حضرت سلیمان علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
حضرت سلیمان فرزند و وارث حضرت داود علیه السلام، یكی از پیامبران بزرگی است كه هم دارای مقام نبوت بود و هم دارای حكومت بی ‎نظیر و بسیار وسیع. خداى تعالى ملكى عظيم به او داد، جن و طير و باد را برايش مسخّر كرد و زبان مرغان را به وى آموخت. یکی از دعاهای حضرت سلیمان در قرآن، توفيق شكرگزارى در برابر نعمت های خداوند بوده است.
+
{{خوب}}
 +
'''حضرت سلیمان علیه السلام''' فرزند [[حضرت داود علیه السلام]] و یکی از پیامبران [[بنی اسرائیل]] است. مطابق با آنچه در [[قرآن]] آمده، خداى تعالى علاوه بر مقام [[نبوت]]، به او مُلکى عظیم اعطا نمود، همچنین [[جن|جنّ]] و باد را برایش مسخّر کرد و زبان پرندگان را به وى آموخت. حضرت سلیمان چهل سال حکومت کرد و [[آصف بن برخیا]] وصی او بود.  
  
==وجه تسميه سلیمان==
+
==نسب حضرت سلیمان==
 +
حضرت سلیمان فرزند [[حضرت داود علیه السلام|حضرت داود]] علیه السلام است و نسبش با ۱۱ واسطه به [[حضرت یعقوب علیه السلام|حضرت یعقوب]] علیه السلام می رسد. در کتاب "البدایة والنهایة" ابن کثیر، نسب ایشان چنین آمده:
  
مراد از نام سليمان كه از ريشه سليم است، فردى است كه از صحت و سلامت برخوردار است و يا سليمان از مداوايى كه براى پدرش حاصل شد در سلم و امان باقى ماند ولذا سليمان ناميده شد.
+
سلیمان بن داود بن ایشا بن عوید بن عابر بن سلمون بن نحشون بن عمینا داب بن ارم بن حصرون بن فارص بن یهوذا بن یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم.<ref>البدایة والنهایة (ابن کثیر دمشقى)، ج۲، ص۱۸.</ref>
 
 
[[شيخ صدوق]] مى فرمايد: سليمان از آنجا كه قلبى سليم داشت، لذا نام او مشتمل بر سلامت است و از آنجا پدرش [[حضرت داود]] علیه السلام جراحت خود را با محبت و ود پروردگار مداوا نمود و به كمال رسيد و داود نام گرفت و خداوند اراده كرد كه در نام سليمان حرفى از حروف نام او باشد تا شايد از نظر درجه كمال به او ملحق شود، پس (الف) به نام او (سليم) افزوده شد و براى تكميل تركيب و درستى آن نون نيز در آخر آن اضافه شد (سليم الف ن سليمان) وگرنه همان سليم براى دلالت بر سلامت قلب او كفايت مى كرد.<ref> [[قصص الأنبياء]] (قصص قرآن) (فاطمه مشايخ)، ص525.</ref>
 
 
 
==نسب حضرت سلیمان علیه السلام==
 
 
 
سليمان بن داود بن ايشا بن عويد بن عابر بن سلمون بن نحشون بن عمينا داب بن ارم بن حصرون بن فارص بن يهوذا بن يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم.<ref>[[البداية والنهاية]] ([[ابن كثير]] دمشقى)، ج2، ص18.</ref>
 
  
 
==حضرت سلیمان در قرآن==
 
==حضرت سلیمان در قرآن==
  
حضرت سلیمان یكی از [[پیامبران]] بزرگی است كه هم دارای مقام [[نبوت]] بود و هم دارای حكومت بی ‎نظیر و بسیار وسیع که نام مباركش هفده بار در [[قرآن]] در سوره های: [[سوره بقره]]/ [[سوره نساء]]/ [[سوره انعام]]/ [[سوره انبياء]]/ [[سوره نمل]]/ [[سوره سبا]]/ [[سوره ص]] آمده است.
+
حضرت سلیمان مطابق با معرفی [[قرآن کریم]] از او، پیامبری است که هم دارای مقام [[نبوت]] و هم دارای حکومت بی ‎نظیر و بسیار وسیع است. نام آن حضرت هفده بار در قرآن در سوره های: [[سوره بقره|بقره]]، [[سوره نساء|نساء]]، [[سوره انعام|انعام]]، [[سوره انبیاء|انبیاء]]، [[سوره نمل|نمل]]، [[سوره سبا|سبا]] و [[سوره ص|ص]] آمده است.
 
 
* {{متن قرآن|«وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ»}}: و به داود سليمان را بخشيدم كه نيك بنده اى است و بسيار به سوى خدا [[توبه]] مى كند. (سوره ص، آيه 30)
 
 
 
* {{متن قرآن|«وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ القَوْمِ وَ كُنّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ × فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً»}}: و داود و سليمان را ياد كن، هنگامى كه درباره آن كشتزار × كه گوسفندان مردم شب هنگام در آن چريده بودند. × داورى مى  كردند و شاهد داورى آنان بوديم. پس آن داورى را به سليمان فهمانديم و به هر يك از آن دو [[حكمت]] و دانش عطا كرديم. (سوره انبياء، آيات 78- 79)
 
 
 
* {{متن قرآن|«وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِينَ»}}: و به راستى به داود و سليمان دانشى عطا كرديم، و آن دو گفتند: ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان باايمانش برترى داده است. (سوره نمل، آيه 15)
 
 
 
آنچه در [[قرآن]] از داستان او آمده در [[قرآن کریم]] از سرگذشت آن جناب جز مقدارى مختصر نيامده، چيزى كه هست دقت در همان مختصر، آدمى را به همه داستان هاى او و مظاهر شخصيت شريفش راهنمايى مى كند.
 
 
 
* يكى اين كه: آن جناب فرزند و وارث [[حضرت داود]] علیه السلام بود كه در اين باره فرمود: {{متن قرآن|«وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ»}}. «سوره ص، آيه 30» و نيز فرموده: {{متن قرآن|«وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ»}}. «سوره نمل، آيه 16»
 
 
 
يكى ديگر اين كه خداى تعالى ملكى عظيم به او داد، [[جن]] و طير و باد را برايش مسخّر كرد و زبان مرغان را به وى آموخت، كه ذكر اين چند نعمت در كلام مجيدش مكرر آمده است، در [[سوره بقره]] آيه 102، در [[سوره انبياء]]، آيه 81، در [[سوره نمل]]، آيه 16 تا 18، در [[سوره سبا]]، آيه 12 تا 13 و در [[سوره ص]]، آيه 35 تا 39.
 
 
 
قسمت سوم، آن است كه به مساله انداختن جسد، بر روى تخت وى اشاره مى  كند، كه در سوره ص، آيه 33 واقع است. قسمت چهارم، آياتى است كه به مساله داورى او در مساله افتادن گوسفند در زراعت پرداخته و اين آيات در سوره انبياء، آيه 78 تا 79 آمده است. قسمت پنجم، اشاره به داستان مورچه است، كه در سوره مورد بحث، آيه 18 و 19 آمده. قسمت ششم، آيات مربوط به [[داستان هدهد و ملكه سبأ]] است، كه در همين سوره، آيات 20 تا 44 آمده. قسمت هفتم، آيه مربوط به كيفيت درگذشت آن جناب است كه در سوره سبا آيه 14 واقع شده است.
 
 
 
* آياتى كه آن جناب را مى  ستايد در [[قرآن کریم]]، در پانزده - شانزده - مورد نام آن جناب را آورده و ثناى بسيارى از او كرده، بنده اش خوانده، اوابش ناميده و فرموده: {{متن قرآن|«نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»}}. «سوره ص، آيه 30» و به علم و حكمتش ستوده و فرموده: {{متن قرآن|«فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً»}}. «سوره انبياء، آيه 79» و نيز فرموده: {{متن قرآن|«وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً»}}. «سوره نمل، آيه 15» و باز فرموده: {{متن قرآن|«يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ»}}. «سوره نمل، آيه 16» و او را از انبياء مهدى و راه يافته خوانده، فرموده: {{متن قرآن|«وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ»}}. «سوره نساء، آيه 163» و نيز فرموده: {{متن قرآن|«وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ»}}. «سوره انعام، آيه 84»
 
 
 
* سليمان علیه السلام در عهد عتيق داستان آن جناب در كتاب ملوك اول آمده و بسيار در حشمت و جلالت امر او و وسعت ملكش و وفور ثروتش و بلوغ حكمتش سخن گفته.
 
 
 
ليكن از داستان هايش كه در [[قرآن]] ذكر شده، جز همين مقدار نيامده كه: وقتى ملكه سبأ خبر سليمان را شنيد و شنيد كه معبدى در [[اورشليم]] ساخته و او مردى است كه [[حكمت]] داده شده، بار سفر بست و نزدش آمد و هدايايى بسيار آورد و با او ديدار كرد و مسائل بسيارى به عنوان امتحان از او پرسيد و جواب شنيد، آنگاه برگشت. «[[تورات]]، اصحاح دهم از ملوك اول، ص 543»
 
 
 
عهد عتيق بعد از آن همه ثناء كه براى سليمان كرده در آخر به وى اسائه ادب كرده و «تورات، اصحاح يازدهم و دوازدهم از كتاب سموئيل دوم» گفته كه: وى در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستى دست برداشته به بت  پرستى گراييد و براى بت ها [[سجده]] كرد، بت هايى كه بعضى از زنانش داشتند و آن ها را مى پرستيدند.
 
 
 
و نيز مى گويد: مادر سليمان، اول زن اورياى حتى بود، پدر سليمان عاشقش شد و با او زنا كرد و در همان زنا فرزندى حامله شد ناگزير داود (از ترس رسوايى) نقشه كشيد تا هر چه زودتر اوريا را سر به نيست كند و همسرش را بگيرد و همين كار را كرد، بعد از كشته شدن اوريا در يكى از جنگ ها، همسرش را به اندرون خانه و نزد ساير زنان خود برد، در آنجا براى بار دوم حامله شد و سليمان را بياورد.
 
 
 
و اما قرآن كريم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مى داند، همچنان كه ساحت ساير [[انبياء]] را منزه مى داند و بر هدايت و عصمتشان تصريح مى كند و در خصوص سليمان مى فرمايد: {{متن قرآن|«وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ»}}. «سليمان كافر نشد». ([[سوره بقره]]، آيه 102)
 
 
 
و نيز، ساحتش را از اين كه از زنا متولد شده باشد منزه داشته است و از او حكايت كرده كه در دعايش بعد از سخن مورچه گفت: "پروردگارا، مرا به شكر نعمت ها كه بر من و بر پدر و مادر من ارزانى داشتى ملهم فرما". «[[سوره نمل]]، آيه 19» كه در تفسيرش گفتيم از اين [[دعا]] برمى  آيد كه مادر او از اهل صراط مستقيم بوده، يعنى از كسانى كه خداوند بر آنان [[انعام]] كرده، از [[نبيين]] و [[صديقين]] و [[شهداء]] و [[صالحين]].
 
 
 
* رواياتى كه در اين داستان وارد شده اخبارى كه در قصص آن جناب و مخصوصا در داستان هدهد و دنباله آن آمده، بيشترش مطالب عجيب و غريبى دارد كه حتى نظائر آن در اساطير و افسانه هاى خرافى كمتر ديده مى  شود، مطالبى كه [[عقل سليم]] نمى  تواند آن را بپذيرد و بلكه تاريخ قطعى هم آن ها را تكذيب مى  كند و بيشتر آن ها مبالغه  هايى است كه از امثال كعب و وهب نقل شده است.
 
 
 
و اين قصه پردازان مبالغه را به جايى رسانده اند كه گفته اند: سليمان پادشاه همه روى زمين شد و هفتصد سال سلطنت كرد و تمامى موجودات زنده روى زمين از انس و جن و وحشى و طير، لشكريانش بودند. و او در پاى تخت خود سيصد هزار كرسى نصب مى  كرد، كه به هر كرسى يك پيغمبر مى  نشست، بلكه هزاران پيغمبر و صدها هزار نفر از امراى انس و [[جن]] روى آن ها مى  نشستند و مى  رفتند. و مادر ملكه سبأ از جن بوده ولذا پاهاى ملكه مانند پاى خران، سم دار بوده و به همين جهت با جامه بلند خود، آن را از مردم مى  پوشاند، تا روزى كه دامن بالا زد تا وارد صرح شود، اين رازش فاش گرديد.
 
 
 
و در شوكت اين ملكه مبالغه را به حدى رسانده اند كه گفته اند: در قلمرو كشور او چهارصد پادشاه سلطنت داشتند و هر پادشاهى را چهارصد هزار نظامى بوده و وى سيصد وزير داشته است، كه مملكتش را اداره مى  كردند و دوازده هزار سرلشكر داشته كه هر سرلشكرى دوازده هزار سرباز داشته، و همچنين از اين قبيل [[اخبار عجيب]] و غيرقابل قبولى كه در توجيه آن هيچ راهى نداريم، مگر آن كه بگوييم از اخبار اسرائيليات است و بگذريم. و اگر كسى بخواهد به آن ها دست يابد، بايد به كتب جامع [[حديث]] چون [[الدرالمنثور]] و [[عرائس]] و بحار و نيز به تفاسير مطول مراجعه نمايد.<ref> ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج15، ص523.</ref>
 
  
==حضرت سلیمان در روايات==
+
'''سرگذشت آن حضرت در قرآن:'''
  
* [[امام کاظم]] عليه السلام: در عهد سليمان بن داود عليه السلام مردم گرفتار خشكسالي سختي شدند. پس به آن حضرت شكايت برده از ايشان خواستند كه طلب باران كند. سليمان عليه السلام فرمود: بعد از [[نماز صبح]] براي طلب باران بيرون خواهم رفت. چون نماز صبح را خواند به همراه مردم بيرون رفت.
+
در قرآن موارد زیر در خصوص سرگذشت و داستان زندگی آن حضرت آمده است:
  
در راه مورچه اي را ديد كه بر دو پاي خود ايستاده دست به آسمان برداشته است و مي گويد: پروردگارا ما نيز از آفريدگان تو هستيم و از روزي تو بي نياز نيستيم. ما را به سبب [[گناهان]] آدميان هلاك مفرما. در اين هنگام سليمان عليه السلام به مردم گفت: برگرديد كه به سبب موجوداتي جز شما باران داده شديد. پس در آن سال چنان بارشي داده شدند كه هرگز مانند آن را به خود نديده بودند.<ref> [[بحارالأنوار]] ([[علامه مجلسى]])، ج61، ص260.</ref>
+
*آن جناب فرزند و وارث [[حضرت داود]] علیه السلام بود: {{متن قرآن|«وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیمانَ»}}؛ ما به داوود سلیمان را بخشیدیم (سوره ص، آیه ۳۰)؛ {{متن قرآن|«وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»}}؛ سلیمان از داوود ارث برد. (سوره نمل، آیه ۱۶)
 +
*خداى تعالى مُلکى عظیم به او داد، [[جن]] و طیر و باد را برایش مسخّر کرد و زبان مرغان را به وى آموخت. ذکر این چند نعمت در [[سوره انبیاء]]، آیه ۸۱، در [[سوره نمل]]، آیه ۱۶ تا ۱۸، در [[سوره سبا]]، آیه ۱۲ تا ۱۳ و در [[سوره ص]]، آیه ۳۵ تا ۳۹ آمده است. به عنوان نمونه آیه زیر از سوره نمل، علم او به زبان پرندگان را بیان می نماید: {{متن قرآن|«وَ قالَ یا أَیهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتینا مِنْ کلِّ شَی‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ»}}. و گفت: «اى مردم، ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ‏ایم و از هر چیزى به ما داده شده است. راستى که این همان امتیاز آشکار است.» (سوره نمل، آیه ۱۶)
 +
*در سوره ص، آیه ۳۳ و ۳۴ به مسأله انداختن جسد، بر روى تخت وى اشاره مى  کند: {{متن قرآن|«وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمانَ وَ أَلْقَینا عَلى‏ کرْسِیهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ * قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ هَبْ لی‏ مُلْکاً لا ینْبَغی‏ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ»}} و قطعاً سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى بیفکندیم؛ پس به توبه باز آمد. گفت: «پروردگارا، مرا ببخش و مُلکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد، در حقیقت، تویى که خود بسیار بخشنده‏ اى.»
 +
*داورى آن حضرت در مسأله افتادن گوسفند در زراعت: {{متن قرآن|«وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذْ یحْکمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ القَوْمِ وَ کنّا لِحُکمِهِمْ شاهِدِینَ * فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَکلّاً آتَینا حُکماً وَ عِلْماً»}} و داود و سلیمان را یاد کن، هنگامى که درباره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند، داورى مى  کردند و شاهد داورى آنان بودیم. پس آن داورى را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آن دو [[حکمت]] و دانش عطا کردیم. (سوره انبیاء، آیات ۷۸- ۷۹)
 +
*داستان مورچه، که در سوره نمل، آیه ۱۸ و ۱۹ آمده است: {{متن قرآن|«حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ لا یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی‏ أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی‏ أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلى‏ والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنی‏ بِرَحْمَتِک فی‏ عِبادِک الصَّالِحینَ»}} تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند. مورچه ‏اى [به زبان خویش‏] گفت: «اى مورچگان، به خانه ‏هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش -ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.» [سلیمان‏] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته ‏اى سپاس بگزارم، و به کار شایسته ‏اى که آن را مى‏ پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته‏ ات داخل کن.»
 +
*داستان هدهد و ملکه سبأ ([[بلقیس]]) که در همان سوره نمل، آیات ۲۰ تا ۴۴ آمده است: {{متن قرآن|«وَتَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقَالَ مَا لِی لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ...* إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکهُمْ وَأُوتِیتْ مِنْ کلِّ شَیءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ *... قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»}}.
 +
*آیه مربوط به کیفیت درگذشت آن حضرت که در سوره سبأ آیه ۱۴ واقع شده است: {{متن قرآن|«فَلَمَّا قَضَینا عَلَیهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ الْغَیبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهین»‏}} پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم، جز جنبنده‏ اى خاکى [=موریانه‏] که عصاى او را مى‏ خورد، از مرگ او آگاه نگردانید؛ پس چون [سلیمان‏] فرو افتاد براى جنّیان روشن گردید که اگر غیب مى‏ دانستند، در آن عذاب خفّت‏ آور [باقى‏] نمى ‏ماندند.
  
* [[امام علی]] عليه السلام: اگر بنا بود كسي براي بالا رفتن به سوي جاودانگي نردباني بيابد يا براي دور كردن [[مرگ]] از خود راهي پيدا كند، بي  گمان آن كس سليمان بن داود عليه  السلام بود كه افزون بر مقام [[نبوت]] و منزلت والا، سلطنت بر [[جن]] و انس نيز در اختيار او نهاده شد. اما چون روزي خود را به طور كامل دريافت كرد و مدت عمرش بسر آمد، كمان  هاي نابودي او را آماج تيرهاي مرگ كردند و خانه  ها از او خالي گشت و مسكن  ها بي  صاحب ماند و گروهي ديگر [[وارث]] آن  ها شدند.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج14، ص70.</ref>
+
'''ستایش قرآن از حضرت سلیمان:'''
  
* در [[حديث]] معتبر از حضرت [[امام صادق]] عليه السلام منقول است كه: حضرت سليمان عليه السلام به سبب پادشاهى دنيا، بعد از همه [[پیامبران]] داخل [[بهشت]] خواهد شد.<ref> [[حيوة القلوب]] (علامه مجلسىج2، ص966.</ref>
+
*در آیه ۳۰ سوره ص آن حضرت را بهترین بنده خوانده و اوّاب نامیده است: {{متن قرآن|«وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ»}}: و به داود سلیمان را بخشیدم که نیک بنده اى است و بسیار به سوى خدا [[توبه]] مى کند. (سوره ص، آیه ۳۰)
 +
*در سوره انبیاء و سوره نمل آن حضرت را به علم و [[حکمت|حکمت]] ستوده است: {{متن قرآن|«وَلَقَدْ آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى کثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِینَ»}}: و به راستى به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم، و آن دو گفتند: ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است. (سوره نمل، آیه ۱۵) و می فرماید: {{متن قرآن|«فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَ کلًّا آتَینا حُکماً وَ عِلْماً»}}. پس آن [داورى‏] را به سلیمان فهماندیم، و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم‏. (سوره انبیاء، آیه ۷۹)
 +
*در آیه ۲۵ سوره ص آن حضرت به حسن عاقبت و مقام والا نزد خداوند ستوده شده است: {{متن قرآن|«وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»}} برای او نزد ما قرب و منزلتی بلند و بازگشتی نیکوست. (سوره ص، آیه ۲۵)
 +
*از ویژگی های حضرت سلیمان [[شکر]] در برابر نعمت  های الهی بیان شده، چنانکه از خداوند توفیق شکرگزارى را درخواست می نمود:{{متن قرآن|«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک»}}. ([[سوره احقاف]]، آیه ۱۵) و او نعمت ها را وسیله ى آزمایش خویش برای سنجش شکرگذاری یا [[کفران نعمت|کفران]] مى دانست: {{متن قرآن|«هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ»}}. (سوره نمل، آیه ۴۰)<ref> تفسیر نور (محسن قرائتىج۹، ص۴۲۸.</ref>
  
* امام صادق عليه السلام: روزي سليمان بن داود به اطرافيان خود گفت: خداوند تبارك و تعالي سلطنتي به من بخشيد كه پس از من شايسته هيچ كس نيست؛ باد و انس و جن و مرغان و ددان را به تسخير من درآورد و زبان پرندگان را به من آموخت و از هر چيزي به من عطا فرمود. اما با همه سلطنتي كه به من داده شده يك روز نشد كه تا شب شاد و مسرور باشم. بنابراين، دوست دارم فردا به كاخ خود اندر شوم و بر بام آن روم و به قلمرو خوش بنگرم.
+
==حضرت سلیمان در تورات==
  
بنابراين، به احدي اجازه ندهيد بر من وارد شود تا مبادا مطلبي برايم بياورد كه روزم را بر من تلخ و منغض سازد. اطرافيان گفتند: اطاعت مي  شود. روز بعد، سليمان عصايش را برداشت و به بلندترين نقطه بام قصر خود رفت و بر عصاي خويش تكيه داد و شادمان از آن  چه به او داده شده بود شروع به نگريستن به قلمرو پادشاهي خود كرد.
+
داستان حضرت سلیمان در [[تورات]] در کتاب ملوک اول آمده و بسیار در حشمت و جلالت امر او و وسعت ملک و وفور ثروت و بلوغ حکمتش سخن گفته. لیکن از داستان هایش که در [[قرآن]] ذکر شده، در تورات جز همین مقدار نیامده که: وقتى ملکه سبأ خبر سلیمان را شنید و شنید که معبدى در [[اورشلیم|اورشلیم]] ساخته و او مردى است که [[حکمت]] داده شده، بار سفر بست و نزدش آمد و هدایایى بسیار آورد و با او دیدار کرد و مسائل بسیارى به عنوان امتحان از او پرسید و جواب شنید، آنگاه برگشت.<ref>تورات، اصحاح دهم از ملوک اول، ص ۵۴۳.</ref>
  
ناگاه چشمش به جواني خوب روي و خوش پوش افتاد كه از يكي از گوشه  هاي قصرش پيش او آمده بود. سليمان چون او را ديد گفت: چه كسي تو را به اين كاخ درآورد، در حالي كه من مي خواستم امروز را در آن تنها بگذرانم؟ با اجازه چه كسي وارد شدي؟ آن جوان گفت: خداوند اين كاخ مرا به آن درآورد و با اجازه او وارد شدم. سليمان گفت: البته خداوند اين كاخ به آن از من سزاوارتر است. تو كيستي؟
+
عهد عتیق بعد از آن همه ثناء که براى سلیمان کرده، در آخر به وى اسائه ادب نموده و گفته که: وى در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستى دست برداشته به [[بت پرستی|بت پرستى]] گرایید و براى بت ها [[سجده]] کرد، بت هایى که بعضى از زنانش داشتند و آن ها را مى پرستیدند.<ref>تورات، اصحاح یازدهم و دوازدهم از کتاب سموئیل دوم</ref>
  
گفت: من [[ملك الموت]] هستم. سليمان گفت: براي چه آمده اي؟ گفت: آمده ام جانت را بگيرم. سليمان گفت: مأموريت خود را انجام بده كه امروز روز شادي من است و خداوند عزوجل نخواسته است كه مرا شادي و سروري جز ديدار او باشد. پس، در حالي كه سليمان به عصاي خود تكيه داده بود ملك الموت جان او را گرفت و سليمان مدت  ها همچنان مرده بر عصايش تكيه داشت و مردم او را مي  ديدند و خيال مي  كردند زنده است.
+
و نیز مى گوید: مادر سلیمان، اول زن اوریا بود، پدر سلیمان ([[حضرت داوود علیه السلام|داوود]]) عاشقش شد و با او زنا کرد و در همان زنا فرزندى حامله شد. ناگزیر داود (از ترس رسوایى) نقشه کشید تا هر چه زودتر اوریا را سر به نیست کند و همسرش را بگیرد و همین کار را کرد، بعد از کشته شدن اوریا در یکى از جنگ ها، همسرش را به اندرون خانه و نزد سایر زنان خود برد، در آنجا براى بار دوم حامله شد و سلیمان را بیاورد.
  
پس از مدتي درباره او دچار ترديد و اختلاف شدند. بعضي گفتند: روزهاي زيادي است كه سليمان همچنان بر عصاي خود تكيه داده است و نه خسته شده و نه خوابيده و نه چيزي آشاميده و نه چيزي خورده است. او همان خداوند ماست كه بايد عبادتش كنيم. عده  اي گفتند: سليمان جادوگر است و با جادو كردن چشمان ما چنين وانمود مي  كند كه به عصايش تكيه داده اما چنين نيست.
+
و اما قرآن کریم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مى داند، همچنان که ساحت سایر [[انبیاء]] را منزه مى داند و بر [[عصمت]] و هدایتشان تصریح مى کند و در خصوص سلیمان مى فرماید: {{متن قرآن|«وَ ما کفَرَ سُلَیمانُ»}}: «سلیمان کافر نشد...». ([[سوره بقره]]، آیه ۱۰۲)
  
مؤمنان گفتند: سليمان بنده خدا و پيامبر اوست و خداوند كار او را به دلخواه خود تدبير و اداره مي  كند. پس، چون اين اختلاف نظرها درباره سليمان پيدا شد، خداوند عزوجل موريانه اي فرستاد و او عصاي سليمان را از درون خورد و عصا شكست و سليمان عليه  السلام از فراز كاخ خود به رو درافتاد.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسىج14، ص136.</ref>
+
و نیز، ساحتش را از این که از زنا متولد شده باشد منزه داشته است و از او حکایت کرده که در دعایش بعد از سخن مورچه گفت: "پروردگارا، مرا به شکر نعمت ها که بر من و بر پدر و مادر من ارزانى داشتى ملهم فرما". ([[سوره نمل]]، آیه ۱۹) که از این [[دعا]] برمى آید که مادر او از اهل صراط مستقیم بوده، یعنى از کسانى که خداوند بر آنان انعام کرده، از نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین.<ref> ترجمه المیزان (سید محمدباقر موسوى همدانىج۱۵، ص۵۲۳.</ref>
  
==اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت سلیمان علیه السلام==
+
==حضرت سلیمان در روایات==
  
* با اين كه اين پيامبر عالي قدر، صاحب قدرت و پادشاهى بود، اما لباسى از مو مى پوشيد، و چون تاريكى شب همه جا را فرامى  گرفت، دست ها را به گردن خود مى  بست و تا صبح از (ترس خدا) گريست، و غذايش را از فروش حصير و بوريايى كه با دست خود مى بافت، تهيه مى نمود و اگر درخواست قدرت از خدا كرد، صرفا براى غلبه بر پادشاهان كافر بود، و گفته شده كه منظور از «طلب قدرت» قناعت بوده است.<ref> [[ارشاد القلوب]] (ترجمه سلگىج1، ص420.</ref>
+
*[[امام علی]] علیه السلام فرمود: اگر بنا بود کسی برای بالا رفتن به سوی جاودانگی نردبانی بیابد یا برای دور کردن [[مرگ]] از خود راهی پیدا کند، بی گمان آن کس سلیمان بن داود علیه  السلام بود که افزون بر مقام [[نبوت]] و منزلت والا، سلطنت بر [[جن]] و انس نیز در اختیار او نهاده شد. اما چون روزی خود را به طور کامل دریافت کرد و مدت عمرش بسر آمد، کمان های نابودی او را آماج تیرهای مرگ کردند و خانه  ها از او خالی گشت و مسکن ها بی صاحب ماند و گروهی دیگر وارث آنها شدند.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسىج۱۴، ص۷۰.</ref>
  
* حضرت سلیمان در برابر نعمت  ها، از خداوند توفيق شكرگزارى خواست.
+
*[[امام کاظم]] علیه السلام می فرماید: در عهد سلیمان بن داود علیه السلام مردم گرفتار خشکسالی سختی شدند. پس به آن حضرت شکایت برده از ایشان خواستند که طلب باران کند. سلیمان علیه السلام فرمود: بعد از [[نماز صبح]] برای طلب باران بیرون خواهم رفت. چون نماز صبح را خواند به همراه مردم بیرون رفت. در راه مورچه ای را دید که بر دو پای خود ایستاده دست به آسمان برداشته است و می گوید: پروردگارا ما نیز از آفریدگان تو هستیم و از روزی تو بی نیاز نیستیم. ما را به سبب [[گناهان]] آدمیان هلاک مفرما. در این هنگام سلیمان علیه السلام به مردم گفت: برگردید که به سبب موجوداتی جز شما باران داده شدید. پس در آن سال چنان بارشی داده شدند که هرگز مانند آن را به خود ندیده بودند.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۱، ص۲۶۰.</ref>
  
{{متن قرآن|«رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ»}}. ([[سوره احقاف]]، آیه 15) و نعمت  ها را وسيله ى آزمايش مى  دانست. {{متن قرآن|«هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ»}}. ([[سوره نمل]]، آیه 40) و جذب هداياى بيگانگان نشد. {{متن قرآن|«أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ»}}. (سوره نمل، آیه 36) و از فهم علمى مخصوص برخوردار بود. {{متن قرآن|«فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ»}}. ([[سوره انبياء]]، آیه 79) و با زبان پرندگان آشنا بود. {{متن قرآن|«عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ»}}. (سوره نمل، آیه 16) و از لشكريانش سان مى ديد. {{متن قرآن|«وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ»}}. (سوره نمل، آیه 17) و پرندگان در خدمت او بودند. {{متن قرآن|«وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ»}}. (سوره نمل، آیه 20)
+
*در [[حدیث]] معتبر از حضرت [[امام صادق]] علیه السلام منقول است که: حضرت سلیمان علیه السلام به سبب پادشاهى دنیا، بعد از همه [[پیامبران]] داخل [[بهشت]] خواهد شد.<ref> حیوة القلوب (علامه مجلسى)، ج۲، ص۹۶۶.</ref>
  
و از همه ى امكانات براى تبليغ دين استفاده مى كرد. (فرستادن نامه به وسيله ى پرنده) {{متن قرآن|«اذْهَبْ بِكِتابِي هذا»}}. (سوره نمل، آیه 28) و دست اندركاران او طى الأرض داشتند. {{متن قرآن|«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»}}. (سوره نمل، آیه 40) و حكومت بى نظير داشت. {{متن قرآن|«هَبْ لِي مُلْكاً لايَنْبَغِي لِأَحَدٍ»}}. (سوره ص، آیه 35) و به حسن عاقبت و مقام والا نزد خداوند رسيد. {{متن قرآن|«وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»}} (سوره ص، آیه 25) و جن در خدمت او بود. {{متن قرآن|«وَالشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»}}. (سوره ص، آیه 37)<ref> [[تفسير نور]] (قرائتى محسنج9، ص428.</ref>
+
*امام صادق علیه السلام: روزی سلیمان بن داود به اطرافیان خود گفت: خداوند تبارک و تعالی سلطنتی به من بخشید که پس از من شایسته هیچ کس نیست؛ باد و انس و جن و مرغان و ددان را به تسخیر من درآورد و زبان پرندگان را به من آموخت و از هر چیزی به من عطا فرمود. اما با همه سلطنتی که به من داده شده یک روز نشد که تا شب شاد و مسرور باشم. بنابراین، دوست دارم فردا به کاخ خود اندر شوم و بر بام آن روم و به قلمرو خوش بنگرم. بنابراین، به احدی اجازه ندهید بر من وارد شود تا مبادا مطلبی برایم بیاورد که روزم را بر من تلخ و منغض سازد. اطرافیان گفتند: اطاعت می  شود. روز بعد، سلیمان عصایش را برداشت و به بلندترین نقطه بام قصر خود رفت و بر عصای خویش تکیه داد و شادمان از آن  چه به او داده شده بود شروع به نگریستن به قلمرو پادشاهی خود کرد. ناگاه چشمش به جوانی خوب روی و خوش پوش افتاد که از یکی از گوشه  های قصرش پیش او آمده بود. سلیمان چون او را دید گفت: چه کسی تو را به این کاخ درآورد، در حالی که من می  خواستم امروز را در آن تنها بگذرانم؟ با اجازه چه کسی وارد شدی؟ آن جوان گفت: خداوند این کاخ مرا به آن درآورد و با اجازه او وارد شدم. سلیمان گفت: البته خداوند این کاخ به آن از من سزاوارتر است. تو کیستی؟ گفت: من [[عزرائیل|ملک الموت]] هستم. سلیمان گفت: برای چه آمده ای؟ گفت: آمده ام جانت را بگیرم. سلیمان گفت: مأموریت خود را انجام بده که امروز روز شادی من است و خداوند عزوجل نخواسته است که مرا شادی و سروری جز دیدار او باشد. پس، در حالی که سلیمان به عصای خود تکیه داده بود ملک الموت جان او را گرفت و سلیمان مدت  ها همچنان مرده بر عصایش تکیه داشت و مردم او را می  دیدند و خیال می  کردند زنده است. پس از مدتی درباره او دچار تردید و اختلاف شدند. بعضی گفتند: روزهای زیادی است که سلیمان همچنان بر عصای خود تکیه داده است و نه خسته شده و نه خوابیده و نه چیزی آشامیده و نه چیزی خورده است. او همان خداوند ماست که باید عبادتش کنیم. عده  ای گفتند: سلیمان جادوگر است و با جادو کردن چشمان ما چنین وانمود می  کند که به عصایش تکیه داده اما چنین نیست. مؤمنان گفتند: سلیمان بنده خدا و پیامبر اوست و خداوند کار او را به دلخواه خود تدبیر و اداره می  کند. پس، چون این اختلاف نظرها درباره سلیمان پیدا شد، خداوند عزوجل موریانه  ای فرستاد و او عصای سلیمان را از درون خورد و عصا شکست و سلیمان علیه  السلام از فراز کاخ خود به رو درافتاد.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۱۳۶.</ref>
 +
*مطابق با روایات، حضرت سلیمان با این که پیامبری عالی قدر، صاحب قدرت و پادشاهى بود، اما لباسى از مو مى  پوشید، و چون تاریکى شب همه جا را فرامى  گرفت، دست ها را به گردن خود مى  بست و تا صبح از (ترس خدا) می گریست، و غذایش را از فروش حصیر و بوریایى که با دست خود مى  بافت، تهیه مى  نمود و اگر درخواست قدرت از خدا کرد، صرفا براى غلبه بر پادشاهان کافر بود، و گفته شده که منظور از «طلب قدرت»، [[قناعت]] بوده است.<ref> ارشاد القلوب (ترجمه سلگىج۱، ص۴۲۰.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
*  قصص الأنبياء؛ فاطمه مشايخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، 1381 ش.
 
* ترجمه الميزان، سيد محمد باقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش.
 
* بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
 
* حيوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، 1384 ش.
 
* ارشاد القلوب/ترجمه سلگى، على سلگى نهاوندى؛ قم: ناصر، اول، 1376.
 
* تفسير نور، محسن قرائتى؛ تهران: مركز فرهنگى درسهايى از [[قرآن]]، یازدهم، 1383 ش.
 
* [[البداية والنهاية]]، [[ابن كثير]] دمشقى؛ بیروت: دارالفكر.
 
  
 +
*قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ ش.
 +
*ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
 +
*بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
 +
*حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، ۱۳۸۴ ش.
 +
*ارشاد القلوب، ترجمه على سلگى نهاوندى؛ قم: ناصر، اول، ۱۳۷۶.
 +
*تفسیر نور، محسن قرائتى؛ تهران: مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، یازدهم، ۱۳۸۳ ش.
 +
*البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقى؛ بیروت: دارالفکر.
 +
{{پیامبران}}
 
{{قرآن}}
 
{{قرآن}}
  
[[Category:پادشاهان در قرآن]]
+
[[رده:پادشاهان در قرآن]]
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:پیامبران]]
 
[[رده:پیامبران]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۱

حضرت سلیمان علیه السلام فرزند حضرت داود علیه السلام و یکی از پیامبران بنی اسرائیل است. مطابق با آنچه در قرآن آمده، خداى تعالى علاوه بر مقام نبوت، به او مُلکى عظیم اعطا نمود، همچنین جنّ و باد را برایش مسخّر کرد و زبان پرندگان را به وى آموخت. حضرت سلیمان چهل سال حکومت کرد و آصف بن برخیا وصی او بود.

نسب حضرت سلیمان

حضرت سلیمان فرزند حضرت داود علیه السلام است و نسبش با ۱۱ واسطه به حضرت یعقوب علیه السلام می رسد. در کتاب "البدایة والنهایة" ابن کثیر، نسب ایشان چنین آمده:

سلیمان بن داود بن ایشا بن عوید بن عابر بن سلمون بن نحشون بن عمینا داب بن ارم بن حصرون بن فارص بن یهوذا بن یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم.[۱]

حضرت سلیمان در قرآن

حضرت سلیمان مطابق با معرفی قرآن کریم از او، پیامبری است که هم دارای مقام نبوت و هم دارای حکومت بی ‎نظیر و بسیار وسیع است. نام آن حضرت هفده بار در قرآن در سوره های: بقره، نساء، انعام، انبیاء، نمل، سبا و ص آمده است.

سرگذشت آن حضرت در قرآن:

در قرآن موارد زیر در خصوص سرگذشت و داستان زندگی آن حضرت آمده است:

  • آن جناب فرزند و وارث حضرت داود علیه السلام بود: «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیمانَ»؛ ما به داوود سلیمان را بخشیدیم (سوره ص، آیه ۳۰)؛ «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»؛ سلیمان از داوود ارث برد. (سوره نمل، آیه ۱۶)
  • خداى تعالى مُلکى عظیم به او داد، جن و طیر و باد را برایش مسخّر کرد و زبان مرغان را به وى آموخت. ذکر این چند نعمت در سوره انبیاء، آیه ۸۱، در سوره نمل، آیه ۱۶ تا ۱۸، در سوره سبا، آیه ۱۲ تا ۱۳ و در سوره ص، آیه ۳۵ تا ۳۹ آمده است. به عنوان نمونه آیه زیر از سوره نمل، علم او به زبان پرندگان را بیان می نماید: «وَ قالَ یا أَیهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتینا مِنْ کلِّ شَی‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ». و گفت: «اى مردم، ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ‏ایم و از هر چیزى به ما داده شده است. راستى که این همان امتیاز آشکار است.» (سوره نمل، آیه ۱۶)
  • در سوره ص، آیه ۳۳ و ۳۴ به مسأله انداختن جسد، بر روى تخت وى اشاره مى کند: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمانَ وَ أَلْقَینا عَلى‏ کرْسِیهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ * قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ هَبْ لی‏ مُلْکاً لا ینْبَغی‏ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ» و قطعاً سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى بیفکندیم؛ پس به توبه باز آمد. گفت: «پروردگارا، مرا ببخش و مُلکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد، در حقیقت، تویى که خود بسیار بخشنده‏ اى.»
  • داورى آن حضرت در مسأله افتادن گوسفند در زراعت: «وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذْ یحْکمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ القَوْمِ وَ کنّا لِحُکمِهِمْ شاهِدِینَ * فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَکلّاً آتَینا حُکماً وَ عِلْماً» و داود و سلیمان را یاد کن، هنگامى که درباره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند، داورى مى کردند و شاهد داورى آنان بودیم. پس آن داورى را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آن دو حکمت و دانش عطا کردیم. (سوره انبیاء، آیات ۷۸- ۷۹)
  • داستان مورچه، که در سوره نمل، آیه ۱۸ و ۱۹ آمده است: «حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ لا یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی‏ أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی‏ أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلى‏ والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنی‏ بِرَحْمَتِک فی‏ عِبادِک الصَّالِحینَ» تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند. مورچه ‏اى [به زبان خویش‏] گفت: «اى مورچگان، به خانه ‏هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش -ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.» [سلیمان‏] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته ‏اى سپاس بگزارم، و به کار شایسته ‏اى که آن را مى‏ پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته‏ ات داخل کن.»
  • داستان هدهد و ملکه سبأ (بلقیس) که در همان سوره نمل، آیات ۲۰ تا ۴۴ آمده است: «وَتَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقَالَ مَا لِی لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ...* إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکهُمْ وَأُوتِیتْ مِنْ کلِّ شَیءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ *... قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».
  • آیه مربوط به کیفیت درگذشت آن حضرت که در سوره سبأ آیه ۱۴ واقع شده است: «فَلَمَّا قَضَینا عَلَیهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ الْغَیبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهین»‏ پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم، جز جنبنده‏ اى خاکى [=موریانه‏] که عصاى او را مى‏ خورد، از مرگ او آگاه نگردانید؛ پس چون [سلیمان‏] فرو افتاد براى جنّیان روشن گردید که اگر غیب مى‏ دانستند، در آن عذاب خفّت‏ آور [باقى‏] نمى ‏ماندند.

ستایش قرآن از حضرت سلیمان:

  • در آیه ۳۰ سوره ص آن حضرت را بهترین بنده خوانده و اوّاب نامیده است: «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ»: و به داود سلیمان را بخشیدم که نیک بنده اى است و بسیار به سوى خدا توبه مى کند. (سوره ص، آیه ۳۰)
  • در سوره انبیاء و سوره نمل آن حضرت را به علم و حکمت ستوده است: «وَلَقَدْ آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى کثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِینَ»: و به راستى به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم، و آن دو گفتند: ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است. (سوره نمل، آیه ۱۵) و می فرماید: «فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَ کلًّا آتَینا حُکماً وَ عِلْماً». پس آن [داورى‏] را به سلیمان فهماندیم، و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم‏. (سوره انبیاء، آیه ۷۹)
  • در آیه ۲۵ سوره ص آن حضرت به حسن عاقبت و مقام والا نزد خداوند ستوده شده است: «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ» برای او نزد ما قرب و منزلتی بلند و بازگشتی نیکوست. (سوره ص، آیه ۲۵)
  • از ویژگی های حضرت سلیمان شکر در برابر نعمت های الهی بیان شده، چنانکه از خداوند توفیق شکرگزارى را درخواست می نمود:«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک». (سوره احقاف، آیه ۱۵) و او نعمت ها را وسیله ى آزمایش خویش برای سنجش شکرگذاری یا کفران مى دانست: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ». (سوره نمل، آیه ۴۰)[۲]

حضرت سلیمان در تورات

داستان حضرت سلیمان در تورات در کتاب ملوک اول آمده و بسیار در حشمت و جلالت امر او و وسعت ملک و وفور ثروت و بلوغ حکمتش سخن گفته. لیکن از داستان هایش که در قرآن ذکر شده، در تورات جز همین مقدار نیامده که: وقتى ملکه سبأ خبر سلیمان را شنید و شنید که معبدى در اورشلیم ساخته و او مردى است که حکمت داده شده، بار سفر بست و نزدش آمد و هدایایى بسیار آورد و با او دیدار کرد و مسائل بسیارى به عنوان امتحان از او پرسید و جواب شنید، آنگاه برگشت.[۳]

عهد عتیق بعد از آن همه ثناء که براى سلیمان کرده، در آخر به وى اسائه ادب نموده و گفته که: وى در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستى دست برداشته به بت پرستى گرایید و براى بت ها سجده کرد، بت هایى که بعضى از زنانش داشتند و آن ها را مى پرستیدند.[۴]

و نیز مى گوید: مادر سلیمان، اول زن اوریا بود، پدر سلیمان (داوود) عاشقش شد و با او زنا کرد و در همان زنا فرزندى حامله شد. ناگزیر داود (از ترس رسوایى) نقشه کشید تا هر چه زودتر اوریا را سر به نیست کند و همسرش را بگیرد و همین کار را کرد، بعد از کشته شدن اوریا در یکى از جنگ ها، همسرش را به اندرون خانه و نزد سایر زنان خود برد، در آنجا براى بار دوم حامله شد و سلیمان را بیاورد.

و اما قرآن کریم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مى داند، همچنان که ساحت سایر انبیاء را منزه مى داند و بر عصمت و هدایتشان تصریح مى کند و در خصوص سلیمان مى فرماید: «وَ ما کفَرَ سُلَیمانُ»: «سلیمان کافر نشد...». (سوره بقره، آیه ۱۰۲)

و نیز، ساحتش را از این که از زنا متولد شده باشد منزه داشته است و از او حکایت کرده که در دعایش بعد از سخن مورچه گفت: "پروردگارا، مرا به شکر نعمت ها که بر من و بر پدر و مادر من ارزانى داشتى ملهم فرما". (سوره نمل، آیه ۱۹) که از این دعا برمى آید که مادر او از اهل صراط مستقیم بوده، یعنى از کسانى که خداوند بر آنان انعام کرده، از نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین.[۵]

حضرت سلیمان در روایات

  • امام علی علیه السلام فرمود: اگر بنا بود کسی برای بالا رفتن به سوی جاودانگی نردبانی بیابد یا برای دور کردن مرگ از خود راهی پیدا کند، بی گمان آن کس سلیمان بن داود علیه السلام بود که افزون بر مقام نبوت و منزلت والا، سلطنت بر جن و انس نیز در اختیار او نهاده شد. اما چون روزی خود را به طور کامل دریافت کرد و مدت عمرش بسر آمد، کمان های نابودی او را آماج تیرهای مرگ کردند و خانه ها از او خالی گشت و مسکن ها بی صاحب ماند و گروهی دیگر وارث آنها شدند.[۶]
  • امام کاظم علیه السلام می فرماید: در عهد سلیمان بن داود علیه السلام مردم گرفتار خشکسالی سختی شدند. پس به آن حضرت شکایت برده از ایشان خواستند که طلب باران کند. سلیمان علیه السلام فرمود: بعد از نماز صبح برای طلب باران بیرون خواهم رفت. چون نماز صبح را خواند به همراه مردم بیرون رفت. در راه مورچه ای را دید که بر دو پای خود ایستاده دست به آسمان برداشته است و می گوید: پروردگارا ما نیز از آفریدگان تو هستیم و از روزی تو بی نیاز نیستیم. ما را به سبب گناهان آدمیان هلاک مفرما. در این هنگام سلیمان علیه السلام به مردم گفت: برگردید که به سبب موجوداتی جز شما باران داده شدید. پس در آن سال چنان بارشی داده شدند که هرگز مانند آن را به خود ندیده بودند.[۷]
  • امام صادق علیه السلام: روزی سلیمان بن داود به اطرافیان خود گفت: خداوند تبارک و تعالی سلطنتی به من بخشید که پس از من شایسته هیچ کس نیست؛ باد و انس و جن و مرغان و ددان را به تسخیر من درآورد و زبان پرندگان را به من آموخت و از هر چیزی به من عطا فرمود. اما با همه سلطنتی که به من داده شده یک روز نشد که تا شب شاد و مسرور باشم. بنابراین، دوست دارم فردا به کاخ خود اندر شوم و بر بام آن روم و به قلمرو خوش بنگرم. بنابراین، به احدی اجازه ندهید بر من وارد شود تا مبادا مطلبی برایم بیاورد که روزم را بر من تلخ و منغض سازد. اطرافیان گفتند: اطاعت می شود. روز بعد، سلیمان عصایش را برداشت و به بلندترین نقطه بام قصر خود رفت و بر عصای خویش تکیه داد و شادمان از آن چه به او داده شده بود شروع به نگریستن به قلمرو پادشاهی خود کرد. ناگاه چشمش به جوانی خوب روی و خوش پوش افتاد که از یکی از گوشه های قصرش پیش او آمده بود. سلیمان چون او را دید گفت: چه کسی تو را به این کاخ درآورد، در حالی که من می خواستم امروز را در آن تنها بگذرانم؟ با اجازه چه کسی وارد شدی؟ آن جوان گفت: خداوند این کاخ مرا به آن درآورد و با اجازه او وارد شدم. سلیمان گفت: البته خداوند این کاخ به آن از من سزاوارتر است. تو کیستی؟ گفت: من ملک الموت هستم. سلیمان گفت: برای چه آمده ای؟ گفت: آمده ام جانت را بگیرم. سلیمان گفت: مأموریت خود را انجام بده که امروز روز شادی من است و خداوند عزوجل نخواسته است که مرا شادی و سروری جز دیدار او باشد. پس، در حالی که سلیمان به عصای خود تکیه داده بود ملک الموت جان او را گرفت و سلیمان مدت ها همچنان مرده بر عصایش تکیه داشت و مردم او را می دیدند و خیال می کردند زنده است. پس از مدتی درباره او دچار تردید و اختلاف شدند. بعضی گفتند: روزهای زیادی است که سلیمان همچنان بر عصای خود تکیه داده است و نه خسته شده و نه خوابیده و نه چیزی آشامیده و نه چیزی خورده است. او همان خداوند ماست که باید عبادتش کنیم. عده ای گفتند: سلیمان جادوگر است و با جادو کردن چشمان ما چنین وانمود می کند که به عصایش تکیه داده اما چنین نیست. مؤمنان گفتند: سلیمان بنده خدا و پیامبر اوست و خداوند کار او را به دلخواه خود تدبیر و اداره می کند. پس، چون این اختلاف نظرها درباره سلیمان پیدا شد، خداوند عزوجل موریانه ای فرستاد و او عصای سلیمان را از درون خورد و عصا شکست و سلیمان علیه السلام از فراز کاخ خود به رو درافتاد.[۹]
  • مطابق با روایات، حضرت سلیمان با این که پیامبری عالی قدر، صاحب قدرت و پادشاهى بود، اما لباسى از مو مى پوشید، و چون تاریکى شب همه جا را فرامى گرفت، دست ها را به گردن خود مى بست و تا صبح از (ترس خدا) می گریست، و غذایش را از فروش حصیر و بوریایى که با دست خود مى بافت، تهیه مى نمود و اگر درخواست قدرت از خدا کرد، صرفا براى غلبه بر پادشاهان کافر بود، و گفته شده که منظور از «طلب قدرت»، قناعت بوده است.[۱۰]

پانویس

  1. البدایة والنهایة (ابن کثیر دمشقى)، ج۲، ص۱۸.
  2. تفسیر نور (محسن قرائتى)، ج۹، ص۴۲۸.
  3. تورات، اصحاح دهم از ملوک اول، ص ۵۴۳.
  4. تورات، اصحاح یازدهم و دوازدهم از کتاب سموئیل دوم
  5. ترجمه المیزان (سید محمدباقر موسوى همدانى)، ج۱۵، ص۵۲۳.
  6. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۷۰.
  7. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۱، ص۲۶۰.
  8. حیوة القلوب (علامه مجلسى)، ج۲، ص۹۶۶.
  9. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۱۳۶.
  10. ارشاد القلوب (ترجمه سلگى)، ج۱، ص۴۲۰.

منابع

  • قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ ش.
  • ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
  • بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
  • حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، ۱۳۸۴ ش.
  • ارشاد القلوب، ترجمه على سلگى نهاوندى؛ قم: ناصر، اول، ۱۳۷۶.
  • تفسیر نور، محسن قرائتى؛ تهران: مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، یازدهم، ۱۳۸۳ ش.
  • البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقى؛ بیروت: دارالفکر.
پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن