حضرت موسی علیه السلام: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{پیامبران | ||
+ | |||
+ | |نام پیامبر= موسی علیه السلام | ||
+ | |||
+ | |مرتبطها = [[حضرت خضر]] • [[فرعون]] (پادشاه زمان) • [[تورات]] (نام کتاب) • [آسیه]] (همسر فرعون) • [[ کوه طور]] (محل نزول کتاب) | ||
+ | [[حضرت شعیب]] (پدر همسر) • [[هارون]] (برادر)• [[یهود]] (نام قوم) • [[گوساله سامری]] | ||
+ | }} | ||
+ | |||
حضرت موسى علیه السلام سومين [[پیامبران اولوالعزم|پيامبر اولوالعزم]] و از نسل [[حضرت یعقوب علیه السلام|يعقوب]] و تبار [[بنى اسرائيل]] است او پیامبر صاحب شریعت بود و كتاب آسمانی او [[تورات]] است. | حضرت موسى علیه السلام سومين [[پیامبران اولوالعزم|پيامبر اولوالعزم]] و از نسل [[حضرت یعقوب علیه السلام|يعقوب]] و تبار [[بنى اسرائيل]] است او پیامبر صاحب شریعت بود و كتاب آسمانی او [[تورات]] است. | ||
نسخهٔ ۲۸ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۲:۴۳
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |
حضرت موسى علیه السلام سومين پيامبر اولوالعزم و از نسل يعقوب و تبار بنى اسرائيل است او پیامبر صاحب شریعت بود و كتاب آسمانی او تورات است.
محتویات
وجه تسميه موسی علیه السلام
مشهور آن است که موسی صورت عربی لغت عبری موشه است که معنای آن از آب گرفته شده می باشد. این وجه تسمیه برگرفته از آيه دهم از باب دوم سفر خروج تورات است که می گوید: «و چون طفل نمو كرد (دايه) وى را نزد دختر فرعون برد و او را بمنزله پسر شد و وى را موسى نام نهاد زيرا گفت: او را از آب كشيدم».
وجه دیگر را ابن عباس گفته است:
جهت تسميه طفل، به موسى اين است كه ميان درخت و آب افتاده بوده و آب در زبان قبطى (مو) و درخت (سا) است.[۱]
اما سيد عبدالحجت بلاغی با استناد به اینکه در زمان حضرت موسی، دیگرانی هم به این اسم گزارش شدهاند. در این وجه تسمیه تردید وارد کرده است.[۲]
نسب حضرت موسی علیه السلام
جمعى از مفسران و مورخان ذكر كرده اند كه: حضرت موسى پسر عمران پسر يصهر پسر قاهث پسر لاوى پسر يعقوب عليه السلام است و هارون برادر او بود از مادر و پدر و در اسم مادر ايشان خلاف كرده اند: بعضى گفته اند «نحيب» بود و بعضى گفته اند «افاحيه» بود و بعضى «بوخاييد» گفته اند، و مشهور قول اخير است.[۳]
حضرت موسی در قرآن
حضرت موسى علیه السلام سومين پيامبر اولوالعزم است كه داراى شريعت مستقل و كتاب بود. او از نسل يعقوب و تبار بنى اسرائيل بود. نام او در قرآن، 136 مرتبه آمده و فرازهاى برجسته زندگانى و دعوت حضرت موسی در 36 سوره قرآن و در قالب حدود 420 آيه بيان شده است. اين مطلب نشان مى دهد، كه قرآن به عنوان كتاب كامل دعوت و انسان سازى و جامعه سازى به زندگى حضرت موسى توجه زيادى داشته است.
- «سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَ هَارُونَ»: سلام بر موسی و هارون. (سوره صافات، آیه 120)
- «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ»: و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم؛ (و او، برای گرفتن فرمان های الهی، به میعادگاه آمد؛) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید. (سوره بقره، آیه 51)
- «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ»: و ما به موسی هدایت بخشیدیم، و بنی اسرائیل را وارثان کتاب (تورات) قرار دادیم. (سوره غافر، آیه 53)
- «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ»: ما موسی را با آیات خود به سوی فرعون و درباریان او فرستادیم؛ (موسی به آنها) گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم. (سوره زخرف، آیه 46)
سرگذشت حضرت موسى در قرآن
آنچه از داستان حضرت موسی علیه السلام در قرآن آمده اين است كه:
آن جناب در مصر در خانه مردى از بنی اسرائيل به دنيا آمد و در روزهايى به دنيا آمد كه فرعونيان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنى اسرائيل را سر مى بريدند. موسى(علیه السلام) چند ماهى پس از ولادت، در دامان مادر زندگى كرد، و آنگاه كه مادرش بيمناك شد مبادا راز او فاش شود، خداوند بدو الهام فرمود تا موسی را در صندوقى نهاده به رود نیل بيفكند و خداى سبحان قلب او را آرامش بخشيد و به وى مژده داد كه موسى را به سوى او باز خواهد گرداند و او را به پيامبرى برمی گزيند.
مادر موسى بعد از انجام اين دستور، خواهر موسى را در كنار ساحل به همراه فرزند خود فرستاد تا ببيند سرنوشت كودكش به كجا مىانجامد. صندوق به همراه جريان آب وارد قصر فرعون شد و همسر فرعون به محض آنكه به موسى نظر كرد، خداوند محبت وى را در دلش افكند و لذا از فرعون تقاضا كرد كه اين طفل را پیش خودشان نگه دارند و فرعون با تقاضای همسرش موافق نموده از قتل او منصرف شد.
فرعون و همسرش برای شیر دادن موسی دايههاى شيرده را احضار كردند، شايد طفل سينه يكى از آنها را بگيرد ولى موسى از همه آنها روى گرداند! تا اینکه خواهر موسى مادرش را به عنوان دایه به آنها معرفی نمود و به این صورت موسی علیه السلام به مادرش برگردانيده شد تا شيرش دهد و تربيتش نمايد. [۴]
موسی در خانه فرعون نشو و نما نمود تا به سن بلوغ رسيد. قرآن می گوید: هنگامی که او به حد رشد رسید و جوانی رسید و جوانی برومند شد ما به او حُکم و دانش دادیم.
روزی موسی مشاهده نمود که بین فردی از بنی اسرائیل که از طرفداران او بود با مردى قبطى زد و خورد رخ داده است. موسی به طرفداری از پیرو خود به مرد قبطی مشتی زد و او بر اثر این ضربه کشته شد. موسی از مصر به سوى مدين فرار نمود، چون ترس اين را داشته كه فرعونيان به قصاص آن مرد قبطى به قتلش برسانند. سپس مدتى مقرر كه همان ده سال باشد، در مدين پيش شعيب مكث نموده و خدمت كرد و با يكى از دختران او ازدواج نمود.
و پس از به سر رساندن آن مدت مقرر به اتفاق اهل بيتش از مدين بيرون آمده، در بين راه آنجا كه كوه طور واقع است، از طرف آن كوه آتشى دید و چون راه را گم كرده بودند و آن شب هم شبى بسيار تاريك بود، به اميد اين كه كنار آن آتش كسى را ببيند و راه را از او بپرسد و هم آتشى برداشته با خود بياورد، به خانواده اش گفت: شما اينجا باشيد تا من بروم پاره اى آتش برايتان بياورم و يا كنار آتش راهنمايى ببينم و از او از راه بپرسم، ولى همين كه نزديك مى شود خداى تعالى از درختى كه آن جا بود، ندايش داد و با او سخن گفت و او را به رسالت خود برگزید و معجزه عصا و يد بيضا به او داد و به عنوان رسالت به سوى فرعون و قومش گسيل نمود، تا بنى اسرائيل را نجات دهد.
موسى نزد فرعون آمد، و او را به سوى كلمه حق و دين توحيد خواند، و از او خواست كه بنى اسرائيل را همراه او روانه كند، و دست از شكنجه و كشتارشان بردارد، و به منظور اين كه بفهماند رسول خداست، معجزه عصا و يد بيضا را به او نشان داد، فرعون از قبول گفته او امتناع ورزید، و سعی برآن نمود تا با سحر ساحران با معجزه او معارضه كند، و حقا ساحران سحرى عظيم نشان دادند، اژدها و مارهاى بسيار به راه انداختند ولى همين كه موسى عصاى خود را بيفكند، تمامى آن سحرها را برچيد و خورد و دوباره به صورت عصا برگشت ساحران كه فهميدند عصاى موسى از سنخ سحر و جادوى ايشان نيست، همه به سجده افتادند و گفتند: ما به رب العالمين ايمان آورديم، به آن كسى كه رب موسى و هارون است، ولى فرعون همچنان بر انكار دعوت وى اصرار ورزيد، و ساحران را تهديد كرد و ايمان نياورد.
از آن پس موسى علیه السلام پیوسته او و طرفدارانش را به دين توحيد فرا مى خواند و معجزه ها مى آورد، يك بار آنها را دچار طوفان ساخت، يك بار ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنان مسلط كرد، آياتى مفصل آورد ولى ايشان بر استكبار خود پافشارى كردند، به هر يك از گرفتاري ها كه موسى به عنوان معجزه برايشان مى آورد، مبتلا مى شدند، مى گفتند: اى موسى پروردگار خودت را بخوان و از آن عهدى كه به تو داده كه اگر ايمان بياوريم اين بلا را از ما بگرداند استفاده كن كه اگر اين بلا را بگردانى به طور قطع ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو مى فرستيم ولى همين كه خدا در مدت مقرر بلا را از ايشان برطرف مى كرد، دوباره عهد خود را مى شكستند و به كفر خود ادامه مى دادند.
ناگزير خداى تعالى به موسی دستور داد تا بنى اسرائيل را در يك شب معين بسيج نموده از مصر بيرون ببرد موسى و بنى اسرائيل از مصر بيرون شدند و شبانه به راه افتادند تا به كنار دريا رسيدند، فرعون چون از جريان آگهى يافت از دنبال سر، ايشان را تعقيب كرد و همين كه دو فريق يكديگر را از دور ديدند، اصحاب موسى به وى گفتند: دشمن دارد به ما مى رسد. موسى گفت: حاشا، پروردگار من با من است و بزودى مرا راهنمايى مى كند در همين حال به وى وحى مشد كه با عصايش به دريا بزند همين كه زد، دريا شكافته شد و بنى اسرائيل از دريا گذشتند فرعون و لشكريانش نيز وارد دريا شدند، همين كه آخرين نفرشان وارد شد، خداوند آب را از دو طرف به هم زد و همه شان را غرق كرد.
بعد از آن كه خداوند بنى اسرائيل را از شر فرعون و لشكرش نجات داد و موسى علیه السلام ايشان را به طرف بيابانى برد كه هيچ آب و علفى نداشت، در آن جا خداوند آنان را اكرام كرد و "من و سلوى"، (كه اولى گوشتى بريان و دومى چيزى به شكل ترنجبين بود) بر آنان نازل كرد تا غذايشان باشد و براى سيراب شدنشان موسى به امر خداوند عصا را به سنگى كه همراه داشت زد، دوازده چشمه از آن جوشيد هر يك از تيره هاى بنى اسرائيل چشمه خود را مى شناخت و از آن چشمه مى نوشيدند و از آن من و سلوى مى خوردند و براى رهايى از گرماى آفتاب، ابر بر سر آنان سايه مى افكند.
آنگاه در همان بيابان خداى تعالى با موسى مواعده كرد كه چهل شبانه روز به كوه طور برود، تا تورات بر او نازل شود. موسى علیه السلام از بنى اسرائيل هفتاد نفر را انتخاب كرد، تا تكلم كردن خدا با وى را بشنوند، (و به ديگران شهادت دهند) ولى آن هفتاد نفر با اين كه شنيدند مع ذلك گفتند: ما ايمان نمى آوريم تا آن كه خدا را آشكارا ببينيم، خداى تعالى "جلوه اى به كوه كرد، كوه متلاشى شد"، ايشان از آن صاعقه مردند و دوباره به دعاى موسى زنده شدند و بعد از آن كه ميقات تمام شد خداى تعالى تورات را بر او نازل كرد آنگاه به او خبر داد كه بنى اسرائيل بعد از بيرون شدنش گوساله پرست شدند و سامرى گمراهشان كرد.
موسى علیه السلام بين قوم برگشت، در حالى كه بسيار خشمگين و متاسف بود، گوساله را آتش زد و خاكسترش را به دريا ريخت، و سامرى را طرد كرد، و فرمود: برو كه در زندگى هميشه بگويى: "لامساس - نزديكم نشويد"، و مردم را دستور داد تا توبه كنند، و یکدیگر را به عنوان شرط قبول توبه شان بکشند. آنها این کار را کردند و توبه شان قبول شد. اما دوباره از پذيرفتن احكام تورات كه همان شريعت موسى بود سرباز زدند، و خداى تعالى كوه طور را بلند كرد، و در بالاى سر آنان نگه داشت، (كه اگر ايمان نياوريد بر سرتان مى كوبم).
سپس بنى اسرائيل از خوردن "من" و "سلوى" به تنگ آمده، و درخواست كردند كه پروردگار خود را بخواند از زمين گياهانى برايشان بروياند، و از سبزى، خيار، سير، عدس، و پياز آن برخوردارشان كند. خداى تعالى دستورشان داد براى رسيدن به اين هدف داخل سرزمين مقدس شويد، كه خداوند بر شما واجب كرده در آن جا بسر بريد. بنى اسرائيل زير بار نرفتند، و خداى تعالى آن سرزمين را بر آنان حرام كرد، و به سرگردانى مبتلاشان ساخت، در نتيجه مدت چهل سال در بيابانى سرگردان شدند. تا اینکه در زمان جانشین حضرت موسی توانستند آنجا را تصرف کنند. [۵]
داستان موسی و خضر
این داستان در سوره کهف آمده است:
و (به ياد آر) وقتى كه موسى به شاگردش (يوشع كه وصى و خليفه او بود) گفت: من دست از طلب برندارم تا به مجمع البحرين (به محل برخورد دو دريا) برسم يا سالها عمر در طلب بگذرانم. (60)
و چون موسى و شاگردش بدان مجمع البحرين رسيدند ماهى غذاى خود را فراموش كردند و آن ماهى راه به دريا برگرفت و رفت. (61)
پس چون كه از آن مكان بگذشتند موسى به شاگردش گفت: چاشت ما را بياور كه ما در اين سفر رنج بسيار ديديم. (62)
وى گفت: در نظر دارى آنجا كه بر سر سنگى منزل گرفتيم؟ من (آنجا) ماهى را فراموش كردم و آن را جز شيطان از يادم نبرد و شگفت آنكه ماهى بريان راه دريا گرفت و برفت. (63)
موسى گفت: آنجا همان مقصدى است كه ما در طلب آن بوديم، و از آن راهى كه آمدند به آنجا برگشتند. (64)
در آنجا بندهاى از بندگان خاص ما را يافتند كه او را رحمت و لطف خاصى از نزد خود عطا كرديم و هم از نزد خود وى را علم (لدنّى و اسرار غيب الهى) آموختيم. (65)
موسى به آن شخص دانا (و خضر زمان) گفت: آيا من تبعيت (و خدمت) تو كنم تا از علم لدنّى خود مرا بياموزى؟ (66)
آن عالم پاسخ داد كه تو هرگز نمىتوانى كه (تحمل اسرار كرده و) با من صبر پيشه كنى. (67)
و چگونه صبر توانى كرد بر چيزى كه از علم آن آگهى كامل نيافتهاى؟ (68)
موسى گفت: به خواست خدا مرا با صبر و تحمل خواهى يافت و هرگز در هيچ امر با تو مخالفت نخواهم كرد. (69)
آن عالم گفت: پس اگر تابع من شدى ديگر از هر چه من كنم هيچ سؤال مكن تا وقتى كه من خود تو را از آن راز آگاه سازم. (70)
سپس هر دو با هم برفتند تا وقتى كه در كشتى سوار شدند. آن عالم كشتى را بشكست، موسى گفت: اى مرد، آيا كشتى شكستى تا اهل آن را به دريا غرق كنى؟! بسيار كار منكر و شگفتى به جاى آوردى. (71)
گفت: آيا من نگفتم كه هرگز ظرفيت و توانايى آنكه با من صبر كنى ندارى؟ (72)
موسى گفت: (اين يك بار) بر من مگير كه شرط خود را فراموش كردم و مرا تكليف سخت طاقت فرسا نفرما. (73)
و باز هم روان شدند تا به پسرى برخوردند، او پسر را (بىگفتگو) به قتل رسانيد. باز موسى گفت: آيا نفس محترمى كه كسى را نكشته بود بىگناه كشتى؟ همانا كار بسيار منكر و ناپسندى كردى. (74)
گفت: آيا با تو نگفتم كه تو هرگز ظرفيت و مقام آنكه با من صبر كنى نخواهى داشت؟ (75)
موسى گفت: اگر بار ديگر از تو مؤاخذه و اعتراضى كردم از آن بعد با من ترك صحبت و رفاقت كن كه از (تقصير) من عذر موجه (بر متاركه دوستى) به دست خواهى داشت. (76)
باز با هم روان شدند تا وارد بر شهرى شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند، مردم از طعام دادن و مهمانى آنها ابا كردند (آنها هم از آن شهر به عزم خروج رفتند تا) در (نزديكى دروازه آن) شهر به ديوارى كه نزديك به انهدام بود رسيدند و آن عالم به استحكام و تعمير آن پرداخت. باز موسى گفت: روا بود كه بر اين كار اجرتى مىگرفتى. (77)
آن عالم گفت: اين (سه بار كمظرفى و بىصبرى و اعتراض، عذر) مفارقت بين من و توست، من همين ساعت تو را بر اسرار كارهايم كه بر فهم آن صبر و ظرفيت نداشتى آگاه مىسازم. (78)
اما آن كشتى، صاحبش خانواده فقيرى بود كه در دريا كار مىكردند (و از آن كشتى كسب و ارتزاق مىنمودند) خواستم چون كشتىها (ى بىعيب) را پادشاه در سر راه به غصب مىگرفت اين كشتى را ناقص كنم (تا براى آن فقيران باقى بماند). (79)
و اما آن پسر (كافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند، از آن باك داشتيم كه آن پسر آنها را به خوى كفر و طغيان خود درآورد. (80)
خواستيم تا به جاى او خدايشان فرزندى بهتر و صالحتر و مهذبتر و نزديكتر به ارحام پرستى به آن پدر و مادر بخشد. (81)
و اما آن ديوار از آن دو طفل يتيمى در آن شهر بود كه پدرى صالح داشتند و زير آن گنجى براى آن دو نهفته بود، خدايت خواست تا به لطف خود آن اطفال به حد رشد رسند و خودشان گنج را استخراج كنند. و من اين كارها نه از پيش خود (بلكه به امر خدا) كردم. اين است مآل و باطن كارهايى كه تو طاقت و ظرفيت بر انجام آن نداشتى. (82)
مقام موسى علیه السلام در قرآن
از آیات قرآن که اشاره به مقام حضرت موسی علیه السلام دارد می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- موسى علیه السلام يكى از پنج پيغمبر اولواالعزم است، كه آنان سادات انبياء بودند، و كتاب و شريعت داشتند، و خداى تعالى در آيه شريفه «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ، وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً»: و زمانى كه گرفتيم ما از پیامبران تعهدهايشان را، و از تو، و از حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی بن مريم و گرفتيم از تو ميثاقى شديد. (سوره احزاب، آيه 7) و آيه «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى»: آئين نهاد براى شما از دين آن چه وصيت نمود به آن نوح را و آنچه را وحى كرديم به تو و آن چه را وصيت نموديم به آن ابراهيم را و موسى و عيسى را. (سوره شورى، آيه 13) كه راجع به شريعت هاى آسمانى، و انبياى داراى شريعت است، آن جناب را در زمره آنان برشمرده است.
- خدا بر او و بر برادرش منت نهاده و فرموده: «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ» ما بر موسى و هارون منت نهاديم. (سوره صافات، آيه 114)
- خدا بر آن دو بزرگوار سلام كرده، فرموده: «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (سوره صافات، آيه 120) و نيز او را به بهترين مدح و ثنا ستوده،
- «وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى، إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً، وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا، وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ، وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا»: ياد آور در كتاب موسى را كه مخلص و رسولى نبى بود و ما او را از جانب طور ايمن ندا داده، براى هم سخنى خود نزديكش كرديم. (سوره مريم، آيه 52)
- «وَكانَ عِنْدَاللَّهِ وَجِيهاً»: او نزد خدا آبرومند بود. (سوره احزاب، آيه 69)
- «وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً»: خدا با موسى به نحوى كه شما نمى دانيد، هم سخن شد. (سوره نساء، آيه 164)
- آن جناب را در سوره انعام و در چند جاى ديگر در زمره انبياء ذكر كرده و در آيه هاى 84-88 سوره انبياء او و ساير انبياء را ستوده به اين كه ايشان پيامبرانى نيكوكار و صالح بودند كه خدا بر عالميان اجتباء و برتريشان داده بود و به سوى صراط مستقيم هدايتشان كرده بود. و در سوره مريم در آيه 58 ايشان را چنين ستوده كه اينان از كسانى هستند كه خدا بر آنان انعام كرده است، در نتيجه صفات زير براى موسى جمع شده است: اخلاص، تقريب، وجاهت، احسان، صلاحيت، تفضيل، اجتباء، هدايت و انعام كه در مورد مناسب با آنها، هر يك از اين صفات در اين كتاب مورد بحث قرار گرفته و همچنين پيرامون معناى نبوت و رسالت و تكليم گفتگو شده است.
- كتابى كه بر آن جناب نازل شده قرآن کریم آن را "تورات" معرفى نموده و در سوره احقاف، آيه 12 آن را به دو وصف "امام" و "رحمت" توصيف نموده، در سوره انبياء آيه 48 آن را "فرقان" و "ضياء" خوانده، در سوره مائده آيه 44 آن را "هدى" و "نور" خوانده و در سوره اعراف، آيه 145 فرموده: «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ ءٍ» - برايش در الواح از هر چيزى موعظه اى و نيز براى هر چيزى تفصيلى نوشتيم.
حضرت موسی در روايات
- پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: حضرت داود نبي عليه السلام در روز شنبه به مرگ ناگهاني درگذشت. پس پرندگان با بالهاي خود بر او سايه افكندند. موسي «كليم الله» عليه السلام نيز در تيه (بيابان برهوت) مرد. پس آواز دهنده اي از آسمان جار زد: موسي عليه السلام مرد و كيست كه نميرد؟[۶]
- پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: موسي در حالي برانگيخته شد كه گوسفندان خانواده خود را مي چراند و من نيز در حالي برانگيخته شدم كه گوسفندان خانواده ام را در جياد مي چراندم.[۷]
- امام زين العابدين عليه السلام فرمودند: آخرين سفارشي كه خضر به موسي بن عمران عليهما السلام كرد اين بود: هيچ كس در دنيا با كسي نرمي نكند مگر آن كه خداوند عزوجل در روز قيامت با او نرمي كند.[۸]
- امام صادق عليه السلام: به آن چه اميد نداري اميدوارتر باش تا به آنچه اميد داري؛ زيرا موسي عليه السلام رفت كه مقداري آتش بياورد اما وقتي به سوي خانواده خود برگشت، پيامبري مرسل بود.[۹]
- امام صادق عليه السلام: موسي بن عمران عليه السلام گفت: پروردگارا، كدام عمل نزد تو برتر است؟ فرمود: دوست داشتن كودكان؛ زيرا سرشت آنان بر توحيد من است و اگر آنها را بميرانم، به رحمت خود به بهشت شان مي برم.[۱۰]
- خداوند خطاب به موسي فرمود: «يا موسي، لاتُطَوِّلْ في الدُّنْيا أملَكَ فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ، والقاسِي القلبِ منّي بَعِيدٌ»: اي موسي! در دنيا آرزوي دراز نكن كه قلبت سخت مي شود و انسان سخت دل از من بدور است.[۱۱]
- روايت شده است كه موسي عليه السلام گفت: پروردگارا! مرا از نشانه خشنودي خود از بنده ات خبر ده. خداي تعالي به او وحی فرمود: هرگاه ديدي كه من بنده ام را براي طاعت خود آماده و از معصيتم روي گردان مي كنم، اين نشانه خشنودي من است.[۱۲]
پانویس
- ↑ حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، (بلاغى سيد عبدالحجت)، جلد اول، ص248.
- ↑ حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، (بلاغى سيد عبدالحجت)، جلد اول، ص249.
- ↑ حيوة القلوب، (علامه مجلسی)، ج1، ص579.
- ↑ سوره قصص ، آیات 7 تا 13
- ↑ در نگارش این بخش از خود قرآن، متن و ترجمه تفسیر الميزان (ترجمه، ج16، ص58.)و کتاب مع الأنبياء فى القرآن، عفيف عبدالفتّاح طبّاره، ترجمه عباس جلالى بهره گرفته شده است.
- ↑ حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، (محمدى رى شهرى)، ج2، ص500.
- ↑ سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد (محمد بن يوسف صالحى دمشقى)، ج7، ص411.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج13، ص294.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج68، ص144.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج101، ص97.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج70، ص398.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج67، ص26.
منابع
- حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، سيد عبدالحجت بلاغى؛ قم: انتشارات حكمت، 1386 ق.
- حيوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، چاپ ششم، 1384 ش.
- ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1374 ش.
- حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحديث، چاپ اول، 1429 ق.
- بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
- سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، محمد بن يوسف صالحى دمشقى؛ بیروت: دارالكتب العلمية، اول، 1414.