پیامبر اسلام
کلید واژه ها: پیامبر اسلام، محمد رسول الله ،قرآن، مبعث، معجزه، اميرالمؤمنين عليه السلام، مهاجرین، انصار، غدیرخم
مقام: رسول خدا و خاتم پیامبران |
---|
نام مبارک:محمد(صلی الله علیه و آله) |
لقب معروف:مصطفی |
کنیه شریف:ابو القاسم |
پدر: عبدالله |
مادر:آمنه |
تاریخ ولادت: 17 ربیع الاول سال عام الفیل(570 م) |
محل ولادت:مکه معظمه |
مدت رسالت :23 سال |
مدت عمر:63 سال |
تاریخ شهادت:28 صفر سال 11 هجری قمری (632 م) |
علت شهادت: خوراندن زهر |
قاتل:زن یهودی |
محل دفن:مدینه منوره |
حضرت ابوالقاسم محمد بن عبدالله آخرین و برترین فرستادهی خدا و پنجمین رسول از پیامبران اولوالعزم است [۱]. خداوند او را به همراه بهترین کتاب آسمانی یعنی قرآن کریم که در آن کامل ترین نسخه دین مطابق با فطرت ، که توسط حضرت ابراهیم اسلام نامیده شده[۲] فرستاده که دینی جهان شمول است [۳].
محتویات
- ۱ شجره نامه
- ۲ قبل از بعثت
- ۳ رسالت الهی
- ۴ دوران پیامبری در مکه
- ۴.۱ ابلاغ رسالت
- ۴.۲ سابقین در اسلام
- ۴.۳ مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام
- ۴.۴ حامیان پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) در مکه
- ۴.۵ شکنجه و آزار مسلمانان در مکه
- ۴.۶ دستور پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) برای هجرت به حبشه
- ۴.۷ هجرت به حبشه
- ۴.۸ واکنش مشرکان به هجرت مسلمانان به حبشه
- ۴.۹ محاصره اقتصادی بنی هاشم
- ۴.۱۰ عام الحزن
- ۴.۱۱ سفر پیامبر اکرم (ص) به طائف
- ۴.۱۲ برخی از معجزات رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) در مکه
- ۵ هجرت به مدینه
- ۶ سال اول هجرت
- ۷ سال دوم هجرت (سنة الامر )
- ۸ سال سوم هجری
- ۹ سال چهارم هجرت
- ۱۰ رحلت
- ۱۱ فضائل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مطابق با قرآن
- ۱۲ سنت پیامبر اکرم (ص)
- ۱۳ پیامبر اکرم (ص) در روایات
- ۱۴ شئون پیامبر صلی الله علیه و آله
- ۱۵ پانویس
- ۱۶ منابع
شجره نامه
نسب پیامبر از طرف پدر به تیره بنی هاشم از قبیله قریش می رسد و قبیله قریش نیز ، نسب خود را به عدنان بن اسماعیل می رسانند . به این صورت است که: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصى بن كلاب ابن مرة بن كعب بن لوى بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان .و در دنباله نسب وى بالاتر از عدنان اختلاف هست ، اما به هر حال به حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم علیهماالسلام می رسد.روايت شده از رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمودند:«اِذا بَلَغَ نَسَبى اِلى عَدنان فَاَمْسِكُوا» ( یعنی زمانی که در بیان نسبم به عدنان رسیدید، پس سکوت کنید). [۴].
از طرف مادری نسب حضرت برابر است با : جناب آمنه(سلام لله علیها) دختر وهب بن عبد مناف بن زهره كه در آن هنگام به سن و شرف، سالار بنى زهره بود و آمنه دختر وهب به نسب و مقام بهترين زن قريش بود [۵]. حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم قبل از هفت سالگی هر دو والدین خود را از دست دادند [۶] و سرپرستی آن حضرت ابتدا در دستان جدشان حضرت عبد المطلب و بعد از ایشان ، در دستان عموی گرامیشان ابوطالب بود. [۷] همچنین دایه ایشان جناب حلیمه سعدیه بود [۸].
اجماع علماى اماميه آنست که پدر و مادر حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم و جميع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم عليه السلام همه یکتا پرست بوده اند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشركى قرار نگرفته است، و شبهه ای در نسب آن حضرت و آباء و امهات آن حضرت نبوده است، و احادیث متواتر از طرق خاصه و عامه بر اين مضامين دلالت دارد. [۹]
قبل از بعثت
ولادت
اكثر محدثان و مورخان بر اين قول اتفاق دارند كه تولد پيامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. معروف ميان محدثان شيعه اين است كه آن حضرت، در هفدهم ماه ربيع الاول روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنيا گشود و در این سال حادثه اصحاب فيل اتفاق افتاد. مشهور ميان اهل تسنن اين است كه ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.
معجزات مقارن ولادت پیامبر
ولادت پیامبر با معجزاتی در جهان همراه بود که از آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- ممنوع شدن شیاطین از رفتن به آسمان های هفتگانه و گرفتن خبر
- سرنگون شدن همه بت ها
- ترک برداشتن کنگره های طاق کسری و فروریختن چهارده کنگره آن
- خشک شدن دریاچه ساوه که برای ایرانیان مقدس بود
- سرنگون شدن تخت تمام سلاطین عالم و لال شدن آنها در آن روز
- باطل شدن سحر، ساحران و جادوی جادوگران و قطع شدن ارتباط کاهنان با همزادان شیطانی آنها
کودکی تا جوانی
از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی حضرت می توان به :
- رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (علیه السلام) و دیدار با بحیرای نصرانی ، که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوّت حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صل الله علیه و آله) مطلع کرد. [۱۲].
- انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است.
- پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه سلام الله علیها و نشان دادن لیاقت های خود در امر تجارت در این سفر با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد.
- مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت داری ایشان
- شرکت در پیمان جوانمردانه حلف الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد.
- حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود ، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود.
[۱۳].
تشکیل خانواده
حضرت محمد در تجارت با شریفترین زن قریش ، خدیجه کبری دختر خویلد شرکت کرد و بعد از این مشارکت نظر خدیجه که خواستگارانی بسیار از اشراف داشت به آن حضرت جلب شد و بعد از آنکه توسط یکی از بستگان تمایل خود را به اطلاع حضرت محمد راسند ،آن حضرت در 25 سالگی با خدیجه کبری ازدواج کرد [۱۴]. بعد از در گذشت خدیجه کبری ، پیامبر با زنان دیگری که اکثراً بیوه بودند ازدواج کرد.
فرزندان رسول خدا
پیامبر اکرم از حضرت خدیجه و نیز از سایر همسران خود صاحب فرزندانی شد اما تنها یادگار پیامبر بعد از رحلتش حضرت فاطمه زهرا.
رسالت الهی
در بيست و هفتم رجب كه با روز نوروز مطابق بود حضرت محمد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله و سلم در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شدند [۱۵] و نزول آیات قرآن که معجزه جاوید[۱۶] آن حضرت است آغاز گردید
حضرت محمد قبل از رسالت نیز یکتا پرست بودند.[۱۷]
دوران پیامبری در مکه
ابلاغ رسالت
پیامبر اکرم در سه مرحله به ابلاغ رسالت پرداخت:
- دعوت سری که اولین مرحله دعوت ایشان بود
- دعوت خویشان و نزدیکان که با نزول آیه انذار صورت گرفت و به یوم الدار معروف است. و در آن روز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ، حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی خود انتخاب کرد.
- دعوت علنی
سابقین در اسلام
تخستین زنی که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد ، همسر ایشان ام المؤمنین خدیجه (سلام الله علیها) بود و پس از ایشان نخستین مردی که ایمان آورد، علی بن ابی طالب (علیه السلام) بوده است.[۱۸]
مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام
سازش و تطمیع
موقعیت قریش در مکه از آن روی که اهل تجارت بود و برای ادامه کار خود نیاز به آرامش داشتند،ایجاب می کرد تا مسأله اسلام را به آرامی خاتمه دهند.از طرف دیگر از بین بردن پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله و سلم) موجب بروز یک جنگ داخلی خونین و نامحدود می شد و موقعیت قریش را به خطر می انداخت. به همین دلیل قریش در ابتدا به دنبال سازش با پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) یا حامی اصلی ایشان یعنی ابوطالب (علیه السلام) بود. نمونه هایی از این پیشنهادات برای سازش :
- ابن اسحاق در ذیل ایه « قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ وَ هُوَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ شهَِيد»[۱۹] می نویسد که اشراف قریش در پی رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) فرستاده درخواست مذاکره با وی کردند. آنان گفتند: تو چیزی بر قومت آورده ای که در میان عرب کسی برای قومش چنین نیاورده، تو پدران ما را دشنام داده ای ،دین ما را ناروا دانسته ای،خدایان ما را ناسزا گفتی ، اگر با این کار در پی جمع آوری ثروتی هستی آنقدر به تو می دهیم که ثروتت از همه فزون تر گردد،اگر شرف می خواهی ، ما تو را بر خود سیادت می دهیم؛ اگر ملک و پادشاهی می خواهی،چنین می کنیم، اگر جن بر تو مسلط شده،تو را معالجه می کنیم.
رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) در پاسخ گفت: برای هیج یک از این چیزها،ادعای نوبت نکرده،بلکه تنها فرستاده خداست که برای نصیحت آمده،اگر بپذیرند که نفعش از آن خود آنهاست و اگر نپذیرند او صبر خواهد کرد تا خدا میان او و آنان حکم کند.[۲۰]
- جمله حضرت خطاب به عمویشان که پیشنهاد اشراف قریش را به حضرت گفت : «عموجان ، اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند،کار دعوت را تا غلبه آن دنبال خواهم کرد مگر آنکه در این را جان خویش را از دست دهم.»[۲۱]
- درخواست تنی چند از اشراف قریش از جمله حارث بن قیس سهمی، عاص بن وائل ، ولید بن مغیره و امیة بن خلف مبنی بر اینکه رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) یک سال بتان آنان را عبادت کند و در عوض نیز آنان یک سال خدا را عبادت کنند ، در این صورت هر کدام بر حق باشند، دیگری با پیروی از آن بهره ای از حق برده است. پس از این پیشنهاد خداوند سوره کافرون را بر پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) نازل کرد و یک سره راه توحید و شرک را از یکدیگر جدا کرد.[۲۲]
برخوردهای روانی
یکی از روش های مشرکان در برخورد با رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) ، برخوردهای استهزایی در جهت اذیت آن حضرت بود. آنچه که هدف اصلی بود، خورد کردن شخصیت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) و منزوی ساختن ایشان بود. در این میان بعضی از اشراف قریش بیش از دیگران در این امر تلاش می کردند. از جمله این افراد می توان به ابوجهل،ابولهب،اسود بن عبدیغوث،ولید بن مغیره،عاص بن وائل،عقبة بن ابی معیط و ابوسفیان بن حرب اشاره کرد.[۲۳] از جمله آیاتی که در مورد استهزا پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) در قرآن آمده و بعضاً به پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) دلداری داده است ، می توان به: آیه 95 سوره حجر ، 10 سوره انعام ، 33 سوره رعد ، 41 سوره انبیا ،55 و 53 سوره الذاریات ، 48 سوره فصلت و 41 سوره فرقان اشاره کرد. از مواردی که پیامبر را مورد تمسخر قرار می دادند، می توان به :
- نسبت دادن عناوینی همچون : کذاب ، ساحر ، جن زده و بدتر از همه مجنون اشاره کرد که در قرآن در سوره الذاریات ، آیات 53 و 55 به آن اشاره شده است.
- پسر نداشتن پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) یا ابتر بودن ایشان که از طرف عاص بن وائل ( پدر عمرو بن عاص) عنوان می شد که خداوند سوره کوثر را در برابر این اتهام نازل کرد.[۲۴]
آزارهای جسمانی
به سبب حمایت های عموی پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) حضرت ابوطالب (علیه السلام) ، تا زمانی که ایشان زنده بودند، به دلیل اینکه ایشان رئیس بنی هاشم و از بزرگان قریش بودند، اشراف و مشرکین قریش به راحتی نمی توانستند به ایشان آزار برسانند. ولی با این حال آزارهای جسمی به صورت نامنظم به خصوص از طرف ابولهب صورت می گرفت.امّا پس از رحلت عمویشان و ریاست ابولهب بر بنی هاشم،دست آنان برای اذیت و آزار ایشان باز شد.[۲۵] از جمله آزارهای جسمی ایشان می توان به: ریختن شکمبه گوسفند بر سر ایشان در هنگام سجده [۲۶] ، ریختن خاک و خاکستر هنگام عبور از کوچه ها بر سر ایشان[۲۷]، پیچیدن عبا به دور گلوی ایشان توسط عقبطة بن ابی معیط و ... اشاره کرد.
برخوردهای علمی
قریش از توانایی لازم در برخورد علمی با دعوت جدید برخوردار نبود. زیرا اساساً اندیشه های جاهلی سست تر از آن بود که روحیه اندیشیدن و تعقل را در جامعه جاهلی ایجاد کند. در این جهت،از این که به ظاهر برخوردهای علمی نیز بکند - ولو با استفاده از یهودیان مدینه - خوداری نکرد. از جمله برخوردهای علمی می توان به :
- قریش آنچه را رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) تحت عنوان وحی بر آنان می خواند، نه از طرف خداوند،بلکه مطالبی می دانستند که توسط اهل کتاب به ایشان تعلیم داده شده بود.
- پرسش سؤالاتی در مورد اصحاب کهف،ذوالقرنین و روح که توسط یهود طرح شده بود و نضر بن حارث و عقبة بن ابی معیط آن سؤالات را از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) پرسیدند.[۲۸]
حامیان پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) در مکه
ابوطالب علیه السلام
پس از فوت عبدالمطلب پدربزرگ نبی اکرم اسلام(صل الله علیه و آله و سلم)،وظیفه نگهداری حضرت بر دوش عموی ایشان افتاد و ایشان در تمام دوران زندگی خود از رسول خدا حمایت می کرد و او را مانند فرزند خویش دوست می داشت و همیشه از او حمایت می کرد. مواردی از حمایت های ابوطالب از پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) در برابر مشرکان و اشراف قریش:
- پس آغاز دعوت علنی پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم)، مشرکان در اولین برخورد با ایشان به سراغ عموی ایشان رفته و به او گفتند:« قد سبّ الهتنا و عاب دیننا و سفه أحلامنا و ضلّل آبإنا»؛ابوطالب آنها را آرام کرد و اینان بازگشتند.[۲۹]
- در یک اقدام بی شرمانه قریش از ابوطالب خواستند تا فرزند ولید بن مغیرة یعنی عمارة را، که زیبا و دلیر بود به فرزندی بپذیرد و در برابر او، رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) را به آنان واگذارد که ابوطالب در پاسخ آنان گفت : « شما فرزندتان را به من می دهید تا او را پرورش دهم و فرزندم را می گیرید تا او را بکشید؟ به خدا چنین چیزی ممکن نیست ؟[۳۰]»
- ابوطالب از شعرای بزرگ قریش بود. او با شعرهای خود حمایت خود را از پیامبر و نکوهش فرزندان عبدمناف را به دلیل مخالف و آزار رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) اعلام می کرد.
و إن فَخَرت یَوماً فإن محمداً هو المصطفی مَن سرّها و کریمها
یعنی« اگر روزی بنی هاشم بخواهند به کسی افتخار کند محمد مصطفی (صل الله علیه و آله و سلم) گل سر سبد و برگزیده آن است.»[۳۱]
- خنثی کردن توطئه های قریش برای آزار و اذیت و قتل پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم). مانند:
- روزی قریش از ابوطالب خواستند تا رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) را به آنان واگذارند تا او را بکشند، ولی او پیشنهاد آنها را رد کرد. شب آن روز، رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) ناپدید شد.ابوطالب و دیگر فرزندان عبدالمطلب و بنی هاشم و بنی زهره جمع شدند و او به طور پنهانی به هر یک از آنان یک آهن تیزی داده و گفت تا همراه او داخل مسجدالحرام شوند و هر کدام در کنار یکی از بزرگان قریش که یکی از آنان ابوجهل بود،بنیشینند،اگر تا صبح خبری از رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) نشد یا خبری ناخشایند از او رسید، بزرگان قریش را بکشند.تا انکه زید بن حارثه رسید و گفت با رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) بوده است ولی ابوطالب گفت داخل منزل خود نخواهد شد تا او را ببیند و پس از دیدن او به خانه رفت . فردای آن روز ابوطالب داستان را برای بزرگان قریش تعریف کرد و به آنان گفت : اگر محمد(صل الله علیه و آله و سلم) را کشته بودید،حتی یک نفر از شما را باقی نمی گذاشتم تا همگی از بین رویم. پس از آن قریش در هم شکست و ابوجهل پیش از همه.[۳۲]
- در شعب ابی طالب ، همه شب ابوطالب از جان پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) بیمناک بود و هر شب او را در جای خود می خوابانید و به فرزندان خویش دستور می داد که در جای پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) بخوابند و جای او را مرتب عوض می کرد. [۳۳]
ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها)
ام المؤمنین خدیجه ، نقش بسزایی در پیشبرد اسلام و کمک به پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) داشت . این پشتیبانی ها بیشتر به صورت حمابت های روحی و روانی از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) و حمابت های اقتصادی از اسلام و مسلمانان بود.
- حمابت های روحی از پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) :
- کاهش نگرانی های پیامبر اسلام(ص)؛ وقتی که وحی بر محمد(ص) نازل شد از جلال و جبروت خدا از حال رفت. حضرت خدیجه(س) تا آخرین لحظات حیاتشان دل آرام رسول الله و تسلی دهنده به ایشان بودند؛ با برطرف کردن غم و اندوه ایشان و تبدیل آن به نشاط و شادی مقوم قلب مبارک رسول الله بودند و خداوند به وسیله ی ایشان غم و اندوه آن حضرت را از بین می برد
- تسکین دادن ناراحتی های ناشی از آزار دشمنان اسلام؛ حضرت رسول اکرم(ص) هنگامی که رسالت خود را آغاز کردند با دشمنی سرسختانه ی دشمنان اسلام مواجه گردیدند. در این میان فقط چند نفر بودند که از آن حضرت حمایت کردند که یکی از آنها حضرت خدیجه(س) بود. حضرت خدیجه(س) یار غمخوار پیامبر(ص) پیش از بعثت بود و پس از آن هم با تمام وجود حامی افکار و اندیشه های توحیدی ایشان محسوب می شد و به دلیل موقعیت مقبول و ممتازی که داشت پناهگاهی برای محمد(ص) به حساب می آمد.
- حامیت های اقتصادی : پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:« هیچ ثروتی ، هرگز مانند ثروت خدیجه به من سود نرساند. [۳۴]
از جمله مواردی که شامل کمک های اقتصادی می باشد می توان به :
- کمک به خرید بردگان مسلمانی که در چنگال ثروتمندان قریش اسیر بودند و شکنجه می شدند.
- خرید مواد غذایی و لوازم زندگی در حین محاصره بنی هاشم در شعب ابی طالب.
- کمک به فقرای مسلمان و مهیا کردن لوازم زندگی برای آنها
- مهیا کردن هجرت رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به مدینه و سایر بنی هاشم.[۳۵]
شکنجه و آزار مسلمانان در مکه
پس از آنکه اشراف مشرک قریش دیدند، نمی توانند به هیچ صورتی جلوی نشر اسلام را بگیرند و با توجه به حامیان رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) قادر به آسیب رساندن به ایشان نیستند، شروع به آزار و اذیت تازه مسلمانان کردند. هر قبیله مسؤولیت آزار و اذیت مسلمانان خود را به عهده گرفت و آنان که هیچ قبیله یا عشیره ای یا حامی نداشتند،مجبور به تحمل انواع آزار و اذیت ها شدند.[۳۶] این شکنجه ها به این صورت بود که مشرکان، مسلمانانی که از طبقه اشراف و بزرگان مکه بودند،تهدید به خوار کردن ، متهم کردن به حماقت و سفاهت و به صورت محدود شکنجه های بدنی ؛ ثروتمندان را متهم به کسادی تجارت و از بین بردن اموالشان [۳۷] و ضعیفان را آنقدر می زدند و تشنگی و گرسنگی می دادند که توان نشستن نداشتند.[۳۸] مشرکان در این شکنجه ها از مسلمانان می خواستند تا لات و عزی را بجای خداوند یکتا بپرستند.[۳۹] در این شکنجه های گاه مسلمنان مانند : یاسر و سمیه پدر و مادر عمار به شهادت می رسیدند ، گاه بردگانی مانند: بلال،به دستور پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) خریده می شدند و آزاد می گشتند و گاه مانند: عمار، تقیه کرد و به ظاهر دست از ایمان خود برمی داشتند تا مشرکان کاری به کار آنان نداشته باشند.[۴۰] بعضی از مسلمانان به شماتت عمار پرداختند که خداوند در جواب آنها آیه : « مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْايمَانِ وَ لَاكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم (كسى كه پس از ايمان به خدا كافر مىشود نه آنكه او را به زور واداشتهاند تا اظهار كفر كند و حال آنكه دلش به ايمان خويش مطمئن است بل آنان كه درِ دل را به روى كفر مىگشايند، مورد خشم خدايند و عذابى بزرگ برايشان مهياست.) [۴۱] را نازل فرمود.
دستور پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) برای هجرت به حبشه
پس از آنکه آزار و اذیت های مشرکان افزایش یافت و مسلمانان نیز که دیگر طاقت این شکنجه ها را نداشتند، پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) دستور هجرت به حبشه را صادر کردند. جعفر بن ابی طالب در سخنانی خطاب به نجاشی دلیل هجرت مسلمانان را اینگونه بیان می کند:« زمانی که شمار مسلمانان فزونی گرفت و ایمان آوردن به اسلام آشکار شد و شماری از قبایل به تعذیب و حبس مسلمانان خود پرداختند تا آنان را از دینشان باز گردانند. رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به آنان فرمود: در این زمین پراکنده شوید.سؤال کردند که به کجا برویم؟آن حضرت به حبشه اشاره کرد. پس از آن بود که عده ای از مسلمانان به همراه خانواده یا بدون آن به حبشه هجرت کردند.[۴۲] »
هجرت به حبشه
مورخان معتقدند که هجرت به حبشه در سال پنجم بعثت صورت گرفته است و در آن حدود هشتاد نفر مسلمان مرد و زن حضور داشته اند. سرپرستی این کاروان را جعفر بن ابی طالب به عهده داشت . دلیل انتخاب حبشه برای هجرت را می توان از این سخن پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) فهمید. ایشان می فرمایند:« در آنجا پادشاهی است که در حق هیچ کس طلم روا نمی دارد و آنجا سرزمین صدق و درستی و است.[۴۳] از طرف دیگر حبشه از جمله کشورهایی بود که قریشیان با آن روابط تجاری داشتند، به همین دلیل آشنایی نسبی با این سرزمین داشتند.[۴۴]
واکنش مشرکان به هجرت مسلمانان به حبشه
قریش از اقدام مسلمانان ، احساس شرمساری می کردند، به همین دلیل هیئتی را برای بازپس گرفتن مسلمانان به حبشه به نزد نجاشی فرستادند. برخی مورخان معقتدند که این هیئت دو بار به حبشه رفته. یک بار بعد بلافاصله بعد از هجرت مسلمانان به حبشه و بار دیگر پس از غزوه بدر.[۴۵]
عمرو بن عاص و عبدلله بن ربیعة به همراه هدایان فروان ، بلافاصله بعد از هجرت مسلمانان راهی حبشه شدند تا اینان را به مکه برگرداند. آن دو ابتدا با دادن هدایایی به درباریان نجاشی آنان را به طرف خود کشانیدند ولی با سخنان هوشمندانه و شجاعانه جعفر بن ابی طالب در مورد دوران جاهلی و جنایت هایی که آنان در این دوران مانند :بت پرستی، خوردن گوشت مردار،زنده به گور کردن دختران و .... انجام می داده اند و به لطف رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) و دین مبین اسلام، آنها را ترک کرده و راه یکتا پرستی ،صداقت،امانت و ... را در پیش گرفته اند. همچنین جعفر در پاسخ سؤال نجاشی در مورد حضرت عیسی (علیه اسلام،آیاتی از سوره مریم را برای او خواند،که تأثیر عمیقی در نجاشی گذاشت. پس از این سخنان ، نجاشی به فرستادگان قریش گفت که به هیچ عنوان حاضر به برگرداندن مسلمانان نیست و آنان تا هر زمان که بخواهند می توانند در حبشه زندگی کنند. [۴۶]
محاصره اقتصادی بنی هاشم
پس از آنکه قریش موفق به برگرداندن مهاجران به حبشه نشد،شروع به مبارزه به صورت ، محاصره اقتصادی و اجتماعی بنی هاشم کرد. دلیل این قطع رابطه بین مورخان متفاوت است:
- عده ای معنقدند که قریش در صدد کشتن رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) برآمدند. این اقدام زمانی میسر بود که بنی هاشم و در رأس آنها، ابوطالب راضی باشد. به دین سبب از او خواستند تا دیه قتل پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) را دو برابر پرداخت کرده و فردی غیر قریشی او را به قتل برساند.[۴۷] ابوطالب به شدت با خواسته آنان مخالفت کرده و از بنی عبدالمطلب و بنی مطلب خواست تا داخل شعب ابوطالب خود شده و از جان رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) دفاع کنند. آنان به جز ابولهب و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب به شعب رفتند. قریش نیز در واکنش به این حرکت پیوندهای اقتصادی،اجتماعی،خانوادگی و ... را با آنان قطع کرد و در این باره پیمانی نوشتند و عهد بستند که هیج گونه صلحی را از بنی هاشم نپذیرند و هیچ گونه رآفت و مراودتی با آنان نکنند، مگر زمانی که حاضر شوند رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) را به مشرکان تسلیم کنند تا او را بکشند.[۴۸]
- عده ای دیگر می گویند، زمانی که قریش دریافتند که اصحاب رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در شهری با امنیت کامل استقرار یافتند و نجاشی نیز از پناهندگان حمایت می کند،مجلسی تشکیل داده و تصمیم گرفتند تا پیمانی بر ضد بنی هاشم و بنی عبدالمطلب ننقد کنند. بر این اساس که با از آنان نه دختر بگیرند و نه به آنان دختر بدهند ، هیچ معامله اقتصادی انجام ندهند. بنی هاشم به دور ابوطالب جمع شدند و همه به شعب او رفتند.[۴۹]
آن چیز که در هر دو نقل مسلم است این است که بنی هاشم خود به درون شعب ابوطالب رفته اند. و دلیل آن :
- از این پس امکان مراوده با کسی را نداشتند
- باید از جان رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) دفاع می کردند.
همچینین بنی هاشم چه مسلمان و چه کافرشان به جز آن دو نفر وارد شعب شدند ولی سایر مسلمانانی که به حبشه هجرت کردند به همرا بنی هاشم وارد شعب نشدند.[۵۰]
سختیهای درون شعب
در گزارشات تاریخی آمده است که کسانی که درون شعب بوده اند،قادر به برطرف کردن مایحتاج خود نبوده و حتی قریش راه ورود طعام و آب را بر روی آنان بسته بودند. [۵۱] اینان به قدری دچار سختی بوده اند که صدای ناله آنان از برون شعب شنیده می شد.[۵۲] تنها در یک زمان بنی هاشم امکان خریدن داشتند ، آن هم در ماه های حج،(ذی الحجه و رجب)، که در این مواقع ابوجهل بسیار مراقب بود تا کسی چیزی به بنی هاشم نفروشد. [۵۳]این ناله های بنی هاشم بعضاً موجب نرم شدن دل های قریشیان می شد به گونه ای که مخفیانه غذا به دست آنان می رساندند.
رهایی از شعب ابی طالب
وضعیت اسفبار بنی هاشم در شعب به مدت سه سال ادامه داشت به گونه ای ناله های فرزندان آنان ، آرام آرام، موجب نرمی دل های بعضی از متنفذان قریش شد. مورخین دو دلیل را برای رهایی بنی هاشم از شعب ذکر کرده اند.
- معجزه خورده شدن پیمان نامه قریش توسط موریانه ها: خداوند، پیامبر (صل الله علیه و اله و سلم) را از خورده شدن پیمان نامه قریش به جز قسمتی از عنوان آن که شامل عبارت « باسمک اللهم » بود،توسط موریانه ها آگاه کرد. رسول خدا(صل الله علیه و اله و سلم) نیز این خبر را به عموی خود ابوطالب داد و او نیز به مشرکان گفت.و به آنان گفت در صورت دروغ بودن آن،پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم) را به آنها تحویل خواهد داد.مشرکان به سراغ پیمان نامه رفته و هر آنچه که پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم) به آنها گفته بود را دیدند.اما مشرکان پس از دیدن پیمان نامه خورده شده توسط موریانه ها به جای آنکه به عهد خود وفا کنند و محاصره بنی هاشم را پایان دهند ، بر خشمشان افزودند و بنی هاشم به شعب بازگشتند. [۵۴]
- اما جماعتی از قریش از در انصاف در آمده و خود را بر آنچه در این سه سال کرده اند نکوهش کردند. از میان افرادی همچون:«هشام بن عمرو»،« زهیر بن امیه»، « مطعم بن عدی» و «ابوالبختری بن هشام» به همراه « زمعة بن اسود» با هم، هم صدا شدند تا زمانی که عهدنامه را نشکنند،از پای نخواهند نشست. و آن را به قریش اعلام نمودند. و پس از آنکه قریشیان تصمیم به پایان دادن محاصره بنی هاشم گرفتند.
