حضرت سلیمان علیه السلام: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
|||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | حضرت سلیمان فرزند | + | {{خوب}} |
+ | '''حضرت سلیمان علیه السلام''' فرزند [[حضرت داود علیه السلام]] و یکی از پیامبران [[بنی اسرائیل]] است. مطابق با آنچه در [[قرآن]] آمده، خداى تعالى علاوه بر مقام [[نبوت]]، به او مُلکى عظیم اعطا نمود، همچنین [[جن|جنّ]] و باد را برایش مسخّر کرد و زبان پرندگان را به وى آموخت. حضرت سلیمان چهل سال حکومت کرد و [[آصف بن برخیا]] وصی او بود. | ||
− | == | + | ==نسب حضرت سلیمان== |
+ | حضرت سلیمان فرزند [[حضرت داود علیه السلام|حضرت داود]] علیه السلام است و نسبش با ۱۱ واسطه به [[حضرت یعقوب علیه السلام|حضرت یعقوب]] علیه السلام می رسد. در کتاب "البدایة والنهایة" ابن کثیر، نسب ایشان چنین آمده: | ||
− | + | سلیمان بن داود بن ایشا بن عوید بن عابر بن سلمون بن نحشون بن عمینا داب بن ارم بن حصرون بن فارص بن یهوذا بن یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم.<ref>البدایة والنهایة (ابن کثیر دمشقى)، ج۲، ص۱۸.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==حضرت سلیمان در قرآن== | ==حضرت سلیمان در قرآن== | ||
− | حضرت سلیمان | + | حضرت سلیمان مطابق با معرفی [[قرآن کریم]] از او، پیامبری است که هم دارای مقام [[نبوت]] و هم دارای حکومت بی نظیر و بسیار وسیع است. نام آن حضرت هفده بار در قرآن در سوره های: [[سوره بقره|بقره]]، [[سوره نساء|نساء]]، [[سوره انعام|انعام]]، [[سوره انبیاء|انبیاء]]، [[سوره نمل|نمل]]، [[سوره سبا|سبا]] و [[سوره ص|ص]] آمده است. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | '''سرگذشت آن حضرت در قرآن:''' | |
− | + | در قرآن موارد زیر در خصوص سرگذشت و داستان زندگی آن حضرت آمده است: | |
− | + | *آن جناب فرزند و وارث [[حضرت داود]] علیه السلام بود: {{متن قرآن|«وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیمانَ»}}؛ ما به داوود سلیمان را بخشیدیم (سوره ص، آیه ۳۰)؛ {{متن قرآن|«وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»}}؛ سلیمان از داوود ارث برد. (سوره نمل، آیه ۱۶) | |
+ | *خداى تعالى مُلکى عظیم به او داد، [[جن]] و طیر و باد را برایش مسخّر کرد و زبان مرغان را به وى آموخت. ذکر این چند نعمت در [[سوره انبیاء]]، آیه ۸۱، در [[سوره نمل]]، آیه ۱۶ تا ۱۸، در [[سوره سبا]]، آیه ۱۲ تا ۱۳ و در [[سوره ص]]، آیه ۳۵ تا ۳۹ آمده است. به عنوان نمونه آیه زیر از سوره نمل، علم او به زبان پرندگان را بیان می نماید: {{متن قرآن|«وَ قالَ یا أَیهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتینا مِنْ کلِّ شَیءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ»}}. و گفت: «اى مردم، ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ایم و از هر چیزى به ما داده شده است. راستى که این همان امتیاز آشکار است.» (سوره نمل، آیه ۱۶) | ||
+ | *در سوره ص، آیه ۳۳ و ۳۴ به مسأله انداختن جسد، بر روى تخت وى اشاره مى کند: {{متن قرآن|«وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمانَ وَ أَلْقَینا عَلى کرْسِیهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ * قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً لا ینْبَغی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ»}} و قطعاً سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى بیفکندیم؛ پس به توبه باز آمد. گفت: «پروردگارا، مرا ببخش و مُلکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد، در حقیقت، تویى که خود بسیار بخشنده اى.» | ||
+ | *داورى آن حضرت در مسأله افتادن گوسفند در زراعت: {{متن قرآن|«وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذْ یحْکمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ القَوْمِ وَ کنّا لِحُکمِهِمْ شاهِدِینَ * فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَکلّاً آتَینا حُکماً وَ عِلْماً»}} و داود و سلیمان را یاد کن، هنگامى که درباره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند، داورى مى کردند و شاهد داورى آنان بودیم. پس آن داورى را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آن دو [[حکمت]] و دانش عطا کردیم. (سوره انبیاء، آیات ۷۸- ۷۹) | ||
+ | *داستان مورچه، که در سوره نمل، آیه ۱۸ و ۱۹ آمده است: {{متن قرآن|«حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ لا یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلى والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنی بِرَحْمَتِک فی عِبادِک الصَّالِحینَ»}} تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند. مورچه اى [به زبان خویش] گفت: «اى مورچگان، به خانه هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش -ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.» [سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم، و به کار شایسته اى که آن را مى پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن.» | ||
+ | *داستان هدهد و ملکه سبأ ([[بلقیس]]) که در همان سوره نمل، آیات ۲۰ تا ۴۴ آمده است: {{متن قرآن|«وَتَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقَالَ مَا لِی لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ...* إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکهُمْ وَأُوتِیتْ مِنْ کلِّ شَیءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ *... قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»}}. | ||
+ | *آیه مربوط به کیفیت درگذشت آن حضرت که در سوره سبأ آیه ۱۴ واقع شده است: {{متن قرآن|«فَلَمَّا قَضَینا عَلَیهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ الْغَیبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهین»}} پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم، جز جنبنده اى خاکى [=موریانه] که عصاى او را مى خورد، از مرگ او آگاه نگردانید؛ پس چون [سلیمان] فرو افتاد براى جنّیان روشن گردید که اگر غیب مى دانستند، در آن عذاب خفّت آور [باقى] نمى ماندند. | ||
− | + | '''ستایش قرآن از حضرت سلیمان:''' | |
− | * در [[ | + | *در آیه ۳۰ سوره ص آن حضرت را بهترین بنده خوانده و اوّاب نامیده است: {{متن قرآن|«وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ»}}: و به داود سلیمان را بخشیدم که نیک بنده اى است و بسیار به سوى خدا [[توبه]] مى کند. (سوره ص، آیه ۳۰) |
+ | *در سوره انبیاء و سوره نمل آن حضرت را به علم و [[حکمت|حکمت]] ستوده است: {{متن قرآن|«وَلَقَدْ آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى کثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِینَ»}}: و به راستى به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم، و آن دو گفتند: ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است. (سوره نمل، آیه ۱۵) و می فرماید: {{متن قرآن|«فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَ کلًّا آتَینا حُکماً وَ عِلْماً»}}. پس آن [داورى] را به سلیمان فهماندیم، و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم. (سوره انبیاء، آیه ۷۹) | ||
+ | *در آیه ۲۵ سوره ص آن حضرت به حسن عاقبت و مقام والا نزد خداوند ستوده شده است: {{متن قرآن|«وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»}} برای او نزد ما قرب و منزلتی بلند و بازگشتی نیکوست. (سوره ص، آیه ۲۵) | ||
+ | *از ویژگی های حضرت سلیمان [[شکر]] در برابر نعمت های الهی بیان شده، چنانکه از خداوند توفیق شکرگزارى را درخواست می نمود:{{متن قرآن|«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک»}}. ([[سوره احقاف]]، آیه ۱۵) و او نعمت ها را وسیله ى آزمایش خویش برای سنجش شکرگذاری یا [[کفران نعمت|کفران]] مى دانست: {{متن قرآن|«هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ»}}. (سوره نمل، آیه ۴۰)<ref> تفسیر نور (محسن قرائتى)، ج۹، ص۴۲۸.</ref> | ||
− | + | ==حضرت سلیمان در تورات== | |
− | + | داستان حضرت سلیمان در [[تورات]] در کتاب ملوک اول آمده و بسیار در حشمت و جلالت امر او و وسعت ملک و وفور ثروت و بلوغ حکمتش سخن گفته. لیکن از داستان هایش که در [[قرآن]] ذکر شده، در تورات جز همین مقدار نیامده که: وقتى ملکه سبأ خبر سلیمان را شنید و شنید که معبدى در [[اورشلیم|اورشلیم]] ساخته و او مردى است که [[حکمت]] داده شده، بار سفر بست و نزدش آمد و هدایایى بسیار آورد و با او دیدار کرد و مسائل بسیارى به عنوان امتحان از او پرسید و جواب شنید، آنگاه برگشت.<ref>تورات، اصحاح دهم از ملوک اول، ص ۵۴۳.</ref> | |
− | + | عهد عتیق بعد از آن همه ثناء که براى سلیمان کرده، در آخر به وى اسائه ادب نموده و گفته که: وى در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستى دست برداشته به [[بت پرستی|بت پرستى]] گرایید و براى بت ها [[سجده]] کرد، بت هایى که بعضى از زنانش داشتند و آن ها را مى پرستیدند.<ref>تورات، اصحاح یازدهم و دوازدهم از کتاب سموئیل دوم</ref> | |
− | + | و نیز مى گوید: مادر سلیمان، اول زن اوریا بود، پدر سلیمان ([[حضرت داوود علیه السلام|داوود]]) عاشقش شد و با او زنا کرد و در همان زنا فرزندى حامله شد. ناگزیر داود (از ترس رسوایى) نقشه کشید تا هر چه زودتر اوریا را سر به نیست کند و همسرش را بگیرد و همین کار را کرد، بعد از کشته شدن اوریا در یکى از جنگ ها، همسرش را به اندرون خانه و نزد سایر زنان خود برد، در آنجا براى بار دوم حامله شد و سلیمان را بیاورد. | |
− | + | و اما قرآن کریم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مى داند، همچنان که ساحت سایر [[انبیاء]] را منزه مى داند و بر [[عصمت]] و هدایتشان تصریح مى کند و در خصوص سلیمان مى فرماید: {{متن قرآن|«وَ ما کفَرَ سُلَیمانُ»}}: «سلیمان کافر نشد...». ([[سوره بقره]]، آیه ۱۰۲) | |
− | + | و نیز، ساحتش را از این که از زنا متولد شده باشد منزه داشته است و از او حکایت کرده که در دعایش بعد از سخن مورچه گفت: "پروردگارا، مرا به شکر نعمت ها که بر من و بر پدر و مادر من ارزانى داشتى ملهم فرما". ([[سوره نمل]]، آیه ۱۹) که از این [[دعا]] برمى آید که مادر او از اهل صراط مستقیم بوده، یعنى از کسانى که خداوند بر آنان انعام کرده، از نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین.<ref> ترجمه المیزان (سید محمدباقر موسوى همدانى)، ج۱۵، ص۵۲۳.</ref> | |
− | == | + | ==حضرت سلیمان در روایات== |
− | * | + | *[[امام علی]] علیه السلام فرمود: اگر بنا بود کسی برای بالا رفتن به سوی جاودانگی نردبانی بیابد یا برای دور کردن [[مرگ]] از خود راهی پیدا کند، بی گمان آن کس سلیمان بن داود علیه السلام بود که افزون بر مقام [[نبوت]] و منزلت والا، سلطنت بر [[جن]] و انس نیز در اختیار او نهاده شد. اما چون روزی خود را به طور کامل دریافت کرد و مدت عمرش بسر آمد، کمان های نابودی او را آماج تیرهای مرگ کردند و خانه ها از او خالی گشت و مسکن ها بی صاحب ماند و گروهی دیگر وارث آنها شدند.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۷۰.</ref> |
− | * حضرت سلیمان در | + | *[[امام کاظم]] علیه السلام می فرماید: در عهد سلیمان بن داود علیه السلام مردم گرفتار خشکسالی سختی شدند. پس به آن حضرت شکایت برده از ایشان خواستند که طلب باران کند. سلیمان علیه السلام فرمود: بعد از [[نماز صبح]] برای طلب باران بیرون خواهم رفت. چون نماز صبح را خواند به همراه مردم بیرون رفت. در راه مورچه ای را دید که بر دو پای خود ایستاده دست به آسمان برداشته است و می گوید: پروردگارا ما نیز از آفریدگان تو هستیم و از روزی تو بی نیاز نیستیم. ما را به سبب [[گناهان]] آدمیان هلاک مفرما. در این هنگام سلیمان علیه السلام به مردم گفت: برگردید که به سبب موجوداتی جز شما باران داده شدید. پس در آن سال چنان بارشی داده شدند که هرگز مانند آن را به خود ندیده بودند.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۱، ص۲۶۰.</ref> |
− | + | *در [[حدیث]] معتبر از حضرت [[امام صادق]] علیه السلام منقول است که: حضرت سلیمان علیه السلام به سبب پادشاهى دنیا، بعد از همه [[پیامبران]] داخل [[بهشت]] خواهد شد.<ref> حیوة القلوب (علامه مجلسى)، ج۲، ص۹۶۶.</ref> | |
− | و از همه | + | *امام صادق علیه السلام: روزی سلیمان بن داود به اطرافیان خود گفت: خداوند تبارک و تعالی سلطنتی به من بخشید که پس از من شایسته هیچ کس نیست؛ باد و انس و جن و مرغان و ددان را به تسخیر من درآورد و زبان پرندگان را به من آموخت و از هر چیزی به من عطا فرمود. اما با همه سلطنتی که به من داده شده یک روز نشد که تا شب شاد و مسرور باشم. بنابراین، دوست دارم فردا به کاخ خود اندر شوم و بر بام آن روم و به قلمرو خوش بنگرم. بنابراین، به احدی اجازه ندهید بر من وارد شود تا مبادا مطلبی برایم بیاورد که روزم را بر من تلخ و منغض سازد. اطرافیان گفتند: اطاعت می شود. روز بعد، سلیمان عصایش را برداشت و به بلندترین نقطه بام قصر خود رفت و بر عصای خویش تکیه داد و شادمان از آن چه به او داده شده بود شروع به نگریستن به قلمرو پادشاهی خود کرد. ناگاه چشمش به جوانی خوب روی و خوش پوش افتاد که از یکی از گوشه های قصرش پیش او آمده بود. سلیمان چون او را دید گفت: چه کسی تو را به این کاخ درآورد، در حالی که من می خواستم امروز را در آن تنها بگذرانم؟ با اجازه چه کسی وارد شدی؟ آن جوان گفت: خداوند این کاخ مرا به آن درآورد و با اجازه او وارد شدم. سلیمان گفت: البته خداوند این کاخ به آن از من سزاوارتر است. تو کیستی؟ گفت: من [[عزرائیل|ملک الموت]] هستم. سلیمان گفت: برای چه آمده ای؟ گفت: آمده ام جانت را بگیرم. سلیمان گفت: مأموریت خود را انجام بده که امروز روز شادی من است و خداوند عزوجل نخواسته است که مرا شادی و سروری جز دیدار او باشد. پس، در حالی که سلیمان به عصای خود تکیه داده بود ملک الموت جان او را گرفت و سلیمان مدت ها همچنان مرده بر عصایش تکیه داشت و مردم او را می دیدند و خیال می کردند زنده است. پس از مدتی درباره او دچار تردید و اختلاف شدند. بعضی گفتند: روزهای زیادی است که سلیمان همچنان بر عصای خود تکیه داده است و نه خسته شده و نه خوابیده و نه چیزی آشامیده و نه چیزی خورده است. او همان خداوند ماست که باید عبادتش کنیم. عده ای گفتند: سلیمان جادوگر است و با جادو کردن چشمان ما چنین وانمود می کند که به عصایش تکیه داده اما چنین نیست. مؤمنان گفتند: سلیمان بنده خدا و پیامبر اوست و خداوند کار او را به دلخواه خود تدبیر و اداره می کند. پس، چون این اختلاف نظرها درباره سلیمان پیدا شد، خداوند عزوجل موریانه ای فرستاد و او عصای سلیمان را از درون خورد و عصا شکست و سلیمان علیه السلام از فراز کاخ خود به رو درافتاد.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۱۳۶.</ref> |
+ | *مطابق با روایات، حضرت سلیمان با این که پیامبری عالی قدر، صاحب قدرت و پادشاهى بود، اما لباسى از مو مى پوشید، و چون تاریکى شب همه جا را فرامى گرفت، دست ها را به گردن خود مى بست و تا صبح از (ترس خدا) می گریست، و غذایش را از فروش حصیر و بوریایى که با دست خود مى بافت، تهیه مى نمود و اگر درخواست قدرت از خدا کرد، صرفا براى غلبه بر پادشاهان کافر بود، و گفته شده که منظور از «طلب قدرت»، [[قناعت]] بوده است.<ref> ارشاد القلوب (ترجمه سلگى)، ج۱، ص۴۲۰.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع== | ==منابع== | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | *قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ ش. | ||
+ | *ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش. | ||
+ | *بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران. | ||
+ | *حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، ۱۳۸۴ ش. | ||
+ | *ارشاد القلوب، ترجمه على سلگى نهاوندى؛ قم: ناصر، اول، ۱۳۷۶. | ||
+ | *تفسیر نور، محسن قرائتى؛ تهران: مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، یازدهم، ۱۳۸۳ ش. | ||
+ | *البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقى؛ بیروت: دارالفکر. | ||
+ | {{پیامبران}} | ||
{{قرآن}} | {{قرآن}} | ||
− | [[ | + | [[رده:پادشاهان در قرآن]] |
[[رده:قصههای قرآنی]] | [[رده:قصههای قرآنی]] | ||
[[رده:پیامبران]] | [[رده:پیامبران]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۱
حضرت سلیمان علیه السلام فرزند حضرت داود علیه السلام و یکی از پیامبران بنی اسرائیل است. مطابق با آنچه در قرآن آمده، خداى تعالى علاوه بر مقام نبوت، به او مُلکى عظیم اعطا نمود، همچنین جنّ و باد را برایش مسخّر کرد و زبان پرندگان را به وى آموخت. حضرت سلیمان چهل سال حکومت کرد و آصف بن برخیا وصی او بود.
محتویات
نسب حضرت سلیمان
حضرت سلیمان فرزند حضرت داود علیه السلام است و نسبش با ۱۱ واسطه به حضرت یعقوب علیه السلام می رسد. در کتاب "البدایة والنهایة" ابن کثیر، نسب ایشان چنین آمده:
سلیمان بن داود بن ایشا بن عوید بن عابر بن سلمون بن نحشون بن عمینا داب بن ارم بن حصرون بن فارص بن یهوذا بن یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم.[۱]
حضرت سلیمان در قرآن
حضرت سلیمان مطابق با معرفی قرآن کریم از او، پیامبری است که هم دارای مقام نبوت و هم دارای حکومت بی نظیر و بسیار وسیع است. نام آن حضرت هفده بار در قرآن در سوره های: بقره، نساء، انعام، انبیاء، نمل، سبا و ص آمده است.
سرگذشت آن حضرت در قرآن:
در قرآن موارد زیر در خصوص سرگذشت و داستان زندگی آن حضرت آمده است:
- آن جناب فرزند و وارث حضرت داود علیه السلام بود: «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیمانَ»؛ ما به داوود سلیمان را بخشیدیم (سوره ص، آیه ۳۰)؛ «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»؛ سلیمان از داوود ارث برد. (سوره نمل، آیه ۱۶)
- خداى تعالى مُلکى عظیم به او داد، جن و طیر و باد را برایش مسخّر کرد و زبان مرغان را به وى آموخت. ذکر این چند نعمت در سوره انبیاء، آیه ۸۱، در سوره نمل، آیه ۱۶ تا ۱۸، در سوره سبا، آیه ۱۲ تا ۱۳ و در سوره ص، آیه ۳۵ تا ۳۹ آمده است. به عنوان نمونه آیه زیر از سوره نمل، علم او به زبان پرندگان را بیان می نماید: «وَ قالَ یا أَیهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتینا مِنْ کلِّ شَیءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ». و گفت: «اى مردم، ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ایم و از هر چیزى به ما داده شده است. راستى که این همان امتیاز آشکار است.» (سوره نمل، آیه ۱۶)
- در سوره ص، آیه ۳۳ و ۳۴ به مسأله انداختن جسد، بر روى تخت وى اشاره مى کند: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمانَ وَ أَلْقَینا عَلى کرْسِیهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ * قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً لا ینْبَغی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ» و قطعاً سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى بیفکندیم؛ پس به توبه باز آمد. گفت: «پروردگارا، مرا ببخش و مُلکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد، در حقیقت، تویى که خود بسیار بخشنده اى.»
- داورى آن حضرت در مسأله افتادن گوسفند در زراعت: «وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذْ یحْکمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ القَوْمِ وَ کنّا لِحُکمِهِمْ شاهِدِینَ * فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَکلّاً آتَینا حُکماً وَ عِلْماً» و داود و سلیمان را یاد کن، هنگامى که درباره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند، داورى مى کردند و شاهد داورى آنان بودیم. پس آن داورى را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آن دو حکمت و دانش عطا کردیم. (سوره انبیاء، آیات ۷۸- ۷۹)
- داستان مورچه، که در سوره نمل، آیه ۱۸ و ۱۹ آمده است: «حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ لا یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلى والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنی بِرَحْمَتِک فی عِبادِک الصَّالِحینَ» تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند. مورچه اى [به زبان خویش] گفت: «اى مورچگان، به خانه هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش -ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.» [سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم، و به کار شایسته اى که آن را مى پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن.»
- داستان هدهد و ملکه سبأ (بلقیس) که در همان سوره نمل، آیات ۲۰ تا ۴۴ آمده است: «وَتَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقَالَ مَا لِی لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ...* إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکهُمْ وَأُوتِیتْ مِنْ کلِّ شَیءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ *... قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».
- آیه مربوط به کیفیت درگذشت آن حضرت که در سوره سبأ آیه ۱۴ واقع شده است: «فَلَمَّا قَضَینا عَلَیهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ الْغَیبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهین» پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم، جز جنبنده اى خاکى [=موریانه] که عصاى او را مى خورد، از مرگ او آگاه نگردانید؛ پس چون [سلیمان] فرو افتاد براى جنّیان روشن گردید که اگر غیب مى دانستند، در آن عذاب خفّت آور [باقى] نمى ماندند.
ستایش قرآن از حضرت سلیمان:
- در آیه ۳۰ سوره ص آن حضرت را بهترین بنده خوانده و اوّاب نامیده است: «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ»: و به داود سلیمان را بخشیدم که نیک بنده اى است و بسیار به سوى خدا توبه مى کند. (سوره ص، آیه ۳۰)
- در سوره انبیاء و سوره نمل آن حضرت را به علم و حکمت ستوده است: «وَلَقَدْ آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى کثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِینَ»: و به راستى به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم، و آن دو گفتند: ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است. (سوره نمل، آیه ۱۵) و می فرماید: «فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ وَ کلًّا آتَینا حُکماً وَ عِلْماً». پس آن [داورى] را به سلیمان فهماندیم، و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم. (سوره انبیاء، آیه ۷۹)
- در آیه ۲۵ سوره ص آن حضرت به حسن عاقبت و مقام والا نزد خداوند ستوده شده است: «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ» برای او نزد ما قرب و منزلتی بلند و بازگشتی نیکوست. (سوره ص، آیه ۲۵)
- از ویژگی های حضرت سلیمان شکر در برابر نعمت های الهی بیان شده، چنانکه از خداوند توفیق شکرگزارى را درخواست می نمود:«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک». (سوره احقاف، آیه ۱۵) و او نعمت ها را وسیله ى آزمایش خویش برای سنجش شکرگذاری یا کفران مى دانست: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ». (سوره نمل، آیه ۴۰)[۲]
حضرت سلیمان در تورات
داستان حضرت سلیمان در تورات در کتاب ملوک اول آمده و بسیار در حشمت و جلالت امر او و وسعت ملک و وفور ثروت و بلوغ حکمتش سخن گفته. لیکن از داستان هایش که در قرآن ذکر شده، در تورات جز همین مقدار نیامده که: وقتى ملکه سبأ خبر سلیمان را شنید و شنید که معبدى در اورشلیم ساخته و او مردى است که حکمت داده شده، بار سفر بست و نزدش آمد و هدایایى بسیار آورد و با او دیدار کرد و مسائل بسیارى به عنوان امتحان از او پرسید و جواب شنید، آنگاه برگشت.[۳]
عهد عتیق بعد از آن همه ثناء که براى سلیمان کرده، در آخر به وى اسائه ادب نموده و گفته که: وى در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستى دست برداشته به بت پرستى گرایید و براى بت ها سجده کرد، بت هایى که بعضى از زنانش داشتند و آن ها را مى پرستیدند.[۴]
و نیز مى گوید: مادر سلیمان، اول زن اوریا بود، پدر سلیمان (داوود) عاشقش شد و با او زنا کرد و در همان زنا فرزندى حامله شد. ناگزیر داود (از ترس رسوایى) نقشه کشید تا هر چه زودتر اوریا را سر به نیست کند و همسرش را بگیرد و همین کار را کرد، بعد از کشته شدن اوریا در یکى از جنگ ها، همسرش را به اندرون خانه و نزد سایر زنان خود برد، در آنجا براى بار دوم حامله شد و سلیمان را بیاورد.
و اما قرآن کریم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مى داند، همچنان که ساحت سایر انبیاء را منزه مى داند و بر عصمت و هدایتشان تصریح مى کند و در خصوص سلیمان مى فرماید: «وَ ما کفَرَ سُلَیمانُ»: «سلیمان کافر نشد...». (سوره بقره، آیه ۱۰۲)
و نیز، ساحتش را از این که از زنا متولد شده باشد منزه داشته است و از او حکایت کرده که در دعایش بعد از سخن مورچه گفت: "پروردگارا، مرا به شکر نعمت ها که بر من و بر پدر و مادر من ارزانى داشتى ملهم فرما". (سوره نمل، آیه ۱۹) که از این دعا برمى آید که مادر او از اهل صراط مستقیم بوده، یعنى از کسانى که خداوند بر آنان انعام کرده، از نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین.[۵]
حضرت سلیمان در روایات
- امام علی علیه السلام فرمود: اگر بنا بود کسی برای بالا رفتن به سوی جاودانگی نردبانی بیابد یا برای دور کردن مرگ از خود راهی پیدا کند، بی گمان آن کس سلیمان بن داود علیه السلام بود که افزون بر مقام نبوت و منزلت والا، سلطنت بر جن و انس نیز در اختیار او نهاده شد. اما چون روزی خود را به طور کامل دریافت کرد و مدت عمرش بسر آمد، کمان های نابودی او را آماج تیرهای مرگ کردند و خانه ها از او خالی گشت و مسکن ها بی صاحب ماند و گروهی دیگر وارث آنها شدند.[۶]
- امام کاظم علیه السلام می فرماید: در عهد سلیمان بن داود علیه السلام مردم گرفتار خشکسالی سختی شدند. پس به آن حضرت شکایت برده از ایشان خواستند که طلب باران کند. سلیمان علیه السلام فرمود: بعد از نماز صبح برای طلب باران بیرون خواهم رفت. چون نماز صبح را خواند به همراه مردم بیرون رفت. در راه مورچه ای را دید که بر دو پای خود ایستاده دست به آسمان برداشته است و می گوید: پروردگارا ما نیز از آفریدگان تو هستیم و از روزی تو بی نیاز نیستیم. ما را به سبب گناهان آدمیان هلاک مفرما. در این هنگام سلیمان علیه السلام به مردم گفت: برگردید که به سبب موجوداتی جز شما باران داده شدید. پس در آن سال چنان بارشی داده شدند که هرگز مانند آن را به خود ندیده بودند.[۷]
- در حدیث معتبر از حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که: حضرت سلیمان علیه السلام به سبب پادشاهى دنیا، بعد از همه پیامبران داخل بهشت خواهد شد.[۸]
- امام صادق علیه السلام: روزی سلیمان بن داود به اطرافیان خود گفت: خداوند تبارک و تعالی سلطنتی به من بخشید که پس از من شایسته هیچ کس نیست؛ باد و انس و جن و مرغان و ددان را به تسخیر من درآورد و زبان پرندگان را به من آموخت و از هر چیزی به من عطا فرمود. اما با همه سلطنتی که به من داده شده یک روز نشد که تا شب شاد و مسرور باشم. بنابراین، دوست دارم فردا به کاخ خود اندر شوم و بر بام آن روم و به قلمرو خوش بنگرم. بنابراین، به احدی اجازه ندهید بر من وارد شود تا مبادا مطلبی برایم بیاورد که روزم را بر من تلخ و منغض سازد. اطرافیان گفتند: اطاعت می شود. روز بعد، سلیمان عصایش را برداشت و به بلندترین نقطه بام قصر خود رفت و بر عصای خویش تکیه داد و شادمان از آن چه به او داده شده بود شروع به نگریستن به قلمرو پادشاهی خود کرد. ناگاه چشمش به جوانی خوب روی و خوش پوش افتاد که از یکی از گوشه های قصرش پیش او آمده بود. سلیمان چون او را دید گفت: چه کسی تو را به این کاخ درآورد، در حالی که من می خواستم امروز را در آن تنها بگذرانم؟ با اجازه چه کسی وارد شدی؟ آن جوان گفت: خداوند این کاخ مرا به آن درآورد و با اجازه او وارد شدم. سلیمان گفت: البته خداوند این کاخ به آن از من سزاوارتر است. تو کیستی؟ گفت: من ملک الموت هستم. سلیمان گفت: برای چه آمده ای؟ گفت: آمده ام جانت را بگیرم. سلیمان گفت: مأموریت خود را انجام بده که امروز روز شادی من است و خداوند عزوجل نخواسته است که مرا شادی و سروری جز دیدار او باشد. پس، در حالی که سلیمان به عصای خود تکیه داده بود ملک الموت جان او را گرفت و سلیمان مدت ها همچنان مرده بر عصایش تکیه داشت و مردم او را می دیدند و خیال می کردند زنده است. پس از مدتی درباره او دچار تردید و اختلاف شدند. بعضی گفتند: روزهای زیادی است که سلیمان همچنان بر عصای خود تکیه داده است و نه خسته شده و نه خوابیده و نه چیزی آشامیده و نه چیزی خورده است. او همان خداوند ماست که باید عبادتش کنیم. عده ای گفتند: سلیمان جادوگر است و با جادو کردن چشمان ما چنین وانمود می کند که به عصایش تکیه داده اما چنین نیست. مؤمنان گفتند: سلیمان بنده خدا و پیامبر اوست و خداوند کار او را به دلخواه خود تدبیر و اداره می کند. پس، چون این اختلاف نظرها درباره سلیمان پیدا شد، خداوند عزوجل موریانه ای فرستاد و او عصای سلیمان را از درون خورد و عصا شکست و سلیمان علیه السلام از فراز کاخ خود به رو درافتاد.[۹]
- مطابق با روایات، حضرت سلیمان با این که پیامبری عالی قدر، صاحب قدرت و پادشاهى بود، اما لباسى از مو مى پوشید، و چون تاریکى شب همه جا را فرامى گرفت، دست ها را به گردن خود مى بست و تا صبح از (ترس خدا) می گریست، و غذایش را از فروش حصیر و بوریایى که با دست خود مى بافت، تهیه مى نمود و اگر درخواست قدرت از خدا کرد، صرفا براى غلبه بر پادشاهان کافر بود، و گفته شده که منظور از «طلب قدرت»، قناعت بوده است.[۱۰]
پانویس
- ↑ البدایة والنهایة (ابن کثیر دمشقى)، ج۲، ص۱۸.
- ↑ تفسیر نور (محسن قرائتى)، ج۹، ص۴۲۸.
- ↑ تورات، اصحاح دهم از ملوک اول، ص ۵۴۳.
- ↑ تورات، اصحاح یازدهم و دوازدهم از کتاب سموئیل دوم
- ↑ ترجمه المیزان (سید محمدباقر موسوى همدانى)، ج۱۵، ص۵۲۳.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۷۰.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۱، ص۲۶۰.
- ↑ حیوة القلوب (علامه مجلسى)، ج۲، ص۹۶۶.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۱۳۶.
- ↑ ارشاد القلوب (ترجمه سلگى)، ج۱، ص۴۲۰.
منابع
- قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ ش.
- ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
- بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
- حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، ۱۳۸۴ ش.
- ارشاد القلوب، ترجمه على سلگى نهاوندى؛ قم: ناصر، اول، ۱۳۷۶.
- تفسیر نور، محسن قرائتى؛ تهران: مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، یازدهم، ۱۳۸۳ ش.
- البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقى؛ بیروت: دارالفکر.
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |