امام رضا علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۲ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
'''حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام''' (11 [[ذی القعده]] 148 - 30 [[صفر]] 203 ه.ق) فرزند [[امام کاظم]] (علیه السلام) و [[نجمه خاتون]] (سلام الله علیها) هشتمین امام[[شیعه اثنی عشری | شیعیان اثنی عشری]] است. مدت [[امامت]] ایشان ۲۰ سال است که همزمان بود با سالهای پایانی خلافت [[هارون الرشید]]، خلافت [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] (چهار سال) و 5 سال اول خلافت [[مأمون|مأمون عباسی]].<ref>الطبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ه‍. ق. ، صص۴۱-۴۲. </ref>آن حضرت در سال 200 هجری به اصرار و اجبار مأمون از [[مدینه]] راهی شهر مرو محل [[خلافت]] این خلیفه عباسی شدند. مأمون حضرت رضا را مجبور به پذیرش عنوان [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] کرد و سرانجام در سال 203 هجری ایشان را با زهر مسموم نمود و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساند. محل دفن بدن مطهر ایشان بعدا به [[مشهد|مشهد الرضا]] معروف شد که امروزه زیارتگاه بزرگ [[شیعیان]] جهان است.  
+
'''حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام''' (۱۴۸-۲۰۳ ق) فرزند [[امام کاظم]] (علیه‌السلام)، [[امام]] هشتم [[شیعه اثنی عشری |شیعیان اثنی عشری]] است. مدت [[امامت]] ایشان ۲۰ سال است که همزمان بود با خلافت [[هارون الرشید]]، [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] و [[مأمون|مأمون عباسی]].<ref>الطبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ه‍.ق، صص۴۱-۴۲. </ref> آن حضرت در سال ۲۰۰ هجری به اصرار و اجبار مأمون از [[مدینه]] راهی شهر «مرو» در [[خراسان]] محل [[خلافت]] این خلیفه عباسی شدند. مأمون حضرت رضا را مجبور به پذیرش عنوان [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] کرد و سرانجام در سال ۲۰۳ هجری ایشان را با زهر مسموم نمود و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساند. محل دفن بدن مطهر ایشان بعدا به «[[مشهد|مشهد الرضا]]» معروف شد که امروزه زیارتگاه بزرگ [[شیعیان]] جهان است.  
 
{{شناسنامه ائمه
 
{{شناسنامه ائمه
 
|عنوان امام=امام رضا علیه السلام
 
|عنوان امام=امام رضا علیه السلام
سطر ۹: سطر ۹:
 
|پدر = امام کاظم علیه السلام
 
|پدر = امام کاظم علیه السلام
 
|مادر = [[نجمه خاتون|نجمه]]
 
|مادر = [[نجمه خاتون|نجمه]]
|تاریخ ولادت = 11 [[ذی القعده]] سال 148 هجری  
+
|تاریخ ولادت = ۱۱ [[ذی القعده]] سال ۱۴۸ هجری  
 
|محل ولادت = [[مدینه]]
 
|محل ولادت = [[مدینه]]
  |مدت امامت = 20سال
+
  |مدت امامت = ۲۰ سال
|مدت عمر = 55 سال
+
|مدت عمر = ۵۵ سال
|تاریخ شهادت =آخر [[صفر]] سال 203 هجری
+
|تاریخ شهادت =آخر [[صفر]] سال ۲۰۳ هجری
 
|علت شهادت = مسمومیت توسط زهر
 
|علت شهادت = مسمومیت توسط زهر
 
|قاتل = [[مأمون عباسی]] لعنه الله
 
|قاتل = [[مأمون عباسی]] لعنه الله
|محل دفن= مشهد}}
+
|محل دفن= مشهد مقدس}}
==ولادت و نسب==
+
==معرفی اجمالی==
'''[[ولادت امام رضا علیه السلام|ولادت]]:'''
+
'''ولادت:'''
  
امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، فرزند [[امام کاظم]] (علیه السلام)، بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال 148 قمری<ref>. الكافى، ج ص 486؛ الارشاد، ص 341؛ التهذیب، ج ص 83</ref> و بنا به قول اندكى دیگر از آنان، در سال 153 ق<ref>عیون اخبار الرضا، ج ص 81. نوبختى سال 151 را نقل كرده است. نك: فرق الشیعة، ص 96</ref> در 11 [[ذى‌ القعده]] یا [[ذى الحجه]] و یا [[ربیع الاول]] در شهر [[مدینه]] به دنیا آمد.  
+
امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، فرزند [[امام کاظم]] (علیه السلام)، بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال ۱۴۸ قمری<ref>. الکافى، ج ۱، ص ۴۸۶؛ الارشاد، ص ۳۴۱؛ التهذیب، ج ۶، ص ۸۳</ref> و بنا به قول اندکى دیگر از آنان، در سال ۱۵۳ قمری<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۸۱. نوبختى سال ۱۵۱ را نقل کرده است. نک: فرق الشیعة، ص ۹۶</ref> در ۱۱ [[ذى‌ القعده]] یا [[ذى الحجه]] و یا [[ربیع الاول]] در شهر [[مدینه]] به دنیا آمد.
  
'''مادر:'''
+
نام مادر گرامی آن حضرت -که «[[ام ولد]]» (کنیز) بوده است- در برخی روایات، [[نجمه خاتون مادر امام رضا علیه السلام|نجمه]]<ref> کشف الغمّه، ج ۳، ص ۱۰۲</ref> و در برخى تُکتَم<ref> عیون اخبار الرّضا، ج ۱، ص ۵</ref> ذکر شده است. [[حمیده خاتون]] (مادر امام کاظم علیه السلام) می‌گوید: وقتی که نجمه به خانه ما راه یافت، [[پیامبر اسلام]] را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت [[موسی بن جعفر|موسی]] ببخش» و همسر او کن و فرمود: «فانه سیُولد منها خیر اهل الارض؛ همانا بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد می‌شود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم کاظم نمودم و از او حضرت رضا به دنیا آمد.<ref>عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶ و ۱۷.</ref>
  
مادر گرامی آن حضرت «[[ام ولد]]» (کنیز) بوده است. نام او در برخی روایات [[نجمه خاتون مادر امام رضا علیه السلام|نجمه]]<ref> كشف الغمّه، ج 3، ص 102</ref> و در برخى تُكتَم<ref> عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 5</ref> ذکر شده است و اسامی دیگری نیز برای ایشان ذکر کرده اند.<ref>كشف الغمة فی معرفة الأئمة (طبع قدیم)، ج‏2، ص259؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص16</ref>
+
'''همسران و فرزندان:'''
  
[[حميده خاتون]] می‌گويد: وقتي که نجمه به خانه ما راه يافت، [[پيامبر اسلام]] را در عالم خواب ديدم که به من فرمود: «اي حميده! نجمه را به پسرت [[موسی بن جعفر|موسي (علیه‌السلام)]] ببخش» و همسر او کن و فرمود: «فانه سيولد منها خير اهل الارض؛ همانا بزودي بهترين فرد روي زمين، از او متولد مي‌شود.» من به اين دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم [[امام کاظم|کاظم]] نمودم و از او حضرت رضا به دنيا آمد.<ref>عیون اخبار الرضا، ج1، ص16 و 17.</ref>
+
همسر حضرت رضا، بانویی با فضیلت به نام [[سبیکه]] (از خاندان [[ماریه قبطیه]] همسر [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه وآله) است، که مادر [[امام جواد علیه السلام|امام جواد]] علیه السلام نیز می باشد.<ref> الکلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بی‌تا، ج۱، ص۴۹۲، منتهی الامال، ج۲، ص۵۷۱</ref> همسر دیگری که برای امام ذکر شده، ام حبیبه از دختران [[مأمون]] است که به پیشنهاد مأمون با امام [[ازدواج]] کرد.  
 +
 +
در شماره و اسامى فرزندان امام علیه السّلام نیز اختلاف است، گروهى آنها را پنج پسر و یک دختر نوشته ‌اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه. امّا [[شیخ مفید]] بر این باور است، که امام هشتم علیه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد علیه السّلام نبوده است<ref>مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۲۷۱.</ref>، و [[ابن شهرآشوب]] و [[طبرسى]] در [[اعلام الورى]]، نیز بر همین اعتقاد مى ‌باشند.<ref> محمدجواد فضل الله‌، تحلیلى از زندگانى امام رضا(ع)، ص:۴۴-۴۵</ref>
  
 
'''کنیه و القاب:'''
 
'''کنیه و القاب:'''
  
امام كاظم علیه السّلام [[کنیه]] '''ابوالحسن''' را به ایشان عنایت فرمودند<ref>بحار الانوار، ج 12، ص 4</ref> و به [[علی بن یقطین|على بن یقطین]] گفتند: اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من كنیه خویش را به او داده‌ ام.<ref>بحار الانوار، ج 12، ص 4</ref> بدین جهت امام كاظم علیه السّلام را «ابوالحسن اوّل» و امام رضا علیه السّلام را «ابوالحسن دوم» مى ‌نامند.  
+
امام کاظم علیه السّلام [[کنیه]] «ابوالحسن» را به ایشان عنایت فرمودند<ref>بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴</ref> و به [[علی بن یقطین|على بن یقطین]] گفتند: اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من کنیه خویش را به او داده‌ ام.<ref>بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴</ref> بدین جهت امام کاظم علیه السّلام را «ابوالحسن اوّل» و امام رضا علیه السّلام را «ابوالحسن ثانی» مى ‌نامند.  
 
 
[[پرونده:حرم امام رضا.jpg|300px|thumb|left|حرم امام رضا علیه السلام در مشهد]]
 
  
امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب متعددی می باشند. برخى از القاب آن حضرت عبارتند از:
+
[[پرونده:حرم امام رضا.jpg|thumb|left|حرم امام رضا علیه‌السلام در مشهد مقدس]]
  
*رضا
+
امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب متعددی می باشند؛ برخى از القاب آن حضرت عبارتند از: رضا، صابر<ref> جوهرة الکلام فى مدح السادة الاعلام، ص ۴۳</ref>، زکیّ<ref>الصراط السوى، ص ۱۹۹. </ref>، وافی<ref> تذکرة الخواص، ص ۳۶۱</ref>، سراج اللّه‌<ref> الدرّ النظیم، ص ۲۱۰. </ref>، قرّة عین المؤمنین‌<ref>الدرّ النظیم، ص ۲۱۰. </ref>، مکیدات الملحدین‌<ref> بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴. </ref>، صدیق<ref> بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴. </ref>، فاضل.<ref> بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴. </ref>
*صابر<ref> جوهرة الكلام فى مدح السادة الاعلام، ص 43</ref>
 
*زکی<ref>الصراط السوى، ص 199. </ref>
 
*وافی<ref> تذكرة الخواص، ص 361</ref>
 
*سراج اللّه‌<ref> الدرّ النظیم، ص 210. </ref>
 
*قرّة عین المؤمنین‌<ref>الدرّ النظیم، ص 210. </ref>
 
*مكیدات الملحدین‌<ref> بحار الانوار، ج 12، ص 4. </ref>
 
*صدیق<ref> بحار الانوار، ج 12، ص 4. </ref>
 
*فاضل<ref> بحار الانوار، ج 12، ص 4. </ref>
 
  
 
'''نقش انگشتری:'''
 
'''نقش انگشتری:'''
  
بر انگشتر حضرت حك شده بوده است «ولى اللّه»<ref> بحار الانوار، ج 12، ص 4</ref> و انگشتر دیگرى داشته اند كه بر آن نوشته شده: «العزّة للّه»<ref> الدّرّ النظیم، ص 210</ref>. برخی نیز نقش انگشتر ایشان را «ما شاء الله و لا حول و لا قوّة الّا بالله» نوشته اند.<ref> بحار الانوار، ج 49، ص از كافى‌</ref>
+
بر انگشتر حضرت رضا حک شده بوده است «ولى اللّه»<ref> بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴</ref> و انگشتر دیگرى داشته اند که بر آن نوشته شده: «العزّة للّه».<ref> الدّرّ النظیم، ص ۲۱۰</ref> برخی نیز نقش انگشتر ایشان را «ما شاء الله و لا حول و لا قوّة الّا بالله» نوشته اند.<ref> بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲، از کافى‌</ref>
 
 
'''همسران و فرزندان:'''
 
 
 
همسر آن حضرت، [[سبیکه]] سلام الله علیها از خاندان [[ماریه قبطیه]] همسر [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله، بود. او مادر [[امام جواد علیه السلام|امام جواد]] علیه السلام است. <ref> الکلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بی‌تا، ج۱، ص۴۹۲، منتهی الامال، ج2، ص571</ref> همسر دیگری که برای امام ذکر شده است، ام حبیبه دختر [[مأمون]] است که به پیشنهاد مأمون با امام ازدواج می کند.
 
 
در شماره و اسامى فرزندان امام علیه السّلام نیز اختلاف است، گروهى آنها را پنج  پسر و یك دختر نوشته ‌اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه. امّا [[شیخ مفید]] بر این باور است، كه امام هشتم علیه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد علیه السّلام نبوده است<ref>مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۲۷۱.</ref>، و [[ابن شهرآشوب]] و [[طبرسى]] در [[اعلام الورى]]، نیز بر همین اعتقاد مى ‌باشند.<ref> محمدجواد فضل الله‌، تحلیلى از زندگانى امام رضا(ع)، ص:44-45</ref>
 
 
 
==امامت==
 
  
با وجود اینکه وضعیت مسأله [[امامت]] در اواخر زندگى [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى بن جعفر]] علیه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام كاظم علیه السّلام جانشینى امام رضا علیه السّلام را از طرف آن حضرت پذیرفتند. [[شیخ مفید]] نام دوازده تن از این اصحاب [[ائمه اطهار|ائمه]] را كه روایاتى در موضوع تعیین امام رضا علیه السّلام به جانشینى پدر بزرگوارش نقل كرده‌ اند، ذكر مى‌كند كه مهمترین آنها: داود بن كثیر الرقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، [[علی بن یقطین|على بن یقطین]] و [[محمد بن سنان]] مى‌ باشند.<ref>الارشاد، ص 304</ref>
+
==امامت امام رضا علیه‌السلام==
  
با این حال باز به دلیل [[تقیه]] و نیز فرصت طلبى اشخاصى كه اموالى از طرف‌ امام كاظم علیه السّلام از [[شیعیان]] گرفته بودند،<ref> إعلام الورى، ص 303</ref> و همچنین وجود برخى از روایات نادرست كه در آنها علایمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام علیه السّلام، شناسانده بودند، مشكلاتى به وجود آمد.
+
با وجود اینکه وضعیت مسأله [[امامت]] در اواخر زندگى [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى بن جعفر]] علیه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم علیه السّلام جانشینى امام رضا علیه السّلام را از طرف آن حضرت پذیرفتند. [[شیخ مفید]] نام دوازده تن از این اصحاب [[ائمه اطهار|ائمه]] را که روایاتى در موضوع تعیین امام رضا علیه السّلام به جانشینى پدر بزرگوارش نقل کرده‌ اند، ذکر مى‌کند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، [[علی بن یقطین|على بن یقطین]] و [[محمد بن سنان]] مى‌ باشند.<ref>الارشاد، ص ۳۰۴</ref>
  
[[شیخ طبرسی]] اشکال اصلی را مربوط به کسانی می داند که در آخرین حبس امام کاظم که منجر به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود.<ref>إعلام الوری، ص 303</ref> این اشخاص با پول هایی از امام  که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خریدند و وقتى خبر رحلت امام علیه السّلام به آنها رسید، وفات آن حضرت را انكار كرده و در میان [[شیعه]] شایع كردند كه امام كاظم علیه السّلام نمرده است؛ زیرا او [[امام زمان|قائم آل محمّد]] است.<ref>[[رجال كشى]]، ص 460</ref>
+
با این حال باز به دلیل [[تقیه]] و نیز فرصت طلبى اشخاصى که اموالى از طرف‌ امام کاظم علیه السّلام از [[شیعیان]] گرفته بودند،<ref> إعلام الورى، ص ۳۰۳</ref> و همچنین وجود برخى از روایات نادرست که در آنها علایمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام علیه السّلام، شناسانده بودند، مشکلاتى به وجود آمد.  
  
پس از شهادت امام كاظم علیه السّلام، دو گرایش عمده به نامهاى «قطعیه» و «[[واقفیه]]» پدید آمد. قطعیه رحلت امام كاظم علیه السّلام را تأیید كرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت.<ref> الملل و النّحل، شهرستانى، ج 1، ص 150؛ اصطلاح قطعیه، بعدها تا زمان امام زمان علیه السّلام به اثناعشریه اطلاق مى‌شد. </ref> اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام كاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا [[مهدویت]] آن حضرت باقى ماند.<ref> الملل و النحل، ج 1، ص 150</ref> <ref>حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان ، ص427 تا 429</ref>
+
[[شیخ طبرسی]] اشکال اصلی را مربوط به کسانی می داند که در آخرین حبس امام کاظم که منجر به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود.<ref>إعلام الوری، ص ۳۰۳</ref> این اشخاص با پول هایی از امام  که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خریدند و وقتى خبر رحلت امام علیه السّلام به آنها رسید، وفات آن حضرت را انکار کرده و در میان [[شیعه]] شایع کردند که امام کاظم علیه السّلام نمرده است؛ زیرا او [[امام زمان|قائم آل محمّد]] است.<ref>رجال کشى، ص ۴۶۰</ref>
  
ا‌مام رضا علیه السّلام در روایتى سرنوشت واقفیه را اینگونه بیان فرمودند: «در حیرت زندگى مى‌كنند و نهایت در حال [[کفر|كفر]] مى ‌میرند.»<ref>رجال الکشی، ص ۴۵۶</ref>
+
پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام، دو گرایش عمده به نامهاى «قطعیه» و «[[واقفیه]]» پدید آمد. قطعیه رحلت امام کاظم علیه السّلام را تأیید کرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت.<ref> الملل و النّحل، شهرستانى، ج ۱، ص ۱۵۰؛ اصطلاح قطعیه، بعدها تا زمان امام زمان علیه السّلام به اثناعشریه اطلاق مى‌شد. </ref> اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام کاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا [[مهدویت]] آن حضرت باقى ماند.<ref> الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۵۰</ref> <ref>حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان ، ص۴۲۷ تا ۴۲۹</ref> ا‌مام رضا علیه السّلام در روایتى سرنوشت واقفیه را اینگونه بیان فرمودند: «در حیرت زندگى مى‌کنند و نهایت در حال [[کفر|کفر]] مى ‌میرند.»<ref>رجال الکشی، ص ۴۵۶</ref>
  
 
'''سفر به بصره و کوفه:'''
 
'''سفر به بصره و کوفه:'''
  
مطابق با روایتی که [[راوندی]] در کتاب [[الخرائج و الجرائح]] نقل نموده است، بعد از شهادت [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسى كاظم]] علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش، به [[بصره]] و [[کوفه]] با [[طی الأرض|طی الارض]] سفر نمود و در جلسه هایی با حضور [[شیعیان]] و دانشمندان آنجا به اثبات [[امامت]] خود و احتجاج  پرداخت. امام در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سكونت گزید و در آنجا با گروهى از [[مسلمان|مسلمانان]] جلسه‌اى برگزار كرد. در این جلسه امام به زبانهای مختلف با تعدادی از افراد حاضر در کوفه از ملیت های مختلف به زبان خود آنها سخن گفتند و به سوالاتشان پاسخ دادند. امام همچنین در آن جلسه جاثلیق مسیحى و رأس الجالوت (رئیس [[یهود|یهودیان]]) را شركت دادند و با آنها مناظره نمودند.<ref>الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص 341 تا 351 - نقل ترجمه از ترجمه کتاب الخرائج و الجرائح با عنوان جلوه ‏هاى اعجاز معصومين عليهم السلام از غلامحسن محرمی، ص 270 تا 281 </ref>
+
مطابق با روایتی که [[راوندی]] در کتاب [[الخرائج و الجرائح]] نقل نموده است، بعد از شهادت [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش، به [[بصره]] و [[کوفه]] با [[طی الأرض|طیّ الارض]] سفر نمود و در جلسه هایی با حضور [[شیعیان]] و دانشمندان آنجا به اثبات [[امامت]] خود و احتجاج  پرداخت. امام در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سکونت گزید و در آنجا با گروهى از [[مسلمان|مسلمانان]] جلسه‌اى برگزار کرد. در این جلسه امام به زبانهای مختلف با تعدادی از افراد حاضر در کوفه از ملیت های مختلف به زبان خود آنها سخن گفتند و به سؤالاتشان پاسخ دادند. امام همچنین در آن جلسه جاثلیق [[مسیحیت|مسیحى]] و رأس الجالوت (رئیس [[یهود|یهودیان]]) را شرکت دادند و با آنها مناظره نمودند.<ref>الخرائج و الجرائح، ج‏۱، ص ۳۴۱ تا ۳۵۱ - نقل ترجمه از ترجمه کتاب الخرائج و الجرائح با عنوان جلوه ‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام از غلامحسن محرمی، ص ۲۷۰ تا ۲۸۱ </ref>
  
==امام و خلفای معاصرشان==
+
==خلفای معاصر امام رضا علیه‌السلام==
 
طول مدت [[امامت]] حضرت رضا علیه‌السلام مقارن بود با خلافت این سه خلیفه عباسی: [[هارون الرشید]]، [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] و [[مأمون]].  
 
طول مدت [[امامت]] حضرت رضا علیه‌السلام مقارن بود با خلافت این سه خلیفه عباسی: [[هارون الرشید]]، [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] و [[مأمون]].  
  
 
'''در عصر هارون الرشید:'''
 
'''در عصر هارون الرشید:'''
  
آنگونه که از روایات تاریخی بر می آید، دستگاه حاکم به زودی به امامت امام رضا علیه السلام پس از [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه السلام پی می برد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون به قتل امام رضا می کنند. به عنوان نمونه در کتاب "[[عیون اخبارالرضا (کتاب)|عیون اخبار الرضا]]" آمده است، یحیی بن خالد که زمینه توطئه قتل امام کاظم علیه السلام را نزد هارون فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده، و مدّعی امامت است. هارون گفت: آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟ تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟<ref>عیون اخبارالرّضا، ج2، ص226.</ref>
+
آنگونه که از روایات تاریخی بر می آید، دستگاه حاکم به زودی به امامت امام رضا علیه السلام پس از [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه السلام پی می برد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون به قتل امام رضا می کنند. به عنوان نمونه در کتاب "[[عیون اخبارالرضا (کتاب)|عیون اخبار الرضا]]" آمده است، یحیی بن خالد که زمینه توطئه قتل امام کاظم علیه السلام را نزد هارون فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده و مدّعی امامت است. هارون گفت: آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟ تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟<ref>عیون اخبارالرّضا، ج۲، ص۲۲۶.</ref>
  
زمانی که هارون الرشید امام موسى بن جعفر علیه السلام را كشت، عده‌اى از جاسوسان و رجال امنیتى كشور را براى بررسى امر امام رضا علیه السلام فرستاد تا تمایلات و علایق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا علیه السلام  مشغول نشر احكام الهى و تعالیم [[اسلام]] و توضیح مطالب پیرامون [[امامت]] شد. در این حال بعضى از بزرگان [[شیعه]]  ترسیدند مبادا از طرف هارون الرشید به او آسیبى برسد. [[محمد بن سنان]] می گوید: «من به ابوالحسن الرضا علیه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به این امر شهرت دادى (یعنى اظهار امامت كردى) و جاى پدرت نشستى در حالى كه خون شما از شمشیر هارون مى‌ چكد. امام علیه السلام پاسخ داد: مرا بر این كار جرأت داد آنچه كه [[پیامبر اسلام|رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله]] فرمود: «اگر [[ابوجهل]] بتواند یك مو از سر من كم كند من پیغمبر خدا نیستم.» و من به شما مى‌ گویم اگر هارون بتواند یك مو از سر من كم كند شاهد باشید كه من امام نیستم.»<ref>اعیان الشیعة، ج ص 97. </ref>
+
زمانی که هارون الرشید امام موسى بن جعفر علیه السلام را کشت، عده‌اى از جاسوسان و رجال امنیتى کشور را براى بررسى امر امام رضا علیه السلام فرستاد تا تمایلات و علایق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا علیه السلام  مشغول نشر احکام الهى و تعالیم [[اسلام]] و توضیح مطالب پیرامون [[امامت]] شد. در این حال بعضى از بزرگان [[شیعه]]  ترسیدند مبادا از طرف هارون الرشید به او آسیبى برسد. [[محمد بن سنان]] می گوید: «من به ابوالحسن الرضا علیه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به این امر شهرت دادى (یعنى اظهار امامت کردى) و جاى پدرت نشستى در حالى که خون شما از شمشیر هارون مى‌ چکد. امام علیه السلام پاسخ داد: مرا بر این کار جرأت داد آنچه که [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر [[ابوجهل]] بتواند یک مو از سر من کم کند من پیغمبر خدا نیستم.» و من به شما مى‌ گویم اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم کند شاهد باشید که من امام نیستم.»<ref>اعیان الشیعة، ج ۴، ص ۹۷. </ref>
  
مطابق با برخی روایات، برامكه در ابتلاى [[امام کاظم]] و امام رضا علیهما السلام به گرفتاری ها، نقش مهمی داشتند زیرا آنها هارون الرشید ستمگر را به كینه ‌جویى نسبت به این دو امام واداشتند. امام رضا علیه السلام كاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از این رو بر ضدّ آنها از [[خدا]] استمداد كرد. محمد بن فضیل نقل كرده «در سالى كه هارون الرشید برامكه را قتل عام كرد و بلا بر آنها نازل شد، ابو الحسن الرضا علیه السلام در [[عرفات]] ایستاده بود و [[دعا]] مى‌ كرد، سپس سرش را خم كرد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را علیه برامكه نسبت به آنچه با پدرم كردند مى‌ خواندم، امروز خداى متعال دعایم را در باره آنها استجابت كرد. طولى نكشید كه بلا بر جعفر و یحیى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد.»<ref> عیون اخبار الرضا، ج ص 225</ref>
+
مطابق با برخی روایات، برامکه در ابتلاى [[امام کاظم]] و امام رضا علیهما السلام به گرفتاری ها، نقش مهمی داشتند، زیرا آنها هارون الرشید ستمگر را به کینه ‌جویى نسبت به این دو امام واداشتند. امام رضا علیه السلام کاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از این رو بر ضدّ آنها از [[خدا]] استمداد کرد. محمد بن فضیل نقل کرده «در سالى که هارون الرشید برامکه را قتل عام کرد و بلا بر آنها نازل شد، ابو الحسن الرضا علیه السلام در [[عرفات]] ایستاده بود و [[دعا]] مى‌ کرد، سپس سرش را خم کرد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را علیه برامکه نسبت به آنچه با پدرم کردند مى‌ خواندم، امروز خداى متعال دعایم را در باره آنها استجابت کرد. طولى نکشید که بلا بر جعفر و یحیى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد.»<ref> عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۲۵</ref>
  
همچنین هارون الرشید پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) كه بر ضدّ [[خلیفه]] شورش كرده بود فرستاد، به او دستور داد كه به خانه‌ هاى [[علویان]] حمله برد و تمام جامه ‌ها و جواهرات زنانشان را غارت كند و براى آنها هیچ جامه‌اى را باقى نگذارد مگر یك جامه براى هر كدام از آنها. جلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله كرد. پس امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد، از جمله دختران [[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلی الله علیه و آله و خانواده‌ اش را در یك اطاق، سپس دم در خانه ایستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نیست، من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت كنم، درست همان گونه كه هارون الرشید دستور داده است. امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مى‌دهم. من به خدا [[قسم]] مى‌خورم كه همه چیزهایى را كه پوشیده‌ اند بگیرم. امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ‌ها و زینت آلات و حتى گوشواره‌ ها و خلخال ها و دكمه ‌هاى زنان علوى را جمع‌ آورى كرد و به دست جلودى داد تا آنها را به هارون الرشید تسلیم كند.<ref>عیون اخبار الرضا، ج ص 161</ref>  
+
همچنین هارون الرشید پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) که بر ضدّ [[خلیفه]] شورش کرده بود فرستاد، به او دستور داد که به خانه‌ هاى [[علویان]] حمله برد و تمام جامه ‌ها و جواهرات زنانشان را غارت کند و براى آنها هیچ جامه‌اى را باقى نگذارد مگر یک جامه براى هر کدام از آنها. جلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله کرد. پس امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد، از جمله دختران [[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلی الله علیه و آله و خانواده‌ اش را در یک اطاق، سپس دم در خانه ایستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نیست، من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت کنم، درست همان گونه که هارون الرشید دستور داده است. امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مى‌دهم. من به خدا [[قسم]] مى‌خورم که همه چیزهایى را که پوشیده‌ اند بگیرم. امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ‌ها و زینت آلات و حتى گوشواره‌ ها و خلخال ها و دکمه ‌هاى زنان علوى را جمع‌ آورى کرد و به دست جلودى داد تا آنها را به هارون الرشید تسلیم کند.<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۱</ref>
  
===امام و [[امین (خلیفه عباسی)|امین عباسی]]===
+
'''در عصر امین عباسی:'''
محمد امین  پس از مرگ پدرش عهده ‌دار رهبرى مسلمانان  شد، و طبق رأى قاطع مورّخان او صلاحیت چنین پست بالایى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و شهوات نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با مأمون بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا علیه السلام فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.
 
  
===امام و مأمون===
+
[[امین (خلیفه عباسی)|محمد امین عباسی]] پس از مرگ پدرش هارون، عهده ‌دار رهبرى مسلمانان  شد، و طبق رأى قاطع مورّخان، او صلاحیت چنین پست بالایى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و [[شهوت رانی|شهوات]] نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با [[مأمون]] بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا علیه السلام فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.
[[مامون]] را می توان از قدرتمند ترین و دانشمندترین خلفای [[عباسیان|عباسی]] دانست. خلیفه‌ای که برخلاف پیشینیاش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقه‌ی وافری به [[علم]] و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب می‌دانست که وجود [[ائمه علیهم السلام|ائمه اطهار علیهم السلام]] برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی می‌کردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام بود. با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون و نیز سخنان خود امام رضا علیه السلام در این مورد، می توان اهداف مأمون از انجام این عمل را در موارد زیر خلاصه کرد:
 
  
#جذب یاران و [[شیعیان]] امام به طرف خود
+
'''در عصر مأمون عباسی:'''
#پذیرفتن مشروعیت حکومت عباسیان توسط [[علویان]]
 
#کنترل اعمال و رفتار امام رضا علیه السلام
 
#کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شیعیانشان
 
#سرکوب قیام های علویان<ref>برای تفصیل رجوع شود به مقاله [[ولایتعهدى امام رضا علیه السلام]] در همین دانشنامه</ref>
 
  
==سفر امام رضا به خراسان==
+
[[مامون|مأمون]] را می توان از قدرتمندترین و دانشمندترین خلفای [[عباسیان|عباسی]] دانست. خلیفه‌ای که برخلاف پیشینیانش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقه‌ی وافری به [[علم]] و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب عباسی می‌دانست که وجود [[ائمه اطهار]] علیهم السلام برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی می‌کردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] به امام رضا علیه السلام بود. با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون و نیز سخنان خود امام رضا علیه السلام در این مورد، می توان اهداف مأمون از انجام این عمل را در موارد زیر خلاصه کرد: جذب یاران و [[شیعیان]] امام به طرف خود، پذیرفتن مشروعیت حکومت [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] توسط [[علویان]]، کنترل اعمال و رفتار امام رضا علیه السلام، کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شیعیانشان و سرکوب قیام های علویان.
[[کلینی]] از یاسر خادم و ریّان بن صلت نقل کرده که: وقتی کار [[امین(خلیفه عباسی)|امین]] پایان یافت و حکومت [[مأمون]] استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به [[خراسان]] بیاید. امام رضا عليه السلام بعللى تمسك مى‏فرمود و عذر ميخواست، مأمون پيوسته به آن حضرت نامه مي نوشت تا آن حضرت دانست كه چاره ‏ئى ندارد و او دست بردار نيست، لذا از [[مدينه]] بيرون شد.<ref>الكافي، ج‏1، ص489</ref>
 
  
[[شیخ صدوق]] از معول سجستانى آورده: «زمانى كه براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیكى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از [[پیامبر(ص)|رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلم)]] وارد حرم شد، او را دیدم كه چندین بار از حرم بیرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گریه مى‌ كرد. من به امام نزدیك شده و سلام كردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.»<ref> عيون أخبار الرضا عليه السلام، شیخ صدوق، تحقیق مهدی لاجوردى، نشر جهان‏، تهران‏، 1378، ص 218</ref>»
+
==سفر امام رضا علیه‌السلام به خراسان==
 +
[[کلینی|شیخ کلینی]] از [[یاسر خادم قمی|یاسر خادم]] و [[ریان بن صلت|ریّان بن صلت]] نقل کرده که: وقتی کار [[امین(خلیفه عباسی)|امین]] پایان یافت و حکومت [[مأمون]] استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به [[خراسان]] بیاید. امام رضا علیه السلام به عللى تمسک مى‏ فرمود و عذر می خواست، اما مأمون پیوسته به آن حضرت نامه می نوشت تا آن حضرت دانست که چاره ‏اى ندارد و او دست بردار نیست، لذا از [[مدینه]] بیرون شد.<ref>الکافی، ج‏۱، ص۴۸۹</ref>
  
افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از حسن بن على وشّاء نقل شده كه امام به او فرمودند: «موقعى كه مى‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانواده‌ام را جمع كرده و دستور دادم براى من گریه كنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم كرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.» <ref>عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 219؛ اثبات الوصیه، ص 203؛ مسند الامام الرضا، ج 1، جزء 2، ص 169 </ref>
+
'''وداع با خانواده:'''
  
چنین برخوردهایى بى‌ تردید مى ‌توانست كسانى را كه درك درستى داشتند، به ویژه شیعیان را كه در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد كه امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است‌.<ref>حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان، ص 436 و 437</ref>
+
[[شیخ صدوق]] از معول سجستانى آورده: «زمانى که براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیکى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (صلّى اللّه علیه و آله) وارد حرم شد، او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گریه مى‌ کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.»<ref> عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، تحقیق مهدی لاجوردى، نشر جهان‏، تهران‏، ۱۳۷۸، ص ۲۱۸</ref>
  
===انتصاب [[امام جواد علیه السلام]]===
+
افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از [[حسن بن علی وشاء|حسن بن على وشّاء]] نقل شده که امام به او فرمودند: «موقعى که مى‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانواده‌ام را جمع کرده و دستور دادم براى من گریه کنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.»<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۱۹؛ اثبات الوصیه، ص ۲۰۳؛ مسند الامام الرضا، ج ۱، جزء ۲، ص ۱۶۹ </ref>
امام پیش از رفتن به [[خراسان]] به داخل [[مسجدالنبی|مسجد پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلم)]] وارد شد و دستش را بر لبه قبر شریف نهاد و فرزندش را به قبر چسباند و نزد جدّش [[پیامبر(ص)|رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله]] طلب حفاظت براى او كرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وكلا و خدمتكارانم گفته‌ ام كه از تو شنوایى داشته باشند و پیرویت كنند. و به اصحابش او را معرفى كرد كه جانشین وى خواهد بود.» <ref>الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم، ص 678</ref>
 
  
===مسیر حرکت امام به مرو===
+
چنین برخوردهایى بى‌ تردید مى ‌توانست کسانى را که درک درستى داشتند، به ویژه [[شیعه|شیعیان]] را که در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است‌.<ref>حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان، ص ۴۳۶ و ۴۳۷</ref>
  
مسیر حرکت امام و همراهانشان طبق کتاب [[اطلس شیعه]] چنین بوده است: [[مدینه]]، [[نقره]]، [[هوسجه]]، [[نباج]]، [[حفر ابوموسی]]، [[بصره]]، [[اهواز]]، [[بهبهان]]، [[اصطخر]]، [[ابرقوه]]، [[ده شیر]] (فراشاه)، [[یزد]]، [[خرانق]]، [[رباط پشت بام]]، [[نیشابور]]، [[قدمگاه]]، [[ده سرخ]]، [[طوس]]، [[سرخس]]، [[مرو]].<ref>جعفریان، اطلس شیعه، ۱۳۸۷، ص۹۵.</ref>
+
امام پیش از رفتن به [[خراسان]] به داخل [[مسجد النبی (ص)|مسجد پیامبر]] وارد شد و دستش را بر قبر شریف نهاد و فرزندش [[امام جواد علیه السلام|امام جواد]] علیه السلام را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طلب حفاظت براى او کرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وکلا و خدمتکارانم گفته‌ ام که از تو شنوایى داشته باشند و پیرویت کنند.» و به اصحابش او را معرفى کرد که جانشین وى خواهد بود.<ref>الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص ۶۷۸</ref>
[[پرونده:میسر حرکت امام رضا.jpg|250px|thumb|left|مسیر حرکت امام رضا علیه السلام از [[مدینه]] به [[خراسان]]]]
 
مطابق با نقل رجاء بن ابى ضحاك که از طرف [[مامون]] به بردن امام رضا علیه السلام به مرو مامور شده بود امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت خود به عبادت و تهجد و موعظه مردم و روشنگری و پاسخ به سوالات آنها می پرداختند. در گزارش مفصلی که او از برنامه روزانه امام در زمان اقامت در شهرها ارائه می دهد آمده است که امام از موقع بالا آمدن آفتاب تا ظهر به مردم رو می نمود و آنها را [[موعظه]] نموده برایشان حدیث می گفت. او همچنین می گوید:
 
  
:ایشان در هيچ شهری فرود نمى ‏آمد مگر آنكه مردم به نزد او می آمدند و معالم دين خود را از او می پرسیدند و او به آنها جواب می داد و بسيار حديث مي كرد از پدرش از پدرانش از [[على علیه السلام]] از [[رسول خدا صلی الله علیه و آله]] <ref>عيون أخبار الرضا عليه السلام، شیخ صدوق، ‏ج‏2، ص 180-183</ref>
+
'''مسیر حرکت امام به مرو:'''
  
===امام در نیشابور===
+
مسیر حرکت امام رضا و همراهانشان طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: [[مدینه]]، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، [[بصره]]، اهواز، بهبهان، [[اصطخر]]، [[ابرقوه]]، ده شیر (فراشاه)، [[یزد]]، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، [[قدمگاه]]، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.<ref>جعفریان، اطلس شیعه، ۱۳۸۷، ص۹۵.</ref>
از اتفاقات مهم مسیر سفر امام رضا علیه السلام، بیان [[حدیث سلسله الذهب]] است. مطابق با نقلی از این حدیث که اسحق بن راهويه راوی آن است هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به نيشابور آمد و خواست كه از نيشابور بسوى [[خراسان]] و نزد [[مأمون]] بيرون رود اصحاب حديث گرد او اجتماع كرده و عرض كردند يا ابن رسول اللَّه تو از نزد ما كوچ ميكنى و حديث نميكنى ما را بحديثى كه ما آن حديث را از تو استفاده و ضبط كنيم؟<br>
+
[[پرونده:میسر حرکت امام رضا.jpg|thumb|left|مسیر حرکت امام رضا علیه‌السلام از [[مدینه]] به [[خراسان]]]]
آن جناب در ميان عمارى نشسته بود سر از عمارى بيرون كرد و فرمود: از پدرم [[موسى بن جعفر]] (علیه السلام) شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم [[جعفر بن محمد]] (علیه السلام) شنيدم كه مي فرمود از پدر بزرگوارم [[امام باقر(ع)|محمد بن على]] (علیه السلام) شنيدم كه مي فرمود از پدر بزرگوارم [[على بن الحسين]] (علیه السلام) شنيدم كه مي فرمود از پدر بزرگوارم [[حسين بن على]] (علیه السلام) شنيدم كه مي فرمود از پدر بزرگوارم [[على بن ابى طالب]] (علیه السلام) شنيدم كه مي فرمود از [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله) شنيدم كه مي فرمود از [[جبرئيل]] (سلام الله)  شنيدم كه مي گفت از خداوند عز و جل شنيدم كه مي فرمود:<br>
+
مطابق با نقل رجاء بن ابى ضحاک که از طرف [[مامون|مأمون]] به بردن امام رضا علیه السلام به مرو مامور شده بود، امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت خود به [[عبادت]] و [[تهجد]] و [[موعظه]] مردم و روشنگری و پاسخ به سوالات آنها می پرداختند. در گزارش مفصلی که او از برنامه روزانه امام در زمان اقامت در شهرها ارائه می دهد آمده است که امام از موقع بالا آمدن آفتاب تا ظهر به مردم رو می نمود و آنها را موعظه نموده برایشان [[حدیث]] می گفت. او همچنین می گوید: ایشان در هیچ شهری فرود نمى ‏آمد مگر آنکه مردم به نزد او می آمدند و معالم [[دین]] خود را از او می پرسیدند و او به آنها جواب می داد و بسیار از پدرانش حدیث نقل می کرد.<ref>عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ‏ج‏۲، ص ۱۸۰-۱۸۳</ref>
«لا اله الا الله‏ قلعه من است پس هر كسى داخل شود در قلعه من ايمن است از عذاب من» و چون راحله قدرى راه پيمود، آن جناب فرمود: بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله‏ <ref>عيون أخبار الرضا عليه السلام / ترجمه آقا نجفى، ج‏2، ص 375</ref>
 
  
ابن صباغ می گوید: نويسندگان صاحب قلم و دوات كه اين [[حديث]] را آنروز مي نوشتند شمارش کردند بيشتر از بيست هزار نفر بودند.<ref>الفصول المهمة في معرفة الأئمة، ابن صباغ، على بن محمد، دار الحديث‏، قم‏، 1422 ه. ق‏، ‏ج‏2، ص 1003</ref>
+
'''امام رضا در نیشابور:'''
  
==امام و مساله ولایتعدی==
+
از اتفاقات مهم مسیر سفر امام رضا علیه السلام، بیان [[حدیث سلسلة الذهب]] است. مطابق با نقلی از این [[حدیث]] که اسحاق بن راهویه راوی آن است، هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به نیشابور آمد و خواست که از نیشابور بسوى [[خراسان]] و نزد [[مأمون]] بیرون رود، اصحاب حدیث گرد او اجتماع کرده و عرض کردند: یا ابن رسول اللَّه، تو از نزد ما کوچ میکنى و حدیث نمیکنى ما را بحدیثى که ما آن حدیث را از تو استفاده و ضبط کنیم؟<br>آن جناب در میان عمارى نشسته بود سر از عمارى بیرون کرد و فرمود: از پدرم [[موسى بن جعفر]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[جعفر بن محمد]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[امام باقر(ع)|محمد بن على]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[امام حسین|على بن الحسین]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[امام حسین|حسین بن على]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم [[على بن ابى طالب]] (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود از [[جبرئیل]] (سلام الله)  شنیدم که می فرمود از [[خداوند]] عز و جل شنیدم که می فرمود:
مهمترین فصل تاریخى زندگى امام رضا علیه السّلام [[ولایتعهدى امام رضا علیه السلام | جریان ولایتعهدى]] آن حضرت است. جریانی که به موجب آن حضرت مجبور شدند از شهر [[مدینه]] به مرو سفر کنند و پس از مدتی و با کینه [[مأمون]] به [[شهادت]] برسند.  
+
«کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛ لا اله الا الله‏ قلعه من است، پس هر کسى داخل شود در قلعه من ایمن است از عذاب من» و چون راحله قدرى راه پیمود، آن جناب فرمود: بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله». <ref>عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه آقا نجفى، ج‏۲، ص ۳۷۵</ref>
  
پس از آنکه امام به مرو رسیدند، مأمون دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر این نیروهاى مسلح با بقیه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى كه مأمون در صفّ مقدم استقبال كنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقیه وزرا و مستشاران او بودند.  پس از مستقر شدن امام در مرو، مأمون رسما خلافت را به امام عرضه كرد و از حضرت درخواست كرد كه آن را به عهده بگیرد. اما امام كاملا از قصد مأمون آگاهى داشت. چرا که مأمون  براى رسیدن به خلافت برادرش [[امین(خلیفه عباسی)|امین]] را كشته بود و [[بغداد]] را خراب كرده بود. به همین دلیل به او گفتند: «اگر این [[خلافت]] مال تو است جایز نیست خودت را خلع كنى و لباسى را كه [[خدا]] به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست چیزى كه مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»<ref>باقر شریف قرشی، پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج2، ص451 و 452</ref>
+
ابن صباغ می گوید: نویسندگانِ صاحب قلم و دوات که این [[حدیث]] را آنروز می نوشتند شمارش کردند، بیشتر از بیست هزار نفر بوده اند.<ref>الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن صباغ، على بن محمد، دار الحدیث‏، قم‏، ۱۴۲۲ ه. ق‏، ‏ج‏۲، ص ۱۰۰۳</ref>
  
===تحمیل ولایتعهدی به امام===
+
==ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام==
پس از نپذیرفتن خلافت توسط امام، مأمون به امام پیشنهاد ولایتعهدی را داد. اما امام این پیشنهاد مأمون را نیز نپذیرفتند. لیکن به هر روى اصرار مأمون در مسأله پذیرش ولایتعهدى از طرف امام رضا علیه السّلام توأم با تهدید قتل آن حضرت در صورت مخالفت، امام را در وضعیتى قرار داد كه از پذیرفتن آن ناچار بود. <ref> مقاتل الطالبیین، ص 375</ref> امام انگیزه مأمون را در دیدار با او، این چنین بیان می کنند:«از این طریق تو (مأمون) مى ‌خواهى مردم بگویند كه على بن موسى الرضا خود را از دنیا كنار نكشید، بلكه [[دنیا]] بود كه خود را از او كنار كشید، آیا نمى‌ بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به [[خلافت]] قبول كرد؟»
+
مهمترین فصل تاریخى زندگى امام رضا علیه السّلام، جریان [[ولایتعهدى امام رضا علیه السلام|ولایتعهدى]] آن حضرت است. جریانی که به موجب آن، حضرت رضا مجبور شدند از شهر [[مدینه]] به مرو [[خراسان]] سفر کنند. پس از آنکه امام به مرو رسیدند، [[مأمون]] دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر این نیروهاى مسلح با بقیه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى که مأمون در صفّ مقدم استقبال کنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقیه وزرا و مستشاران او بودند. پس از مستقر شدن امام در مرو، مأمون رسما [[خلافت]] را به امام عرضه کرد و از حضرت درخواست کرد که آن را به عهده بگیرد. اما امام کاملا از قصد مأمون آگاهى داشت؛ چرا که مأمون  براى رسیدن به خلافت، برادرش [[امین(خلیفه عباسی)|امین]] را کشته بود و [[بغداد]] را خراب کرده بود. به همین دلیل امام رضا به او گفتند: «اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که [[خدا]] به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست، چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»<ref>باقر شریف قرشی، پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۲</ref>
  
مأمون پس از رد پیشنهاد ولایتعهدی از طرف امام رضا (علیه اسلام) عصبانی شد و به حضرت گفت: «تو همیشه مرا به كارى وادار مى‌ كنى كه از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوكت من باك ندارى و خود را ایمن مى ‌دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول كنى، یا اینكه تو را به قبول آن مجبور مى ‌كنم. تو باید این كار را بكنى وگرنه گردنت را می زنم». <ref>امالى صدوق، ص 43؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 140</ref>»
+
پس از نپذیرفتن خلافت توسط امام، مأمون به امام پیشنهاد [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] را داد. اما امام این پیشنهاد مأمون را نیز نپذیرفتند. لیکن به هر روى اصرار مأمون در مسأله پذیرش ولایتعهدى از طرف امام رضا علیه السّلام توأم با تهدید قتل آن حضرت در صورت مخالفت، امام را در وضعیتى قرار داد که از پذیرفتن آن ناچار بود.<ref> مقاتل الطالبیین، ص ۳۷۵</ref> امام انگیزه مأمون را در دیدار با او، این چنین بیان می کنند: «از این طریق تو (مأمون) مى ‌خواهى مردم بگویند که على بن موسى الرضا خود را از [[دنیا]] کنار نکشید، بلکه دنیا بود که خود را از او کنار کشید، آیا نمى‌ بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد؟».
  
نهایتاً امام با شروط زیر ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند:
+
مأمون پس از رد پیشنهاد ولایتعهدی از طرف امام رضا (علیه اسلام) عصبانی شد و به حضرت گفت: «تو همیشه مرا به کارى وادار مى‌ کنى که از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن مى ‌دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول کنى، یا اینکه تو را به قبول آن مجبور مى ‌کنم. تو باید این کار را بکنى وگرنه گردنت را می زنم».<ref>امالى صدوق، ص ۴۳؛ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰</ref>
  
#احدى را به عنوان والى در كار دولتى منصوب نكند.
+
نهایتاً امام با این شروط ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند: امام احدى را به عنوان والى در کار دولتى منصوب نکند؛ هیچ کس را عزل نکند؛ هیچ رسمى را نقض نکند و در امور دولتى مشاورى از دور باشد.<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰</ref>
#هیچ كس را عزل نكند.
 
#هیچ رسمى را نقض نكند.
 
#در امور دولتى مشاورى از دور باشد<ref>عیون اخبار الرضا، ج ص 140</ref>.
 
  
ولايت‏عهدى بين امام رضا عليه السلام و مأمون در اسنادی رسمى هم نوشته شد و امام و مأمون آن را امضا كردند و بزرگان و دولتمردان شاهد آن بودند و به وسيله گروهى از مورخين نقل شده است.<ref>پژوهشى دقيق در زندگانى امام على بن موسى الرضا عليه السلام، باقر شريف‏ قرشی، ج‏2، ص457</ref> (مراجعه شود به [[سند ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام )]])
+
ولایت‏عهدى بین امام رضا علیه السلام و مأمون در اسنادی رسمى هم نوشته شد و امام و مأمون آن را امضا کردند و بزرگان و دولتمردان شاهد آن بودند و به وسیله گروهى از مورخین نقل شده است.<ref>پژوهشى دقیق در زندگانى امام على بن موسى الرضا علیه السلام، باقر شریف‏ قرشی، ج‏۲، ص۴۵۷</ref> (مراجعه شود به [[سند ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام )|سند ولایتعهدی امام رضا علیه السلام]])
  
 
پس از آن مأمون مجلسی ترتیب داد که در آن مجلس بزرگان و درباریان و مردم با امام رضا (علیه السلام) [[بیعت]] کردند و مامون دستور داد که لباس سیاه که شعار [[عباسیان]] بود را از تن در آورده و لباس سبز بپوشند.
 
پس از آن مأمون مجلسی ترتیب داد که در آن مجلس بزرگان و درباریان و مردم با امام رضا (علیه السلام) [[بیعت]] کردند و مامون دستور داد که لباس سیاه که شعار [[عباسیان]] بود را از تن در آورده و لباس سبز بپوشند.
  
مأمون سپس دستور داد سكه به نام آن حضرت زدند و به مباركى آن روز دختر عموى اسحق بن موسى را به همسرى اسحاق درآورد و به او فرمان داد تا به عنوان [[امير الحاج|امير الحاجى]] با عده ای از مردم به [[خانه خدا]] مشرف شده و در هر شهرى كه وارد مى ‏شود برای مردم [[خطبه]] بنام آن حضرت بخواند.<ref>الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 261 و 262</ref>
+
مأمون سپس دستور داد سکه به نام آن حضرت زدند و به مبارکى آن روز، دختر عموى اسحق بن موسى را به همسرى اسحاق درآورد و به او فرمان داد تا به عنوان [[امیر الحاج|امیر الحاجى]] با عده ای از مردم به [[خانه خدا]] مشرف شده و در هر شهرى که وارد مى ‏شود برای مردم [[خطبه]] بنام آن حضرت بخواند.<ref>الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏۲، ص ۲۶۱ و ۲۶۲</ref>
 
 
==عصر ولایتعهدی امام==
 
در زمان ولایتعهدی امام اتفاقاتی به شرح زیر رخ داد:
 
 
 
#دیدار با شعرای معروف زمان مانند [[دعبل خزاعی]]
 
#بخشیدن و انفاق هر آنچه [[عباسیان]] در [[خراسان]] به حضرت داده بودند به فقرا و محرومین
 
#شورش زید بن [[موسی بن جعفر|موسی]] بن جعفر ملقب به زیدالنار و دستگیره شدن او . مأمون به سبب امام رضا (علیه السلام) او را بخشید.
 
#در سال 201 هجری [[مأمون]] به امام اصرار کرد تا [[نماز عید فطر|نماز عید]] آن سال را با مردم، ایشان بخوانند. امام به شرط خواندن نماز به شیوه [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله و سلم) و [[امام علی]] علیه اسلام پذیرفتند. در روز عید امام با شیوه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) راهی نماز عید شدند، درحالی که تمام مردم شهر و بزرگان کشوری و لشکری ایشان را [[تکبیر]]گویان همراهی می کردند. مامون از جمعیتی که همراه امام شده بودند، به هراس افتاد و به توصیه وزیرش سهل، امام را در نیمه راه بازگرداند.
 
#طلب باران برای مردم با خواندن [[نماز باران]] به همراه مردم، در سالی که خشکسالی شده بود. این عمل امام، ترس مأمون و عباسیان از جایگاه امام در نزد مردم را بیشتر کرد. پس از این عمل مأمون دادن ولایتعهدی به امام را یک اشتباه دانست و گفت:«. . . . حال كه او را ولیعهد خود كردیم و مرتكب خطایى شدیم و با بلند نمودنش خود را مشرف بر هلاك كردیم، اكنون جایز نیست در امر او سستى به خرج دهیم و احتیاج داریم كه اندك اندك فرودش آریم تا در نظر ملت جلوه دهیم كه او لیاقت این امر را ندارد، سپس فكرى به حالش كنیم كه مادّه بلا را از ما قطع كند و از فكرش خلاص شویم‌‌!<ref> عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 169</ref>»
 
  
==اوضاع علمی زمان امام رضا علیه‌السلام==
+
در زمان [[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی]] امام رضا (علیه السلام) اتفاقاتی به شرح زیر رخ داد:
  
در قرن دوم هـ. ق كه [[امام رضا]] علیه‌السلام می‌زیستند، مراكز علمی رو به فزونی گذاشت. مدارس مختلف در همه علوم و به همه زبان‌ها و میان همه گروه‌ها پا گرفت. مدارس از جویندگان دانش در سطوح مختلف علمی و دین  پر شد. به خصوص در زمان [[هارون الرشید]] و مأمون و در زمان امامت [[امام صادق|امام جعفرصادق]] علیه‌السلام و [[امام کاظم|امام موسی كاظم]] علیه‌السلام و امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام.  
+
*دیدار امام با شعرای معروف زمان مانند [[دعبل خزاعی]]
 +
*بخشیدن و [[انفاق]] هر آنچه [[عباسیان]] در [[خراسان]] به حضرت رضا داده بودند به فقرا و محرومین
 +
*شورش زید بن [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسی بن جعفر]] ملقب به زیدالنار و دستگیره شدن او. مأمون به سبب امام رضا (علیه السلام) او را بخشید.
 +
*مأمون دانشمندان دیگر ادیان را جمع مى کرد و آنگاه امام رضا علیه‌السلام را نیز برای مناظره با ایشان احضار مى کرد. آنان از امام پرسش مى کردند و آن حضرت یکى پس از دیگرى آنان را در مباحثات علمی شکست مى داد.
 +
*در سال ۲۰۱ هجری، [[مأمون]] به امام اصرار کرد تا [[نماز عید فطر|نماز عید فطر]] آن سال را با مردم، ایشان بخوانند. امام به شرط خواندن نماز به شیوه [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله) و [[امام علی]] (علیه اسلام) پذیرفتند. در روز عید، امام با شیوه رسول خدا راهی نماز عید شدند، درحالی که تمام مردم شهر و بزرگان کشوری و لشکری ایشان را [[تکبیر]] گویان همراهی می کردند. مامون از جمعیتی که همراه امام شده بودند، به هراس افتاد و به توصیه وزیرش سهل، امام را در نیمه راه بازگرداند.
 +
*طلب باران برای مردم با خواندن [[نماز باران]] به همراه مردم، در سالی که خشکسالی شده بود. این عمل امام، ترس مأمون و عباسیان از جایگاه امام در نزد مردم را بیشتر کرد. پس از این عمل، مأمون دادن ولایتعهدی به امام را یک اشتباه دانست و گفت: «... حال که او را ولیعهد خود کردیم و مرتکب خطایى شدیم و با بلند نمودنش، خود را مشرف بر هلاک کردیم، اکنون جایز نیست در امر او سستى به خرج دهیم و احتیاج داریم که اندک اندک فرودش آریم تا در نظر ملت جلوه دهیم که او لیاقت این امر را ندارد، سپس فکرى به حالش کنیم که بلا را از ما قطع کند و از فکرش خلاص شویم‌‌!»<ref> عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۹</ref>
  
حضرت امام رضا علیه‌السلام در زمان [[منصور(خلیفه عباسی)|منصور]] به دنیا آمدند و در زمان خلافت [[مهدی(خلیفه عباسی)|مهدی]]، [[هادی(خلیفه عباسی)|هادی]]، هارون الرشید و مأمون زندگی كردند و این زمانی بود كه فرهنگ و فكر اسلامی به خوبی پایه گرفته بود و در آن زمان مؤسسین مذاهب فقهی مختلفی نیز زندگی می‌كردند.
+
==شهادت امام رضا علیه‌السلام==
 +
[[پرونده:Mazar.jpg|210px|thumb|left|سومین سنگ مزار از جنس سنگ مرمر بسیار نفیس، با ابعاد ۲/۲۰ در ۱/۱۰ متر، که سال ۱۳۷۹ شمسی طراحی شد.]]
 +
«[[شهادت امام رضا علیه السلام]]» بنا به قول مشهور در بین [[شیعه]]، در روز ۳۰ [[صفر]] سال ۲۰۳ هجری واقع گردیده است و این، گفتار [[شیخ مفید]] در «[[الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد (کتاب)|الارشاد]]» نیز می باشد.<ref> الارشاد (شیخ مفید)، ص ۵۹۱.</ref>
  
امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام پناه اهل فكر و معرفت بودند و با علمای [[فلسفه]] به مناظره و بحث می‌پرداختند و در حالی كه اهل [[فقه]] و شرع را هدایت و توجیه می‌كردند به محور آن‌ها تبدیل شده بودند.<ref>گوشه‌ای از زندگانی [[امام رضا]] علیه‌السلام، ع شریعتی، گلستان قرآن، ش 106، 1380.</ref>
+
آن حضرت توسط [[مامون|مأمون]] خلیفه عباسی و با خورانده شدن انگور یا انار مسموم در ۵۵ سالگی به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند. رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] و [[ائمه اطهار]] علیهم السلام، پیش بینی شده بود.
 
 
مامون دانشمندان دیگر ادیان را جمع مى كرد و آنگاه امام رضا علیه‌السلام را نیز احضار مى كرد. آنان از امام پرسش مى كردند و آن حضرت یكى پس از دیگرى آنان را در مباحثات علمی شكست مى داد.
 
 
 
==شهادت امام رضا علیه السلام==
 
شهادت [[امام رضا علیه السلام]] بنابه قول مشهور در بین شیعه در روز 30 [[صفر]] سال 203 هجری قمری واقع گردیده است. آن حضرت توسط [[مامون]] خلیفه عباسی و با خورانده شدن سم به شهادت رسیدند.
 
[[پرونده:Mazar.jpg|250px|thumb|left|سومین سنگ مزار از جنس سنگ مرمر بسیار نفیس، به رنگ سبز چمنی با ابعاد 2/20 در 1/10 متر و قطر 90 سانتی‌متر که سال 1379 شمسی طراحی شد]]
 
برای تفصیل در این مورد این مقاله را ببینید: [[شهادت امام رضا علیه السلام]]
 
  
 +
پیکر مطهر امام علیه السلام به دستور مأمون، در بقعه هارونیه (محل دفن [[هارون الرشید]]) در روستای سناباد به خاک سپرده شد که بعدا به «[[مشهد|مشهد الرضا]]» معروف گردید.
 
==اخلاق امام رضا علیه‌السلام==
 
==اخلاق امام رضا علیه‌السلام==
در مورد آن حضرت گفته اند: ایشان از عابدترین مردم در زمان خود و بالاترین آن‌ها در پارسایی و [[تقوی]] بود، تا جایی كه دشمنان آن حضرت هم بدان معترف بودند و نمی‌توانستند آن را انكار كنند.<ref>گوشه‌ای از زندگانی [[امام رضا]] علیه‌السلام، ع شریعتی، گلستان قرآن، ش 106، 1380.</ref>
+
در مورد آن حضرت گفته اند: ایشان از عابدترین مردم در زمان خود و بالاترین آن‌ها در پارسایی و [[تقوی]] بود، تا جایی که دشمنان آن حضرت هم بدان معترف بودند و نمی‌توانستند آن را انکار کنند.<ref>گوشه‌ای از زندگانی امام رضا علیه‌السلام، شریعتی، گلستان قرآن، ش ۱۰۶، ۱۳۸۰.</ref>
  
از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است كه گفت: «هیچ كس را فاضل تر از ابوالحسن رضا علیه‌السلام ندیده و نشنیده ام. از او چیزهایى دیده ام كه از هیچ كس ندیدم: هرگز ندیدم با سخن گفتن به كسى جفا كند؛ ندیدم كلام كسى را قطع كند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود؛ هیچ‌گاه حاجتى را كه مى توانست  برآورده سازد، رد نمى كرد؛ هرگز پاهایش را پیش روى كسى كه نشسته بود دراز نمى كرد؛ ندیدم به یكى از دوستان یا خادمانش دشنام دهد؛ هرگز ندیدم در خنده اش قهقهه بزند بلكه خنده او [[تبسم]] بود؛ چنان بود كه اگر تنها بود و غذا برایش مى آوردند، غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خویش مى نشانید و با آن‌ها غذا مى خورد؛ شب‌ها كم مى خوابید و بسیار روزه مى گرفت؛ سه روز، [[روزه]] در هر ماه را از دست نمى داد و مى فرمود: این سه روز برابر با روزه یك عمر است؛ بسیار [[صدقه]] پنهانى مى داد».<ref>سيره معصومان، سيد محسن امين، ترجمه على حجتى كرمانى، ج5، ص 144</ref>
+
از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که گفت: «هیچ کس را فاضل تر از ابوالحسن رضا علیه‌السلام ندیده و نشنیده ام. از او چیزهایى دیده ام که از هیچ کس ندیدم: هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسى جفا کند؛ ندیدم کلام کسى را قطع کند، تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود؛ هیچ‌گاه حاجتى را که مى توانست  برآورده سازد رد نمى کرد؛ هرگز پاهایش را پیش روى کسى که نشسته بود دراز نمى کرد؛ ندیدم به یکى از دوستان یا خادمانش دشنام دهد؛ هرگز ندیدم در خنده اش قهقهه بزند، بلکه خنده او [[تبسم]] بود؛ اگر تنها بود و غذا برایش مى آوردند، غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خویش مى نشانید و با آن‌ها غذا مى خورد؛ شب‌ها کم مى خوابید و بسیار [[روزه]] مى گرفت؛ سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمى داد و مى فرمود: این سه روز برابر با روزه یک عمر است؛ و بسیار [[صدقه]] پنهانى مى داد».<ref>سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج۵، ص ۱۴۴</ref>
  
 
==احادیثی از امام رضا علیه‌السلام==
 
==احادیثی از امام رضا علیه‌السلام==
  
*«لایستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛ هیچ بنده‌اى حقیقت ایمانش را کامل نمى‌کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‌شناسى، تدبر نیکو در زندگى و شکیبایى در مصیبت‌ها و بلاها». <ref> [[بحارالانوار]]، ج78، ص 339. </ref>
+
*«لایستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛ هیچ بنده‌اى حقیقت ایمانش را کامل نمى‌کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‌شناسى، تدبر نیکو در زندگى و شکیبایى در مصیبت‌ها و بلاها».<ref> بحارالانوار، ج۷۸، ص ۳۳۹. </ref>
  
*«وَقِّرُوا كِبارَكُم وَارحَمُوا صِغارَكُم وَصِلُوا اَرحامَكُم؛ به بزرگترهايتان [[احترام]] بگذاريد و با كوچكترها مهربان باشيد و [[صله رحم]] نماييد». <ref> عیون اخبارالرضا، ج2، ص 265. </ref>
+
*«وَقِّرُوا کبارَکم وَارحَمُوا صِغارَکم وَصِلُوا اَرحامَکم؛ به بزرگترهایتان [[احترام]] بگذارید و با کوچکترها مهربان باشید و [[صله رحم]] نمایید».<ref> عیون اخبارالرضا، ج۲، ص ۲۶۵. </ref>
  
*«مَنْ کَانَ مِنَّا وَلَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا؛ هر کس خودش را با ما بداند و [[خدا]] را اطاعت نکند از ما نیست». <ref> سفینة البحار، ص98. </ref>
+
*«مَنْ کَانَ مِنَّا وَلَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا؛ هر کس خودش را از ما بداند ولی [[خدا]] را اطاعت نکند، از ما نیست».<ref> سفینة البحار، ص۹۸. </ref>
  
*«اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَالْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَالْاَخُ الشَّقِیقُ؛ امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است». <ref> مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج1، ص69. </ref>
+
*«اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَالْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَالْاَخُ الشَّقِیقُ؛ [[امام]]، مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است».<ref> مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج۱، ص۶۹. </ref>
  
*«اِیَّاکُمْ وَالْحِرْصَ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ؛ از [[حرص]] و [[حسد]] بپرهیزید زیرا این دو امت‌های گذشته را نابود کرده است». <ref> بحارالانوار، ج75، ص346. </ref>
+
*«اِیَّاکُمْ وَالْحِرْصَ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ؛ از [[حرص]] و [[حسد]] بپرهیزید زیرا این دو امت‌های گذشته را نابود کرده است».<ref> بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۴۶. </ref>
  
*«یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوااللهَ فِی نِعَمِ اللهِ عَلَیْکُمْ فَلاتُنْفِرُوهَا عَنْکُمْ بِمَعَاصِیهِ؛ ای مردم [[تقوا]] را درباره‌ی نعمت‌های الهی رعایت کنید و نعمت‌ها را به گناه و [[معصیت]] از خود مرانید». <ref> عیون اخبارالرضا، ج2، ص169. </ref>
+
*«یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوااللهَ فِی نِعَمِ اللهِ عَلَیْکُمْ فَلاتُنْفِرُوهَا عَنْکُمْ بِمَعَاصِیهِ؛ ای مردم [[تقوا]] را درباره‌ی نعمت‌های الهی رعایت کنید و نعمت‌ها را به [[معصیت]] از خود مرانید».<ref> عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۱۶۹. </ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{نمایش فشرده|{{پانویس}}}}
 
{{نمایش فشرده|{{پانویس}}}}
 +
 +
==مطالب مرتبط==
 +
 +
*[[ولادت امام رضا علیه السلام]]
 +
*[[ولایت عهدی امام رضا علیه السلام|ولایتعهدی امام رضا علیه السلام]]
 +
*[[شهادت امام رضا علیه السلام]]
  
 
==آرشیو عکس و تصویر==
 
==آرشیو عکس و تصویر==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۵:۳۵

حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام (۱۴۸-۲۰۳ ق) فرزند امام کاظم (علیه‌السلام)، امام هشتم شیعیان اثنی عشری است. مدت امامت ایشان ۲۰ سال است که همزمان بود با خلافت هارون الرشید، امین و مأمون عباسی.[۱] آن حضرت در سال ۲۰۰ هجری به اصرار و اجبار مأمون از مدینه راهی شهر «مرو» در خراسان محل خلافت این خلیفه عباسی شدند. مأمون حضرت رضا را مجبور به پذیرش عنوان ولایتعهدی کرد و سرانجام در سال ۲۰۳ هجری ایشان را با زهر مسموم نمود و به شهادت رساند. محل دفن بدن مطهر ایشان بعدا به «مشهد الرضا» معروف شد که امروزه زیارتگاه بزرگ شیعیان جهان است.

امام رضا (2).jpg
مقام امام هشتم
نام علی
القاب رضا
کنیه ابوالحسن
پدر امام کاظم علیه السلام
مادر نجمه
زادروز ۱۱ ذی القعده سال ۱۴۸ هجری
زادگاه مدینه
مدت امامت ۲۰ سال
مدت عمر ۵۵ سال
تاریخ شهادت آخر صفر سال ۲۰۳ هجری
علت شهادت مسمومیت توسط زهر
قاتل مأمون عباسی لعنه الله
مدفن مشهد مقدس


معرفی اجمالی

ولادت:

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، فرزند امام کاظم (علیه السلام)، بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال ۱۴۸ قمری[۲] و بنا به قول اندکى دیگر از آنان، در سال ۱۵۳ قمری[۳] در ۱۱ ذى‌ القعده یا ذى الحجه و یا ربیع الاول در شهر مدینه به دنیا آمد.

نام مادر گرامی آن حضرت -که «ام ولد» (کنیز) بوده است- در برخی روایات، نجمه[۴] و در برخى تُکتَم[۵] ذکر شده است. حمیده خاتون (مادر امام کاظم علیه السلام) می‌گوید: وقتی که نجمه به خانه ما راه یافت، پیامبر اسلام را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی ببخش» و همسر او کن و فرمود: «فانه سیُولد منها خیر اهل الارض؛ همانا بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد می‌شود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم کاظم نمودم و از او حضرت رضا به دنیا آمد.[۶]

همسران و فرزندان:

همسر حضرت رضا، بانویی با فضیلت به نام سبیکه (از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله) است، که مادر امام جواد علیه السلام نیز می باشد.[۷] همسر دیگری که برای امام ذکر شده، ام حبیبه از دختران مأمون است که به پیشنهاد مأمون با امام ازدواج کرد.

در شماره و اسامى فرزندان امام علیه السّلام نیز اختلاف است، گروهى آنها را پنج پسر و یک دختر نوشته ‌اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه. امّا شیخ مفید بر این باور است، که امام هشتم علیه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد علیه السّلام نبوده است[۸]، و ابن شهرآشوب و طبرسى در اعلام الورى، نیز بر همین اعتقاد مى ‌باشند.[۹]

کنیه و القاب:

امام کاظم علیه السّلام کنیه «ابوالحسن» را به ایشان عنایت فرمودند[۱۰] و به على بن یقطین گفتند: اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من کنیه خویش را به او داده‌ ام.[۱۱] بدین جهت امام کاظم علیه السّلام را «ابوالحسن اوّل» و امام رضا علیه السّلام را «ابوالحسن ثانی» مى ‌نامند.

حرم امام رضا علیه‌السلام در مشهد مقدس

امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب متعددی می باشند؛ برخى از القاب آن حضرت عبارتند از: رضا، صابر[۱۲]، زکیّ[۱۳]، وافی[۱۴]، سراج اللّه‌[۱۵]، قرّة عین المؤمنین‌[۱۶]، مکیدات الملحدین‌[۱۷]، صدیق[۱۸]، فاضل.[۱۹]

نقش انگشتری:

بر انگشتر حضرت رضا حک شده بوده است «ولى اللّه»[۲۰] و انگشتر دیگرى داشته اند که بر آن نوشته شده: «العزّة للّه».[۲۱] برخی نیز نقش انگشتر ایشان را «ما شاء الله و لا حول و لا قوّة الّا بالله» نوشته اند.[۲۲]

امامت امام رضا علیه‌السلام

با وجود اینکه وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگى موسى بن جعفر علیه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم علیه السّلام جانشینى امام رضا علیه السّلام را از طرف آن حضرت پذیرفتند. شیخ مفید نام دوازده تن از این اصحاب ائمه را که روایاتى در موضوع تعیین امام رضا علیه السّلام به جانشینى پدر بزرگوارش نقل کرده‌ اند، ذکر مى‌کند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، على بن یقطین و محمد بن سنان مى‌ باشند.[۲۳]

با این حال باز به دلیل تقیه و نیز فرصت طلبى اشخاصى که اموالى از طرف‌ امام کاظم علیه السّلام از شیعیان گرفته بودند،[۲۴] و همچنین وجود برخى از روایات نادرست که در آنها علایمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام علیه السّلام، شناسانده بودند، مشکلاتى به وجود آمد.

شیخ طبرسی اشکال اصلی را مربوط به کسانی می داند که در آخرین حبس امام کاظم که منجر به شهادت آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود.[۲۵] این اشخاص با پول هایی از امام که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خریدند و وقتى خبر رحلت امام علیه السّلام به آنها رسید، وفات آن حضرت را انکار کرده و در میان شیعه شایع کردند که امام کاظم علیه السّلام نمرده است؛ زیرا او قائم آل محمّد است.[۲۶]

پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام، دو گرایش عمده به نامهاى «قطعیه» و «واقفیه» پدید آمد. قطعیه رحلت امام کاظم علیه السّلام را تأیید کرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت.[۲۷] اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام کاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا مهدویت آن حضرت باقى ماند.[۲۸] [۲۹] ا‌مام رضا علیه السّلام در روایتى سرنوشت واقفیه را اینگونه بیان فرمودند: «در حیرت زندگى مى‌کنند و نهایت در حال کفر مى ‌میرند.»[۳۰]

سفر به بصره و کوفه:

مطابق با روایتی که راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح نقل نموده است، بعد از شهادت امام کاظم علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش، به بصره و کوفه با طیّ الارض سفر نمود و در جلسه هایی با حضور شیعیان و دانشمندان آنجا به اثبات امامت خود و احتجاج پرداخت. امام در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سکونت گزید و در آنجا با گروهى از مسلمانان جلسه‌اى برگزار کرد. در این جلسه امام به زبانهای مختلف با تعدادی از افراد حاضر در کوفه از ملیت های مختلف به زبان خود آنها سخن گفتند و به سؤالاتشان پاسخ دادند. امام همچنین در آن جلسه جاثلیق مسیحى و رأس الجالوت (رئیس یهودیان) را شرکت دادند و با آنها مناظره نمودند.[۳۱]

خلفای معاصر امام رضا علیه‌السلام

طول مدت امامت حضرت رضا علیه‌السلام مقارن بود با خلافت این سه خلیفه عباسی: هارون الرشید، امین و مأمون.

در عصر هارون الرشید:

آنگونه که از روایات تاریخی بر می آید، دستگاه حاکم به زودی به امامت امام رضا علیه السلام پس از امام کاظم علیه السلام پی می برد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون به قتل امام رضا می کنند. به عنوان نمونه در کتاب "عیون اخبار الرضا" آمده است، یحیی بن خالد که زمینه توطئه قتل امام کاظم علیه السلام را نزد هارون فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده و مدّعی امامت است. هارون گفت: آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟ تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟[۳۲]

زمانی که هارون الرشید امام موسى بن جعفر علیه السلام را کشت، عده‌اى از جاسوسان و رجال امنیتى کشور را براى بررسى امر امام رضا علیه السلام فرستاد تا تمایلات و علایق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا علیه السلام مشغول نشر احکام الهى و تعالیم اسلام و توضیح مطالب پیرامون امامت شد. در این حال بعضى از بزرگان شیعه ترسیدند مبادا از طرف هارون الرشید به او آسیبى برسد. محمد بن سنان می گوید: «من به ابوالحسن الرضا علیه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به این امر شهرت دادى (یعنى اظهار امامت کردى) و جاى پدرت نشستى در حالى که خون شما از شمشیر هارون مى‌ چکد. امام علیه السلام پاسخ داد: مرا بر این کار جرأت داد آنچه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر ابوجهل بتواند یک مو از سر من کم کند من پیغمبر خدا نیستم.» و من به شما مى‌ گویم اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم کند شاهد باشید که من امام نیستم.»[۳۳]

مطابق با برخی روایات، برامکه در ابتلاى امام کاظم و امام رضا علیهما السلام به گرفتاری ها، نقش مهمی داشتند، زیرا آنها هارون الرشید ستمگر را به کینه ‌جویى نسبت به این دو امام واداشتند. امام رضا علیه السلام کاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از این رو بر ضدّ آنها از خدا استمداد کرد. محمد بن فضیل نقل کرده «در سالى که هارون الرشید برامکه را قتل عام کرد و بلا بر آنها نازل شد، ابو الحسن الرضا علیه السلام در عرفات ایستاده بود و دعا مى‌ کرد، سپس سرش را خم کرد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را علیه برامکه نسبت به آنچه با پدرم کردند مى‌ خواندم، امروز خداى متعال دعایم را در باره آنها استجابت کرد. طولى نکشید که بلا بر جعفر و یحیى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد.»[۳۴]

همچنین هارون الرشید پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) که بر ضدّ خلیفه شورش کرده بود فرستاد، به او دستور داد که به خانه‌ هاى علویان حمله برد و تمام جامه ‌ها و جواهرات زنانشان را غارت کند و براى آنها هیچ جامه‌اى را باقى نگذارد مگر یک جامه براى هر کدام از آنها. جلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله کرد. پس امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد، از جمله دختران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خانواده‌ اش را در یک اطاق، سپس دم در خانه ایستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نیست، من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت کنم، درست همان گونه که هارون الرشید دستور داده است. امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مى‌دهم. من به خدا قسم مى‌خورم که همه چیزهایى را که پوشیده‌ اند بگیرم. امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ‌ها و زینت آلات و حتى گوشواره‌ ها و خلخال ها و دکمه ‌هاى زنان علوى را جمع‌ آورى کرد و به دست جلودى داد تا آنها را به هارون الرشید تسلیم کند.[۳۵]

در عصر امین عباسی:

محمد امین عباسی پس از مرگ پدرش هارون، عهده ‌دار رهبرى مسلمانان شد، و طبق رأى قاطع مورّخان، او صلاحیت چنین پست بالایى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و شهوات نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با مأمون بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا علیه السلام فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.

در عصر مأمون عباسی:

مأمون را می توان از قدرتمندترین و دانشمندترین خلفای عباسی دانست. خلیفه‌ای که برخلاف پیشینیانش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقه‌ی وافری به علم و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب عباسی می‌دانست که وجود ائمه اطهار علیهم السلام برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی می‌کردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام بود. با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون و نیز سخنان خود امام رضا علیه السلام در این مورد، می توان اهداف مأمون از انجام این عمل را در موارد زیر خلاصه کرد: جذب یاران و شیعیان امام به طرف خود، پذیرفتن مشروعیت حکومت عباسیان توسط علویان، کنترل اعمال و رفتار امام رضا علیه السلام، کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شیعیانشان و سرکوب قیام های علویان.

سفر امام رضا علیه‌السلام به خراسان

شیخ کلینی از یاسر خادم و ریّان بن صلت نقل کرده که: وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مأمون استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به خراسان بیاید. امام رضا علیه السلام به عللى تمسک مى‏ فرمود و عذر می خواست، اما مأمون پیوسته به آن حضرت نامه می نوشت تا آن حضرت دانست که چاره ‏اى ندارد و او دست بردار نیست، لذا از مدینه بیرون شد.[۳۶]

وداع با خانواده:

شیخ صدوق از معول سجستانى آورده: «زمانى که براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیکى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) وارد حرم شد، او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گریه مى‌ کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.»[۳۷]

افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از حسن بن على وشّاء نقل شده که امام به او فرمودند: «موقعى که مى‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانواده‌ام را جمع کرده و دستور دادم براى من گریه کنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.»[۳۸]

چنین برخوردهایى بى‌ تردید مى ‌توانست کسانى را که درک درستى داشتند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است‌.[۳۹]

امام پیش از رفتن به خراسان به داخل مسجد پیامبر وارد شد و دستش را بر قبر شریف نهاد و فرزندش امام جواد علیه السلام را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طلب حفاظت براى او کرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وکلا و خدمتکارانم گفته‌ ام که از تو شنوایى داشته باشند و پیرویت کنند.» و به اصحابش او را معرفى کرد که جانشین وى خواهد بود.[۴۰]

مسیر حرکت امام به مرو:

مسیر حرکت امام رضا و همراهانشان طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۴۱]

مسیر حرکت امام رضا علیه‌السلام از مدینه به خراسان

مطابق با نقل رجاء بن ابى ضحاک که از طرف مأمون به بردن امام رضا علیه السلام به مرو مامور شده بود، امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت خود به عبادت و تهجد و موعظه مردم و روشنگری و پاسخ به سوالات آنها می پرداختند. در گزارش مفصلی که او از برنامه روزانه امام در زمان اقامت در شهرها ارائه می دهد آمده است که امام از موقع بالا آمدن آفتاب تا ظهر به مردم رو می نمود و آنها را موعظه نموده برایشان حدیث می گفت. او همچنین می گوید: ایشان در هیچ شهری فرود نمى ‏آمد مگر آنکه مردم به نزد او می آمدند و معالم دین خود را از او می پرسیدند و او به آنها جواب می داد و بسیار از پدرانش حدیث نقل می کرد.[۴۲]

امام رضا در نیشابور:

از اتفاقات مهم مسیر سفر امام رضا علیه السلام، بیان حدیث سلسلة الذهب است. مطابق با نقلی از این حدیث که اسحاق بن راهویه راوی آن است، هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به نیشابور آمد و خواست که از نیشابور بسوى خراسان و نزد مأمون بیرون رود، اصحاب حدیث گرد او اجتماع کرده و عرض کردند: یا ابن رسول اللَّه، تو از نزد ما کوچ میکنى و حدیث نمیکنى ما را بحدیثى که ما آن حدیث را از تو استفاده و ضبط کنیم؟
آن جناب در میان عمارى نشسته بود سر از عمارى بیرون کرد و فرمود: از پدرم موسى بن جعفر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم جعفر بن محمد (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم محمد بن على (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم على بن الحسین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم حسین بن على (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود از جبرئیل (سلام الله) شنیدم که می فرمود از خداوند عز و جل شنیدم که می فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛ لا اله الا الله‏ قلعه من است، پس هر کسى داخل شود در قلعه من ایمن است از عذاب من» و چون راحله قدرى راه پیمود، آن جناب فرمود: بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله». [۴۳]

ابن صباغ می گوید: نویسندگانِ صاحب قلم و دوات که این حدیث را آنروز می نوشتند شمارش کردند، بیشتر از بیست هزار نفر بوده اند.[۴۴]

ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام

مهمترین فصل تاریخى زندگى امام رضا علیه السّلام، جریان ولایتعهدى آن حضرت است. جریانی که به موجب آن، حضرت رضا مجبور شدند از شهر مدینه به مرو خراسان سفر کنند. پس از آنکه امام به مرو رسیدند، مأمون دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر این نیروهاى مسلح با بقیه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى که مأمون در صفّ مقدم استقبال کنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقیه وزرا و مستشاران او بودند. پس از مستقر شدن امام در مرو، مأمون رسما خلافت را به امام عرضه کرد و از حضرت درخواست کرد که آن را به عهده بگیرد. اما امام کاملا از قصد مأمون آگاهى داشت؛ چرا که مأمون براى رسیدن به خلافت، برادرش امین را کشته بود و بغداد را خراب کرده بود. به همین دلیل امام رضا به او گفتند: «اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که خدا به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست، چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»[۴۵]

پس از نپذیرفتن خلافت توسط امام، مأمون به امام پیشنهاد ولایتعهدی را داد. اما امام این پیشنهاد مأمون را نیز نپذیرفتند. لیکن به هر روى اصرار مأمون در مسأله پذیرش ولایتعهدى از طرف امام رضا علیه السّلام توأم با تهدید قتل آن حضرت در صورت مخالفت، امام را در وضعیتى قرار داد که از پذیرفتن آن ناچار بود.[۴۶] امام انگیزه مأمون را در دیدار با او، این چنین بیان می کنند: «از این طریق تو (مأمون) مى ‌خواهى مردم بگویند که على بن موسى الرضا خود را از دنیا کنار نکشید، بلکه دنیا بود که خود را از او کنار کشید، آیا نمى‌ بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد؟».

مأمون پس از رد پیشنهاد ولایتعهدی از طرف امام رضا (علیه اسلام) عصبانی شد و به حضرت گفت: «تو همیشه مرا به کارى وادار مى‌ کنى که از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن مى ‌دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول کنى، یا اینکه تو را به قبول آن مجبور مى ‌کنم. تو باید این کار را بکنى وگرنه گردنت را می زنم».[۴۷]

نهایتاً امام با این شروط ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند: امام احدى را به عنوان والى در کار دولتى منصوب نکند؛ هیچ کس را عزل نکند؛ هیچ رسمى را نقض نکند و در امور دولتى مشاورى از دور باشد.[۴۸]

ولایت‏عهدى بین امام رضا علیه السلام و مأمون در اسنادی رسمى هم نوشته شد و امام و مأمون آن را امضا کردند و بزرگان و دولتمردان شاهد آن بودند و به وسیله گروهى از مورخین نقل شده است.[۴۹] (مراجعه شود به سند ولایتعهدی امام رضا علیه السلام)

پس از آن مأمون مجلسی ترتیب داد که در آن مجلس بزرگان و درباریان و مردم با امام رضا (علیه السلام) بیعت کردند و مامون دستور داد که لباس سیاه که شعار عباسیان بود را از تن در آورده و لباس سبز بپوشند.

مأمون سپس دستور داد سکه به نام آن حضرت زدند و به مبارکى آن روز، دختر عموى اسحق بن موسى را به همسرى اسحاق درآورد و به او فرمان داد تا به عنوان امیر الحاجى با عده ای از مردم به خانه خدا مشرف شده و در هر شهرى که وارد مى ‏شود برای مردم خطبه بنام آن حضرت بخواند.[۵۰]

در زمان ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) اتفاقاتی به شرح زیر رخ داد:

  • دیدار امام با شعرای معروف زمان مانند دعبل خزاعی
  • بخشیدن و انفاق هر آنچه عباسیان در خراسان به حضرت رضا داده بودند به فقرا و محرومین
  • شورش زید بن موسی بن جعفر ملقب به زیدالنار و دستگیره شدن او. مأمون به سبب امام رضا (علیه السلام) او را بخشید.
  • مأمون دانشمندان دیگر ادیان را جمع مى کرد و آنگاه امام رضا علیه‌السلام را نیز برای مناظره با ایشان احضار مى کرد. آنان از امام پرسش مى کردند و آن حضرت یکى پس از دیگرى آنان را در مباحثات علمی شکست مى داد.
  • در سال ۲۰۱ هجری، مأمون به امام اصرار کرد تا نماز عید فطر آن سال را با مردم، ایشان بخوانند. امام به شرط خواندن نماز به شیوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امام علی (علیه اسلام) پذیرفتند. در روز عید، امام با شیوه رسول خدا راهی نماز عید شدند، درحالی که تمام مردم شهر و بزرگان کشوری و لشکری ایشان را تکبیر گویان همراهی می کردند. مامون از جمعیتی که همراه امام شده بودند، به هراس افتاد و به توصیه وزیرش سهل، امام را در نیمه راه بازگرداند.
  • طلب باران برای مردم با خواندن نماز باران به همراه مردم، در سالی که خشکسالی شده بود. این عمل امام، ترس مأمون و عباسیان از جایگاه امام در نزد مردم را بیشتر کرد. پس از این عمل، مأمون دادن ولایتعهدی به امام را یک اشتباه دانست و گفت: «... حال که او را ولیعهد خود کردیم و مرتکب خطایى شدیم و با بلند نمودنش، خود را مشرف بر هلاک کردیم، اکنون جایز نیست در امر او سستى به خرج دهیم و احتیاج داریم که اندک اندک فرودش آریم تا در نظر ملت جلوه دهیم که او لیاقت این امر را ندارد، سپس فکرى به حالش کنیم که بلا را از ما قطع کند و از فکرش خلاص شویم‌‌!»[۵۱]

شهادت امام رضا علیه‌السلام

سومین سنگ مزار از جنس سنگ مرمر بسیار نفیس، با ابعاد ۲/۲۰ در ۱/۱۰ متر، که سال ۱۳۷۹ شمسی طراحی شد.

«شهادت امام رضا علیه السلام» بنا به قول مشهور در بین شیعه، در روز ۳۰ صفر سال ۲۰۳ هجری واقع گردیده است و این، گفتار شیخ مفید در «الارشاد» نیز می باشد.[۵۲]

آن حضرت توسط مأمون خلیفه عباسی و با خورانده شدن انگور یا انار مسموم در ۵۵ سالگی به شهادت رسیدند. رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام، پیش بینی شده بود.

پیکر مطهر امام علیه السلام به دستور مأمون، در بقعه هارونیه (محل دفن هارون الرشید) در روستای سناباد به خاک سپرده شد که بعدا به «مشهد الرضا» معروف گردید.

اخلاق امام رضا علیه‌السلام

در مورد آن حضرت گفته اند: ایشان از عابدترین مردم در زمان خود و بالاترین آن‌ها در پارسایی و تقوی بود، تا جایی که دشمنان آن حضرت هم بدان معترف بودند و نمی‌توانستند آن را انکار کنند.[۵۳]

از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که گفت: «هیچ کس را فاضل تر از ابوالحسن رضا علیه‌السلام ندیده و نشنیده ام. از او چیزهایى دیده ام که از هیچ کس ندیدم: هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسى جفا کند؛ ندیدم کلام کسى را قطع کند، تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود؛ هیچ‌گاه حاجتى را که مى توانست برآورده سازد رد نمى کرد؛ هرگز پاهایش را پیش روى کسى که نشسته بود دراز نمى کرد؛ ندیدم به یکى از دوستان یا خادمانش دشنام دهد؛ هرگز ندیدم در خنده اش قهقهه بزند، بلکه خنده او تبسم بود؛ اگر تنها بود و غذا برایش مى آوردند، غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خویش مى نشانید و با آن‌ها غذا مى خورد؛ شب‌ها کم مى خوابید و بسیار روزه مى گرفت؛ سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمى داد و مى فرمود: این سه روز برابر با روزه یک عمر است؛ و بسیار صدقه پنهانى مى داد».[۵۴]

احادیثی از امام رضا علیه‌السلام

  • «لایستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛ هیچ بنده‌اى حقیقت ایمانش را کامل نمى‌کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‌شناسى، تدبر نیکو در زندگى و شکیبایى در مصیبت‌ها و بلاها».[۵۵]
  • «وَقِّرُوا کبارَکم وَارحَمُوا صِغارَکم وَصِلُوا اَرحامَکم؛ به بزرگترهایتان احترام بگذارید و با کوچکترها مهربان باشید و صله رحم نمایید».[۵۶]
  • «مَنْ کَانَ مِنَّا وَلَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا؛ هر کس خودش را از ما بداند ولی خدا را اطاعت نکند، از ما نیست».[۵۷]
  • «اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَالْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَالْاَخُ الشَّقِیقُ؛ امام، مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است».[۵۸]
  • «اِیَّاکُمْ وَالْحِرْصَ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ؛ از حرص و حسد بپرهیزید زیرا این دو امت‌های گذشته را نابود کرده است».[۵۹]
  • «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوااللهَ فِی نِعَمِ اللهِ عَلَیْکُمْ فَلاتُنْفِرُوهَا عَنْکُمْ بِمَعَاصِیهِ؛ ای مردم تقوا را درباره‌ی نعمت‌های الهی رعایت کنید و نعمت‌ها را به معصیت از خود مرانید».[۶۰]

پانویس


  1. الطبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ه‍.ق، صص۴۱-۴۲.
  2. . الکافى، ج ۱، ص ۴۸۶؛ الارشاد، ص ۳۴۱؛ التهذیب، ج ۶، ص ۸۳
  3. عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۸۱. نوبختى سال ۱۵۱ را نقل کرده است. نک: فرق الشیعة، ص ۹۶
  4. کشف الغمّه، ج ۳، ص ۱۰۲
  5. عیون اخبار الرّضا، ج ۱، ص ۵
  6. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶ و ۱۷.
  7. الکلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بی‌تا، ج۱، ص۴۹۲، منتهی الامال، ج۲، ص۵۷۱
  8. مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۲۷۱.
  9. محمدجواد فضل الله‌، تحلیلى از زندگانى امام رضا(ع)، ص:۴۴-۴۵
  10. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
  11. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
  12. جوهرة الکلام فى مدح السادة الاعلام، ص ۴۳
  13. الصراط السوى، ص ۱۹۹.
  14. تذکرة الخواص، ص ۳۶۱
  15. الدرّ النظیم، ص ۲۱۰.
  16. الدرّ النظیم، ص ۲۱۰.
  17. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  18. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  19. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  20. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴
  21. الدّرّ النظیم، ص ۲۱۰
  22. بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲، از کافى‌
  23. الارشاد، ص ۳۰۴
  24. إعلام الورى، ص ۳۰۳
  25. إعلام الوری، ص ۳۰۳
  26. رجال کشى، ص ۴۶۰
  27. الملل و النّحل، شهرستانى، ج ۱، ص ۱۵۰؛ اصطلاح قطعیه، بعدها تا زمان امام زمان علیه السّلام به اثناعشریه اطلاق مى‌شد.
  28. الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۵۰
  29. حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان ، ص۴۲۷ تا ۴۲۹
  30. رجال الکشی، ص ۴۵۶
  31. الخرائج و الجرائح، ج‏۱، ص ۳۴۱ تا ۳۵۱ - نقل ترجمه از ترجمه کتاب الخرائج و الجرائح با عنوان جلوه ‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام از غلامحسن محرمی، ص ۲۷۰ تا ۲۸۱
  32. عیون اخبارالرّضا، ج۲، ص۲۲۶.
  33. اعیان الشیعة، ج ۴، ص ۹۷.
  34. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۲۵
  35. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۱
  36. الکافی، ج‏۱، ص۴۸۹
  37. عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، تحقیق مهدی لاجوردى، نشر جهان‏، تهران‏، ۱۳۷۸، ص ۲۱۸
  38. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۱۹؛ اثبات الوصیه، ص ۲۰۳؛ مسند الامام الرضا، ج ۱، جزء ۲، ص ۱۶۹
  39. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان، ص ۴۳۶ و ۴۳۷
  40. الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص ۶۷۸
  41. جعفریان، اطلس شیعه، ۱۳۸۷، ص۹۵.
  42. عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ‏ج‏۲، ص ۱۸۰-۱۸۳
  43. عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه آقا نجفى، ج‏۲، ص ۳۷۵
  44. الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن صباغ، على بن محمد، دار الحدیث‏، قم‏، ۱۴۲۲ ه. ق‏، ‏ج‏۲، ص ۱۰۰۳
  45. باقر شریف قرشی، پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۲
  46. مقاتل الطالبیین، ص ۳۷۵
  47. امالى صدوق، ص ۴۳؛ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰
  48. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۰
  49. پژوهشى دقیق در زندگانى امام على بن موسى الرضا علیه السلام، باقر شریف‏ قرشی، ج‏۲، ص۴۵۷
  50. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏۲، ص ۲۶۱ و ۲۶۲
  51. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۹
  52. الارشاد (شیخ مفید)، ص ۵۹۱.
  53. گوشه‌ای از زندگانی امام رضا علیه‌السلام، شریعتی، گلستان قرآن، ش ۱۰۶، ۱۳۸۰.
  54. سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج۵، ص ۱۴۴
  55. بحارالانوار، ج۷۸، ص ۳۳۹.
  56. عیون اخبارالرضا، ج۲، ص ۲۶۵.
  57. سفینة البحار، ص۹۸.
  58. مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج۱، ص۶۹.
  59. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۴۶.
  60. عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۱۶۹.

مطالب مرتبط

آرشیو عکس و تصویر

چهارده معصوم علیهم السلام
اسامی

حضرت محمد صلی الله علیه و آلهحضرت فاطمه سلام الله علیها

امام علی علیه السلامامام حسن علیه السلامامام حسین علیه السلامامام سجاد علیه السلامامام باقر علیه السلامامام صادق علیه السلامامام کاظم علیه السلامامام رضا علیه السلامامام جواد علیه السلامامام هادی علیه السلامامام حسن عسکری علیه السلامامام زمان عجل الله تعالی فرجه

مفاهیم وابسته
اهل البیت علیهم السلامعصمتپنج تنعترتساداتاهل الذکراکمال دیناولی الأمر
آیات و احادیث مرتبط
آیه تطهیرآیه امامتآیه اکمالحدیث ثقلینحدیث سفینهحدیث یوم الدارحدیث طیر مشوی