غزوه بدر: تفاوت بین نسخهها
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | غزوه بدر نخستین برخورد جدی مسلمانان با قریش است. این جنگ در | + | {{خوب}} |
+ | |||
+ | غزوه بدر نخستین برخورد جدی مسلمانان با [[قریش]] است. این جنگ در ۱۷ ماه [[ماه رمضان|رمضان]] سال ۲ هجری به وقوع پیوست<ref> الاستیعاب، ج۱، ص۴۳ </ref> و با پیروزی افتخار آمیز سپاه [[اسلام]] پایان یافت. به این جنگ بدر القتال، بدر الکبری و بدر العظمی نیز گفته می شود.<ref> حبیب عباسی، جنگ بدر، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۱۴ تیر ۱۳۹۴ </ref> | ||
{{شناسنامه غزوات | {{شناسنامه غزوات | ||
− | |تصویر=[[پرونده:بدر.jpg| | + | |تصویر=[[پرونده:بدر.jpg|۲۵۰px|center]] |
− | |زمان = | + | |زمان = ۱۷ رمضان سال ۲ هجری |
|مکان = در نزدیکی چاه های بدر بین راه مکه و شام | |مکان = در نزدیکی چاه های بدر بین راه مکه و شام | ||
|غزوه قبلی = [[غزوه عشيره]] | |غزوه قبلی = [[غزوه عشيره]] | ||
سطر ۹: | سطر ۱۱: | ||
|نتیجه = پیروزی قاطع مسلمانان | |نتیجه = پیروزی قاطع مسلمانان | ||
|مسلمانان = مسلمانان | |مسلمانان = مسلمانان | ||
− | + | ۳۱۳ نفر | |
|دشمنان = کفار [[قریش]] | |دشمنان = کفار [[قریش]] | ||
− | بین | + | بین ۹۵۰ تا هزار نفر |
− | |فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا(ص) | + | |فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص) |
|فرماندهان دشمنان = [[ابوجهل]] | |فرماندهان دشمنان = [[ابوجهل]] | ||
|پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع) | |پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع) | ||
− | |پرچم داران دشمنان = أبو | + | |پرچم داران دشمنان = أبو عزیز بن عمیر، نضر بن حارث و طلحة بن أبى طلحه |
− | |تلفات مسلمانان = شهادت | + | |تلفات مسلمانان = شهادت ۱۴ نفر از مسلمان که ۶ نفر از مهاجران و ۸ نفر از انصار |
− | |تلفات دشمنان = کشته شدن | + | |تلفات دشمنان = کشته شدن ۷۰ نفر و اسیر شدن ۷۰ نفر دیگر از بزرگان قریش |
|عنوان توضیحات = آیات نازل شده | |عنوان توضیحات = آیات نازل شده | ||
− | |توضیحات = بخش عمده از آیات سوره انفال در مورد جنگ بدر می باشد | + | |توضیحات = بخش عمده از آیات [[سوره انفال]] در مورد جنگ بدر می باشد. |
}} | }} | ||
− | == علت وقوع جنگ بدر == | + | ==علت وقوع جنگ بدر== |
− | + | مسلمانان تا پیش از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] به شدت توسط کفار [[مکه]] تحت فشار بودند و مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار می گرفتند؛<ref>تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج۶، ص: ۱۵۸</ref> ولى از سوى خداوند اجازه رویارویى و جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و تنها به صبر فرا خوانده مىشدند. با هجرت مسلمانان به [[مدینه|مدینه]]، خداوند ضمن برشمردن ستمهایى که بر مسلمانان رفته بود به آنان اجازه مبارزه داد:<ref>دائره المعارف قرآن کریم، مدخل بدر</ref> | |
+ | |||
+ | «اُذِنَ لِلَّذینَ یقاتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا و اِنَّ اللّهَ عَلى نَصرِهِم لَقَدیر * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیرًا وَلَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزِیزٌ». ([[سوره حج|سوره حجّ]]، آیات ۳۹ ـ ۴۰) به کسانى که [ستمکارانه] مورد جنگ و هجوم قرار مى گیرند، به سبب آنکه به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده، مسلماً خدا بر یارى دادن آنان تواناست * همآنان که به ناحق از خانه هایشان اخراج شدند [و گناه و جرمى نداشتند] جز اینکه مى گفتند: پروردگار ما خدا است و اگر خدا برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمى کرد، همانا صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مسجدهایى که در آنها بسیار نام خدا ذکر مى شود به شدت ویران مى شدند و قطعاً خدا به کسانى که [دین] او را یارى مى دهند یارى مى رساند مسلماً خدا نیرومند و تواناى شکست ناپذیر است.<ref>قرآن ترجمه انصاریان</ref> | ||
− | + | یکی از راه هایی که مسلمانان برای تلافی این ظلم داشتند مصادره کالاهای کاروانهای تجاری اهل مکه بود. چرا که ثروت مسلمانان مهاجر مقیم مدینه، از طرف [[قریش|قریش]] مصادره شده بود، و بسیار بجا بود که مسلمانان کالاهاى تجارتى آنان را ضبط کنند و اگر قریش، بر عناد و لجاجت خود در مصادره اموال مسلمانان مهاجر استقامت ورزند، مسلمانان متقابلا کالاهاى تجارتى را میان خود به عنوان غنیمت جنگى تصرف کنند.<ref>فروغ ابدیت، جعفر سبحانى ،ص۴۷۳</ref> | |
− | + | تا پیش از جنگ بدر مسلمانان چند [[سریه|سریه]] و [[غزوه]] داشتند که هدف از آنها ضربه زدن به قریش و تصرف کاروانهاى تجارى آنان بود، هر چند که جز سریه نخله، هیچ یک نتیجهاى نداشت. در این سریه که در ماه حرام و به فرماندهى عبدالله بن جحش و حدود یک ماه و نیم پیش از غزوه بدر رخ داد، با کشته شدن یک تن از مشرکان (عمرو بن حضرمى) و اسارت دو تن، کاروان تجارى به غنیمت گرفته شد. قریش این شکست را مایه سرافکندگى خود در میان قبایل عرب مىدانست و طالب خونبهاى عمرو بن حضرمى بود. این موضوع نقش قابل توجهى در وقوع جنگ بدر داشت. | |
− | |||
− | + | از جمله کاروانهاى تجارى که به دست مسلمانان نیفتاد کاروانى بود که به سرکردگى [[ابوسفیان|ابوسفیان]] به مقصد غزه مىرفت. [[پیامبر اسلام|پیامبر]](صلى الله علیه وآله) تا ذوالعُشَیره (در ۵ منزلى مدینه) پیش رفت؛ ولى بدان دست نیافت، پس پیامبر به [[مدینه|مدینه]] بازگشت. ابوسفیان با هشدارهایى که دریافت کرد مىدانست که در بازگشت، مسلمانان در کمین کاروان او خواهند نشست، ازاینرو، از سرزمین تبوک، ضمضمبن عمرو را براى جلب کمک قریش، به مکه اعزام کرد. از سوى دیگر گزارشگران پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به روایتى، [[جبرئیل|جبرئیل]] نیز خبر بازگشت کاروان را از غزه به سوى مکه به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دادند.<ref>دائره المعارف قرآن کریم، مدخل بدر</ref> | |
− | |||
− | + | رسول خدا (ص) مسلمانان را به حرکت فرمان داد. مردم حرکت کردند، برخى مشتاقانه فرمان پیامبر (ص) را پذیرفتند و شمارى از خوف انتقام قریش با کراهت و سنگینى دستور او را استقبال کردند. گروه زیادى از اصحاب هم چون با خروج پیامبر (ص) موافق نبودند همراه او بیرون نرفتند و در این مورد سخن و گفتگو بسیار شد.<ref> ترجمه المغازى،متن،ص:۱۶</ref> | |
− | + | خداوند متعال در [[قرآن]] واکنش مسلمانان را چنین بازگو فرموده است: | |
− | + | کما أَخْرَجَک رَبُّک مِنْ بَیتِک بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ، یجادِلُونَک فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَینَ کأَنَّما یساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ ینْظُرُونَ.<ref> انفال (۸): ۵- ۶ </ref> همانگونه که پروردگارت تو را از خانه ات به حقّ بیرون آورد و حال آن که دستهاى از مؤمنان سخت کراهت داشتند؛ با تو درباره حقّ -بعد از آن که روشن گردید- مجادله مى کنند. گویى که آنان را به سوى مرگ مى رانند و ایشان (بدان) مى نگرند. | |
− | |||
− | == | + | ==حرکت و تجهیز سپاه قریش== |
[[پرونده:غزوه بدر.png|400px|tumb|left|موقعیت جغرافیایی جنگ بدر]] | [[پرونده:غزوه بدر.png|400px|tumb|left|موقعیت جغرافیایی جنگ بدر]] | ||
− | + | احدى از بزرگان قریش نبود، مگر این که مالى براى تجهیز سپاه پرداخت. | |
− | + | قریش اعلام کرد: هر کس براى نجات کاروان بیرون نیاید، خانه اش را ویران مى کنیم. از این رو کسى نماند که براى جنگ بیرون نرود، مگر این که به جاى خود کسى را فرستاد.<ref> سیره ابن هشام، ۲/ ۲۶۱. </ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | [[ابولهب بن عبدالمطلب|ابو لهب]] نیز عاص بن هشام را در مقابل چهار هزار درهم که گفته مىشود از راه [[قمار]] از او مىخواست، به جاى خود فرستاد.<ref> المغازى، ۱/ ۳۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۰؛ انساب الاشراف، ۱/ ۲۹۲ </ref> [[عباس بن عبدالمطلب|عبّاس]]، [[عقیل بن ابیطالب|عقیل]]، نوفل بن حارث و طالب بن ابى طالب از [[بنی هاشم|بنى هاشم]] همراه قریش عازم شدند. طالب به اجبار قریش از مکه بیرون آمد، بر اثر مشاجره لفظى با آنان که مىگفتند: به خدا قسم که مىدانیم دلهایتان با [[پیامبر اسلام|محمّد]] است، همراه کسانى که به مکه بازگشتند، برگشت.<ref> بحار الانوار، ۱۹/ ۲۹۴- ۲۹۵؛ روضه کافى، ۳۷۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۵؛ انساب الاشراف، ۲/ ۴۲ </ref> | |
− | |||
− | ابو لهب | ||
− | + | ابوسفیان همه جا مراعات احتیاط را در فرود آمدن و حرکت کردن مینمود. و چون به نزدیکی چاه های بدر رسید خود برای تحقیق پیشاپیش کاروان بدانجا رفت و در پرس و جویش دریافت که سپاه اسلام به سمت کاروان او در حال حرکت است. لذا راه کاروان را به ساحل دریاى احمر کج کرد و بدر را در دست چپ خود قرار دادند و بسرعت از آن حدود رد شد. همچنین نماینده ای را براى بازگرداندن قریش فرستاد.<ref>زندگانى محمد(ص) (ترجمه سیره ابن هشام)، سید هاشم رسولى محلاتى، ج۲، ص۱۵ تا ۱۷</ref> اما [[ابوجهل|ابو جهل]] بر خلاف نظر ابو سفیان اصرار ورزید که باید به منطقه بدر برویم و سه روز در آنجا بمانیم و بخوریم و شراب بنوشیم تا عرب از این حرکت و جمعیت ما با خبر شوند و براى همیشه از ما حساب ببرند. در عین حال قبیله بنی زهره و بنی عدی بازگشتند.<ref> سیره حلبى، ۲/ ۱۵۳ </ref> | |
− | |||
− | + | قریشیان نهصد و پنجاه جنگجو آوردند و صد اسب هم براى خود نمایى و تکبّر یدک مى کشیدند؛ همچنین همراه خود زنان خواننده و نوازنده را نیز بردند که در همه منازل طول راه آواز مى خواندند. خداوند شکل و هیئت خروج آنها را چنین توصیف می کند: وَ لا تَکونُوا کالَّذِینَ خَرَجُوا من دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ: و مباشید چون آن کافران که بیرون آمدند از خانههایشان به طریق طغیان و نمایش مردمان.<ref> سوره انفال آیه ۸ </ref> | |
− | |||
− | |||
− | + | ==شورای جنگی سپاه اسلام== | |
− | + | در نزدیکى بدر مسلمانان از آمدن و تجمّع قریش براى دفاع از کاروان تجارتى خبردار شدند. شمارى از این مسأله وحشت کردند و برخى فغان و ناله سردادند. پیامبر (ص) با یاران خود مشورت کرد که بجنگند یا در پى کاروان باشند؟ | |
− | |||
− | عمر برخاست و همانند ابو | + | [[ابوبکر|ابوبکر]] گفت: |
+ | ایشان قریشاند با آن خودخواهى و تکبّرى که دارند. از روزى که کافر شدهاند، هرگز ایمان نیاوردهاند و از روزى که عزیز گردیدهاند، هرگز ذلیل نشدهاند. از سوى دیگر شما هم براى جنگ بیرون نیامدهاید. | ||
+ | رسول خدا (ص) فرمود: بنشین. ابو بکر نشست. [[عمر بن خطاب|عمر]] برخاست و همانند ابو بکر سخن گفت. پیامبر (ص) او را به نشستن فرمان داد و او نشست.<ref>المغازى، ۱/ ۴۸؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۵۰ </ref> | ||
− | سپس مقداد برخاست و گفت: | + | سپس [[مقداد بن اسود|مقداد]] برخاست و گفت: |
− | اى رسول خدا درست است | + | اى رسول خدا درست است که اینان قریشاند که با تکبّر خود آمدهاند، امّا ما به تو ایمان آورده و ترا تصدیق کردهایم و شهادت مىدهیم که آنچه تو آوردهاى، [[حق|حقّ]] است و از نزد خداوند. به خدا قسم، اگر ما را فرمان دهى که در میان آتش رویم یا خود را بر خار مغیلان زنیم، مى رویم و پروا نمى کنیم و آنچه را که [[بنی اسرائیل|بنى اسرائیل]] به [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]] گفتند که تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید، ما همین جا نشستهایم، ما نخواهیم گفت، بلکه ما مىگوییم: تو و پروردگارت رهسپار شوید و نبرد کنید که ما هم همراه شما نبرد مى کنیم. به خدا قسم که در راست و چپ و پیشاپیش تو خواهیم جنگید و اگر به دریا وارد شوى، همراه تو خواهیم آمد و اگر ما را تا نواحى [[حبشه]] ببرى، با تو خواهیم آمد. |
− | رنگ رخساره | + | رنگ رخساره پیامبر (ص) از شنیدن سخنان مقداد برافروخته شد و برق شادى در نگاهش نمایان گردید، چنان که آشکارا خندید و او را دعا کرد.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۳؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۵۰؛ المغازى، ۱/ ۴۸ </ref> |
− | رسول خدا (ص) باز از مردم نظر خواست و | + | رسول خدا (ص) باز از مردم نظر خواست و گویا قصد وى [[انصار]] بود، چه هم جمعیتشان بیشتر بود و هم بیم داشت که مبادا انصار فکر کنند که اگر در [[مدینه|مدینه]] مسألهاى پیش آید، بر آنان است که از پیغمبر (ص) دفاع کنند، امّا در خارج مدینه چنین مسئولیتى ندارند. چنان که در پیمان عقبه پذیرفته بودند. |
− | سپس سعد بن معاذ برخاست و گفت: پدر و مادرم | + | سپس [[سعد بن معاذ]] برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت یا رسول اللّه؛ گویا به ما نظر دارى؟ گفت: |
− | + | آرى. سعد گفت: گمان مى کنم که براى کارى بیرون آمدى و اکنون به کار دیگرى مأمور شده اى. فرمود: بلى. سعد گفت: | |
− | + | یا رسول اللّه؛ پدر و مادرم فداى تو. ما به تو ایمان آورده ایم و تو را تصدیق کرده ایم و شهادت داده ایم که آنچه آوردهاى حق است و از جانب خداوند. پس هرچه خواهى فرمان بده که ما اطاعت مى کنیم ... به خدا قسم؛ اگر ما را فرمان دهى که به این دریا فرو رویم، با تو فرو خواهیم رفت. باشد که خداوند چشم تو را به دیدن فداکارى ما روشن کند. پس ما را به نام خدا رهسپار ساز. | |
− | رسول خدا (ص) شادمان شد و دستور | + | رسول خدا (ص) شادمان شد و دستور حرکت داد و گفت: خداوند متعال یکى از دو دسته را به من وعده داده است. به خداى قسم؛ هم اکنون گویى به کشتارگاه [[ابوجهل|ابو جهل بن هشام]]، و عتبة بن ربیعه و شیبه و ... مى نگرم. سپس حرکت کرد تا در بدر فرود آمد. |
− | از برخى از متون به دست مى | + | از برخى از متون به دست مى آید که بیشتر [[صحابه]] خواهان تعقیب کاروان و ترک نبرد بودند.<ref> الدر المنثور، ۳/ ۱۶۳، ۱۶۲؛ البدایة و النهایه، ۳/ ۲۶۳ </ref> خداوند متعال این جریان را در [[قرآن]] بیان فرموده است: «وَ إِذْ یعِدُکمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَینِ أَنَّها لَکمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوْکةِ تَکونُ لَکمْ وَ یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکلِماتِهِ وَ یقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ».<ref> انفال( ۸): ۷ </ref> |
+ | و (به یاد آورید) هنگامى را که خدا یکى از دو دسته (کاروان تجارتى ابو سفیان یا سپاه قریش) را به شما وعده داد که از آن شما باشد و شما دوست داشتید که دسته بىسلاح براى شما باشد و (لى) خدا مىخواست که حق (اسلام) را با کلمات خود ثابت، و کافران را ریشه کن کند. | ||
− | + | سرانجام پیامبر (ص) بیرون رفت. یک یا دو روز، [[روزه]] گرفت، آنگاه توقف فرمود و منادى آن حضرت ندا داد که: اى گروه سرپیچان! من روزه خود را گشودهام، شما هم روزه بگشایید. و این تعبیر براى آن بود که قبلا هم فرموده بود روزه بگشایید و نگشاده بودند.<ref>ترجمه المغازى،متن،ص:۳۷ </ref> | |
− | + | ==شرح نبرد بدر== | |
+ | در شب قبل از جنگ، همان گونه که [[قرآن]] تصریح کرده، خواب راحتی چشمان مسلمانان را فرا گرفته و تا صبح خوابیدند. [[امام علی علیه السلام|امام علی]](ع) میگوید: آن شب همه در خواب بودند جز [[رسول خدا]](ص) که تا صبح زیر درختی به [[نماز]] مشغول بود.<ref> سبل الهدی والرشاد، ج ۱، ص ۴۸ </ref> | ||
− | === | + | خبر [[عمار یاسر|عمار یاسر]] و [[ابن مسعود|عبدالله بن مسعود]] که دورادور گشتی اطراف سپاه قریش زدند، حکایت از اضطراب کامل آنان داشت بطوری که تحمل شنیدن صیحه اسبان را نداشته و آنان را می زدند تا آرام بگیرند. آنان، با آن که ده شتر کشته و گوشت آنها را کباب کرده بودند، از ترس نتوانستند لب به غذا بزنند و گرسنه به استراحت پرداختند.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۵۵ </ref> |
− | + | ===تعداد سپاهیان دو طرف=== | |
− | + | رسول خدا (ص) با سیصد و سیزده نفر به شمار یاران [[طالوت]] بیرون آمد. | |
− | در آن | + | هفتاد شتر داشتند که دو یا سه نفر به ترتیب بر یکى سوار مى شدند. [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص)، [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) و مرثد بن ابى مرثد و [[زيد بن حارثه]]، به نوبت یک شتر را سوار مى شدند. به اجماع مورّخان [[مقداد بن اسود|مقداد]] یک اسب داشت. گفته اند: در همه سپاه پیامبر (ص) فقط همین یک اسب بود.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۱؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۸۷؛ بحار الانوار، ۱۹/ ۳۲۳؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۴۳۹؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۴۹؛ المغازی، ۱/ ۲۷؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۳۸- ۳۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۵۳. </ref> مسلمانان شش سپر و هشت شمشیر داشتند.<ref> مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۸۷؛ مجمع البیان ۲/ ۲۱۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۱. </ref> شمار [[مهاجرین|مهاجران]] شصت و چهار یا هفتاد نفر بود. هفتاد و شش، هفتاد و هفت و هشتاد نفر هم گفته اند. مطابق نقل دیگر دویست و هفتاد نفر از [[انصار]] بودند و بقیه سپاه از مهاجران. ارقام دیگرى هم گفته اند.<ref> دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۴۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۶۴؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۶۰۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۱؛ انساب الاشراف، ۱/ ۲۹۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۹۳؛ بحار الانوار، ۱۹/ ۳۲۳. </ref> از این میان صد و هفتاد نفر از مردم [[خزرج]] بودند که البته در همین هم اختلاف است. رسول خدا در محله سقیا یک یک سپاهیان خود را ورانداز کرد و هر کسی که سنش متناسب با جنگ نبود به [[مدینه|مدینه]] بازگرداند. [[عبدالله بن عمر|عبداللّه بن عمر]]، [[اسامة بن زيد|اسامة بن زید]]، [[زید بن ارقم|زید بن ارقم]] و چند نفر دیگر بازگردانده شدند. عمیر بن ابی وقاص که شانزده سال داشت، از ترس آن که او را باز گردانند، خود را در لابلای جمعیت متواری و پنهان کرد. زمانی که رسولخدا(ص) وی را دید و خواست تا او را برگرداند، عمیر گریه کرد و پیامبر (ص) او را پذیرفت؛ وی در بدر به شهادت رسید.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۲۱ </ref> بامداد روز جنگ، رسول خدا (ص) سپاه خود را ساماندهى کرد. افتخار پرچمدارى بدر با [[امام علی علیه السلام|على بن ابى طالب]] (ع) بود<ref> مناقب خوارزمى، ۱۰۲؛ مناقب ابن مغازلى، ۴۳۴، ۳۶۶؛ الاستیعاب، ۳/ ۳۳ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۱؛ شرح نهج البلاغه، ۲/ ۱۰۲؛ جمهرة الخطب، ۱/ ۴۲۸. </ref> که در همه جنگهاى رسول خدا (ص) او صاحب لواء (پرچم) حضرتش بود.<ref> ترجمة الامام على (ع) من تاریخ دمشق، ۱/ ۱۴۵؛ ذخائر العقبى، ۷۵؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱۴؛ کفایة الطالب، ۳۳۶؛ کنز العمّال، ۶/ ۳۹۸؛ الریاض النضره، ۲/ ۲۰۲. </ref> بنابراین دیدگاه کسانى که مىگویند: در بدر چند پرچم (لواء) بود، یکى را [[مصعب بن عمیر|مصعب بن عمیر]] داشت و یکى را [[حباب بن منذر]]؛ درست نیست. مگر این که منظورشان این باشد که پرچم مهاجران را مصعب داشت و پرچم انصار را حباب. |
− | + | اما مشرکان تعدادشان بین نهصد و پنجاه نفر تا هزار نفر بود و هفتصد شتر داشتند.<ref> دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۴۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۶۴؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۶۰۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۱؛ انساب الاشراف، ۱/ ۲۹۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۹۳؛ بحار الانوار، ۱۹/ ۳۲۳. </ref> و تعداد اسبان آنها دویست یا صد بود.<ref> مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۸۷؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۴۶؛ بحار الانوار، ۱۹/ ۲۲۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۱۸ </ref> ششصد نفر از آنان زرهپوش بودند.<ref> مناقب خوارزمى، ۱۰۲؛ مناقب ابن مغازلى، ۴۳۴، ۳۶۶؛ الاستیعاب، ۳/ ۳۳؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۱؛ شرح نهج البلاغه، ۲/ ۱۰۲؛ جمهرة الخطب، ۱/ ۴۲۸ </ref> جمعیت به قدری بود که روزانه نه یا ده شتر برای طعام مى کشتند. | |
+ | ===مبارزه تن به تن در ابتدای کار=== | ||
− | + | نخستین کسانى که از قریش به میدان آمدند و هماورد خواستند، عتبه، شیبه و ولید بودند. سه تن از جوانان انصار به میدان آمدند، امّا جنگجویان قریش گفتند: برگردید. ما با شما نمى جنگیم. ما همتایان خود را از قریش مى خواهیم. رسول خدا (ص) آنان را بازگرداند و سه تن از افراد خانوادهاش را فرستاد، زیرا خوش نداشت که با انصار شروع کند. پس عبیدة بن حارث، [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] و [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) را خواست. على (ع) ولید را کشت. حمزه و شیبه پس از حمله بسیار که شمشیرهایشان کند شد، به هم چسبیدند. على (ع) متوجّه آن دو شد و چون حمزه از شیبه بلندتر بود، على گفت: عمو؛ سر خود را به زیر آور، چون حمزه سرش را به میان سینه شیبه برد، على (ع) ضربتى زد و نصف سر شیبه را پراند. عتبه پاى عبیده را قطع کرده بود. على (ع) آمد و عتبه را که هنوز رمقى داشت، کشت. | |
− | + | بدین ترتیب على (ع) در کشتن هر سه شرکت داشت.<ref> مناقب آل ابى طالب، ۳/ ۱۱۹ </ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | آن حضرت در نامه اى به [[معاویه|معاویه]] نوشت؛ | |
− | + | من حقیقتا ابو الحسن هستم، قاتل پدر بزرگت، عتبه و عمویت شیبه و دایى ات ولید، و برادرت حنظله، آنهایى که خداوند در روز بدر خونشان را به دست من ریخت.<ref> الفتوح، ۲/ ۴۳۵؛ الغدیر، ۱۰/ ۱۵۱ </ref> | |
− | |||
− | |||
− | + | ===اوج درگیری=== | |
+ | پس از کشته شدن قریشیان در نبرد تن به تن [[ابوجهل]] گفت که نباید از کشته شدن آنان هراسی داشته باشیم؛ آنان در جنگ عجله کردند. او شعار داد: اِنّ لنا الْعُزّی ولا عُزّی لکم، و مسلمانان گفتند: اللّه مَوْلانا و لا مَوْلی لکم؛<ref> (۶۵). سبل الهدی والرشاد، ج ۴، ص ۵۹.</ref> ابوجهل توصیه میکرد که بیشتر اسیر بگیرند تا بعد از آن، به آنان نشان دهند که بخاطر جدا شدن از دین پدران خویش و خدایان آنها چه بر سرشان آمده است.<ref> (۶۶)المغازی، ج ۱، ص ۷۱ </ref> | ||
+ | ====پر شدن چشم مشرکان از سنگریزه==== | ||
+ | [[ابن عباس]] در تفسیر آیه: «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمَى»<ref> انفال (۸): ۱۷ </ref> مىگوید: | ||
+ | رسول خدا (ص) به فرمان [[جبرئیل|جبرئیل]] به على (ع) گفت: مشتى سنگریزه به من بده. على (ع) مشتى سنگریزه (در روایتى: خاک) برگرفت و به آن حضرت داد. رسول خدا (ص) آن را بر روى کافران ریخت. احدى از آنان باقى نماند، مگر این که چشمش (و در روایتى دهان و گلویش) از سنگریزه پر شد. سپس مؤمنان آنان را به ردیف، کشتند و اسیر کردند.<ref> . بحار الانوار، ۱۹/ ۲۲۹؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۸۹؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۶۷. </ref> | ||
+ | ====کشته شدن ابوجهل==== | ||
+ | رسول خدا(ص) در انتظار خبر قتل [[ابوجهل]] بود. زمانی که خبر قتل وی را آوردند، فرمود: این خبر از داشتن شتران سرخ موی برای او نیکوتر است. کشته شدن ابوجهل که رسول خدا(ص) او را [[فرعون]] امت و '''رأس ائمةالکفر''' نامیده بود، آن مقدار اهمیت داشت که رسول خدا(ص) گفت: خدایا وعده خود را محقق ساختی.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۹۱ </ref> کشته شدن ابوجهل در همان جنگ نیز بدان معنا بود که همه چیز تمام شده است.<ref> طبقات الکبری، ج ۴، ص ۴۳ </ref> | ||
+ | ====حضور فرشتگان در جنگ بدر==== | ||
+ | خداوند، [[فرشتگان]] را در نبرد بدر به کمک مسلمانان فرستاد. خداوند متعال می فرماید: «إِذْ یوحِی رَبُّک إِلَى الْمَلائِکةِ أَنِّی مَعَکمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کلَّ بَنانٍ».<ref> انفال (۸): ۱۲. </ref> | ||
+ | هنگامى که پروردگارت به فرشتگان [[وحی|وحى]] مىکرد که من با شما هستم، پس کسانى را که [[ایمان|ایمان]] آوردهاند، ثابت قدم بدارید. به زودى در دل کافران وحشت خواهم افکند. پس فراز گردنها را بزنید، و همه سرانگشتانشان را قلم کنید. | ||
− | + | و در جایی دیگر مىفرماید: | |
− | + | «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکمْ».<ref> انفال (۸): ۱۰. </ref> | |
+ | و تا آن که دلهاى شما بدان اطمینان یابد. | ||
− | آن حضرت در | + | به هر حال گفته مىشود، فرشتگان خود را شبیه امیر المؤمنین على (ع) در مىآوردند.<ref> بحار الانوار، ۱۹/ ۲۸۵؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۵۸۶؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۸۴؛ کنز العمّال، ۲۶۸ </ref> شاید همین فرشتگان بودند که شمار مسلمانان را در هنگام جنگ براى مشرکان زیاد نشان مىدادند. چنان که خداوند فرمود: |
− | + | «وَ اذْکرُوا إِذْ کنْتُمْ قَلِیلًا فَکثَّرَکمْ».<ref> اعراف (۷): ۸۶ </ref> | |
+ | و به یاد آورید هنگامى را که اندک بودید، پس شما را بسیار گردانید. | ||
+ | ====نقش رسول خدا در میدان جنگ==== | ||
+ | رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خود نیز شرکت فعّالی در جنگ بدر داشت. از امام علی(ع) نقل شده که فرمود: در روز بدر، و آنگاه که کارزار سخت می شد، ما به رسول خدا(ص) پناه می آوردیم و آن حضرت خود سخت در کارزار شرکت داشته و کسی نزدیک تر از او به مشرکان نبود.<ref> طبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۳ </ref> | ||
+ | ==پایان نبرد و نتایج آن== | ||
+ | مشرکان [[قریش|قریش]] در بدر به سختى شکست خوردند. ابو جهل و عده دیگری از سران قریش کشته شدند و عده ای به اسارت در آمدند و سایرین فرار کردند. رسول خدا(ص) فرمود که [[شیطان|شیطان]] آن اندازه که در این روز حقیر و کوچک و ذلیل شده - بجز غضب شیطان در [[روز عرفه]] در هنگام نزول رحمت و بخشش خداوند از گناهان بزرگ - هیچ چنین نشده بود.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۷۸ </ref> | ||
− | + | در بدر هفتاد نفر از قریش کشته و همین تعداد اسیر شدند. مطابق روایت دیگرى، چهل و پنج نفر کشته و همین تعداد اسیر شدند. شاید منشأ اختلاف این باشد که در روایت دوم، کشته ها و اسراى قریش را به نام برشمرده اند. لذا نام همین تعداد را به یاد آورده و باقى را فراموش کرده اند. از این رو گمان بردهاند که این رقم نهایى است. در حالى که این تعداد، افرادى بودهاند که ناقل آنها را به نام مى شناخته است نه این که همه کشته ها و اسراى قریش همین تعداد بوده اند. | |
− | + | درباره شهداى سپاه اسلام اختلاف وجود دارد. در حالى که احدى از مسلمانان اسیر نشد، شمار کشته هاى آنان را نه، یازده و چهارده نفر گفته اند. از این رقم اخیر، شش نفر از مهاجران و هشت نفر از انصار بوده اند. | |
− | + | غنایم بدر عبارت بود از: صد و پنجاه شتر، ده اسب؛ متاع، سلاح، لباس، پوست دبّاغى شده و چرم فراوان. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | و | + | ===قهرمان اسلام=== |
− | + | کفار در روز بدر، [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) را '''مرگ سرخ''' نامیدند که براى آنان جز بلا و بدبختى چیزى نداشت.<ref> مناقب آل ابى طالب، ۲/ ۶۸ </ref> عده ای که در جنگ بدر بدست على (ع) کشته شده و [[عامه]] و خاصه از آنها نام برده اند عبارت اند از: | |
− | و | + | ولید بن عتبه، عاص بن سعید، طعیمة بن نوفل، نوفل بن خویلد، ربیعة بن اسود، حارث بن زمعة، نضر بن حارث بن عبد الدار، عمیر بن عثمان بن کعب بن تیم عموى [[طلحة بن عبیدالله|طلحة بن عبیداللَّه]]، عثمان و مالک دو پسر عبید اللَّه برادران طلحة بن عبیدالله، مسعود بن أمیة ابن مغیرة، مسعود بن أبى امیة بن مغیره، حنظلة بن ابى سفیان، عمرو بن مخزوم، ابو المنذر بن ابى رفاعه، منبه بن حجاج سهمى، عاص بن منبه، علقمة بن کلده، ابو العاص بن قیس بن عدى، معاویة بن مغیرة ابن أبى العاص، لوذان بن ربیعه، عبد اللَّه بن منذر بن ابى رفاعه، حاجب بن سائب بن عویمر، قیس بن فاکه ابن مغیره، حذیفة بن ابى حذیفة بن مغیره، ابو قیس بن الولید بن المغیرة، اوس بن مغیرة بن لوذان، زید بن ملیص، عاصم بن ابى عوف، سعید بن وهب هم قسم با بنى عامر، معاویة بن عامر بن عبد القیس، عبداللَّه بن ابى عوف بن جمیل بن زهیر بن حارث بن اسد، سائب بن مالک، ابو الحکم بن اخنس، هشام بن ابى امیه بن المغیره. |
− | + | این عده که سى و پنج نفر از معاریف و شجاعان قریش بودهاند بدون اختلاف بدست على (ع) کشته شده اند.<ref> ترجمه الإرشاد، ص:۶۵</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ===دیگر کشتهشدگان قریش=== | |
− | + | از دیگر کشته شدگان معروف قریش می توان به: عبیدة بن سعید بن عاص أموىّ، عقبة بن أبى معیط أموى، عتبة بن ربیعه عبشمى، شیبة بن ربیعه عبشمى، زمعة بن أسود بن مطّلب بن أسد بن عبد العزّى، حارث بن زمعه، عقیل بن أسود، أبو البخترى، عاص بن هشام بن حارث بن أسد، [[ابوجهل]]، عمرو بن هشام مخزومى، عاص بن هشام مخزومى، أسود بن عبد الأسد مخزومى، أمیة بن خلف جمحى، علىّ بن أمیه و ... اشاره کرد.<ref>تاریخ پیامبر اسلام، آیتى ،متن،ص:۲۹۱ </ref> | |
− | + | رسول خدا (ص) دستور داد که چاه قلیب را خالى کردند و سپس کشته هاى قریش را در آن انداختند. آنگاه حضرت یکایک آنان را خطاب کرد و فرمود: | |
+ | آیا آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق یافتید؟ من آنچه را پروردگارم به من وعده داده بود، حق یافتم. بد خویشانى براى پیغمبر خود بودید. شما مرا دروغگو خواندید، مردم مرا راستگو دانستند و شما مرا بیرون کردید، مردم مرا پناه دادند؛ شما به جنگ من برخاستید و مردم مرا یارى کردند. | ||
+ | [[عمر بن خطاب|عمر]] گفت: یا رسول اللّه، آیا با مردگان سخن مى گویى؟ فرمود: شما گفتار مرا از ایشان شنواتر نیستید، لیکن ایشان نمى توانند پاسخ دهند.<ref> فتح البارى، ۷/ ۲۳۴- ۲۳۵؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۲۹؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۸۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۸۲؛ حیاة الصحابة، ۲/ ۳۳۳- ۳۳۴. </ref> | ||
− | + | رسول خدا(ص) پیش از جنگ از مسلمانان خواستند تا از کشتن افرادی که به نحوی در رخدادهای مکه به او کمک کرده و یا به زور به بدر آمده بودند صرف نظر کنند؛ [[بنی هاشم|بنی هاشم]] در شمار این افراد بودند.<ref> السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲۹؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۴، ص ۷۶ </ref> یکی از آنان ابوالبختری بن هشام بود که زمانی مانع آزار رسول خدا(ص) شده بود<ref> السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲۹. </ref>؛ با این حال گویا قاتل وی او را نشناخته و به قتل رساند. همچنین رسول خدا(ص) از قتل حارث بن عمر بن نوفل نهی کرده بود، چون به اکراه به این جنگ آمده بود. اما او نیز کشته شد.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۸۱ </ref> | |
− | + | ===اسیران قریشی=== | |
− | === | + | هفتاد نفر از قریش به اسارت درآمدند. مطابق یک روایت دیگر، این رقم به هفتاد و یک نفر مىرسد.<ref> العلل و معرفة الحدیث، ۱/ ۴ </ref> به هر حال پیامبر (ص) دستور داد که اسرا را به سوى مدینه حرکت دادند و چون به منزل صفراء رسیدند، امیر المؤمنین على (ع) را فرمود که گردن دو تن از آنان را بزند: یکی عقبة بن ابى معیط، که داراى سوابق زشت بدرفتارى با پیغمبر (ص) و مسلمانان در مکه بود. و دیگری نضر بن حارث که مسلمانان را در مکه شکنجه مىکرد.<ref> سیره ابن هشام، ۲/ ۲۹۸؛ الاغانى، ۱/ ۱۰ </ref> |
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | وقتى [[انصار]] سرگذشت عقبه و نضر را دیدند، ترسیدند که مبادا پیامبر (ص) همه اسیران را بکشد. از این رو گفتند: یا رسول اللّه! هفتاد نفر از آنان را کشته ایم. | |
− | + | اینان قوم و خویش تواند. آیا مى خواهى آنان را ریشه کن نمایى؟ ایشان را به ما ببخش و از آنان فدیه بگیر و آزادشان کن. | |
− | + | [[ابوبکر|ابوبکر]] هم ترجیح مى داد که فدیه بگیرند. او گفت: اینان قوم و خویش تو هستند. آنان را نگهدار و فدیه بگیر تا به وسیله آن بر کفّار قوت یابیم. | |
− | |||
− | |||
− | + | رسول خدا (ص) کراهت داشت که فدیه بگیرد، چنان که سعد بن معاذ این ناخشنودى را در چهره حضرت دید؛ گفت: یا رسول اللّه! این نخستین جنگى است که با مشرکین روبهرو شده ایم. کشتن این مردان براى ما بهتر است تا این که آنان را زنده نگه دارى. به همین مناسبت آیاتى فرود آمد: | |
− | رسول خدا (ص) | + | «ما کانَ لِنَبِی أَنْ یکونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ لَوْ لا کتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ».<ref> انفال (۸): ۶۷- ۶۸. </ref> |
− | + | هیچ پیامبرى را سزاوار نیست که اسیرانى بگیرد تا در زمین به طور کامل از آنان کشتار کند. شما متاع دنیا را مى خواهید و خدا آخرت را مى خواهد، و خدا شکست ناپذیر حکیم است. اگر در آنچه گرفته اید، از جانب خدا نوشته اى نبود، قطعا به شما عذابى بزرگ مى رسید. | |
− | |||
− | + | موقعى که رسول خدا (ص) پافشارى مسلمانان را براى گرفتن فدیه دید، به آنان خبر داد که عاقبت فدیه این خواهد بود که به تعداد اسیران قریش، از مسلمانان کشته شوند. مسلمانان پذیرفتند. به هر حال تصمیم بر اخذ فدیه گرفته شد. مقرر گردید هر اسیر از هزار تا چهار هزار درهم فدیه بپردازد. قریش به تدریج با فرستادن فدیه اسراى خود را آزاد کردند. | |
− | === | + | در میان اسیران بدر کسى بود که نوشتن مى دانست، ولى در میان انصار کسى نبود که نوشتن بلد باشد. در میان اسیران، کسانى بودند که ثروتى نداشتند تا فدیه بپردازند و آزاد شوند. از آنان پذیرفته شد که هر یک ده نفر از کودکان مدینه را تعلیم دهد و آزاد شود. [[زید بن ثابت]] همراه شمارى از کودکان انصار، در آن روز نوشتن آموخت. |
− | + | ===غنایم جنگی=== | |
− | + | مسلمانان یکصد و پنجاه شتر و ده اسب و مقدار زیادى کالا، اسلحه، پوست دبّاغى شده، و چرم از مشرکان قریش به غنیمت گرفتند.<ref> المغازى، ۱/ ۱۰۲- ۱۰۳؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۸۳؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۱۸ </ref> آنان در کیفیت تقسیم با هم اختلاف پیدا کردند که آیا همه غنایم به رزمندگان صحنه نبرد اختصاص دارد یا نیروهایى هم که در پشت جبهه سرگرم انجام کارهاى دیگرى بودند، سهم مى برند؟ از این رو رسول خدا (ص) تقسیم غنایم را به تأخیر انداخت. پس از آنکه غنایم بدر به دستور رسول خدا (ص) جمع آورى شد، عبداللّه بن کعب مازنى از بنى نجّار مسئول حمل و نگهدارى آن شد. حضرت به مسلمانان فرمود که عبداللّه را در این کار کمک کنند. چنان که گفته مىشود، خداوند متعال این آیه مبارکه را نازل فرمود: | |
− | + | «یسْئَلُونَک عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَینِکمْ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».<ref> انفال (۸): ۱ </ref> | |
− | + | (اى پیامبر؛) از تو درباره غنایم جنگى مى پرسند؛ بگو: غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده (او) دارد. پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | رسول خدا (ص) | + | رسول خدا (ص) غنایم را در بین راه، در منزل سیر در میان سپاهیان تقسیم کرد تا دامنه اختلاف در میان یاران خود را کم کند و آنان را به حالت طبیعى و به دور از آمال و خواستههاى دنیایى بازگرداند. پیامبر (ص) از این غنایم [[خمس]] برنداشت. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * | + | |
− | *آیتی، محمد ابراهیم. | + | *سیرت جاودانه/ ترجمه الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى/ مترجم محمد سپهرى، پژوشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۴ش. |
− | *رسول | + | *آیتی، محمد ابراهیم. برگزیده تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله. |
− | *مغازى | + | *رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما. |
− | *حبیب عباسی، جنگ بدر، [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=10525 سایت پژوهه]، بازیابی: ۱۴ تیر ۱۳۹۴ | + | *مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش. |
− | * | + | *حبیب عباسی، جنگ بدر، [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=10525 سایت پژوهه]، بازیابی: ۱۴ تیر ۱۳۹۴. |
+ | *الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م ۴۶۳)، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، ۱۴۱۲/۱۹۹۲. | ||
+ | *دائره المعارف قرآن کریم، مدخل بدر. | ||
+ | *فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۵ش. | ||
+ | *زندگانى محمد(صلی الله علیه وآله) (ترجمه سیره ابن هشام)، سید هاشم رسولى محلاتى، کتابچى، قم، ۱۳۷۵ش. | ||
{{غزوات پیامبر اکرم}} | {{غزوات پیامبر اکرم}} | ||
+ | {{شناختنامه رسول خدا (ص)}} | ||
[[رده:جنگ های صدر اسلام]] | [[رده:جنگ های صدر اسلام]] | ||
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]] | [[رده:غزوات پیامبر اکرم]] | ||
[[رده: پیامبر اکرم]] | [[رده: پیامبر اکرم]] | ||
[[رده:سال ۲ هجری قمری]] | [[رده:سال ۲ هجری قمری]] | ||
+ | [[رده: مقاله های مهم]] | ||
+ | |||
+ | {{سنجش کیفی | ||
+ | |سنجش=شده | ||
+ | |شناسه= خوب | ||
+ | |عنوان بندی مناسب= خوب | ||
+ | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب | ||
+ | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب | ||
+ | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب | ||
+ | |جامعیت= خوب | ||
+ | |رعایت اختصار= خوب | ||
+ | |سیر منطقی= خوب | ||
+ | |کیفیت پژوهش= خوب | ||
+ | |رده= دارد | ||
+ | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۱ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۸
غزوه بدر نخستین برخورد جدی مسلمانان با قریش است. این جنگ در ۱۷ ماه رمضان سال ۲ هجری به وقوع پیوست[۱] و با پیروزی افتخار آمیز سپاه اسلام پایان یافت. به این جنگ بدر القتال، بدر الکبری و بدر العظمی نیز گفته می شود.[۲]
غزوه بدر | |
زمان | ۱۷ رمضان سال ۲ هجری |
مکان | در نزدیکی چاه های بدر بین راه مکه و شام |
غزوه قبلی | غزوه عشيره |
غزوه بعدی | غزوه کدر(قرقرة الکدر) |
علت غزوه | جبران ستم های قریش و کسب غنیمت از کاروان ابوسفیان |
نتیجه | پیروزی قاطع مسلمانان |
دوطرف درگیری و تعداد آنها | |
مسلمانان
۳۱۳ نفر |
کفار قریش
بین ۹۵۰ تا هزار نفر |
فرماندهان | |
رسول خدا(ص) | ابوجهل |
پرچم داران | |
امام علی(ع) | أبو عزیز بن عمیر، نضر بن حارث و طلحة بن أبى طلحه |
تلفات | |
شهادت ۱۴ نفر از مسلمان که ۶ نفر از مهاجران و ۸ نفر از انصار | کشته شدن ۷۰ نفر و اسیر شدن ۷۰ نفر دیگر از بزرگان قریش |
بخش عمده از آیات سوره انفال در مورد جنگ بدر می باشد. |
محتویات
علت وقوع جنگ بدر
مسلمانان تا پیش از هجرت به شدت توسط کفار مکه تحت فشار بودند و مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار می گرفتند؛[۳] ولى از سوى خداوند اجازه رویارویى و جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و تنها به صبر فرا خوانده مىشدند. با هجرت مسلمانان به مدینه، خداوند ضمن برشمردن ستمهایى که بر مسلمانان رفته بود به آنان اجازه مبارزه داد:[۴]
«اُذِنَ لِلَّذینَ یقاتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا و اِنَّ اللّهَ عَلى نَصرِهِم لَقَدیر * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیرًا وَلَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزِیزٌ». (سوره حجّ، آیات ۳۹ ـ ۴۰) به کسانى که [ستمکارانه] مورد جنگ و هجوم قرار مى گیرند، به سبب آنکه به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده، مسلماً خدا بر یارى دادن آنان تواناست * همآنان که به ناحق از خانه هایشان اخراج شدند [و گناه و جرمى نداشتند] جز اینکه مى گفتند: پروردگار ما خدا است و اگر خدا برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمى کرد، همانا صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مسجدهایى که در آنها بسیار نام خدا ذکر مى شود به شدت ویران مى شدند و قطعاً خدا به کسانى که [دین] او را یارى مى دهند یارى مى رساند مسلماً خدا نیرومند و تواناى شکست ناپذیر است.[۵]
یکی از راه هایی که مسلمانان برای تلافی این ظلم داشتند مصادره کالاهای کاروانهای تجاری اهل مکه بود. چرا که ثروت مسلمانان مهاجر مقیم مدینه، از طرف قریش مصادره شده بود، و بسیار بجا بود که مسلمانان کالاهاى تجارتى آنان را ضبط کنند و اگر قریش، بر عناد و لجاجت خود در مصادره اموال مسلمانان مهاجر استقامت ورزند، مسلمانان متقابلا کالاهاى تجارتى را میان خود به عنوان غنیمت جنگى تصرف کنند.[۶]
تا پیش از جنگ بدر مسلمانان چند سریه و غزوه داشتند که هدف از آنها ضربه زدن به قریش و تصرف کاروانهاى تجارى آنان بود، هر چند که جز سریه نخله، هیچ یک نتیجهاى نداشت. در این سریه که در ماه حرام و به فرماندهى عبدالله بن جحش و حدود یک ماه و نیم پیش از غزوه بدر رخ داد، با کشته شدن یک تن از مشرکان (عمرو بن حضرمى) و اسارت دو تن، کاروان تجارى به غنیمت گرفته شد. قریش این شکست را مایه سرافکندگى خود در میان قبایل عرب مىدانست و طالب خونبهاى عمرو بن حضرمى بود. این موضوع نقش قابل توجهى در وقوع جنگ بدر داشت.
از جمله کاروانهاى تجارى که به دست مسلمانان نیفتاد کاروانى بود که به سرکردگى ابوسفیان به مقصد غزه مىرفت. پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا ذوالعُشَیره (در ۵ منزلى مدینه) پیش رفت؛ ولى بدان دست نیافت، پس پیامبر به مدینه بازگشت. ابوسفیان با هشدارهایى که دریافت کرد مىدانست که در بازگشت، مسلمانان در کمین کاروان او خواهند نشست، ازاینرو، از سرزمین تبوک، ضمضمبن عمرو را براى جلب کمک قریش، به مکه اعزام کرد. از سوى دیگر گزارشگران پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به روایتى، جبرئیل نیز خبر بازگشت کاروان را از غزه به سوى مکه به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دادند.[۷]
رسول خدا (ص) مسلمانان را به حرکت فرمان داد. مردم حرکت کردند، برخى مشتاقانه فرمان پیامبر (ص) را پذیرفتند و شمارى از خوف انتقام قریش با کراهت و سنگینى دستور او را استقبال کردند. گروه زیادى از اصحاب هم چون با خروج پیامبر (ص) موافق نبودند همراه او بیرون نرفتند و در این مورد سخن و گفتگو بسیار شد.[۸]
خداوند متعال در قرآن واکنش مسلمانان را چنین بازگو فرموده است: کما أَخْرَجَک رَبُّک مِنْ بَیتِک بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ، یجادِلُونَک فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَینَ کأَنَّما یساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ ینْظُرُونَ.[۹] همانگونه که پروردگارت تو را از خانه ات به حقّ بیرون آورد و حال آن که دستهاى از مؤمنان سخت کراهت داشتند؛ با تو درباره حقّ -بعد از آن که روشن گردید- مجادله مى کنند. گویى که آنان را به سوى مرگ مى رانند و ایشان (بدان) مى نگرند.
حرکت و تجهیز سپاه قریش
احدى از بزرگان قریش نبود، مگر این که مالى براى تجهیز سپاه پرداخت. قریش اعلام کرد: هر کس براى نجات کاروان بیرون نیاید، خانه اش را ویران مى کنیم. از این رو کسى نماند که براى جنگ بیرون نرود، مگر این که به جاى خود کسى را فرستاد.[۱۰]
ابو لهب نیز عاص بن هشام را در مقابل چهار هزار درهم که گفته مىشود از راه قمار از او مىخواست، به جاى خود فرستاد.[۱۱] عبّاس، عقیل، نوفل بن حارث و طالب بن ابى طالب از بنى هاشم همراه قریش عازم شدند. طالب به اجبار قریش از مکه بیرون آمد، بر اثر مشاجره لفظى با آنان که مىگفتند: به خدا قسم که مىدانیم دلهایتان با محمّد است، همراه کسانى که به مکه بازگشتند، برگشت.[۱۲]
ابوسفیان همه جا مراعات احتیاط را در فرود آمدن و حرکت کردن مینمود. و چون به نزدیکی چاه های بدر رسید خود برای تحقیق پیشاپیش کاروان بدانجا رفت و در پرس و جویش دریافت که سپاه اسلام به سمت کاروان او در حال حرکت است. لذا راه کاروان را به ساحل دریاى احمر کج کرد و بدر را در دست چپ خود قرار دادند و بسرعت از آن حدود رد شد. همچنین نماینده ای را براى بازگرداندن قریش فرستاد.[۱۳] اما ابو جهل بر خلاف نظر ابو سفیان اصرار ورزید که باید به منطقه بدر برویم و سه روز در آنجا بمانیم و بخوریم و شراب بنوشیم تا عرب از این حرکت و جمعیت ما با خبر شوند و براى همیشه از ما حساب ببرند. در عین حال قبیله بنی زهره و بنی عدی بازگشتند.[۱۴]
قریشیان نهصد و پنجاه جنگجو آوردند و صد اسب هم براى خود نمایى و تکبّر یدک مى کشیدند؛ همچنین همراه خود زنان خواننده و نوازنده را نیز بردند که در همه منازل طول راه آواز مى خواندند. خداوند شکل و هیئت خروج آنها را چنین توصیف می کند: وَ لا تَکونُوا کالَّذِینَ خَرَجُوا من دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ: و مباشید چون آن کافران که بیرون آمدند از خانههایشان به طریق طغیان و نمایش مردمان.[۱۵]
شورای جنگی سپاه اسلام
در نزدیکى بدر مسلمانان از آمدن و تجمّع قریش براى دفاع از کاروان تجارتى خبردار شدند. شمارى از این مسأله وحشت کردند و برخى فغان و ناله سردادند. پیامبر (ص) با یاران خود مشورت کرد که بجنگند یا در پى کاروان باشند؟
ابوبکر گفت: ایشان قریشاند با آن خودخواهى و تکبّرى که دارند. از روزى که کافر شدهاند، هرگز ایمان نیاوردهاند و از روزى که عزیز گردیدهاند، هرگز ذلیل نشدهاند. از سوى دیگر شما هم براى جنگ بیرون نیامدهاید. رسول خدا (ص) فرمود: بنشین. ابو بکر نشست. عمر برخاست و همانند ابو بکر سخن گفت. پیامبر (ص) او را به نشستن فرمان داد و او نشست.[۱۶]
سپس مقداد برخاست و گفت: اى رسول خدا درست است که اینان قریشاند که با تکبّر خود آمدهاند، امّا ما به تو ایمان آورده و ترا تصدیق کردهایم و شهادت مىدهیم که آنچه تو آوردهاى، حقّ است و از نزد خداوند. به خدا قسم، اگر ما را فرمان دهى که در میان آتش رویم یا خود را بر خار مغیلان زنیم، مى رویم و پروا نمى کنیم و آنچه را که بنى اسرائیل به موسى گفتند که تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید، ما همین جا نشستهایم، ما نخواهیم گفت، بلکه ما مىگوییم: تو و پروردگارت رهسپار شوید و نبرد کنید که ما هم همراه شما نبرد مى کنیم. به خدا قسم که در راست و چپ و پیشاپیش تو خواهیم جنگید و اگر به دریا وارد شوى، همراه تو خواهیم آمد و اگر ما را تا نواحى حبشه ببرى، با تو خواهیم آمد. رنگ رخساره پیامبر (ص) از شنیدن سخنان مقداد برافروخته شد و برق شادى در نگاهش نمایان گردید، چنان که آشکارا خندید و او را دعا کرد.[۱۷]
رسول خدا (ص) باز از مردم نظر خواست و گویا قصد وى انصار بود، چه هم جمعیتشان بیشتر بود و هم بیم داشت که مبادا انصار فکر کنند که اگر در مدینه مسألهاى پیش آید، بر آنان است که از پیغمبر (ص) دفاع کنند، امّا در خارج مدینه چنین مسئولیتى ندارند. چنان که در پیمان عقبه پذیرفته بودند. سپس سعد بن معاذ برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت یا رسول اللّه؛ گویا به ما نظر دارى؟ گفت: آرى. سعد گفت: گمان مى کنم که براى کارى بیرون آمدى و اکنون به کار دیگرى مأمور شده اى. فرمود: بلى. سعد گفت: یا رسول اللّه؛ پدر و مادرم فداى تو. ما به تو ایمان آورده ایم و تو را تصدیق کرده ایم و شهادت داده ایم که آنچه آوردهاى حق است و از جانب خداوند. پس هرچه خواهى فرمان بده که ما اطاعت مى کنیم ... به خدا قسم؛ اگر ما را فرمان دهى که به این دریا فرو رویم، با تو فرو خواهیم رفت. باشد که خداوند چشم تو را به دیدن فداکارى ما روشن کند. پس ما را به نام خدا رهسپار ساز. رسول خدا (ص) شادمان شد و دستور حرکت داد و گفت: خداوند متعال یکى از دو دسته را به من وعده داده است. به خداى قسم؛ هم اکنون گویى به کشتارگاه ابو جهل بن هشام، و عتبة بن ربیعه و شیبه و ... مى نگرم. سپس حرکت کرد تا در بدر فرود آمد.
از برخى از متون به دست مى آید که بیشتر صحابه خواهان تعقیب کاروان و ترک نبرد بودند.[۱۸] خداوند متعال این جریان را در قرآن بیان فرموده است: «وَ إِذْ یعِدُکمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَینِ أَنَّها لَکمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوْکةِ تَکونُ لَکمْ وَ یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکلِماتِهِ وَ یقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ».[۱۹] و (به یاد آورید) هنگامى را که خدا یکى از دو دسته (کاروان تجارتى ابو سفیان یا سپاه قریش) را به شما وعده داد که از آن شما باشد و شما دوست داشتید که دسته بىسلاح براى شما باشد و (لى) خدا مىخواست که حق (اسلام) را با کلمات خود ثابت، و کافران را ریشه کن کند.
سرانجام پیامبر (ص) بیرون رفت. یک یا دو روز، روزه گرفت، آنگاه توقف فرمود و منادى آن حضرت ندا داد که: اى گروه سرپیچان! من روزه خود را گشودهام، شما هم روزه بگشایید. و این تعبیر براى آن بود که قبلا هم فرموده بود روزه بگشایید و نگشاده بودند.[۲۰]
شرح نبرد بدر
در شب قبل از جنگ، همان گونه که قرآن تصریح کرده، خواب راحتی چشمان مسلمانان را فرا گرفته و تا صبح خوابیدند. امام علی(ع) میگوید: آن شب همه در خواب بودند جز رسول خدا(ص) که تا صبح زیر درختی به نماز مشغول بود.[۲۱]
خبر عمار یاسر و عبدالله بن مسعود که دورادور گشتی اطراف سپاه قریش زدند، حکایت از اضطراب کامل آنان داشت بطوری که تحمل شنیدن صیحه اسبان را نداشته و آنان را می زدند تا آرام بگیرند. آنان، با آن که ده شتر کشته و گوشت آنها را کباب کرده بودند، از ترس نتوانستند لب به غذا بزنند و گرسنه به استراحت پرداختند.[۲۲]
تعداد سپاهیان دو طرف
رسول خدا (ص) با سیصد و سیزده نفر به شمار یاران طالوت بیرون آمد. هفتاد شتر داشتند که دو یا سه نفر به ترتیب بر یکى سوار مى شدند. پیامبر (ص)، على (ع) و مرثد بن ابى مرثد و زيد بن حارثه، به نوبت یک شتر را سوار مى شدند. به اجماع مورّخان مقداد یک اسب داشت. گفته اند: در همه سپاه پیامبر (ص) فقط همین یک اسب بود.[۲۳] مسلمانان شش سپر و هشت شمشیر داشتند.[۲۴] شمار مهاجران شصت و چهار یا هفتاد نفر بود. هفتاد و شش، هفتاد و هفت و هشتاد نفر هم گفته اند. مطابق نقل دیگر دویست و هفتاد نفر از انصار بودند و بقیه سپاه از مهاجران. ارقام دیگرى هم گفته اند.[۲۵] از این میان صد و هفتاد نفر از مردم خزرج بودند که البته در همین هم اختلاف است. رسول خدا در محله سقیا یک یک سپاهیان خود را ورانداز کرد و هر کسی که سنش متناسب با جنگ نبود به مدینه بازگرداند. عبداللّه بن عمر، اسامة بن زید، زید بن ارقم و چند نفر دیگر بازگردانده شدند. عمیر بن ابی وقاص که شانزده سال داشت، از ترس آن که او را باز گردانند، خود را در لابلای جمعیت متواری و پنهان کرد. زمانی که رسولخدا(ص) وی را دید و خواست تا او را برگرداند، عمیر گریه کرد و پیامبر (ص) او را پذیرفت؛ وی در بدر به شهادت رسید.[۲۶] بامداد روز جنگ، رسول خدا (ص) سپاه خود را ساماندهى کرد. افتخار پرچمدارى بدر با على بن ابى طالب (ع) بود[۲۷] که در همه جنگهاى رسول خدا (ص) او صاحب لواء (پرچم) حضرتش بود.[۲۸] بنابراین دیدگاه کسانى که مىگویند: در بدر چند پرچم (لواء) بود، یکى را مصعب بن عمیر داشت و یکى را حباب بن منذر؛ درست نیست. مگر این که منظورشان این باشد که پرچم مهاجران را مصعب داشت و پرچم انصار را حباب.
اما مشرکان تعدادشان بین نهصد و پنجاه نفر تا هزار نفر بود و هفتصد شتر داشتند.[۲۹] و تعداد اسبان آنها دویست یا صد بود.[۳۰] ششصد نفر از آنان زرهپوش بودند.[۳۱] جمعیت به قدری بود که روزانه نه یا ده شتر برای طعام مى کشتند.
مبارزه تن به تن در ابتدای کار
نخستین کسانى که از قریش به میدان آمدند و هماورد خواستند، عتبه، شیبه و ولید بودند. سه تن از جوانان انصار به میدان آمدند، امّا جنگجویان قریش گفتند: برگردید. ما با شما نمى جنگیم. ما همتایان خود را از قریش مى خواهیم. رسول خدا (ص) آنان را بازگرداند و سه تن از افراد خانوادهاش را فرستاد، زیرا خوش نداشت که با انصار شروع کند. پس عبیدة بن حارث، حمزه و على (ع) را خواست. على (ع) ولید را کشت. حمزه و شیبه پس از حمله بسیار که شمشیرهایشان کند شد، به هم چسبیدند. على (ع) متوجّه آن دو شد و چون حمزه از شیبه بلندتر بود، على گفت: عمو؛ سر خود را به زیر آور، چون حمزه سرش را به میان سینه شیبه برد، على (ع) ضربتى زد و نصف سر شیبه را پراند. عتبه پاى عبیده را قطع کرده بود. على (ع) آمد و عتبه را که هنوز رمقى داشت، کشت. بدین ترتیب على (ع) در کشتن هر سه شرکت داشت.[۳۲]
آن حضرت در نامه اى به معاویه نوشت؛ من حقیقتا ابو الحسن هستم، قاتل پدر بزرگت، عتبه و عمویت شیبه و دایى ات ولید، و برادرت حنظله، آنهایى که خداوند در روز بدر خونشان را به دست من ریخت.[۳۳]
اوج درگیری
پس از کشته شدن قریشیان در نبرد تن به تن ابوجهل گفت که نباید از کشته شدن آنان هراسی داشته باشیم؛ آنان در جنگ عجله کردند. او شعار داد: اِنّ لنا الْعُزّی ولا عُزّی لکم، و مسلمانان گفتند: اللّه مَوْلانا و لا مَوْلی لکم؛[۳۴] ابوجهل توصیه میکرد که بیشتر اسیر بگیرند تا بعد از آن، به آنان نشان دهند که بخاطر جدا شدن از دین پدران خویش و خدایان آنها چه بر سرشان آمده است.[۳۵]
پر شدن چشم مشرکان از سنگریزه
ابن عباس در تفسیر آیه: «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمَى»[۳۶] مىگوید: رسول خدا (ص) به فرمان جبرئیل به على (ع) گفت: مشتى سنگریزه به من بده. على (ع) مشتى سنگریزه (در روایتى: خاک) برگرفت و به آن حضرت داد. رسول خدا (ص) آن را بر روى کافران ریخت. احدى از آنان باقى نماند، مگر این که چشمش (و در روایتى دهان و گلویش) از سنگریزه پر شد. سپس مؤمنان آنان را به ردیف، کشتند و اسیر کردند.[۳۷]
کشته شدن ابوجهل
رسول خدا(ص) در انتظار خبر قتل ابوجهل بود. زمانی که خبر قتل وی را آوردند، فرمود: این خبر از داشتن شتران سرخ موی برای او نیکوتر است. کشته شدن ابوجهل که رسول خدا(ص) او را فرعون امت و رأس ائمةالکفر نامیده بود، آن مقدار اهمیت داشت که رسول خدا(ص) گفت: خدایا وعده خود را محقق ساختی.[۳۸] کشته شدن ابوجهل در همان جنگ نیز بدان معنا بود که همه چیز تمام شده است.[۳۹]
حضور فرشتگان در جنگ بدر
خداوند، فرشتگان را در نبرد بدر به کمک مسلمانان فرستاد. خداوند متعال می فرماید: «إِذْ یوحِی رَبُّک إِلَى الْمَلائِکةِ أَنِّی مَعَکمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کلَّ بَنانٍ».[۴۰] هنگامى که پروردگارت به فرشتگان وحى مىکرد که من با شما هستم، پس کسانى را که ایمان آوردهاند، ثابت قدم بدارید. به زودى در دل کافران وحشت خواهم افکند. پس فراز گردنها را بزنید، و همه سرانگشتانشان را قلم کنید.
و در جایی دیگر مىفرماید: «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکمْ».[۴۱] و تا آن که دلهاى شما بدان اطمینان یابد.
به هر حال گفته مىشود، فرشتگان خود را شبیه امیر المؤمنین على (ع) در مىآوردند.[۴۲] شاید همین فرشتگان بودند که شمار مسلمانان را در هنگام جنگ براى مشرکان زیاد نشان مىدادند. چنان که خداوند فرمود: «وَ اذْکرُوا إِذْ کنْتُمْ قَلِیلًا فَکثَّرَکمْ».[۴۳] و به یاد آورید هنگامى را که اندک بودید، پس شما را بسیار گردانید.
نقش رسول خدا در میدان جنگ
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خود نیز شرکت فعّالی در جنگ بدر داشت. از امام علی(ع) نقل شده که فرمود: در روز بدر، و آنگاه که کارزار سخت می شد، ما به رسول خدا(ص) پناه می آوردیم و آن حضرت خود سخت در کارزار شرکت داشته و کسی نزدیک تر از او به مشرکان نبود.[۴۴]
پایان نبرد و نتایج آن
مشرکان قریش در بدر به سختى شکست خوردند. ابو جهل و عده دیگری از سران قریش کشته شدند و عده ای به اسارت در آمدند و سایرین فرار کردند. رسول خدا(ص) فرمود که شیطان آن اندازه که در این روز حقیر و کوچک و ذلیل شده - بجز غضب شیطان در روز عرفه در هنگام نزول رحمت و بخشش خداوند از گناهان بزرگ - هیچ چنین نشده بود.[۴۵]
در بدر هفتاد نفر از قریش کشته و همین تعداد اسیر شدند. مطابق روایت دیگرى، چهل و پنج نفر کشته و همین تعداد اسیر شدند. شاید منشأ اختلاف این باشد که در روایت دوم، کشته ها و اسراى قریش را به نام برشمرده اند. لذا نام همین تعداد را به یاد آورده و باقى را فراموش کرده اند. از این رو گمان بردهاند که این رقم نهایى است. در حالى که این تعداد، افرادى بودهاند که ناقل آنها را به نام مى شناخته است نه این که همه کشته ها و اسراى قریش همین تعداد بوده اند. درباره شهداى سپاه اسلام اختلاف وجود دارد. در حالى که احدى از مسلمانان اسیر نشد، شمار کشته هاى آنان را نه، یازده و چهارده نفر گفته اند. از این رقم اخیر، شش نفر از مهاجران و هشت نفر از انصار بوده اند. غنایم بدر عبارت بود از: صد و پنجاه شتر، ده اسب؛ متاع، سلاح، لباس، پوست دبّاغى شده و چرم فراوان.
قهرمان اسلام
کفار در روز بدر، على (ع) را مرگ سرخ نامیدند که براى آنان جز بلا و بدبختى چیزى نداشت.[۴۶] عده ای که در جنگ بدر بدست على (ع) کشته شده و عامه و خاصه از آنها نام برده اند عبارت اند از: ولید بن عتبه، عاص بن سعید، طعیمة بن نوفل، نوفل بن خویلد، ربیعة بن اسود، حارث بن زمعة، نضر بن حارث بن عبد الدار، عمیر بن عثمان بن کعب بن تیم عموى طلحة بن عبیداللَّه، عثمان و مالک دو پسر عبید اللَّه برادران طلحة بن عبیدالله، مسعود بن أمیة ابن مغیرة، مسعود بن أبى امیة بن مغیره، حنظلة بن ابى سفیان، عمرو بن مخزوم، ابو المنذر بن ابى رفاعه، منبه بن حجاج سهمى، عاص بن منبه، علقمة بن کلده، ابو العاص بن قیس بن عدى، معاویة بن مغیرة ابن أبى العاص، لوذان بن ربیعه، عبد اللَّه بن منذر بن ابى رفاعه، حاجب بن سائب بن عویمر، قیس بن فاکه ابن مغیره، حذیفة بن ابى حذیفة بن مغیره، ابو قیس بن الولید بن المغیرة، اوس بن مغیرة بن لوذان، زید بن ملیص، عاصم بن ابى عوف، سعید بن وهب هم قسم با بنى عامر، معاویة بن عامر بن عبد القیس، عبداللَّه بن ابى عوف بن جمیل بن زهیر بن حارث بن اسد، سائب بن مالک، ابو الحکم بن اخنس، هشام بن ابى امیه بن المغیره.
این عده که سى و پنج نفر از معاریف و شجاعان قریش بودهاند بدون اختلاف بدست على (ع) کشته شده اند.[۴۷]
دیگر کشتهشدگان قریش
از دیگر کشته شدگان معروف قریش می توان به: عبیدة بن سعید بن عاص أموىّ، عقبة بن أبى معیط أموى، عتبة بن ربیعه عبشمى، شیبة بن ربیعه عبشمى، زمعة بن أسود بن مطّلب بن أسد بن عبد العزّى، حارث بن زمعه، عقیل بن أسود، أبو البخترى، عاص بن هشام بن حارث بن أسد، ابوجهل، عمرو بن هشام مخزومى، عاص بن هشام مخزومى، أسود بن عبد الأسد مخزومى، أمیة بن خلف جمحى، علىّ بن أمیه و ... اشاره کرد.[۴۸] رسول خدا (ص) دستور داد که چاه قلیب را خالى کردند و سپس کشته هاى قریش را در آن انداختند. آنگاه حضرت یکایک آنان را خطاب کرد و فرمود: آیا آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق یافتید؟ من آنچه را پروردگارم به من وعده داده بود، حق یافتم. بد خویشانى براى پیغمبر خود بودید. شما مرا دروغگو خواندید، مردم مرا راستگو دانستند و شما مرا بیرون کردید، مردم مرا پناه دادند؛ شما به جنگ من برخاستید و مردم مرا یارى کردند. عمر گفت: یا رسول اللّه، آیا با مردگان سخن مى گویى؟ فرمود: شما گفتار مرا از ایشان شنواتر نیستید، لیکن ایشان نمى توانند پاسخ دهند.[۴۹]
رسول خدا(ص) پیش از جنگ از مسلمانان خواستند تا از کشتن افرادی که به نحوی در رخدادهای مکه به او کمک کرده و یا به زور به بدر آمده بودند صرف نظر کنند؛ بنی هاشم در شمار این افراد بودند.[۵۰] یکی از آنان ابوالبختری بن هشام بود که زمانی مانع آزار رسول خدا(ص) شده بود[۵۱]؛ با این حال گویا قاتل وی او را نشناخته و به قتل رساند. همچنین رسول خدا(ص) از قتل حارث بن عمر بن نوفل نهی کرده بود، چون به اکراه به این جنگ آمده بود. اما او نیز کشته شد.[۵۲]
اسیران قریشی
هفتاد نفر از قریش به اسارت درآمدند. مطابق یک روایت دیگر، این رقم به هفتاد و یک نفر مىرسد.[۵۳] به هر حال پیامبر (ص) دستور داد که اسرا را به سوى مدینه حرکت دادند و چون به منزل صفراء رسیدند، امیر المؤمنین على (ع) را فرمود که گردن دو تن از آنان را بزند: یکی عقبة بن ابى معیط، که داراى سوابق زشت بدرفتارى با پیغمبر (ص) و مسلمانان در مکه بود. و دیگری نضر بن حارث که مسلمانان را در مکه شکنجه مىکرد.[۵۴]
وقتى انصار سرگذشت عقبه و نضر را دیدند، ترسیدند که مبادا پیامبر (ص) همه اسیران را بکشد. از این رو گفتند: یا رسول اللّه! هفتاد نفر از آنان را کشته ایم. اینان قوم و خویش تواند. آیا مى خواهى آنان را ریشه کن نمایى؟ ایشان را به ما ببخش و از آنان فدیه بگیر و آزادشان کن. ابوبکر هم ترجیح مى داد که فدیه بگیرند. او گفت: اینان قوم و خویش تو هستند. آنان را نگهدار و فدیه بگیر تا به وسیله آن بر کفّار قوت یابیم.
رسول خدا (ص) کراهت داشت که فدیه بگیرد، چنان که سعد بن معاذ این ناخشنودى را در چهره حضرت دید؛ گفت: یا رسول اللّه! این نخستین جنگى است که با مشرکین روبهرو شده ایم. کشتن این مردان براى ما بهتر است تا این که آنان را زنده نگه دارى. به همین مناسبت آیاتى فرود آمد: «ما کانَ لِنَبِی أَنْ یکونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ لَوْ لا کتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ».[۵۵] هیچ پیامبرى را سزاوار نیست که اسیرانى بگیرد تا در زمین به طور کامل از آنان کشتار کند. شما متاع دنیا را مى خواهید و خدا آخرت را مى خواهد، و خدا شکست ناپذیر حکیم است. اگر در آنچه گرفته اید، از جانب خدا نوشته اى نبود، قطعا به شما عذابى بزرگ مى رسید.
موقعى که رسول خدا (ص) پافشارى مسلمانان را براى گرفتن فدیه دید، به آنان خبر داد که عاقبت فدیه این خواهد بود که به تعداد اسیران قریش، از مسلمانان کشته شوند. مسلمانان پذیرفتند. به هر حال تصمیم بر اخذ فدیه گرفته شد. مقرر گردید هر اسیر از هزار تا چهار هزار درهم فدیه بپردازد. قریش به تدریج با فرستادن فدیه اسراى خود را آزاد کردند. در میان اسیران بدر کسى بود که نوشتن مى دانست، ولى در میان انصار کسى نبود که نوشتن بلد باشد. در میان اسیران، کسانى بودند که ثروتى نداشتند تا فدیه بپردازند و آزاد شوند. از آنان پذیرفته شد که هر یک ده نفر از کودکان مدینه را تعلیم دهد و آزاد شود. زید بن ثابت همراه شمارى از کودکان انصار، در آن روز نوشتن آموخت.
غنایم جنگی
مسلمانان یکصد و پنجاه شتر و ده اسب و مقدار زیادى کالا، اسلحه، پوست دبّاغى شده، و چرم از مشرکان قریش به غنیمت گرفتند.[۵۶] آنان در کیفیت تقسیم با هم اختلاف پیدا کردند که آیا همه غنایم به رزمندگان صحنه نبرد اختصاص دارد یا نیروهایى هم که در پشت جبهه سرگرم انجام کارهاى دیگرى بودند، سهم مى برند؟ از این رو رسول خدا (ص) تقسیم غنایم را به تأخیر انداخت. پس از آنکه غنایم بدر به دستور رسول خدا (ص) جمع آورى شد، عبداللّه بن کعب مازنى از بنى نجّار مسئول حمل و نگهدارى آن شد. حضرت به مسلمانان فرمود که عبداللّه را در این کار کمک کنند. چنان که گفته مىشود، خداوند متعال این آیه مبارکه را نازل فرمود: «یسْئَلُونَک عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَینِکمْ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».[۵۷] (اى پیامبر؛) از تو درباره غنایم جنگى مى پرسند؛ بگو: غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده (او) دارد. پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
رسول خدا (ص) غنایم را در بین راه، در منزل سیر در میان سپاهیان تقسیم کرد تا دامنه اختلاف در میان یاران خود را کم کند و آنان را به حالت طبیعى و به دور از آمال و خواستههاى دنیایى بازگرداند. پیامبر (ص) از این غنایم خمس برنداشت.
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ج۱، ص۴۳
- ↑ حبیب عباسی، جنگ بدر، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۱۴ تیر ۱۳۹۴
- ↑ تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج۶، ص: ۱۵۸
- ↑ دائره المعارف قرآن کریم، مدخل بدر
- ↑ قرآن ترجمه انصاریان
- ↑ فروغ ابدیت، جعفر سبحانى ،ص۴۷۳
- ↑ دائره المعارف قرآن کریم، مدخل بدر
- ↑ ترجمه المغازى،متن،ص:۱۶
- ↑ انفال (۸): ۵- ۶
- ↑ سیره ابن هشام، ۲/ ۲۶۱.
- ↑ المغازى، ۱/ ۳۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۰؛ انساب الاشراف، ۱/ ۲۹۲
- ↑ بحار الانوار، ۱۹/ ۲۹۴- ۲۹۵؛ روضه کافى، ۳۷۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۵؛ انساب الاشراف، ۲/ ۴۲
- ↑ زندگانى محمد(ص) (ترجمه سیره ابن هشام)، سید هاشم رسولى محلاتى، ج۲، ص۱۵ تا ۱۷
- ↑ سیره حلبى، ۲/ ۱۵۳
- ↑ سوره انفال آیه ۸
- ↑ المغازى، ۱/ ۴۸؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۵۰
- ↑ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۳؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۵۰؛ المغازى، ۱/ ۴۸
- ↑ الدر المنثور، ۳/ ۱۶۳، ۱۶۲؛ البدایة و النهایه، ۳/ ۲۶۳
- ↑ انفال( ۸): ۷
- ↑ ترجمه المغازى،متن،ص:۳۷
- ↑ سبل الهدی والرشاد، ج ۱، ص ۴۸
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۵۵
- ↑ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۱؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۸۷؛ بحار الانوار، ۱۹/ ۳۲۳؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۴۳۹؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۴۹؛ المغازی، ۱/ ۲۷؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۳۸- ۳۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۵۳.
- ↑ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۸۷؛ مجمع البیان ۲/ ۲۱۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۱.
- ↑ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۴۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۶۴؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۶۰۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۱؛ انساب الاشراف، ۱/ ۲۹۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۹۳؛ بحار الانوار، ۱۹/ ۳۲۳.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۱
- ↑ مناقب خوارزمى، ۱۰۲؛ مناقب ابن مغازلى، ۴۳۴، ۳۶۶؛ الاستیعاب، ۳/ ۳۳ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۱؛ شرح نهج البلاغه، ۲/ ۱۰۲؛ جمهرة الخطب، ۱/ ۴۲۸.
- ↑ ترجمة الامام على (ع) من تاریخ دمشق، ۱/ ۱۴۵؛ ذخائر العقبى، ۷۵؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱۴؛ کفایة الطالب، ۳۳۶؛ کنز العمّال، ۶/ ۳۹۸؛ الریاض النضره، ۲/ ۲۰۲.
- ↑ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۴۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۶۴؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۶۰۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۷۱؛ انساب الاشراف، ۱/ ۲۹۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۹۳؛ بحار الانوار، ۱۹/ ۳۲۳.
- ↑ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۸۷؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۴۶؛ بحار الانوار، ۱۹/ ۲۲۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۱۸
- ↑ مناقب خوارزمى، ۱۰۲؛ مناقب ابن مغازلى، ۴۳۴، ۳۶۶؛ الاستیعاب، ۳/ ۳۳؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۱؛ شرح نهج البلاغه، ۲/ ۱۰۲؛ جمهرة الخطب، ۱/ ۴۲۸
- ↑ مناقب آل ابى طالب، ۳/ ۱۱۹
- ↑ الفتوح، ۲/ ۴۳۵؛ الغدیر، ۱۰/ ۱۵۱
- ↑ (۶۵). سبل الهدی والرشاد، ج ۴، ص ۵۹.
- ↑ (۶۶)المغازی، ج ۱، ص ۷۱
- ↑ انفال (۸): ۱۷
- ↑ . بحار الانوار، ۱۹/ ۲۲۹؛ مناقب آل ابى طالب، ۱/ ۱۸۹؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۶۷.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۹۱
- ↑ طبقات الکبری، ج ۴، ص ۴۳
- ↑ انفال (۸): ۱۲.
- ↑ انفال (۸): ۱۰.
- ↑ بحار الانوار، ۱۹/ ۲۸۵؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۵۸۶؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۸۴؛ کنز العمّال، ۲۶۸
- ↑ اعراف (۷): ۸۶
- ↑ طبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۳
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۷۸
- ↑ مناقب آل ابى طالب، ۲/ ۶۸
- ↑ ترجمه الإرشاد، ص:۶۵
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام، آیتى ،متن،ص:۲۹۱
- ↑ فتح البارى، ۷/ ۲۳۴- ۲۳۵؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۲۹؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۳۸۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۸۲؛ حیاة الصحابة، ۲/ ۳۳۳- ۳۳۴.
- ↑ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲۹؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۴، ص ۷۶
- ↑ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲۹.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۸۱
- ↑ العلل و معرفة الحدیث، ۱/ ۴
- ↑ سیره ابن هشام، ۲/ ۲۹۸؛ الاغانى، ۱/ ۱۰
- ↑ انفال (۸): ۶۷- ۶۸.
- ↑ المغازى، ۱/ ۱۰۲- ۱۰۳؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۸۳؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۱۸
- ↑ انفال (۸): ۱
منابع
- سیرت جاودانه/ ترجمه الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى/ مترجم محمد سپهرى، پژوشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۴ش.
- آیتی، محمد ابراهیم. برگزیده تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله.
- رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
- مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش.
- حبیب عباسی، جنگ بدر، سایت پژوهه، بازیابی: ۱۴ تیر ۱۳۹۴.
- الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م ۴۶۳)، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
- دائره المعارف قرآن کریم، مدخل بدر.
- فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۵ش.
- زندگانى محمد(صلی الله علیه وآله) (ترجمه سیره ابن هشام)، سید هاشم رسولى محلاتى، کتابچى، قم، ۱۳۷۵ش.
غزوات پیامبر اکرم (ص) | ||||||
2 هجری | غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق | |||||
3 هجری | غزوه بدر * غزوه غطفان * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد | |||||
4 هجری | غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد | |||||
5 هجری | غزوه دومة الجندل * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه | |||||
6 هجری | غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه | |||||
7 هجری | غزوه خيبر | |||||
8 هجری | غزوه فتح مكه * غزوه حنين * غزوه طائف | |||||
9 هجری | غزوه تبوك |