فضل بن سهل سرخسی

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از فضل بن سهل)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«فضل بن سهل سرخسی» وزير ايرانى مأمون خليفۀ عباسى بود که از هوش و زیرکی خاصی برخوردار بود و در رسیدن مأمون به قدرت و خلافت در مقابل امین عباسی نقش به‌سزایی داشت. فضل در دوره وزارت خود بسیار مورد اعتماد و توجه مأمون قرار گرفت، تا جایی که مأمون علاوه بر وزارت، امارت بخش بزرگی از قلمرو حکومت خود را نیز به او داد و به همین جهت به او لقب «ذوالریاستین» داد. اما سرانجام به دنبال تسلط فضل بر امور حکومتی و پنهان نمودن اخبار ناخوشایند بغداد از مأمون، مورد بددلی او قرار گرفت و در حال سفر به بغداد برای سامان دادن اوضاع آنجا، فضل را که مانعی در راه آشتی با بغداد می‌دید با توطئه‌ای به قتل رساند.

خاندان فضل و ورود به دستگاه خلافت عباسی

خاندان سهل را از بازماندگان خاندانهاى حكومتگر ايرانى پيش از اسلام (اولاد ملوك الفُرس المَجوس) دانسته‌اند. از نسبت او به سرخسى برمى‌آيد كه زادگاهش شهر سرخس در خراسان بوده ‌است. سال تولد او معلوم نيست. پدر وى، سهل‌ بن زادانفروخ، در دورۀ خلافت مهدى عباسى يا پسرش هارون الرشيد از آيين زردشتى به‌ اسلام گرويد و تحت حمايت يحيى‌ بن خالد برمكى، وزير هارون، وارد دستگاه ديوانى برمكيان شد. پسران وى، حسن بن سهل و فضل بن سهل، همزمان با او اسلام آوردند.

گفته‌ شده‌ است که حسن و فضل در ابتدا با طالع‌بينى گذران زندگی مى‌كردند، اما در پى ورود پدرشان به دربار عباسى، اين دو نيز به خدمت فرزندان يحيى درآمدند. فضل در دستگاه ديوانى برمكيان ارتقا يافت و در شمار ملازمان جعفر بن يحيى برمكى قرارگرفت. اين پيشرفت زمانى آغاز شد كه نكته‌سنجى و كاردانى فضل نزد يحيى برمكى آشكار شد و يحيى او را به هارون معرفى كرد و از او ستايش نمود و توانايى او موجب توجه هارون به وى گشت. سپس فضل‌ بن سهل با وساطت جعفر بن یحیی به‌ خدمت مأمون، که در آن هنگام ولیعهد بود، پيوست.[۱]

نقش فضل در آمدن مأمون به همراه هارون

نقش سیاسی فضل بن سهل از زمانی آشکار شد که هارون چندی پس از انتخاب پسرش امین به ولایتعهدی، در ۱۸۳ ق. پسر دیگرش مأمون را به‌عنوان ولیعهد دوم برگزید و حکومت سرزمین‌های شرق خلافت اسلامی، از همدان تا خراسان و سند، را به‌طور مستقل به مأمون واگذار کرد.[۲]

در سال ۱۹۲ ق. هارون برای جنگ با رافع بن لیث به طرف خراسان حرکت کرد. هارون که بیمار بود، فرزندش قاسم را در رقّه گذاشت و فرزند دیگرش امین را هم در بغداد به جای خود مقرر کرد و به مأمون هم گفت: در بغداد بماند و خود نیز تصمیم گرفت از طریق نهروان به طرف خراسان عزیمت کند و در پنجم ماه شعبان سال ۱۹۲ ق. بغداد را ترک کرد. در این هنگام که هارون عازم خروج بود، فضل بن سهل نزد مأمون رفت و گفت: «اکنون پدرت عازم خراسان است و معلوم نیست در این مسافرت چه حوادثی پیش خواهد آمد. خراسان منطقه حکومت شماست، ولی محمد امین در بغداد بر تو مقدم است و او در صورتی که برای پدرت حادثه‌ای پیش آید، تو را خلع خواهد کرد. او فرزند زبیده است و بنی‌هاشم همه خویشاوندان او هستند. علاوه بر اینها زبیده بسیار ثروتمند است و مال و منال فراوانی دارد و اقامت در بغداد برایت خطر دارد. کاری کن تا همراه پدر به طرف خراسان بروی.»[۳]

مأمون سخنان او را شنید و قبول کرد. پس نزد پدر رفت و از او اجازه خواست تا همراه او به خراسان برود. هارون در ابتدا به مسافرت او راضی نشد؛ ولی در اثر اصرار مأمون ناگزیر رضایت داد و او هم به طرف خراسان رهسپار شد.

با مرگ هارون در طوس در سال ۱۹۳ ق. و آشكار شدن اختلاف امراى سپاه در حمايت از امين يا مأمون، فضل‌ بن سهل کوشید تعهدات امراى سپاه را در وفادارى به مأمون به آنان يادآورى نمايد. اما هنگامی که مأمون، براى سركوب شورش رافع‌ بن ليث در مرو بود، امين تصميم گرفت براى پسرش، موسى، بيعت بگيرد و مأمون را از ولايتعهدى خلع كند و او را به بغداد فراخواند. از این رو، مأمون برای حفظ ميراثش در امور خراسان سخت نگران بود و سرانجام، به توصيۀ فضل‌ بن سهل و حسن بن سهل، تصميم گرفت در خراسان بماند.

نقش فضل در پیروزی مأمون بر امین

بعد از این که مأمون با اشاره فضل بن سهل از رفتن به بغداد امتناع کرد و در خراسان ماند، هنگامی که به خراسان خبر رسید که امین، مأمون را خلع کرده و دستور داده نام او را در خطبه حذف کنند، اولین کاری که فضل بن سهل انجام داد این بود که دستور داد تمام لشکریانی که در ری و اطراف آن بودند، در آن‌جا اجتماع کنند. طبق وصیت هارون، ری آخرین حد منطقه حکومت مأمون بود. به دستور فضل، لشکریان در ری جمع شدند و وسایل زندگی در اختیار آنان قرار گرفت. بعد از این که لشکر در آن جا استقرار پیدا کرد و مرز ری استوار شد، فضل بن سهل، طاهر بن حسین معروف به ذوالیمینین را به عنوان فرمانده لشکر به آن‌جا فرستاد و فرمانی صادر کرد که باید لشکر از او اطاعت کنند، او هم وارد ری شد و کارهای لشکر را مرتب کرد. [۴]

در سال ۱۹۵ ق. به دستور امین، سکه‌های مأمون را از اعتبار انداختند و دستور داد که در منابر نام کودک او را که به ولایت‌عهدی انتخاب شده بود، ذکر کنند و او را به «الناطق بالحق» ملقب کرد. بعد از آن دستور داد تا لشکری به طرف خراسان حرکت کند و مأمون را با زور به طرف بغداد بیاورند، و علی بن عیسی بن ماهان بسیار کوشش می‌کرد که فرماندهی این لشکر را در اختیار بگیرد. از آن طرف، فضل بن سهل که جاسوسانی در دستگاه فضل بن ربیع، وزیر امین داشت، برای آن‌ها نوشت تلاش کنند ابن ماهان به فرماندهی لشکر اعزامی امین به خراسان منصوب شود، زیرا فضل بن سهل می‌دانست که ابن ماهان در خراسان سابقه خوبی ندارد. او هنگامی که از طرف هارون در خراسان بود، به مردم این ناحیه ستم می‌کرد و خراسانی‌ها از او ناراضی بودند تا زمانی که هارون او را عزل کرد. مقصود فضل بن سهل این بود که او چون در خراسان بدنام بود و مردم او را می‌شناختند، با او مخالفت کنند و در قلع و قمع آن‌ها بکوشند. عوامل فضل بن سهل کوشش کردند تا فرمان به نام ابن ماهان صادر شد. شگفتی اینجاست که خود ابن ماهان به امین می‌گفت: اهل خراسان به من نوشته‌اند اگر تو به خراسان بیایی، مردم از تو اطاعت می‌کنند و اگر دیگری بیاید او را نخواهند پذیرفت. در اثر کوشش خود ابن ماهان و تحریک عوامل فضل بن سهل، علی بن عیسی ابن ماهان به فرماندهی لشکر اعزامی برگزیده شد و به طرف خراسان حرکت کرد. ابن ماهان به شهر ری رسید و در این جا بین او و طاهر بن حسین جنگی درگرفت، تا اینکه ابن ماهان کشته شد. به دستور طاهر، سر ابن ماهان را از بدن جدا کردند و برای مأمون به مرو فرستادند. فضل بن سهل وارد بر مأمون شد و کشته شدن ابن ماهان فرمانده نیروهای امین را به او تبریک گفت و مردم وارد شدند و به او تبریک گفتند.[۵]

جایگاه فضل بن سهل‌ در حکومت مأمون

چون مأمون خبر یافت که طاهر، بر سپاهیان دشمن پیروز گشته و خبر کشته شدن على بن عیسى بن ماهان و عبدالرحمان بن جبله به همه جا رسید، مأمون فرمان داد که بر منابر به نام او خطبه بخوانند و او را امیرالمؤمنین خطاب کنند. آن‌گاه فضل بن سهل را نیک بنواخت و از جبال همدان تا تبت -‌در طول- و از دریاى فارس تا دریاى دیلم و جرجان را -در عرض- قلمرو فرمان او ساخت، و سه هزار هزار درهم براى او اجرت (بودجه) قرار داد و براى او عَلمى بست که داراى دو شعبه بود، و او را ذو الریاستین -در جنگ و دانش- لقب داد. لواء را على بن هشام و عَلَم را نعیم بن حازم حمل کرد.[۶] برادرش حسن بن سهل را نیز دیوان خراج داد.[۷] مأمون حکومت همدان تا بلاد تبت و از دریای فارس تا دریای دیلم و گرگان را به او داد و حقوق وی را سه هزار درهم تعیین کرد.[۸]

نفوذ و اهمیت فضل بن سهل تا بدان حد بود که مأمون نامه‌ای با خط خود برای فضل بن سهل نوشت و در آن اظهار داشته بود: «تو با همکاری خود با من بر اطاعت خدا افزودی و سلطنت مرا استوار نمودی، از این پس تو را به مقام کسی برگزیدم، که هر چه بگوید اطاعت شود، هیچ کس از حیث مقام بر تو تقدم نخواهد داشت، من خدا را با تمام این مطالب گواه گرفتم.»[۹]

در این سال محمد بن هارون، عبدالملک بن صالح را بر شام گماشت و دستور داد آن‌جا رود و از مردان شام سپاهى براى وى مقرر کرد که با کمک آن با طاهر و هرثمه نبرد کند.[۱۰]

اعتبار بیش از حد فضل بن سهل سبب شده بود که وی به علت کدورتی که با طاهر پیدا کرده بود، برادر خود حسن بن سهل را به حکومت بغداد و عراق منصوب نماید و طاهر را مأمور جنگ با نصر بن شبث در رقه کند. مأمون بدون هیج قید و بندی، تمام امور کشور را در اختیار وی قرار داده و خود وقت خویش را با علما و دانشمندان سپری می‌کرد.[۱۱] به علاوه استیلا و نفوذ وی در خلیفه به حدی بود که نمی‌گذاشت احدی به درگاه او راه یابد؛ به همین دلیل هرثمه بن اعین که از وضعیت آشفته بغداد و اعتراض مردم برای نفوذ فضل بر مأمون به خشم آمده بود، کوشید تا به هر شکل ممکن به نزد خلیفه راه یابد و شرح دقیقی از تمام وقایع رخ داده را به عرض خلیفه برساند، زیرا وی نیز هم مانند طاهر بن حسین چندان تمایلی به حسن بن سهل و اطاعت از فرمان وی نداشت، و به همین سبب، هنگامی که عازم خراسان بود به نامه‌های حسن سهل برای جنگیدن با ابوالسرایا چندان توجهی نکرد.اما با تهدیدات وی خود را به نبرد با ابوالسرایا راضی ساخت.[۱۲]اما بی‌درنگ بعد از پیروزی توجهی به فرمان بازگشت حسن بن سهل و نامه‌های پی در پی در به دست گرفتن حکومت شام و حجاز نکرد.[۱۳]

هرثمه قصد داشت مأمون را از آن چه مردم دربارۀ او و فضل بن سهل می‌گویند مطلع سازد، اما فضل که خود رضایتی به حضور و گزارش وی نداشت، مأمون را نسبت به نافرمانی وی تحریک کرد و نیز شورش ابوالسرایا را به دستور او دانست. مأمون در بدو ورودش وی را به اتهام یاری علویان و ابوالسرایا زندانی کرد و در زندان توسط فضل کشته شد.[۱۴]

نقش فضل برای دعوت امام رضا برای ولایتعهدی

فضل بن سهل، در فراخوانی امام رضا (علیه‌السلام) به خراسان و پذیرش ولایتعهدی، نظر مساعد داشت و شاید محرک اصلی مأمون عباسی در این کار مهم، خود فضل بن سهل بود، چنانکه برخی منابع، تصمیم مأمون برای ولایت‌عهدی امام رضا(ع) را نقشه خود فضل دانسته‌اند[۱۵] محمد بن جریر طبری می‌نویسد: مردم بغداد اعتقاد داشتند این نیرنگ فضل بن سهل است.[۱۶]

اوضاع و شرایط بحرانی خلافت به همراه اتکای مأمون به سیاست‌های فضل بن سهل برای فرونشانی این شورش‌ها، بیش از هر چیز در دعوت امام رضا(ع) مؤثر بوده است. چنان که نعیم بن حازم در برابر این سیاست‌ها به فضل گفت: «تو می‌خواهی حکومت را از دست اولاد ابن عباس بیرون بکشی و به اولاد علی(ع) بسپاری، سپس به آنان نیرنگ بزنی تا حکومت به خاندان کسری منتقل گردد.»[۱۷] سخنان نعیم باعث رانده شدنش از مرو شد، و در تحریک مردم بغداد علیه فضل نقش مهمی ایفا کرد.[۱۸]

ویژگی‌های فضل بن سهل

فضل بن سهل مردى سخى و کریم بود، چنانکه در جود و کرم با برمکیان برابرى مى کرد، وى مردى نرمخو و بردبار و بلیغ و به آداب پادشاهان دانا، و در چاره‌اندیشى بصیر و بینا، داراى حدسى نیکو، و در تحصیل اموال زبردست، و در عقوبت و مجازات بسیار سخت‌گیر بود. مردم فضل بن سهل را «الوزیر الامیر» مى‌نامیدند.[۱۹] او همچنین یک ادیب بود و ذوق شعری داشت و نیز در علم هیئت و نجوم مهارت داشت.

گویند فضل قبل از آن که کارش بالا گیرد داراى همتى بلند بود. روزى در زمان هارون الرشید معلم مأمون به فضل بن سهل گفت: مأمون بسیار به تو خوشبین است، و من دور نمى‌بینم که از ناحیه او یک میلیون درهم به تو برسد. فضل از این سخن به خشم آمد و بدو گفت: آیا تو کینه‌اى از من در دل دارى؟ آیا من درباره تو بدى کرده‌ام؟ معلم مأمون گفت نه به خدا سوگند من این سخن را جز از راه به تو نگفتم، فضل گفت: تو مى‌گویى که من از ناحیه مأمون یک میلیون درهم به دست خواهم آورد؟ به خدا سوگند من همدمى و صحبت مأمون را براى تحصیل مال چه کم و چه زیاد انتخاب نکرده‌ام، بلکه خدمتش را برگزیده‌ام که روزى فرمان خط و مُهرم در شرق و غرب نفاذ یابد. سپس طولى نکشید که فضل بن سهل به آرزوى خود رسید. [۲۰]

مرگ فضل بن سهل

زمانی که مأمون عباسی از اوضاع نابسامان عراق مطلع شد و كتمان اخبار درست آنجا را دانست، تصمیم گرفت خود به بغداد رفته و اوضاع آنجا را سامان دهد و چون فضل را مانعي در راه آشتي با بغداد می دید تصمیم گرفت تا او را از ميان بردارد؛ از اين رو، موجبات قتل وي را با سياستي نيرنگ آميز فراهم آورد؛ به گونه اي كه كمترين بدگمانی متوجـه وي نباشد.

او در راه حرکت به عراق در سرخس این اقدام را به دایی‌اش غالب سپرد، و او چهار تن را به نام‌های مسعود، سیاه قسطنطینی رومی، فرخ دیلمی و موفق صقلابی مأمور این کار کرد[۲۱] که اینان فضل را در حمام سرخس به قتل رساندند. صاحب «وقايع الايام» تاریخ کشته شدن فضل را دوم شعبان سال ۲۰۲ قمري ذكر كرده‌ است.[۲۲]

کشتن فضل با شورش سپاهیان مواجه شد. این وقایع سبب گردید تا مأمون برای دستگیری قاتلان تلاشی از خود نشان دهد. وی مبلغی برای دستگیری قاتلان جایزه قرار داد، عباس بن هیثم قاتلان را دستگیر کرد و به نزد مأمون برد. متهمان در مقابل مأمون اعتراف کردند که این امر به دستور شخص خلیفه بوده و مأمون توجهی به این اعترافات آنان نکرد.[۲۳] مأمون سرهای قاتلان فضل را به همراه نامه تسلیت خود به نزد حسن بن سهل فرستاد و امتیازات برادرش به حسن بن سهل و خواستگاری از دخترش نشان داد که تلاش‌های مأمون در آرام کردن حسن بن سهل و جلوگیری از بحران‌های او در بغداد زیاد بوده است.[۲۴]

پانویس

  1. دانشنامه جهان اسلام، مدخل "فضل بن سهل" از زهير صياميان گرجى
  2. رجوع کنید به يعقوبى، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۴۱۵، ۴۱۹ـ۴۲۱؛ طبرى، تاریخ طبری، بیروت، ج‌۸، ص‌۲۷۵
  3. میر خواند، تاریخ روضة الصفا، بی جا، مرکزی، ۱۳۳۹، ص ۲۴۷ و تاریخ طبری، پیشین،‌ ج ۱۲، ص ۵۴۱۷ و ابن اثیر، الکامل/ترجمه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۴، ج ۱۰، ص ۱۶۷.
  4. ابوسعید عبدالحسین بن ضحاک، تاریخ گردیزی، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳، ص ۲۹۴ و تاریخ طبری، پیشین، ج ۱۲، ص ۵۴۰۸.
  5. تاریخ طبری، همان،‌ ج ۸، ص ۴۷۳-۴۷۸ و ابن خلدون، تاریخ‌ ابن ‌خلدون/ترجمه ‌متن، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۳۴۶.
  6. هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، تهران، طهوری، ۱۳۵۷، ص ۱۶۲ و ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، همان،‌ ج ۲، ص ۳۶۵ و ابن اثیر، تاریخ الکامل، ج ۱۰، ص ۱۹۶.
  7. تاریخ ‌ابن ‌خلدون/ترجمه ‌متن، همان، ج ‌۲، ص ۳۶۵.
  8. تاریخ طبری، پیشین،‌ ج ۱۲، ص ۵۴۷۷ و تاریخ ابن خلدون، همان، ج ۲، ص ۳۶۵.
  9. جهشیاری، محمد بن عبدووس؛ الوزراء و الکتاب، تحقیقات مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری، ترجمه ابوالفضل طباطبایی، تهران، بی نا، ۱۳۴۷، ص ۳۸۶-۳۸۵.
  10. تاریخ‌ طبری/ترجمه، ج ‌۱۲، ص ۵۴۷.
  11. صفا، ذبیح الله؛ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۱، ص ۵۹ و ۱۲۹.
  12. تاریخ طبری، پیشین، ج ۱۳، ص۵۶۳۱.
  13. الوزراء و الکتاب، پیشین، ص ۳۹۸-۳۹۹.
  14. تاریخ طبری، پیشین، ج ۱۳، ص ۵۶۴۶ و تاریخ الکامل، پیشین، ج ۱۰، ص ۲۵۹ و ۲۶۱ و الوزراء و الکتاب، همان، ص ۳۹۲.
  15. ابن بابویه، عیون الاخبار الرضا، ترجمه حمیدرضا مستفید، علی اکبر غفاری، تهران، صدوق، ۱۳۷۳، ج ۲، ص ۳۷۷-۳۷۸ و بیهقی، ابوالفضل؛ تاریخ بیهقی، ص ۱۷۰-۱۷۱ و تاریخ فخری، پیشین، ص ۳۰۱.
  16. تاریخ طبری، پیشین، ج ۱۳، ص ۵۶۶۰.
  17. الوزراء و الکتاب، پیشین، ص ۳۹۲-۳۹۳.
  18. همان.
  19. الفخرى/ترجمه متن، پیشین، ص ۳۰۶.
  20. الفخرى/ترجمه متن، همان، ص ۳۰۷-۳۰۹.
  21. طبری، پیشین، ج ۱۳، ص ۵۶۷۲.
  22. وقايع الايام، شیخ عباس قمی، ص ۳۳۶.
  23. تقریباً همه منابع به شکلی قتل فضل بن سهل را به مأمون نسبت داده و اعترافات قاتلان را مبنی بر دستور شخص مأمون در این فاجعه در کتاب خود آورده اند. تاریخ الفخری، پیشین، ص ۳۰۲-۳۰۱ و طبری، همان، ج ۱۳، ص ۵۶۷۳ و تاریخ الکامل، پیشین، ج ۱۰، ص ۲۹۰.
  24. طبری، همان‌، ج ۱۳، ص ۵۶۷۳.

منابع

  • "فضل بن سهل سرخسی"، سایت پژوهه، طلعت ده پهلوانی.
  • وقایع الایام، شیخ عباس قمی.
  • نگاهی به زندگی و ولايتعهدی امام رضا(ع)، محمدعلی امینی، به‌نشر، مشهد مقدس.
  • "فضل بن سهل"، دانشنامه جهان اسلام، زهير صياميان گرجى.
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه