متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اصحاب اخدود: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'كافرانى كه گروهى از مؤمنان را به جرم يكتاپرستى در گودالى از آتش سوزاندند. «اصحا...' ایجاد کرد)
 
 
(۲۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
كافرانى كه گروهى از مؤمنان را به جرم يكتاپرستى در گودالى از آتش سوزاندند.
+
{{خوب}}
 +
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 +
'''«اصحاب اُخدود»''' تعبیری [[قرآن|قرآنی]] برگرفته از [[آیه 4 سوره بروج|آیه ۴ سوره بروج]] است، و اشاره به کافرانى است که گروهى از مؤمنان را به جرم یکتاپرستى در گودالى از آتش سوزاندند. درباره حادثه اخدود و مصداق آن، گزارش‌هاى مختلفی در [[منابع حدیثی|منابع حدیثى]] و تاریخى آمده است.
  
«اصحاب» جمع «صاحب» (اسم فاعل) از ماده «ص‌ـ‌ح‌ـ‌ب» و معناى مصدرى آن همراهى كردن است و صاحب، كسى يا چيزى است كه ملازم و همراه كسى يا چيز ديگر باشد.<ref> المصباح، ج 2، ص 333؛ مفردات، ص 475، «صحب».</ref> اين ملازمت و همراهى بايد عرفاً فراوان باشد.<ref> مفردات، ص‌ 475.</ref>
+
==واژه‌شناسی==
 +
«اصحاب» جمع «صاحب» (اسم فاعل) از ماده «ص‌ـ‌ح‌ـ‌ب» و معناى مصدرى آن همراهى کردن است و صاحب، کسى یا چیزى است که ملازم و همراه کسى یا چیز دیگر باشد.<ref>المصباح، ج۲، ص۳۳۳؛ مفردات، ص۴۷۵، «صحب».</ref> این ملازمت و همراهى باید عرفاً فراوان باشد.<ref> مفردات، ص‌ ۴۷۵.</ref>
  
فرهنگ‌نويسان عربى، واژه اُخدود را بر وزن اُفعول جمع آن را اخاديد<ref> همان، ص‌ 276؛ تهذيب اللغه، ج‌ 6، ص‌ 560؛ لسان‌العرب، ج‌ 4، ص‌ 33، «خدد».</ref> و به معناى شكاف مستطيلى شكل در زمين دانسته‌اند كه از ريشه «خ‌ـ‌د‌ـ‌د» به معناى ايجاد شكاف در زمين گرفته شده است.<ref> ترتيب‌العين، ص‌ 214؛ لسان‌العرب، ج‌ ص‌ 33؛ تهذيب اللغه، ج‌ ص‌ 560، «خدد».</ref> برخى واژه‌پژوهان قرآنى بر اين باورند كه مفهوم مستطيلى بودن در ريشه واژه نهفته‌است؛ چه اين شكاف در زمين باشد يا در گوشت، پوست، چهره و غير آن چنان كه داشتن وزن اُفعول نيز برجستگى و متمايز بودن آن را مى‌رساند.<ref> التحقيق، ج‌ 3، ص‌ 24‌ـ‌25، «خدد».</ref>
+
فرهنگ‌نویسان عربى، واژه اُخدود را بر وزن اُفعول جمع آن را اخادید<ref>همان، ص‌ ۲۷۶؛ تهذیب اللغه، ج‌۶، ص‌۵۶۰؛ لسان‌العرب، ج‌۴، ص‌۳۳، «خدد».</ref> و به معناى شکاف مستطیلى شکل در زمین دانسته‌اند که از ریشه «خ‌ـ‌د‌ـ‌د» به معناى ایجاد شکاف در زمین گرفته شده است.<ref> ترتیب‌العین، ص‌ ۲۱۴؛ لسان‌العرب، ج‌ ۴، ص‌ ۳۳؛ تهذیب اللغه، ج‌ ۶، ص‌ ۵۶۰، «خدد».</ref>  
 +
==اصحاب اخدود در قرآن==
 +
گزارش حادثه اخدود در آیات ۴‌ـ‌۸ [[سوره بروج]] آمده است. خداوند در این [[آیه|آیات]]، سوزاندن گروهى از مؤمنان را به جرم [[ایمان]] به خدا در گودالى از آتش انبوه حکایت نموده و از آن جنایتکاران با نام «اصحاب اخدود» یاد می کند.
 +
در این آیات آمده است: {{متن قرآن|«قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیها قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلى‌ ما یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ * وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمید»}}؛ مرده باد صاحبان آن خندق [که مؤمنان را در آن سوزاندند] آن آتشى که آتش گیرانه‌اش فراوان و بسیار بود، هنگامى که آنان پیرامونش [به تماشا] نشسته بودند و آنچه را از شکنجه و آسیب درباره مؤمنان انجام مى‌دادند تماشاگر و ناظر بودند. و از مؤمنان چیزى را ناپسند نمى‌داشتند مگر ایمانشان را به خداى تواناى شکست‌ناپذیر و ستوده.
  
يكى از پژوهشگران كه اخدود را برگرفته از زبان جعزى حبشه يا زبان‌هاى باستانى يمن دانسته و ريشه حبشى «حَدَد» به معناى ايجاد برش در زمين را براى آن احتمال داده، مى‌كوشد با اقامه شواهدى نشان دهد كه واژه ياد‌شده در اصل، جمع بوده ‌است.<ref> بين الحبشة والعرب، ص‌ 103‌ـ‌105.</ref>
+
[[قرآن]] به جزئیات این ماجرا اشاره ای ندارد که آن جنایتکاران و آن مؤمنان از چه قومی و در چه زمانی بوده اند و تنها به بیان کلیات ماجرا و [[عبرت]] گیری از عاقبت شکنجه گران در [[جهنم]] و جایگاه آن مؤمنان در [[بهشت]] بسنده نموده است.
 +
در این آیات ابتدا به [[لعن]] و طرد آن جنایتکاران پرداخته و سپس به توضیح کوتاه اما عمیق آن حادثه می پردازد. قرآن در مورد چگونگی آتش گودال می فرماید: {{متن قرآن|«النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ»}}.(بروج/۸۵، ۵) از یک سو بدل اشتمال بودن «النار» نسبت به «الاخدود» حکایت از این دارد که گودال، سراپا و یکپارچه آتش و شعله‌ور بوده است.<ref> فى ظلال‌القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۳؛ مع قصص السابقین فى‌القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۲۷۲.</ref> از سوى دیگر نظر به این که هر آتشى به نوعى داراى سوخت است، قرآن با تصریح به «ذاتِ الوَقود» بودن آتش مذکور فراوانى هیزم و انبوه بودن آتش را به تصویر مى‌کشد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۰‌ـ‌۱۷۱؛ الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۳۱؛ مجمع البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۹.</ref>  
  
گزارش حادثه اخدود در آيات 4‌ـ‌8 [[سوره بروج]]/85 آمده و [[قرآن]] به جاى پرداختن به جزئياتى چون هويت شخصيت‌ها و زمان و مكان داستان، صبغه و تحليل توحيدى آن را به عنوان يكى از ويژگي‌هاى ثابت در قصص قرآنى، برجسته كرده است.
+
صحنه اصلى حادثه در دو آیه بعدى تصویر شده است: {{متن قرآن|«إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ»}}.(بروج/۸۵، ۶‌ـ‌۷) از این دو آیه برمى‌آید که گروهى از کافران به‌ کارهایى چون برافروختن و شعله‌ور نگه‌داشتن آتش، آوردن مؤمنان به کنار گودال، واداشتن آنان به [[ارتداد]] و افکندن آنان در آتش پرداخته و گروهى دیگر از جمله سران آن‌ها، با نشستن پیرامون گودال، کار سوزاندن و چگونگى سوختن مؤمنان را نظاره کرده<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۰‌ـ‌۱۷۱؛ الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۳۱؛ مجمع البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۹.</ref> و فریادهاى جانسوز آنان را مى‌شنیده‌اند.
  
اين روايت كه سوزاندن گروهى از مؤمنان را به جرم [[ايمان]] به خدا در گودالى از آتش انبوه حكايت مى‌كند، با تصوير يكى از شورانگيزترين صحنه‌هاى جدال [[حق]] و [[باطل]] و [[كفر]] و [[ايمان]]، مؤمنان را به پايدارى بر سر آيين خود فراخوانده و با ترسيم جايگاه و فرجام بد كافرانِ شكنجه‌گر و پاداش و فرجام بسيار خوش مؤمنان، انذار و تبشير مى‌كند. (بروج /85، 1‌ـ‌11)
+
به نظر مى‌رسد در کنار سوزاندن و کشتن مؤمنان، نوعى سرگرمى و تشفى خاطر نیز مدنظر بوده است<ref>مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌ ۷۰۹؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۱‌ـ‌۳۸۷۲؛ مع قصص‌ السابقین فى‌القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۳۱۵.</ref> زیرا افزون بر امکان کشتن مؤمنان به ‌گونه‌اى دیگر، نشستن پیرامون آتش و نظاره‌گر صحنه بودن که قرآن به عنوان مهم‌ترین صحنه‌هاى حادثه بر آن انگشت نهاده، ضرورتى نداشت؛ همچنین از آیات ۶‌ـ‌۷ [[سوره بروج]]/ ۸۵ و نیز عدم گزارش از واکنش اجتماعى بازدارنده‌اى در برابر شکنجه و آزار مؤمنان، بدست مى‌آید که افزون بر اندک بودن گروه مؤمنان، حاکمیت سیاسى ـ اجتماعى و توده‌هاى مردم نیز در اختیار کافران بوده است.
  
بيشتر مفسران<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج 30، ص‌ 170؛ التبيان، ج 10، ص‌ 316؛ الكشاف، ج ‌4، ص‌ 729؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ زادالمسير، ج‌ 9، ص‌ 74‌ـ‌75؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص ‌193؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 526؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 4، ص‌ 401؛ الميزان، ج‌ 20، ص 251.</ref> اصحاب اخدود را كافرانى دانسته‌اند كه مؤمنان را در آتش افكندند، در نتيجه قريب به اتفاق اين مفسران واژه «قُتل» در آيه 4 [[سوره بروج]] /85 را جمله انشايى و به معناى لعن و طرد كافران از سوى خدا دانسته‌اند و اين برخلافِ شهرتى است كه برخى پژوهشگران، مبنى بر اِخبارى بودن «قُتِلَ» و حمل اصحاب اخدود بر مؤمنان سوخته در آتش ادعا كرده‌اند.<ref> دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 105.</ref>
+
بُعد دیگر حادثه که در گزارش قرآن برجسته شده، زمینه پیدایش آن است: {{متن قرآن|«وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»}}(سوره بروج/۸۵، ۸). با آمدن ادات استثنا پس از «ما»ى نافیه ضمن نفى صریح هر گونه انگیزه و زمینه سیاسى، اقتصادى و قومى، منشأ نزاع دو گروه منحصراً تقابل [[کفر]] و [[ایمان]] معرفى مى‌شود و این که کافران فقط به سبب ایمان به خداى یگانه از مؤمنان انتقام گرفتند. همچنین از آیه ۸ بروج/۸۵ برمى‌آید که حادثه اخدود در زمان و جامعه‌اى رخ داده که اختناق و استبداد کامل بر آن حاکم بوده و کمترین آزادى براى عقاید [[توحید|توحیدى]] وجود نداشته است.
 +
باورها و ارزش‌هاى [[کفر|کفر]]<nowiki/>آلود و [[شرک|شرک‌]]<nowiki/>آمیز، فرهنگ حاکم بوده و چنان در ذهن مردم و تار پود جامعه رسوخ کرده بوده است که باورها و ارزش‌هاى توحیدى به شدت طرد و ناهنجار تلقى مى‌شده، به ‌گونه‌اى که مؤمنان را مستوجب شدیدترین شکنجه‌ها و فجیع‌ترین نوع مرگ دانسته، کمترین ترحمى به آنان روا ‌نمى‌داشتند. قرآن با ذکر اوصافى براى خدایى که مؤمنان مى‌پرستیدند به شکل غیرمستقیم، [[فرهنگ]] و فضاى اجتماعى یاد شده و برخورد کافران را تخطئه مى‌کند.<ref>الکشاف، ج‌۴، ص‌۷۳۲؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۵۱؛ الفرقان، ج‌۳۰، ص‌۲۶۵.</ref>(بروج/۸۵،۸‌ـ‌۹)
  
ظاهر گزارش [[قرآن]] (سوره بروج/85، 4‌ـ‌8) و نيز دلالت صيغه «اُفعول» بر متمايز و برجسته بودن گودال به اين نكته اشاره دارد كه اين حادثه در تاريخ اديان توحيدى، بى‌سابقه، بسيار تكان دهنده و گودال ياد شده منحصر به فرد بوده است، از اين ‌رو كافرانِ حادثه آفرين نيز با نام اين گودال، معرفى و شناخته مى‌شوند: «قُتِلَ أصحبُ ‌الأُخدود».([[سوره بروج]]/85،4)
+
==گزارش‌هاى تاریخى و روایى اصحاب اخدود==
  
برخى چون ربيع ‌بن ‌انس، كلبى، ابوالعاليه، واقدى و ابواسحاق، «قُتل» را اِخبارى و گزارش از كشته شدن خود كافران دانسته و معتقدند كه خداوند با قبض روح مؤمنان، آن‌ها را پيش از سوختن، نجات داد و شعله‌هاى آتش كه بر اثر وزش باد زبانه كشيده بود، كافران پيرامون گودال را فراگرفت؛<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسيرالكبير، ج‌ 31، ص‌ 119.</ref> اما اين سخن با ظاهر گزارش قرآن، (بروج/85، 6‌ـ‌8) ديدگاه جمهور مفسران و نيز غالب روايت‌هاى غيرقرآنى حادثه كه از سوختن مؤمنان حكايت مى‌كند، سازگار نيست.<ref> التفسيرالكبير، ج 31، ص 119؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 160.</ref>
+
در منابع تاریخى<ref>تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲؛ الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۵.</ref> و حدیثى<ref> مسند احمد، ج ۷، ص ۲۷‌ـ‌۲۸؛ المحاسن، ص‌ ۲۵۰؛ بحارالانوار، ج‌ ۱۴، ص‌ ۴۳۸‌ـ‌۴۴۴.</ref> مسلمانان، گزارش‌هایى گوناگون درباره حادثه اخدود آمده که گاه متضاد و آمیخته با افسانه و داستان‌پردازى است. این روایت‌ها به سبب ارتباط با گزارش [[قرآن]] همواره در طول تاریخ مورد توجه مفسران بوده و در منابع [[تفسیر قرآن|تفسیرى]] نیز راه یافته است<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۵‌ـ‌۷۰۷؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸، ص‌ ۴۶۵‌ـ‌۴۶۶.</ref> که رد پاى آن به روشنى در اختلاف مفسران در تفسیر برخى آیات مربوط کاملا مشهود است.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۷؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۹؛ التفسیرالکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۱۹.</ref>
  
برخى مفسران با احتمال اين كه شايد مراد از اصحاب اخدود، گروه مؤمنان باشند واژه «قُتل» را خبرى و دليل بر كشته شدن آنان گرفته‌اند؛<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسير الكبير، ج‌ 31، ص‌ 119؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157.</ref> اما چون ضمير جمع در «اِذ هُم عَلَيها قُعود» و به ‌ويژه در «وهُم عَلى ما‌يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود» و «وما‌نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ‌...»(سوره بروج/85،6‌ـ‌8ظهور در رجوع به «اصحاب‌الاخدود» دارد، اين احتمال تضعيف مى‌شود.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 251.</ref>
+
===۱. حادثه نجران===
 +
بر اساس مشهورترین روایت، حادثه اخدود مربوط به نصاراى [[نجران]] است که چندى پیش از [[اسلام]] به دست «ذونواس»، آخرین پادشاه حِمیریان [[یمن]] قتل عام شدند.<ref> تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص ۱۹۹؛ الکامل، ج ۱، ص ۴۲۹؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.</ref> گزارش‌هاى حادثه نجران که در منابع [[مسیحیت|مسیحى]] ـ ‌اعم از [[زبان سریانی|سریانى]] و حبشى‌ ـ آمده، در تحلیل تاریخى این رویداد و انطباق یا عدم انطباق آن با گزارش قرآن بسیار کارگشاست. نامه شمعون، اسقف «بیت اَرْشام» به رئیس دیر «جبله» از کهن‌ترین این اسناد است که نویسنده آن در سال ۵۲۴ میلادى به عنوان سفیر صلح «یُوستى یوسطینوم نِیانُوس» (۵۱۸‌ـ‌۵۲۸امپراطور روم شرقى به سوى مُنذر سوم، پادشاه حیره گسیل شده بود.<ref> بین الحبشة والیمن، ص‌ ۵۱‌؛ المفصل، ج‌ ۳، ص‌ ۴۶۴.</ref>
  
در آيه بعد، نوع تركيب واژه‌ها و كيفيت ارتباط آن با آيه پيشين، چگونگى آتش گودال را تصوير مى‌كند: «اَلنّارِ ذاتِ الوَقود».(بروج/85، 5) از يك سو بدل اشتمال بودن «النار» نسبت به «الاخدود» حكايت از اين دارد كه گودال، سراپا و يكپارچه آتش و شعله‌ور بوده است.<ref> فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873؛ مع قصص السابقين فى‌القرآن، ج‌ ص‌ 272.</ref>
+
پژوهشگران این گزارش‌ها را برگرفته از مستندات مکتوب و معتبرى مى‌دانند که برخى از آن‌ها اندکى پس از حادثه تدوین شده و اغلب بر شنیده‌هایى از شاهدان عینى مبتنى و در نتیجه از وضوح و اعتبار ویژه‌اى برخوردار است.<ref> بین الحبشة و الیمن، ص‌ ۵۱‌؛ المفصل، ج‌ ۳، ص‌ ۴۶۴.</ref>
  
از سوى ديگر نظر به اين كه هر آتشى به نوعى داراى سوخت است، قرآن با تصريح به «ذاتِ الوَقود» بودن آتش مذكور فراوانى هيزم و انبوه بودن آتش را به تصوير مى‌كشد.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 170‌ـ‌171؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 731؛ مجمع البيان، ج‌ 10، ص‌ 709.</ref> صحنه اصلى حادثه در دو آيه بعدى تصوير شده است: «اِذ هُم عَلَيها قُعود × وهُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود».(بروج/85، 6‌ـ‌7)
+
نجران که از دیرباز حاصلخیز بود، رونق تجارى و صنعتى داشت و راه مهم ارتباطى میان [[عربستان]] جنوبى و شمالى بود، همواره در کانون توجه قدرت‌هاى حاکم بر منطقه قرار داشت<ref> المفصل، ج ۲، ص ۵۰۷؛ معجم‌البلدان، ج ۵، ص ۲۶۶؛ فجرالاسلام، ج‌ ۱، ص‌ ۴۴.</ref> و پیش از اسلام و پس از آن نیز کانون عمده [[مسیحیت]] در عربستان بود.<ref> تاریخ اسلام، ص‌ ۲۵‌ـ‌۳۵؛ الشهداء الحمیریین، ص‌ ۲۳.</ref>
  
از اين دو آيه برمى‌آيد كه گروهى از كافران به‌ كارهايى چون برافروختن و شعله‌ور نگه‌داشتن آتش، آوردن مؤمنان به كنار گودال، واداشتن آنان به ارتداد و افكندن سر باز زنندگان در آتش پرداخته و گروهى ديگر از جمله سران آن‌ها، با نشستن پيرامون گودال، كار سوزاندن و چگونگى سوختن مؤمنان را نظاره كرده<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 170‌ـ‌171؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 731؛ مجمع البيان، ج‌ 10، ص‌ 709.</ref> و فريادهاى جانسوز آنان را مى‌شنيده‌اند.
+
در سده‌هاى پنجم و ششم میلادى و در پى تلاش دولت‌هاى [[ایران]] و بیزانس (روم‌شرقى)، دو قطب قدرت آن روز براى توسعه نفوذ سیاسى خود در [[شبه جزیره عربستان|شبه جزیره عرب]]، ایران با در انحصار داشتن تجارت ابریشم از رسیدن آن به بیزانس به ویژه در زمان جنگ جلوگیرى مى‌کرد، از این‌رو بیزانس با هدف تأمین راهى جایگزین براى جاده زمینى در صدد برقرارى امنیت راه دریایى شرق به غرب از طریق دریاى سرخ برآمد.<ref> المفصل، ج ‌۷، ص‌ ۲۸۲.</ref>
  
به نظر مى‌رسد در كنار سوزاندن و كشتن مؤمنان، نوعى سرگرمى و تشفى خاطر نيز مدنظر بوده است<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3871‌ـ‌3872؛ مع قصص‌ السابقين فى‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 315.</ref> زيرا افزون بر امكان كشتن مؤمنان به ‌گونه‌اى ديگر، نشستن پيرامون آتش و نظاره‌گر صحنه بودن كه [[قرآن]] به عنوان مهم‌ترين صحنه‌هاى حادثه بر آن انگشت نهاده، ضرورتى نداشت؛ همچنين از آيات 6‌ـ‌7 [[سوره بروج]]/ 85 و نيز عدم گزارش از واكنش اجتماعى بازدارنده‌اى در برابر شكنجه و آزار مؤمنان، بدست مى‌آيد كه افزون بر نوپا و اندك بودن گروه مؤمنان، حاكميت سياسى ـ اجتماعى و توده‌هاى مردم نيز در اختيار كافران بوده است.
+
در این زمان حمیریان ـ ‌از قبایل معروف و با نفوذ یمن‌ ـ که در جنوب شبه جزیره، برخوردار از قدرت سیاسى از دولت‌هاى متنفذ در دریاى سرخ بودند همواره با قتل عام کاروان‌هاى روم و ناامن کردن این مسیر، دولت‌هاى بیزانس و [[حبشه]] (اکسوم) را نگران مى‌ساختند.
  
بُعد ديگر حادثه كه در گزارش قرآن برجسته شده، زمينه پيدايش آن است: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميد»(سوره بروج/85،8) با آمدن ادات استثنا پس از «ما»ى نافيه ضمن نفى صريح هر گونه انگيزه و زمينه سياسى، اقتصادى و قومى منشأ نزاع دو گروه منحصراً تقابل كفر و [[ايمان]] معرفى مى‌شود و اين كه كافران فقط به سبب ايمان به خداى يگانه از مؤمنان انتقام گرفتند؛ همچنين از آيه 8 بروج/85 برمى‌آيد كه حادثه اخدود در زمان و جامعه‌اى رخ داده كه اختناق و استبداد كامل بر آن حاكم بوده و كمترين آزادى براى عقايد توحيدى وجود نداشته است.
+
حبشه که در منافع سیاسى، اقتصادى و مواضع دینى با بیزانس همسو بود و یمن را به عنوان کشورى مسیحى‌نشین که بتواند با دو دولت یاد شده، مثلث تسلط بر دریاى سرخ را تشکیل دهد، پایگاه مناسبى مى‌دید، بارها از طریق همپیمانى با بیزانس در امور یمن مداخله کرده و گاهى به تهاجم مستقیم نظامى دست مى‌زد.<ref> المفصل، ج‌ ۲، ص‌ ۶۲۶‌ـ‌۶۲۷؛ ج‌ ۷، ص‌ ۲۸۲.</ref>
  
باورها و ارزش‌هاى كفرآلود و شرك‌آميز، فرهنگ حاكم بوده و چنان در ذهن مردم و تار پود جامعه رسوخ كرده بوده است كه باورها و ارزش‌هاى توحيدى به شدت طرد و ناهنجار تلقى مى‌شده، به ‌گونه‌اى كه مؤمنان را مستوجب شديدترين شكنجه‌ها و فجيع‌ترين نوع مرگ دانسته، كمترين ترحمى به آنان روا ‌نمى‌داشتند. [[قرآن]] با ذكر اوصافى براى خدايى كه مؤمنان مى‌پرستيدند به شكل غيرمستقيم، فرهنگ، فضاى اجتماعى ياد شده و برخورد كافران را تخطئه مى‌كند.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 732؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 251؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 265.</ref>(بروج/85،8‌ـ‌9) (‌=>‌همين مقاله، پيام داستان)
+
این کوشش مشترک، گسترش تدریجى و موفق مسیحیت در میان مردم نجران را در پى داشت که پیش از این، گرایش خود را به آموزه‌هاى این [[دین]] ـ‌ که از طریق راهبان، بازرگانان و بردگان مسیحى در میان آنان نفوذ کرده بود‌ ـ آشکار ساخته بودند. دولت ایران و بیزانس هر یک با حمایت از شاخه‌اى از مسیحیت، عامل اشتراک مذهب را براى توسعه نفوذ سیاسى خود در عربستان بکار مى‌گرفتند.<ref> التیجان، ص‌ ۳۰۱؛ المعارف، ص‌ ۶۳۷؛ العرب على حدود بیزنطة و ایران، ص‌ ۸۹‌ـ‌۱۰۵.</ref>
  
'''گزارش‌هاى تاريخى و روايى اصحاب اخدود:'''
+
در سده ششم میلادى، پادشاهى حمیر در پى حمله حبشیان، ساقط و حاکمى مسیحى جایگزین وى شد.<ref> المفصل، ج‌ ۳، ص‌ ۴۶۲‌ـ‌۴۶۳، ۴۶۹‌ـ‌۴۷۰.</ref> پس از اندکى<ref> بین‌الحبشة والعرب، ص ‌۴۵.</ref> و در پى [[مرگ]] وى پیش ‌از ۵۲۳ میلادى، گروهى از بومیان غیرمسیحى به ‌سرکردگى شخصى به نام «ذونواس» با آگاهى از عدم امکان ارسال نیروهاى ‌پشتیبان و حاکم جانشین از سوى حبشه به سبب زمستان و ضعف در امر کشتیرانى و با استفاده از ناتوانى لشگر بازمانده، زمام امور را در دست گرفتند.<ref> تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ ۳۳۰‌ـ‌۳۳۱.</ref>
  
در منابع تاريخى<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 425.</ref> و حديثى<ref> مسند احمد، ج 7، ص 27‌ـ‌28؛ المحاسن، ص‌ 250؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 14، ص‌ 438‌ـ‌444.</ref> مسلمانان، گزارش‌هايى گوناگون درباره حادثه اخدود آمده كه گاه متضاد و آميخته با افسانه و داستان‌پردازى است. (‌=>‌همين مقاله، روايت‌هاى 1‌ـ‌7) اين روايت‌ها به سبب ارتباط با گزارش [[قرآن]] همواره در طول تاريخ مورد توجه مفسران بوده و در منابع تفسيرى نيز راه يافته است<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 165؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 705‌ـ‌707؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 465‌ـ‌466.</ref> كه رد پاى آن به روشنى در اختلاف مفسران در تفسير برخى آيات مربوط كاملا مشهود است.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسيرالكبير، ج‌ 31، ص‌ 119.</ref>
+
بنابر نامه شمعون که قتل عام نجرانیان را در ژانویه ۵۲۴ میلادى شنیده و وقوع آن را اندکى پیش از این تاریخ گزارش کرده، ذونواس در زمستان ۵۲۳ میلادى حمله یا حملات خود به نجران را صورت داده است.<ref> تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ ۳۳۰‌ـ‌۳۳۱.</ref> کتیبه‌ها نشان مى‌دهد که یوسف اسأر (ذونواس) با سپاه خود به نواحى مسیحى‌نشین و مرکز آن نجران حمله مى‌برد و به آتش‌زدن [[کلیسا|کلیساها]] و آزار و اذیت و کشتن مردم مى‌پرداخت.<ref> تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ ۳۳۰‌ـ‌۳۳۱.</ref>
  
بر اساس مشهورترين روايت، حادثه اخدود مربوط به نصاراى نجران است كه چندى پيش از اسلام بدست «ذونواس»، آخرين پادشاه حِميريان يمن قتل عام شدند.<ref> تاريخ يعقوبى، ج ص 199؛ الكامل، ج ص 429؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref> گزارش‌هاى حادثه نجران كه در منابع مسيحى ـ ‌اعم از سريانى و حبشى‌ ـ آمده در تحليل تاريخى اين رويداد و انطباق يا عدم انطباق آن با گزارش قرآن بسيار كارگشاست. نامه شمعون، اسقف «بيت اَرْشام» به رئيس دير «جبله» از كهن‌ترين اين اسناد است كه نويسنده آن در سال 524 ميلادى به عنوان سفير صلح «يُوستى يوسطينوم نِيانُوس» (518‌ـ‌528)، امپراطور روم شرقى به سوى مُنذر سوم، پادشاه حيره گسيل شده بود.<ref> بين الحبشة واليمن، ص‌ 51‌؛ المفصل، ج‌ 3، ص‌ 464.</ref>
+
منابعى چون کتاب حمیریان،<ref> ر.ک: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج ۹، ص ۱۰۸.</ref> اعمال قدیس حارث<ref> ر.ک: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج ۹، ص ۱۰۸.</ref> با نام‌هاى متفاوتى از پادشاه حمیر نام برده است. شمارى از پژوهشگران این اسامى را ضبط‌هاى مختلف نام یک پادشاه دانسته اما برخى نیز این ضبط‌ها را به دو نام براى دو پادشاه بازگردانده‌اند.<ref> بین‌الحبشة والعرب، ص ‌۴۶‌ـ‌۴۷.</ref>
  
پژوهشگران اين گزارش‌ها را برگرفته از مستندات مكتوب و معتبرى مى‌دانند كه برخى از آن‌ها اندكى پس از حادثه تدوين شده و اغلب بر شنيده‌هايى از شاهدان عينى مبتنى و در نتيجه از وضوح و اعتبار ويژه‌اى برخوردار است.<ref> بين الحبشة و اليمن، ص‌ 51‌؛ المفصل، ج‌ ص‌ 464.</ref>
+
این گزارش‌ها پادشاه حمیر را [[یهود|یهودى]]، مخالف مسیحیان و شخصى کافر توصیف کرده که پس از محاصره نجران و ناکامى در تصرف آن به سبب استوارى باروى شهر نزد سفیران صلح سوگند یاد ‌کرده که به مردم آسیب نرساند اما پس از گشایش دروازه‌ها، سوگند خود را شکست و سربازانش بسیارى از مردم را نزد او آوردند.<ref> ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۶‌ـ‌۱۰۸.</ref>
  
نجران كه از ديرباز حاصلخيز بود، رونق تجارى و صنعتى داشت و راه مهم ارتباطى ميان عربستان جنوبى و شمالى بود، همواره در كانون توجه قدرت‌هاى حاكم بر منطقه قرار داشت<ref> المفصل، ج 2، ص 507؛ معجم‌البلدان، ج 5، ص 266؛ فجرالاسلام، ج‌ ص‌ 44.</ref> و پيش از اسلام و پس از آن نيز كانون عمده مسيحيت در عربستان بود.<ref> تاريخ اسلام، ص‌ 25‌ـ‌35؛ الشهداء الحميريين، ص‌ 23.</ref>
+
بر ‌پایه گزارش متن یونانى اعمال قدیس حارث<ref> ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۶‌ـ‌۱۰۸.</ref> ذونواس (‌=‌مسروق) خود شخصاً با ورود به شهر، مردم را بین پذیرش آیین یهود یا تن دادن به [[مرگ]] مخیر ‌کرد.<ref> همان، ص‌ ۱۰۸‌ـ‌۱۰۹.</ref> بیشتر مردم به سبب پایدارى بر سر [[ایمان]] خویش از دم تیغ گذرانده شدند و گروهى دیگر در گودالى آکنده از آتش ـ ‌که به دستور ذونواس کنده شده بود‌ ـ سوزانده شدند.<ref> همان، ص‌ ۱۰۸‌ـ‌۱۰۹.</ref>
  
در سده‌هاى پنجم و ششم ميلادى و در پى تلاش دولت‌هاى ايران و بيزانس (روم‌شرقى)، دو قطب قدرت آن روز براى توسعه نفوذ سياسى خود در شبه جزيره عرب، ايران با در انحصار داشتن تجارت ابريشم از رسيدن آن به بيزانس به ويژه در زمان جنگ جلوگيرى مى‌كرد، از اين‌رو بيزانس با هدف تأمين راهى جايگزين براى جاده زمينى در صدد برقرارى امنيت راه دريايى شرق به غرب از طريق درياى سرخ برآمد.<ref> المفصل، ج ‌7، ص‌ 282.</ref>
+
نام برخى از شهداى واقعه از جمله عبدالله رهبر نصرانیان که نام و شخصیت او با عبدالله ‌بن ‌ثامرِ یاد شده در منابع تاریخى مسلمانان کاملاً همخوانى دارد، در پاره‌اى منابع آمده است.<ref> الشهداء الحمیریین، ص‌ ۱۶‌ـ‌۱۷.</ref> سرود یوحنا شمار سوختگان را بیش از ۲۰۰‌ نفر و نیز حکایت غم‌انگیز مادرى را گزارش مى‌کند که به خاطر فرزند خردسالش در رفتن به سوى آتش مردد شد؛ اما کودک به سخن درآمد و مادر را به پایدارى در‌ راه خدا و رفتن در آتش ترغیب کرد.<ref> همان، ص‌ ۱۰۹.</ref>
  
در اين زمان حميريان ـ ‌از قبايل معروف و با نفوذ يمن‌ ـ كه در جنوب شبه جزيره، برخوردار از قدرت سياسى از دولت‌هاى متنفذ در درياى سرخ بودند همواره با قتل عام كاروان‌هاى روم و ناامن كردن اين مسير، دولت‌هاى بيزانس و حبشه (اكسوم) را نگران مى‌ساختند.
+
پرداخت حماسى و تصویر پایدارى در راه دین خدا تا پاى جان در روایات گوناگون حبشى ـ سریانى به چشم مى‌خورد؛ براى نمونه در برخى گزارش‌ها از دختران و زنان مؤمنى یاد مى‌شود که بدون هراس از مرگ به هنگام برده شدن به قتلگاه از یکدیگر پیشى مى‌گیرند.<ref> دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۹.</ref>
  
حبشه كه در منافع سياسى، اقتصادى و مواضع دينى با بيزانس همسو بود و يمن را به عنوان كشورى مسيحى‌نشين كه بتواند با دو دولت ياد شده، مثلث تسلط بر درياى سرخ را تشكيل دهد، پايگاه مناسبى مى‌ديد. بارها از طريق همپيمانى با بيزانس در امور يمن مداخله كرده و گاهى به تهاجم مستقيم نظامى دست مى‌زد.<ref> المفصل، ج‌ 2، ص‌ 626‌ـ‌627؛ ج‌ 7، ص‌ 282.</ref>
+
درباره انگیزه کشتار نجرانیان، افزون بر هراس ذونواس از گسترش مسیحیت به عنوان زمینه دست‌اندازی‌هاى دولت مسیحى حبشه به یمن ـ ‌که مؤثرترین عامل معرفى شده‌ ـ، به [[تعصب]] دینى و انتقامجویى شاه یهودى و نیز همکارى نصاراى نجران با حبشیان در جریان حملات آن‌ها به یمن نیز اشاره شده است.
  
اين كوشش مشترك، گسترش تدريجى و موفق مسيحيت در ميان مردم نجران را در پى داشت كه پيش از اين، گرايش خود را به آموزه‌هاى اين دين ـ‌ كه از طريق راهبان، بازرگانان و بردگان مسيحى در ميان آنان نفوذ كرده بود‌ ـ آشكار ساخته بودند. دولت ايران و بيزانس هر يك با حمايت از شاخه‌اى از مسيحيت، عامل اشتراك مذهب را براى توسعه نفوذ سياسى خود در عربستان بكار مى‌گرفتند.<ref> التيجان، ص‌ 301؛ المعارف، ص‌ 637؛ العرب على حدود بيزنطة و ايران، ص‌ 89‌ـ‌105.</ref>
+
'''حادثه نجران در منابع‌ اسلامی'''
  
در سده ششم ميلادى، پادشاهى حمير در پى حمله حبشيان، ساقط و حاكمى مسيحى جايگزين وى شد.<ref> المفصل، ج‌ ص‌ 462‌ـ‌463، 469‌ـ‌470.</ref> پس از اندكى<ref> بين‌الحبشة والعرب، ص ‌45.</ref> و در پى [[مرگ]] وى پيش ‌از 523 ميلادى، گروهى از بوميان غيرمسيحى به ‌سركردگى شخصى به نام «ذونواس» با آگاهى از عدم امكان ارسال نيروهاى ‌پشتيبان و حاكم جانشين از سوى حبشه به سبب زمستان و ضعف در امر كشتيرانى و با استفاده از ناتوانى لشگر بازمانده، زمام امور را در دست گرفتند.<ref> تاريخ ايرانيان و عرب‌ها در زمان ساسانيان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref>
+
اغلب مورخان مسلمان نیز ذونواس را ـ‌ با توجه به اختلافى که در نام او وجود دارد‌ ـ صاحب اخدود معرفى کرده‌اند.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲؛ الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۸‌ـ ۴۲۹.</ref> خاستگاه این گزارش‌ها، چنان‌ که شمارى از پژوهشگران نیز باور دارند به احتمال زیاد از طریق [[ابن اسحاق|ابن ‌اسحاق]] و قتاده به گروهى از مسیحیان نجران منتهى مى‌شود که در زمان [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] در سال ۱۳‌ ق. ۶۳۴‌ م. به [[عراق]] کوچانده ‌شدند.<ref> بین الحبشة والعرب، ص‌ ۵۲‌ـ‌۵۵.</ref>
  
بنابر نامه شمعون كه قتل عام نجرانيان را در ژانويه 524 ميلادى شنيده و وقوع آن را اندكى پيش از اين تاريخ گزارش كرده، ذونواس در زمستان 523 ميلادى حمله يا حملات خود به نجران را صورت داده است.<ref> تاريخ ايرانيان و عرب‌ها در زمان ساسانيان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref> كتيبه‌ها نشان مى‌دهد كه يوسف اسأر (ذونواس) با سپاه خود به نواحى مسيحى‌نشين و مركز آن نجران حمله مى‌برد و به آتش‌زدن كليساها و آزار و اذيت و كشتن مردم مى‌پرداخت.<ref> تاريخ ايرانيان و عرب‌ها در زمان ساسانيان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref>
+
پژوهشگرانى چون «گویدى» تصریح مى‌کنند که مورخان مسلمان به ویژه ابن ‌اسحاق گزارش‌هاى مسیحى ـ رومى مربوط به عصر [[جاهلیت]] را از منابع سریانى ـ یونانى مى‌گرفته‌اند.<ref> همان، ص‌ ۵۰.</ref> این گزارش‌ها که به ۴ گونه روایت شده، عمدتاً با محوریت شخصى به نام «فیمیون» و گرایش نجرانیان به آیین [[حضرت عیسی علیه السلام|مسیح]] علیه‌السلام آغاز و در ادامه دچار پراکندگى مى‌شود؛ بر پایه روایت نخست که [[وهب بن منبه|وهب ‌بن ‌منبه]] (م. ‌۱۱۴‌ ق.) آن را گزارش کرده فیمیون یک مسیحى مستجاب‌الدعوه و صاحب کرامتى بوده که براى اجتناب از شناخته شدن، همواره از دیارى به دیار دیگر مى‌رفته است.
  
منابعى چون كتاب حميريان،<ref> ر.ك: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 108.</ref> اعمال قديس حارث<ref> ر.ك: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 108.</ref> با نام‌هاى متفاوتى از پادشاه حمير نام برده است. شمارى از پژوهشگران اين اسامى را ضبط‌هاى مختلف نام يك پادشاه دانسته اما برخى نيز اين ضبط‌ها را به دو نام براى دو پادشاه بازگردانده‌اند.<ref> بين‌الحبشة والعرب، ص ‌46‌ـ‌47.</ref>
+
او روزى پس از اسارت در صحرا در نجران به بردگى فروخته شد. نجرانیان که درخت‌پرستى آن‌ها از سوى فیمیون تقبیح شده پس از نابودى درخت بر اثر دعاى وى به دین مسیح علیه‌السلام گرویدند. ذونواس با آگاهى از این امر، ضمن لشکرکشى به نجران کسانى را که از پذیرش آیین یهود سرباز زدند از دم تیغ گذراند یا در گودالى از آتش سوزاند.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲‌ـ‌۱۸۵؛ الکامل، ج‌ ۱، ص ‌۴۲۵‌ـ‌۴۳۰.</ref>
  
اين گزارش‌ها پادشاه حمير را يهودى، مخالف مسيحيان و شخصى كافر توصيف كرده كه پس از محاصره نجران و ناكامى در تصرف آن به سبب استوارى باروى شهر نزد سفيران صلح سوگند ياد ‌كرده كه به مردم آسيب نرساند اما پس از گشايش دروازه‌ها، سوگند خود را شكست و سربازانش بسيارى از مردم را نزد او آوردند.<ref> ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ ص‌ 106‌ـ‌108.</ref>
+
هویت شناخته شده وهب ‌بن ‌منبه نشان مى‌دهد که منشأ گزارش فوق به [[اهل کتاب]] بازمى‌گردد. نام او در شمار [[کعب الاحبار]]، عبدالله سلام و قَصّاصان مشهورى یاد شده که با استفاده از [[تورات]] و [[انجیل]] به حکایت سرگذشت و اساطیر گذشتگان در [[مسجد|مساجد]] و ترویج [[اسرائیلیات]] در جامعه اسلامى مى‌پرداخته‌اند.<ref> الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳، ۴۲۶؛ تذکرة‌الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۰‌ـ‌۱۰۱؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ ۴، ص‌ ۵۴۵.</ref> پاره‌اى منابع او را یهودى<ref> شیخ المضیره، ص‌ ۲۴.</ref> و از آگاه‌ترین افراد به دیگر کتب آسمانى معرفى کرده و از خود وى منقول است که ۹۲ کتاب آسمانى را خوانده است.<ref> الطبقات، ج‌ ۶، ص‌ ۷۰‌ـ‌۷۱؛ تذکرة‌الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۰‌ـ‌۱۰۱؛ میزان‌الاعتدال، ج‌ ۴، ص‌ ۳۵۲.</ref>
  
بر ‌پايه گزارش متن يونانى اعمال قديس حارث<ref> ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 106‌ـ‌108.</ref> ذونواس (‌=‌مسروق) خود شخصاً با ورود به شهر، مردم را بين پذيرش آيين يهود يا تن دادن به [[مرگ]] مخير ‌كرد.<ref> همان، ص‌ 108‌ـ‌109.</ref> بيشتر مردم به سبب پايدارى بر سر [[ايمان]] خويش از دم تيغ گذرانده شدند و گروهى ديگر در گودالى آكنده از آتش ـ ‌كه به دستور ذونواس كنده شده بود‌ ـ سوزانده شدند.<ref> همان، ص‌ 108‌ـ‌109.</ref>
+
بنا به روایت دوم که بر گزارش محمد ‌بن ‌کعب قُرَظى و نیز شنیده‌هاى ابن ‌اسحاق از برخى نجرانیان مبتنى است، فیمیون نزدیک ساحرى که در یکى از قراى نجران، جوانان را سحر مى‌آموخت، خیمه‌اى زد و یکتاپرستى را تبلیغ مى‌کرد. جوانى به نام عبدالله ثامر که در پى آشنایى با فیمیون، خداپرست شده و به ترفندى [[اسم اعظم]] را فراگرفته بود، بیماران نجران را به شرط خداپرست شدن با دعاى خود بهبود مى‌بخشید.
  
نام برخى از شهداى واقعه از جمله عبدالله رهبر نصرانيان كه نام و شخصيت او با عبدالله ‌بن ‌ثامرِ ياد شده در منابع تاريخى مسلمانان كاملاً همخوانى دارد، در پاره‌اى منابع آمده است.<ref> الشهداء الحميريين، ص‌ 16‌ـ‌17.</ref> سرود يوحنا شمار سوختگان را بيش از 200‌ نفر و نيز حكايت غم‌انگيز مادرى را گزارش مى‌كند كه به خاطر فرزند خردسالش در رفتن به سوى آتش مردد شد؛ اما كودك به سخن درآمد و مادر را به پايدارى در‌راه خدا و رفتن در آتش ترغيب كرد.<ref> همان، ص‌ 109.</ref>
+
پادشاه بت‌پرست به جرم تباه کردن آیین نیاکان به قتل عبدالله فرمان داد؛ اما هیچ حیلتى در کشتن وى کارگر نیفتاد. او با راهنمایى عبدالله که تنها به شرط خداپرست شدن بر کشتن وى قادر خواهد بود، در دم [[ایمان]] آورد و عبدالله را با ضربت نه چندان سخت عصاى خویش کشت و خود نیز در دم به ‌طور اسرارآمیزى جان سپرد.
  
پرداخت حماسى و تصوير پايدارى در راه دين خدا تا پاى جان در روايات گوناگون حبشى ـ سريانى به چشم مى‌خورد؛ براى نمونه در برخى گزارش‌ها از دختران و زنان مؤمنى ياد مى‌شود كه بدون هراس از مرگ به هنگام برده شدن به قتلگاه از يكديگر پيشى مى‌گيرند.<ref> دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ ص‌ 109.</ref>
+
نجرانیان با دیدن این صحنه به حقانیت آیین عبدالله پى برده و بدان گرویدند.<ref> تاریخ یعقوبى، ج‌ ۱، ص ‌۱۹۹؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۶؛ الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۶.</ref> این روایت شمار کشتگان به دست سپاه ذونواس را ۲۰۰۰۰ نفر گزارش کرده، حکایت آن مادر و فرزند شیرخوارش را نیز نقل کرده است.<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲‌ـ‌۱۸۳؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص ‌۴۳۶.</ref> در برخى منابع از این کودک در کنار [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام و به عنوان یکى از چند کودک صدیق که در گهواره سخن گفته‌اند، یاد شده است.<ref> عرائس المجالس، ص‌ ۴۳۸؛ روض‌الجنان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۱۶.</ref>
  
درباره انگيزه كشتار نجرانيان، افزون بر هراس ذونواس از گسترش مسيحيت به عنوان زمينه دست‌اندازي‌هاى دولت مسيحى حبشه به يمن ـ ‌كه مؤثرترين عامل معرفى شده‌ ـ به تعصب دينى و انتقامجويى شاه يهودى و نيز همكارى نصاراى نجران با حبشيان در جريان حملات آن‌ها به يمن نيز اشاره شده است.
+
این گزارش با فرار یکى از نجرانیان به نام «دوس ذوثعلبان» به سوى قیصر روم، دادخواهى وى از او تهاجم [[حبشه]] به [[یمن]] و سقوط دولت ذونواس با [[مرگ]] وى ـ‌ که براى فرار از اسارت با اسب وارد غرقاب دریا شد‌ ـ به پایان مى‌رسد.<ref> البدء والتاریخ، ج ‌۳، ص‌ ۱۸۲‌ـ‌۱۸۳؛ تاریخ یعقوبى، ج ‌۱، ص ۱۹۹؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۶.</ref>
  
اغلب مورخان مسلمان نيز ذونواس را ـ‌ با توجه به اختلافى كه در نام او وجود دارد‌ ـ صاحب اخدود معرفى كرده‌اند.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاريخ، ج‌ ص‌ 182؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 428‌ـ 429.</ref> خاستگاه اين گزارش‌ها، چنان‌ كه شمارى از پژوهشگران نيز باور دارند به احتمال زياد از طريق ابن ‌اسحاق و قتاده به گروهى از مسيحيان نجران منتهى مى‌شود كه در زمان خليفه دوم در سال 13‌ ق. 634‌ م. به عراق كوچانده ‌شدند.<ref> بين الحبشة والعرب، ص‌ 52‌ـ‌55.</ref>
+
این روایت نیز برگرفته از منابع اهل کتاب است و محمد ‌بن ‌کعب قرظى (م.‌ بین ۱۱۸‌ـ‌۱۲۰‌ ق.) را نیز یهودى الاصل و از قصاصان شمرده‌اند.<ref> تحفة الاحوذى، ج‌ ۸، ص‌ ۱۸۲‌ـ‌۱۸۳.</ref> بنا به نظر برخى پژوهشگران، گزارش‌هاى وى از طریق [[سیره ابن اسحاق|سیره ابن‌اسحاق]] وارد [[تاریخ طبرى]] شده که غالباً درباره سیره انبیا، چگونگى انتشار [[یهود|یهودیت]] و [[مسیحیت|نصرانیت]] و مسائل مربوط به یهودیان [[حجاز]] و داراى صبغه [[اسرائیلیات]] ‌است.<ref> المفصل، ج‌ ۶، ص‌ ۶۱۱.</ref>
  
پژوهشگرانى چون «گويدى» تصريح مى‌كنند كه مورخان مسلمان به ويژه ابن ‌اسحاق گزارش‌هاى مسيحى ـ رومى مربوط به عصر جاهليت را از منابع سريانى ـ يونانى مى‌گرفته‌اند.<ref> همان، ص‌ 50.</ref> اين گزارش‌ها كه به 4 گونه روايت شده، عمدتاً با محوريت شخصى به نام «فيميون» و گرايش نجرانيان به آيين مسيح علیه‌السلام آغاز و در ادامه دچار پراكندگى مى‌شود؛ بر پايه روايت نخست كه وهب ‌بن ‌منبه (م. ‌114‌ ق.) آن را گزارش كرده فيميون يك مسيحى مستجاب‌الدعوه و صاحب كرامتى بوده كه براى اجتناب از شناخته شدن، همواره از ديارى به ديار ديگر مى‌رفته است.
+
روایت سوم، بسیار نزدیک به روایت قرظى به نقل [[صهیب رومی|صُهیب رومى]] از [[پیامبر]] صلى الله علیه و آله در منابع روایى [[اهل سنت]] آمده است که در عین پذیرش معتبر بودن، آن را غیر مشهور شمرده‌اند.<ref> سنن ترمذى، ج‌ ۵، ص‌ ۱۰۷.</ref> در این گزارش که به جاى فیمیون و عبدالله ثامر از یک راهب و جوان یاد مى‌شود پادشاه بت‌پرست با راهنمایى جوان خداپرست به وسیله تیر و با گفتن «باسم‌رب‌الغلام» او را از پاى درمى‌آورد و نجرانیان پس از گرویدن به دین آن جوان مسیحى توسط همین پادشاه سوزانده مى‌شوند.<ref> همان؛ مسند احمد، ج ‌۷، ص‌ ۲۷‌ـ‌۲۸؛ صحیح مسلم، ج‌ ۹، ص‌ ۴۷۱‌ـ‌۴۷۴.</ref>
  
او روزى پس از اسارت در صحرا در نجران به بردگى فروخته شد. نجرانيان كه درخت‌پرستى آن‌ها از سوى فيميون تقبيح شده پس از نابودى درخت بر اثر دعاى وى به دين مسيح علیه‌السلام گرويدند. ذونواس با آگاهى از اين امر، ضمن لشكركشى به نجران كسانى را كه از پذيرش آيين يهود سرباز زدند از دم تيغ گذراند يا در گودالى از آتش سوزاند.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ ص‌ 434؛ البدء والتاريخ، ج‌ ص‌ 182‌ـ‌185؛ الكامل، ج‌ 1، ص ‌425‌ـ‌430.</ref>
+
بر این گزارش از چند جهت خدشه وارد شده است؛ نخست آن که با دو روایت پیشین که صاحب اخدود را ذونواس و یهودى آورده‌اند در تناقض است. ثانیاً چنان‌که برخى نیز گفته‌اند با این احتمال قوى که صُهیب با فرهنگ نصارا آشنا بوده و مى‌تواند سخن او باشد انتساب آن به پیامبر صلى الله علیه و آله جاى تردید دارد.<ref> تفسیر قرطبى، ج ‌۱۹، ص ‌۱۸۹، ۱۹۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۷.</ref> صهیب را که به دنبال اسارت در میان رومیان بزرگ شده بود<ref> الطبقات، ج‌ ۳، ص‌ ۱۷۰؛ اختیار معرفة الرجال، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۹؛ الاعلام، ج‌ ۳، ص‌ ۲۱۰.</ref> آشنا به زبان عبرى و بسیارى از روایت‌هاى مسیحى دانسته‌اند.<ref> تحفة الاحوذى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۸۳.</ref> افزون بر دو مورد یاد شده، مقایسه سیاق گزارش با گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بر این تردید مى‌افزاید.<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۷.</ref>
  
هويت شناخته شده وهب ‌بن ‌منبه نشان مى‌دهد كه منشأ گزارش فوق به اهل كتاب بازمى‌گردد. نام او در شمار كعب الاحبار، عبدالله سلام و قَصّاصان مشهورى ياد شده كه با استفاده از [[تورات]] و [[انجيل]] به حكايت سرگذشت و اساطير گذشتگان در مساجد و ترويج اسرائيليات در جامعه اسلامى مى‌پرداخته‌اند.<ref> الكامل، ج‌ 1، ص‌ 313، 426؛ تذكرة‌الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 100‌ـ‌101؛ سير اعلام‌النبلاء، ج‌ ص‌ 545.</ref> پاره‌اى منابع او را يهودى<ref> شيخ المضيره، ص‌ 24.</ref> و از آگاه‌ترين افراد به ديگر كتب آسمانى معرفى كرده و از خود وى منقول است كه 92 كتاب آسمانى را خوانده است.<ref> الطبقات، ج‌ 6، ص‌ 70‌ـ‌71؛ تذكرة‌الحفاظ، ج‌ ص‌ 100‌ـ‌101؛ ميزان‌الاعتدال، ج‌ 4، ص‌ 352.</ref>
+
روایت چهارم از [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] به نقل ضحاک، شباهت زیادى با روایت صُهیب دارد جز آن که از پادشاه مذکور با نام یوسف ‌بن ‌شَرْحَبیل، ملقب به ذونواس یاد شده و حادثه مربوط به زن و کودک شیرخوارش نیز آمده است. بر پایه این گزارش، حادثه قتل عام نجران، ۷۰ سال پیش از ولادت [[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه و آله<ref> الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۹.</ref> و بنا به نقلى ۴۰ سال پیش از [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]]<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.</ref> روى داده است.
  
بنا به روايت دوم كه بر گزارش محمد ‌بن ‌كعب قُرَظى و نيز شنيده‌هاى ابن ‌اسحاق از برخى نجرانيان مبتنى است فيميون نزديك ساحرى كه در يكى از قراى نجران، جوانان را سحر مى‌آموخت، خيمه‌اى زد و يكتاپرستى را تبليغ مى‌كرد. جوانى به نام عبدالله ثامر كه در پى آشنايى با فيميون، خداپرست شده و به ترفندى اسم اعظم را فراگرفته بود، بيماران نجران را به شرط خداپرست شدن با دعاى خود بهبود مى‌بخشيد.
+
درباره انگیزه کشتار نصاراى نجران، اغلب روایت‌هاى مورخان مسلمان، هماهنگ با گزارش‌هاى [[زبان سریانی|سریانى]]، بر تعصب دینى شاه یهودى و انتقامجویى وى انگشت نهاده‌اند؛ بر اساس روایتى وى که در روزگار [[قصی بن کلاب|قُصى ‌بن ‌کلاب]]، در جریان بازگشت از جنگ با [[ایران]] بر [[یثرب]] گذشته، متأثر از [[احبار]] آنجا به یهودیت گراییده و به تحریک آنان به نجران یورش برده است.<ref> مجمل‌التواریخ، ص‌ ۱۶۹؛ الاخبارالطوال، ص‌ ۶۱؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۷۹‌ـ ۱۸۰.</ref>
  
پادشاه بت‌پرست به جرم تباه كردن آيين نياكان به قتل عبدالله فرمان داد؛ اما هيچ حيلتى در كشتن وى كارگر نيفتاد. او با راهنمايى عبدالله كه تنها به شرط خداپرست شدن بر كشتن وى قادر خواهد بود، در دم [[ايمان]] آورد و عبدالله را با ضربت نه چندان سخت عصاى خويش كشت و خود نيز در دم به ‌طور اسرارآميزى جان سپرد.
+
برخى معتقدند که احبار وى را از گسترش نصرانیت در یمن در نتیجه نفوذ حبشه در قلمرو حکومت وى و تسلط بر آن بیم داده‌اند.<ref> موسوعة التاریخ الاسلامى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲۹.</ref> بر پایه روایت [[محمد بن جریر طبری|طبرى]] از [[هشام بن محمد سائب کلبی|هشام ‌بن ‌محمد کلبى]]، ذونواس در پى دادخواهى یکى از یهودیان نجران به نام «دوس» که نصرانیان دو پسر او را به ستم کشته بودند و در حمایت از وى به نجران لشکر ‌کشید<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۶.</ref> و بالاخره ابن‌قتیبه هراس از نفوذ آل‌جفنه (شاهان غَسّان) را که همانند حبشیان با رومیان هم‌پیمان بوده و سالانه از آنان کمک مالى دریافت مى‌کردند، انگیزه قتل عام مى‌داند.<ref> المعارف، ص‌ ۶۳۷.</ref>
  
نجرانيان با ديدن اين صحنه به حقانيت آيين عبدالله پى برده و بدان گرويدند.<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ 1، ص ‌199؛ تاريخ طبرى، ج‌ ص‌ 436؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 426.</ref> اين روايت شمار كشتگان به دست سپاه ذونواس را 20000 نفر گزارش كرده، حكايت آن مادر و فرزند شيرخوارش را نيز نقل كرده است.<ref> البدء والتاريخ، ج‌ ص‌ 182‌ـ‌183؛ تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص ‌436.</ref> در برخى منابع از اين كودك در كنار [[حضرت عيسى]] علیه‌السلام و به عنوان يكى از چند كودك صديق كه در گهواره سخن گفته‌اند، ياد شده است.<ref> عرائس المجالس، ص‌ 438؛ روض‌الجنان، ج‌ 20، ص‌ 216.</ref>
+
بر پایه گزارش مورخان مسلمان نیز ذونواس افزون بر سوزاندن [[انجیل|اناجیل]] و [[کلیسا|کلیساها]]،<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲؛ الاغانى، ج‌ ۲۲، ص‌ ۳۲۰‌ـ‌۳۲۱؛ المحبر، ص‌ ۳۶۸.</ref> مردم را بین پذیرش آیین یهود و کشته شدن مخیر کرده<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۳؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۶؛ السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۵.</ref> و بیشتر آنان را که سر بر سر آیین نهادن را افتخار‌آفرین مى‌دانستند از دم تیغ گذراند یا در گودال آتش افکند.<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲؛ التیجان، ص‌ ۳۰۱؛ المعارف، ص‌ ۶۳۷.</ref>
  
اين گزارش با فرار يكى از نجرانيان به نام «دوس ذوثعلبان» به سوى قيصر روم، دادخواهى وى از او تهاجم حبشه به يمن و سقوط دولت ذونواس با [[مرگ]] وى ـ‌ كه براى فرار از اسارت با اسب وارد غرقاب دريا شد‌ ـ به پايان مى‌رسد.<ref> البدء والتاريخ، ج ‌3، ص‌ 182‌ـ‌183؛ تاريخ يعقوبى، ج ‌1، ص 199؛ تاريخ طبرى، ج‌ ص‌ 436.</ref>
+
درباره شمار سوختگان، ناهمخوانى گسترده‌اى وجود دارد؛ در بیشتر منابع ضمن سخن گفتن از هزاران نفر، در کنار ۱۲۰۰۰ و ۷۰۰۰۰<ref> عرائس المجالس، ص‌ ۴۳۹؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۲؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۱۸.</ref>، اغلب ۲۰۰۰۰ نفر گزارش شده<ref> تاریخ طبرى، ج ۱، ص ۴۳۶؛ الکامل، ج ۱، ص‌ ۴۲۹؛ السیرة‌النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۵.</ref> و در برخى منابع از شماره ۷، ۱۰<ref> المحن، ص‌ ۱۱۹.</ref>، ۷۷ و ۸۰<ref> مجمع البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۷؛ عرائس المجالس، ص‌ ۴۳۹.</ref> نفر سخن به میان آمده است. تفاوت بیشتر و کمترین عدد به اندازه‌اى زیاد است که نمى‌توان یکى را درست یا قرین به صحت بیشترى دانست.
  
اين روايت نيز برگرفته از منابع اهل كتاب است و محمد ‌بن ‌كعب قرظى (م.‌بين 118‌ـ‌120‌ ق.) را نيز يهودى الاصل و از قصاصان شمرده‌اند.<ref> تحفة الاحوذى، ج‌ ص‌ 182‌ـ‌183.</ref> بنا به نظر برخى پژوهشگران، گزارش‌هاى وى از طريق سيره ابن‌اسحاق وارد تاريخ طبرى شده كه غالباً درباره سيره انبيا، چگونگى انتشار يهوديت و نصرانيت و مسائل مربوط به يهوديان حجاز و داراى صبغه اسرائيليات ‌است.<ref> المفصل، ج‌ 6، ص‌ 611.</ref>
+
ظاهراً چنان‌که برخى نیز گفته‌اند در شمار سوختگان، مبالغه شده تا با تصویر فجیع‌تر و هولناک‌ترى از حادثه، تأثیر بیشترى بر مخاطب گذاشته شود. چه بسا مورخى عددى را گفته و دیگران نیز از او پیروى کرده‌اند.<ref> دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۲.</ref> یکى از پژوهشگران با تردید در ارقام یاد شده، نجران را شهرى کوچک دانسته که شمار ساکنانش بیش از چند صد نفر نبوده است، افزون بر آن با توجه به گزارش‌هاى تاریخى، ذونواس همه مردمان را نکشت. وى شماره بیش از ۲۰۰ نفر را که در سرود یوحنا آمده است معقول و مقرون به صحت بیشترى مى‌داند.<ref> تاریخ الیهود، ص‌ ۴۵.</ref>
  
روايت سوم، بسيار نزديك به روايت قرظى به نقل صُهيب رومى از پيامبر صلى الله عليه و آله در منابع روايى اهل سنت آمده است كه در عين پذيرش معتبر بودن، آن را غير مشهور شمرده‌اند.<ref> سنن ترمذى، ج‌ 5، ص‌ 107.</ref>
+
حادثه اخدود مورد توجه خاورشناسان نیز قرار گرفته است. پرفسور رودى پارت، مترجم و مفسر [[قرآن]] به زبان آلمانى با ردّ نظر مفسران مسلمان و در استنباطى غریب، مراد از اخدود را [[جهنم]] و اصحاب اخدود را مشرکان ستمگر [[مکه]] دانسته است.<ref> بیّنات، ش‌ ۲۱، ص‌ ۵۱.</ref>
  
در اين گزارش كه به جاى فيميون و عبدالله ثامر از يك راهب و جوان ياد مى‌شود پادشاه بت‌پرست با راهنمايى جوان خداپرست به وسيله تير و با گفتن «باسم‌رب‌الغلام» او را از پاى درمى‌آورد و نجرانيان پس از گرويدن به دين آن جوان مسيحى توسط همين پادشاه سوزانده مى‌شوند.<ref> همان؛ مسند احمد، ج ‌7، ص‌ 27‌ـ‌28؛ صحيح مسلم، ج‌ 9، ص‌ 471‌ـ‌474.</ref>
+
پرفسور ویلیام مونتگمرى وات پس از کاوش‌هاى [[باستان شناسی|باستان‌شناسى]] «عرفان شهید»، دانشمند مسلمان آمریکایى و مدارک جدیدى که وى در کتاب شهداى نجران بدست داده است، با بیان اشکالات زبانشناختى دیدگاه رودى پارت به نقد آن پرداخته است. بر اساس کاوش‌هاى عرفان شهید، بالغ بر ۲۰۰۰ نفر از نجرانیان در کلیسا حبس و به وسیله انبوهى از ‌هیزم انباشته شده در گرداگرد آن، سوزانده شده‌اند.<ref> بیّنات، ش‌ ۲۱، ص‌ ۵۱.</ref>
  
بر اين گزارش از چند جهت خدشه وارد شده است؛ نخست آن كه با دو روايت پيشين كه صاحب اخدود را ذونواس و يهودى آورده‌اند در تناقض است. ثانياً چنان‌كه برخى نيز گفته‌اند با اين احتمال قوى كه صُهيب با فرهنگ نصارا آشنا بوده و مى‌تواند سخن او باشد انتساب آن به پيامبر صلى الله عليه و آله جاى ترديد دارد.<ref> تفسير قرطبى، ج ‌19، ص ‌189، 193؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 527.</ref> صهيب را كه به دنبال اسارت در ميان روميان بزرگ شده بود<ref> الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 170؛ اختيار معرفة الرجال، ج‌ 1، ص‌ 189؛ الاعلام، ج‌ 3، ص‌ 210.</ref> آشنا به زبان عبرى و بسيارى از روايت‌هاى مسيحى دانسته‌اند.<ref> تحفة الاحوذى، ج‌ 9، ص‌ 183.</ref> افزون بر دو مورد ياد شده، مقايسه سياق گزارش با گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين ترديد مى‌افزايد.<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 527.</ref>
+
'''نقد و نظر:'''
  
روايت چهارم از ابن‌عباس به نقل ضحاك، شباهت زيادى با روايت صُهيب دارد جز آن كه از پادشاه مذكور با نام يوسف ‌بن ‌شَرْحَبيل، ملقب به ذونواس ياد شده و حادثه مربوط به زن و كودك شيرخوارش نيز آمده است. بر پايه اين گزارش، حادثه قتل عام نجران، 70 سال پيش از ولادت [[پيامبر اسلام]] صلى الله عليه و آله<ref> الكامل، ج‌ 1، ص‌ 429.</ref> و بنا به نقلى 40 سال پيش از بعثت<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref> روى داده است.
+
روایات چهارگانه ذکر شده که مایه‌هاى اصلى آن از گزارش‌هاى منابع [[اهل کتاب]] درباره کشتار نصاراى [[نجران]] گرفته شده و در ادامه، دچار داستان‌پردازى و افسانه سرایى گشته است، به ‌رغم تناقض آشکار و اشکالات آن، در تفسیر [[سوره بروج]] و شرح تاریخى حادثه اخدود، مورد استناد بسیارى از مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌که حادثه نجران که جدال پیروان [[مسیحیت]] و [[یهود]] را بر سر انگیزه‌هاى سیاسى و اقتصادى با پوشش مذهبى به تصویر مى‌کشد با گزارش [[قرآن]] که سبب کشتار مؤمنان را فقط [[ایمان]] توحیدى آنان مى‌داند: {{متن قرآن|«وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»}} (سوره بروج/۸۵، ۸) چندان سازگار نیست.
  
درباره انگيزه كشتار نصاراى نجران، اغلب روايت‌هاى مورخان مسلمان، هماهنگ با گزارش‌هاى سريانى، بر تعصب دينى شاه يهودى و انتقامجويى وى انگشت نهاده‌اند؛ بر اساس روايتى وى كه در روزگار قُصى ‌بن ‌كلاب، در جريان بازگشت از جنگ با ايران بر يثرب گذشته، متأثر از احبار آنجا به يهوديت گراييده و به تحريك آنان به نجران يورش برده است.<ref> مجمل‌التواريخ، ص‌ 169؛ الاخبارالطوال، ص‌ 61؛ البدء والتاريخ، ج‌ ص‌ 179‌ـ 180.</ref>
+
بر اساس همین آیه، قاتلان در شمار موحدان نبوده و مؤمنان را به پرستش غیرخدا فرامى‌خوانده‌اند<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۸؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱؛ معجم‌البلدان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۶۸.</ref> و این -چنان‌که شمارى از پژوهشگران نیز گفته‌اند- با یهودى بودن ذونواس و پیروانش همخوانى ندارد،<ref> تاریخ‌الجاهلیه، ص ۷۴؛ معجم‌البلدان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۶۸؛ دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۵.</ref> هر چند برخى با این سخن که در آن زمان، آیین یهود منسوخ و مسیحیت بر حق بوده، درصدد رفع این اشکال برآمده‌اند؛<ref> موسوعة‌التاریخ الاسلامى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲۹.</ref> همچنین بر پایه روایتى که در آن [[امام على]] علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره اصحاب اخدود را ناصواب دانسته، به احتمال بسیار زیاد، حادثه نجران به عنوان مصداق واقعه اخدود، رد شده است.
  
برخى معتقدند كه احبار وى را از گسترش نصرانيت در يمن در نتيجه نفوذ حبشه در قلمرو حكومت وى و تسلط بر آن بيم داده‌اند.<ref> موسوعة التاريخ الاسلامى، ج‌ 1، ص‌ 129.</ref> بر پايه روايت طبرى از هشام ‌بن ‌محمد كلبى، ذونواس در پى دادخواهى يكى از يهوديان نجران به نام «دوس» كه نصرانيان دو پسر او را به ستم كشته بودند و در حمايت از وى به نجران لشكر ‌كشيد<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436.</ref> و بالاخره ابن‌قتيبه هراس از نفوذ آل‌جفنه (شاهان غَسّان) را كه همانند حبشيان با روميان هم‌پيمان بوده و سالانه از آنان كمك مالى دريافت مى‌كردند، انگيزه قتل عام مى‌داند.<ref> المعارف، ص‌ 637.</ref>
+
یافته‌هاى باستان‌شناسى عرفان شهید نیز ناسازگارى حادثه نجران را با گزارش [[قرآن]] که از گودال آتشین سخن مى‌گوید (بروج‌/‌۸۵، ۴‌ـ‌۵) تأیید مى‌کند؛ بنابراین از مجموع قراین برمى‌آید که کشتار نجرانیان با توجه به گزارش‌هاى موجود آن، نمى‌تواند مصداق حادثه اخدود باشد. گویا قرابت زمانى حادثه نجران و ماندن خاطره آن در اذهانِ [[صحابه]] از یک سو<ref> کیهان اندیشه، ش‌ ۷۰، ص‌ ۲۸؛ اعلام‌قرآن، ص‌ ۱۳۸.</ref> و گسترش گزارش‌هاى اهل کتاب در جامعه اسلامى و نفوذ آن در منابع تاریخى و حدیثى از سوى دیگر، باعث انطباق گزارش قرآن بر این حادثه گشته ‌است.
  
بر پايه گزارش مورخان مسلمان نيز ذونواس افزون بر سوزاندن اناجيل و كليساها،<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الاغانى، ج‌ 22، ص‌ 320‌ـ‌321؛ المحبر، ص‌ 368.</ref> مردم را بين پذيرش آيين يهود و كشته شدن مخير كرده<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 183؛ تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436؛ السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 35.</ref> و بيشتر آنان را كه سر بر سر آيين نهادن را افتخار‌آفرين مى‌دانستند از دم تيغ گذراند يا در گودال آتش افكند.<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ التيجان، ص‌ 301؛ المعارف، ص‌ 637.</ref>
+
افزون بر روایت یاد شده، گزارش‌هاى پراکنده دیگرى در [[منابع حدیثی|منابع حدیثى]]، تفسیرى و داستانى مسلمانان آمده که این رویداد تاریخى را به امم دیگرى غیر از نصاراى نجران مرتبط مى‌سازد:
  
درباره شمار سوختگان، ناهمخوانى گسترده‌اى وجود دارد؛ در بيشتر منابع ضمن سخن گفتن از هزاران نفر، در كنار 12000 و 70000<ref> عرائس المجالس، ص‌ 439؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 192؛ التفسير الكبير، ج‌ 31، ص‌ 118.</ref>، اغلب 20000 نفر گزارش شده<ref> تاريخ طبرى، ج 1، ص 436؛ الكامل، ج 1، ص‌ 429؛ السيرة‌النبويه، ج‌ ص‌ 35.</ref> و در برخى منابع از شماره 7، 10<ref> المحن، ص‌ 119.</ref>، 77 و 80<ref> مجمع البيان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ عرائس المجالس، ص‌ 439.</ref>‌نفر سخن به ميان آمده است. تفاوت بيشتر و كمترين عدد به اندازه‌اى زياد است كه نمى‌توان يكى را درست يا قرين به صحت بيشترى دانست.
+
===۲. پیروان پیامبر حبشی===
 +
‌در روایتى که [[محمد بن مسعود عیاشی|عیاشى]] به سند خود از [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر]] از [[امام باقر|امام محمدباقر]] علیه‌السلام نقل مى‌کند، [[امام على]] علیه‌السلام نظر اسقف [[نجران]] درباره هویت اصحاب اخدود را نادرست خوانده و از پیامبرى در [[حبشه]] سخن مى‌گوید که کافران قوم در جنگ با وى شمارى از یاران او را کشته و گروهى دیگر را به همراه خود وى اسیر مى‌کنند. آنگاه او را به همراه کسانى که از پیروى او دست بردار نبودند، وادار مى‌کنند که خود را در گودال آتش افکنند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۷؛ المحاسن، ص‌ ۲۵۰؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.</ref>  
  
ظاهراً چنان‌كه برخى نيز گفته‌اند در شمار سوختگان، مبالغه شده تا با تصوير فجيع‌تر و هولناك‌ترى از حادثه، تأثير بيشترى بر مخاطب گذاشته شود. چه بسا مورخى عددى را گفته و ديگران نيز از او پيروى كرده‌اند.<ref> دراسات تاريخيه، ج‌ 1، ص‌ 362.</ref> يكى از پژوهشگران با ترديد در ارقام ياد شده، نجران را شهرى كوچك دانسته كه شمار ساكنانش بيش از چند صد نفر نبوده است، افزون بر آن با توجه به گزارش‌هاى تاريخى، ذونواس همه مردمان را نكشت. وى شماره بيش از 200 نفر را كه در سرود يوحنا آمده است معقول و مقرون به صحت بيشترى مى‌داند.<ref> تاريخ اليهود، ص‌ 45.</ref>
+
این روایت به این که مراد از اصحاب اخدود کافران‌اند یا مؤمنان اشارتى نکرده است. حبشى بودن اصحاب اخدود و پیامبر آنان از برخى طرق دیگر نیز از على علیه‌السلام گزارش شده است که در آن، حضرت ضمن خواندن آیه {{متن قرآن|«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِک مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیک وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیک...»}}([[سوره غافر]]/۴۰، ۷۸)، ظاهراً اصحاب اخدود را از جمله اقوامى دانسته که در [[قرآن]] ذکرى از پیامبر آنان نرفته است.<ref> الدرالمنثور، ج‌ ۷، ص‌ ۳۰۶.</ref> این روایت با ظاهر گزارش قرآن نیز سازگار است.
  
حادثه اخدود مورد توجه خاورشناسان نيز قرار گرفته است. پرفسور رودى پارت، مترجم و مفسر [[قرآن]] به زبان آلمانى با ردّ نظر مفسران مسلمان و در استنباطى غريب، مراد از اخدود را جهنم و اصحاب اخدود را مشركان ستمگر مكه دانسته است.<ref> بيّنات، ش‌ 21، ص‌ 51.</ref>
+
===۳. مؤمنان منطقه مذارع===
 +
‌بر پایه روایت قتاده از على علیه‌السلام، اصحاب اخدود گروهى از مردمان محلى به نام «مَذارع» در [[یمن]] بودند که دو بار بین آنان جنگ درگرفت و مؤمنان پیروز شدند. آنان با هم عهد کردند که با یکدیگر خدعه و نیرنگ نکنند؛ اما کافران از در مکر و حیله وارد شده با غلبه بر مؤمنان و پیشنهاد یکى از خود آن‌ها گودالى از آتش فراهم کرده، کسانى را که از پذیرش آیین کفر سر باز زدند در آتش افکندند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۶؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸، ص‌ ۴۶۵‌ـ‌۴۶۶.</ref>  
  
پرفسور ويليام مونتگمرى وات پس از كاوش‌هاى باستان‌شناسى «عرفان شهيد»، دانشمند مسلمان آمريكايى و مدارك جديدى كه وى در كتاب شهداى نجران بدست داده است، با بيان اشكالات زبانشناختى ديدگاه رودى پارت به نقد آن پرداخته است. بر اساس كاوش‌هاى عرفان شهيد، بالغ بر 2000 نفر از نجرانيان در كليسا حبس و به وسيله انبوهى از ‌هيزم انباشته شده در گرداگرد آن، سوزانده شده‌اند.<ref> بيّنات، ش‌ 21، ص‌ 51.</ref>
+
این گزارش از یک سو به سبب سخن گفتن از مکر کافران، شباهتى به حادثه نجران دارد که در آن ذونواس از راه سوگند، نجرانیان را فریفت و از سویى دیگر برخلاف ظاهر روایت قرآن، اصحاب اخدود را اعم از کافران و مؤمنان معرفى مى‌کند.
  
روايات چهارگانه ذكر شده كه مايه‌هاى اصلى آن از گزارش‌هاى منابع اهل كتاب درباره كشتار نصاراى نجران گرفته شده و در ادامه، دچار داستان‌پردازى و افسانه سرايى گشته است به ‌رغم تناقض آشكار و اشكالات آن، در تفسير [[سوره بروج]] و شرح تاريخى حادثه اخدود، مورد استناد بسيارى از مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌كه حادثه نجران كه جدال پيروان مسيحيت و يهود را بر سر انگيزه‌هاى سياسى و اقتصادى با پوشش مذهبى به تصوير مى‌كشد با گزارش [[قرآن]] كه سبب كشتار مؤمنان را فقط [[ايمان]] توحيدى آنان مى‌داند: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميد» (سوره بروج/85، 8) چندان سازگار نيست.
+
===۴.قومی‌ از مجوس===
 +
در گزارش دیگرى که ابن اَبزَى و ابن جُبَیر نقل کرده‌اند، على علیه‌السلام ضمن [[اهل کتاب]] دانستن [[مجوس]]، از حلیت [[شراب خواری|شراب]] در [[شریعت]] آنان، آمیزش یکى شاهان مجوس در حال مستى با خواهر خود و پشیمانى پس از هوشیارى و چاره‌جویى او سخن ‌مى‌گوید. بنابراین گزارش، وى در توجیه خطاى خود، از جواز شرعى ازدواج با خواهر سخن ‌گفت و کسانى را که از صحه گذاشتن بر آن سرباز مى‌زدند، در گودال آتش افکند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۵‌ـ‌۱۶۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۶؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.</ref>
  
بر اساس همين آيه، قاتلان در شمار موحدان نبوده و مؤمنان را به پرستش غيرخدا فرامى‌خوانده‌اند<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 528؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191؛ معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص‌ 268.</ref> و اين چنان‌كه شمارى از پژوهشگران نيز گفته‌اند با يهودى بودن ذونواس و پيروانش همخوانى ندارد،<ref> تاريخ‌الجاهليه، ص 74؛ معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص‌ 268؛ دراسات تاريخيه، ج‌ 1، ص‌ 365.</ref> هر چند برخى با اين سخن كه در آن زمان، آيين يهود منسوخ و مسيحيت بر حق بوده درصدد رفع اين اشكال برآمده‌اند؛<ref> موسوعة‌التاريخ الاسلامى، ج‌ 1، ص‌ 129.</ref> همچنين بر پايه روايتى كه در آن [[امام على]] علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره اصحاب اخدود را ناصواب دانسته، به احتمال بسيار زياد حادثه نجران به عنوان مصداق واقعه اخدود، رد شده است.
+
این گزارش نیز که منشأ نزاع را نسبت نارواى یک حکم به شریعت الهى و عدم پذیرش آن از سوى مردم، نه کفر و ایمان به خدا و طرفین نزاع را پیروان یک ‌دین توحیدى معرفى مى‌کند، با گزارش قرآن سازگار نیست.
  
يافته‌هاى باستان‌شناسى عرفان شهيد نيز ناسازگارى حادثه نجران را با گزارش [[قرآن]] كه از گودال آتشين سخن مى‌گويد(بروج‌/‌85، 4‌ـ‌5) تأييد مى‌كند، بنابراين از مجموع قراين برمى‌آيد كه كشتار نجرانيان با توجه به گزارش‌هاى موجود آن، نمى‌تواند مصداق حادثه اخدود باشد.
+
===۵. گروهی از بنی‌اسرائیل===
 +
روایتی منسوب به [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] و [[عطیه عوفی|عطیه عوفى]]، اصحاب اخدود را گروهى از [[بنی اسرائیل|بنى‌اسرائیل]] معرفى مى‌کند که شمارى از مردان و زنان مؤمن را در گودال آتش سوزاندند. ضحاک نیز آنان را از بنى‌اسرائیل دانسته است.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.</ref>
  
گويا قرابت زمانى حادثه نجران و ماندن خاطره آن در اذهانِ صحابه از يك سو<ref> كيهان انديشه، ش‌ 70، ص‌ 28؛ اعلام‌قرآن، ص‌ 138.</ref> و گسترش گزارش‌هاى اهل كتاب در جامعه اسلامى و نفوذ آن در منابع تاريخى و حديثى از سوى ديگر باعث انطباق گزارش قرآن بر اين حادثه گشته ‌است. افزون بر روايت ياد شده، گزارش‌هاى پراكنده ديگرى در [[منابع حديثى]]، تفسيرى و داستانى مسلمانان آمده كه اين رويداد تاريخى را به امم ديگرى غير از نصاراى نجران مرتبط مى‌سازد:
+
===۶. پیروان دانیال نبی===
 +
برخى نیز این داستان را بر [[حضرت دانیال علیه السلام|دانیال نبى]] علیه‌السلام و یارانش تطبیق کرده‌اند که به سبب [[سجده]] نکردن بر بت، به فرمان [[بخت نصر|بُختُ نُصَّر]] در آتش افکنده شدند؛ اما آتش در آنان کارگر نیفتاد و رهایى یافتند.<ref> کمال الدین، ص‌ ۲۲۶؛ نوادر المعجزات، ص‌ ۱۳؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۶.</ref> این گزارش که تطبیق آن با حادثه اخدود مورد توجه و تأیید برخى پژوهشگران معاصر و نیز برخى خاورشناسان قرار گرفته<ref> اعلام قرآن، ص‌ ۱۳۸.</ref> از عهد عتیق گرفته شده است، با این تفاوت که بر اساس روایت عهد عتیق کسانى که به سبب سجده نکردن بر مجسمه طلایى در میدان شهر [[بابل]] و به فرمان نِبُوکد نِصَّر (بُختُ نُصَّر) (۶۰۵‌ـ‌۵۶۲‌ ق.‌م) در «تنور» آتش افکنده شدند، سه تن از یاران دانیال بودند؛ نه خود وى که از مقربان دربار بابل به شمار مى‌رفت و آتش بدون تأثیر در آنان، نگهبانانى را که آن‌ها را در آتش انداختند، در کام خود فرو برد.<ref> کتاب مقدس، دانیال ۳: ۱‌ـ‌۲۶.</ref>
  
# ‌در روايتى كه عياشى به سند خود از جابر از [[امام باقر|امام محمدباقر]] علیه‌السلام نقل مى‌كند، على علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره هويت اصحاب اخدود را نادرست خوانده و از پيامبرى در [[حبشه]] سخن مى‌گويد كه كافران قوم در جنگ با وى شمارى از ياران او را كشته و گروهى ديگر را به همراه خود وى اسير مى‌كنند. آنگاه او را به همراه كسانى كه از پيروى او دست بردار نبودند، وادار مى‌كنند كه خود را در گودال آتش افكنند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ المحاسن، ص‌ 250؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
+
به اعتقاد جواد على هیچ گزارشى درباره اصحاب اخدود در تاریخ بابل، حتى در تاریخ یهود نیامده است؛<ref> المفصل، ج‌ ۶، ص‌ ۶۱۵.</ref> بنابراین، روایت فوق از [[اسرائیلیات]] و ظاهراً همان گزارش عهد عتیق درباره یاران حضرت دانیال است که به وسیله یهود و در شکل تحریف شده در اختیار راویان مسلمان قرار گرفته است.<ref> دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۴.</ref>
  
اين روايت به اين كه مراد از اصحاب اخدود كافران‌اند يا مؤمنان اشارتى نكرده است. حبشى بودن اصحاب اخدود و پيامبر آنان از برخى طرق ديگر نيز از على علیه‌السلام گزارش شده است كه در آن، حضرت ضمن خواندن آيه «ولَقَد اَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِكَ مِنهُم مَن قَصَصنا عَلَيكَ و مِنهُم مَن لَم نَقصُص عَلَيكَ...»([[سوره غافر]]/40، 78)، ظاهراً اصحاب اخدود را از جمله اقوامى دانسته كه در [[قرآن]] ذكرى از پيامبر آنان نرفته است.<ref> الدرالمنثور، ج‌ ص‌ 306.</ref> اين روايت با ظاهر گزارش قرآن نيز سازگار است.
+
===۷. گروهی از مؤمنان معتزل===
 +
ربیع ‌بن ‌انس در روایتى شبیه به گزارش پیشین، اصحاب اخدود را گروهى از مؤمنان دانسته که در روزگارى از مردمان کناره گرفتند. ستمگرى بت‌پرست آیین خود را بر آنان عرضه ‌کرد و گروهى را که از پذیرش آن سر‌باز ‌زدند در گودال آتش افکند؛ اما خداوند با قبض روح و پیش از سوختن، آنان را نجات داد و خود کافران گرفتار آتش شدند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۹.</ref>  
  
# ‌بر پايه روايت قتاده از على علیه‌السلام اصحاب اخدود گروهى از مردمان محلى به نام «مَذارع» در يمن بودند كه دو بار بين آنان جنگ درگرفت و مؤمنان پيروز شدند. آنان با هم عهد كردند كه با يكديگر خدعه و نيرنگ نكنند؛ اما كافران از در مكر و حيله وارد شده با غلبه بر مؤمنان و پيشنهاد يكى از خود آن‌ها گودالى از آتش فراهم كرده، كسانى را كه از پذيرش آيين كفر سر باز زدند در آتش افكندند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 166؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 465‌ـ‌466.</ref> اين گزارش از يك سو به سبب سخن گفتن از مكر كافران، شباهتى به حادثه نجران دارد كه در آن ذونواس از راه سوگند، نجرانيان را فريفت و از سويى ديگر برخلاف ظاهر روايت قرآن، اصحاب اخدود را اعم از كافران و مؤمنان معرفى مى‌كند.
+
این دو گزارش اخیر با روایت [[قرآن]]، دیدگاه جمهور مفسران و نیز گزارش‌هاى دیگر که بر کشته شدن مؤمنان دلالت ‌دارد، سازگار نیست.<ref> التفسیرالکبیر، ج ۳۱، ص ۱۱۹؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۰.</ref>
  
# در گزارش ديگرى كه ابن اَبزَى و ابن جُبَير نقل كرده‌اند، على علیه‌السلام ضمن اهل كتاب دانستن مجوس، از حليت شراب در شريعت آنان، آميزش يكى شاهان مجوس در حال مستى با خواهر خود، پشيمانى پس از هوشيارى و چاره‌جويى او سخن ‌مى‌گويد. بنابراين گزارش وى در توجيه خطاى خود، از جواز شرعى ازدواج با خواهر سخن ‌گفت و كسانى را كه از صحه گذاشتن بر آن سرباز مى‌زدند، در گودال آتش افكند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 165‌ـ‌166؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 706؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
+
===۸. گروهی از بت‌پرستان یمن===
 +
بر اساس گزارش مبهمى از مقدسى، [[تُبَّع]] (ذونواس) که در [[مدینه]] به آیین یهود گرویده و دو ‌نفر از احبار را همراه خود به یمن آورده بود، با قوم خویش که یهودى شدن را بر او خرده مى‌گرفتند، دچار اختلاف شدند و براى داورى به کوهى رفتند که از دیرباز جایگاه حل منازعه بود و آتشى در آن قرار داشت که مى‌گفتند: ستمکاران را سوزانده، به ستمدیده آسیبى نمى‌رساند. آتش، بت‌پرستان را سوزاند اما احبار و همراهان نجات‌یافتند، از این‌رو مردمان زیادى از اهل یمن به آیین یهود گرویدند.<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۰‌ـ‌۱۸۱.</ref>  
  
اين گزارش نيز كه منشأ نزاع را نسبت نارواى يك حكم به شريعت الهى و عدم پذيرش آن از سوى مردم، نه كفر و ايمان به خدا و طرفين نزاع را پيروان يك ‌دين توحيدى معرفى مى‌كند، با گزارش قرآن سازگار نيست.
+
ظاهر این گزارش نشان ‌مى‌دهد که بت‌پرستان یمن که یهودى ‌شدن را بر ذونواس خرده مى‌گرفتند، در آتش سوختند؛ از این‌رو اشکالات گزارش پنجم و ششم بر این روایت نیز وارد است، افزون بر آن در این روایت سخن از «اُخدود» به میان نیامده بلکه از یک آتش افسانه‌اى یاد شده است.
  
# روايت منسوب به ابن‌عباس و عطيه عوفى، اصحاب اخدود را گروهى از بنى‌اسرائيل معرفى مى‌كند كه شمارى از مردان و زنان مؤمن را در گودال آتش سوزاندند. ضحاك نيز آنان را از بنى‌اسرائيل دانسته است.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
+
===۹. قبیله بنی‌تمیم===
 +
برخى نیز اصحاب اخدود را عمرو ‌بن ‌هند مشهور به «مُحرِق» و یاران وى دانسته‌اند که ۱۰۰‌ تن از افراد قبیله بنى‌تمیم را در آتش سوزاند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۵‌ـ‌۱۶۹؛ تفسیرقرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۸۹؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۵۱‌ـ‌۱۶۰.</ref> وى را پادشاه ستمگرى دانسته‌اند که در سال‌هاى ۵۵۴‌ـ‌۵۶۹ میلادى بر [[حیره]] حکومت مى‌کرده است.<ref> البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۲۰۳؛ تاریخ سنى ملوک ‌الارض والانبیاء، ص‌ ۷۲؛ المعارف، ص‌ ۶۴۸.</ref>  
  
# برخى نيز اين داستان را بر دانيال نبى و يارانش تطبيق كرده‌اند كه به سبب سجده نكردن بر بت به فرمان بُختُ نُصَّر در آتش افكنده شدند؛ اما آتش در آنان كارگر نيفتاد و رهايى يافتند.<ref> كمال الدين، ص‌ 226؛ نوادر المعجزات، ص‌ 13؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 526.</ref> اين گزارش كه تطبيق آن با حادثه اخدود مورد توجه و تأييد برخى پژوهشگران معاصر و نيز برخى خاورشناسان قرار گرفته<ref> اعلام قرآن، ص‌ 138.</ref> از عهد عتيق گرفته شده است، با اين تفاوت كه بر اساس روايت عهد عتيق كسانى كه به سبب سجده نكردن بر مجسمه طلايى در ميدان شهر بابل و به فرمان نِبُوكَد نِصَّر (بُختُ نُصَّر) (605‌ـ‌562‌ ق.‌م) در «تنور» آتش افكنده شدند، سه تن از ياران دانيال بودند؛ نه خود وى كه از مقربان دربار بابل به شمار مى‌رفت و آتش بدون تأثير در آنان، نگهبانانى را كه آن‌ها را در آتش انداختند، در كام خود فرو برد.<ref> كتاب مقدس، دانيال 3: 1‌ـ‌26.</ref>
+
'''نقد و نظر''':
  
به اعتقاد جواد على هيچ گزارشى درباره اصحاب اخدود در تاريخ بابل، حتى در تاريخ يهود نيامده است،<ref> المفصل، ج‌ ص‌ 615.</ref> بنابراين، روايت فوق از اسرائيليات و ظاهراً همان گزارش عهد عتيق درباره ياران دانيال علیه‌السلام است كه به وسيله يهود و در شكل تحريف شده در اختيار راويان مسلمان قرار گرفته است.<ref> دراسات تاريخيه، ج‌ ص‌ 364.</ref>
+
این پراکندگى در محتواى گزارش‌ها چه بسا مى‌تواند در مقام قضاوت و گزینش، تردید آفرین باشد، از این‌رو مفسرانى چون ابن‌کثیر، [[فخر رازى|فخر‌ رازى]] و [[علامه طباطبایى]] در مقام رفع تعارض، این احتمال را مطرح ساخته‌اند که شاید جماعتى با ویژگی‌هاى اصحاب اخدود بیش از یک گروه بوده باشند و گزارش قرآن ناظر به همه آن‌هاست،<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۱۸؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۷.</ref> چنان‌که برخى مفسران [[تابعین|تابعى]] نیز بر این باورند که مصداق حادثه اخدود بیش از یک‌بار تحقق یافته است. بر اساس نقل عبدالرحمن‌ بن ‌جبیر، اصحاب اخدود یک بار در زمان [[تُبَّع]] (ذونواس) در یمن، دیگر بار در زمان کنستانتین (۳۰۶‌ـ‌۳۳۷‌ م.) در قسطنطنیه و بار سوم در زمان [[بخت نصر|بُختُ نُصَّر]] در بابل مصداق یافته است؛<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۳.</ref> اما برخى تاریخ پژوهان تصریح کرده‌اند که در تاریخ [[مسیحیت]] گزارشى از شکنجه نصارا به دست کنستانتین نیامده است، بلکه برخى روایات از آن حکایت دارد که وى در سال ۳۱۱‌ میلادى نصرانیت را به عنوان یکى از ادیان رسمى در قلمرو امپراطورى خویش به رسمیت شناخت؛ چنان‌که پاره‌اى دیگر از گزارش‌ها از نصرانى شدن وى در سال ۳۱۲ میلادى حکایت مى‌کند.<ref> دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۳‌ـ‌۳۶۴.</ref> همچنین در نقلى، مصادیق اصحاب اخدود سه کس گزارش شده است: یکى ذونواس، دیگرى اُنطیاخُوس رومى در [[شام]] و سومى بُختُ نُصَّر در فارس. در این نقل گزارش [[قرآن]] فقط ناظر به حادثه نجران دانسته شده است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹‌ـ‌۵۳۰.</ref>
  
# ربيع ‌بن ‌انس در روايتى شبيه به گزارش پيشين، اصحاب اخدود را گروهى از مؤمنان دانسته كه در روزگارى از مردمان كناره گرفتند. ستمگرى بت‌پرست آيين خود را بر آنان عرضه ‌كرد و گروهى را كه از پذيرش آن سر‌باز ‌زدند در گودال آتش افكند؛ اما خداوند با قبض روح و پيش از سوختن، آنان را نجات داد و خود كافران گرفتار آتش شدند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 169.</ref> اين دو گزارش اخير با روايت [[قرآن]]، ديدگاه جمهور مفسران و نيز گزارش‌هاى ديگر كه بر كشته شدن مؤمنان دلالت ‌دارد، سازگار نيست.<ref> التفسيرالكبير، ج 31، ص 119؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 160.</ref>
+
به نظر مى‌رسد با توجه به این که گاهى از سوزاندن به عنوان کیفرى شدید در اعصارى از تاریخ مانند [[قرون وسطی]] بر ضد مخالفان اعتقادى استفاده مى‌شد، حوادثى از این دست بارها در میان ملل گوناگونى روى داده است و گزارش آن‌ها در فرایند تماس فرهنگى، در جوامع دیگر از جمله جوامع اسلامى راه یافته و با توجه به برخى مشابهت‌هاى ظاهرى در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] گزارش قرآن از حادثه اخدود مورد توجه مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌که بیشتر روایت‌هاى ذکر شده داراى نوعى ناسازگارى درونى میان خود و بیرونى با ظاهر گزارش قرآن است و در هیچ یک از آن‌ها نیز سخن از تعدد حادثه به میان نیامده ‌است. افزون بر آن، [[سیاق آیات]] مربوط، به ویژه ظاهر {{متن قرآن|«إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ»}} (بروج/ ۸۵، ۶‌ـ‌۷) و بیش از آن، ظاهر «اصحاب الأُخدود» ـ‌ همانند موارد مشابهى چون «[[اصحاب کهف|اصحاب‌ کهف]]»، «اصحاب الجنة» و‌... ‌ـ همچنین مفرد بودن «اخدود» و «ال» تعریف آن نشان مى‌دهد که گزارش قرآن مربوط به یک حادثه و قوم است، چنان‌که این نظر از مُقاتل نیز گزارش شده است، بنابراین احتمال تعدد که تنها براى جمع بین گزارش‌ها و به قصد رفع تعارض و تردیدزدایى طرح شده، درست به نظر نمى‌رسد و تنها گزارشى مانند روایت مربوط به پیامبر حبشى را مى‌توان مصداق حادثه اخدود تلقى کرد که با نگرشى فراتر از نزاع قومى، سیاسى، اقتصادى یا اختلاف دو گروه موحد یا پیروان یک آیین، به حادثه پرداخته و جدال مورد توجه قرآن میان [[کفر|کفر]] و [[ایمان]]، در آن قابل ترسیم باشد.
  
# بر اساس گزارش مبهمى از مقدسى، تُبَّع (ذونواس) كه در [[مدينه]] به آيين يهود گرويده و دو ‌نفر از احبار را همراه خود به يمن آورده بود، با قوم خويش كه يهودى شدن را بر او خرده مى‌گرفتند، دچار اختلاف شدند و براى داورى به كوهى رفتند كه از ديرباز جايگاه حل منازعه بود و آتشى در آن قرار داشت كه مى‌گفتند: ستمكاران را سوزانده، به ستمديده آسيبى نمى‌رساند. آتش، بت‌پرستان را سوزاند اما احبار و همراهان نجات‌يافتند، از اين‌رو مردمان زيادى از اهل يمن به آيين يهود گرويدند.<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 180‌ـ‌181.</ref>
+
==پیام داستان اخدود==
  
ظاهر اين گزارش نشان ‌مى‌دهد كه بت‌پرستان يمن كه يهودى ‌شدن را بر ذونواس خرده مى‌گرفتند، در آتش سوختند؛ از اين‌رو اشكالات گزارش پنجم و ششم بر اين روايت نيز وارد است، افزون بر آن در اين روايت سخن از «اُخدود» به ميان نيامده بلكه از يك آتش افسانه‌اى ياد شده است.
+
روایت [[قرآن|قرآن کریم]] از داستان اصحاب اخدود، در بخش‌هاى مهمى تنظیم شده است؛ مانند: فضاسازى براى حکایت داستان، انعکاس نگاه [[خداوند]] به حادثه و حادثه آفرینان، تصویر اصلى‌ترین صحنه‌ها، بیان زمینه پیدایش حادثه و ارزیابى آن، پرداختن به صحنه‌ها و زوایاى فراطبیعى، تصویر فرجام حقیقى هر یک از دو ‌گروه و پاسخ به پرسش‌هاى احتمالى.
  
# برخى نيز اصحاب اخدود را عمرو ‌بن ‌هند مشهور به «مُحرِق» و ياران وى دانسته‌اند كه 100‌ تن از افراد قبيله بنى‌تميم را در آتش سوزاند.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 165‌ـ‌169؛ تفسيرقرطبى، ج‌ 19، ص‌ 189؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 151‌ـ‌160.</ref> وى را پادشاه ستمگرى دانسته‌اند كه در سال‌هاى 554‌ـ‌569 ميلادى بر حيره حكومت مى‌كرده است.<ref> البدء والتاريخ، ج 3، ص 203؛ تاريخ سنى ملوك ‌الارض والانبياء، ص‌ 72؛ المعارف، ص‌ 648.</ref> اين پراكندگى در محتواى گزارش‌ها چه بسا مى‌تواند در مقام قضاوت و گزينش، ترديد آفرين باشد، از اين‌رو مفسرانى چون ابن‌كثير، فخر‌رازى و [[علامه طباطبايى]] در مقام رفع تعارض، اين احتمال را مطرح ساخته‌اند كه شايد جماعتى با ويژگي‌هاى اصحاب اخدود بيش از يك گروه بوده باشند و گزارش قرآن ناظر به همه آن‌هاست،<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 529؛ التفسير الكبير، ج‌ 31، ص‌ 118؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 257.</ref> چنان‌ كه برخى مفسران تابعى نيز بر اين باورند كه مصداق حادثه اخدود بيش از يك‌بار تحقق يافته است. بر اساس نقل عبدالرحمن‌ بن ‌جبير، اصحاب اخدود يك بار در زمان تُبَّع (ذونواس) در يمن، ديگر بار در زمان كنستانتين (306‌ـ‌337‌ م.) در قسطنطنيه و بار سوم در زمان بُختُ نُصَّر در بابل مصداق يافته است،<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 529؛ البداية والنهايه، ج‌ 2، ص‌ 103.</ref> اما برخى تاريخ پژوهان تصريح كرده‌اند كه در تاريخ مسيحيت گزارشى از شكنجه نصارا به دست كنستانتين نيامده است، بلكه برخى روايات از آن حكايت دارد كه وى در سال 311‌ ميلادى نصرانيت را به عنوان يكى از اديان رسمى در قلمرو امپراطورى خويش به رسميت شناخت؛ چنان‌كه پاره‌اى ديگر از گزارش‌ها از نصرانى شدن وى در سال 312 ميلادى حكايت مى‌كند؛<ref> دراسات تاريخيه، ج‌ ص‌ 363‌ـ‌364.</ref> همچنين در نقلى، مصاديق اصحاب اخدود سه كس گزارش شده است: يكى ذونواس، ديگرى اُنطياخُوس رومى در شام و سومى بُختُ نُصَّر در فارس. در اين نقل گزارش [[قرآن]] فقط ناظر به حادثه نجران دانسته شده است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 529‌ـ‌530.</ref>
+
داستان پیش از گزارش اصل حادثه براى زمینه‌سازى ذهنى در مخاطبان با سوگندهایى پى‌درپى آغاز مى‌شود تا از یک سو با تأکید فراوان براى بیان عظمت حادثه و کمال جدیت و حتمیت جواب قسم، افزون بر تأثیرگذارى بیشتر در ذهن مخاطبان، هر گونه شک و تردید و انکار را از دل آنان بزداید و از سوى دیگر گستره داستان را فراتر از زمین، زمان، زندگى دنیوى و صحنه‌هاى بسیار محدود و محسوس آن نشان ‌دهد:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۳.</ref> {{متن قرآن|«وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَالْیوْمِ الْمَوْعُودِ * وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ»}}.(بروج/ ۸۵، ۱‌ـ‌۳)
  
به نظر مى‌رسد با توجه به اين كه گاهى از سوزاندن به عنوان كيفرى شديد در اعصارى از تاريخ مانند قرون وسطا بر ضد مخالفان اعتقادى استفاده مى‌شد، حوادثى از اين دست بارها در ميان ملل گوناگونى روى داده است و گزارش آن‌ها در فرايند تماس فرهنگى، در جوامع ديگر از جمله جوامع اسلامى راه يافته و با توجه به برخى مشابهت‌هاى ظاهرى در تفسير گزارش [[قرآن]] از حادثه اخدود مورد توجه مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌كه بيشتر روايت‌هاى ذكر شده داراى نوعى ناسازگارى درونى ميان خود و بيرونى با ظاهر گزارش قرآن است و در هيچ يك از آن‌ها نيز سخن از تعدد حادثه به ميان نيامده ‌است، افزون بر آن سياق آيات مربوط به ويژه ظاهر «اِذ هُم عَلَيها قُعود × و هُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود»(بروج/ 85، 6‌ـ‌7) و بيش از آن، ظاهر «اصحاب الأُخدود» ـ‌ همانند موارد مشابهى چون «اصحاب‌الكهف»، «اصحاب الجنة» و‌... ‌ـ همچنين مفرد بودن «اخدود» و «ال» تعريف آن نشان مى‌دهد كه گزارش قرآن مربوط به يك حادثه و قوم است، چنان‌كه اين نظر از مقاتل نيز گزارش شده است، بنابراين احتمال تعدد كه تنها براى جمع بين گزارش‌ها و به قصد رفع تعارض و ترديدزدايى طرح شده، درست به نظر نمى‌رسد و تنها گزارشى مانند روايت مربوط به پيامبر حبشى را مى‌توان مصداق حادثه اخدود تلقى كرد كه با نگرشى فراتر از نزاع قومى، سياسى، اقتصادى يا اختلاف دو گروه موحد يا پيروان يك آيين به حادثه پرداخته و جدال مورد توجه قرآن ميان كفر و ايمان، در آن قابل ترسيم باشد.
+
جواب قسم هر چند مورد اختلاف است؛<ref> جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۹ـ۱۷۰؛ الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۲۹؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۸.</ref> اما ظاهراً چنان‌که [[جارالله زمخشری|زمخشرى]] و گروهى دیگر نیز معتقدند، جمله محذوفى است که آیه {{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا...»}}(بروج/۸۵، ۱۰) و {{متن قرآن|«قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ»}}(بروج/۸۵، ۴) قرینه آن و در تقدیر چنین است: «أُقسم بالسماءِ... إِنّ الذین فتنوا المؤمنین والمؤمنات معذَّبون و ملعونون کما لُعن أَصحاب الأخدود»، زیرا این [[سوره]] براى تهدید مشرکان [[مکه]] و تشویق مسلمانان به پایدارى در برابر آزار و شکنجه آنان نازل شده ‌است.<ref>الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۲۹‌ـ‌۷۳۰؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۰۰؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۴۸‌ـ‌۲۴۹.</ref>
  
'''پيام داستان:'''
+
چگونگى آغاز بخش بعدى بیانگر قضاوت خدا درباره کافران و حادثه مذکور است تا عامل بازدارنده‌اى در برابر همه شکنجه‌گران مؤمنان باشد: {{متن قرآن|«قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * ... إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ»}}.(بروج/۸۵، ۴‌ـ‌۷) قریب به اتفاق مفسرانِ معتقد به انشایى بودن «قُتل» با ادعاى محال ‌بودن دعا و نفرین به معناى حقیقى آن از سوى خدا،<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۸۹؛ روح المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۵۷؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۱.</ref> مراد از آن را «لُعِنَ» و به معناى طرد از رحمت الهى دانسته‌اند که لازمه نفرین خداست؛<ref> جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۹؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۶.</ref> ولى چنان‌ که ثعالبى و برخى دیگر گفته‌اند، خداوند ناگزیر با زبان بشرى بر آنان نفرین مى‌کند.<ref> تفسیر ثعالبى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۰۰.</ref>
  
روايت قرآن در بخش‌هاى مهمى تنظيم شده است؛ مانند: فضاسازى براى حكايت داستان، انعكاس نگاه خداوند به حادثه و حادثه آفرينان، تصوير اصلى‌ترين صحنه‌ها، بيان زمينه پيدايش حادثه و ارزيابى آن، پرداختن به صحنه‌ها و زواياى فراطبيعى، تصوير فرجام حقيقى هر يك از دو ‌گروه و پاسخ به پرسش‌هاى احتمالى.
+
این تعبیر که نشان اوج نفرت گوینده است، عیناً در چند جاى دیگر [[قرآن]] نیز آمده ([[سوره ذاریات]]/۵۱، ۱۰؛ [[سوره مدثر]]/۷۴، ۱۹‌ـ‌۲۰؛ [[سوره عبس]]/۸۰، ۱۷) و به معناى «مرگ بر...» و «مرده باد» است، افزون بر آن، اگر مراد «لُعِن» بود، آوردن آن محذورى نداشت زیرا واژه «لُعِنوا» به معناى انشایى و نفرین در قرآن آمده است ([[سوره مائده]]/۵، ۶۴).
  
داستان پيش از گزارش اصل حادثه براى زمينه‌سازى ذهنى در مخاطبان با سوگندهايى پى‌درپى آغاز مى‌شود تا از يك سو با تأكيد فراوان براى بيان عظمت حادثه و كمال جديت و حتميت جواب قسم، افزون بر تأثيرگذارى بيشتر در ذهن مخاطبان، هر گونه شك و ترديد و انكار را از دل آنان بزدايد و از سوى ديگر گستره داستان را فراتر از زمين، زمان، زندگى دنيوى و صحنه‌هاى بسيار محدود و محسوس آن نشان ‌دهد:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ ص‌ 3873.</ref> «و السَّماءِ ذاتِ البُروج × واليَومِ المَوعود × و شاهِد و‌مَشهود».(بروج/ 85،1‌ـ‌3)
+
در هر دو صورت تعبیر «قُتل» نشان مى‌دهد که اقدام کافران از منظر خدا [[گناه]] بسیار بزرگ و زشتى است که چنین خشم خداوندِ حلیم را بر ضد آنان برانگیخته است.<ref> روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۵۷؛ فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص ۳۸۷۳؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص ۲۵۱.</ref> به ویژه ظرف بودن «إِذ» براى «قُتل» حاکى از تقبیح شدید صحنه نشستن کافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان، از سوى خداست و این که صحنه مذکور، بیش از اصل سوزاندن موجب خشم و غضب الهى شده است. از آیات ۵‌ـ‌۶ که امکان تحلیل شخصیت روانى هر دو گروه را فراهم مى‌آورد برمى‌آید که کافران بر اثر باورهاى کفرآمیز و ارزش‌هاى [[شرک]] آلود، چنان فاقد عواطف انسانى بوده‌اند که در کمال [[قساوت قلب|قساوت]] و خونسردى به سوزاندن مؤمنان و تماشاى آن پرداخته‌اند. در ‌مقابل، مؤمنان قطعاً از ایمانى راسخ و قدرت روحى شگفت‌انگیزى برخوردار بوده‌اند که چنین در اوج پایدارى سر بر سر آیین خویش تقدیم کرده‌اند.<ref> التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۲۰؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۱، ۳۸۷۴؛ المنیر، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۵۹.</ref>
  
جواب قسم هر چند مورد اختلاف است؛<ref> جامع‌البيان، مج 15، ج 30، ص 169ـ170؛ الكشاف، ج‌ ص‌ 729؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 708.</ref> اما ظاهراً چنان‌كه زمخشرى و گروهى ديگر نيز معتقدند جمله محذوفى است كه آيه «اِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا‌...»(بروج/85،10) و «قُتل أصحب الأُخدود»(بروج/ 85، 4) قرينه آن و در تقدير چنين است: «أُقسم بالسماءِ... إِنّ الذين فتنوا المؤمنين والمؤمنت معذَّبون و ملعونون كما لُعن أَصحاب الأخدود»، زيرا اين سوره براى تهديد مشركان مكه و تشويق مسلمانان به پايدارى در برابر آزار و شكنجه آنان نازل شده ‌است.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 729‌ـ‌730؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 4، ص‌ 400؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 248‌ـ‌249.</ref>
+
[[آیه]] بعد، افزون بر بیان زمینه حادثه به شکل غیرمستقیم، باورهاى کافران و اقدام مذکورشان را تخطئه و مؤمنان و ایمان [[توحید|توحیدى]] و پایدارى آنان را تأیید مى‌کند:<ref> المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۱؛ فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۳؛ الفرقان، ج‌ ۳۰، ص‌ ۲۶۵.</ref> {{متن قرآن|«وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»}} ([[سوره بروج]]/ ۸۵، ۸) زیرا با آوردن لفظ جلاله که بر ذات مستجمع جمیع کمالات دلالت دارد، در کنار ذکر سه وصف انحصارى براى آن به شایستگى انحصارى خدا براى [[ایمان]] و [[عبادت]] اِشعار دارد، پس ناگزیر ایمان به چنین موجود با عظمتى کاملاً بر طریق صواب، و خرده‌گیرى بر آن و سوزاندن مؤمنان به او، جز از سر نادانى و شدت گمراهى نمى‌تواند باشد.
  
چگونگى آغاز بخش بعدى بيانگر قضاوت خدا درباره كافران و حادثه مذكور است تا عامل بازدارنده‌اى در برابر همه شكنجه‌گران مؤمنان باشد: «قُتل أَصحب الأُخدود × ... × اِذ هُم عَلَيها قُعود × و هُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود».(بروج/85،4‌ـ‌7) قريب به اتفاق مفسرانِ معتقد به انشايى بودن «قُتل» با ادعاى محال ‌بودن [[دعا]] و [[نفرين]] به معناى حقيقى آن از سوى خدا،<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 189؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 251.</ref> مراد از آن را «لُعِنَ» و به معناى طرد از رحمت الهى دانسته‌اند كه لازمه نفرين خداست؛<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 165؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 526.</ref> ولى چنان‌ كه ثعالبى و برخى ديگر گفته‌اند، خداوند ناگزير با زبان بشرى بر آنان نفرين مى‌كند.<ref> تفسير ثعالبى، ج‌ 4، ص‌ 400.</ref>
+
در بینش مادى، این درگیرى که غلبه کافران و کشته شدن مؤمنان را در پى داشت، با فرجامى به ‌ظاهر خسارتبار براى مؤمنان در همین جا پایان ‌مى‌پذیرد، چون نه در قرآن و نه در جاى دیگر سخنى از کیفر کافران گفته نشده است؛ اما قرآن نگاه کاملا متفاوتى به نتیجه و فرجام واقعه دارد، از این ‌رو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چیز: {{متن قرآن|«وَاللَّهُ عَلَى کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ»}} (بروج/ ۸۵، ۹) بر نظارت و ثبت کامل حادثه با همه جزئیات پیدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لایه‌هاى هزار توى تاریخ و رسیدگى به حساب آن در روز موعود اشاره مى‌کند.
  
اين تعبير كه نشان اوج نفرت گوينده است، عيناً در چند جاى ديگر [[قرآن]] نيز آمده ([[سوره ذاريات]]/51، 10؛ [[سوره مدثر]]/74، 19‌ـ‌20؛ [[سوره عبس]]/80، 17) و به معناى «مرگ بر...» و «مرده باد» است، افزون بر آن اگر مراد «لُعِن» بود، آوردن آن محذورى نداشت زيرا واژه «لُعِنوا» به معناى انشايى و نفرين در قرآن آمده است.
+
از سوى دیگر با تصویر صحنه‌هاى فرازمینى، حادثه را ناتمام تلقى ‌مى‌کند و با ارزیابى آن بر ‌مبناى معیارهایى متفاوت از شاخص‌هاى سنجش بشرى، از جایگاه بد و [[عذاب]] دردناک کافران خبر مى‌دهد:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۴؛ مع قصص السابقین فى القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۲۷۹‌ـ‌۲۸۲.</ref> {{متن قرآن|«الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ»}}([[سوره بروج]]/ ۸۵، ۱۰) چنان‌ که شمارى از مفسران نیز گفته‌اند، ظاهراً مراد از «الّذین» همه کافران شکنجه‌گر اعم از اصحاب‌ اخدود، مشرکان [[مکه]] و دیگران هستند.<ref> التفسیرالکبیر، ج ۳۱، ص ۱۲۲؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج ‌۳۰، ص‌ ۱۶۲؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۲.</ref>
  
([[سوره مائده]]/5، 64) در هر دو صورت تعبير «قُتل» نشان مى‌دهد كه اقدام كافران از منظر خدا گناه بسيار بزرگ و زشتى است كه چنين خشم خداوندِ حليم را بر ضد آنان برانگيخته است.<ref> روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص 3873؛ الميزان، ج‌ 20، ص 251.</ref>
+
این با سبک بیانى قرآن سازگارتر است که از حوادث خاص نتیجه عام و قابل صدق در همه جا و همیشه مى‌گیرد، افزون بر آن ابتدائیه بودن جمله در کنار تصریح به «مؤمنات» بدون آن که در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد: {{متن قرآن|«وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ»}}([[سوره بروج]]/۸۵، ۷) مى‌تواند مؤید این دیدگاه باشد؛ اما شمارى دیگر مراد از «الّذین» را اصحاب اخدود و «فَتَنُوا» را اشاره به سوزاندن دانسته‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۲؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۱۰؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۰۲.</ref> زمخشرى هر دو را جایز مى‌شمارد.<ref> الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۳۲.</ref>
  
به ويژه ظرف بودن «إِذ» براى «قُتل» حاكى از تقبيح شديد صحنه نشستن كافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان، از سوى خداست و اين كه صحنه مذكور، بيش از اصل سوزاندن موجب خشم و غضب الهى شده است. از آيات 5‌ـ‌6 كه امكان تحليل شخصيت روانى هر دو گروه را فراهم مى‌آورد برمى‌آيد كه كافران بر اثر باورهاى كفرآميز و ارزش‌هاى شرك آلود، چنان فاقد عواطف انسانى بوده‌اند كه در كمال قساوت و خونسردى به سوزاندن مؤمنان و تماشاى آن پرداخته‌اند. در ‌مقابل، مؤمنان قطعاً از ايمانى راسخ و قدرت روحى شگفت‌انگيزى برخوردار بوده‌اند كه چنين در اوج پايدارى سر بر سر آيين خويش تقديم كرده‌اند.<ref> التفسير الكبير، ج‌ 31، ص‌ 120؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ ص‌ 3871، 3874؛ المنير، ج‌ 30، ص‌ 159.</ref>
+
درباره وجه تفصیل بین {{متن قرآن|«عَذابُ جَهَنَّم»}} و {{متن قرآن|«عَذابُ الحَریق»}} (که اولى، دومى را نیز دربر دارد)، بین مفسران اختلاف است؛ دیدگاه نخست، هر دو را مربوط به [[آخرت]] مى‌داند ولى به سبب وجود انواع دیگرى از عذاب در جهنم مانند زقوم ([[سوره دخان]]/۴۴، ۴۳)، غسلین (چرک و خون) ([[سوره حاقه]]/۶۹،۳۶) و مقامع (گرزهاى آتشین) ([[سوره حج]]/۲۲،۲۱)، آن دو از هم تفکیک شده‌اند؛ عذاب جهنم به سبب کفر کافران و عذاب سوزان به علت شکنجه مؤمنان در انتظار آنان است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۱۰.</ref> برخى، تناسب بین نوع شکنجه مؤمنان در حادثه اخدود با کیفر آن را سبب تصریح به «عَذابُ الحَریق» دانسته‌اند<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۴؛ الفرقان، ج‌ ۳۰، ص‌ ۲۶۶.</ref> و بالاخره دیدگاه سوم که منسوب به فراء، قتاده، ابوالعالیه و زجاج است، عبارت {{متن قرآن|«فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّم»}} را اشاره به عذاب اخروى و جمله «و‌لَهُم عَذابُ الحَریق» را اشاره به آتش دنیا مى‌داند.<ref> جامع البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۴.</ref> تفسیر این گروه به دیدگاه آن دسته از مفسران که معتقدند خود کافران گرفتار شعله‌هاى آتش شدند، نزدیک است. برخى نیز {{متن قرآن|«عَذابُ الحَریق»}} را تفسیر {{متن قرآن|«عَذابُ جَهَنَّم»}}دانسته‌اند.<ref> المنیر، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۱.</ref>
  
آيه بعد افزون بر بيان زمينه حادثه به شكل غيرمستقيم، باورهاى كافران و اقدام مذكورشان را تخطئه و مؤمنان، ايمان توحيدى و پايدارى آنان را تأييد مى‌كند:<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 251؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 265.</ref> «و ما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميد» ([[سوره بروج]]/ 85، 8) زيرا با آوردن لفظ جلاله كه بر ذات مستجمع جميع كمالات دلالت دارد، در كنار ذكر سه وصف انحصارى براى آن به شايستگى انحصارى خدا براى [[ايمان]] و عبادت اشعار دارد پس ناگزير ايمان به چنين موجود با عظمتى كاملاً بر طريق صواب و خرده‌گيرى بر آن و سوزاندن مؤمنان به او جز از سر نادانى و شدت گمراهى نمى‌تواند باشد.
+
قرآن در ادامه، ارزیابى دیگرى از حادثه بدست مى‌دهد که بر اساس آن، زندگى دنیا با همه رنج‌ها و لذت‌هایش، پایان کار و شاخص میزان حقیقى سود و زیان و شکست و پیروزى طرفین نیست ([[سوره آل ‌عمران]]/۳،۱۸۵) از این ‌رو باخبر دادن از باغ‌هاى بهشتى و نعمت‌هاى آن ‌که در انتظار مؤمنان صالح است آن را «فوز کبیر» مى‌خواند: {{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِک الْفَوْزُ الْکبِیرُ»}} ([[سوره بروج]]/۸۵، ۱۱) زیرا آنان در صورت دریغ کردن از جان خویش و پذیرفتن آیین [[کفر]] این چنین رستگار نمى‌شدند.
  
در بينش مادى، اين درگيرى كه غلبه كافران و كشته شدن مؤمنان را در پى داشت با فرجامى به ‌ظاهر خسارتبار براى مؤمنان در همين جا پايان ‌مى‌پذيرد، چون نه در قرآن و نه در جاى ديگر سخنى از كيفر كافران گفته نشده است؛ اما قرآن نگاه كاملا متفاوتى به نتيجه و فرجام واقعه دارد، از اين ‌رو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چيز: «واللّه على كل شىء شهيد» (بروج/ 85، 9) بر نظارت و ثبت كامل حادثه با همه جزئيات پيدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لايه‌هاى هزار توى تاريخ و رسيدگى به حساب آن در روز موعود اشاره مى‌كند.
+
داستان اخدود که بدون شک یکى از سخت‌ترین انتقام‌ها و قهرآمیزترین برخوردهاى کافران با مؤمنان را گزارش مى‌کند، چه بسا در نوع خود بى‌نظیر تلقى شده و در دل مؤمنان هراس افکند، از این‌رو به نظر مى‌رسد چنان‌که پاره‌اى مفسران نیز گفته‌اند، آیات بعدى در ارتباط با حادثه و پیام کلى [[سوره]] از جمله تأکید و تقریرى از [[انذار]] و تبشیر در آیات پیشین باشد،<ref> مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۱۰؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۲.</ref> براى همین، انتقام قهرآمیز خدا از کافران و مجازات سخت آن‌ها بسیار شدیدتر وصف مى‌شود:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۵.</ref> {{متن قرآن|«إِنَّ بَطْشَ رَبِّک لَشَدِیدٌ»}}. (بروج/ ۸۵، ۱۲)
  
از سوى ديگر با تصوير صحنه‌هاى فرازمينى، حادثه را ناتمام تلقى ‌مى‌كند و با ارزيابى آن بر ‌مبناى معيارهايى متفاوت از شاخص‌هاى سنجش بشرى، از جايگاه بد و عذاب دردناك كافران خبر مى‌دهد:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3874؛ مع قصص السابقين فى القرآن، ج‌ 3، ص‌ 279‌ـ‌282.</ref> «اِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا المُؤمِنينَ والمُؤمِنتِ ثُمَّ لَم‌يَتوبوا فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّمَ ولَهُم عَذابُ الحَريق»([[سوره بروج]]/ 85،10) چنان‌ كه شمارى از مفسران نيز گفته‌اند، ظاهراً مراد از «الّذين» همه كافران شكنجه‌گر اعم از اصحاب‌اخدود، مشركان مكه و ديگران هستند.<ref> التفسيرالكبير، ج 31، ص 122؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج ‌30، ص‌ 162؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 252.</ref>
+
دلالت واژه «بطش» بر معناى برخورد قهرآمیز در کنار دو حرف تأکید و نیز واژه «شدید»، میزان شدت انتقام الهى را بیان مى‌کند. این بخش از سوره افزون بر تهدید شکنجه‌گران [[قریش]]، از جمله با توجه به تعبیر «ربّک» مى‌تواند [[پیامبر]] صلى الله علیه وآله و مؤمنان مورد آزار و شکنجه را امیدوار کرده، به یارى خداوند دلگرم سازد.<ref> المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۳.</ref>
  
اين با سبك بيانى قرآن سازگارتر است كه از حوادث خاص نتيجه عام و قابل صدق در همه جا و هميشه مى‌گيرد، افزون بر آن ابتدائيه بودن جمله در كنار تصريح به «مؤمنات» بدون آن كه در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد: «وهُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود»([[سوره بروج]]،85،7) مى‌تواند مؤيد اين ديدگاه باشد؛ اما شمارى ديگر مراد از «الّذين» را اصحاب اخدود و «فَتَنُوا» را اشاره به سوزاندن دانسته‌اند.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 172؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 710؛ تفسير بيضاوى، ج‌ ص‌ 402.</ref>
+
برخى مفسران معتقدند آیه {{متن قرآن|«إِنَّهُ هُوَ یبْدِئُ وَیعِیدُ»}} (بروج/۸۵، ۱۳) با معرفى خدا به عنوان تنها منشأ پیدایش نخستین و دوباره هر چیزى شدت انتقام الهى را، تعلیل و تبیین مى‌کند، زیرا خداوند قادر است از یک سو با پیشگیرى از [[مرگ]] کافران در پى عذاب و نکاستن از شدت آن، (فاطر/۳۵، ۳۶) و از سوى دیگر با برگرداندن جسم آن‌ها پس از هر بار سوختن به حالت پیش از آن ([[سوره نساء]]/۴،۵۶) موجب تداوم و بیشتر شدن عذاب آن‌ها شود، در حالى ‌که کافران تنها یک ‌بار مى‌توانند مؤمنان را سوزانده و نابود کنند.<ref> المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۳.</ref> تفاسیر دیگرى نیز براى آیه فوق گفته‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۳؛ زادالمسیر، ج‌ ۹، ص‌ ۷۸؛ التفسیرالکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۲۳.</ref>
  
زمخشرى هر دو را جايز مى‌شمارد.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 732.</ref> درباره وجه تفصيل بين «عَذابُ جَهَنَّم» و «عَذابُ الحَريق» كه اولى، دومى را نيز دربر دارد، بين مفسران اختلاف است؛ ديدگاه نخست، هر دو را مربوط به آخرت مى‌داند ولى به سبب وجود انواع ديگرى از عذاب در جهنم مانند زقوم ([[سوره دخان]]/ 44، 43)، غسلين (چرك و خون) ([[سوره حاقه]]/69،36) و مقامع (گرزهاى آتشين) ([[سوره حج]]/22،21)، آن دو از هم تفكيك شده‌اند؛ عذاب جهنم به سبب كفر كافران و عذاب سوزان به علت شكنجه مؤمنان در انتظار آنان است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 710.</ref>
+
برخى آیه {{متن قرآن|«وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ»}} ([[سوره بروج]]/ ۸۵، ۱۴) را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودت فراوان خدا و برخى دیگر بشارت به کافران تائب دانسته و بعضى هم بین دو قول جمع ‌کرده‌اند. آیات ۱۵‌ـ‌۱۸ گویا به این پرسش احتمالى برخاسته از گزارش پاسخ مى‌دهد که چرا برخلاف بسیارى از نزاع‌هاى کفر و ایمان به روایت قرآن، کافران گرفتار عذاب نشده و مؤمنان نجات نیافتند؟
  
برخى، تناسب بين نوع شكنجه مؤمنان در حادثه اخدود با كيفر آن را سبب تصريح به «عَذابُ الحَريق» دانسته‌اند<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ ص‌ 3874؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 266.</ref> و بالاخره ديدگاه سوم كه منسوب به فراء، قتاده، ابوالعاليه و زجاج است، عبارت «فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّم» را اشاره به عذاب اخروى و جمله «و‌لَهُم عَذابُ الحَريق» را اشاره به آتش دنيا مى‌داند.<ref> جامع البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 172؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 194.</ref> تفسير اين گروه به ديدگاه آن دسته از مفسران كه معتقدند خود كافران گرفتار شعله‌هاى آتش شدند، نزديك است. برخى نيز «عَذابُ الحَريق» را تفسير «عَذابُ جَهَنَّم» دانسته‌اند.<ref> المنير، ج‌ 30، ص‌ 161.</ref>
+
از این‌رو [[قرآن]] با مقایسه بین داستان‌هاى اخدود، [[فرعون]] و [[ثمود]] با نتیجه متفاوت هر یک از «فعال ما یشاء» بودن خدا بر اساس [[حکمت]] خویش سخن مى‌گوید: {{متن قرآن|«فَعَّالٌ لِّمَا یرِیدُ»}} (بروج/۸۵، ۱۶) [[اراده الهی|اراده]] او که حاکم جهان و داراى کامل‌ترین ذات و صفات است: {{متن قرآن|«ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ»}} (سوره بروج/ ۸۵، ۱۵)، گاهى بر نجات مؤمنان مانند [[بنی اسرائیل|بنى‌اسرائیل]]، حاکمیت چند صباح آن‌ها و عذاب فرعون و سربازانش در این دنیا و گاهى نیز بر هلاکت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان: {{متن قرآن|«هَلْ أَتَاک حَدِیثُ الْجُنُودِ * فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ»}} (بروج‌/‌۸۵‌،‌ ۱۷‌ـ‌۱۸) تعلق مى‌گیرد. گاهى هم [[مشیت الهی|مشیت]] او کشته شدن مؤمنان، پیروزى ظاهرى کافران و مهلت آن‌ها تا روز [[قیامت]] را مى‌طلبد.<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۵؛ مع قصص السابقین فى القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۱.</ref> درک این حقیقت که همه حوادث یاد شده با نتایج متفاوت بر اساس اراده حکیمانه خداوند رقم ‌مى‌خورد، مایه آرامش پیامبر صلى الله علیه وآله و مؤمنان شده و آنان را به رضاى او راضى مى‌کند. برخى فعال ما‌یشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعید و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بیان نمونه‌اى از «بطش شدید» دانسته‌اند.<ref> المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۴.</ref> بعضى نیز معتقدند، خداوند با یادآورى آن داستان‌ها پیامبر صلى الله علیه و آله را به [[صبر]] و پایدارى همانند پیامبر آنان فرامى‌خواند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌۱۰، ص‌ ۷۱۱.</ref>
  
قرآن در ادامه، ارزيابى ديگرى از حادثه بدست مى‌دهد كه بر اساس آن، زندگى دنيا با همه رنج‌ها و لذت‌هايش پايان كار و شاخص ميزان حقيقى سود و زيان و شكست و پيروزى طرفين نيست ([[سوره آل ‌عمران]]/3،185) از اين ‌رو باخبر دادن از باغ‌هاى بهشتى و نعمت‌هاى آن ‌كه در انتظار مؤمنان صالح است آن را «فوز كبير» مى‌خواند: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلُوا الصّلِحتِ لَهُم جَنّتٌ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهرُ ذلِكَ الفَوزُ الكَبير» ([[سوره بروج]]/ 85،11) زيرا آنان در صورت دريغ كردن از جان خويش و پذيرفتن آيين كفر اين چنين رستگار نمى‌شدند.
+
نکته آخر این که دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگى تا پاى جان براى حفظ هویت دینى و عدم پذیرش باورها و ارزش‌هاى غیرتوحیدى، از پیام‌هاى مهم این داستان است. تاریخ ادیان توحیدى که جلوه‌هاى با شکوه و ماندگارى از پایدارى یکتاپرستان را روایت مى‌کند، نشان مى‌دهد که مؤمنان همواره با انواع فشارهاى اجتماعى و آزار و اذیت‌هاى جسمى و روحى از سوى کافران رو‌برو بوده و هستند.
  
داستان اخدود كه بدون شك يكى از سخت‌ترين انتقام‌ها و قهرآميزترين برخوردهاى كافران با مؤمنان را گزارش مى‌كند، چه بسا در نوع خود بى‌نظير تلقى شده و در دل مؤمنان هراس افكند، از اين‌رو به نظر مى‌رسد چنان‌كه پاره‌اى مفسران نيز گفته‌اند، آيات بعدى در ارتباط با حادثه و پيام كلى سوره از جمله تأكيد و تقريرى از انذار و تبشير در آيات پيشين باشد،<ref> مجمع‌البيان، ج 10، ص 710؛ الميزان، ج 20، ص 252.</ref> براى همين، انتقام قهرآميز خدا از كافران و مجازات سخت آن‌ها بسيار شديدتر وصف مى‌شود:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3875.</ref> «إِنّ‌بطش ربّك لشديد» (بروج/ 85،12)
+
قرآن که چنین مقاومتى را از مصادیق صبر در طاعت و [[جهاد]] فى ‌سبیل ‌الله مى‌داند، با استفاده از روش الگویى براى تربیت مؤمنان، افزون بر انبیاى الهى، از افراد و گروه‌هاى موحدى چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون ([[سوره طه]]/۲۰، ۷۱‌ـ‌۷۵)، [[مؤمن آل فرعون|مؤمن آل ‌فرعون]] ([[سوره مؤمن]]/۴۰، ۲۶‌ـ‌۴۵)، آسیه همسر فرعون ([[سوره تحریم]]/۶۶، ۱، ۱۱)، [[اصحاب کهف]] (کهف/۱۸، ۱۳‌ـ‌۲۰) و مسلمانان صدر اسلام ([[سوره نحل]]/۱۶، ۱۰۵-۱۱۰؛ [[سوره آل ‌عمران]]/۳، ۱۸۶) یاد مى‌کند که به رغم حاکمیت کافران و فرهنگ شرک‌آمیز و کفرآلود بر جامعه، در برابر انواع فشارها و شکنجه‌ها مقاومت ‌کرده، اغلب سر بر سر آیین خویش نهادند. این کار آنان چنان بزرگ و باشکوه است که خداوند آن را به غایت ستوده، یادشان را جاودانه و آنان را براى همیشه تاریخ، الگوى مؤمنان معرفى کرده ‌است. در مقابل، از سست باورانى یاد مى‌شود که در مواجهه با فشارها و آزار و اذیت دین‌ستیزان تاب ‌نیاورده، از ایمان خود دست کشیده‌اند: {{متن قرآن|«وَمِنَ النَّاسِ مَن یقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِی فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کعَذَابِ اللَّهِ»}} ([[سوره عنکبوت]]/۲۹، ۱۰). [[قرآن]] خداباورى اینان را لقلقه زبان و تابعى از شرایط جامعه معرفى مى‌کند.([[سوره حج]]/۲۲، ۱۱)  
  
دلالت واژه «بطش» بر معناى برخورد قهرآميز در كنار دو حرف تأكيد و نيز واژه «شديد»، ميزان شدت انتقام الهى را بيان مى‌كند. اين بخش از سوره افزون بر تهديد شكنجه‌گران قريش از جمله با توجه به تعبير «ربّك» مى‌تواند پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنان مورد آزار و شكنجه را اميدوار كرده، به يارى خداوند دلگرم سازد.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 253.</ref>
+
نظر به این که آزار و اذیت‌ها و فشارها براى تغییر هویت فرهنگى مؤمنان و جوامع توحیدى (سوره آل ‌عمران/۳، ۱۸۶) از یک سو و تماس فرهنگى بین جوامع توحیدى و غیرتوحیدى از سوى دیگر، همواره در جریان بوده و خواهد بود، داستان اصحاب اخدود و نظایر آن مى‌تواند بیانگر دیدگاه [[قرآن]] درباره فرهنگ‌پذیرى مؤمنان از کافران باشد که بر اساس آن، تأثیرپذیرى در حوزه مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ همانند باورها، ارزش‌ها، ایدئولوژى و هنجارهاى غیرتوحیدى نفى شده و فشار اجتماعى، حاکمیت فرهنگ غیرتوحیدى بر جامعه و پیروى اکثریت از آن هرگز دلیل موجهى براى پذیرش آن شمرده نمى‌شود.
  
برخى مفسران معتقدند آيه «اِنَّهُ هُوَ يُبدِئُ و يُعيد» (بروج/85،13) با معرفى خدا به عنوان تنها منشأ پيدايش نخستين و دوباره هر چيزى شدت انتقام الهى را، تعليل و تبيين مى‌كند زيرا خداوند قادر است از يك سو با پيشگيرى از [[مرگ]] كافران در پى عذاب و نكاستن از شدت آن، (فاطر/35، 36) و از سوى ديگر با برگرداندن جسم آن‌ها پس از هر بار سوختن به حالت پيش از آن ([[سوره نساء]]/4،56) موجب تداوم و بيشتر شدن عذاب آن‌ها شود، در حالى ‌كه كافران تنها يك ‌بار مى‌توانند مؤمنان را سوزانده و نابود كنند.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 253.</ref> تفاسير ديگرى نيز براى آيه فوق گفته‌اند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 173؛ زادالمسير، ج‌ 9، ص‌ 78؛ التفسيرالكبير، ج‌ 31، ص‌ 123.</ref>
+
برخى [[احادیث]] اسلامى، در ستایش از پایدارى بر سر [[ایمان]] و دعوت به آن از بعضى گذشتگان یاد مى‌کند که به ‌رغم تکه تکه شدن به وسیله اره، دست از آیین خود برنداشته‌اند.<ref>المحاسن، ص‌ ۲۵۰‌؛ الکافى، ج‌ ۸‌، ص ‌۲۴۸‌؛ تفسیر ‌قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۳.</ref> [[فقها]] با استناد به چنین روایاتى گفته‌اند: اگر کسى به گفتن سخنان کفرآمیزى وادار شد، بهتر آن است که مقاومت کرده از گفتن آن خوددارى کند.<ref>المغنى، ج ‌۱۰، ص‌ ۱۰۷، ۱۰۹.</ref>
  
برخى آيه «وهُوَ الغَفُورُ الوَدود» ([[سوره بروج]]/ 85،14) را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودت فراوان خدا و برخى ديگر بشارت به كافران تائب دانسته و بعضى هم بين دو قول جمع ‌كرده‌اند. آيات 15‌ـ‌18 گويا به اين پرسش احتمالى برخاسته از گزارش پاسخ مى‌دهد كه چرا برخلاف بسيارى از نزاع‌هاى كفر و ايمان به روايت قرآن، كافران گرفتار عذاب نشده و مؤمنان نجات نيافتند؟
+
در روایتى از [[رسول خدا]] صلى الله علیه وآله و [[حضرت على]] علیه‌السلام  ضمن پیشگویى درباره کشته شدن ۷ نفر از نیکان [[کوفه]] در منطقه عذراء (قریه‌اى در [[شام]])،<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۲۸‌ـ‌۲۲۹؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۰‌ـ‌۴۵.</ref> آنان به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند.<ref> المناقب، ج‌ ۲، ص‌ ۳۰۷؛ الغارات، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱۵؛ الغدیر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۵۴.</ref> در برخى نقل‌هاى این روایت، آنان همان [[حجر بن عدی|حجر ‌بن ‌عدى]] و یارانش معرفى شده‌اند که تنها گناهشان ایمان به خداوند عزیز و حمید بوده<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۲۷؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۴‌ـ‌۴۵؛ شذرات الذهب، ج‌ ۱، ص‌ ۵۷.</ref> و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان مى‌شود.<ref> تاریخ دمشق، ج ۱۲، ص ۲۲۷؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۳؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۴.</ref> در برخى منابع، [[امام ‌حسین]] علیه‌السلام و یاران او نیز به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند.<ref> سعدالسعود، ص‌ ۲۷۴‌ـ‌۲۷۵.</ref>
 
+
==پانویس==
از اين‌رو [[قرآن]] با مقايسه بين داستان‌هاى اخدود، فرعون و ثمود با نتيجه متفاوت هر يك از «فعال ما يشاء» بودن خدا بر اساس حكمت خويش سخن مى‌گويد: «فعّال لما يريد» (بروج/85،16) اراده او كه حاكم جهان و داراى كامل‌ترين ذات و صفات است: «ذوالعرش المجيد» (سوره بروج/ 85، 15)، گاهى بر نجات مؤمنان مانند بنى‌اسرائيل، حاكميت چند صباح آن‌ها و عذاب فرعون و سربازانش در اين دنيا و گاهى نيز بر هلاكت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان: «هَل اَتكَ حَديثُ الجُنود × فِرعَونَ و ثَمود» (بروج‌/‌85‌،‌17‌ـ‌18) تعلق مى‌گيرد.
 
 
 
گاهى هم مشيت او كشته شدن مؤمنان، پيروزى ظاهرى كافران و مهلت آن‌ها تا روز قيامت را مى‌طلبد.<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3875؛ مع قصص السابقين فى القرآن، ج‌ 3، ص‌ 321.</ref> درك اين حقيقت كه همه حوادث ياد شده با نتايج متفاوت بر اساس اراده حكيمانه خداوند رقم ‌مى‌خورد مايه آرامش پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنان شده و آنان را به رضاى او راضى مى‌كند. برخى فعال ما‌يشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعيد و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بيان نمونه‌اى از «بطش شديد» دانسته‌اند.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 254.</ref> بعضى نيز معتقدند، خداوند با يادآورى آن داستان‌ها پيامبر صلى الله عليه و آله را به صبر و پايدارى همانند پيامبر آنان فرامى‌خواند.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌10، ص‌ 711.</ref>
 
 
 
نكته آخر اين كه دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگى تا پاى جان براى حفظ هويت دينى و عدم پذيرش باورها و ارزش‌هاى غيرتوحيدى از پيام‌هاى مهم اين داستان است. تاريخ اديان توحيدى كه جلوه‌هاى با شكوه و ماندگارى از پايدارى يكتاپرستان را روايت مى‌كند، نشان مى‌دهد كه مؤمنان همواره با انواع فشارهاى اجتماعى و آزار و اذيت‌هاى جسمى و روحى از سوى كافران رو‌برو بوده و هستند.
 
 
 
قرآن كه چنين مقاومتى را از مصاديق صبر در طاعت و جهاد فى ‌سبيل ‌الله مى‌داند با استفاده از روش الگويى براى تربيت مؤمنان، افزون بر انبياى الهى از افراد و گروه‌هاى موحدى چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون ([[سوره طه]]/20، 71‌ـ‌75)، مؤمن آل ‌فرعون ([[سوره مؤمن]]/40، 26‌ـ‌45)، آسيه همسر فرعون ([[سوره تحريم]]/66، 1، 11)، [[اصحاب كهف]] (كهف/18، 13‌ـ‌20) و مسلمانان صدر اسلام ([[سوره نحل]]/16،105، 110؛ [[سوره آل ‌عمران]]/3، 186) ياد مى‌كند كه به رغم حاكميت كافران و فرهنگ شرك‌آميز و كفرآلود بر جامعه در برابر انواع فشارها و شكنجه‌ها مقاومت ‌كرده، اغلب سر بر سر آيين خويش نهادند. اين كار آنان چنان بزرگ و باشكوه است كه خداوند آن را به غايت ستوده، يادشان را جاودانه و آنان را براى هميشه تاريخ، الگوى مؤمنان معرفى كرده ‌است.
 
 
 
در مقابل از سست باورانى ياد مى‌شود كه در مواجهه با فشارها و آزار و اذيت دين‌ستيزان تاب ‌نياورده، از ايمان خود دست كشيده‌اند: «ومِنَ النّاسِ مَن يَقولُ ءامَنّا بِاللّهِ فَاِذا اوذِىَ فِى ‌اللّهِ جَعَلَ فِتنَةَ النّاسِ كَعَذابِ اللّهِ» ([[سوره عنكبوت]]/29،10) [[قرآن]] خداباورى اينان را لقلقه زبان و تابعى از شرايط جامعه معرفى مى‌كند.([[سوره حج]]/22،11) نظر به اين كه آزار و اذيت‌ها و فشارها براى تغيير هويت فرهنگى مؤمنان و جوامع توحيدى (سوره آل ‌عمران/3، 186) از يك سو و تماس فرهنگى بين جوامع توحيدى و غيرتوحيدى از سوى ديگر، همواره در جريان بوده و خواهد بود.
 
 
 
داستان اصحاب اخدود و نظاير آن مى‌تواند بيانگر ديدگاه [[قرآن]] درباره فرهنگ‌پذيرى مؤمنان از كافران باشد كه بر اساس آن، تأثيرپذيرى در حوزه مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ همانند باورها، ارزش‌ها، ايدئولوژى و هنجارهاى غيرتوحيدى نفى شده و فشار اجتماعى، حاكميت فرهنگ غيرتوحيدى بر جامعه و پيروى اكثريت از آن هرگز دليل موجهى براى پذيرش آن شمرده نمى‌شود.
 
 
 
برخى [[احاديث]] اسلامى، در ستايش از پايدارى بر سر [[ايمان]] و دعوت به آن از بعضى گذشتگان ياد مى‌كند كه به ‌رغم تكه تكه شدن به وسيله اره، دست از آيين خود برنداشته‌اند.<ref> المحاسن، ص‌ 250‌؛ الكافى، ج‌ 8‌، ص ‌248‌؛ تفسير ‌قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 193.</ref> فقها با استناد به چنين رواياتى گفته‌اند: اگر كسى به گفتن سخنان كفرآميزى وادار شد، بهتر آن است كه مقاومت كرده از گفتن آن خوددارى كند.<ref> المغنى، ج ‌10، ص‌ 107، 109.</ref>
 
 
 
در روايتى از [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله و على علیه‌السلام  ضمن پيشگويى درباره كشته شدن 7 نفر از نيكان كوفه در منطقه عذراء (قريه‌اى در شام)<ref> تاريخ طبرى، ج‌ ص‌ 228‌ـ‌229؛ البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 40‌ـ‌45.</ref> آنان به اصحاب اخدود تشبيه شده‌اند.<ref> المناقب، ج‌ ص‌ 307؛ الغارات، ج‌ ص‌ 815؛ الغدير، ج‌ 11، ص‌ 54.</ref> در برخى نقل‌هاى اين روايت، آنان همان حجر ‌بن ‌عدى و يارانش معرفى شده‌اند كه تنها گناهشان ايمان به خداوند عزيز و حميد بوده<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 12، ص‌ 227؛ البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 44‌ـ‌45؛ شذرات الذهب، ج‌ ص‌ 57.</ref> و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان مى‌شود.<ref> تاريخ دمشق، ج 12، ص 227؛ الاصابه، ج ص 33؛ البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 44.</ref> در برخى منابع، [[امام ‌حسين]] علیه‌السلام و ياران او نيز به اصحاب اخدود تشبيه شده‌اند.<ref> سعدالسعود، ص‌ 274‌ـ‌275.</ref>
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
===منابع===
+
==منابع==
 
+
* [[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، على اسدى، جلد ۳، صفحه ۳۶۲-۳۸۲.
على اسدى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد صفحه 362-382
+
{{قرآن}}
 
+
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= متوسط
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= متوسط
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 +
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 +
[[رده:دوران جاهلیت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۱


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اصحاب اُخدود» تعبیری قرآنی برگرفته از آیه ۴ سوره بروج است، و اشاره به کافرانى است که گروهى از مؤمنان را به جرم یکتاپرستى در گودالى از آتش سوزاندند. درباره حادثه اخدود و مصداق آن، گزارش‌هاى مختلفی در منابع حدیثى و تاریخى آمده است.

واژه‌شناسی

«اصحاب» جمع «صاحب» (اسم فاعل) از ماده «ص‌ـ‌ح‌ـ‌ب» و معناى مصدرى آن همراهى کردن است و صاحب، کسى یا چیزى است که ملازم و همراه کسى یا چیز دیگر باشد.[۱] این ملازمت و همراهى باید عرفاً فراوان باشد.[۲]

فرهنگ‌نویسان عربى، واژه اُخدود را بر وزن اُفعول جمع آن را اخادید[۳] و به معناى شکاف مستطیلى شکل در زمین دانسته‌اند که از ریشه «خ‌ـ‌د‌ـ‌د» به معناى ایجاد شکاف در زمین گرفته شده است.[۴]

اصحاب اخدود در قرآن

گزارش حادثه اخدود در آیات ۴‌ـ‌۸ سوره بروج آمده است. خداوند در این آیات، سوزاندن گروهى از مؤمنان را به جرم ایمان به خدا در گودالى از آتش انبوه حکایت نموده و از آن جنایتکاران با نام «اصحاب اخدود» یاد می کند. در این آیات آمده است: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیها قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلى‌ ما یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ * وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمید»؛ مرده باد صاحبان آن خندق [که مؤمنان را در آن سوزاندند] آن آتشى که آتش گیرانه‌اش فراوان و بسیار بود، هنگامى که آنان پیرامونش [به تماشا] نشسته بودند و آنچه را از شکنجه و آسیب درباره مؤمنان انجام مى‌دادند تماشاگر و ناظر بودند. و از مؤمنان چیزى را ناپسند نمى‌داشتند مگر ایمانشان را به خداى تواناى شکست‌ناپذیر و ستوده.

قرآن به جزئیات این ماجرا اشاره ای ندارد که آن جنایتکاران و آن مؤمنان از چه قومی و در چه زمانی بوده اند و تنها به بیان کلیات ماجرا و عبرت گیری از عاقبت شکنجه گران در جهنم و جایگاه آن مؤمنان در بهشت بسنده نموده است. در این آیات ابتدا به لعن و طرد آن جنایتکاران پرداخته و سپس به توضیح کوتاه اما عمیق آن حادثه می پردازد. قرآن در مورد چگونگی آتش گودال می فرماید: «النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ».(بروج/۸۵، ۵) از یک سو بدل اشتمال بودن «النار» نسبت به «الاخدود» حکایت از این دارد که گودال، سراپا و یکپارچه آتش و شعله‌ور بوده است.[۵] از سوى دیگر نظر به این که هر آتشى به نوعى داراى سوخت است، قرآن با تصریح به «ذاتِ الوَقود» بودن آتش مذکور فراوانى هیزم و انبوه بودن آتش را به تصویر مى‌کشد.[۶]

صحنه اصلى حادثه در دو آیه بعدى تصویر شده است: «إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ».(بروج/۸۵، ۶‌ـ‌۷) از این دو آیه برمى‌آید که گروهى از کافران به‌ کارهایى چون برافروختن و شعله‌ور نگه‌داشتن آتش، آوردن مؤمنان به کنار گودال، واداشتن آنان به ارتداد و افکندن آنان در آتش پرداخته و گروهى دیگر از جمله سران آن‌ها، با نشستن پیرامون گودال، کار سوزاندن و چگونگى سوختن مؤمنان را نظاره کرده[۷] و فریادهاى جانسوز آنان را مى‌شنیده‌اند.

به نظر مى‌رسد در کنار سوزاندن و کشتن مؤمنان، نوعى سرگرمى و تشفى خاطر نیز مدنظر بوده است[۸] زیرا افزون بر امکان کشتن مؤمنان به ‌گونه‌اى دیگر، نشستن پیرامون آتش و نظاره‌گر صحنه بودن که قرآن به عنوان مهم‌ترین صحنه‌هاى حادثه بر آن انگشت نهاده، ضرورتى نداشت؛ همچنین از آیات ۶‌ـ‌۷ سوره بروج/ ۸۵ و نیز عدم گزارش از واکنش اجتماعى بازدارنده‌اى در برابر شکنجه و آزار مؤمنان، بدست مى‌آید که افزون بر اندک بودن گروه مؤمنان، حاکمیت سیاسى ـ اجتماعى و توده‌هاى مردم نیز در اختیار کافران بوده است.

بُعد دیگر حادثه که در گزارش قرآن برجسته شده، زمینه پیدایش آن است: «وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»(سوره بروج/۸۵، ۸). با آمدن ادات استثنا پس از «ما»ى نافیه ضمن نفى صریح هر گونه انگیزه و زمینه سیاسى، اقتصادى و قومى، منشأ نزاع دو گروه منحصراً تقابل کفر و ایمان معرفى مى‌شود و این که کافران فقط به سبب ایمان به خداى یگانه از مؤمنان انتقام گرفتند. همچنین از آیه ۸ بروج/۸۵ برمى‌آید که حادثه اخدود در زمان و جامعه‌اى رخ داده که اختناق و استبداد کامل بر آن حاکم بوده و کمترین آزادى براى عقاید توحیدى وجود نداشته است. باورها و ارزش‌هاى کفرآلود و شرک‌آمیز، فرهنگ حاکم بوده و چنان در ذهن مردم و تار پود جامعه رسوخ کرده بوده است که باورها و ارزش‌هاى توحیدى به شدت طرد و ناهنجار تلقى مى‌شده، به ‌گونه‌اى که مؤمنان را مستوجب شدیدترین شکنجه‌ها و فجیع‌ترین نوع مرگ دانسته، کمترین ترحمى به آنان روا ‌نمى‌داشتند. قرآن با ذکر اوصافى براى خدایى که مؤمنان مى‌پرستیدند به شکل غیرمستقیم، فرهنگ و فضاى اجتماعى یاد شده و برخورد کافران را تخطئه مى‌کند.[۹](بروج/۸۵،۸‌ـ‌۹)

گزارش‌هاى تاریخى و روایى اصحاب اخدود

در منابع تاریخى[۱۰] و حدیثى[۱۱] مسلمانان، گزارش‌هایى گوناگون درباره حادثه اخدود آمده که گاه متضاد و آمیخته با افسانه و داستان‌پردازى است. این روایت‌ها به سبب ارتباط با گزارش قرآن همواره در طول تاریخ مورد توجه مفسران بوده و در منابع تفسیرى نیز راه یافته است[۱۲] که رد پاى آن به روشنى در اختلاف مفسران در تفسیر برخى آیات مربوط کاملا مشهود است.[۱۳]

۱. حادثه نجران

بر اساس مشهورترین روایت، حادثه اخدود مربوط به نصاراى نجران است که چندى پیش از اسلام به دست «ذونواس»، آخرین پادشاه حِمیریان یمن قتل عام شدند.[۱۴] گزارش‌هاى حادثه نجران که در منابع مسیحى ـ ‌اعم از سریانى و حبشى‌ ـ آمده، در تحلیل تاریخى این رویداد و انطباق یا عدم انطباق آن با گزارش قرآن بسیار کارگشاست. نامه شمعون، اسقف «بیت اَرْشام» به رئیس دیر «جبله» از کهن‌ترین این اسناد است که نویسنده آن در سال ۵۲۴ میلادى به عنوان سفیر صلح «یُوستى یوسطینوم نِیانُوس» (۵۱۸‌ـ‌۵۲۸)، امپراطور روم شرقى به سوى مُنذر سوم، پادشاه حیره گسیل شده بود.[۱۵]

پژوهشگران این گزارش‌ها را برگرفته از مستندات مکتوب و معتبرى مى‌دانند که برخى از آن‌ها اندکى پس از حادثه تدوین شده و اغلب بر شنیده‌هایى از شاهدان عینى مبتنى و در نتیجه از وضوح و اعتبار ویژه‌اى برخوردار است.[۱۶]

نجران که از دیرباز حاصلخیز بود، رونق تجارى و صنعتى داشت و راه مهم ارتباطى میان عربستان جنوبى و شمالى بود، همواره در کانون توجه قدرت‌هاى حاکم بر منطقه قرار داشت[۱۷] و پیش از اسلام و پس از آن نیز کانون عمده مسیحیت در عربستان بود.[۱۸]

در سده‌هاى پنجم و ششم میلادى و در پى تلاش دولت‌هاى ایران و بیزانس (روم‌شرقى)، دو قطب قدرت آن روز براى توسعه نفوذ سیاسى خود در شبه جزیره عرب، ایران با در انحصار داشتن تجارت ابریشم از رسیدن آن به بیزانس به ویژه در زمان جنگ جلوگیرى مى‌کرد، از این‌رو بیزانس با هدف تأمین راهى جایگزین براى جاده زمینى در صدد برقرارى امنیت راه دریایى شرق به غرب از طریق دریاى سرخ برآمد.[۱۹]

در این زمان حمیریان ـ ‌از قبایل معروف و با نفوذ یمن‌ ـ که در جنوب شبه جزیره، برخوردار از قدرت سیاسى از دولت‌هاى متنفذ در دریاى سرخ بودند همواره با قتل عام کاروان‌هاى روم و ناامن کردن این مسیر، دولت‌هاى بیزانس و حبشه (اکسوم) را نگران مى‌ساختند.

حبشه که در منافع سیاسى، اقتصادى و مواضع دینى با بیزانس همسو بود و یمن را به عنوان کشورى مسیحى‌نشین که بتواند با دو دولت یاد شده، مثلث تسلط بر دریاى سرخ را تشکیل دهد، پایگاه مناسبى مى‌دید، بارها از طریق همپیمانى با بیزانس در امور یمن مداخله کرده و گاهى به تهاجم مستقیم نظامى دست مى‌زد.[۲۰]

این کوشش مشترک، گسترش تدریجى و موفق مسیحیت در میان مردم نجران را در پى داشت که پیش از این، گرایش خود را به آموزه‌هاى این دین ـ‌ که از طریق راهبان، بازرگانان و بردگان مسیحى در میان آنان نفوذ کرده بود‌ ـ آشکار ساخته بودند. دولت ایران و بیزانس هر یک با حمایت از شاخه‌اى از مسیحیت، عامل اشتراک مذهب را براى توسعه نفوذ سیاسى خود در عربستان بکار مى‌گرفتند.[۲۱]

در سده ششم میلادى، پادشاهى حمیر در پى حمله حبشیان، ساقط و حاکمى مسیحى جایگزین وى شد.[۲۲] پس از اندکى[۲۳] و در پى مرگ وى پیش ‌از ۵۲۳ میلادى، گروهى از بومیان غیرمسیحى به ‌سرکردگى شخصى به نام «ذونواس» با آگاهى از عدم امکان ارسال نیروهاى ‌پشتیبان و حاکم جانشین از سوى حبشه به سبب زمستان و ضعف در امر کشتیرانى و با استفاده از ناتوانى لشگر بازمانده، زمام امور را در دست گرفتند.[۲۴]

بنابر نامه شمعون که قتل عام نجرانیان را در ژانویه ۵۲۴ میلادى شنیده و وقوع آن را اندکى پیش از این تاریخ گزارش کرده، ذونواس در زمستان ۵۲۳ میلادى حمله یا حملات خود به نجران را صورت داده است.[۲۵] کتیبه‌ها نشان مى‌دهد که یوسف اسأر (ذونواس) با سپاه خود به نواحى مسیحى‌نشین و مرکز آن نجران حمله مى‌برد و به آتش‌زدن کلیساها و آزار و اذیت و کشتن مردم مى‌پرداخت.[۲۶]

منابعى چون کتاب حمیریان،[۲۷] اعمال قدیس حارث[۲۸] با نام‌هاى متفاوتى از پادشاه حمیر نام برده است. شمارى از پژوهشگران این اسامى را ضبط‌هاى مختلف نام یک پادشاه دانسته اما برخى نیز این ضبط‌ها را به دو نام براى دو پادشاه بازگردانده‌اند.[۲۹]

این گزارش‌ها پادشاه حمیر را یهودى، مخالف مسیحیان و شخصى کافر توصیف کرده که پس از محاصره نجران و ناکامى در تصرف آن به سبب استوارى باروى شهر نزد سفیران صلح سوگند یاد ‌کرده که به مردم آسیب نرساند اما پس از گشایش دروازه‌ها، سوگند خود را شکست و سربازانش بسیارى از مردم را نزد او آوردند.[۳۰]

بر ‌پایه گزارش متن یونانى اعمال قدیس حارث[۳۱] ذونواس (‌=‌مسروق) خود شخصاً با ورود به شهر، مردم را بین پذیرش آیین یهود یا تن دادن به مرگ مخیر ‌کرد.[۳۲] بیشتر مردم به سبب پایدارى بر سر ایمان خویش از دم تیغ گذرانده شدند و گروهى دیگر در گودالى آکنده از آتش ـ ‌که به دستور ذونواس کنده شده بود‌ ـ سوزانده شدند.[۳۳]

نام برخى از شهداى واقعه از جمله عبدالله رهبر نصرانیان که نام و شخصیت او با عبدالله ‌بن ‌ثامرِ یاد شده در منابع تاریخى مسلمانان کاملاً همخوانى دارد، در پاره‌اى منابع آمده است.[۳۴] سرود یوحنا شمار سوختگان را بیش از ۲۰۰‌ نفر و نیز حکایت غم‌انگیز مادرى را گزارش مى‌کند که به خاطر فرزند خردسالش در رفتن به سوى آتش مردد شد؛ اما کودک به سخن درآمد و مادر را به پایدارى در‌ راه خدا و رفتن در آتش ترغیب کرد.[۳۵]

پرداخت حماسى و تصویر پایدارى در راه دین خدا تا پاى جان در روایات گوناگون حبشى ـ سریانى به چشم مى‌خورد؛ براى نمونه در برخى گزارش‌ها از دختران و زنان مؤمنى یاد مى‌شود که بدون هراس از مرگ به هنگام برده شدن به قتلگاه از یکدیگر پیشى مى‌گیرند.[۳۶]

درباره انگیزه کشتار نجرانیان، افزون بر هراس ذونواس از گسترش مسیحیت به عنوان زمینه دست‌اندازی‌هاى دولت مسیحى حبشه به یمن ـ ‌که مؤثرترین عامل معرفى شده‌ ـ، به تعصب دینى و انتقامجویى شاه یهودى و نیز همکارى نصاراى نجران با حبشیان در جریان حملات آن‌ها به یمن نیز اشاره شده است.

حادثه نجران در منابع‌ اسلامی

اغلب مورخان مسلمان نیز ذونواس را ـ‌ با توجه به اختلافى که در نام او وجود دارد‌ ـ صاحب اخدود معرفى کرده‌اند.[۳۷] خاستگاه این گزارش‌ها، چنان‌ که شمارى از پژوهشگران نیز باور دارند به احتمال زیاد از طریق ابن ‌اسحاق و قتاده به گروهى از مسیحیان نجران منتهى مى‌شود که در زمان خلیفه دوم در سال ۱۳‌ ق. ۶۳۴‌ م. به عراق کوچانده ‌شدند.[۳۸]

پژوهشگرانى چون «گویدى» تصریح مى‌کنند که مورخان مسلمان به ویژه ابن ‌اسحاق گزارش‌هاى مسیحى ـ رومى مربوط به عصر جاهلیت را از منابع سریانى ـ یونانى مى‌گرفته‌اند.[۳۹] این گزارش‌ها که به ۴ گونه روایت شده، عمدتاً با محوریت شخصى به نام «فیمیون» و گرایش نجرانیان به آیین مسیح علیه‌السلام آغاز و در ادامه دچار پراکندگى مى‌شود؛ بر پایه روایت نخست که وهب ‌بن ‌منبه (م. ‌۱۱۴‌ ق.) آن را گزارش کرده فیمیون یک مسیحى مستجاب‌الدعوه و صاحب کرامتى بوده که براى اجتناب از شناخته شدن، همواره از دیارى به دیار دیگر مى‌رفته است.

او روزى پس از اسارت در صحرا در نجران به بردگى فروخته شد. نجرانیان که درخت‌پرستى آن‌ها از سوى فیمیون تقبیح شده پس از نابودى درخت بر اثر دعاى وى به دین مسیح علیه‌السلام گرویدند. ذونواس با آگاهى از این امر، ضمن لشکرکشى به نجران کسانى را که از پذیرش آیین یهود سرباز زدند از دم تیغ گذراند یا در گودالى از آتش سوزاند.[۴۰]

هویت شناخته شده وهب ‌بن ‌منبه نشان مى‌دهد که منشأ گزارش فوق به اهل کتاب بازمى‌گردد. نام او در شمار کعب الاحبار، عبدالله سلام و قَصّاصان مشهورى یاد شده که با استفاده از تورات و انجیل به حکایت سرگذشت و اساطیر گذشتگان در مساجد و ترویج اسرائیلیات در جامعه اسلامى مى‌پرداخته‌اند.[۴۱] پاره‌اى منابع او را یهودى[۴۲] و از آگاه‌ترین افراد به دیگر کتب آسمانى معرفى کرده و از خود وى منقول است که ۹۲ کتاب آسمانى را خوانده است.[۴۳]

بنا به روایت دوم که بر گزارش محمد ‌بن ‌کعب قُرَظى و نیز شنیده‌هاى ابن ‌اسحاق از برخى نجرانیان مبتنى است، فیمیون نزدیک ساحرى که در یکى از قراى نجران، جوانان را سحر مى‌آموخت، خیمه‌اى زد و یکتاپرستى را تبلیغ مى‌کرد. جوانى به نام عبدالله ثامر که در پى آشنایى با فیمیون، خداپرست شده و به ترفندى اسم اعظم را فراگرفته بود، بیماران نجران را به شرط خداپرست شدن با دعاى خود بهبود مى‌بخشید.

پادشاه بت‌پرست به جرم تباه کردن آیین نیاکان به قتل عبدالله فرمان داد؛ اما هیچ حیلتى در کشتن وى کارگر نیفتاد. او با راهنمایى عبدالله که تنها به شرط خداپرست شدن بر کشتن وى قادر خواهد بود، در دم ایمان آورد و عبدالله را با ضربت نه چندان سخت عصاى خویش کشت و خود نیز در دم به ‌طور اسرارآمیزى جان سپرد.

نجرانیان با دیدن این صحنه به حقانیت آیین عبدالله پى برده و بدان گرویدند.[۴۴] این روایت شمار کشتگان به دست سپاه ذونواس را ۲۰۰۰۰ نفر گزارش کرده، حکایت آن مادر و فرزند شیرخوارش را نیز نقل کرده است.[۴۵] در برخى منابع از این کودک در کنار حضرت عیسى علیه‌السلام و به عنوان یکى از چند کودک صدیق که در گهواره سخن گفته‌اند، یاد شده است.[۴۶]

این گزارش با فرار یکى از نجرانیان به نام «دوس ذوثعلبان» به سوى قیصر روم، دادخواهى وى از او تهاجم حبشه به یمن و سقوط دولت ذونواس با مرگ وى ـ‌ که براى فرار از اسارت با اسب وارد غرقاب دریا شد‌ ـ به پایان مى‌رسد.[۴۷]

این روایت نیز برگرفته از منابع اهل کتاب است و محمد ‌بن ‌کعب قرظى (م.‌ بین ۱۱۸‌ـ‌۱۲۰‌ ق.) را نیز یهودى الاصل و از قصاصان شمرده‌اند.[۴۸] بنا به نظر برخى پژوهشگران، گزارش‌هاى وى از طریق سیره ابن‌اسحاق وارد تاریخ طبرى شده که غالباً درباره سیره انبیا، چگونگى انتشار یهودیت و نصرانیت و مسائل مربوط به یهودیان حجاز و داراى صبغه اسرائیلیات ‌است.[۴۹]

روایت سوم، بسیار نزدیک به روایت قرظى به نقل صُهیب رومى از پیامبر صلى الله علیه و آله در منابع روایى اهل سنت آمده است که در عین پذیرش معتبر بودن، آن را غیر مشهور شمرده‌اند.[۵۰] در این گزارش که به جاى فیمیون و عبدالله ثامر از یک راهب و جوان یاد مى‌شود پادشاه بت‌پرست با راهنمایى جوان خداپرست به وسیله تیر و با گفتن «باسم‌رب‌الغلام» او را از پاى درمى‌آورد و نجرانیان پس از گرویدن به دین آن جوان مسیحى توسط همین پادشاه سوزانده مى‌شوند.[۵۱]

بر این گزارش از چند جهت خدشه وارد شده است؛ نخست آن که با دو روایت پیشین که صاحب اخدود را ذونواس و یهودى آورده‌اند در تناقض است. ثانیاً چنان‌که برخى نیز گفته‌اند با این احتمال قوى که صُهیب با فرهنگ نصارا آشنا بوده و مى‌تواند سخن او باشد انتساب آن به پیامبر صلى الله علیه و آله جاى تردید دارد.[۵۲] صهیب را که به دنبال اسارت در میان رومیان بزرگ شده بود[۵۳] آشنا به زبان عبرى و بسیارى از روایت‌هاى مسیحى دانسته‌اند.[۵۴] افزون بر دو مورد یاد شده، مقایسه سیاق گزارش با گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بر این تردید مى‌افزاید.[۵۵]

روایت چهارم از ابن‌عباس به نقل ضحاک، شباهت زیادى با روایت صُهیب دارد جز آن که از پادشاه مذکور با نام یوسف ‌بن ‌شَرْحَبیل، ملقب به ذونواس یاد شده و حادثه مربوط به زن و کودک شیرخوارش نیز آمده است. بر پایه این گزارش، حادثه قتل عام نجران، ۷۰ سال پیش از ولادت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله[۵۶] و بنا به نقلى ۴۰ سال پیش از بعثت[۵۷] روى داده است.

درباره انگیزه کشتار نصاراى نجران، اغلب روایت‌هاى مورخان مسلمان، هماهنگ با گزارش‌هاى سریانى، بر تعصب دینى شاه یهودى و انتقامجویى وى انگشت نهاده‌اند؛ بر اساس روایتى وى که در روزگار قُصى ‌بن ‌کلاب، در جریان بازگشت از جنگ با ایران بر یثرب گذشته، متأثر از احبار آنجا به یهودیت گراییده و به تحریک آنان به نجران یورش برده است.[۵۸]

برخى معتقدند که احبار وى را از گسترش نصرانیت در یمن در نتیجه نفوذ حبشه در قلمرو حکومت وى و تسلط بر آن بیم داده‌اند.[۵۹] بر پایه روایت طبرى از هشام ‌بن ‌محمد کلبى، ذونواس در پى دادخواهى یکى از یهودیان نجران به نام «دوس» که نصرانیان دو پسر او را به ستم کشته بودند و در حمایت از وى به نجران لشکر ‌کشید[۶۰] و بالاخره ابن‌قتیبه هراس از نفوذ آل‌جفنه (شاهان غَسّان) را که همانند حبشیان با رومیان هم‌پیمان بوده و سالانه از آنان کمک مالى دریافت مى‌کردند، انگیزه قتل عام مى‌داند.[۶۱]

بر پایه گزارش مورخان مسلمان نیز ذونواس افزون بر سوزاندن اناجیل و کلیساها،[۶۲] مردم را بین پذیرش آیین یهود و کشته شدن مخیر کرده[۶۳] و بیشتر آنان را که سر بر سر آیین نهادن را افتخار‌آفرین مى‌دانستند از دم تیغ گذراند یا در گودال آتش افکند.[۶۴]

درباره شمار سوختگان، ناهمخوانى گسترده‌اى وجود دارد؛ در بیشتر منابع ضمن سخن گفتن از هزاران نفر، در کنار ۱۲۰۰۰ و ۷۰۰۰۰[۶۵]، اغلب ۲۰۰۰۰ نفر گزارش شده[۶۶] و در برخى منابع از شماره ۷، ۱۰[۶۷]، ۷۷ و ۸۰[۶۸] نفر سخن به میان آمده است. تفاوت بیشتر و کمترین عدد به اندازه‌اى زیاد است که نمى‌توان یکى را درست یا قرین به صحت بیشترى دانست.

ظاهراً چنان‌که برخى نیز گفته‌اند در شمار سوختگان، مبالغه شده تا با تصویر فجیع‌تر و هولناک‌ترى از حادثه، تأثیر بیشترى بر مخاطب گذاشته شود. چه بسا مورخى عددى را گفته و دیگران نیز از او پیروى کرده‌اند.[۶۹] یکى از پژوهشگران با تردید در ارقام یاد شده، نجران را شهرى کوچک دانسته که شمار ساکنانش بیش از چند صد نفر نبوده است، افزون بر آن با توجه به گزارش‌هاى تاریخى، ذونواس همه مردمان را نکشت. وى شماره بیش از ۲۰۰ نفر را که در سرود یوحنا آمده است معقول و مقرون به صحت بیشترى مى‌داند.[۷۰]

حادثه اخدود مورد توجه خاورشناسان نیز قرار گرفته است. پرفسور رودى پارت، مترجم و مفسر قرآن به زبان آلمانى با ردّ نظر مفسران مسلمان و در استنباطى غریب، مراد از اخدود را جهنم و اصحاب اخدود را مشرکان ستمگر مکه دانسته است.[۷۱]

پرفسور ویلیام مونتگمرى وات پس از کاوش‌هاى باستان‌شناسى «عرفان شهید»، دانشمند مسلمان آمریکایى و مدارک جدیدى که وى در کتاب شهداى نجران بدست داده است، با بیان اشکالات زبانشناختى دیدگاه رودى پارت به نقد آن پرداخته است. بر اساس کاوش‌هاى عرفان شهید، بالغ بر ۲۰۰۰ نفر از نجرانیان در کلیسا حبس و به وسیله انبوهى از ‌هیزم انباشته شده در گرداگرد آن، سوزانده شده‌اند.[۷۲]

نقد و نظر:

روایات چهارگانه ذکر شده که مایه‌هاى اصلى آن از گزارش‌هاى منابع اهل کتاب درباره کشتار نصاراى نجران گرفته شده و در ادامه، دچار داستان‌پردازى و افسانه سرایى گشته است، به ‌رغم تناقض آشکار و اشکالات آن، در تفسیر سوره بروج و شرح تاریخى حادثه اخدود، مورد استناد بسیارى از مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌که حادثه نجران که جدال پیروان مسیحیت و یهود را بر سر انگیزه‌هاى سیاسى و اقتصادى با پوشش مذهبى به تصویر مى‌کشد با گزارش قرآن که سبب کشتار مؤمنان را فقط ایمان توحیدى آنان مى‌داند: «وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (سوره بروج/۸۵، ۸) چندان سازگار نیست.

بر اساس همین آیه، قاتلان در شمار موحدان نبوده و مؤمنان را به پرستش غیرخدا فرامى‌خوانده‌اند[۷۳] و این -چنان‌که شمارى از پژوهشگران نیز گفته‌اند- با یهودى بودن ذونواس و پیروانش همخوانى ندارد،[۷۴] هر چند برخى با این سخن که در آن زمان، آیین یهود منسوخ و مسیحیت بر حق بوده، درصدد رفع این اشکال برآمده‌اند؛[۷۵] همچنین بر پایه روایتى که در آن امام على علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره اصحاب اخدود را ناصواب دانسته، به احتمال بسیار زیاد، حادثه نجران به عنوان مصداق واقعه اخدود، رد شده است.

یافته‌هاى باستان‌شناسى عرفان شهید نیز ناسازگارى حادثه نجران را با گزارش قرآن که از گودال آتشین سخن مى‌گوید (بروج‌/‌۸۵، ۴‌ـ‌۵) تأیید مى‌کند؛ بنابراین از مجموع قراین برمى‌آید که کشتار نجرانیان با توجه به گزارش‌هاى موجود آن، نمى‌تواند مصداق حادثه اخدود باشد. گویا قرابت زمانى حادثه نجران و ماندن خاطره آن در اذهانِ صحابه از یک سو[۷۶] و گسترش گزارش‌هاى اهل کتاب در جامعه اسلامى و نفوذ آن در منابع تاریخى و حدیثى از سوى دیگر، باعث انطباق گزارش قرآن بر این حادثه گشته ‌است.

افزون بر روایت یاد شده، گزارش‌هاى پراکنده دیگرى در منابع حدیثى، تفسیرى و داستانى مسلمانان آمده که این رویداد تاریخى را به امم دیگرى غیر از نصاراى نجران مرتبط مى‌سازد:

۲. پیروان پیامبر حبشی

‌در روایتى که عیاشى به سند خود از جابر از امام محمدباقر علیه‌السلام نقل مى‌کند، امام على علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره هویت اصحاب اخدود را نادرست خوانده و از پیامبرى در حبشه سخن مى‌گوید که کافران قوم در جنگ با وى شمارى از یاران او را کشته و گروهى دیگر را به همراه خود وى اسیر مى‌کنند. آنگاه او را به همراه کسانى که از پیروى او دست بردار نبودند، وادار مى‌کنند که خود را در گودال آتش افکنند.[۷۷]

این روایت به این که مراد از اصحاب اخدود کافران‌اند یا مؤمنان اشارتى نکرده است. حبشى بودن اصحاب اخدود و پیامبر آنان از برخى طرق دیگر نیز از على علیه‌السلام گزارش شده است که در آن، حضرت ضمن خواندن آیه «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِک مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیک وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیک...»(سوره غافر/۴۰، ۷۸)، ظاهراً اصحاب اخدود را از جمله اقوامى دانسته که در قرآن ذکرى از پیامبر آنان نرفته است.[۷۸] این روایت با ظاهر گزارش قرآن نیز سازگار است.

۳. مؤمنان منطقه مذارع

‌بر پایه روایت قتاده از على علیه‌السلام، اصحاب اخدود گروهى از مردمان محلى به نام «مَذارع» در یمن بودند که دو بار بین آنان جنگ درگرفت و مؤمنان پیروز شدند. آنان با هم عهد کردند که با یکدیگر خدعه و نیرنگ نکنند؛ اما کافران از در مکر و حیله وارد شده با غلبه بر مؤمنان و پیشنهاد یکى از خود آن‌ها گودالى از آتش فراهم کرده، کسانى را که از پذیرش آیین کفر سر باز زدند در آتش افکندند.[۷۹]

این گزارش از یک سو به سبب سخن گفتن از مکر کافران، شباهتى به حادثه نجران دارد که در آن ذونواس از راه سوگند، نجرانیان را فریفت و از سویى دیگر برخلاف ظاهر روایت قرآن، اصحاب اخدود را اعم از کافران و مؤمنان معرفى مى‌کند.

۴.قومی‌ از مجوس

در گزارش دیگرى که ابن اَبزَى و ابن جُبَیر نقل کرده‌اند، على علیه‌السلام ضمن اهل کتاب دانستن مجوس، از حلیت شراب در شریعت آنان، آمیزش یکى شاهان مجوس در حال مستى با خواهر خود و پشیمانى پس از هوشیارى و چاره‌جویى او سخن ‌مى‌گوید. بنابراین گزارش، وى در توجیه خطاى خود، از جواز شرعى ازدواج با خواهر سخن ‌گفت و کسانى را که از صحه گذاشتن بر آن سرباز مى‌زدند، در گودال آتش افکند.[۸۰]

این گزارش نیز که منشأ نزاع را نسبت نارواى یک حکم به شریعت الهى و عدم پذیرش آن از سوى مردم، نه کفر و ایمان به خدا و طرفین نزاع را پیروان یک ‌دین توحیدى معرفى مى‌کند، با گزارش قرآن سازگار نیست.

۵. گروهی از بنی‌اسرائیل

روایتی منسوب به ابن‌عباس و عطیه عوفى، اصحاب اخدود را گروهى از بنى‌اسرائیل معرفى مى‌کند که شمارى از مردان و زنان مؤمن را در گودال آتش سوزاندند. ضحاک نیز آنان را از بنى‌اسرائیل دانسته است.[۸۱]

۶. پیروان دانیال نبی

برخى نیز این داستان را بر دانیال نبى علیه‌السلام و یارانش تطبیق کرده‌اند که به سبب سجده نکردن بر بت، به فرمان بُختُ نُصَّر در آتش افکنده شدند؛ اما آتش در آنان کارگر نیفتاد و رهایى یافتند.[۸۲] این گزارش که تطبیق آن با حادثه اخدود مورد توجه و تأیید برخى پژوهشگران معاصر و نیز برخى خاورشناسان قرار گرفته[۸۳] از عهد عتیق گرفته شده است، با این تفاوت که بر اساس روایت عهد عتیق کسانى که به سبب سجده نکردن بر مجسمه طلایى در میدان شهر بابل و به فرمان نِبُوکد نِصَّر (بُختُ نُصَّر) (۶۰۵‌ـ‌۵۶۲‌ ق.‌م) در «تنور» آتش افکنده شدند، سه تن از یاران دانیال بودند؛ نه خود وى که از مقربان دربار بابل به شمار مى‌رفت و آتش بدون تأثیر در آنان، نگهبانانى را که آن‌ها را در آتش انداختند، در کام خود فرو برد.[۸۴]

به اعتقاد جواد على هیچ گزارشى درباره اصحاب اخدود در تاریخ بابل، حتى در تاریخ یهود نیامده است؛[۸۵] بنابراین، روایت فوق از اسرائیلیات و ظاهراً همان گزارش عهد عتیق درباره یاران حضرت دانیال است که به وسیله یهود و در شکل تحریف شده در اختیار راویان مسلمان قرار گرفته است.[۸۶]

۷. گروهی از مؤمنان معتزل

ربیع ‌بن ‌انس در روایتى شبیه به گزارش پیشین، اصحاب اخدود را گروهى از مؤمنان دانسته که در روزگارى از مردمان کناره گرفتند. ستمگرى بت‌پرست آیین خود را بر آنان عرضه ‌کرد و گروهى را که از پذیرش آن سر‌باز ‌زدند در گودال آتش افکند؛ اما خداوند با قبض روح و پیش از سوختن، آنان را نجات داد و خود کافران گرفتار آتش شدند.[۸۷]

این دو گزارش اخیر با روایت قرآن، دیدگاه جمهور مفسران و نیز گزارش‌هاى دیگر که بر کشته شدن مؤمنان دلالت ‌دارد، سازگار نیست.[۸۸]

۸. گروهی از بت‌پرستان یمن

بر اساس گزارش مبهمى از مقدسى، تُبَّع (ذونواس) که در مدینه به آیین یهود گرویده و دو ‌نفر از احبار را همراه خود به یمن آورده بود، با قوم خویش که یهودى شدن را بر او خرده مى‌گرفتند، دچار اختلاف شدند و براى داورى به کوهى رفتند که از دیرباز جایگاه حل منازعه بود و آتشى در آن قرار داشت که مى‌گفتند: ستمکاران را سوزانده، به ستمدیده آسیبى نمى‌رساند. آتش، بت‌پرستان را سوزاند اما احبار و همراهان نجات‌یافتند، از این‌رو مردمان زیادى از اهل یمن به آیین یهود گرویدند.[۸۹]

ظاهر این گزارش نشان ‌مى‌دهد که بت‌پرستان یمن که یهودى ‌شدن را بر ذونواس خرده مى‌گرفتند، در آتش سوختند؛ از این‌رو اشکالات گزارش پنجم و ششم بر این روایت نیز وارد است، افزون بر آن در این روایت سخن از «اُخدود» به میان نیامده بلکه از یک آتش افسانه‌اى یاد شده است.

۹. قبیله بنی‌تمیم

برخى نیز اصحاب اخدود را عمرو ‌بن ‌هند مشهور به «مُحرِق» و یاران وى دانسته‌اند که ۱۰۰‌ تن از افراد قبیله بنى‌تمیم را در آتش سوزاند.[۹۰] وى را پادشاه ستمگرى دانسته‌اند که در سال‌هاى ۵۵۴‌ـ‌۵۶۹ میلادى بر حیره حکومت مى‌کرده است.[۹۱]

نقد و نظر:

این پراکندگى در محتواى گزارش‌ها چه بسا مى‌تواند در مقام قضاوت و گزینش، تردید آفرین باشد، از این‌رو مفسرانى چون ابن‌کثیر، فخر‌ رازى و علامه طباطبایى در مقام رفع تعارض، این احتمال را مطرح ساخته‌اند که شاید جماعتى با ویژگی‌هاى اصحاب اخدود بیش از یک گروه بوده باشند و گزارش قرآن ناظر به همه آن‌هاست،[۹۲] چنان‌که برخى مفسران تابعى نیز بر این باورند که مصداق حادثه اخدود بیش از یک‌بار تحقق یافته است. بر اساس نقل عبدالرحمن‌ بن ‌جبیر، اصحاب اخدود یک بار در زمان تُبَّع (ذونواس) در یمن، دیگر بار در زمان کنستانتین (۳۰۶‌ـ‌۳۳۷‌ م.) در قسطنطنیه و بار سوم در زمان بُختُ نُصَّر در بابل مصداق یافته است؛[۹۳] اما برخى تاریخ پژوهان تصریح کرده‌اند که در تاریخ مسیحیت گزارشى از شکنجه نصارا به دست کنستانتین نیامده است، بلکه برخى روایات از آن حکایت دارد که وى در سال ۳۱۱‌ میلادى نصرانیت را به عنوان یکى از ادیان رسمى در قلمرو امپراطورى خویش به رسمیت شناخت؛ چنان‌که پاره‌اى دیگر از گزارش‌ها از نصرانى شدن وى در سال ۳۱۲ میلادى حکایت مى‌کند.[۹۴] همچنین در نقلى، مصادیق اصحاب اخدود سه کس گزارش شده است: یکى ذونواس، دیگرى اُنطیاخُوس رومى در شام و سومى بُختُ نُصَّر در فارس. در این نقل گزارش قرآن فقط ناظر به حادثه نجران دانسته شده است.[۹۵]

به نظر مى‌رسد با توجه به این که گاهى از سوزاندن به عنوان کیفرى شدید در اعصارى از تاریخ مانند قرون وسطی بر ضد مخالفان اعتقادى استفاده مى‌شد، حوادثى از این دست بارها در میان ملل گوناگونى روى داده است و گزارش آن‌ها در فرایند تماس فرهنگى، در جوامع دیگر از جمله جوامع اسلامى راه یافته و با توجه به برخى مشابهت‌هاى ظاهرى در تفسیر گزارش قرآن از حادثه اخدود مورد توجه مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌که بیشتر روایت‌هاى ذکر شده داراى نوعى ناسازگارى درونى میان خود و بیرونى با ظاهر گزارش قرآن است و در هیچ یک از آن‌ها نیز سخن از تعدد حادثه به میان نیامده ‌است. افزون بر آن، سیاق آیات مربوط، به ویژه ظاهر «إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ» (بروج/ ۸۵، ۶‌ـ‌۷) و بیش از آن، ظاهر «اصحاب الأُخدود» ـ‌ همانند موارد مشابهى چون «اصحاب‌ کهف»، «اصحاب الجنة» و‌... ‌ـ همچنین مفرد بودن «اخدود» و «ال» تعریف آن نشان مى‌دهد که گزارش قرآن مربوط به یک حادثه و قوم است، چنان‌که این نظر از مُقاتل نیز گزارش شده است، بنابراین احتمال تعدد که تنها براى جمع بین گزارش‌ها و به قصد رفع تعارض و تردیدزدایى طرح شده، درست به نظر نمى‌رسد و تنها گزارشى مانند روایت مربوط به پیامبر حبشى را مى‌توان مصداق حادثه اخدود تلقى کرد که با نگرشى فراتر از نزاع قومى، سیاسى، اقتصادى یا اختلاف دو گروه موحد یا پیروان یک آیین، به حادثه پرداخته و جدال مورد توجه قرآن میان کفر و ایمان، در آن قابل ترسیم باشد.

پیام داستان اخدود

روایت قرآن کریم از داستان اصحاب اخدود، در بخش‌هاى مهمى تنظیم شده است؛ مانند: فضاسازى براى حکایت داستان، انعکاس نگاه خداوند به حادثه و حادثه آفرینان، تصویر اصلى‌ترین صحنه‌ها، بیان زمینه پیدایش حادثه و ارزیابى آن، پرداختن به صحنه‌ها و زوایاى فراطبیعى، تصویر فرجام حقیقى هر یک از دو ‌گروه و پاسخ به پرسش‌هاى احتمالى.

داستان پیش از گزارش اصل حادثه براى زمینه‌سازى ذهنى در مخاطبان با سوگندهایى پى‌درپى آغاز مى‌شود تا از یک سو با تأکید فراوان براى بیان عظمت حادثه و کمال جدیت و حتمیت جواب قسم، افزون بر تأثیرگذارى بیشتر در ذهن مخاطبان، هر گونه شک و تردید و انکار را از دل آنان بزداید و از سوى دیگر گستره داستان را فراتر از زمین، زمان، زندگى دنیوى و صحنه‌هاى بسیار محدود و محسوس آن نشان ‌دهد:[۹۶] «وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَالْیوْمِ الْمَوْعُودِ * وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ».(بروج/ ۸۵، ۱‌ـ‌۳)

جواب قسم هر چند مورد اختلاف است؛[۹۷] اما ظاهراً چنان‌که زمخشرى و گروهى دیگر نیز معتقدند، جمله محذوفى است که آیه «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا...»(بروج/۸۵، ۱۰) و «قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ»(بروج/۸۵، ۴) قرینه آن و در تقدیر چنین است: «أُقسم بالسماءِ... إِنّ الذین فتنوا المؤمنین والمؤمنات معذَّبون و ملعونون کما لُعن أَصحاب الأخدود»، زیرا این سوره براى تهدید مشرکان مکه و تشویق مسلمانان به پایدارى در برابر آزار و شکنجه آنان نازل شده ‌است.[۹۸]

چگونگى آغاز بخش بعدى بیانگر قضاوت خدا درباره کافران و حادثه مذکور است تا عامل بازدارنده‌اى در برابر همه شکنجه‌گران مؤمنان باشد: «قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * ... إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ».(بروج/۸۵، ۴‌ـ‌۷) قریب به اتفاق مفسرانِ معتقد به انشایى بودن «قُتل» با ادعاى محال ‌بودن دعا و نفرین به معناى حقیقى آن از سوى خدا،[۹۹] مراد از آن را «لُعِنَ» و به معناى طرد از رحمت الهى دانسته‌اند که لازمه نفرین خداست؛[۱۰۰] ولى چنان‌ که ثعالبى و برخى دیگر گفته‌اند، خداوند ناگزیر با زبان بشرى بر آنان نفرین مى‌کند.[۱۰۱]

این تعبیر که نشان اوج نفرت گوینده است، عیناً در چند جاى دیگر قرآن نیز آمده (سوره ذاریات/۵۱، ۱۰؛ سوره مدثر/۷۴، ۱۹‌ـ‌۲۰؛ سوره عبس/۸۰، ۱۷) و به معناى «مرگ بر...» و «مرده باد» است، افزون بر آن، اگر مراد «لُعِن» بود، آوردن آن محذورى نداشت زیرا واژه «لُعِنوا» به معناى انشایى و نفرین در قرآن آمده است (سوره مائده/۵، ۶۴).

