بت پرستی
تندیس ساخته از سنگ، چوب، عاج یا فلز، به شکل انسان یا حیوان یا ترکیبی از این دو را «بُت» گویند. مشرکان این تندیسها را به جای خدا پرستش میکردند. قرآن کریم از هرگونه بتپرستی نکوهش کرده و ضمن تأکید بر اینکه بتها هیچگونه تأثیری در کارهای عالم ندارند، خاستگاه بتپرستی را جهل و پیروی از پندار و هوای نفس میداند.
محتویات
واژه بت در زبان پهلوی و عربی
به احتمال قوی واژه «بوت / بود/ بُت» از صورت سغدی بودایی به زبان دری رفته و به جای واژه اُزْدِس[۱] به معنی «صنم» تعمیم یافته است، زیرا در متون فارسی میانه زردشتی همه جا واژه ازدس برای بُت به معنی «صَنَم » و «وَثَنْ» به کار رفته و همه ترکیبات آن نیز مانند ازدس زار[۲]، ازدس پرست، ازدس پرستیه / ازدس پرستشنیه با این واژه ساخته شده است [۳] و این لفظ در متون فارسی دری دیده نمی شود؛ از سوی دیگر به نقل ابن ندیم [۴] از ابن مقفّع و حمزه اصفهانی از زردشت بن آذر خور زبان فارسی میانه پس از انتقال به مشرق ایران بیش از همه زبانها و گویشهای شرقی از زبان مردم بلخ واژه به عاریت گرفته است و سرزمین بلخ و بخارا بیش از دیگر نقاط ایران محل نفوذ و گسترش دین بودا و موضع دیرها و بتکده های بودایی بوده است ؛ چنانکه معبد نوبهار بوداییان، که نزد مسلمانان بسیار مشهور بوده و ابن فقیه مشروحاً آن را وصف کرده و پرده داری آن با خاندان برمکی بوده، نزدیک این شهر جای داشته است [۵]. با توجه به اینکه در خط سغدی، که آثار بودایی به آن نوشته شده است، تنها حروف صامت ثبت می شود و این خط مانند خط پهلوی تاریخی است و حاکی از تلفظی قدیمتر از تلفظ زمان تحریر است، احتمالاً این واژه در زبان بلخی نیز بوت یا بود خوانده می شده است.
واژه بُت در عربی به صورت بدّ [۶] معرّب شده و به سه معنی متفاوت به کار رفته است: بندرت به معنی بتکده [۷]؛ بودا [۸]؛ بت [۹]. مؤلف اخبار الصّین والهند نیز بتی را بدّ می خواند که در هند پرستیده می شود. دمشقی در کتاب خود به نام نخبه الدهر فی عجایب البرّ و البحر، بت سومنات [۱۰] را، که نزد مسلمانان شهرت داشته و سعدی در بوستان [۱۱] از آن داستانی خیالی پرداخته است، بدقت وصف کرده و به تندیس اصلی آن، مرکّب از دوسنگ، نام بدّ [۱۲] را داده است که شکل اعضای تولید مثل نر و ماده را مجسم می سازند.
بتهای معروف در طول تاریخ
بتها، متناسب با جنس و نوع ساخت، اسامی خاصی داشتهاند؛ مثلاً به سنگهای صاف و بیشکل، "انصاب"، به سنگهای تراشیده و منقوش، "اوثان" و به بتهای ریخته شده از زر و سیم یا تراشیده شده از چوب، "اصنام" میگفتند.[۱۳]
خدای متعال در سوره نوح نام بزرگترین بتهای زمان حضرت نوح را ذکر کرده است: «وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یغُوثَ وَیعُوقَ وَنَسْرًا» [۱۴] «و گفتند: دست از خدایان و بتهای خود بر ندارید، (بخصوص) بتهای "وَدّ" و "سُواع" و "یَغوث" و "یعوق" و "نَسر" را رها نکنید!»
این پنج بت، از جمله بتهایی است که نام آنها در طول تاریخ حفظ شد تا اینکه به عربها منتقل شد؛ یعنی بت "ودّ" که به صورت مرد بود، برای قبیلهی کلب، "سُواع" که به صورت زن بود، برای قبیلهی هَمدان، "یغوث" که به صورت شیر بود، برای قبیلهی مَذحَج، "یعوق" که به صورت اسب بود، برای قبیلهی مُراد و "نسر" که به صورت عقاب بود، برای قبیلهی حمیر به ارث رسید؛ به همین دلیل بعضی اعراب، عبد وَدّ و عبد یغوث نامیده شدهاند.[۱۵]
قرآن بت معروف قوم حضرت الیاس را "بَعل" معرفی کرده[۱۶] و گفته شده: این بت بزرگ، از جنس طلا بوده که چهار صورت داشته و دارای چند خدمتکار و شهر "بعلبک" لبنان نیز منسوب به آن است.[۱۷]
اما سه بت مشهور عرب به نامهای "لات" متعلّق به قبیلهی ثقیف، "عُزّی" متعلق به قبایل بنیسلیم، غطفان، جَشم، نضر و سعدبنبکر و بت "منات" برای قبیلهی قدید بود؛ البته بتهای دیگری نیز بودند، مانند:"اساف"، "نائله" و "هُبَل" که مورد پرستش اهل مکّه قرار گرفتند. اعراب بت "اساف" را در کنار حجرالاسود، بت "نائله" را در نزدیکی رکن یمانی و بت "هبل" را که هجده ذراع طول داشت و بزرگترین بت عرب بود، در بالای کعبه نصب کرده بودند.[۱۸]
قرآن کریم در مورد سه بت مشهور اعراب جاهلی میفرماید: «أَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ *وَمَنَاه الثَّالِثَه الْأُخْرَىٰ»[۱۹] «به من خبر دهید آیا بتهای "لات" و "عزی" و "منات" که سومین آنها است، (دختران خدا هستند)؟!»
بت پرستان، این سه بت را تمثالهایی از فرشتگان میدانستند و ادعا میکردند که فرشتگان به طور کلی از جنس دختران هستند؛ البته برخی از این بتپرستان، بعضی از بتها را تمثالی از انسانها باور داشتند؛ و همچنین ملائکه را که از نظر آنها ارباب بتها بودند، نیز در دختر بودن (انوثیت) و شفاعت، مستقل میدانستند؛[۲۰] درحالیکه قرآن کریم از ملائکه با عنوان "عبادالرحمن" یاد نموده، نه مونث و نه مذکر، که در مجردات (موجودات غیر مادی)، سخن گفتن از مذکر و مؤنث معقول نیست.[۲۱]
نتیجه اینکه، بتپرستان و مشرکان، اشیاء و موجوداتی مانند خورشید،[۲۲] ماه،[۲۳] ستارگان،[۲۴] مجسمههای سنگی و چوبی ساختهی دست خود،[۲۵] و حتی مسیحیت که حضرت عیسی(ع) را به عنوان خدای دیگر خود میدانند،[۲۶] مورد پرستش قرار میدادند.
انگیزهها و عوامل بتپرستی
بتپرستی ظاهری و مادی، نه بتپرستی به معنای عام که طبق بیان قرآن، شامل پیروی از هوای نفس[۲۷] نیز میشود، از زمان حضرت نوح(ع) رواج یافته است.[۲۸] در میان قوم حضرت نوح(ع) مردان صالحی (به نامهای "وَدّ"، "سُواع"، "یَغوث"، "یَعوق" و "نَسر")[۲۹] بودند که مردم به آنها اظهار علاقه میکردند، شیطان از علاقهی مردم سوء استفاده نموده و بعد از مرگ آن مردان، مردم را تشویق به ساختن مجسمهی آن بزرگان و گرامی داشت آن مجسمهها کرد.[۳۰]
مدتی نگذشت که نسلهای بعد، رابطهی تاریخی این موضوع را فراموش کرده و تصور نمودند که این مجسمهها موجوداتی محترم هستند که باید مورد پرستش قرار گیرند، به این ترتیب به پرستش بتها سرگرم شده و مستکبران ظالم آنان را با این طریق إغفال نموده و به بند بتپرستی کشیدند.[۳۱]
یکی دیگر از ریشههای بتپرستی، اعتقاد مشرکان به وجود و خالقیت خدای متعال[۳۲] و ملائکه است که آنها را دارای صورتهای پوشیده از انسان میدانند؛ لذا برای هر کدام صورتی از طلا، نقره و جواهرات تراشیده و آنها را عبادت میکردند. عدهی دیگر ستارگان را در عالم مؤثر دانسته و چون اغلب ستارگان پنهان هستند، صورتهایی برای آنها ساخته و به جای ستارگان، آن صورتهای بتی را عبادت مینمودند.[۳۳]
منشأ دیگر دوگانهپرستی یا چندگانهپرستی در بین اقوام، تنوع موجودات عالم است؛ به دلیل اینکه افراد کوتهفکر باور نمیکردند که همهی موجودات گوناگون و متنوّعی که در آسمان و زمین است، مخلوق خدای واحد است، برای هر نوعی از انواع موجودات، خدایی قائل بودند که از آن تعبیر به "ربالنوع" میکردند؛ مانند: ربالنوع صحرا، باران، آفتاب، جنگ و صلح و...؛ لذا در اعتقاد آنها، این خدایان خیالی که گاه از آنها به عنوان فرشته نیز یاد مینمودند، فرمانروایان این جهان بوده و چون موجودات غیر محسوس بودند، تمثالهایی برای آنها ساخته و عبادت میکردند. این عقاید خرافی از یونان به مناطق دیگر و سرانجام به حجاز منتقل شد؛ ولی اعراب به خاطر توحید ابراهیمی که در میان آنها به یادگار مانده بود، نمیتوانستند وجود «اللَّه»[۳۴] را منکر شوند، در نتیجه این عقائد را به هم آمیختند؛ یعنی در عین حالیکه به وجود خدا عقیده داشتند، اعتقاد به فرشتگانی پیدا کردند که رابطهی آنها با خدا، رابطهی دختر و پدر بود، و بتهای سنگی و چوبی را مظهر و تمثالهایی از آن میدانستند.[۳۵]
به نظر برخی محقّقان و مفسران، از جمله ابوزید بلخی بنابر نقل فخر رازى [۳۶]، با اینکه نادرستی اعتقاد به خداییِ بتها بدیهی است و هیچکس بتی را که از قطعه ای چوب یا سنگ ساخته شده، خالق جهان نمی داند، این پدیده از دیرزمان در بیشتر نقاط زمین رایج بوده و قرنها استمرار داشته است. ازینرو آنان کوشیده اند انگیزه های آغازین بت پرستی را به گونه ای توضیح دهند که دستِ کم با بداهت عقلی ناسازگار نباشد؛ هرچند که بُطلان آن در تحلیل عقلی اثبات شود.
مسعودی [۳۷]، فخررازی [۳۸]، ابن قیّم جوزیّه [۳۹]، شهرستانی [۴۰] و محمود شکری آلوسی [۴۱] بیشتر این وجوه را، که در قرآن کریم به برخی از آنها اشاره شده، آورده اند، بدین قرار: ابومعشر بلخی بت پرستی را ساخته کسانی می دانسته که به جسم و جا داشتن خدا معتقد بوده اند. به گفته او به اعتقاد بسیاری از بت پرستان، خدا و فرشتگان جواهری در عرش هستند؛ خدا بزرگترین نور و فرشته ها انواری کوچک در پیرامون او، که از نظر شرف و نزدیکی به خدا با یکدیگر تفاوت دارند. سپس پیکری بزرگ و پیکرهایی کوچک را به صورت آن خدا و فرشتگان می ساختند و در برابر آنها کرنش و ستایش می کردند، ولی در واقع عبادت خود را برای خدا و فرشتگان [۴۲] می دانستند.
شهرستانی [۴۳] درباره شاخه ای از ستاره پرستان و اصحاب الرّوحانیّات ـ که تدبیر عالَم را به دست واسطه هایی میان خدا و خلق و منزّه از جسمانیّت می دانستند ـ می گوید که آنها بتهایی می ساختند تا نمادِ معبودِ غایبشان باشد. این وجه را فخررازی [۴۴] نیز آورده و توضیح داده است که به اعتقاد این گروه، تدبیر عالَم سُفلی به ستارگان سپرده شد و بنابراین انسانها بنده ستاره ها و آنها بنده خدای بزرگ [۴۵] هستند. آنگاه چون ستارگان طلوع و غروب دارند، بتهایی را بر صورت آنها می ساختند و به انگیزه پرستش ستارگان، در برابر آنها کرنش می کردند.
وجه دیگر آن است که بتها در حقیقت طلسمهایی بوده اند که معتقدان به انتساب سعد و نحس به ستارگان می ساخته اند؛ یعنی هرگاه در آسمان وضع شگفتی روی می داد که شایسته ساختن طلسم بود، طلسم آن را می ساختند، آن را بزرگ می شمردند و عبادت می کردند. این طلسمها به شکل یکی از ستاره ها یا برجهای فلکی بود، برای مثال درباره پنج بتِ زمان حضرت نوح گفته اند که آنها را به صورت مرد، زن، شیر، اسب و کرکس ساخته بودند، سپس گاهی از این طلسمها آثار شگفتی بروز می کرد و این توهّم را پدید می آورد که خدا [۴۶] در آنها حلول کرده و به تبع آن برای آنها نقش خدایی قایل می شدند.
گروهی دیگر از بت پرستان خدا را سازنده و روزی دهنده و مدبّر امور عالَم می دانستند، اما با این استدلال که عظمت او از محدوده درک بشر بیرون است و انسانها شایستگی عبادت بیواسطه او را ندارند، بتهایی می ساختند و آنها را می پرستیدند تا از این راه به خدا نزدیک شوند و در واقع او را بپرستند.
برخی دیگر بتها را نمادی از فرشتگان و فرشتگان را صاحب مقامی بلند [۴۷] نزد خدا می دانستند، ازینرو با پرستش بتها به پرستش فرشتگان می پرداختند تا به خدا تقرّب جویند. کسانی نیز بتها را قبله خود به سوی خدا می شمردند، چنانکه کعبه نیز قبله ای به سوی خداست. بت پرستانی بوده اند که بر هر بت، شیطانی را موکّل می پنداشتند و معتقد بودند که پرستش کامل این شیطان سبب گره گشایی از کارهایشان می شود و در غیر این صورت، آن شیطان به فرمان خدا آنها را گرفتار نکبت می کند. در این تلقّی نیز، شیطان [۴۸] نقش تدبیری در عالَم داشته است.
در بیشتر عقاید یادشده، هرچند بت جنبه ای نمادین از معبودی نادیدنی یا روحانی یا غایب داشت، یا تندیس برخی صالحان و گذشتگان و وسیله یادکرد خاطرات آنها یا تبرّک جستن به آنها بود، با مرور زمان، رفتار احترام آمیز بت پرستان نسبت به این اشیای ساخته بشر، به پرستش بدل می شد و درباره آنها باور خدایی پدید می آمد. آنها در برابر بتها نیز آیین مذهبی اجرا می کردند و قرآن کریم به برخی از آنها که در میان عرب رواج داشت، اشاره کرده است [۴۹].
به طور کلی می توان ریشههای اصلی گرایش به بتها را چنین برشمرد:
جهل:
بنیاسرائیل بعد از دیدن چندین معجزه الهی به دست حضرت موسی(ع)، باز ایمان نیاورده و به پیامبر خدا گفتند: برای ما بتهایی بساز که آنها را عبادت کنیم.[۵۰] بتپرستان جاهل با وجود اینکه میدانستند، بتها دوامی نداشته و از بین میروند و مالک هیچ چیزی حتی نفع و ضرر خود نیستند، باز آنها را تعظیم و تکریم میکردند.[۵۱] خدای متعال خطاب به قوم موسی میفرماید: «إِنَّکمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»[۵۲] «شما جمعیتی جاهل و نادان هستید.»
یعنی با روشن بودن این مطلب که هیچ واسطهای بین خدای یگانه و این بتها نیست و خدای با این عظمت که هیچ مثل و مانندی ندارد، جاهلانه است که معنای عالی الوهیت را به این تمثالهای سنگی، چوبی، نقرهای و طلایی حمل کرد.[۵۳]
جهل بتپرستان از چند جهت بود، از یک سو نسبت به خدا و ذات پاکش و اینکه هیچگونه شبیهی برای او تصور نمیشود، جهل داشتند؛ از سوی دیگر جهلشان به علل اصلی حوادث جهان بود که گاهی سبب میشد حوادث را به یک سلسله علل خیالی و خرافی از جمله بت، نسبت دهند و از سوی سوم جهل به جهان ماوراء طبیعت است که جز مسائل حسّی را نمیبینند و باور نمیکنند؛ مثلا قطعه سنگی را از کوه جدا کرده و بخشی از آن را در ساختمان منزل خود مصرف میکردند و با بخشی دیگر، مجسمهای ساخته و در برابر آن سجده نموده و مقدّرات خویش را به دست او میسپردند که این عین جهالت است.[۵۴]
تقلید کورکورانه:
بتپرستان جاهل، از اجداد جاهل و گمراه خود تقلید میکردند و ملاک صحت کار خود را عمل پدران و پیشینیان خود میدانستند، و در برابر نهی پیامبران الهی از عبادت بتها، جوابشان این بود که ما پیرو آباء و أجداد خود هستیم و آنچه پدرانمان عبادت میکردند، ما نیز عبادت میکنیم؛ درحالیکه عقل صحیح اجازه نمیدهد که انسان به کسی که از علم بهرهای ندارد، مراجعه نموده و هدایت و راهنمایی او را که در عین گمراهی است، بپذیرد؛ بنابراین تقلید جاهل از جاهلی که حقیقتا جاهل است، مذموم است و این نوع تبعیت، کورکورانه و در نهایت جهالت است.[۵۵]
خدای متعال در آیات متعدد،[۵۶] متعرض این نوع جهالت و تقلید بتپرستان شده و آنها را به شدت توبیخ کرده است: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَینَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کانَ آبَاؤُهُمْ لَا یعْقِلُونَ شَیئًا وَلَا یهْتَدُونَ»[۵۷] «و هنگامی که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، میگویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی مینمائیم، آیا نه این است که پدران آنها چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافتند؟!»
پندار مشرکان بر نفع بتها:
گمان بتپرستان بر این بود که بتها، برای آنها منافعی دارند که برخی از این پندارها را بر اساس آیات قرآن به اختصار بیان میکنیم:
طلب شفاعت: تصور بتپرستان این بود که بتها نزد خدا تقرّب دارند و در امور دنیوی، آنها را شفاعت میکنند: «هَٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّه» [۵۸] «میگویند: اینان(بتها) شفیعان ما، نزد خدا هستند».
یعنی بتها از خدای تعالی درخواست مینمایند تا کارهای مهم ما را به سامان رسانند، یا اگر فرضا بعث و حشری در کار باشد، چنانچه اعتقاد مؤمنان است، از خدای تعالی برای ما درخواست نجات از عذاب آخرت را میکنند.[۵۹]
طلب عزت: بتپرستان به غیر خدا معبودانی برای خود انتخاب کرده بودند؛ به این گمان که بتها سبب عزّت آنها شده و با این وسیله نزد حق تعالی ارجمند شده و مقام والایی به دست میآورند.[۶۰] در حقیقت پندارشان این بود که اگر با یک خدا عزّت مییابند، با خدایان بیشتر، عزّت بیشتر پیدا میکنند،[۶۱] که قرآن میفرماید: «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَه لِیکونُوا لَهُمْ عِزًّا»[۶۲] «آنها غیر از خدا معبودانی برای خود انتخاب کردهاند، تا مایهی عزتشان باشد»
طلب نصرت: عبادت بتها از ناحیهی بتپرستان بر این امید بود که آنها را یاری کنند؛ زیرا بر این باور غلط بودند که تدبیر امورشان به این خدایان واگذار شده و خیر و شرّشان هر چه هست، در دست آنهاست؛ به همین جهت، خدایان ناتوان (بتها) را عبادت میکردند تا با این عبادت، آنها را از خود راضی کرده و بر آنان خشم نگیرند و نعمت را از ایشان قطع نکرده و بلا و مصیبتی بر آنان نازل نکنند:[۶۳] «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَه لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ»[۶۴] «آنها غیر از خدا معبودانی برای خویش برگزیدند به این امید که از سوی آنها یاری شوند (و مورد حمایت بتان قرار گیرند)».
قرآن و بتپرستی
در قرآن کریم و منابع اسلامی، اگر بت پیکری از سنگ، چوب یا فلز و به شکل انسان یا حیوان باشد، «وَثَن» (مفرد أوثان) است، و چنانکه صورتِ بدون پیکر باشد «صنم» (مفرد أصنام) نامیده می شود. واژه های «نُصُب» و «انصاب» نیز برای بت به کار رفته است [۶۵]. راغب اصفهانی [۶۶] از برخی حکما نقل کرده که هر عامل باز دارنده از خدا خود نوعی بت است، همچنانکه صلیب را نیز وثن خوانده اند. بنابر روایتی که از عدی بن حاتم نقل شده، او با صلیب بر گردن خدمت پیامبر صلی اللّه علیه وآله رسید و حضرت فرمود: «این وثن را از گردن خود دور افکن» [۶۷].
در قرآن، واژه های «اصنام» [۶۸] پنج بار، «اوثان» [۶۹] سه بار، نصب دوبار، «انصاب» یک بار به کار رفته است [۷۰]. از واژه هایی چون آلهه، تماثیل، اولیاء، اَنْداد، ماتَنْحِتُون [۷۱]، شُرکاء، شُفَعاء، شُهَداء نیز معنای بت اراده شده است [۷۲].
قرآن کریم بر بت پرستی اقوام پیشین تصریح می کند، بدین معنا که آنها پیکرهایی را به دست خود می تراشیدند و همانها را می پرستیدند. تعبیراتی چون «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» [۷۳]؛ « مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکفُونَ» [۷۴]؛ «قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا» [۷۵] که از زبان پیامبران حکایت شده، بر وقوع پرستش بتها دلالت دارد.
قرآن بصراحت و با بیانهای مختلف، از هرگونه بت پرستی مردم مکّه انتقاد شدید کرده و در بسیاری موارد، از مبارزات پیامبران پیشین با بت پرستی نیز در آن گزارش شده است [۷۶]. در این آیات، براین نکته که بتها هیچگونه تأثیر مثبت یا منفی در کارهای عالَم و بندگان ندارند تأکید شده است [۷۷] و گفته می شود که بتان تندیسهایی بی روح و غیرقابل پرستش هستند [۷۸].
قرآن خاستگاه بت پرستی را نادانی و پیروی از پندار و هوای نفس می داند [۷۹] و خصوصاً از بت پرستان عرب که از دین حنیف دور شده و در ربوبیّت برای «اللّه» شریک قایل شده بودند، سخت انتقاد می کند [۸۰] و آنها را به سبب آیینهای مذهبی که در برابر بتها به جا می آوردند، می نکوهد [۸۱] و کسانی را که به امید گشوده شدن مشکلات یا برآورده شدن نیاز به سراغ بتان می رفتند چون کسی می داند که با کفِ باز [۸۲] آب را به دهان می برد و طبعاً آب به دهانش نمی رسد [۸۳].
حتی از برخی آیات قرآن [۸۴] چنین برمی آید که بت پرستان عرب آمادگی داشتند تا دعوت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله، را بپذیرند، به شرط آنکه بتان ایشان و آیینهای بت پرستی را نکوهش نکند، ولی این درخواستی نپذیرفتنی بود، زیرا اساس دعوت اسلام، نفیِ همه مظاهر بت پرستی است. نکته دیگری که قرآن بر آن تأکید دارد این است که بیشتر بت پرستان تنها به بهانه آنکه نیاکانشان بت پرست بوده اند، از بت پرستی دفاع کرده اند [۸۵] و بدین سبب نیز آنان را بشدّت نکوهش می کند و بر تأمّل و بازنگری در عقاید و آداب دینیشان فرا می خواند.
گفتنی است که قرآن کریم، در انتقاد از بت پرستی، اساساً منظورش مشرکان عرب بوده، و از این دیدگاه به ذکر نکاتی از تاریخ بت پرستی نیز پرداخته است. از قرآن کریم چنین برمی آید که گرایش به بت پرستی، از زمانی نزدیک به عصر حضرت نوح علیه السّلام وجود داشته است، اما از زمانهای پیشتر سخنی نمی گوید. بنابر آیه ۲۳ از سوره نوح، قوم او پنج بت، به نامهای وَدّ، سُواع، یَغوث، یَعوق و نَسْر داشتند و در برابر دعوت حضرت نوح علیه السّلام مصرّانه از رها کردن پرستش آنها سرباز می زدند.
فخررازی [۸۶] نیز، به نقل از ابویزید بلخی، قدمت بت پرستی را با استناد به این آیه از زمان حضرت نوح علیه السّلام می داند، اما برخی مفسّران آغاز بت پرستی را به زمانی پس از حضرت آدم و پیش از حضرت نوح علیهماالسّلام و به القای شیطان نسبت داده اند و گفته اند که او این پنج بت را به نام فرزندان آدم ساخت ؛ بدین ترتیب که با مرگ هریک از آنان تندیسی به شکل او برای بازماندگانش می ساخت و همین سبب شد که نسلهای بعد بتدریج به پرستش آنها بپردازند [۸۷].
درباره تسمیه این پنج بت، قول دیگری بر آن است که نام مردم عابد و صالحی بوده که در دوره میانه آدم و نوح علیهماالسّلام می زیسته اند و چون مردم در عبادت آنان را سرمشق قرار دادند، شیطان پس از مرگ ایشان مردم را فریفت تا صورتهایی شبیه آنان بسازند، سپس در نسلهای بعد این سنّت را به بت پرستی تبدیل کرد [۸۸]. ابن عباس نیز با اندک تفاوتی شروع بت پرستی را به شیطان و زمان نوح علیه السّلام نسبت داده است. در این میان مسعودی [۸۹] روایتی آورده که پیدایی بت پرستی را در زمانی دیرتر از حضرت نوح علیه السّلام می داند. برخی دیگر از مؤلّفان نخستین پایه های بت پرستی را به یکی از پسران قابیل، پس از درگذشت آدم علیه السّلام نسبت داده اند [۹۰].
طبق روایتی از حضرت علی علیه السّلام نخستین سرزمینی که در آن بت پرستیده شد، بابِل بود [۹۱]. به روایت مفضل بن عمر، امام صادق علیه السّلام در محلّی کنار مسجد کوفه جای بتهای یغوث، یعوق و نسرِ قوم نوح علیه السّلام را به او نشان داده است [۹۲]. براساس برخی روایات، شیطان این بتها را که در طوفان نوح زیر خاک و گل مدفون شده بودند، بار دیگر برای مشرکان عرب آشکار ساخت [۹۳]، اما محمود بن عبداللّه آلوسی [۹۴] از قول کسانی نقل کرده که باقی ماندن این بتها بعید می نماید و مقصود این است که نام آنها دوباره زنده شد.
پس از این، سخن از بت پرستی قوم عاد است که در سرزمینی میان عمان و حَضْرَموت در یمن سکونت داشتند [۹۵] و حضرت هود علیه السّلام برای دعوت این قوم مبعوث شد. آنگاه قرآن از بت پرستی قوم حضرت ابراهیم علیه السّلام سخن می گوید. در زمان آن حضرت، بابِل از مراکز بت پرستی بود و بتخانه ای بزرگ با بتهای فراوان در آن برپا شده بود [۹۶] و کسانی، از جمله آزر [۹۷] بت تراش بودند. ابراهیم نیز ناگزیر او را رها کرد و به بیت المقدس رفت[۹۸]. به روایت قرآن کریم، حضرت ابراهیم علیه السّلام با پرستندگان خورشید و ماه و ستارگان نیز مناظراتی داشته که مقوله ای جدا از بت پرستی است [۹۹].
به نظر برخی مفسران چهارمین اشاره قرآن به بت پرستی مصریان در روزگار حضرت یوسف علیه السّلام است. آنان جمله حضرت یوسف علیه السّلام را خطاب به زندانیان همراهش [۱۰۰] اشاره به این می دانند که آنها خدایانی از سنگ و چوب ساخته بودند [۱۰۱]. البته فخررازی گفته است که ایشان ارواح فلکی را می پرستیدند [۱۰۲]. بعلاوه، در برخی روایات تاریخی از تمثالی که معبودِ همسر عزیز مصر بوده سخن گفته اند، هرچند در قرآن به این موضوع اشاره نشده است.
قرآن کریم در گزارش مبارزات حضرت موسی علیه السّلام با فرعون، به بت پرستی مصریان اشاره، و اعتراض اشراف قومِ فرعون به او را نقل کرده است که چرا اجازه می دهد موسی علیه السّلام پرستش او و خدایانش را رها سازد [۱۰۳]. به گفته مفسّران، فرعون بتهایی به شکل برخی موجودات چون گاو، که از یاقوت ساخته شده بود، می پرستید [۱۰۴] و مردم نیز به قصد تقرّب به او بت می پرستیدند. برخی گفته اند که فرعون گاوپرست بود و مردم را به گاوپرستی امر می کرد و حتی گاوپرستیِ او زمینه ای برای سامری شد تا بت خود را به شکل گوساله بسازد [۱۰۵]. با آنکه فرعون خود را «اِله» خوانده است [۱۰۶]، الوهیتش به معنای حکمرانی بر مردم بوده است [۱۰۷] و نه بت بودنِ خود او، زیرا اساساً بت به زندگان اطلاق نمی شود.
در قرآن همچنین آمده است که بنی اسرائیل پس از ترک مصر در مسیر خود به گروهی بت پرست رسیدند و از موسی علیه السّلام خواستند که برای آنان بتی بسازد [۱۰۸]. موسی آنان را اندرز داد، ولی سودی نبخشید. سپس هنگامی که موسی به میعاد خداوند رفت، در غیاب او سامری از زیورآلات خود و مردم، مجسمه گوساله ای ساخت که صدای گاو داشت [۱۰۹] و بر اثر آن، بسیاری از بنی اسرائیل بت پرست شدند [۱۱۰]. این گزارش قرآن از شایع بودن بت پرستی در میان قوم موسی خبر می دهد. در مآخذ تاریخی [۱۱۱] نیز به استناد عهد عتیق از بت پرستی یهودیان در زمانهای پس از حضرت سلیمان سخن رفته است [۱۱۲] در قرآن کریم درباره بت پرستیِ قوم ثَمود آمده که خداوند حضرت صالح را برای هدایت آنان گسیل داشت [۱۱۳]. آنان در سرزمینی میان مدینه و شام مقیم بودند و هفتاد بت داشتند [۱۱۴].
مردم عرب در آغاز، موحِّد و بر دین ابراهیم و اسماعیل علیهاالسّلام بودند. براساس حدیثی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله و به گفته مؤلّفان و مورّخان، عَمرو بن لُحیّ نخستین کسی است که با سلطه اش بر حجاز بت پرستی را در میان عرب رواج داد [۱۱۵]. گویا او معاصر شاپور ذوالاکتاف [۱۱۶] بود و در سفری به شام، با بت پرستی آشنا شد و برای نخستین بار بتی را از آنجا به حجاز آورد و از همان زمان پرستش بت در میان عرب معمول شد. برخی نخستین کس را «ابوکبشه» [۱۱۷] و برخی نیز رواج بت پرستی را درمیان عرب، امری تدریجی و خودبخود دانسته اند. بدینگونه که پس از سکونت حضرت اسماعیل علیه السّلام در مکه و بسیار شدنِ فرزندانش، مکّه برای آنان تنگ شد و ناگزیر به اطراف کوچیدند. هنگام خروج، هریک از آنان قطعه سنگی از حرم را برای بزرگداشت و دلبستگی به حرم با خود بردند و آن را طواف می کردند تا کم کم معبود آنان شد. اما از آنجا که هنوز آثاری از دین ابراهیم در میانشان باقی مانده بود، بیت اللّه را محترم می شمردند و طواف، سعی میان صفا و مروه، وقوف در عرفات و قربانی را نیز به جا می آوردند [۱۱۸].
آغاز نامگذاری بتها را به هُذَیل بن مُدرِکَه نسبت داده اند. او بت سُواع را برای بنی لِحیان در سرزمین ینبُع، بت ودّ را برای قبیله کَلب در وادی دَوْمَة الْجَنْدَل، بت یغوث را برای طایفه مَذحِج و اهل جَرَش اختصاص داد. بر طایفه خَیوان نزدیک صنعاء بت یعوق، و بر قبیله حِمیَر و حُصَین در سرزمین یَلخَع بت نَسر را برگزید. همچنین طایفه حمیر در صنعا بتخانه ای داشتند. اشاره شد که برخی گفته اند این نامها، متعلق به همان پنج تن بتی است که در زمان حضرت نوح علیه السّلام آنها را می پرستیدند و به عرب منتقل شد [۱۱۹].
پس از این بتها، بت منات [۱۲۰] از کهنترین بتهای عرب به شمار می آمد، سپس بتهای لات و عُزّی که نامشان در قرآن آمده است [۱۲۱]، و بت هبل. دو بت سنگی دیگر در مسجدالحرام به نامهای اِساف و نائِله، بترتیب در برابر حجرالاسود و رکن یمانی قرار داشتند که با ورود پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله به مکه [۱۲۲] همه سرنگون و شکسته شدند؛ حتی تصویر پیامبران و فرشتگان، که بر دیوارهای درون بیت اللّه بود، از میان برداشته شد [۱۲۳]. اهالی شمال حجاز نیز بتی به نام صُلَم داشتند که در حدود ۶۰۰ ق.م آن را می پرستیدند [۱۲۴]. دیگر بتهای عرب عبارت بودند از: ذوالخَلَصه، که با تاجی آذین شده بود و در تباله، میان مکه و مدینه جای داشت؛ سعد در ساحل جدّه که تخته سنگی بلند بود؛ ذوالکفین متعلق به طایفه اوس ؛ ذوالشَری بت بنی حارث ؛ نُهْم بت قبیله مُزَینه ؛ عالُم بت بنی اَزْد، سعیر بت قبیله عنزه ؛ عُمیانس بت قبیله خولان ؛ اقیصر بت اهل شام که در برابر آن حج می گزاردند؛ فلس بت قبیله طَی، که حضرت علی علیه السّلام آن را نابود کرد؛ و یعبوب بت دیگر همین قبیله [۱۲۵].
برخی بت پرستان را که بتهایی به شکل ستارگان می ساختند نباید با ستاره پرستان یکی دانست. در کتابهای کلامی و ملل و نحل نیز عموماً بت پرستان [۱۲۶] غیر از ستاره پرستان [۱۲۷] معرّفی می شوند. البته این بت پرستان را از آنرو که ستارگان را پرستش می کردند [۱۲۸] می توان در گروه ستاره پرستان دانست ؛ ولی همه ستاره پرستان برای ستارگان بت نمی ساختند. دمشقی [۱۲۹] در معرّفی صابئیان می گوید که آنها دو گروه اند؛ یکی از این دوگروه بت پرستند و به اعتقاد آنها بتها نماد جنبه روحانی ستارگان اند.
ابعاد ضعف بتها از نگاه قرآن
قرآن کریم در مقام مبارزه با شرک و بتپرستی، اول ادعا و اتهام آنها را نسبت به ساحت مقدس قرآن و پیامبر اسلام بیپایه خوانده، سپس با منطقی روشن و قاطع مشرکان را به محاکمه کشانده است:[۱۳۰] «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَه لَا یخْلُقُونَ شَیئًا وَهُمْ یخْلَقُونَ وَلَا یمْلِکونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا یمْلِکونَ مَوْتًا وَلَا حَیاه وَلَا نُشُورًا»[۱۳۱] «آنان غیر از خداوند معبودانی برای خود برگزیدند، معبودانی که چیزی را نمیآفرینند؛ بلکه خودشان مخلوقند، و مالک زیان و سود خویش نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند.»
یعنی مشرکان خدایان ناتوان، توخالی و دور از تمام شئونات الوهیت را که از جملهی آن صفت خالقیت است، میپرستند؛ و قرآن در نفی خالقیت بتها به خلقت مگس مثالی زده و میفرماید: اگر دست به دست هم بدهند، نه اینکه مگسی را نمیتوانند بیافرینند، حتی اگر مگس چیزی را از آنها برباید، قدرت پس گرفتن آن را ندارند؛ و در این زمینه هم مشرکان عاجزند و هم بتها که معبودان آنهاست.[۱۳۲]
دلیل نفی خالقیت از بتها، مخلوق بودن آنهاست؛ چون خداوند در آیهی قبل وجود فرزند را از خودش نفی کرده و اگر فرزندی برای خداوند بود، به ناچار باید از او متولد میشد و دیگر نمیتوانست مخلوق باشد؛ در حالیکه خالقیت در خداوند منحصر شده و غیر خدا باید مخلوق باشند نه خالق. نکتهی بعدی اینست که بتها مالک نفع و ضرر خودشان نیستند، و لازمهاش اینست که به طریق اولی قادر به نفع و ضرر عبادت کنندگان نیستند؛ پس مالک تصرف به احوال دیگران نیز نمیتوانند باشند.[۱۳۳]
البته ضعفهای دیگری نیز در قرآن بیان شده، از جمله: نفی شفاعت بتها،[۱۳۴] نفی مالکیت رزق و روزی،[۱۳۵] و....[۱۳۶]
راهکارهای قرآن بر هدایت بتپرستان
توجه دادن به توحید و یگانگی:
خدای متعال نه تنها به بتپرستان منحرف، بلکه به تمام مخلوقات تأکید میکند که غیر از خدای واحد، خالقی نیست و روزی آسمانها و زمین دست اوست؛ پس تنها معبود نیز خدای یکتاست که عبادت مطلقا باید متوجه او باشد.[۱۳۷]
« هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیرُ اللَّهِ یرْزُقُکمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکونَ»[۱۳۸] «آیا خالقی غیر از خدا وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟ هیچ معبودی جز او نیست، با این حال چگونه به سوی باطل منحرف میشوید.»
و در آیات بعد در نهی از پرستش مخلوق و توجه دادن به پروردگار یگانه، مثل و مانند قرار دادن را برای خداوند نفی کرده و با این بیان، فطرت انسانها را بیدار کرده که تنها، آفریدگار یگانه و قادر شایستهی الوهیت و پرستش است، و هرگز نظیر و شریکی نداشته و نخواهد داشت:[۱۳۹] ««...فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[۱۴۰] «برای خدا شریکهایی قرار ندهید، درحالیکه میدانید (هیچ یک از این شرکاء و بتها نه شما را آفریدهاند و نه شما را روزی میدهند).»
توجه دادن به مالکیت حقیقی:
خدا به مسیحیان که قائل به الوهیت حضرت عیسی(ع) بودند، گوشزد میکند که شما میدانید، مسیح(ع) خود با تمام وجود دارای نیازهای بشری است و مالک سود و زیان خویش هم نیست، تا چه رسد به اینکه مالک سود و زیان دیگران باشد: «قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یمْلِک لَکمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا...» [۱۴۱] «بگو آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه مالک زیان شماست و نه سود شما...»
چون در میان مسیحیان رواج دارد که در برابر مجسمهی حضرت مسیح، تا سرحد پرستش خضوع میکنند؛ درحالیکه ایمان به الوهیت مسیح در حقیقت، یک نوع بتپرستی است، نه خداپرستی؛ یعنی اگر کسی حضرت مسیح را با تمام عظمتی که دارد و جزو پیامبران اولوالعزم الهی است، خدای خود بداند و قائل به الوهیت او شود، جهل و اشتباه بزرگی مرتکب شده، چه رسد به اینکه مجسمههای دست ساختهی خود را دارای مقام الوهیت بدانند.[۱۴۲]
توجه دادن به دعوت رسولان:
خدای تبارک خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: «وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِک مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَٰنِ آلِهَه یعْبَدُونَ»[۱۴۳] «از رسولانی که قبل از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمان، معبودهایی برای پرستش آنها قرار دادیم؟!»
یعنی اگر از آنان این سؤال را بپرسی، در جواب خواهند گفت: ما چنین دستوری (بتپرستی) به آنان ندادهایم، و آنان را به پرستش چنین خدایانی وادار نساختهایم.[۱۴۴] چون اولین دعوت تمام پیامبران الهی، دعوت به توحید بوده و غرض اصلی از ارسال رسولان همان توحید است و بقیهی دستورات، متفرّع بر همین توحید است.[۱۴۵]
توجه دادن به عاقبت بتپرستی:
بتپرستان، عاقبتی دردناک در پیش دارند و آن جهنم سوزان است. بتپرستان امید داشتند که بتها نزد خدا برایشان شفاعت کنند، اما بر خلاف تصور آنها، خداوند بتپرستان را با بتهایشان در آتش جهنم قرین ساخته، به گونهای که در آخرت، چیزی نزد بتپرستان مبغوضتر از این معبودهای باطلشان نخواهد بود:[۱۴۶] «إِنَّکمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ»[۱۴۷] «شما و آنچه غیر از خدا میپرستید، هیزم جهنم خواهید بود و همگی در آن وارد میشوید.»
پانویس
- ↑ s ¦ uzde
- ↑ = بتکده
- ↑ تفضلی، ص ۵۷، ۶۲؛ زند بهمن یسن، ص ۹۸، س ۷؛ > روایت پهلوی <، ج ۱، ص ۳۴۰؛ ارداویراف نامه، فصل ۶۸؛ نیبرگ، ص ۱۹۲، مکنزی، ذیل « but »
- ↑ الفهرست، ص ۲۲
- ↑ آبادی باویل، ص ۱۳۸
- ↑ جمع آن : بَدَده
- ↑ ابن منظور، ذیل «بدّ»
- ↑ جاحظ، ص ۷۶؛ مسعودی، ص ۲۰۱؛ ابوریحان بیرونی، ۱۹۲۳، ص ۲۰۷؛ شهرستانی، ج ۲، ص ۴۲۹؛ کتاب بلوهر و بوداسف، ذیل «بدّ» در فهرست راهنما
- ↑ جاحظ، ص ۴۰؛ ابن درید به نقل ابن منظور، همانجا
- ↑ ابوریحان بیرونی، ۱۳۶۲ ش، ج ۱، ص ۸۸
- ↑ ص ۱۷۶ به بعد
- ↑ = بودا
- ↑ . جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم(توحید در قرآن)، قم، إسراء، ۱۳۸۷ش، چاپ چهارم، ج۲، ص۶۰۶.
- ↑ . نوح/۲۳.
- ↑ . طبرسی، فضل بن حسن،؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق با مقدمهی محمدجواد بلاغی، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش، چاپ سوم، ج۱۰، ص ۵۴۸ و تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۸۳.
- ↑ . صافات/۱۲۵.
- ↑ . جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج۲، ص۶۰۸.
- ↑ . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۵۴۷.
- ↑ . نجم/۱۹- ۲۰.
- ↑ . المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۳۸.
- ↑ . زخرف/۱۹. جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج۲، ص۶۰۸.
- ↑ . انعام/۷۸.
- ↑ . انعام/۷۷.
- ↑ . انعام/۷۶.
- ↑ . اعراف/۱۳۸، عنکبوت/۱۷و ۲۵، نجم/۱۹و۲۰، نوح/۲۳، طه/۸۸.
- ↑ . مائده/۷۳ و ۱۱۶.
- ↑ . جاثیه/۲۳.
- ↑ . طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق، چاپ پنجم، ج۱۸، ص۱۷۲-۱۷۳ و طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم، ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ . جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج۲، ص۶۰۷ - ۶۰۸.
- ↑ . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۷۴ش، چاپ اول، ج۲۵، ص۸۲.
- ↑ . تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۸۲.
- ↑ . عنکبوت/۶۱و۶۳.
- ↑ . أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۴۵۵.
- ↑ . عنکبوت/۶۱و۶۳.
- ↑ . تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۵۱۹ – ۵۲۰.
- ↑ التفسیر، ج ۳۰، ص ۱۴۳
- ↑ ج ۲، ص ۲۲۵ـ۲۲۷، ۲۳۷ـ ۲۳۸
- ↑ التفسیر، ج ۳۰، ص ۱۴۳ـ۱۴۴
- ↑ ج ۱، ص ۲۰۸ـ۲۰۹
- ↑ ج ۲، ص ۲۵۹ـ۲۶۰
- ↑ ج ۲، ص ۱۹۷ـ ۱۹۸
- ↑ جواهر نورانی ساکن در عرش
- ↑ ج ۲، ص ۲۵۹
- ↑ التفسیر، همانجا
- ↑ اِل'ه اعظم
- ↑ یا جواهر روحانی مدبّر عالَم
- ↑ نه مقام تدبیر عالَم
- ↑ در مقابل فرشتگان
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به انعام : ۱۳۶، ۱۳۸؛ نحل : ۵۷ ؛ ص : ۶؛ برای برخی از این آیینها و باورها رجوع کنید به ابن کلبی، ص ۱۸ـ۲۰،۳۲؛ محمود شکری آلوسی، ج ۲، ص ۱۹۷ـ۲۱۲
- ↑ . صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۵ش، چاپ دوم، ج۱۱، ص ۲۶۸.
- ↑ . مدرسی، سیدمحمدتقی؛ من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین، ۱۴۱۹ق، چاپ اول، ج۳، ص۴۳۱.
- ↑ . اعراف/۱۳۸.
- ↑ . فضل الله، سیدمحمدحسین؛ تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک، ۱۴۱۹ق، چاپ دوم، ج۱۰، ص۲۲۸.
- ↑ . تفسیر نمونه، ج ۶، ص۳۳۴.
- ↑ . المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص۱۵۹.
- ↑ . مائده/۱۰۴، هود/۶۲و ۱۰۹، ابراهیم/۱۰، انبیاء/۵۳، صافات/۱۷، واقعه/۴۸، شعراء/۲۶و ۷۴ و دخان/۸.
- ↑ . بقره/۱۷۰.
- ↑ . یونس/۱۸.
- ↑ . کاشفی سبزواری، حسین بن علی؛ مواهب علیه، تحقیق سیدمحمدرضا جلالی نائینی، تهران، اقبال، ۱۳۶۹ش، ص ۴۴۶.
- ↑ . بانوی اصفهانی امین، سیده نصرت؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ش، ج۸، ص۱۴۵.
- ↑ . ابوالفتوح رازی، حسین بن علی؛ روضالجنان و روحالجنان فی تفسیرالقرآن، تحقیق محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق، ج۱۳، ص۱۱۶.
- ↑ . مریم/۸۱.
- ↑ . المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۱۱۰.
- ↑ . یس/۷۴.
- ↑ برای تفاوتهای معنایی این واژگان رجوع کنید به مبارک بن محمد ابن اثیر، مرتضی زبیدی، ابن منظور، ذیل «صنم» و «وثن»؛ ابن کلبی، ص ۹۸؛ جوادعلی، ج ۶، ص ۷۱ـ۷۵.
- ↑ ذیل «صنم »
- ↑ جصّاص، ج ۲، ص ۳۱۰؛ مبارک بن محمد ابن اثیر، ابن منظور ذیل «وثن »
- ↑ جمع صنم
- ↑ جمع وثن
- ↑ عبدالباقی، ذیل همان واژه ها
- ↑ آنچه می تراشید
- ↑ جوادعلی، ج ۶، ص ۴۴ـ ۴۵
- ↑ آیا آنچه را ] به دست خود [ می تراشید، می پرستید!؛ صافّات : ۹۵
- ↑ این پیکرها که شما در برابر آنها کرنش می کنید چیستند؟؛ انبیاء:۵۲
- ↑ گفتند بتهایی را می پرستیم ؛ شعراء:۷۱
- ↑ در عهد عتیق نیز نشانه هایی از مخالفت صریح با بت پرستی وجود دارد رجوع کنید به هاکْس، ذیل «بت و بت پرستی »
- ↑ انبیاء: ۶۶؛ مریم : ۴۲؛ اعراف :۶۲، ۶۸، ۱۳۹، ۱۹۱ـ۱۹۲
- ↑ انبیاء: ۵۲ ـ۵۳
- ↑ انبیاء: ۵۴، ۶۷؛ نجم :۲۳
- ↑ زمر:۶۳؛ انعام :۱۰۲؛ یونس :۳
- ↑ انعام :۱۴۰
- ↑ کباسِطِ کَفَّیْهِ
- ↑ رعد:۱۴
- ↑ کافرون : ۱ـ۶
- ↑ اعراف :۷۰؛ ابراهیم : ۱۰؛ سبأ:۴۳؛ هود:۶۲
- ↑ التفسیر، ج ۳۰، ص ۱۴۳
- ↑ قمی، ج ۲، ص ۳۸۷؛ قرطبی، ج ۹، جزء ۱۸، ص ۳۰۷؛ فخررازی، التفسیر، ج ۳۰، ص ۱۴۴؛ فراء، ج ۳، ص ۱۸۹؛ سیوطی، ج ۶، ص ۲۶۹؛ حُوَیزی، ج ۵، ص ۴۲۵
- ↑ طبری، طبرسی، ذیل نوح : ۲۳؛ قرطبی، ج ۹، جزء ۱۸، ص ۳۰۸؛ سیوطی، ج ۶، ص ۲۶۹
- ↑ ج ۱، ص ۴۴
- ↑ محمود شکری آلوسی، ج ۲، ص ۲۱۲؛ ابن کلبی، ص ۵۱
- ↑ حرّ عاملی، ج ۳، ص ۴۶۸؛ عیاشی، ج ۲، ص ۱۴۷
- ↑ عیاشی، ج ۲، ص ۱۴۴
- ↑ طبرسی، ج ۱۰، ص ۵۴۷ ؛ قرطبی، ج ۹، جزء ۱۸، ص ۳۰۸؛ سیوطی، ج ۶، ص ۲۶۹
- ↑ ج ۲۹، ص ۷۷
- ↑ اعراف : ۷۰؛ هود: ۵۳ ؛ زمخشری، ج ۲، ص ۶۸ـ۷۰؛ طبرسی، ذیل نجم : ۵۰ ؛ بروسوی، ج ۳، ص ۱۸۵ـ ۱۸۷
- ↑ انبیاء: ۵۲ ـ۶۴
- ↑ پدر یا عموی حضرت ابراهیم علیه السّلام
- ↑ رجوع کنید به تفاسیر، ذیل صافّات :۹۹
- ↑ انعام : ۷۷ـ ۷۸؛ طوسی،۱۳۸۳، ج ۴، ص ۲۰۰؛ قرطبی، ج ۴، جزء ۷، ص ۲۵؛ ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۳۱ـ۱۳۳؛ طباطبایی، ج ۷، ص ۱۷۳، ۱۷۹
- ↑ «...أَاَرْبابٌ مُتَفَرَّقُونَ خَیْرٌ...» یوسف :۳۹
- ↑ طبرسی، ج ۵، ص ۳۵۸
- ↑ التفسیر، ج ۱۸، ص ۱۳۹
- ↑ اعراف : ۱۲۷
- ↑ ابوحیان، ج ۴، ص ۳۶۷
- ↑ طبرسی، ج ۴، ص ۷۱۶
- ↑ قصص : ۳۸؛ نازعات : ۲۴
- ↑ زخرف : ۵۱ ـ ۵۲؛ قطب، ج ۳، جزء ۹، ص ۶۱۰؛ سعید حوّی، ج ۴، ص ۱۹۸۷
- ↑ اعراف : ۱۳۸
- ↑ اعراف : ۱۴۸
- ↑ قمی، ج ۲، ص ۶۲
- ↑ از جمله رجوع کنید به مسعودی، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۶۰
- ↑ نیز رجوع کنید به سِفر خروج، فصل ۳۲؛ کتاب قُضاه، فصل ۲ و۳؛ اوّل ملوک، فصل ۱۱؛ دوم ملوک، فصل ۱ و ۱۰؛ هاکس، ذیل «بت وبت پرستی »
- ↑ هود: ۶۱ـ۶۲
- ↑ قمی، ج ۱، ص ۳۳۰؛ طبرسی، ج ۵، ص ۲۶۴
- ↑ ابن حنبل، ج ۴، ص ۳۵۳، ج ۵، ص ۱۳۸؛ طبرسی، ج ۳، ص ۳۹۰؛ فخررازی، التفسیر، ج ۱۲، ص ۱۱۰؛ حویزی، ج ۱، ص ۶۸۴؛ محمود شکری آلوسی، ج ۲، ص ۲۰۰
- ↑ حک : ۳۱۰ـ۳۷۹ م
- ↑ طوسی، ج ۱۰، ص ۱۴۱؛ ابن کلبی، ص ۱۰؛ قمی، ج ۵، ص ۳۸۸؛ طبرسی، ج ۹، ص ۲۷۶؛ جوادعلی، ج ۶، ص ۸۱
- ↑ قمی، ج ۲، ص ۱۱۴؛ ابن کلبی، ص ۶؛ محمدشکری آلوسی، همانجا؛ علی بن محمدابن اثیر، ج ۱، ص ۱۲۵؛ جوادعلی، ج ۶، ص ۷۶ به بعد
- ↑ طوسی، ۱۳۸۳، ج ۱۰، ص ۱۴۱؛ قمی، ج ۵، ص ۳۸۸؛ طبرسی، ج ۱۰، ص ۵۴۷؛ فخررازی، التفسیر، ج ۳۰، ص ۱۴۴؛ محمود شکری آلوسی، ج ۲، ص ۲۰۲
- ↑ نجم : ۲۰
- ↑ نجم : ۱۹،۲۰
- ↑ سال هشتم
- ↑ ابن کلبی، ص ۲۹؛ طبرسی، ج ۱۰، ص ۵۴۷ ـ ۵۴۸؛ محمودشکری آلوسی، ج ۲، ص ۲۰۵ـ۲۰۶؛ جوادعلی، ج ۶، ص ۷۱
- ↑ جوادعلی، ج ۶، ص ۷۲، که در آن به اشتقاق این نام نیز پرداخته است
- ↑ ابن کلبی، ص ۳۴، ۳۷ـ۴۳، ۶۳؛ شهرستانی،ج ۲، ص ۲۳۷ـ ۲۳۸؛ محمود شکری آلوسی، ج ۲، ص ۲۰۷ـ۲۱۲؛ جوادعلی، ج ۶، ص ۶۰
- ↑ عبده الاصنام
- ↑ عَبَده الکواکب
- ↑ محمود شکری آلوسی، ج ۲، ص ۲۳۹ـ۲۴۰؛ قرطبی، ج ۹، جزء ۱۷، ص ۱۱۹؛ طبرسی، ج ۹، ص ۲۷۶ـ۲۷۷؛ جوادعلی، ج ۶، ص ۵۹ـ۶۰
- ↑ ص ۵۹
- ↑ . تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۱۷.
- ↑ . فرقان/۳.
- ↑ . الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۲۱، ص۲۷۰ و ج۲۰، ص۱۷۳ و ۱۷۴. حج/۷۳.
- ↑ . التحریر والتنویر، ج۱۹، ص۱۰ و ۱۱.
- ↑ . یس/۲۳.
- ↑ . نحل/۷۳.
- ↑ . آیات ۷۴/یس، ۱۸/یونس، ۸۱/مریم و...
- ↑ . گنابادی، سلطان محمد؛ تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، بیروت، مؤسسه الأعلمی، ۱۴۰۸ق، چاپ دوم، ج۳، ص۲۷۴.
- ↑ . فاطر/۳.
- ↑ . حسینی همدانی، سیدمحمدحسین،؛ انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودی، تهران، کتابفروشی لطفی، ۱۴۰۴ق، چاپ اول، ج۱، ص۷۱.
- ↑ . بقره/۲۲.
- ↑ . مائده/۷۶.
- ↑ . تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۸ – ۴۰.
- ↑ . زخرف/۴۵.
- ↑ . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۷۶.
- ↑ . أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۶.
- ↑ . تفسیر جوامع الجامع، ج۳، ص۲۹.
- ↑ . انبیاء/۹۸.
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "بت"، از علی زمانی، جعفر سجادی، ایرج پروشانی.
- دانشنامه پژوهه، "بت پرستی"، یوسف دهقان، بازیابی: ۳۰ دی ماه ۱۳۹۲.