به طور کل می توان گفت که هر دو اتفاق بالا افتاده و توسط آنها بنی هاشم از شعب ابی طالب رهایی پیدا کرده اند.[۵۵]
عام الحزن
پس از آنکه بنی هاشم از شعب ابی طالب بیرون آمدند و وضعیت آنها رو به بهبودی رفت دو اتفاق تلخ برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد تا ایشان سال دهم بعثت را سال غم و اندوه بنامند. این دو اتفاق ،یکی وفات عموی ایشان حضرت ابوطالب (علیه السلام) بود و دیگری به فاصله چند روز[۵۶] ، وفات همسر با وفای ایشان ام المؤمنین حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بود. حضرت هر دوی این بزرگواران را در قبرستان مُعَلیّ در کنار جدشان عبدالمطلب دفن کردند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد عمویشان می فرمایند:« تا روزی که ابوطالب وفات یافت دست قریش از آزار و اذیت من کوتاه بود.»[۵۷]
سفر پیامبر اکرم (ص) به طائف
پس از فوت ابوطالب،ریاست بنی هاشم به ابولهب رسید و او حمایت بنی هاشم را از پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) برداشت. به همین دلیل پیامبر دیگر در مکه هیچ حامی و یاوری نداشت. از طلیعه سال یازدهم بعثت،حضرتش در محیطی به سر می برد که سراسر آن را کینه ها و عداوت ها فراگرفته بود و هر لحظه خطر جانی او را تهدید می کرد و همه گونه امکانات تبلیغی را از وی سلب کرده بود. پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) بر اثر اختناق محیط مکه ، تصمیم گرفت به محیط دیگری برود و بدین منظور شهر طائف را انتخاب نمود.
رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) به همراه زید بن حارثه [۵۸] عازم طائف شدند تا با بزرگان قبیله ثقیف که سه برادر به نام های : عبدیالیل ،مسعود و حبیب ،پسران عمرو دیدار کرده و آنان را به اسلام دعوت کنند. ولی هر سه آنها دست رد به سینه پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) زدند و سفیهان و بردگان خود را مجبور کردند تا با دشنام و به دنبال رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) رفته و او را سنگباران کنند. رسول خدا پس از ده روز توقف در طائف و ناامیدی از اسلام و حمایت قبیله بنی ثقیف را مکه را در پیش گرفت. [۵۹]
به دلیل اینکه در مکه پیامبر خدا(صل الله علیه و آله و سلم) هیچ حامی نداشت و بنی هاشم نیز دیگر از ایشان حمایت نمی کردند، برای آنکه در مکه کسی به جان حضرت جسارت نکند، پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) در امان یکی از بزرگان قریش به نام مطعم بن عدی وارد مکه شدند.[۶۰]
برخی از معجزات رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) در مکه
- واقعه معراج
- واقعه اسرإ
- شق القمر
هجرت به مدینه
اولین مسلمانان از انصار
نخستین مسلمانان یثرب در یک گروه شش نفری در سال یازدهم بعثت نزد رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در مکّه اسلام آوردند. زمانی که اینان برای حج به مکه آمده بودند،رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به دعوت قبایل در موسم حج مشعول بودند، در «عقبه» به پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) برخورد کردند و رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) از آنان خواست تا بنشینند تا برای آنان سخن بگوید.آنان پذیرفتند.آن حضرت اساس دعوت اسلام را برایشان عرضه کرد و آیاتی از قرآن تلاوت نمود.آنها پیش از آن خبر ظهور پیامبری را از یهودیان شنیده بودند،وی را همو دانسته و دعوتش را پذیرفتند و اظهار امیدواری کردند که با پذیرفتن دعوت رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) با یکدیگر متحد شوند.[۶۱] این شش نفر عبارت اند از : اسعد بن زراره،عوف بن حارث،قطبه بن عامر،عقبة بن عامر ،رافع بن مالک و جابر بن عبدلله بن رائب.[۶۲]
بیعت عقبه اول
با انتشار خبر اسلام در یثرب، علاوه بر کسانی که در مکه، اسلام را پذیرفته بودند، چندی دیگر از مردم یثرب نیز اسلام را پذیرا شدند. در موسم حج سال دوازدهم بعثت، تعداد دوازده نفر از اهالی یثرب، در عقبه با رسول خدا دیدار کردند. آنها در این دیدار با رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) بیعت کردند. این بعیت به بیعة النسا شهرت یافت. محتوای این بیعت چنین بود که مسلمانان متعهد شوند که:
- به خداوند شرک نورزند
- دزدی و زنا نکنند
- فرزندانشان را نکشند
- دروغ در مورد اولادی که در میانشان می آید،نگویند. ( با دروغ فرزندی را به غیر پدر خود نسبت ندهند.
- در کار معروف عصیان نورزند.
هر کس چنین کند، پاداش وی بر خداست و کسی که نکند، بر خداست که او را عذاب کند یا ببخشاید.[۶۳]. این بیعت را بیعت عقبه اولی یا عقبه صغری می نامند. همچنین،آنان از پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) خواستند تا کسی را برای تعلیم قرآن و احکام اسلامی به نزد، آنها بفرستد. حضرت نیز مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا به آنان قرآن و احکام را بیاموزد. مصعب در مدتی که در یثرب بود،توانست عده ی زیادی از مردم آنجا را مسلمان کند. از جمله،سعد بن معاذ،یکی از رؤسای قبیله اوس که با اسلام آوردن او،به یک باره قبیله بنی عبدالاشهل ، همگی مسلمان شدند.
بیعت عقبه دوم
در موسم حج سال سیزدهم بعثت، تعداد هفتاد مرد و دو زن در عقبه با پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) بعیت کردند. به این صورت که زمانی حجاج در منی بودند،مسلمانان یثربی با هم قرار گذاشتند تا به عقبه رفته و با رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) بیعت کنند. در شب موعود،مسلمانان تک تک،به سمت عقبه رفته و در جایی که امروز مسجد البیعة نام دارد. با رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) دیدار کردند. رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به آنها گفته بود: نباید کسی را بیدار کنند و یا منتظر فرد بمانند،پس از آن بود که انصار تک تک و دو بدو به سوی این منطقه حرکت کردند.[۶۴] . در این جا بود که انصار از رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) خواستند تا به همراه آنها به یثرب بیاید. در این جا عباس،عموی پیامبر،که به همراه ایشان به عقبه آمده بود، برخاست و در سخنانی از آنان خواست که اگر با تمام وجود ، همچون زنان و فرزندانشان، از رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) حمایت می کنند، او را به یثرب ببرند و در غیر این صورت ، او را در میان قبیله خویش رها سازند که آنان از او محافظت خواهند کرد.[۶۵] همچنین در این دیدار حضرت محمد (صل الله علیه و آله و سلم) به انصار گفت : « به این امر با شما بیعت می کنم که همان گونه که از زنان و فرزندان خود حفاظت می کنید، از من نیز حفاظت کنید.» که برإ بن معرور گفت:« ما فرزند جنگ و سلاح هستیم و همان گونه که از ناموسمان دفاع می کنیم،از شما هم دفاع خواهیم کرد.»[۶۶]
پس از انجام بیعت،رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در اقدامی برای ایجاد انضباط میان انصار، تعداد دوازده نفر نقیب را برگزیدند تا دیگران را کنترل کرده و با مردم در تماس باشند. پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) تاکید کردند که این عدد را به این دلیل در نظر گرفته که موسی از میان بنی اسرائیل دوازده نقیب را برگزید. و فرمودند: کفالت قوم خود را داشته باشید،همان گونه که حواریین عیسی(علیه السلام)(کفالت قوم خود را) برای عیسی (علیه السلام) داشتند.[۶۷]
صدور فرمان هجرت به مدینه
پس از آنکه اسلام در میان مردم مدینه رواج یافت،قریش احساس خطر کرده و بر فشارهای خود نسبت به مسلمانان،افزودند.به گونه ای که تا آن زمان بی سابقه بوده و علت آن شیوع اسلام در مدینه و اعلام حمایت نظامی آنان از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) بود.[۶۸] رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) با صدور فرمان هجرت به مسلمانان اجازه دادند تا به مدینه هجرت کنند و به آنها گفتند:« خدای عزّوجلّ برای شما برادرانی و محلّ امنی قرار داده است.[۶۹]». اولین مسلمانی که به مدینه هجرت کرد، ابوسلمة بن عبدالاسد بود و با آنکه فاصله میان بیعت عقبه دوم و هجرت رسول خدا بین هفتاد روز تا سه ماه بود،ولی بیشتر مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کرده بودند.
توطئه دارالندوه
دارالنّدوه را قصی بن کلاب جدّ چهارم رسول خدا (صل الله علیه آله و سلم) ساخت و آن را محلی برای مشورت و تصمیم گیری در مورد مشکلات قریش قرار داد. پس هجرت بیشتر اصحاب رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) به مدینه ، آن شهر به صورت پایگاهی برای مسلمانان در آمده بود و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) آماده بودند. به همین منظور مشرکان که از هجرت رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) بیمناک بودند،برای جلوگیری از آن جلسه ای در دارالنّدوه تشکیل دادند و به مشورت پرداختند. در این جلسه عدّه ای پیشنهاد دادند که رسول خدا (صل الله علیه آله و سلم) را زندانی کنند و عده ای دیگر با تبعید و اخراج ایشان از مکه موافق بودند تا این که کسی پیشنهاد داد تا از هر خاندان قریش کسی به نمایندگی از آن خاندان،شبانه به رسول خدا (صل الله علیه آله و سلم) حمله کنند و ایشان را به قتل برسانند . این نظر مورد تایید قرار گرفت و چهل نفر از مشرکان قریش داوطلب شدند تا ایشان را بکشند. مورخین این روز را، روز « یوم الزحمه» می نامند.
هجرت رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) به مدینه
پس از آنکه مشرکان مکه،برای قتل رسول خدا (صل الله علیه آله و سلم) نقشه کشیدند،جبرئیل خبر این توطئه را به ایشان داد.[۷۰]. در شب موعود چهل نفر از قریشیان ، خانه حضرت را به محاصره درآوردند به گونه ای که محل خواب حضرت ، در دید آنان قرار داشت.رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام) گفت تا به جای او بخوابد و از همان برد یمانی سبز رنگی که رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) روی خود می کشید ، استفاده کند.[۷۱].پس از آن رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) با عنایت خداوند از خانه خارج شده و به جنوب شهر مکه یعنی مسیری کاملاً برعکس مسیر یثرب رفت. رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) هنگام خارج شدن از خانه آیات ابتدایی سوره یس را تلاوت کرد که به موجب آن ، مشرکان از رفتن حضرت بین ایشان غافل شدند.[۷۲]. هنگامی که صبح شد، و مشرکان برای اجرای نقشه خود آماده شدند، حضرت علی (علیه السلام) از جای خود برخاست و مشرکان فهمیدند که رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) از دسترس آنان خارج شده است،به تکاپو افتاده و به دنبال ایشان گشتند،و توسط یک راهنما تا پای کوه ثور که رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) به همراه ابوبکر در آنجا پنهان شده بودند، آمدند، و مشاهده تارهای عنکبوبت بر در غار به داخل غار نرفتند.[۷۳] قریش برای کسی که رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) را بیابد و به دست انان بسپارد صد شتر جایزه تعیین کرده بود.[۷۴] رسول خدا (صل الله علیه آله و سلم) و ابوبکر سه روز در غار پنهان شدند تا مشرکین از جستجوی ایشان خسته شدند و سپس با تهیه زادوتوشه و استخدام یک راهنما عازم مدینه شدند. رسول خدا (صل الله علیه آله و سلم) فاصله مکه تا مدینه را از راهی غیر معمول طی کردند و پس از پانزده روز وارد دهکده قبا در فاصله شش کیلومتری مدینه شدند.[۷۵] رسول خدا (صل الله علیه آله و سلم) در قبا منتظر رسیدن یار و پسر عم خود حضرت علی (عیله السلام) شدند که بعد از هجرت رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم) به همراه کاروانی که شامل زنان و دختران پیامبر(صل الله علیه آله و سلم) و بنی هاشم می شد، از جمله - حضرت زهرا (سلام الله علیها) و فاطمه بنت اسد - و سایر کسانی که هنوز موفق به هجرت نشده بودند ، ب به سمت مدینه در حرکت بود. امام علی (علیه السلام) در مکه وظیفه پس دادن امانت هایی که مردم مکه نزد پیامبر(صل الله علیه آله و سلم) داشتند، را داشت و پس از انجام این کار راهی مدینه شد[۷۶]. پیامبر(صل الله علیه آله و سلم) در این مدت که در قبا بودند،اقدام به ساختن مسجد قبا کردند و پس از رسیدن کاروان حضرت علی (علیه السلام) ، به همراه ایشان راهی مدینه شدند.
سال اول هجرت
پیامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پس از ورود به مدینه ، مورد استقبال مردم آن شهر قرار گرفتند.طوایف مختلف انصار، هر کدام می خواستند تا افتخار میزبانی حضرت محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) را از آن خود کنند. ولی حضرت فرمودند،هر کجا که شترشان توقف کند،همانجا اقامت خواهند گزید[۷۷]. در نهایت شتر آن حضرت در محله بنو مالک بن النجار فرود آمد . و ابوایوب انصاری پیش دستی کرده و اسباب و اساس حضرت را با خود به خانه اش برد و حضرت همان جا مستقر شدند.[۷۸]
اقدامات پیامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) پس از استقرار در مدینه
بنای مسجد النبی
نخستین اقدام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تاسیس مسجدی است که امروزه به مسجد النبی معروف است.در کنار خانه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) قطعه زمینی بود، متعلق به دو یتیم که سرپرستی آنها با معاذ بن عفرإ [۷۹] بوده است. پیامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) این زمین را با وجود آنکه صاحبان آن راضی به واگذاری آن بودند،از معاذ خرید و به کمک سایر مسلمانان،آن را تبدیل به مسجد کرد.این مسجد در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) یک مرکز عبادی،نظامی،سیاسی و آموزشی داشت و نقشی اساسی در دوران حیات رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) در شکل گیری جامعه اسلامی داشت.
پیمان برادری
دیگر اقدام رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) در هنگام ورود به مدینه،برقرار ساختن پیمان برادری میان مسلمانان،که مؤاخاة نامیده می شد، بوده است.به نظر چنین می آید که یک بار پیمانی میان مهاجران بسته شده و دیگر بار پیمانی میان مهاجران و انصار به صورت دو به دو . از مشهور ترین پیمان ها می توان به عقد برادری میان: رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) ، ابوبکر و عمر، حمزه سیدالشهدا با زید بن حارثه و ... اشاره کرد.[۸۰]
پیمان صلح با اهل کتاب مدینه
رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) عهدنامه ای میان مهاجران و انصار از یک طرف و یهودیان مدینه از طرف دیگر نوشت و یهودیان را دین و دارائی خویش آزاد گذاشت و شرائطی برای ایشان قرار داد. موادّ ابن پیمان نامه عبارت است از:
- مسلمانان و یهودیان مانند یک ملّت در مدینه زندگی خواهند کرد.
- مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینی خود آزاد خواهند بود.
- در موقع پیش آمد جنگ،هر کدام از این دو دیگری را در صورتی که متجاوز نباشد،علیه دشمن کمک خواهد داد.
- هر گاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد،هر دو با هم در دفاع از آن تشریک مساعی خواهند کرد.
- قرارداد صلح با دشمن،با مشورت هر دو انجام خواهد شد.
- چون مدینه شهر مقدسی است،از هر دو ناحیه مورد احترام،و هر نوع خونریزی در آن حرام خواهد بود.
- در موقع بروز اختلاف و نزاع،آخرین داور برای رفع اختلاف،شخص رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) خواهد بود.
- امضا کنندگان این پیمان با همدیگر به خیرخواهی و نیکوکاری رفتار خواهند کرد.[۸۱]
سال دوم هجرت (سنة الامر )
تغییر قبله
با وجود بستن پیمان با یهودیان، ولی دانشمندان یهود از روی حسد و کینه ورزی به دشمنی با رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) برخاستند. و مدام با وارد کردن طعنه به ایشان سعی در سستی اعتقادات مسلمانان داشتند. از جمله این طعنه ها، قبله اول مسلمانان بیت المقدس بود. آنان به رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) می گفتند: « با ما مخافت می کند اما به سوی قبله ما نماز می گزارد.[۸۲]. این طعنه ها موجب آزار مسلمانان و رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) می شد، تا اینکه در نیمه ماه رجب،آیه[۸۳] تغییر قبله ، در مسجد بنی سالم بن عوف که امروزه به مسجد ذوالقبلتین معروف است، نازل شد و قبله مسلمانان به سمت مکه تغییر یافت.
صدور فرمان جهاد
در زمان رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) ، نبردهای مسلمانان به دو قسمت تقسیم می شد.
- جهادهایی که خود رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) در آنها شرکت می کردند که به آنها غزوه می گفتند و تعداد آنها را 26 یا 27 عدد نوشته اند.
- جهادهایی که رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) ، یکی از اصحاب خود را فرمانده سپاه می کردند و خود شخصاً در آن ها شرکت نمی کردند، که به آنها سریه می گویند و تعداد آنها به روایت ابن اسحاق 35 سریه است.
پس از هجرت مسلمانان به مدینه،مشرکان قریشی اسباب و وسایل باقی مانده آنان را به عنوان سرمایه در کاروان های تجارتی خود استفاده کردند. رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) برای جلوگیری از تجارت اینها،دستور به غارت این کاروان ها دادند تا با ناامن کردن راها، اقتصاد قریش را مختل کنند. به همین دلیل به اصحاب خود دستور جهاد دادند.
اولین سریه در شوال سال اول هجری به فرماندهی عبیدة بن حارث بن مطلب انجام شد و پس از آن سریه حمزه سیدالشهدا،در رمضان همان سال بود که هر دو بدون درگیری با مشرکان بوده است. اولین غزوه ، غزوه بواط است که ریبع الاول سال دوم هجری صورت گرفت که بدون نتیجه باقی ماند.پس از این غزوه، غزوه های عُشَیره و سَفَوان یا بدر اولی است. اولین درگیری بین مسلمین و مشرکین در سریه عبدالله بن جحش صورت گرفت که در آن یک نفر از مشرکان کشته شد و غنایمی بدست آمد.
غزوه بدر
در هفتدهم رمضان این سال نبردی در نزدیکی چاه های بدر بین مسلمانان و مشرکین در گرفت که در این نبرد مسلمانان توانستند قریشیان را شکست سختی بدهند و بسیاری از سران قریش در این جنگ کشته یا اسیر شدند.
علت وقوع جنگ بدر
کاروانی از قریش با سرمایه بسیار بزرگی که همه زن و مرد قریش در آن سهیم بودند به سرپرستی ابوسفیان، عازم شام شد و در بازگشت از شام، مأموران رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) اطلاعت مهمی را به ایشان دادند و ایشان برای جلوگیری از رسیدن کاروان به مکه به همراه سیصد و سیزده نفر از مهاجران و انصار به سمت آن حرکت کردند[۸۴]. هنگامی که خبر حرکت سپاه رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) به ابوسفیان رسید، او یکی از غلامان خود را به مکه فرستاد تا از قریشیان کمک بگیرد[۸۵]. سپاه قریش نیز با نهصد و پنجاه نفر به سرپرستی ابوجهل به سمت مدینه حرکت کرد[۸۶]. همچنین ابوسفیان راه خود را برای رسیدن به مکه عوض کرد تا دست مسلمانان به او نرسد[۸۷]. دو سپاه در نزدیکی چاه های بدر به همدیگر برخورد کردند.
نبرد بدر
پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) در نبرد بدر پرچم را به دستان مبارک امام علی (علیه السلام) دادند[۸۸] و پس از آرایش سپاه خود در برابر مشرکین قرار گرفتند. در ابتدا نبرد تن به تنی بین سه تن از قریش به نام های عتبة بن ربیعه،شیبة بن ربیعة و ولید بن عتبة به ترتیب با حمزة سید الشهدا،عبیدة بن حارث و علی بن ابی طالب (علیه السلام) در گرفت که اینان توانستند هر سه مشرک قریشی را بکشند و اولین پیروزی را برای سپاه اسلام به دست آورند.[۸۹] دعر ادامه مسلمانان با آنکه تعدادشان یک سوم مشرکین بود،ولی توانستند که آنها را شکسته داده و بعضی از سران قریش مانند: ابوجهل،سعید بن عاص ،عقبة بن ابی معیط ،امیة بن خلف، اسود بن عبدیغوث و .... را کشتند و غنایم بسیاری نصیب آنها شد.
در این سال همچنین غزوه های بنی سلیم،بنی قینقاع ( منجر به اخراج یکی از سه قبیله مهم یهود از مدینه شد.) و سویق و سریه های عمیر بن عدی و سالم بن عمیر رخ داد.
دیگر وقایع سال دوم
- وجوب روزه ماه رمضان
- مقرّر شدن اذان اسلامی و تعیین فصول
- عروسی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب با حضرت زهرا(سلام الله علیها)
سال سوم هجری
از وقایع سال سوم هجری می توان به واکنش پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم) به توهین ها و تحریکات شاعران یهودی و مشرک اشاره کرد. همچنین غزوه های ذی امر و بحران و سریه های محمد بن مسلمه و قرده در این سال اتفاق افتادند.
غزوه احد
بی شک مهم ترین اتفاق سال سوم هجری غزوه احد است که در هفتم شوال آن سال اتفاق افتاد و مسلمانان بسیاری از جمله : حمزه بن عبدالمطلب (سید الشهدا)، مصعب بن عمیر و ... به شهادت رسیدند.
علت غزوه احد
یک سال بعد از غزوه بدر، قریشیان زخم خورده در بدر، مصمم شدند تا انتقام کشتگان خود را بگیرند. اما آنان نیروی انسانی کافی برای یک نبرد تمام عیار با مسلمانان را نداشتند ولی در عوض با نفوذ چشمگیری که در سایر قبایل عرب داشتند توانستند تا شماری از آنان را به حمایت خود برانگیزند.[۹۰]. عباس عموی پیامبر در نامه ای به ایشان، مسلمانان را از قصد قریش آگاه نمود.[۹۱] پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) با جمع کردن اصحاب خود از آنان خواست تا در مورد نحوه رویارویی با سپاهیان قریش نظر دهند. عقیده پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) و برخی از بزرگان مهاجر و انصار بر ماندن در شهر مدینه و عده ی دیگر از آنان و باخصوص جوانان ، بر خروج از شهر بوده است. تا اینکه سرانجام پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) به اصرار گروه دوم تصمیم بر خروج از شهر گرفتند و به همراه هزار نفر از اصحاب به سمت کوه احد حرکت کردند.
نبرد احد
پس از آنکه سپاه اسلام از مدینه به سمت کوه احد حرکت کرد، در میان راه یک سوم سپاه به سرکردگی عبدالله بن ابی به مدینه بازگشتند و از فرمان رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) سرپیچی کردند. هنگامی سپاه به کوه احد رسیدند، رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) عبدالله بن جبیر را به همراه پنجاه تیرانداز، بر شکاف کوه عَینَین قرار داد و به آنها فرمود: « شما همین جا بمانید و سواران دشمن را با تیراندازی از ما دفع کنید،که از پشت سر ما هجوم نیاورند،اگر کشته شدیم ما را یاری ندهید و اگر غنیمت بردیم با ما شرکت نکنید.»
در ابتدا نبرد،سپاه اسلام با دلاوری های حضرت علی (علیه السلام) که پی در پی پرچم داران سپاه کفر را به خاک و خون می کشید به پیروزی رسیدند و مشرکان پا به فرار گذاشتند.[۹۲]. اما به دلیل سرپیچی آن پنجاه نفر تیرانداز و ترک پست خود، مشرکان فرست پیدا کردند تا سپاه اسلام را دور بزنند و از پشت سر به آنها حمله کنند. در این حمله حدود هفتاد نفر از اصحاب رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) به شهادت رسیدند و خود ایشان مجروح شد و عده بسیاری از مسلمانان فرار کرده و به بالای کوه احد فرار کردند[۹۳] و تنها عده کمی چون حضرت علی (علیه السلام)،ابودجانه،سهل بن حنیف و عاصم بن ثابت در کنار رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) باقی ماندند. و در این جنگ بود که ندای « لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار » شنیده می شد[۹۴]. به هر حال مشرکان پس از این پیروزی به مکه و مسلمانان به مدینه بازگشتند.
همجنین در این سال غزوه حمرإالأسد بلافاصله بعد از احد اتفاق افتاد. و امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیز در نیمه رمضان این سال متولد شدند.
سال چهارم هجرت
در این سال دو حادثه تلخ برای اسلام و مسلمین رخ داد.اولین حادثه، اتقاق رجیع و دومین حادثه، واقعه بئر معونه بود. که در اولی،گروهی از اعراب خارج مدینه، از رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند تا عده ای مبلغ را به قبیله آنها بفرستند تا آنها را به اسلام دعوت کنند. رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) نیز شش نفر از اصحاب خود را به همراه آنها فرستادند. ولی آنها این شش نفر را به شهادت رساندند. در حادثه دوم نیز ، یک نفر از مردم نجد از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) ، درخواست فرستادن مبلغانی کرد که حضرت چهل نفر را همراه او فرستادند که همه آنها به جز یک نفرشان مانند افراد رجیع به شهادت رسیدند. گویند خبر شهادت هر دو گروه را در یک شب به رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) رساندند.
دیگر وقایع سال چهارم
صلح حديبيه
دعوت سران کشورها
فتح مکه
سال هشتم هجرت فتح مكه بدون جنگ رخ داد و پیامبر و اصحاب ایشان وارد مکه معظمه شدند.
حجه الوداع و نصب خلیفه در واقعه غدیر خم
شيخ كلينى روايت كرده كه: حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بعد از هجرت، ده سال در مدينه ماند و حج به جا نياورد تا آن كه در سال دهم خداوند عالميان اين آيه را فرستاد كه: «و اذّن فى النّاس بالحجّ يأتوك رجالا و على كلّ ضامر يأتين من كلّ فجّ عميق، ليشهدوا منافع لهم»؛ و در ميان مردم براى اداى حج بانگ برآور تا پياده و سوار بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مى آيند به سوى تو روى آورند.[۹۵]
وقتی حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم از اعمال حجة الوداع فارغ شد متوجه مدينه شد و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و ساير مسلمانان در خدمت آن حضرت بودند و چون به غدیر خم رسيدند. حق تعالى اين آيه را فرستاد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ».
يعنى: «اى پيغمبر بزرگوار! برسان به مردم آن چه فرستاده شده است بسوى تو از جانب پروردگار تو» در باب نص بر امامت على بن ابى طالب و خليفه نمودن او در ميان امت خود؛ پس فرمود: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»؛ پس اگر نكنى رسالت خدا را نرسانده ای و خدا تو را نگاه مى دارد از شر مردم.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آنجا خطبه معروف غدیرخم را قرائت فرمودند و حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کردند. سپس همه بر گرد رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم و اميرالمؤمنين عليه السلام جمع شدند و با آن حضرت مصافحه كردند و بيعت نمودند.
رحلت
پیامبر اکرم قبل از رحلت خود سفارشاتی داشتند که متاسفانه با کارشکنی منافقین به نتیجه لازم نرسید [۹۶] اكثر علماى خاصه و عامه معتقدند كه ارتحال سيد انبيا روز دوشنبه بوده است و اكثر علماى شيعه معتقدند كه روز بيست و هشتم ماه صفر بوده است و اكثر علماى عامه دوازدهم ماه ربيع الاول را گفته اند. در آن وقت سن شريف آن حضرت شصت و سه سال بود و سال دهم هجرت بود.
فضائل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مطابق با قرآن
یکی از القاب قرآنی آن حضرت ، "رحمة للعالمین" است. [۹۷] [۹۸]
خدا از پیامبران خود عهد گرفته است که اگر زمان او را درک کردند از او پیروی نمایند: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ».[۹۹]
خداوند در قرآن پیامبرانش را با نام خطاب می کند در حالی که نبی مکرم اسلام را از جهت تعظیم و تکریم با عناوین «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ»[۱۰۰]، و «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ»[۱۰۱] و هر جا نام مبارک محمد صلی الله علیه و آله را آورده مخاطب نبوده است «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ»[۱۰۲] و ديگر «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»[۱۰۳]، «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ»[۱۰۴] تمام روى زمين براى معبد و مسجد امت او جايز است و و امم پیش از ایشان جز در معبد معين عبادتشان مورد قبول نبوده است. ایشان بر تمامت خلايق مبعوث شدند و انبياى قبل از ایشان به روايتى هر يك به قومى مبعوث شدند. پیامبران دیگر بر اساس درخواست شان خدا بدان ها عنایتی می فرمود مانند حضرت موسی علیه السلام که از خدا شرح صدر طلب نمود «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»[۱۰۵] ولی درباره رسول اکرم فرمود: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»[۱۰۶] آیا ما سینه تو را وسعت ندادیم.[۱۰۷]
سنت پیامبر اکرم (ص)
سنت پیامبر اکرم که عبارت است از قول (سخن)، فعل (رفتار) و تقرير آن حضرت در کنار قرآن يكى از منابع مهم، تفکر مذهبی اسلام در تمام مذاهب آن است. بنابراين هرگاه حديثى معتبر از پيامبر نقل شود و بدان عمل میشود و اين كار را عمل به سنت میگويند. شيعه با تأسى به حدیث ثقلین که یکی از موارد سنت آن حضرت است قول و فعل و تقرير معصومان را نيز همچون سنت آن حضرت حجت می داند.[۱۰۸]
پیامبر اکرم (ص) در روایات
در احاديث معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام منقول است كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به روش بندگان طعام مى خورد بى خوان و به روش بندگان مى نشست يعنى دو زانو و بر زمين مى خوابيد بى فراش و مى دانست كه او بنده است. در حديث ديگر فرمود كه: بهترين نان خورش ها نزد آن حضرت سركه و زيت بود.[۱۰۹]
- امام صادق عليه السلام: رسول خدا صلي الله عليه و آله هيچ گاه به اندازه ژرفاي خرد خود با بندگان سخن نگفت. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: ما، جماعت پیامبران، دستور داريم كه با مردم به فراخور فهم و خردهايشان سخن بگوييم.[۱۱۰]
- امام علی علیه السلام در وصف پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: خداوند او را از شجره پيامبران و چراغدان (و جايگاه) روشنايي و بلنداي پيشاني (خانداني بلندپايه و شريف) و ناف مكه و چراغ هاي تاريكي و چشمه هاي حكمت، برگزيد.[۱۱۱]
- امام علی علیه السلام در وصف پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: و گواهي مي دهم كه محمد بنده خدا و فرستاده اوست و سرور بندگانش مي باشد. هر زمان خداوند آفريدگان را به دو شاخه تقسيم كرد، او را در بهترين شاخه قرار داد، نه آلوده دامني در وجود او سهيم شد و نه گنه كاري در وجودش شريك گشت.[۱۱۲]
- امام علی علیه السلام درباره بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله: خداوند در روزگاري او را برانگيخت كه مردم گمراه و سرگردان بودند و در فتنه و فساد دست و پا مي زدند. هوسها آنان را دلباخته خود كرده و از راه به درشان برده بود.[۱۱۳]
برای مطالعه بیشتر در مورد سیره آن حضرت رجوع شود به : سیره و سنت پیامبر اکرم (ص)، سایت موسسه تحقیقات و معارف اهل البیت علیهم السلام
شئون پیامبر صلی الله علیه و آله
شئون پیامبر سه شأن و سه مقام مختلف است كه هرسه از مختصات رسول اكرم است، به این معنی كه از رسول اكرم است و از ناحیه ی او به دیگران می رسد و رسیده است؛ یعنی پیغمبر اكرم در آنِ واحد از طرف پروردگار دارای سه مقام بود.
1-مقام پیغمبری یا رسالت : مقام ابلاغ احكام الهی؛ یعنی از طرف خداوند احكام و معارف الهی به او وحی می شد و او مأمور بود كه آنچه را كه به او ابلاغ می شد، آنچه را كه به او وحی می شد به دیگران اعلان بكند. از این نظر، او رسول و پیغمبر بود كه در آیه ای می فرماید: ما عَلَی اَلرَّسُولِ إِلاَّ اَلْبَلاغُ[۱۱۴] بر یك نفر فرستاده، نیست جز رساندن به مردم. یعنی به او وحی می شد احكام و دستورها كه چه طور نماز بخوانید،روزه بگیرید،زكات بدهید، حج بروید،معاملات انجام بدهید و او هم آنها را به مردم ابلاغ می كرد. مردم هم در قبال او از این نظر وظیفه دارند آنچه را كه او ابلاغ می كند بگیرند.
2- مقام قضاوت: قضاوت مقامی است كه باید از ناحیه ی خدا به كسی داده شود كه بتواند در میان مردم داوری كند. داوری یعنی مردم از لحاظ حقوق اجتماعی اختلاف پیدا می كنند، مقامی باید در اجتماع باشد كه احقاق حق بكند؛ یعنی به آن موضوع رسیدگی كند و طبق قانون خاصی رأی و حكم بدهد.
پیغمبر از ناحیه ی خدا، تنها پیغمبر نبود، بلكه قاضی هم بود. هم پیغمبر بود و هم قاضی. اینها فی حد ذاته قابل تفكیك است. قضاوت هم خود یك مقام مقدس دیگری است. قاضی را هم باید خدا تعیین كرده باشد. این آیه ای كه در قرآن است: فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَكِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً[۱۱۵] مربوط به مقام قضاوت رسول اكرم است نه مقام پیامبری او. معنای آیه این است كه مردم باید در مقابل قضاوت تو تسلیم بشوند، یعنی این جور نباشند كه وقتی نزد تو می آیند توقع داشته باشند كه تو جانب آنان را بگیری. مثلاً دو نفر هر دو مسلمان، اما یك نفر مسلمان با سابقه، مسلمان مهاجر، مسلمانی كه مال و زن و بچه ی خودش را گذاشته و آمده، و یك نفر كه تازه اسلام آورده، در یك موضوع اختلاف دارند، نزد تو می آیند. احتمالاً آن مسلمانی كه سابقه ی زیادی دارد توقع دارد كه پیغمبر جانب او را بگیرد. یا یك نفر مسلمان و یك نفر غیرمسلمان كه در پناه مسلمین است و با مسلمین پیمان دارد، در یك موضوع مالی اختلاف پیدا می كنند، خدمت پیغمبر می آیند. یك وقت ممكن است این مسلمان توقع داشته باشد كه پیغمبر جانب او را بگیرد. این ایمان نیست. ایمان آنگاه ایمان است كه وقتی پیغمبر را حَكَم قرار دادند، داور و قاضی قرار دادند، در مقابل حكم او تسلیم بشوند. این آیه مربوط به قضاوت پیغمبر است.
3- مقام حکومت: مقام مقدس سومی پیغمبر دارد كه آن را هم خدا برای او معین كرده است و خدا هم باید معین كند و آن، مقام حكومت است. پیغمبر حاكم مردم بود، سائس مردم بود؛ یعنی مدیر اجتماع بود، ولیّ امر اجتماع بود. پیغمبر حكومت تشكیل داد.خودش در رأس بود، فرمان می داد. مثلاً در فلان قضیه ای كه پیش آمده بود، بسیج عمومی اعلام می كرد یا [دستور می داد] امسال چه كشت بكنید. بدون شك پیغمبر اكرم در ده سالی كه در مدینه بود، حكومت تشكیل داد و در میان مردم مثل یك حاكم حكومت می كرد. باز مقام حاكمیت و مقام مدیریت اجتماع غیر از مقام پیامبری و غیر از مقام قضاوت است. از آن جهت كه پیغمبر بود، فقط مبیّن احكام بود؛ یعنی می گفت خدا این جور امر كرده است، من هم به شما ابلاغ می كنم. از آن جهت كه قاضی بود به مشاجرات مردم می رسید و از آن جهت كه حاكم و سائس بود، اداره ی سیاسی مردم را به عهده گرفته بود. آیه ی شریفه می فرماید: یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْكُم[۱۱۶] ( اینجاست انضباطی كه محكوم باید در مقابل حاكم داشته باشد، مردم باید در مقابل قوّه ی حاكمه داشته باشند) می گوید: خدا را اطاعت كنید، پیغمبر و اولی الامر را اطاعت كنید. و لهذا می بینید ما شیعیان به این آیه كه می رسیم «امر» اولی الامر را مربوط به خلافت می دانیم، می گوییم این آیه مقام خلافت را معین می كند. این یك مقام دیگری است.
این مقام هم مقام مقدسی است و مثل آن دو مقام ، آن را خدا باید معین كرده باشد.
که پیامبر(ص) این سه مقام را به امام منقل کردند. [۱۱۷]
پانویس
- ↑
ختم نبوت : قرآن کریم، 33 احزاب ، ٤٠ :«ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبین...»: «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، و لیکن فرستاده ى خدا و پایان بخش پیامبران است... ».
برترین انبیاء :قرآن کریم، 4 نساء ، ٤٠ :«فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاءِ شَهِيدًا»: «پس چگونه است [حالشان] آن گاه كه از هر امّتى گواهى آوريم، و نیز تو را بر آنان گواه آوريم؟»
مناظره پيرامون افضليت پيامبر اسلام
برتری رسول خدا (ص) بر همه پیامبران - ↑ قرآن کریم ،30 روم ،30 :«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» ترجمه : «پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست، اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نمیدانند».
قرآن کریم ، 22 حج ، 78 :«وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْل» ترجمه: «و در راه خدا كارزار كنيد چنان كه سزاوار كارزار كردن براى او است او شما را برگزيد و در اين دين براى شما دشوارى ننهاده آئين پدرتان ابراهيم است و او شما را از پيش نام داد». - ↑ قرآن کریم ، 34 سبأ 28 :«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً » ترجمه :«و ما تو را جز براى اينكه عموم بشر را (به رحمت خدا) بشارت دهى و (از عذابش) بترسانى نفرستادیم»
- ↑ بحارالانوار 15/105
- ↑ تاريخ الطبري/ترجمه،ج3،ص:796
- ↑ قرآن،96 ضحی «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوی»:مگر چنین نبود که تو را يتيمت يافت و در پناه خويش جاى داد؟
- ↑ دلائل النبوة،ج2،ص:27
- ↑ از طايفه بنى سعد بن بكر بن هوازن تاريخ يعقوبى/ترجمه،ج1،ص:362
- ↑ بحارالانوار، ج85، ص117 مذاهب اسلامی_ پرسش و پاسخ پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبائی(ره)، ص96ـ97 پاسخ به پرسشهای مذهبی، ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، ص 110
- ↑ امالی صدوق / ترجمه کمره ای ،ص 285-287
- ↑ معجزات مقارن ولادت پیامبر
- ↑ دلائل النبوة،ج2،ص:27
- ↑ رسول خدا از بيست سال گذشته بود كه در حلف الفضول شركت كرد و پس از آنكه خدايش برسالت فرستاد گفت: حضرت فى دار عبد الله بن جدعان حلفا ما يسرنى به حمر النعم و لو دعيت اليه لاجبت،" در خانه عبد الله پسر جدعان در پيمانى شركت نمودم كه شادمان نيستم تا بجاى آن شتران سرخ مو داشته باشم(در آن روزگار از شتران بسیار گران بها شتر سرخ موی بود) و اگر ديگر بار بچنان پيمانى دعوت می شدم می پذيرفتم." تاريخ يعقوبى/ترجمه،ج1،ص:371
- ↑ تاريخ يعقوبى/ترجمه،ج1،ص:375
تاريخ الطبري/ترجمه،ج3،ص:833
سن پیامبر صلی الله علیه و آله و خدیجه در هنگام ازدواج - ↑ رجوع شود بهمبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله
- ↑ رجوع شود به اعجاز قرآن
- ↑ آيين پيامبر صلی الله علیه و آله پيش از بعثت
- ↑ جعفر سبحانی ، فروغ ابدیت ص 142
- ↑ سبأ،47
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج 1،ص 295-296
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام ج 1 ص 266؛انساب الاشراف،ج1،ص 230
- ↑ مجمع البیان ج 10 ،ص 552 ؛ انساب الاشراف ج 1،ص 134،عیون الاثر ج1،ص 197؛سبل الهدی و الرشاد، ج 2،ص 559
- ↑ طبقات الکبری،ج1 ص 200-201،اسیرة النبویه، ابن هشام ، ج 1، ص 408-410،انساب الاشراف
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج 1 ص 393؛انساب الاشراف ج 1،ص 132 و 137
- ↑ طبقات الکبری ،ج1ص211؛السیرة النبویه، ابن کثیر ج1ص276،السیرة النبویه ،ابن هشام ،ج1ص416
- ↑ انساب الاشراف ج1ص125،السیرة النبویه ،ابن هشام ،ج 1،ص 416
- ↑ السیرة النبویه ،ابن هشام ،ج 1،ص 416
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام ج1 ص 301-307،انساب الاشراف ، ج 1 ص 142؛عیون الاثر ج1،ص 199-200 ، دلائل النبوة بیهقی ج 2 ص 269-270
- ↑ مصنف ابن ابی شیبه،ج7 ص 331،السیرة النبویه،ابن کثیر ج 1 ص 273-274؛طبقات الکبری، ج 1 ص202
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج1 ص 231؛طبقات الکبری ،ج1 ص 202
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج 1 ص 269؛دیوان شیخ الابطاح ابی طالب ص 71 ، سبل الهدی و الرشاد ج 2 ص 439
- ↑ طبقات الکبری،ج1ص202-203؛
- ↑ السیرة النبویه ، ابن کثیر ، ج 2 ص 44
- ↑ بحارالنوار،ج 16 ص 75-77
- ↑ پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) خطاب به حضرت علی (علیه السلام) : « .... از آخرین اموال خدیجه برای خود و فاطمه و هرکس از بنی هاشم که که قصد همراهی با شما را دارد،شتر و زاد و توشه بخر و بعد از دادن امانت ها درنگ نکن .....(بحارالنوار ج 19 ص 63
- ↑ السیرة النبویه ، ابن هشام، ج1 ص 317
- ↑ السیرة النبویه ، ابن هشام ، جلد 1 ص 320 ؛ انساب الاشراف ، ج 1 ص 198
- ↑ السیرة النبویه ، ابن هشام ، جلد 1 ص 320 ؛ انساب الاشراف ، ج 1 ص 197؛السیرة النبویه، ذهبی ص 219
- ↑ السیرة النبویه ، ابن هشام ، جلد 1 ص 320 ؛ انساب الاشراف ، ج 1 ص 198
- ↑ انساب الاشراف ج 1 ص 159-160
- ↑ سوره نحل ، آیه 106
- ↑ طبقات الکبری ج 1 ص 204؛دلائل النبوة،بیهقی ،ج2ص301
- ↑ السیرة النبویه ، ابن هشام،ج 1 ص 321
- ↑ المنتظم ، ج1 ص 374
- ↑ عیون الاثر ، ج 1 ص 209؛سیره حلبی ج 2 ص 212
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام ج 1 ص 334-338 ؛یعقوبی ، ج2 ص 29 ؛ سبل الهدی و الرشاد ، ج 2 ص 519-524
- ↑ الدر فی اختصار المغازی و السیر،ص27
- ↑ دلائل النبوه،ج 2 ص 311-312
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج1ص350-351؛تاریخ طبری ج2 ص 335-336؛سبل الهدی و الرشاد،ج2ص502
- ↑ اسکافی می گوید: در آن حال که علی (علیه السلام) با دیگر بنی هاشم در شعب بودند ابوبکر با خانواده اش در آرامش و امنیت بود. (المعیار و الموازنه،ص 88)
- ↑ انساب الاشراف ، ج1ص234
- ↑ انساب الاشراف،ج 1 ص 234؛طبقات الکبری ، ج1 ص 209
- ↑ بیهقی می نویسد که هر نوع طعامی که از ناحیه مسافران در بازارهای مکه عرضه می شد،قریشیان به سرعت ، آن را می خریدند تا مبدا به دست بنی هاشم برسد.(دلائل النبوة،ج 2 ص 312
- ↑ دلائل النبوة،ج2،ص 313 ؛ تاریخ یعقوبی ص 389-390 ، الطبقات الکبری،ج1،ص 208-210؛الکامل،ج2،ص 61؛ بحارالنوار، ج 19 ، ص 16-17
- ↑ سیرة النبی،ج1،ص 397-399؛الطبقات الکبری ، ج1 ،ص 210؛ بحارالنوار،ج19،ص40
- ↑ بنا به نقلی سی و پنج روز و یا بیست و پنج روز و یا پنج و یا سه روز بعد از وفات ابوطالب ، حضرت خدیجه کبری ، از دنیا رفتند.
- ↑ امتاع الاسماع،ص27 ؛اسدالغابه ، ج 5،ص 439 ؛ الکامل،ج2،ص63؛ طبقات الکبری ،ج1،ص 211
- ↑ به نقل ابن اسحاق به تنهایی
- ↑ اسدالغابه،ج3،ص 389-390 ؛ سیرة النبی، ج 2،ص 28-31؛الطبقات الکبری ،ج 1،ص 212؛ترجمه تاریخ یعقوبی،ج 2 ص 394-395
- ↑ تاریخ الامم و الملوک ، ج 2 ، ص 82
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج2،ص428-429؛تاریخ طبری،ج2،ص 354؛طبقات الکبری،ج1،ص219
- ↑ طبقات الکبری،ج1،ص 219؛السیرة النبویه،ابن هشام،ج2،ص 429-430
- ↑ مجمع البیان،ج 9،ص 276؛السیرة الحلبیه،ج2،ص7
- ↑ انساب الاشراف ،ج1،ص253؛طبقات الکبری،ج1،ص221
- ↑ طبقات ابن سعد،ج1،ص 221-222 ؛سیرة النبویه،ج2،ص84
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج2،ص442-443
- ↑ انساب الاشراف،ج1،ص 253؛السیرة النبویه،ابن هشام،ج2،ص446
- ↑ طبقات الکبری ،ج1،ص 225-2256؛انساب الاشراف ،ج1،ص 257
- ↑ سیرة النبی،ج2،ص76
- ↑ السیرة النبویة،ابن هشام،ج2،ص 483؛انساب الاشراف ،ج1،ص260
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج2،ص 483؛طبقات الکبری،ج1،ص 228
- ↑ انساب الاشراف،ج1،ص 260 ؛ بحارالنوار،علامه مجلسی،ج 19،ص87
- ↑ السیرة الحلبیه،ج2،ص486
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج2؛انساب الاشراف،ج1،ص 263
- ↑ البدء و التاریخ،ج4،ص 175
- ↑ بحارالنوار،ج19،ص65
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج2،ص 495
- ↑ انساب الاشراف ،ج1،ص 267-268؛طبقات ، ج 1،ص 236
- ↑ بعضی گویند با اسعد بن زراره ؛ دلائل النبوه،بیهقی،ج2،ص538
- ↑ المستدک،ج3،ص14؛المعجم الکبیر،ج24،ص 137
- ↑ سیرة النبی،ج2،ص 119-123
- ↑ سبل الهدی و الرشاد،ج3،ص 538
- ↑ بقره،آیه 144
- ↑ المغازی،ج1،ص28
- ↑ المغازی،ج1،ص 29-30؛السیرة النبویه،ابن هشام،ج1،ص 607-608؛سبل الهدی و الرشاد،ج 4،ص 32-34
- ↑ المغازی،ج1،ص39
- ↑ سبل الهدی و الرشاد،ج4،ص46
- ↑ سبل الهدی و الرشاد،ج4،ص39
- ↑ المغازی،ج1،ص68؛السیرة النبویه،ابن هشام،ج1،ص 624
- ↑ سبل الهدی و الرشاد،ج6،ص 54
- ↑ المغازی،ج1،ص 205
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج 3،ص 127؛المغازی،ج1،ص 227
- ↑ مغازی،ج1،ص237
- ↑ السیرة النبویه،ابن هشام،ج 3،ص 100؛مجمع البیان ،ج2،ص 497
- ↑ سوره حج آیه 22.
- ↑ آخرین سفارش های پیامبر تقویم: طلب کاغذ و دوات توسط پیامبر صلى الله علیه وآله
- ↑ توبه 128. : لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ
- ↑ انبیاء 107: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ
- ↑ سوره آل عمران آیه 81.
- ↑ سوره تحريم آیه 9.
- ↑ سوره مائده آیه 41.
- ↑ سوره آل عمران آیه 144.
- ↑ سوره محمد آیه 29.
- ↑ سوره احزاب آیه 40.
- ↑ سوره طه آیه 25.
- ↑ سوره انشراح آیه 1.
- ↑ ناسخ التواریخ، ج 4، ص 1810.
- ↑ رجوع شود به کتاب شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، بخش دوم:«تفکر مذهبی شیعه»
- ↑ سنن النبی، علامه طباطبائی.
- ↑ حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج2، ص264.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج34، ص240.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج66، ص311.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج18، ص219.
- ↑ سوره مائده،آیه 99
- ↑ سوره نساء، آیه65
- ↑ سوره نساء، آیه59
- ↑ تعلیم و تربیت در اسلام،استاد مطهری، در دسترس در شهید مطهری، بازیابی: 27آبان 1392
منابع
- قرآن کریم
- دشتی معارف و معاريف.
- جعفر سبحاني.فرازهائي از تاريخ پيامبر اسلام.
- محمد ابراهيم آيتي. تاريخ پيامبر اسلام.
- رسول جعفریان،سیره رسول خدا،
- ابن هشام، سيرة النبي، چاپ مصطفي البابي، 1355 هـ.
- مسعودي، مروج الذهب، چاپ مطبعة السعاده، 1367 هـ.
- علامه مجلسى، بحارالأنوار
- علامه مجلسى ، حیوه القلوب
- محمدى رى شهری حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم .
- شیخ عباس قمی،منتهی الآمال
- ناسخ التواریخ، ج 4، ص 1810.
- سنن النبی، علامه طباطبائی.
- تاريخ يعقوبى/ترجمه.
- تاريخ الطبري/ترجمه.
- دلائل النبوة.
چهارده معصوم علیهم السلام |
↓ اسامی ↓ |
حضرت محمد صلی الله علیه و آله • حضرت فاطمه سلام الله علیها امام علی علیه السلام • امام حسن علیه السلام • امام حسین علیه السلام • امام سجاد علیه السلام • امام باقر علیه السلام • امام صادق علیه السلام • امام کاظم علیه السلام • امام رضا علیه السلام • امام جواد علیه السلام • امام هادی علیه السلام • امام حسن عسکری علیه السلام • امام زمان عجل الله تعالی فرجه |
↓ مفاهیم وابسته ↓ |
اهل البیت علیهم السلام • عصمت • پنج تن • عترت • سادات • اهل الذکر • اکمال دین • اولی الأمر |
↓ آیات و احادیث مرتبط ↓ |
آیه تطهیر • آیه امامت • آیه اکمال • حدیث ثقلین • حدیث سفینه • حدیث یوم الدار • حدیث طیر مشوی |