در هر دو صورت تعبیر «قُتل» نشان مى‌دهد که اقدام کافران از منظر خدا گناه بسیار بزرگ و زشتى است که چنین خشم خداوندِ حلیم را بر ضد آنان برانگیخته است.[۱۰۲] به ویژه ظرف بودن «إِذ» براى «قُتل» حاکى از تقبیح شدید صحنه نشستن کافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان، از سوى خداست و این که صحنه مذکور، بیش از اصل سوزاندن موجب خشم و غضب الهى شده است. از آیات ۵‌ـ‌۶ که امکان تحلیل شخصیت روانى هر دو گروه را فراهم مى‌آورد برمى‌آید که کافران بر اثر باورهاى کفرآمیز و ارزش‌هاى شرک آلود، چنان فاقد عواطف انسانى بوده‌اند که در کمال قساوت و خونسردى به سوزاندن مؤمنان و تماشاى آن پرداخته‌اند. در ‌مقابل، مؤمنان قطعاً از ایمانى راسخ و قدرت روحى شگفت‌انگیزى برخوردار بوده‌اند که چنین در اوج پایدارى سر بر سر آیین خویش تقدیم کرده‌اند.[۱۰۳]

آیه بعد، افزون بر بیان زمینه حادثه به شکل غیرمستقیم، باورهاى کافران و اقدام مذکورشان را تخطئه و مؤمنان و ایمان توحیدى و پایدارى آنان را تأیید مى‌کند:[۱۰۴] «وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (سوره بروج/ ۸۵، ۸) زیرا با آوردن لفظ جلاله که بر ذات مستجمع جمیع کمالات دلالت دارد، در کنار ذکر سه وصف انحصارى براى آن به شایستگى انحصارى خدا براى ایمان و عبادت اِشعار دارد، پس ناگزیر ایمان به چنین موجود با عظمتى کاملاً بر طریق صواب، و خرده‌گیرى بر آن و سوزاندن مؤمنان به او، جز از سر نادانى و شدت گمراهى نمى‌تواند باشد.

در بینش مادى، این درگیرى که غلبه کافران و کشته شدن مؤمنان را در پى داشت، با فرجامى به ‌ظاهر خسارتبار براى مؤمنان در همین جا پایان ‌مى‌پذیرد، چون نه در قرآن و نه در جاى دیگر سخنى از کیفر کافران گفته نشده است؛ اما قرآن نگاه کاملا متفاوتى به نتیجه و فرجام واقعه دارد، از این ‌رو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چیز: «وَاللَّهُ عَلَى کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ» (بروج/ ۸۵، ۹) بر نظارت و ثبت کامل حادثه با همه جزئیات پیدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لایه‌هاى هزار توى تاریخ و رسیدگى به حساب آن در روز موعود اشاره مى‌کند.

از سوى دیگر با تصویر صحنه‌هاى فرازمینى، حادثه را ناتمام تلقى ‌مى‌کند و با ارزیابى آن بر ‌مبناى معیارهایى متفاوت از شاخص‌هاى سنجش بشرى، از جایگاه بد و عذاب دردناک کافران خبر مى‌دهد:[۱۰۵] «الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ»(سوره بروج/ ۸۵، ۱۰) چنان‌ که شمارى از مفسران نیز گفته‌اند، ظاهراً مراد از «الّذین» همه کافران شکنجه‌گر اعم از اصحاب‌ اخدود، مشرکان مکه و دیگران هستند.[۱۰۶]

این با سبک بیانى قرآن سازگارتر است که از حوادث خاص نتیجه عام و قابل صدق در همه جا و همیشه مى‌گیرد، افزون بر آن ابتدائیه بودن جمله در کنار تصریح به «مؤمنات» بدون آن که در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد: «وَهُمْ عَلَى مَا یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ»(سوره بروج/۸۵، ۷) مى‌تواند مؤید این دیدگاه باشد؛ اما شمارى دیگر مراد از «الّذین» را اصحاب اخدود و «فَتَنُوا» را اشاره به سوزاندن دانسته‌اند.[۱۰۷] زمخشرى هر دو را جایز مى‌شمارد.[۱۰۸]

درباره وجه تفصیل بین «عَذابُ جَهَنَّم» و «عَذابُ الحَریق» (که اولى، دومى را نیز دربر دارد)، بین مفسران اختلاف است؛ دیدگاه نخست، هر دو را مربوط به آخرت مى‌داند ولى به سبب وجود انواع دیگرى از عذاب در جهنم مانند زقوم (سوره دخان/۴۴، ۴۳)، غسلین (چرک و خون) (سوره حاقه/۶۹،۳۶) و مقامع (گرزهاى آتشین) (سوره حج/۲۲،۲۱)، آن دو از هم تفکیک شده‌اند؛ عذاب جهنم به سبب کفر کافران و عذاب سوزان به علت شکنجه مؤمنان در انتظار آنان است.[۱۰۹] برخى، تناسب بین نوع شکنجه مؤمنان در حادثه اخدود با کیفر آن را سبب تصریح به «عَذابُ الحَریق» دانسته‌اند[۱۱۰] و بالاخره دیدگاه سوم که منسوب به فراء، قتاده، ابوالعالیه و زجاج است، عبارت «فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّم» را اشاره به عذاب اخروى و جمله «و‌لَهُم عَذابُ الحَریق» را اشاره به آتش دنیا مى‌داند.[۱۱۱] تفسیر این گروه به دیدگاه آن دسته از مفسران که معتقدند خود کافران گرفتار شعله‌هاى آتش شدند، نزدیک است. برخى نیز «عَذابُ الحَریق» را تفسیر «عَذابُ جَهَنَّم»دانسته‌اند.[۱۱۲]

قرآن در ادامه، ارزیابى دیگرى از حادثه بدست مى‌دهد که بر اساس آن، زندگى دنیا با همه رنج‌ها و لذت‌هایش، پایان کار و شاخص میزان حقیقى سود و زیان و شکست و پیروزى طرفین نیست (سوره آل ‌عمران/۳،۱۸۵) از این ‌رو باخبر دادن از باغ‌هاى بهشتى و نعمت‌هاى آن ‌که در انتظار مؤمنان صالح است آن را «فوز کبیر» مى‌خواند: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِک الْفَوْزُ الْکبِیرُ» (سوره بروج/۸۵، ۱۱) زیرا آنان در صورت دریغ کردن از جان خویش و پذیرفتن آیین کفر این چنین رستگار نمى‌شدند.

داستان اخدود که بدون شک یکى از سخت‌ترین انتقام‌ها و قهرآمیزترین برخوردهاى کافران با مؤمنان را گزارش مى‌کند، چه بسا در نوع خود بى‌نظیر تلقى شده و در دل مؤمنان هراس افکند، از این‌رو به نظر مى‌رسد چنان‌که پاره‌اى مفسران نیز گفته‌اند، آیات بعدى در ارتباط با حادثه و پیام کلى سوره از جمله تأکید و تقریرى از انذار و تبشیر در آیات پیشین باشد،[۱۱۳] براى همین، انتقام قهرآمیز خدا از کافران و مجازات سخت آن‌ها بسیار شدیدتر وصف مى‌شود:[۱۱۴] «إِنَّ بَطْشَ رَبِّک لَشَدِیدٌ». (بروج/ ۸۵، ۱۲)

دلالت واژه «بطش» بر معناى برخورد قهرآمیز در کنار دو حرف تأکید و نیز واژه «شدید»، میزان شدت انتقام الهى را بیان مى‌کند. این بخش از سوره افزون بر تهدید شکنجه‌گران قریش، از جمله با توجه به تعبیر «ربّک» مى‌تواند پیامبر صلى الله علیه وآله و مؤمنان مورد آزار و شکنجه را امیدوار کرده، به یارى خداوند دلگرم سازد.[۱۱۵]

برخى مفسران معتقدند آیه «إِنَّهُ هُوَ یبْدِئُ وَیعِیدُ» (بروج/۸۵، ۱۳) با معرفى خدا به عنوان تنها منشأ پیدایش نخستین و دوباره هر چیزى شدت انتقام الهى را، تعلیل و تبیین مى‌کند، زیرا خداوند قادر است از یک سو با پیشگیرى از مرگ کافران در پى عذاب و نکاستن از شدت آن، (فاطر/۳۵، ۳۶) و از سوى دیگر با برگرداندن جسم آن‌ها پس از هر بار سوختن به حالت پیش از آن (سوره نساء/۴،۵۶) موجب تداوم و بیشتر شدن عذاب آن‌ها شود، در حالى ‌که کافران تنها یک ‌بار مى‌توانند مؤمنان را سوزانده و نابود کنند.[۱۱۶] تفاسیر دیگرى نیز براى آیه فوق گفته‌اند.[۱۱۷]

برخى آیه «وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (سوره بروج/ ۸۵، ۱۴) را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودت فراوان خدا و برخى دیگر بشارت به کافران تائب دانسته و بعضى هم بین دو قول جمع ‌کرده‌اند. آیات ۱۵‌ـ‌۱۸ گویا به این پرسش احتمالى برخاسته از گزارش پاسخ مى‌دهد که چرا برخلاف بسیارى از نزاع‌هاى کفر و ایمان به روایت قرآن، کافران گرفتار عذاب نشده و مؤمنان نجات نیافتند؟

از این‌رو قرآن با مقایسه بین داستان‌هاى اخدود، فرعون و ثمود با نتیجه متفاوت هر یک از «فعال ما یشاء» بودن خدا بر اساس حکمت خویش سخن مى‌گوید: «فَعَّالٌ لِّمَا یرِیدُ» (بروج/۸۵، ۱۶) اراده او که حاکم جهان و داراى کامل‌ترین ذات و صفات است: «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ» (سوره بروج/ ۸۵، ۱۵)، گاهى بر نجات مؤمنان مانند بنى‌اسرائیل، حاکمیت چند صباح آن‌ها و عذاب فرعون و سربازانش در این دنیا و گاهى نیز بر هلاکت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان: «هَلْ أَتَاک حَدِیثُ الْجُنُودِ * فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ» (بروج‌/‌۸۵‌،‌ ۱۷‌ـ‌۱۸) تعلق مى‌گیرد. گاهى هم مشیت او کشته شدن مؤمنان، پیروزى ظاهرى کافران و مهلت آن‌ها تا روز قیامت را مى‌طلبد.[۱۱۸] درک این حقیقت که همه حوادث یاد شده با نتایج متفاوت بر اساس اراده حکیمانه خداوند رقم ‌مى‌خورد، مایه آرامش پیامبر صلى الله علیه وآله و مؤمنان شده و آنان را به رضاى او راضى مى‌کند. برخى فعال ما‌یشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعید و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بیان نمونه‌اى از «بطش شدید» دانسته‌اند.[۱۱۹] بعضى نیز معتقدند، خداوند با یادآورى آن داستان‌ها پیامبر صلى الله علیه و آله را به صبر و پایدارى همانند پیامبر آنان فرامى‌خواند.[۱۲۰]

نکته آخر این که دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگى تا پاى جان براى حفظ هویت دینى و عدم پذیرش باورها و ارزش‌هاى غیرتوحیدى، از پیام‌هاى مهم این داستان است. تاریخ ادیان توحیدى که جلوه‌هاى با شکوه و ماندگارى از پایدارى یکتاپرستان را روایت مى‌کند، نشان مى‌دهد که مؤمنان همواره با انواع فشارهاى اجتماعى و آزار و اذیت‌هاى جسمى و روحى از سوى کافران رو‌برو بوده و هستند.

قرآن که چنین مقاومتى را از مصادیق صبر در طاعت و جهاد فى ‌سبیل ‌الله مى‌داند، با استفاده از روش الگویى براى تربیت مؤمنان، افزون بر انبیاى الهى، از افراد و گروه‌هاى موحدى چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون (سوره طه/۲۰، ۷۱‌ـ‌۷۵)، مؤمن آل ‌فرعون (سوره مؤمن/۴۰، ۲۶‌ـ‌۴۵)، آسیه همسر فرعون (سوره تحریم/۶۶، ۱، ۱۱)، اصحاب کهف (کهف/۱۸، ۱۳‌ـ‌۲۰) و مسلمانان صدر اسلام (سوره نحل/۱۶، ۱۰۵-۱۱۰؛ سوره آل ‌عمران/۳، ۱۸۶) یاد مى‌کند که به رغم حاکمیت کافران و فرهنگ شرک‌آمیز و کفرآلود بر جامعه، در برابر انواع فشارها و شکنجه‌ها مقاومت ‌کرده، اغلب سر بر سر آیین خویش نهادند. این کار آنان چنان بزرگ و باشکوه است که خداوند آن را به غایت ستوده، یادشان را جاودانه و آنان را براى همیشه تاریخ، الگوى مؤمنان معرفى کرده ‌است. در مقابل، از سست باورانى یاد مى‌شود که در مواجهه با فشارها و آزار و اذیت دین‌ستیزان تاب ‌نیاورده، از ایمان خود دست کشیده‌اند: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِی فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کعَذَابِ اللَّهِ» (سوره عنکبوت/۲۹، ۱۰). قرآن خداباورى اینان را لقلقه زبان و تابعى از شرایط جامعه معرفى مى‌کند.(سوره حج/۲۲، ۱۱)

نظر به این که آزار و اذیت‌ها و فشارها براى تغییر هویت فرهنگى مؤمنان و جوامع توحیدى (سوره آل ‌عمران/۳، ۱۸۶) از یک سو و تماس فرهنگى بین جوامع توحیدى و غیرتوحیدى از سوى دیگر، همواره در جریان بوده و خواهد بود، داستان اصحاب اخدود و نظایر آن مى‌تواند بیانگر دیدگاه قرآن درباره فرهنگ‌پذیرى مؤمنان از کافران باشد که بر اساس آن، تأثیرپذیرى در حوزه مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ همانند باورها، ارزش‌ها، ایدئولوژى و هنجارهاى غیرتوحیدى نفى شده و فشار اجتماعى، حاکمیت فرهنگ غیرتوحیدى بر جامعه و پیروى اکثریت از آن هرگز دلیل موجهى براى پذیرش آن شمرده نمى‌شود.

برخى احادیث اسلامى، در ستایش از پایدارى بر سر ایمان و دعوت به آن از بعضى گذشتگان یاد مى‌کند که به ‌رغم تکه تکه شدن به وسیله اره، دست از آیین خود برنداشته‌اند.[۱۲۱] فقها با استناد به چنین روایاتى گفته‌اند: اگر کسى به گفتن سخنان کفرآمیزى وادار شد، بهتر آن است که مقاومت کرده از گفتن آن خوددارى کند.[۱۲۲]

در روایتى از رسول خدا صلى الله علیه وآله و حضرت على علیه‌السلام ضمن پیشگویى درباره کشته شدن ۷ نفر از نیکان کوفه در منطقه عذراء (قریه‌اى در شام[۱۲۳] آنان به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند.[۱۲۴] در برخى نقل‌هاى این روایت، آنان همان حجر ‌بن ‌عدى و یارانش معرفى شده‌اند که تنها گناهشان ایمان به خداوند عزیز و حمید بوده[۱۲۵] و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان مى‌شود.[۱۲۶] در برخى منابع، امام ‌حسین علیه‌السلام و یاران او نیز به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند.[۱۲۷]

پانویس

  1. المصباح، ج۲، ص۳۳۳؛ مفردات، ص۴۷۵، «صحب».
  2. مفردات، ص‌ ۴۷۵.
  3. همان، ص‌ ۲۷۶؛ تهذیب اللغه، ج‌۶، ص‌۵۶۰؛ لسان‌العرب، ج‌۴، ص‌۳۳، «خدد».
  4. ترتیب‌العین، ص‌ ۲۱۴؛ لسان‌العرب، ج‌ ۴، ص‌ ۳۳؛ تهذیب اللغه، ج‌ ۶، ص‌ ۵۶۰، «خدد».
  5. فى ظلال‌القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۳؛ مع قصص السابقین فى‌القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۲۷۲.
  6. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۰‌ـ‌۱۷۱؛ الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۳۱؛ مجمع البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۹.
  7. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۰‌ـ‌۱۷۱؛ الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۳۱؛ مجمع البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۹.
  8. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌ ۷۰۹؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۱‌ـ‌۳۸۷۲؛ مع قصص‌ السابقین فى‌القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۳۱۵.
  9. الکشاف، ج‌۴، ص‌۷۳۲؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۵۱؛ الفرقان، ج‌۳۰، ص‌۲۶۵.
  10. تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲؛ الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۵.
  11. مسند احمد، ج ۷، ص ۲۷‌ـ‌۲۸؛ المحاسن، ص‌ ۲۵۰؛ بحارالانوار، ج‌ ۱۴، ص‌ ۴۳۸‌ـ‌۴۴۴.
  12. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۵‌ـ‌۷۰۷؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸، ص‌ ۴۶۵‌ـ‌۴۶۶.
  13. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۷؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۹؛ التفسیرالکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۱۹.
  14. تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص ۱۹۹؛ الکامل، ج ۱، ص ۴۲۹؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.
  15. بین الحبشة والیمن، ص‌ ۵۱‌؛ المفصل، ج‌ ۳، ص‌ ۴۶۴.
  16. بین الحبشة و الیمن، ص‌ ۵۱‌؛ المفصل، ج‌ ۳، ص‌ ۴۶۴.
  17. المفصل، ج ۲، ص ۵۰۷؛ معجم‌البلدان، ج ۵، ص ۲۶۶؛ فجرالاسلام، ج‌ ۱، ص‌ ۴۴.
  18. تاریخ اسلام، ص‌ ۲۵‌ـ‌۳۵؛ الشهداء الحمیریین، ص‌ ۲۳.
  19. المفصل، ج ‌۷، ص‌ ۲۸۲.
  20. المفصل، ج‌ ۲، ص‌ ۶۲۶‌ـ‌۶۲۷؛ ج‌ ۷، ص‌ ۲۸۲.
  21. التیجان، ص‌ ۳۰۱؛ المعارف، ص‌ ۶۳۷؛ العرب على حدود بیزنطة و ایران، ص‌ ۸۹‌ـ‌۱۰۵.
  22. المفصل، ج‌ ۳، ص‌ ۴۶۲‌ـ‌۴۶۳، ۴۶۹‌ـ‌۴۷۰.
  23. بین‌الحبشة والعرب، ص ‌۴۵.
  24. تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ ۳۳۰‌ـ‌۳۳۱.
  25. تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ ۳۳۰‌ـ‌۳۳۱.
  26. تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ ۳۳۰‌ـ‌۳۳۱.
  27. ر.ک: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج ۹، ص ۱۰۸.
  28. ر.ک: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج ۹، ص ۱۰۸.
  29. بین‌الحبشة والعرب، ص ‌۴۶‌ـ‌۴۷.
  30. ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۶‌ـ‌۱۰۸.
  31. ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۶‌ـ‌۱۰۸.
  32. همان، ص‌ ۱۰۸‌ـ‌۱۰۹.
  33. همان، ص‌ ۱۰۸‌ـ‌۱۰۹.
  34. الشهداء الحمیریین، ص‌ ۱۶‌ـ‌۱۷.
  35. همان، ص‌ ۱۰۹.
  36. دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۰۹.
  37. تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲؛ الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۸‌ـ ۴۲۹.
  38. بین الحبشة والعرب، ص‌ ۵۲‌ـ‌۵۵.
  39. همان، ص‌ ۵۰.
  40. تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲‌ـ‌۱۸۵؛ الکامل، ج‌ ۱، ص ‌۴۲۵‌ـ‌۴۳۰.
  41. الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳، ۴۲۶؛ تذکرة‌الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۰‌ـ‌۱۰۱؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ ۴، ص‌ ۵۴۵.
  42. شیخ المضیره، ص‌ ۲۴.
  43. الطبقات، ج‌ ۶، ص‌ ۷۰‌ـ‌۷۱؛ تذکرة‌الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۰‌ـ‌۱۰۱؛ میزان‌الاعتدال، ج‌ ۴، ص‌ ۳۵۲.
  44. تاریخ یعقوبى، ج‌ ۱، ص ‌۱۹۹؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۶؛ الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۶.
  45. البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲‌ـ‌۱۸۳؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص ‌۴۳۶.
  46. عرائس المجالس، ص‌ ۴۳۸؛ روض‌الجنان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۱۶.
  47. البدء والتاریخ، ج ‌۳، ص‌ ۱۸۲‌ـ‌۱۸۳؛ تاریخ یعقوبى، ج ‌۱، ص ۱۹۹؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۶.
  48. تحفة الاحوذى، ج‌ ۸، ص‌ ۱۸۲‌ـ‌۱۸۳.
  49. المفصل، ج‌ ۶، ص‌ ۶۱۱.
  50. سنن ترمذى، ج‌ ۵، ص‌ ۱۰۷.
  51. همان؛ مسند احمد، ج ‌۷، ص‌ ۲۷‌ـ‌۲۸؛ صحیح مسلم، ج‌ ۹، ص‌ ۴۷۱‌ـ‌۴۷۴.
  52. تفسیر قرطبى، ج ‌۱۹، ص ‌۱۸۹، ۱۹۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۷.
  53. الطبقات، ج‌ ۳، ص‌ ۱۷۰؛ اختیار معرفة الرجال، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۹؛ الاعلام، ج‌ ۳، ص‌ ۲۱۰.
  54. تحفة الاحوذى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۸۳.
  55. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۷.
  56. الکامل، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۹.
  57. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.
  58. مجمل‌التواریخ، ص‌ ۱۶۹؛ الاخبارالطوال، ص‌ ۶۱؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۷۹‌ـ ۱۸۰.
  59. موسوعة التاریخ الاسلامى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲۹.
  60. تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۶.
  61. المعارف، ص‌ ۶۳۷.
  62. البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲؛ الاغانى، ج‌ ۲۲، ص‌ ۳۲۰‌ـ‌۳۲۱؛ المحبر، ص‌ ۳۶۸.
  63. البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۳؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۶؛ السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۵.
  64. البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۲؛ التیجان، ص‌ ۳۰۱؛ المعارف، ص‌ ۶۳۷.
  65. عرائس المجالس، ص‌ ۴۳۹؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۲؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۱۸.
  66. تاریخ طبرى، ج ۱، ص ۴۳۶؛ الکامل، ج ۱، ص‌ ۴۲۹؛ السیرة‌النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۵.
  67. المحن، ص‌ ۱۱۹.
  68. مجمع البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۷؛ عرائس المجالس، ص‌ ۴۳۹.
  69. دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۲.
  70. تاریخ الیهود، ص‌ ۴۵.
  71. بیّنات، ش‌ ۲۱، ص‌ ۵۱.
  72. بیّنات، ش‌ ۲۱، ص‌ ۵۱.
  73. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۸؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱؛ معجم‌البلدان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۶۸.
  74. تاریخ‌الجاهلیه، ص ۷۴؛ معجم‌البلدان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۶۸؛ دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۵.
  75. موسوعة‌التاریخ الاسلامى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲۹.
  76. کیهان اندیشه، ش‌ ۷۰، ص‌ ۲۸؛ اعلام‌قرآن، ص‌ ۱۳۸.
  77. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۷؛ المحاسن، ص‌ ۲۵۰؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.
  78. الدرالمنثور، ج‌ ۷، ص‌ ۳۰۶.
  79. جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۶؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸، ص‌ ۴۶۵‌ـ‌۴۶۶.
  80. جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۵‌ـ‌۱۶۶؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۶؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.
  81. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱.
  82. کمال الدین، ص‌ ۲۲۶؛ نوادر المعجزات، ص‌ ۱۳؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۶.
  83. اعلام قرآن، ص‌ ۱۳۸.
  84. کتاب مقدس، دانیال ۳: ۱‌ـ‌۲۶.
  85. المفصل، ج‌ ۶، ص‌ ۶۱۵.
  86. دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۴.
  87. جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۹.
  88. التفسیرالکبیر، ج ۳۱، ص ۱۱۹؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۰.
  89. البدء والتاریخ، ج‌ ۳، ص‌ ۱۸۰‌ـ‌۱۸۱.
  90. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۵‌ـ‌۱۶۹؛ تفسیرقرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۸۹؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۵۱‌ـ‌۱۶۰.
  91. البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۲۰۳؛ تاریخ سنى ملوک ‌الارض والانبیاء، ص‌ ۷۲؛ المعارف، ص‌ ۶۴۸.
  92. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۱۸؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۷.
  93. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۳.
  94. دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۳‌ـ‌۳۶۴.
  95. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹‌ـ‌۵۳۰.
  96. فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۳.
  97. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۹ـ۱۷۰؛ الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۲۹؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۸.
  98. الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۲۹‌ـ‌۷۳۰؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۰۰؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۴۸‌ـ‌۲۴۹.
  99. تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۸۹؛ روح المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۵۷؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۱.
  100. جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۹؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۶.
  101. تفسیر ثعالبى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۰۰.
  102. روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۵۷؛ فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص ۳۸۷۳؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص ۲۵۱.
  103. التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۲۰؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۱، ۳۸۷۴؛ المنیر، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۵۹.
  104. المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۱؛ فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۳؛ الفرقان، ج‌ ۳۰، ص‌ ۲۶۵.
  105. فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۴؛ مع قصص السابقین فى القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۲۷۹‌ـ‌۲۸۲.
  106. التفسیرالکبیر، ج ۳۱، ص ۱۲۲؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱۶، ج ‌۳۰، ص‌ ۱۶۲؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۲.
  107. جامع‌البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۲؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۱۰؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۴، ص‌ ۴۰۲.
  108. الکشاف، ج‌ ۴، ص‌ ۷۳۲.
  109. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۱۰.
  110. فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۴؛ الفرقان، ج‌ ۳۰، ص‌ ۲۶۶.
  111. جامع البیان، مج‌ ۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۲؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۴.
  112. المنیر، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۶۱.
  113. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۱۰؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۲.
  114. فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۵.
  115. المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۳.
  116. المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۳.
  117. جامع‌البیان، مج ‌۱۵، ج‌ ۳۰، ص‌ ۱۷۳؛ زادالمسیر، ج‌ ۹، ص‌ ۷۸؛ التفسیرالکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۲۳.
  118. فى ظلال القرآن، ج‌ ۶، ص‌ ۳۸۷۵؛ مع قصص السابقین فى القرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۱.
  119. المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۴.
  120. مجمع‌البیان، ج ‌۱۰، ص‌ ۷۱۱.
  121. المحاسن، ص‌ ۲۵۰‌؛ الکافى، ج‌ ۸‌، ص ‌۲۴۸‌؛ تفسیر ‌قرطبى، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۳.
  122. المغنى، ج ‌۱۰، ص‌ ۱۰۷، ۱۰۹.
  123. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۲۸‌ـ‌۲۲۹؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۰‌ـ‌۴۵.
  124. المناقب، ج‌ ۲، ص‌ ۳۰۷؛ الغارات، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱۵؛ الغدیر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۵۴.
  125. تاریخ دمشق، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۲۷؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۴‌ـ‌۴۵؛ شذرات الذهب، ج‌ ۱، ص‌ ۵۷.
  126. تاریخ دمشق، ج ۱۲، ص ۲۲۷؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۳؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۸، ص‌ ۴۴.
  127. سعدالسعود، ص‌ ۲۷۴‌ـ‌۲۷۵.

منابع

قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن