حضرت ذوالکفل علیه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«حضرت ذوالکفل علیه السلام» طبق نظر مشهور، یکی از پیامبران بنى اسرائیل بوده است. نام او در قرآن کریم دو بار ذکر گردیده و از صابرین و صالحین شمرده شده است. در مورد وجه تسمیه «ذوالکفل» و شخصیت او، روایتها و نظرات مختلفی وجود دارد.

وجه تسمیه ذوالکفل

در این که چرا او "ذوالکفل" نامیده شده، با توجه به این که "کفل" هم به معنى نصیب آمده و هم به معنى کفالت و عهده دارى، احتمالات مختلفى داده اند؛ گاهی گفته اند چون گروهى از انبیاء بنى اسرائیل را کفالت کرد و جان آنها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود، او را به این اسم نامیدند.[۱] و گاه گفته اند: چون خداوند نصیب وافرى از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود "ذاالکفل" یعنى "صاحب بهره وافى" نامیده شد. و گاه گفته اند چون تعهد کرده بود که شبها را به عبادت برخیزد و روزها را روزه دارد و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و بر سر این عهد و پیمان باقیماند این لقب به او داده شد.[۲]

در روایتی آمده است که: از حضرت رسول صلى الله علیه و آله سؤال نمودند از حال ذوالکفل، فرمود: «مردى بود از حضرموت و نام او «عویدیا ابن ادریم» (ذوالکفل) بود و پیغمبرى پیش از او بود که او را یسَع مى گفتند، روزى گفت: چه کسی جانشین من مى شود که بعد از من هدایت مردم نماید؛ به شرط آن که به غضب نیاید، و به شرط آن که روزها روزه باشد و شب ها به عبادت بیدار باشد و از کسى به خشم نیاید؟ پس عویدیا برخاست و گفت: من اینکار را انجام می‌دهم. پس باز یسع این سخن را اعاده کرد، باز آن جوان برخاست و گفت: من اینکار را انجام می‌دهم. پس یسع وفات نمود و خدا عویدیا را به جاى او بعد از او پیغمبر گردانید، او در اول روز میان مردم حکم مى کرد. روزى شیطان به اتباع خود گفت: کیست که او را از عهد خود برگرداند و او را به خشم آورد؟ یکى از شیاطین که او را «ابیض» مى گفتند، گفت: من این کار را مى کنم. ابلیس گفت: برو و سعى کن شاید او را به خشم آورى. چون ذوالکفل از حکم میان مردم فارغ شد رفت به خانه خود و خوابید که استراحت کند، ابیض آمد و فریاد کرد که: من مظلومم. ذوالکفل گفت: به خصم خود بگو به نزد من بیاید. گفت: به گفته من نمى آید. پس انگشتر خود را به او داد که: این نشانه را به او بنما و بگو که بیاید. ابیض رفت و ذوالکفل امروز خواب نتوانست کرد، و شب هم خواب نکرد. روز دیگر چون از قضا فارغ شد رفت که بخوابد، ابیض آمد فریاد کرد که: بر من ظلم کرده است کسى و انگشتر تو را بردم قبول نکرد که بیاید. پس دربان ذوالکفل به او گفت: بگذار استراحت کند که دیروز و دیشب خواب نکرده است. ابیض گفت: نمى‌شود، من مظلومم مى‌باید که رفع ظلم از من بکند. پس حاجب رفت و ذوالکفل را اعلام کرد، ذوالکفل نامه اى نوشت به او داد که برود و خصم خود را حاضر کند. امروز نیز خواب نکرد، شب را به عبادت احیا کرد. چون روز سوم از قضا فارغ شد به رختخواب رفت که بخوابد، باز ابیض آمد و فریاد کرد که: نامه تو را خصم من قبول نکرد. پس آن حضرت برخاست از براى او بیرون آمد دست او را گرفت و همراه او روانه شد در روز بسیار گرمى؛ چون ابیض این صبر را از آن حضرت مشاهده کرد از او ناامید شد و دست خود را از دست آن حضرت جدا کرد و ناپیدا شد. پس به این سبب او را ذوالکفل گفتند که متکفل آن وصیت شد و به عمل آورد».[۳]

ذوالکفل در قرآن

نام «ذا الکفل» در قرآن کریم دو بار آمده است:

  • «وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَاالْکفْلِ کلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ» و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد کن که همه از شکیبایان بودند. (سوره انبیاء، آیه ۸۵)
  • «وَاذْکرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیسَعَ وَ ذَاالْکفْلِ وَ کلٌّ مِّنْ الْأَخْیارِ» و اسماعیل و یسع و ذوالکفل را به یاد آور که همه از نیکانند. (سوره ص، آیه ۴۸)

در آیه ۸۵ سوره انبیاء، خداى سبحان به رسولش خبر می دهد که این پیامبران و آنچه را که از نعمتها به آنها عطاء نمودیم و تمام اینها از صابران بودند که بر بلاهاى گوناگون و بر مشقت هاى طاعات و عبادات و اذیت هایى که دشمنان دین به آنها می نمودند صبر و استقامت می نمودند.[۴] سپس در آیه ۸۶ سوره انبیاء، بزرگترین موهبت الهى را در برابر این صبر و استقامت براى آنان چنین بیان مى کند: «وَ أَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ» و ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم، چرا که آنها از صالحان بودند.[۵]

هر چند بعضی معتقدند که ذا الکفل یکی از صالحان بوده، اما ظاهر آیات قرآن او را در ردیف پیامبران بزرگ می شمرد و بیشتر به نظر می رسد که او از پیامبران بنی اسرائیل بوده است.[۶] صاحب مجمع البیان از کتاب «نبوت» حضرت عبدالعظیم حسنى نقل کرده که به جواد الائمه علیه السلام نوشتم و از ذا الکفل سؤال کردم که اسمش چه بود؟ آیا از مرسلین بود؟ امام در جواب نوشتند: خداوند صد و بیست چهار هزار نفر پیغمبر مبعوث کرده است، از آنها سیصد و سیزده نفر مرسل بودند، ذوالکفل از آنهاست و بعد از سلیمان بن داود زندگى مى کرد، مانند حضرت داود در میان مردم قضاوت مى کرد، خشمگین نشد مگر از براى خدا، نامش «ادویا پسر ادارین» بود.[۷]

پانویس

  1. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج۱۹، ص۳۱۲.
  2. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۴۸۳.
  3. حیوة القلوب، علامه مجلسی، ج۲، ص۸۵۱.
  4. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، سیده نصرت امین، ج۸، ص۲۹۴.
  5. برگزیده تفسیر نمونه، بابایى احمد على، ج۳، ص۱۸۵.
  6. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۱۳، ص ۴۸۳.
  7. تفسیر أحسن الحدیث، سید على اکبر قرشى، ج۶، ص۵۴۲.

منابع

  • تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى؛ تهران: دارالکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۴ ش.
  • ترجمه بیان السعادة فى مقامات العبادة، حشمت الله ریاضى؛ تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور، ۱۳۷۲ ش.
  • تفسیر أحسن الحدیث، سید على اکبر قرشى؛ تهران: بنیاد بعثت، سوم، ۱۳۷۷ ش.
  • مخزن العرفان در تفسیر قرآن، بانوى اصفهانى سیده نصرت امین؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ ش.
  • برگزیده تفسیر نمونه، احمد على بابایى؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، سیزدهم، ۱۳۸۲ ش.
  • حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، ۱۳۸۴ ش.
  • تفسیر نور، محسن قرائتى؛ تهران: مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن، یازدهم، ۱۳۸۳ ش.
  • الفین، ترجمه وجدانى، جعفر وجدانى؛ تهران، سعدى و محمودى، چاپ اول.
پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن