تهمت

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«تهمت» به معنای نسبت دادن کارهای ناروا یا صفت نادرست به کسی از روی دروغ می‌باشد. در اسلام نسبت دادن سخن یا فعل ناحق به دیگری که موجب آبروریزی می‌شود، یکی از گناهان کبیره زبانی و حرام است. تهمت در برخی از مصادیق آن، جرم نیز تلقی شده و احکام قانونی چون حد و تعزیر بر آن بار می‌شود.

تعریف تهمت

«تهمت» از ریشه «وهم»، در لغت به معناى اظهار گمان بدى است که به دل انسان راه یافته است و در اصطلاح عبارت است از اینکه انسان چیزی را به دروغ به دیگری نسبت دهد و شخصی که مرتکب گناه و عمل زشتی نشده به انجام آن متهم کند و یا عیب و نقصی را که در او نیست به او بچسباند و فرقی نیست که این نسبت دروغ در حضور او باشد یا در غیاب.

هر رفتارى از مجموعه رفتارهاى انسان که در جامعه پدیدار مى‌شود، به دو گونه قابل تفسیر و برداشت است: برداشتى «خوب و مثبت»، و برداشتى «بد و منفى». در تهمت، انسان از رفتار، گفتار یا حالت دیگرى، برداشت «بد و منفى» مى‌کند که البته این برداشت، گاه به خود رفتار بازمى‌گردد به این معنا که خود رفتار، ناپسند و ناشایست تلقى مى‌شود، و گاه از آن رفتار، صفات درونى و ویژگى‌هاى ناپسند برداشت مى‌شود بى‌آنکه خود رفتار بد و ناپسند باشد که در این صورت، رفتار، فقط به منزله آینه و نماى آن صفت درونى گرفته مى‌شود؛ یعنى گاه «تهمت» درباره زشتى ذات عمل و خود رفتار است، و گاه عمل و رفتار پلى قرار داده مى‌شود تا برخى از زشتى‌هاى درونى به شخص نسبت داده شود.

سرچشمه‌های تهمت

یکی از سرچشمه های تهمت، «سوءظن» است. بدگمانى به کردار، گفتار یا حالات دیگران ممکن است موجب شود شخص چه در حضور و چه در غیاب ایشان تهمت بزند؛ پس سوءظن مى‌تواند به تهمت بینجامد؛ به این گونه که در سوءظن، برداشت انسان از عمل، سخن یا حالت دیگرى، برداشتى بد در درون خود او است و ممکن است به سبب عواملى از درون خود انسان به بیرون تراوش کند؛ یعنى به دیگران اظهار شود که در این صورت به تهمت تبدیل مى‌شود.

ریشه رفتار ناپسند تهمت را مانند بسیارى از رفتارهاى زشت دیگر، باید در رذایل اخلاقى که از عدم اعتدال قواى درونى انسان پدید مى آیند، جست. حسد، ترس از مجازات و طمع، رذایلى هستند که موجب ارتکاب این رفتار زشت از آدمى مى شوند. گاه انسان از روى حسادت به کمالى که در دیگرى وجود دارد به متهم ساختن وى اقدام مى کند تا به این وسیله کمال او نادیده گرفته شود. شخص گاه به سبب واهمه اى که از مجازات در برابر کرده زشت خویش دارد، به دیگرى اتهام مى زند و گاه طمع براى رسیدن به مقام و رتبه متهم، او را به تهمت وا مى دارد؛ البته توجه به این نکته ضرورت دارد که توهم و بدگمانى پدید آمده از نیروى درونى «واهمه» در تمام این موارد نقش مهمى را ایفا مى کند.

پیامدهاى تهمت

تهمت آثار شومى هم براى تهمت زننده و هم براى تهمت زده شده به بار مى آورد که مى توان آنها را در دو عنوان ذیل جاى داد:

۱. پیامد تهمت بر بعد معنوى انسان:

در روایتى از امام جعفرصادق علیه السلام در این باره آمده است: اذا اتّهم المومن أخاه إنماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء.[۱] آنگاه که مومن به برادر مومنش تهمت زند، ایمان در دل او ذوب مى شود؛ همان گونه که نمک در آب ذوب مى شود.

همان طور که از این روایت برمى آید، تهمت موجب از بین رفتن ایمان مومن مى شود. در توضیح این مطلب باید گفت که بسیارى از اعمال انسان بر ایمان او تأثیر مى گذارد. همچنین درباره این اعمال، دو حالت «انجام» و «ترک» وجود دارد که هر دو حالت، در بعد ایمانى او موثر است. ترک واجبات از سویى و انجام گناهان از سوى دیگر، ایمان انسان را ضعیف مى کند. «ترک واجب» و «انجام حرام» را مى توان دو گونه از کفر عملى به شمار آورد که «انجام حرام» شامل «تهمت» هم مى شود و ضعف و نابودى ایمان را در پى دارد.

۲. پیامد تهمت بر روابط اجتماعى:

تهمت مایه نابودى حریم برادرى و روابط انسانى میان افراد جامعه بشرى است و جوّ عدم اعتماد و ترس از اطمینان را فراهم مى سازد. امام جعفرصادق علیه السلام فرمود: من اتّهم أخاه فى دینه فلا حرمة بینهما.[۲] کسى که برادر دینى اش را متهم کند و به او تهمت بزند، بینشان حرمتى وجود ندارد.

منظور از کلمه «فى دینه» در جمله «من اتهم اخاه فى دینه» چه تهمت زدن به «برادر ایمانى» باشد، به این صورت که کلمه «فى دینه» را صفتى براى کلمه «اخاه» بدانیم و چه متهم کردن او در امور دینى باشد، تفاوتى در ثمره زشت تهمت پدید نمى آید؛ چرا که دین الهى مانند ریسمانى است که همه به آن چنگ مى زنند و در اثر توسل به آن با هم رابطه برادرى ایمانى برقرار مى کنند که این پیوند از پیوند نسبى و سببى بسیار محکم تر است. با تهمت زدن به برادر یا خواهر دینى، این رابطه محکم قطع مى شود.

نتیجه تهمت و افتراء به دیگران این است که نظام اجتماعی دیر یا زود از هم بپاشد و عدالت اجتماعی از بین برود. حق، باطل جلوه کند و باطل، حق بنماید، بی‌گناهان متهم و گرفتار، ‌و گناهکاران تبرئه و آزاد باشند، حسن‌ظن به سوء‌ظن تبدیل گردد و اعتماد عمومی مردم از یکدیگر سلب شود و زمینه‌ی هرج و مرج فراهم گردد و ناامنی و نارضایتی رشد یابد، ‌دوستی و صمیمیت جایش را به کینه و عداوت بدهد، مردم پراکنده و متفرق و بدون ارتباط با یکدیگر زندگی کنند و از تجمع و تشکل و انسجام خبری نباشد. بدون شک چنین جامعه‌ای نمی‌تواند دوام و بقاء داشته باشد بلکه بزودی سقوط خواهد کرد و مردم آن هلاک و گرفتار انواع مشکلات و بلایا خواهند شد.

حکم تهمت

بدون دلیل، گمان بد بردن به مؤمن و جارى ساختن آثار آن بر او حرام است[۳] و بلکه از گناهان کبیره به شمار می آید.[۴] همچنین وارد شدن در مکان یا کارى که زمینه بدگمانى دیگران به شخص را فراهم مى‌کند، کراهت دارد.[۵]

تهمتِ موجب حد، در صورتی است که موضوع مورد افترا از موارد ثبوت حد باشد، مانند نسبت زنا یا لواط دادن به کسی، که از آن به «قذف» تعبیر می‌شود و حد آن هشتاد تازیانه است.

پرهیز از موضع تهمت

اسلام از طرفی تهمت را حرام دانسته و از مؤمنان خواسته تا از سوء‌ظن به یکدیگر اجتناب ورزند و در صورت پیدایش سوءظن به آن اعتنا نکنند و ترتیب اثر ندهند، و از طرف دیگر به مؤمنان دستور داده تا خود را در معرض تهمت قرار ندهند و از گفتن سخنان و اعمالی که موجب سوءظن می‌شود پرهیز کنند تا مورد تهمت و افترا قرار نگیرند.

چنانکه امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) فرمود: «من عرض نفسه للتهمة فلا یلومنّ من أساء به الظن؛ کسی که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او بدگمان می‌شود ملامت و نکوهش کند.»[۶] و نیز ایشان در وصیت به فرزندش امام حسن (علیه‌السّلام) فرمود: «ایاک و مواطن التهمته و المجلس المظنون به السوء؛ از محل تهمت بر حذر باش و دوری کن، همچنین از مجلسی که به آن گمان بد برده می‌شود.»[۷]

و به همین جهت است که در روایات تاکید شده که مؤمنان باید از دوستی و هم‌نشینی با فاسقان و گناهکاران بپرهیزند زیرا رابطه داشتن با آنان موجب می‌شود که مردم نسبت به مؤمنان بدبین و در نتیجه به آن‌ها تهمت بزنند.

پانویس

  1. کلینى، کافى، ج۲، ص۳۶۱، ح۱.
  2. همان، ح۲.
  3. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/ ۳۰۲.
  4. جواهر الکلام، ۴۱/ ۵۹؛ رسائل الشیهد الثانى، ۲۹۳.
  5. وسائل الشیعة، ۱۲/ ۳۶.
  6. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ج۱، ص۲۲۰.
  7. وسائل‌الشیعه، ج۸، ص۴۲۳.

منابع