حضرت ذوالکفل علیه السلام
«حضرت ذوالکفل علیه السلام» طبق نظر مشهور، یکی از پیامبران بنى اسرائیل بوده است. نام او در قرآن کریم دو بار ذکر گردیده و از صابرین و صالحین شمرده شده است. در مورد وجه تسمیه «ذوالکفل» و شخصیت او، روایتها و نظرات مختلفی وجود دارد.
وجه تسمیه ذوالکفل
در این که چرا او "ذوالکفل" نامیده شده، با توجه به این که "کفل" هم به معنى نصیب آمده و هم به معنى کفالت و عهده دارى، احتمالات مختلفى داده اند؛ گاهی گفته اند چون گروهى از انبیاء بنى اسرائیل را کفالت کرد و جان آنها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود، او را به این اسم نامیدند.[۱] و گاه گفته اند: چون خداوند نصیب وافرى از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود "ذاالکفل" یعنى "صاحب بهره وافى" نامیده شد. و گاه گفته اند چون تعهد کرده بود که شبها را به عبادت برخیزد و روزها را روزه دارد و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و بر سر این عهد و پیمان باقیماند این لقب به او داده شد.[۲]
در روایتی آمده است که: از حضرت رسول صلى الله علیه و آله سؤال نمودند از حال ذوالکفل، فرمود: «مردى بود از حضرموت و نام او «عویدیا ابن ادریم» (ذوالکفل) بود و پیغمبرى پیش از او بود که او را یسَع مى گفتند، روزى گفت: چه کسی جانشین من مى شود که بعد از من هدایت مردم نماید؛ به شرط آن که به غضب نیاید، و به شرط آن که روزها روزه باشد و شب ها به عبادت بیدار باشد و از کسى به خشم نیاید؟ پس عویدیا برخاست و گفت: من اینکار را انجام میدهم. پس باز یسع این سخن را اعاده کرد، باز آن جوان برخاست و گفت: من اینکار را انجام میدهم. پس یسع وفات نمود و خدا عویدیا را به جاى او بعد از او پیغمبر گردانید، او در اول روز میان مردم حکم مى کرد. روزى شیطان به اتباع خود گفت: کیست که او را از عهد خود برگرداند و او را به خشم آورد؟ یکى از شیاطین که او را «ابیض» مى گفتند، گفت: من این کار را مى کنم. ابلیس گفت: برو و سعى کن شاید او را به خشم آورى. چون ذوالکفل از حکم میان مردم فارغ شد رفت به خانه خود و خوابید که استراحت کند، ابیض آمد و فریاد کرد که: من مظلومم. ذوالکفل گفت: به خصم خود بگو به نزد من بیاید. گفت: به گفته من نمى آید. پس انگشتر خود را به او داد که: این نشانه را به او بنما و بگو که بیاید. ابیض رفت و ذوالکفل امروز خواب نتوانست کرد، و شب هم خواب نکرد. روز دیگر چون از قضا فارغ شد رفت که بخوابد، ابیض آمد فریاد کرد که: بر من ظلم کرده است کسى و انگشتر تو را بردم قبول نکرد که بیاید. پس دربان ذوالکفل به او گفت: بگذار استراحت کند که دیروز و دیشب خواب نکرده است. ابیض گفت: نمىشود، من مظلومم مىباید که رفع ظلم از من بکند. پس حاجب رفت و ذوالکفل را اعلام کرد، ذوالکفل نامه اى نوشت به او داد که برود و خصم خود را حاضر کند. امروز نیز خواب نکرد، شب را به عبادت احیا کرد. چون روز سوم از قضا فارغ شد به رختخواب رفت که بخوابد، باز ابیض آمد و فریاد کرد که: نامه تو را خصم من قبول نکرد. پس آن حضرت برخاست از براى او بیرون آمد دست او را گرفت و همراه او روانه شد در روز بسیار گرمى؛ چون ابیض این صبر را از آن حضرت مشاهده کرد از او ناامید شد و دست خود را از دست آن حضرت جدا کرد و ناپیدا شد. پس به این سبب او را ذوالکفل گفتند که متکفل آن وصیت شد و به عمل آورد».[۳]
ذوالکفل در قرآن
نام «ذا الکفل» در قرآن کریم دو بار آمده است:
- «وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَاالْکفْلِ کلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ» و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد کن که همه از شکیبایان بودند. (سوره انبیاء، آیه ۸۵)
- «وَاذْکرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیسَعَ وَ ذَاالْکفْلِ وَ کلٌّ مِّنْ الْأَخْیارِ» و اسماعیل و یسع و ذوالکفل را به یاد آور که همه از نیکانند. (سوره ص، آیه ۴۸)
در آیه ۸۵ سوره انبیاء، خداى سبحان به رسولش خبر می دهد که این پیامبران و آنچه را که از نعمتها به آنها عطاء نمودیم و تمام اینها از صابران بودند که بر بلاهاى گوناگون و بر مشقت هاى طاعات و عبادات و اذیت هایى که دشمنان دین به آنها می نمودند صبر و استقامت می نمودند.[۴] سپس در آیه ۸۶ سوره انبیاء، بزرگترین موهبت الهى را در برابر این صبر و استقامت براى آنان چنین بیان مى کند: «وَ أَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ» و ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم، چرا که آنها از صالحان بودند.[۵]
هر چند بعضی معتقدند که ذا الکفل یکی از صالحان بوده، اما ظاهر آیات قرآن او را در ردیف پیامبران بزرگ می شمرد و بیشتر به نظر می رسد که او از پیامبران بنی اسرائیل بوده است.[۶] صاحب مجمع البیان از کتاب «نبوت» حضرت عبدالعظیم حسنى نقل کرده که به جواد الائمه علیه السلام نوشتم و از ذا الکفل سؤال کردم که اسمش چه بود؟ آیا از مرسلین بود؟ امام در جواب نوشتند: خداوند صد و بیست چهار هزار نفر پیغمبر مبعوث کرده است، از آنها سیصد و سیزده نفر مرسل بودند، ذوالکفل از آنهاست و بعد از سلیمان بن داود زندگى مى کرد، مانند حضرت داود در میان مردم قضاوت مى کرد، خشمگین نشد مگر از براى خدا، نامش «ادویا پسر ادارین» بود.[۷]
پانویس
- ↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج۱۹، ص۳۱۲.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۴۸۳.
- ↑ حیوة القلوب، علامه مجلسی، ج۲، ص۸۵۱.
- ↑ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، سیده نصرت امین، ج۸، ص۲۹۴.
- ↑ برگزیده تفسیر نمونه، بابایى احمد على، ج۳، ص۱۸۵.
- ↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۱۳، ص ۴۸۳.
- ↑ تفسیر أحسن الحدیث، سید على اکبر قرشى، ج۶، ص۵۴۲.
منابع
- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى؛ تهران: دارالکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۴ ش.
- ترجمه بیان السعادة فى مقامات العبادة، حشمت الله ریاضى؛ تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور، ۱۳۷۲ ش.
- تفسیر أحسن الحدیث، سید على اکبر قرشى؛ تهران: بنیاد بعثت، سوم، ۱۳۷۷ ش.
- مخزن العرفان در تفسیر قرآن، بانوى اصفهانى سیده نصرت امین؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ ش.
- برگزیده تفسیر نمونه، احمد على بابایى؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، سیزدهم، ۱۳۸۲ ش.
- حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، ۱۳۸۴ ش.
- تفسیر نور، محسن قرائتى؛ تهران: مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن، یازدهم، ۱۳۸۳ ش.
- الفین، ترجمه وجدانى، جعفر وجدانى؛ تهران، سعدى و محمودى، چاپ اول.
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |