منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

شهادت امام صادق علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''کلیدواژه: امام صادق علیه السلام، شهادت امام جعفر صادق عليه السلام، مدفن امام صادق، توطئه قتل امام صادق، ربیع حاجب، رفتار منصور با امام صادق، وصایای امام صادق، آخرین لحظات حیات امام صادق، زیارت امام صادق علیه السلام'''
+
{{خوب}}
 +
{{تقویم|روز= 25 شوال|سال= سال ۱۴۸ هجری قمری}}
 +
[[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] (علیه السلام) در سال ۱۴۸ قمری به دست عوامل [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور دوانقی]] مسموم شد و بر اثر آن، به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. درباره روز شهادت [[امام صادق|امام جعفرصادق]] علیه‌السلام دو روايت ذكر شده است: روايت نخست دلالت دارد كه آن حضرت در 25 [[شوال]] به [[شهادت]] رسيد<ref> تاج المواليد ([[علامه طبرسی]])، ص 44؛ وقايع الايام ([[شیخ عباس قمی]])، ص 310.</ref> و روايت دوم مي‌گويد آن حضرت در نيمه [[رجب]] سال 148 قمري<ref> الارشاد ([[شيخ مفيد]])، ص 525؛ [[منتهی الآمال]] (شيخ عباس قمي)، ج 2، ص 155.</ref> به شهادت رسید. اما نظر مشهور و معروف علماي [[شيعه]] روايت نخست است.
  
==شهادت امام صادق علیه السلام==
+
==توطئه‌های ناکام منصور دوانقی==
  
چون [[امام صادق]] علیه السلام وفات يافت و به سوى [[قبرستان بقيع]] برده شد، [[ابوهريره عجلى]] اين ابيات را سرود:
+
چون [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور دوانیقی]] به [[خلافت]] رسید و از کثرت [[شیعه|شیعیان]] و پیروان [[امام صادق علیه السلام|امام جعفر صادق]] علیه السلام مطلع شد، آن حضرت را به [[عراق]] طلبید و پنج مرتبه یا بیشتر تصمیم به قتل آن حضرت گرفت که هر مرتبه [[معجزه]] عظیمی مشاهده نمود و از آن تصمیم صرفنظر کرد.
  
{{بیت|اقول و قدر احوا به يحملونه|على كاهل من حامليه و عاتق<ref>مى گويم و حال آن كه او را مى بردند بر دوش هاى كسانى كه او را گرفته بودند.</ref>}}
+
چنانچه [[ابن بابویه]] و [[ابن شهر آشوب]] و دیگران روایت کرده‌اند که روزی ابوجعفر دوانیقی امام صادق را طلبید که آن حضرت را به قتل برساند و گفت که شمشیری حاضر کردند و زیراندازی انداختند و به ربیع حاجب خود گفت: چون او حاضر شد و با او مشغول سخن شدم و دست بر دست زدم او را به قتل برسانید. ربیع گفت که چون حضرت را آوردم و نظر منصور بر او افتاد گفت: مرحبا ای ابوعبدالله، خوش آمدی. ما شما را برای آن طلبیدیم که قرض شما را اداء کنیم و حوائج شما را برآوریم و بسیار عذرخواهی کرد و آن حضرت را روانه نمود و به من گفت که باید بعد از سه روز او را روانه [[مدینه|مدینه]] کنی.
{{بیت|اتدرون ماذا تحملون الى الثرى!|ثبيرا ثوى من راس علياء شاهق<ref>آيا مى دانيد چه چيزى را به سوى خاك مى بريد!</ref>}}
 
{{بیت|غداة حثا الحاثون فوق ضريحه|ترابا و اولى كان فوق المفارق<ref>صبحگاهى خاك پاشندگان بر بالاى ضريحش خاك ريزند حالى كه و بهتر آن است كه خاك بر سر ريزند.</ref>}}
 
  
[[شيخ كلينى]] و ديگران از [[ابوايوب جوزى]] نقل مى كنند كه گفت: [[ابوجعفر منصور]] شبانه به سراغ من فرستاد. پس نزد او رفتم. منصور بر صندلى نشسته و رو به  رويش شمعى قرار داشت و در دستش نامه اى بود. چون به او سلام گفتم نامه را به سويم افكند در حالى كه مى گريست گفت: اين نامه [[محمد بن سليمان]]، والى مدينه، است كه در آن ما را خبر داده كه جعفر بن محمد بدرود حيات گفته است. آنگاه سه مرتبه گفت: «انالله و انااليه راجعون».
+
چون ربیع بیرون آمد، به خدمت حضرت رسید و گفت یابن [[پیامبر اسلام|رسول الله]]، آن شمشیر و زیرانداز را که دیدی برای تو حاضر کرده بود، چه دعائی خواندی که از شر او محفوظ ماندی؟ فرمود: که این [[دعا]] را خواندم و دعا را تعلیم او نمود.
  
ديگر مانند جعفر كجاست؟ آنگاه به من گفت: بنويس. من در جاى كتابت نشستم منصور گفت: بنويس اگر جعفر به كسى بعد از خود وصيت كرد او را پيش آر و گردنش را به شمشير بزن. در پاسخ او نوشتند: جعفر بن محمد به پنج نفر وصيت كرده است: ابوجعفر منصور، محمد بن سليمان، عبدالله و موسى از فرزندانش و حميده. منصور با ديدن نام اين افراد گفت: هيچ راهى براى كشتن اين ها وجود ندارد.
+
و به روایت دیگر ربیع برگشت و به منصور گفت: ای خلیفه چه چیزی خشم عظیم تو را به خشنودی مبدل گردانید؟ منصور گفت: ای ربیع چون او داخل خانه من شد، اژدهای عظیمی دیدم که به نزدیک من آمد در حالی که دندان های خود را به هم می سائید و به زبان فصیح می گفت: که اگر اندک آسیبی به امام زمان برسانی گوشت‌‍ های تو را از استخوان هایت جدا می‌کنم و من از بیم آن چنین کردم.  
  
[[ابن شهر آشوب]] در [[مناقب]] از [[داود بن كثير رقى]]، نقل كرده است كه گفت: يكى از اعراب نزد [[ابو حمزه ثمالى]] آمد. ابوحمزه از او پرسيد: چه خبرى دارد؟ گفت: جعفر صادق علیه السلام از دنيا رفت. ابو حمزه فرياد بلندى كشيد و بى  هوش افتاد. چون به حال آمد پرسيد: آيا به كسى وصيت كرده است؟ پاسخ داد: آرى به عبدالله و موسى، فرزندانش، و به ابوجعفر منصور وصيت كرده است. پس ابو حمزه خنديد و گفت: سپاس خدايى را كه ما را به هدايت رهنمون شد و بيان كرد براى ما از كبير و راهنمايى كرد ما را بر صغير و امرى عظيم را پوشيده داشت.  
+
و [[سید بن طاووس|سید ابن طاووس]] رضی الله عنه روایت کرده است: چون منصور در سالی که به [[حج]] آمد به [[ربذه]] رسید، روزی بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام خشمگین شد و به ابراهیم بن جبله گفت: برو و جامه‌های جعفر بن محمد را در گردن او بینداز و بکِش و به نزد من بیاور. ابراهیم گفت: چون بیرون رفتم آن حضرت را در [[مسجد ابوذر]] یافتم و شرم کردم آن چه را او گفته بود انجام دهم. به آستین او چسبیدم و گفتم بیا که خلیفه تو را می‌طلبد.
  
چون از منظور وى پرسش كردند گفت: مقصود بيان كرد عيوب كبير(بزرگ) را و بر صغير(كوچك) دلالت كرد و صغير(موسى) را به اوصيا اضافه كرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصيت به منصور نهان داشت  براى آن كه اگر منصور از وصى پرسش كند به او گفته مى شود وصى امام، تو هستى.  
+
حضرت فرمود: «اِنا لله و انا الیه راجعون»؛ بگذار تا دو رکعت [[نماز]] بخوانم. پس دو [[رکعت]] نماز ادا کرد و بعد از نماز دعائی خواند و بسیار گریه کرد و بعد از آن متوجه من شده فرمود: به هر روشی که تو را امر کرده مرا ببر، گفتم به خدا سوگند که اگر کشته شوم تو را به آن طریق نخواهم برد و دست آن حضرت را گرفته و بردم و مطمئن بودم که حکم به قتل او خواهد داد. چون نزدیک پرده اتاق منصور رسید دعای دیگری خواند و داخل شد.
  
عبدالله، اگر چه بزرگترين فرزند امام صادق علیه السلام بود اما عيبى جسمانى داشت او افطح بود حال آن كه امام نبايد نقصى و عيبى داشته باشد. معذلك وى نسبت به احكام دين هم آگاهى نداشت.
+
چون نظر منصور بر آن حضرت افتاد شروع به تهدید کرد و گفت به خدا سوگند که تو را به قتل می رسانم. حضرت فرمود: که دست از من بردار که زمان کمی با تو خواهم بود و بزودی بین ما جدائی می‌افتد. منصور چون این خبر را شنید، آن حضرت را مرخص گردانید و عیسی بن علی را پشت سر حضرت فرستاد و گفت: برو و از او بپرس که جدائی من از او به وفات من خواهد بود یا به وفات او؟ چون از حضرت پرسید فرمود: که به وفات من. او برگشت و این خبر را به منصور رساند، که منصور نیز از شنیدن آن شاد شد.  
  
مسعودى در [[مروج الذهب]] نويسد: در سال 148 هجرى ده سال از خلافت منصور گذشته بود كه ابوعبدالله جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب وفات يافت وى در قبرستان بقيع و در كنار پدر و جدش به خاك سپرده شد. به هنگام وفات 65 سال داشت و گفته شده كه او را مسموم كرده بودند. در اين قسمت از بقيع بر قبور آنان سنگ مرمرى است كه بر روى آن نوشته شده: «بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله مبيد الامم و محيى الرمم هذا قبر فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سيدة نساء العالمين و قبر الحسن بن على بن ابى طالب و على بن الحسين بن على بن ابى طالب و محمد بن على و جعفر بن محمد عليهم السلام».
+
و نیز [[سید بن طاووس]] از محمد بن عبدالله اسکندری روایت کرده است که گفت من از جمله ندیمان [[منصور (خلیفه عباسی)|ابوجعفر دوانیقی]] و محرم اسرار او بودم. روزی به نزد او رفتم، او را بسیار غمگین دیدم، که آه می کشید و اندوهناک بود. گفتم ای امیر، چرا در تفکر و اندوه به سر می بری؟ گفت: صد نفر از فرزندان [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] را هلاک کردم ولی سید و بزرگ ایشان باقی مانده است که درباره او چاره‌ای نمی توانم بکنم. گفتم: کیست؟ گفت: [[امام صادق علیه السلام|جعفر بن محمد صادق]].
  
در [[تذكرة الخواص]] حكايت نوشته روى اين مرمر از واقدى نقل شده است.
+
گفتم: ای امیر او مردی است که [[عبادت]] بسیار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب حکومت و [[خلافت]] هم بازداشته. گفت: می‌دانم که تو به [[امامت]] او اعتقاد داری و او را به بزرگی می‌شناسی ولی حکومت و قدرت عقیم است (پدر و پسر نمی‌شناسد و به سرانجام نمی‌رسد) و من سوگند یاد کرده‌ام که پیش از آن که امروز شب شود، خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است، رها کنم.
  
==توطئه های ناکام منصور دوانقی==
+
راوی گفت: چون این سخن را از او شنیدم، زمین بر من تنگ شد و بسیار غمگین شدم. پس جلادی را طلبید و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیه السلام را خواستم و با او مشغول سخن گفتن شدم و کلاه خود را از سر برداشتم و بر زمین گذاردم، گردن او را بزن. این نشانه و علامتی میان من و تو باشد.
  
چون [[منصور دوانيقي]] برادر او به خلافت رسيد و از کثرت شيعيان و پیروان آن حضرت مطلع شد بار ديگر آن حضرت را به عراق طلبيد و پنج مرتبه يا بیشتر تصمیم به قتل آن حضرت گرفت که هر مرتبه معجزه عظیمی مشاهده نمود و از آن تصمیم صرفنظر کرد.
+
و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبید. چون حضرت داخل قصر شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریای موّاج مضطرب باشد و دیدم که منصور از جا برجست و با سر و پای برهنه به استقبال آن حضرت دوید و در حالی که بند بند بدنش می‌لرزید و دندان هایش بر هم می‌خورد و رنگ رویش سرخ و زرد می‌شد، آن حضرت را با عزّت و احترام بسیار آورد و بر روی تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بنده‌ای که در خدمت آقای خود بنشیند و گفت یابن رسول الله برای چه در این وقت تشریف آوردی؟
  
چنان چه [[ابن بابويه]] و [[ابن شهر آشوب]] و ديگران روايت کرده اند که روزي ابوجعفر دوانيقي حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را طلبيد که آن حضرت را به قتل آورد و گفت، که شمشيري حاضر کردند و زیراندازی انداختند و به ربيع حاجب خود گفت: چون او حاضر شد و با او مشغول سخن شدم و دست بر دست زدم او را به قتل برسانید. ربيع گفت که چون حضرت را آوردم و نظر منصور بر او افتاد گفت: مرحبا ای ابوعبدالله، خوش آمدي. ما شما را براي آن طلبيديم که قرض شما را اداء کنيم و حوائج شما را برآوريم و بسيار عذرخواهي کرد و آن حضرت را روانه نمود و به من گفت که بايد بعد از سه روز او را روانه مدينه کني.
+
حضرت فرمود: که برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدم. گفت: من شما را نطلبیدم، فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشریف آورده‌ای هر حاجت که داری بطلب. حضرت فرمود: حاجت من آن است که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی. گفت چنین خواهم کرد. حضرت برخاست و بیرون آمد و من خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی از منصور به آن حضرت نرسید.
  
چون ربيع بيرون آمد، به خدمت حضرت رسيد و گفت يابن رسول الله صلي الله عليه و آله آن شمشير و زیرانداز را که ديدي براي تو حاضر کرده بود، چه دعائی خواندي که از شر او محفوظ ماندي؟ فرمود: که اين دعارا خواندم و دعا را تعليم او نمود. و به روايت ديگر ربيع برگشت وبه منصور گفت: اي خليفه چه چيزی خشم عظيم تو را به خشنودي مبدل گردانيد؟
+
بعد از آن که آن حضرت بیرون رفت منصور لحاف طلبید و خوابید و تا نصف شب بیدار نشد، چون بیدار شد دید من بر بالین او نشسته‌ام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود را قضا کنم و قصه ای برای تو نقل نمایم. چون نمازش تمام شد، گفت: چون جعفر بن محمد را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد و دهان خود را گشود و فک بالای خود را بر بالای قصر من گذاشت و فک پایین خود را در زیر قصر گذاشت و دُم خود را بر روی قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربی فصیح به من گفت: اگر قصد و اراده بدی نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرو می برم و به این سبب عقل من پریشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدی که دندان های من بر هم می خورد.
  
منصور گفت: اي ربيع چون او داخل خانه من شد اژدهاي عظيمي ديدم که به نزديک من آمد در حالی که دندان های خود را به هم می سائید و به زبان فصيح مي گفت: که اگر اندک آسيبي به [[امام زمان]] عليه السلام برساني گوشت هاي تو را از استخوان هایت جدا مي کنم و من از بيم آن چنين کردم.
+
راوی می گوید، من گفتم: این ها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسم ها و دعاهائی است که اگر بر شب بخواند، آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب، و اگر بر موج دریاها بخواند آن ها را ساکن می‌گرداند.
  
و سيد ابن طاووس رضي الله عنه روايت کرده است: چون منصور در سالي که به [[حج]] آمد به ربذه رسيد، روزي بر حضرت امام جعفر صادق عليه السلام خشمگین شد و به [[ابراهيم بن جبله]] گفت: برو و جامه هاي جعفر بن محمد را در گردن او بينداز و بکِش و به نزد من بياور.
+
پس از چند روز از او رخصت طلبیدم که به زیارت آن حضرت بروم. چون به خدمت آن حضرت رفتم از حضرتش التماس کردم که آن دعائی را که در وقت ورود به مجلس منصور خواند، به من بیاموزد که ایشان نیز درخواست مرا پاسخ داد.
  
ابراهيم گفت: چون بيرون رفتم آن حضرت را در [[مسجد ابوذر]] يافتم و شرم کردم آن چه را او گفته بود انجام دهم. به آستين او چسبيدم و گفتم بيا که خليفه تو را مي طلبد.  
+
==تاریخ و نحوه شهادت امام صادق علیه السلام==
 +
علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون می گوید: ابن بابويه و ديگران گفته‏‌اند كه به امر منصور ملعون آن حضرت را به زهر شهيد كردند، و گويند كه: انگور زهرآلودى به آن حضرت خورانيدند.<ref>مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، ص884</ref>
  
حضرت فرمود: اِنالله و انااليه راجعون. بگذار تا دو رکعت نماز بخوانم. پس دو رکعت [[نماز]] ادا کرد و بعد از نماز دعائي خواند و بسیار گريه کرد و بعد از آن متوجه من شده فرمود: به هر روشی که تو را امر کرده مرا ببر، گفتم به خدا سوگند که اگر کشته شوم تو را به آن طريق نخواهم برد و دست آن حضرت را گرفته و بردم و مطمئن بودم که حکم به قتل او خواهد داد.  
+
[[حاج شیخ عباس قمی|شیخ عباس قمی]] در [[منتهى الآمال (کتاب)|منتهی الامال]] می گوید: [[امام صادق‌|حضرت صادق]] علیه السلام در ماه [[شوال]] سال ۱۴۸ هجری به سبب انگور زهرآلوده که [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور]] به آن حضرت خورانیده بود، به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. و در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتاب های معتبر معین نکرده اند که کدام روز از شوال بوده است، ولی صاحب کتاب جنات الخلود، بیست و پنجم آن ماه را گفته و به قولی دوشنبه نیمه [[رجب]] بوده.  
  
چون نزديک پرده اتاق منصور رسيد دعاي ديگری خواند و داخل شد. چون نظر منصور بر آن حضرت افتاد شروع به تهدید کرد و گفت به خدا سوگند که تو را به قتل مي رسانم. حضرت فرمود: که دست از من بردار که زمان کمی با تو خواهم بود و بزودی بین ما جدائی می افتد.
+
==آخرین وصایای امام صادق==
 +
[[امام صادق]] علیه السلام در لحظه [[مرگ]] وصایایی چندی می‌نماید که برخی در امر [[امامت]]، برخی در زمینه مسائل خانوادگی و بخشی در مورد عامه است. به فرزندان خود گفت: «لا تَمُوتُنَّ اِلا وَاَنتُم مُسلِموُن» بکوشید که جز مسلمان نمیرید. به خانواده خود وصیت کرد که پس از مرگش تا چند سال در موسم [[حج]] در [[منا|منی]] برای او مراسم عزاداری بر پا کنند.
  
منصور چون اين خبر را شنيد، آن حضرت را مرخص گردانيد و عيسي بن علي را پشت سر حضرت فرستاد و گفت: برو و از او بپرس که جدائی من از او به فوت من خواهد بود يا به فوت او؟ چون از حضرت پرسيد فرمود: که به فوت من. او برگشت و این خبر را به منصور رساند، که منصور نیز از شنیدن آن شاد شد.
+
امام دستور داد برای خویشان و کسان هدیه‌ای بفرستند؛ [[شیخ طوسی]] از سالمه، کنیز حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که گفت، من در وقت [[احتضار]] نزد حضرت صادق علیه السلام بودم که بی هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام (معروف به افطس)، هفتاد سکه طلا بدهید به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید. من گفتم: به مردی که بر تو با کارد حمله کرد و می خواست تو را بکشد، عطا می کنی و می بخشی؟ فرمود: می خواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به [[صله رحم]] کردن ستایش نموده، نباشم که در وصف ایشان فرموده: «وَ الَّذِین یصِلُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَن یوصَلَ وَ یخشَونَ رَبَهُّم وَ یخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می نمایند (صله رحم می کنند) و از خدایشان می ترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند». پس فرمود: ای سالمه به درستی که حق تعالی [[بهشت]] را خلق کرد و آن را خوشبو گردانید و بوی مطبوع آن از فاصله‌ای به مسافت دو هزار سال به مشام می‌رسد و بوی آن را کسی که [[عاق والدین|عاق والدین]] شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده نمی‌شنود و درنمی‌یابد.
  
و نیز سید بن طاووس از [[محمد بن عبدالله اسکندري]] روايت کرده است که گفت من از جمله نديمان [[ابوجعفر دوانيقي]] و محرم اسرار او بودم روزي به نزد او رفتم، او را بسيار غمگین دیدم، که آه مي کشيد و اندوهناک بود. گفتم اي امير، چرا در تفکر و اندوه به سر می بری؟ گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سيد و بزرگ ايشان باقی مانده است که درباره او چاره ای نمي توانم بکنم. گفتم: کيست؟ گفت: جعفر بن محمد صادق عليه السلام.
+
درباره امام پس از خود، [[امام کاظم]] علیه السلام را برای چندمین بار منصوب کرد که او در آن هنگام بر اساس سندی بیست سال داشت. بخشی از سفارش های او درباره [[غسل]] و [[کفن]] و [[قبر]] خود بود که [[احکام شرعی|احکام]] اسلامی در این زمینه وجود دارد. و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که رئوس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از [[دروغ]] و [[تهمت]] و دشمنی، دوری از تجاوز کاری، پرهیز از [[حسادت]] و ترک [[گناه|معاصی]] و... بود.
 
 
گفتم: اي امير او مردي است که [[عبادت]] بسيار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب [[حکومت]] و [[خلافت]] هم بازداشته. گفت: مي دانم که تو به [[امامت]] او اعتقاد داري و او را به بزرگي مي شناسی ولي حکومت و قدرت عقيم است (پدر و پسرنمی شناسد و به سرانجام نمی رسد) و من سوگند ياد کرده ام که پيش از آن که امروز شب شود، خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است، رها کنم.
 
 
 
راوي گفت: چون اين سخن را از او شنيدم، زمين بر من تنگ شد و بسيار غمگين شدم. پس جلادي را طلبيد و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیه السلام را خواستم و با او مشغول سخن گفتن شدم و کلاه خود را از سربرداشتم و بر زمين گذاردم، گردن او را بزن. اين نشانه و علامتي ميان من و تو باشد.
 
 
 
و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبيد. چون حضرت داخل قصر شد، ديدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتي که در ميان درياي موّاج مضطرب باشد و ديدم که منصور از جا برجست و با سر و پاي برهنه به استقبال آن حضرت دويد و در حالی که بند بند بدنش مي لرزيد و دندان هايش بر هم مي خورد و رنگ رویش سرخ و زرد مي شد، آن حضرت را با عزّت و احترام بسيار آورد و بر روي تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بنده ای که در خدمت آقاي خود بنشيند و گفت يابن رسول الله صلي الله عليه و آله برای چه در اين وقت تشريف آوردي؟
 
 
 
حضرت فرمود: که براي اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداري تو آمدم. گفت: من شما را نطلبيدم فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشريف آورده اي هر حاجت که داري بطلب. حضرت فرمود: حاجت من آنست که مرا بي ضرورتي طلب ننمائي. گفت چنين خواهم کرد. حضرت برخاست و بيرون آمد و من خدا را بسيار ستایش کردم که آسيبي از منصور به آن حضرت نرسيد.
 
 
 
بعد از آن که آن حضرت بيرون رفت منصور لحاف طلبيد و خوابيد و تانصف شد بيدار نشد، چون بيدار شد ديد من بر بالين او نشسته ام. گفت بيرون مرو تا من نمازهاي خود را قضا کنم و قصه اي براي تو نقل نمايم. چون نمازش تمام شد، گفت: چون جعفر بن محمد عليه السلام را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، ديدم که اژدهاي عظيمي پيدا شد و دهان خود را گشود و فک بالاي خود را بر بالاي قصر من گذاشت و فک پايين خود را در زير قصر گذاشت و دُم خود را بر روي قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربي فصيح به من گفت: اگر قصد و اراده بدي نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرو مي برم و به اين سبب عقل من پريشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدي که دندان هاي من بر هم مي خورد.
 
 
 
راوي می گوید، من گفتم: اين ها از او عجیب نيست زيرا که نزد او اسم ها و دعاهائي است که اگر برشب بخواند، آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب، و اگر بر موج دریاها بخواند آن ها را ساکن مي گرداند.
 
 
 
پس از چند روز از او رخصت طلبيدم که به زيارت آن حضرت بروم. چون به خدمت آن حضرت رفتم از حضرتش التماس کردم که آن دعائی را که در وقت ورود به مجلس منصور خواند، به من بیاموزد که ایشان نیز درخواست مرا پاسخ داد.
 
 
 
==تاريخ شهادت امام صادق عليه السلام==
 
 
 
این که امام در چه ماهی وفات یافته، روایات مختلف است. برخی بیست و پنجم [[شوال]] و برخی نیمه رجب را روایت کرده اند اما روایت بیست و پنجم شوال مشهورتر است.
 
 
 
شیخ عباس قمی در منتهی الامال می گوید:
 
 
 
حضرت صادق عليه السلام در ماه [[شوال]] سال يک صد و چهل و هشت به سبب انگور زهرآلوده که منصور به آن حضرت خورانيده بود، وفات کرد و به شهادت رسید. و در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتاب های معتبر معين نکرده اند که کدام روز از شوال بوده است ولي صاحب [[کتاب جنات الخلود]] که محقق ماهريست بيست و پنجم آن ماه را گفته و به قولي دوشنبه نيمه [[رجب]] بوده.
 
 
 
==لحظه های  آخر حیات امام صادق علیه السلام==
 
[[شيخ طوسي]] از سالمه، کنيز حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که گفت، من در وقت احتضار نزد حضرت صادق عليه السلام بودم که بی هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علي بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهيد به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید. من گفتم: به مردي که بر تو با کارد حمله کرد و مي خواست تو را بکشد، عطا مي کني و می بخشی؟ فرمود: مي خواهي من از آن کسانی که خدا ايشان را به [[صله رحم]] کردن ستایش نموده، نباشم. که در وصف ايشان فرموده: «وَ الَّذِین َ يَصِلُونَ ما اَمَرَاللهُ بِهِ اَن يُوصَلَ وَ يَخشَونَ رَبَهُّم وَ يَخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می نمایند (صله رحم می کنند) و از خدایشان می ترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند».
 
 
 
پس فرمود: اي سالمه به درستي که حق تعالي [[بهشت]] را خلق کرد و آن را خوشبو گردانيد و بوي مطبوع آن از فاصله ای به مسافت دو هزار سال به مشام مي رسد و بوي آن را کسی که عاق والدين شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده نمی شنود و درنمی یابد.
 
 
 
===وصايای امام صادق عليه السلام هنگام فوت===
 
 
 
او در لحظه [[مرگ]] وصايایي چندي می نماید که برخي در امر امامت برخي در زمينه مسائل خانوادگي و بخشي در مورد عامه است.  به فرزندان خود گفت: فَلا تَمُوتُنَّ اِلاُّ وَاَنتُم مُسلِموُن بکوشيد که جز مسلمان نميريد. به کسان و خويشان فرمود: اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاةِ. شفاعت ما به کسي که نماز را کوچک بشمارد نمي رسد. به خانواده خود وصيت کرد که پس از مرگش تا چند سال در موسم حج در مني براي او مراسم عزاداري بر پا کنند.
 
 
 
دستور داد براي خويشان و کسان هديه اي بفرستند، حتي هفتاد دينار براي حسن افطس از خويشان او. و حسن افطس همان کسي است که با خنجر به امام حمله کرده بود و مي فرمود مي خواهد آيه قرآن را در مورد صله رحم اجرا کند. درباره امام پس از خود، [[امام کاظم]] عليه السلام را براي چندمين بار منصوب کرد که او در آن هنگام بر اساس سندي بیست سال داشت. بخشي از سفارش هاي او درباره [[غسل]] و [[کفن]] و قبر خود بود که احکام اسلامي در اين زمينه وجود دارد. و بالاخره بخشي از وصيت راجع به مردم بود که رئوس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهيز از [[دروغ]] و [[تهمت]] و دشمني، دوري از تجاوز کار، پرهيز از حسادت و ترک معاصي و... بود.
 
 
 
امام صادق عليه السلام در آخرين لحظات حيات که مرگ را نزديک ديد، دستور داد که تمام خانواده و خويشان نزديکش بر سر بالينش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت يکايک آن ها نظر افکند و فرمود: «ان شفاعتنا لاتنال مستخفاٌ بالصلوة».
 
  
 +
امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که [[مرگ]] را نزدیک دید، دستور داد که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آن ها نظر افکند و فرمود: «اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مُستَخِفّاً بِالصَّلاةِ». [[شفاعت]] ما به کسی که [[نماز]] را کوچک بشمارد نمی رسد.
  
 
==وصی امام صادق علیه السلام==
 
==وصی امام صادق علیه السلام==
  
[[ابن شهر آشوب]] در [[مناقب]] از [[داود بن كثير رقى]]، نقل كرده است كه گفت: يكى از اعراب نزد [[ابو حمزه ثمالى]] آمد. ابوحمزه از او پرسيد: چه خبرى دارد؟ گفت: جعفر صادق علیه السلام از دنيا رفت. ابو حمزه فرياد بلندى كشيد و بى  هوش افتاد. چون به حال آمد پرسيد: آيا به كسى وصيت كرده است؟ پاسخ داد: آرى به عبدالله و موسى، فرزندانش، و به ابوجعفر منصور وصيت كرده است. پس ابو حمزه خنديد و گفت: سپاس خدايى را كه ما را به هدايت رهنمون شد و بيان كرد براى ما از كبير و راهنمايى كرد ما را بر صغير و امرى عظيم را پوشيده داشت.
+
[[ابن شهر آشوب]] در [[مناقب ابن شهر آشوب (کتاب)|مناقب]] از داود بن کثیر رقى، نقل کرده است که گفت: یکى از اعراب نزد [[ابو حمزه ثمالى]] آمد. ابوحمزه از او پرسید: چه خبرى دارد؟ گفت: [[امام صادق علیه السلام|جعفر صادق]] علیه السلام از دنیا رفت. ابو حمزه فریاد بلندى کشید و بى  هوش افتاد. چون به حال آمد پرسید: آیا به کسى وصیت کرده است؟ پاسخ داد: آرى به عبدالله و [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى]] (فرزندانش)، و به [[منصور (خلیفه عباسی)|ابوجعفر منصور]] وصیت کرده است. پس ابو حمزه خندید و گفت: سپاس خدایى را که ما را به هدایت رهنمون شد و بیان کرد براى ما از کبیر و راهنمایى کرد ما را بر صغیر و امرى عظیم را پوشیده داشت.  
 
 
چون از منظور وى پرسش كردند گفت: مقصود بيان كرد عيوب كبير(بزرگ) را و بر صغير(كوچك) دلالت كرد و صغير(موسى) را به اوصيا اضافه كرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصيت به منصور نهان داشت  براى آن كه اگر منصور از وصى پرسش كند به او گفته مى شود وصى امام، تو هستى.
 
 
 
عبدالله، اگر چه بزرگترين فرزند امام صادق علیه السلام بود اما عيبى جسمانى داشت پایش مانند فيل پهن بود و پنجه نداشت و دينش نیز ناقص بود و به احکام شريعت جاهل بود و اگر این نواقص را نمي داشت به او اکتفا مي کرد. پس ازاین تفسیر دانستم که حضرت موسي بن جعفر عليه السلام امام بر حق است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها براي حفظ امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است.
 
 
 
شيخ کليني و شيخ طوسي و [[ابن شهر آشوب]] از [[ابوايوب جوزي]] روايت کرده اند که گفت: نیمه های شبي منصور دوانيقي مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه ای در دست دارد و مي خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گريه کرد و گفت اين نامه محمد بن سليمان (والی مدینه) است که نوشته، جعفر بن محمد عليه السلام وفات نموده است سپس سه بار گفت: انّا لله و انّا اليه راجعون. و گفت: کجا مانند جعفر عليه السلام یافت می شود؟
 
 
 
سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنويس که اگر به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسيد که پنچ نفر را وصي خود قرار داده است. خليفه (خود منصور) و محمد بن سليمان والي مدينه و دو پسر خود عبدالله و موسي عليه السلام و حميده مادر موسي عليه السلام. چون منصور نامه را خواند گفت: اين ها را نمي توان کشت.
 
 
 
[[علامه مجلسي]] گفته است که چون حضرت به علم [[امامت]]، مي دانست که منصور چنين تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را به حسب ظاهر در وصيت شريک کرده بود که اول هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسي کاظم عليه السلام را به عنوان وصي انتخاب نموده بود. و از اين وصيت نيز اهل علم مي دانستند که وصايت و امامت مخصوص آن حضرتست چنان چه از روايت ابو حمزه که گذشت معلوم گشت.
 
  
 +
چون از منظور وى پرسش کردند گفت: مقصود بیان کرد عیوب کبیر (بزرگ) را و بر صغیر (کوچک) دلالت کرد و صغیر ([[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى]]) را به اوصیا اضافه کرد و او را از جمله آنان دانست و امر [[امامت]] را با وصیت به [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور]] نهان داشت، براى آن که اگر منصور از وصى پرسش کند به او گفته مى شود وصى امام، تو هستى.
  
==دفن و مزار==
+
عبدالله، اگر چه بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام بود اما عیبى جسمانى داشت، پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت و دینش نیز ناقص بود و به [[احکام شرعی|احکام]] [[شریعت]] جاهل بود و اگر این نواقص را نمی داشت به او اکتفا می کرد. پس از این تفسیر دانستم که حضرت [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسی بن جعفر]] علیه السلام امام بر [[حق]] است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است.
  
بر طبق وصيت، او را غسل دادند و کفن کردند. امام کاظم عليه السلام او را در لباس احرام و هم پارچه يا پيراهني که يادگار جدش [[امام سجاد]] عليه السلام بود پيچيده و محفوظ کرد. مراسم تشييع بي مانندي براي او انجام شد. جنازه نه بر روي دوش ها که بر روي دست ها بود.  
+
[[شیخ کلینی|شیخ کلینی]] و [[شیخ طوسی|شیخ طوسی]] و [[ابن شهر آشوب]] از ابو ایوب جوزی روایت کرده اند که گفت: نیمه های شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه ای در دست دارد و می خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گریه کرد و گفت این نامه محمد بن سلیمان (والی [[مدینه]]) است که نوشته، جعفر بن محمد علیه السلام وفات نموده است، سپس سه بار گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون. و گفت: کجا مانند جعفر علیه السلام یافت می شود؟
  
[[ابوهريره عجلي]] در مورد تشييع و دفنش در آن روزگار اشعاري سرود که خلاصه آن اين است: آن گاه که جنازه اش را حرکت مي دادند پيش خود گفتم: آيا مي دانند چه چيزي را به سوي گور مي برند؟ کوهي که برافراز بلندي جاي داشت. مردم صبحگاهان بر قبرش خاک ريختند. در حالي که شايسته آن بود بالاي سرهاي جاي گيرد.
+
سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنچ نفر را وصی خود قرار داده است. خلیفه (خود منصور) و محمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسی]] علیه السلام و حمیده مادر موسی علیه السلام. چون منصور نامه را خواند گفت: این ها را نمی توان کشت.
  
او را نيز چون امامان گرانقدر پيشين به سوي بقيع بردند و در کنار امام مجتبي، امام سجاد، امام باقر عليهم السلام در قبه عباس دفن کردند. او را در قبري جاي داده اند که بر صدها خانه زندگان بي تفاوت برتر است.
+
[[علامه مجلسی]] گفته است که چون حضرت به علم [[امامت]]، می دانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را به حسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود که اول هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی کاظم علیه السلام را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم می دانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرت است چنان چه از روایت ابو حمزه که گذشت معلوم گشت.
  
مزار او تا سال 1344 هجري در آن قبه و بارگاه مرکز زيارت و توسل بود که در اين سال وهابي مسلکان این از خدا بی خبران آن را ويران کردند. او خود درباره پاداش زيارت خود گفته بود: هر کس مرا زيارت کند فقير نمي ميرد و خداي گناهانش را مي بخشد: مَن زارَني غُفِرَت لِذُنُوبِهِ وَلَم يَمُت فقيراٌ.
+
==مدفن و مزار امام صادق==
  
==ثواب زيارت امام صادق عليه السلام==
+
بر طبق وصیت، امام صادق علیه السلام را [[غسل]] دادند و [[کفن]] کردند. [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه السلام او را در لباس [[احرام]] و هم پارچه یا پیراهنی که یادگار جدش [[امام سجاد]] علیه السلام بود پیچیده و محفوظ کرد. مراسم [[تشییع جنازه|تشییع]] بی مانندی برای او انجام شد. جنازه نه بر روی دوش ها که بر روی دست ها بود. ابوهریره عجلی در مورد تشییع و دفنش در آن روزگار این ابیات را سرود:
 +
{{بیت|اقول و قدر احوا به یحملونه|على کاهل من حاملیه و عاتق<ref>مى گویم و حال آن که او را مى بردند بر دوش هاى کسانى که او را گرفته بودند.</ref>}}
 +
{{بیت|اتدرون ماذا تحملون الى الثرى!|ثبیرا ثوى من راس علیاء شاهق<ref>آیا مى دانید چه چیزى را به سوى خاک مى برید!</ref>}}
 +
{{بیت|غداة حثا الحاثون فوق ضریحه|ترابا و اولى کان فوق المفارق<ref>صبحگاهى خاک پاشندگان بر بالاى ضریحش خاک ریزند حالى که او بهتر آن است که خاک بر سر ریزند.</ref>}}
  
از ديدگاه سنت اسلامي، زيارت مؤمن در هر دو حال حيات و مرگ ثواب و اجر فراوان دارد، به ويژه اگر او، امام و پيشواي مؤمنان باشد. به علاوه زيارت قبور انبياء و اوصياي آنان ترويج شعائر دين و زنده نگاه داشتن آئين و جاودانگي نام ايشان و توجه دادن دل ها به سويشان و تشويق و ترغيب مردم به پيروي از مرام و دين شان مي باشد، و اين كاري است كه همه عقلاي جهان آن را مي پسندند و هر قوم در احياي آثار بزرگان شان و زنده نگاه داشتن نام و نشانشان و رواج دادن مرامشان مي كوشند.
+
مزار او در [[بقیع|قبرستان بقیع]] تا سال ۱۳۴۴ قمری در قبه و بارگاه خود مرکز [[زیارت]] و [[توسّل‌‌‌‌‌|توسل]] بود، اما در این سال، [[وهابیت|وهابی]] مسلکان از خدا بی خبر، آن را ویران کردند.  
  
آري، ديدار مزار پيغمبر و [[ائمه اطهار]] عليهم السلام تعظيم و بزرگداشت شعائر ديني است و تعظيم شعائر الهي از نشانه هاي تقواي دل ها است. احاديث و رواياتي را كه در زمينه فضیلت زيارت قبر امام صادق عليه السلام وارد شده است، مي توان به دو بخش تقسيم كرد: نخست سلسله احاديثي كه به طور عموم در ثواب زيارت قبور انبياء و اولياء آمده است. و بخش ديگر احاديثي كه در فضيلت زيارت قبر شخص امام صادق عليه السلام نقل شده است.
+
از آن حضرت روایت شده است که فرمود: مَن زارَنی غُفِرَت لِذُنُوبِهِ وَ لَم یمُت فقیراً. هر کس قبر مرا زیارت کند، گناهانش آمرزیده می شود و هرگز فقیر و بینوا از دنیا نمی رود. و [[امام حسن عسکری]] علیه السلام در مورد زیارت قبر آن حضرت فرمود: هر کس قبر امام جعفر صادق و یا پدرش [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیهماالسلام را زیارت کند، به چشم درد و دیگر بیماری ها مبتلا نمی شود و گرفتار از دنیا نمی رود.
 
 
احاديث بخش نخست فراوان است و مابه چند نمونه اشاره مي كنيم:
 
 
 
امام رضا عليه السلام فرمود: براي هر امام و پيشواي برحقي، بر گردن دوستان و پيروانش، حقي و تعهدي است و از آثار عمل به تعهد و اداي حق او، زيارت مرقد اوست. پس هر كس از روي علاقه و پس از پذيرش آئين او، به زيارت قبور انبياء و امامان بشتابد، بدون شك در [[روز رستاخيز]]، آن ها شفيع او خواهند بود.
 
 
 
اميرالمومنين حضرت علي عليه السلام فرمود: زيارت خانه خدا را با زيارت قبر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله كامل كنيد. ترك زيارت قبر او، جفا و ستم است در حق او. وظيفه شماست كه به زيارت قبر او بشتابيد و نيز به زيارت قبور كساني كه برگردن شما حق دارند بپردازيد و در كنار آن مزارها از خدا روزي بطلبيد.
 
 
 
[[امام صادق]] عليه السلام فرمود: هر كس قبر امام و پيشواي بر حق را زيارت كند و در كنار آن، چهار ركعت نماز گزارد، خداوند براي او ثواب حج و [[عمره]] را نويسد.
 
 
 
از احاديث بخش دوم به ذكر دو حديث قناعت مي كنيم:
 
 
 
امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس قبر مرا زيارت كند گناهانش آمرزيده مي شود و هرگز فقير و بينوا از دنيا نمي رود.
 
 
 
[[امام حسن عسکری]] عليه السلام فرمود: هر كس قبر امام جعفر صادق و يا پدرش امام باقر عليهماالسلام را زيارت كند. به چشم درد و ديگر بيماري ها مبتلا نمي شود و گرفتار از دنيا نمي رود.
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* سيد محسن امين، ترجمه: على حجتى كرمانى
 
* سيد جعفر شهيدى، سيره معصومان، جلد 5، صفحه 110
 
* زندگانى امام صادق علیه السلام، صفحه 85
 
  
 +
*[[منتهى الآمال (کتاب)|منتهی الآمال]]، شیخ عباس قمی.
 +
*[[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیان الشیعه]]، سید محسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى.
 +
*سیره معصومان، سید جعفر شهیدى، جلد ۵، صفحه ۱۱۰.
 +
*زندگانى امام صادق علیه السلام، صفحه ۸۵.
 +
 +
{{شناختنامه امام صادق (ع)}}
 +
{{مناسبت های شیعه}}
 
[[Category:امام صادق علیه السلام]]
 
[[Category:امام صادق علیه السلام]]
 +
[[رده:وقایع ماه شوال]]
 +
[[رده:سال ۱۴۸ هجری قمری]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۳

تقویم هجری قمری

روز واقعه:25 شوال
سال ۱۴۸ هجری قمری

امام صادق (علیه السلام) در سال ۱۴۸ قمری به دست عوامل منصور دوانقی مسموم شد و بر اثر آن، به شهادت رسید. درباره روز شهادت امام جعفرصادق علیه‌السلام دو روايت ذكر شده است: روايت نخست دلالت دارد كه آن حضرت در 25 شوال به شهادت رسيد[۱] و روايت دوم مي‌گويد آن حضرت در نيمه رجب سال 148 قمري[۲] به شهادت رسید. اما نظر مشهور و معروف علماي شيعه روايت نخست است.

توطئه‌های ناکام منصور دوانقی

چون منصور دوانیقی به خلافت رسید و از کثرت شیعیان و پیروان امام جعفر صادق علیه السلام مطلع شد، آن حضرت را به عراق طلبید و پنج مرتبه یا بیشتر تصمیم به قتل آن حضرت گرفت که هر مرتبه معجزه عظیمی مشاهده نمود و از آن تصمیم صرفنظر کرد.

چنانچه ابن بابویه و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده‌اند که روزی ابوجعفر دوانیقی امام صادق را طلبید که آن حضرت را به قتل برساند و گفت که شمشیری حاضر کردند و زیراندازی انداختند و به ربیع حاجب خود گفت: چون او حاضر شد و با او مشغول سخن شدم و دست بر دست زدم او را به قتل برسانید. ربیع گفت که چون حضرت را آوردم و نظر منصور بر او افتاد گفت: مرحبا ای ابوعبدالله، خوش آمدی. ما شما را برای آن طلبیدیم که قرض شما را اداء کنیم و حوائج شما را برآوریم و بسیار عذرخواهی کرد و آن حضرت را روانه نمود و به من گفت که باید بعد از سه روز او را روانه مدینه کنی.

چون ربیع بیرون آمد، به خدمت حضرت رسید و گفت یابن رسول الله، آن شمشیر و زیرانداز را که دیدی برای تو حاضر کرده بود، چه دعائی خواندی که از شر او محفوظ ماندی؟ فرمود: که این دعا را خواندم و دعا را تعلیم او نمود.

و به روایت دیگر ربیع برگشت و به منصور گفت: ای خلیفه چه چیزی خشم عظیم تو را به خشنودی مبدل گردانید؟ منصور گفت: ای ربیع چون او داخل خانه من شد، اژدهای عظیمی دیدم که به نزدیک من آمد در حالی که دندان های خود را به هم می سائید و به زبان فصیح می گفت: که اگر اندک آسیبی به امام زمان برسانی گوشت‌‍ های تو را از استخوان هایت جدا می‌کنم و من از بیم آن چنین کردم.

و سید ابن طاووس رضی الله عنه روایت کرده است: چون منصور در سالی که به حج آمد به ربذه رسید، روزی بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام خشمگین شد و به ابراهیم بن جبله گفت: برو و جامه‌های جعفر بن محمد را در گردن او بینداز و بکِش و به نزد من بیاور. ابراهیم گفت: چون بیرون رفتم آن حضرت را در مسجد ابوذر یافتم و شرم کردم آن چه را او گفته بود انجام دهم. به آستین او چسبیدم و گفتم بیا که خلیفه تو را می‌طلبد.

حضرت فرمود: «اِنا لله و انا الیه راجعون»؛ بگذار تا دو رکعت نماز بخوانم. پس دو رکعت نماز ادا کرد و بعد از نماز دعائی خواند و بسیار گریه کرد و بعد از آن متوجه من شده فرمود: به هر روشی که تو را امر کرده مرا ببر، گفتم به خدا سوگند که اگر کشته شوم تو را به آن طریق نخواهم برد و دست آن حضرت را گرفته و بردم و مطمئن بودم که حکم به قتل او خواهد داد. چون نزدیک پرده اتاق منصور رسید دعای دیگری خواند و داخل شد.

چون نظر منصور بر آن حضرت افتاد شروع به تهدید کرد و گفت به خدا سوگند که تو را به قتل می رسانم. حضرت فرمود: که دست از من بردار که زمان کمی با تو خواهم بود و بزودی بین ما جدائی می‌افتد. منصور چون این خبر را شنید، آن حضرت را مرخص گردانید و عیسی بن علی را پشت سر حضرت فرستاد و گفت: برو و از او بپرس که جدائی من از او به وفات من خواهد بود یا به وفات او؟ چون از حضرت پرسید فرمود: که به وفات من. او برگشت و این خبر را به منصور رساند، که منصور نیز از شنیدن آن شاد شد.

و نیز سید بن طاووس از محمد بن عبدالله اسکندری روایت کرده است که گفت من از جمله ندیمان ابوجعفر دوانیقی و محرم اسرار او بودم. روزی به نزد او رفتم، او را بسیار غمگین دیدم، که آه می کشید و اندوهناک بود. گفتم ای امیر، چرا در تفکر و اندوه به سر می بری؟ گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سید و بزرگ ایشان باقی مانده است که درباره او چاره‌ای نمی توانم بکنم. گفتم: کیست؟ گفت: جعفر بن محمد صادق.

گفتم: ای امیر او مردی است که عبادت بسیار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب حکومت و خلافت هم بازداشته. گفت: می‌دانم که تو به امامت او اعتقاد داری و او را به بزرگی می‌شناسی ولی حکومت و قدرت عقیم است (پدر و پسر نمی‌شناسد و به سرانجام نمی‌رسد) و من سوگند یاد کرده‌ام که پیش از آن که امروز شب شود، خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است، رها کنم.

راوی گفت: چون این سخن را از او شنیدم، زمین بر من تنگ شد و بسیار غمگین شدم. پس جلادی را طلبید و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیه السلام را خواستم و با او مشغول سخن گفتن شدم و کلاه خود را از سر برداشتم و بر زمین گذاردم، گردن او را بزن. این نشانه و علامتی میان من و تو باشد.

و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبید. چون حضرت داخل قصر شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریای موّاج مضطرب باشد و دیدم که منصور از جا برجست و با سر و پای برهنه به استقبال آن حضرت دوید و در حالی که بند بند بدنش می‌لرزید و دندان هایش بر هم می‌خورد و رنگ رویش سرخ و زرد می‌شد، آن حضرت را با عزّت و احترام بسیار آورد و بر روی تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بنده‌ای که در خدمت آقای خود بنشیند و گفت یابن رسول الله برای چه در این وقت تشریف آوردی؟

حضرت فرمود: که برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدم. گفت: من شما را نطلبیدم، فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشریف آورده‌ای هر حاجت که داری بطلب. حضرت فرمود: حاجت من آن است که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی. گفت چنین خواهم کرد. حضرت برخاست و بیرون آمد و من خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی از منصور به آن حضرت نرسید.

بعد از آن که آن حضرت بیرون رفت منصور لحاف طلبید و خوابید و تا نصف شب بیدار نشد، چون بیدار شد دید من بر بالین او نشسته‌ام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود را قضا کنم و قصه ای برای تو نقل نمایم. چون نمازش تمام شد، گفت: چون جعفر بن محمد را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد و دهان خود را گشود و فک بالای خود را بر بالای قصر من گذاشت و فک پایین خود را در زیر قصر گذاشت و دُم خود را بر روی قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربی فصیح به من گفت: اگر قصد و اراده بدی نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرو می برم و به این سبب عقل من پریشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدی که دندان های من بر هم می خورد.

راوی می گوید، من گفتم: این ها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسم ها و دعاهائی است که اگر بر شب بخواند، آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب، و اگر بر موج دریاها بخواند آن ها را ساکن می‌گرداند.

پس از چند روز از او رخصت طلبیدم که به زیارت آن حضرت بروم. چون به خدمت آن حضرت رفتم از حضرتش التماس کردم که آن دعائی را که در وقت ورود به مجلس منصور خواند، به من بیاموزد که ایشان نیز درخواست مرا پاسخ داد.

تاریخ و نحوه شهادت امام صادق علیه السلام

علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون می گوید: ابن بابويه و ديگران گفته‏‌اند كه به امر منصور ملعون آن حضرت را به زهر شهيد كردند، و گويند كه: انگور زهرآلودى به آن حضرت خورانيدند.[۳]

شیخ عباس قمی در منتهی الامال می گوید: حضرت صادق علیه السلام در ماه شوال سال ۱۴۸ هجری به سبب انگور زهرآلوده که منصور به آن حضرت خورانیده بود، به شهادت رسید. و در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتاب های معتبر معین نکرده اند که کدام روز از شوال بوده است، ولی صاحب کتاب جنات الخلود، بیست و پنجم آن ماه را گفته و به قولی دوشنبه نیمه رجب بوده.

آخرین وصایای امام صادق

امام صادق علیه السلام در لحظه مرگ وصایایی چندی می‌نماید که برخی در امر امامت، برخی در زمینه مسائل خانوادگی و بخشی در مورد عامه است. به فرزندان خود گفت: «لا تَمُوتُنَّ اِلا وَاَنتُم مُسلِموُن» بکوشید که جز مسلمان نمیرید. به خانواده خود وصیت کرد که پس از مرگش تا چند سال در موسم حج در منی برای او مراسم عزاداری بر پا کنند.

امام دستور داد برای خویشان و کسان هدیه‌ای بفرستند؛ شیخ طوسی از سالمه، کنیز حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که گفت، من در وقت احتضار نزد حضرت صادق علیه السلام بودم که بی هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام (معروف به افطس)، هفتاد سکه طلا بدهید به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید. من گفتم: به مردی که بر تو با کارد حمله کرد و می خواست تو را بکشد، عطا می کنی و می بخشی؟ فرمود: می خواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم که در وصف ایشان فرموده: «وَ الَّذِین یصِلُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَن یوصَلَ وَ یخشَونَ رَبَهُّم وَ یخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می نمایند (صله رحم می کنند) و از خدایشان می ترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند». پس فرمود: ای سالمه به درستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد و آن را خوشبو گردانید و بوی مطبوع آن از فاصله‌ای به مسافت دو هزار سال به مشام می‌رسد و بوی آن را کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده نمی‌شنود و درنمی‌یابد.

درباره امام پس از خود، امام کاظم علیه السلام را برای چندمین بار منصوب کرد که او در آن هنگام بر اساس سندی بیست سال داشت. بخشی از سفارش های او درباره غسل و کفن و قبر خود بود که احکام اسلامی در این زمینه وجود دارد. و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که رئوس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از تجاوز کاری، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و... بود.

امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دید، دستور داد که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آن ها نظر افکند و فرمود: «اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مُستَخِفّاً بِالصَّلاةِ». شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی رسد.

وصی امام صادق علیه السلام

ابن شهر آشوب در مناقب از داود بن کثیر رقى، نقل کرده است که گفت: یکى از اعراب نزد ابو حمزه ثمالى آمد. ابوحمزه از او پرسید: چه خبرى دارد؟ گفت: جعفر صادق علیه السلام از دنیا رفت. ابو حمزه فریاد بلندى کشید و بى هوش افتاد. چون به حال آمد پرسید: آیا به کسى وصیت کرده است؟ پاسخ داد: آرى به عبدالله و موسى (فرزندانش)، و به ابوجعفر منصور وصیت کرده است. پس ابو حمزه خندید و گفت: سپاس خدایى را که ما را به هدایت رهنمون شد و بیان کرد براى ما از کبیر و راهنمایى کرد ما را بر صغیر و امرى عظیم را پوشیده داشت.

چون از منظور وى پرسش کردند گفت: مقصود بیان کرد عیوب کبیر (بزرگ) را و بر صغیر (کوچک) دلالت کرد و صغیر (موسى) را به اوصیا اضافه کرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصیت به منصور نهان داشت، براى آن که اگر منصور از وصى پرسش کند به او گفته مى شود وصى امام، تو هستى.

عبدالله، اگر چه بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام بود اما عیبى جسمانى داشت، پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت و دینش نیز ناقص بود و به احکام شریعت جاهل بود و اگر این نواقص را نمی داشت به او اکتفا می کرد. پس از این تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام امام بر حق است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است.

شیخ کلینی و شیخ طوسی و ابن شهر آشوب از ابو ایوب جوزی روایت کرده اند که گفت: نیمه های شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه ای در دست دارد و می خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گریه کرد و گفت این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته، جعفر بن محمد علیه السلام وفات نموده است، سپس سه بار گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون. و گفت: کجا مانند جعفر علیه السلام یافت می شود؟

سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنچ نفر را وصی خود قرار داده است. خلیفه (خود منصور) و محمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و موسی علیه السلام و حمیده مادر موسی علیه السلام. چون منصور نامه را خواند گفت: این ها را نمی توان کشت.

علامه مجلسی گفته است که چون حضرت به علم امامت، می دانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را به حسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود که اول هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی کاظم علیه السلام را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم می دانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرت است چنان چه از روایت ابو حمزه که گذشت معلوم گشت.

مدفن و مزار امام صادق

بر طبق وصیت، امام صادق علیه السلام را غسل دادند و کفن کردند. امام کاظم علیه السلام او را در لباس احرام و هم پارچه یا پیراهنی که یادگار جدش امام سجاد علیه السلام بود پیچیده و محفوظ کرد. مراسم تشییع بی مانندی برای او انجام شد. جنازه نه بر روی دوش ها که بر روی دست ها بود. ابوهریره عجلی در مورد تشییع و دفنش در آن روزگار این ابیات را سرود:

اقول و قدر احوا به یحملونه على کاهل من حاملیه و عاتق[۴]

اتدرون ماذا تحملون الى الثرى! ثبیرا ثوى من راس علیاء شاهق[۵]

غداة حثا الحاثون فوق ضریحه ترابا و اولى کان فوق المفارق[۶]

مزار او در قبرستان بقیع تا سال ۱۳۴۴ قمری در قبه و بارگاه خود مرکز زیارت و توسل بود، اما در این سال، وهابی مسلکان از خدا بی خبر، آن را ویران کردند.

از آن حضرت روایت شده است که فرمود: مَن زارَنی غُفِرَت لِذُنُوبِهِ وَ لَم یمُت فقیراً. هر کس قبر مرا زیارت کند، گناهانش آمرزیده می شود و هرگز فقیر و بینوا از دنیا نمی رود. و امام حسن عسکری علیه السلام در مورد زیارت قبر آن حضرت فرمود: هر کس قبر امام جعفر صادق و یا پدرش امام باقر علیهماالسلام را زیارت کند، به چشم درد و دیگر بیماری ها مبتلا نمی شود و گرفتار از دنیا نمی رود.

پانویس

  1. تاج المواليد (علامه طبرسی)، ص 44؛ وقايع الايام (شیخ عباس قمی)، ص 310.
  2. الارشاد (شيخ مفيد)، ص 525؛ منتهی الآمال (شيخ عباس قمي)، ج 2، ص 155.
  3. مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، ص884
  4. مى گویم و حال آن که او را مى بردند بر دوش هاى کسانى که او را گرفته بودند.
  5. آیا مى دانید چه چیزى را به سوى خاک مى برید!
  6. صبحگاهى خاک پاشندگان بر بالاى ضریحش خاک ریزند حالى که او بهتر آن است که خاک بر سر ریزند.

منابع

  • منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
  • اعیان الشیعه، سید محسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى.
  • سیره معصومان، سید جعفر شهیدى، جلد ۵، صفحه ۱۱۰.
  • زندگانى امام صادق علیه السلام، صفحه ۸۵.