جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن (کتاب)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
تفسیر گازر.jpg
نویسنده حسين بن حسن جرجانی
موضوع تفاسیر شیعه
زبان فارسی
تعداد جلد ۱۱
مصحح محدث اُرموی

جلاءالأذهان و جلاءالأحزان فی تفسيرالقرآن

«جلاء الأذهان و جلاء الأحزان فی تفسیر القرآن» تألیف ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى، از تفاسیر فارسى است و به دلیل شهرت نویسنده آن به «گازُر»، به «تفسیر گازُر» نیز مشهور است. جرجانى «تفسیر ابوالفتوح رازی» را اساس تفسیر خود قرار داده است. این تفسیر در تبیین آیات الهی، به طور گسترده از روایات ائمه علیهم‌السلام بهره‌ برده است؛ هرچند از «اسرائیلیات» نیز عاری نیست.

معرفی مفسر

شیخ «ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانی»، فاضل، عالم، متکلم، محدث و مفسّر معروف از مشاهیر علمای امامیه و صاحب تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن» می‌‌باشد. علامه «سید محسن امین» به طور خلاصه به شرح حال مختصری از او اشاره کرده است. لذا درباره عصر حیات مؤلف اختلاف نظراتی وجود دارد. در عین حال از اسلوب و سبک نگارش تفسیر و کاربرد واژه‌ها و اصطلاحات و نیز قرائتی که گاه در ذیل توضیحات ایشان استنباط می‌شود، باید اذعان کرد احتمالاً وی از مفسران قرن نهم یا دهم هجری باشد.

ظاهراً ایشان از سادات حسینی بوده است. بر همین اساس برخی او را «ابوالمحاسن حسین بن حسن حسینی جرجانی» معروف به «سید گازُر» می‌دانند و این دو عنوان را بر یک معنون اطلاق کرده‌اند. در عین حال به زعم برخی، آنها دو شخصیت مستقل بوده که حتی معاصر هم نبوده‌اند.

انگیزه مفسر

استاد «میر جلال الدین حسینی اُرمَوی» که این تفسیر را در سال ۱۳۳۸ تصحیح کرده‌، اعتقاد دارد که اساس بیانات تفسیری مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» در تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، تفسیر «روض الجِنان و روح الجنان» اثر «شیخ ابوالفتوح رازی» بوده است. بدین معنی که «ابوالمحاسن جرجانی» تفسیر ابوالفتوح را اساس و اصل و مأخذ برای خود قرار داده است. وی در این کار گاهی عبارات را بدون هیچ گونه تغییری آورده است. در عین حال در بسیاری از موارد تغییر بسیار مختصری در نظرات تفسیری ابوالفتوح به وجود آورده و یا آن را تلخیص کرده است.

اما شگفت‌آور آن که مصنّف در تلخیص خود، به منبع اصلی و اساس تفسیر خود که محل استفاده و مورد تلخیص وی بوده است هیچ‌گونه تصریح و حتی اشاره نیز نکرده است و در واقع حق شیخ ابوالفتوح رازی را در قبول زحمت و رنج فراوان در تدوین تفسیر ادا نکرده است. گرچه رنج و زحمت تلخیص در پاره‌ای از موارد کم‌تر از تدوین نیست اما شایسته بود که مرحوم جرجانی نامی از تفسیر ابوالفتوح رازی به عنوان مُلَخص تفسیر خود به میان می‌آورد.

«ابوالمحاسن جرجانی»، در دیباچه تفسیر خود ضمن بیان مطالبی پیرامون تفسیر قرآن کریم، به انگیزه نگارش و تألیف و سبک تفسیری خود اشاره می‌کند و می‌گوید: چون یکی از این دو متمسک، کتاب خدای و گذاشته مصطفی است و عوام از فائده این کتاب بی‌نصیب‌اند، از آن که علم تأویل و تفسیر آن کسی داند که سال‌های دراز در دریای علوم غوطه خورده باشد و به غوص فکر، جواهر بیان و نکات قرآن بدست آورده باشد نه از هر دریایی. بلکه از دریای «انا مدینة العلم و علی بابها» حاصل کرده باشد و تفاسیر اصحاب، آنچه به عربی است عوام را از آن بهره‌ای نیست و آنچه به زبان فارسی است بعضی که اختصاری دارد از فائده عاری است، و آنچه مطوّل است در او اعراب و لغت و اشتقاق و قرائت قُراّء و اختلاف مفسران از بس که آورده‌اند عوام در مطالعه آن سرگشته و حیران می‌مانند و از فائده آن بی‌نصیب می‌شوند، چون حال بر این جمله یافتم از بخشنده جان و بخشاینده انس و جانّ مدد خواستم و به توفیق و یاری وی این کتاب را در تفسیر قرآن تألیف کردم و نام او را «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن» نهادم و در او جمع کردم از تأویل آیات و تفسیر مشکلات، آنچه بزرگان دین و پیشوایان اهل یقین بر محک عقل زده‌اند.[۱]

لذا مشاهده می‌شود که مؤلف ضمن انتقاد و خرده‌گیری از سایر مفسران، که گاه در بیان تفسیر آیات به ایراد نکات ادبی و اشتقاق و قرائت قراء و امثال آنها می‌پردازند و بدین طریق عوام را از فهم نکات تفسیری کلام خداوند باز می‌دارند، معتقد است که مفسران جهت ایجاد نقش هدایتگری قرآن باید با بیانی در خور فهم و توجه عوام به تفسیر آیات بپردازند.

این نظر و تفکر تفسیری «ابوالمحاسن جرجانی» در گزینش نوع روش یک مفسر در تفسیر قرآن، اصلی است که در تفاسیر قرن اخیر مورد عنایت مفسران قرار گرفته است. از آنجا که خداوند کلام خود را «هُدًى لِلنَّاسِ» (سوره بقره، ۱۸۵) قرار داده است شایسته است که تلقی و برداشت مفسران و اسلوب نگارشی در تفسیر، اسلوبی باشد که علاوه بر جامع بودن از ویژگی فراگیری و قابل استفاده بودن برای توده مردم برخوردار باشد و به تعبیر دیگر از اطناب مُمل و ایجاز مُخل به دور باشد.

معرفی تفسیر

تفسیر گازُر، تحریرى است از تفسیر ابوالفتوح رازى است که مؤلف در متن آن اصلاحاتى به عمل آورده است؛ به گونه اى که در شیوه نگارش و طریقه تدوین و نحوه تصنیف آن با تفسیر مرجع تفاوت دارد. مصنف با این تلخیص و گزینش، خدمت بسیار برجسته اى به کتاب شریف آسمانى انجام داده است. مفسر در روش تلخیص خود تلاش کرده است که در اختصار و تصنیف خود، از روش تعبیر و اسلوب تقریر و نگارش شیخ ابوالفتوح که در تفسیر خود بکار برده است، خارج شود. حتی در برخی موارد در اموری که از مختصات تفسیر ابوالفتوح است تبعیت نکرده است. در عین حال لغات و واژه‌هایی که دارای اهمیت تفسیری بوده و تغییر آنها باعث تغییر در تعبیر می‌شود، به حالت دست نخورده باقی مانده است.

این که چرا به آن تفسیر گازر مى گویند، معلوم نیست؛ در هیچ جاى کتاب به آن اشاره نشده است. نسخه هاى خطى به نام تفسیر گازر یا تفسیر جرجانى، یا جلاء الأذهان... بود. نسخه ها را که تطبیق کردند، معلوم شد یکى است. مرحوم مدرس تبریزى مى نویسد: «بنابر آنچه تحت عنوان جرجانى نگارش داریم، احتمال قوى مى رود که سید گازر صاحب تفسیر، همان ابوالمحاسن جرجانى حسین بوده و تفسیر گازر هم عبارت از همان جلاء الاذهان جُرجانى باشد».

مفسر در مقدمه این تفسیر مى نویسد: «از بخشنده دل و جان و بخشاینده انس و جانّ مدد خواستم به توفیق و یارى وى این کتاب در تفسیر قرآن تألیف کردم و نام او جلاء الاذهان و جلاء الاحزان در تفسیر قرآن نهادم و در او جمع کردم از تأویلات آیات و تفسیر مشکلات، آنچه بزرگان دین و پیشوایان اهل یقین بر محک عقل زده اند و از قعر بحر «والراسخون فى العلم» یافته اند و از سبب نزول آیات آنچه معتمدان روایت کرده اند و سیاق آیات و ظاهر بر آن دلیل است اختیار کردم و به هر آیتى و علامتى، اخبار و احادیث و مناقب و فضایل اهل بیت علیهم السلام آنچه لایق آن بوده است، نوشتم؛ تا چشم بینندگان را نور بود و دل محبان اهل بیت را سرور».

مؤلف پس از مقدمه، این هفت فصل را قبل از شروع تفسیر آورده است:

  • فصل اول، در تقسیم معانى مطالب قرآنى به چهار قسم.
  • فصل دوم، در این که مطالب قرآن از شش قسم بیرون نیست.
  • فصل سوم، در بیان نام‌هاى قرآن.
  • فصل چهارم، در معنى سوره و آیه و مثانى و مفصل و غیره.
  • فصل پنجم، در بیان این که فهم قرآن منوط به دانستن تمام آیات است.
  • فصل ششم، در معنى لفظ تفسیر.
  • فصل هفتم، در بیان و معناى استعاذه.

اهمیت تفسیر گازر از جنبه های زبان و ادبیات همان است که در مورد تفسیر ابوالفتوح رازی می توان گفت. ملا فتح اللّه کاشانی (متوفی ۹۸۸) در نوشتن تفسیر منهج الصادقین، تفسیر گازر را اساس کار خود قرار داده است.[۲] تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، از جهت نگارشی بسیار خوب و عبارات آن دارای فصاحت و بلاغت و عاری از هر گونه اطناب می‌باشد. در عین حال در پاره‌ای از موارد که ایجاز مطلب باعث اخلال در کلام می‌شود بیان مفسر به صورت تفصیل ایراد شده است. وی مطالب تاریخی را متذکر شده و جهت تنوع موضوع و تقریب مطلب به ذهن خواننده، به اشعار عربی و فارسی تمثیل جسته است. البته با دقت در محتوای تفسیر مذکور سبک بیانی آن طبق فضای ادبی قرن نهم یا دهم ایراد شده است.

گرچه این سبک شاید برای خوانندگان امروزی قدری مشکل به نظر برسد اما در واقع این گونه نگارش در نوع خود، سهم بسزایی در شکوفایی فرهنگ و ادبیات یک ملت ایفا کرده است. لذا مفسر، تمام آیات را در یک مجموعه تفسیری در حجم ده مجلد و به قطع وزیری تدوین کرده است که با اغماض از برخی مطالب که در حین مقاله به آنها اشاره خواهد شد در نوع خود تفسیری بدیع و مختصر و قابل استفاده برای همگان خواهد بود.

برخی از محققان در کامل بودن این تفسیر از جهت دربرگرفتن تمام سوره‌های قرآن ایجاد تردید کرده اند و اعتقاد دارند که بخشی از قرآن توسط مرحوم «ابو‌المحاسن جرجانی» تقریر شده است و پس از ایشان بخشی نیز توسط مفسری دیگر به نام «سید گازر» به رشته تحریر درآمده است. اما وجود نُسخ متعدد و تصریح علمای اعلام به ویژه صاحب «ریاض العلماء» به این که وی تمام دوره این تفسیر را که توسط «ابوالمحاسن جرجانی» تدوین شده مشاهده کرده است، به نظر می‌رسد هیچ‌گونه تردیدی نسبت به این که مؤلفِ نصف اوّل تفسیر کسی بوده است و مؤلف نیمه دوم کس دیگر، باقی نمی‌ماند.

مطلب دیگر آن که مفسران متقدم در بیانات تفسیری خود به طور معمول به یک یا چند بعد خاص در مفاهیم قرآنی می‌پردازند و همین مسأله باعث به وجود آمدن روش‌های متفاوت تفسیری گردیده است. همان طور که قبلاً گفته شد گرچه این سبک در نوع خود باعث احیای فرهنگ و ادبیات ویژه‌ای در تفاسیر قرآنی گردیده است، اما در جای خود باعث معطل ماندن سایر ابعاد تفسیری شده است. از این بیان روشن می‌شود که تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» با توجه به این که به زبان فارسی نگارش یافته است برای فارسی زبانان از نقطه نظر ملیت و فرهنگ، اهمیت شایان و مقام بسزایی دارد و آن استفاده سلیس و روان از زبان فارسی مرسوم در عصر مفسر است که در غالب موارد از زبان مورد استفاده تفسیر ابوالفتوح لطیف‌تر و شیرین‌تر است.

«ابوالمحاسن جرجانی»، از جمله مفسران بزرگ امامیه بوده که به طور گسترده در تبیین آیات الهی از روایات روشنگر مروی از ائمه بزرگوار شیعه بهره‌های وافری برده است که این امر در گرایش تفسیری ایشان به روش روایی تأثیر بسزایی داشته است. وی در خطبه‌ای که در مقدمه تفسیر خود آورده است به حدیث ثقلین به عنوان یکی از دو وزنه‌ای که لازم است مسلمانان جهت رهنمون شدن به حقیقت، بدان تمسک جویند نام می‌برد. لذا هرگاه ایشان در تفسیر آیه‌ای با ابهام مواجه می‌شود، به ویژه در تفسیر آیات متشابه، تنها ابزار گشاینده مشکل را استناد به روایات می‌داند و با استفاده از آنها به تفسیر آیه و رفع ابهام می‌پردازد.

این تفسیر دارای نُسَخ متعددی است که بیشتر در گوشه کتابخانه‌های شخصی و یا حوزه‌های علمی، گوشه انزوا گزیده است و در نهایت گمنامی به حیات خود ادامه می‌دهد. در عین حال طبق تفحصی که مصحح تفسیر انجام داده است سه نسخه از این تفسیر در خارج از ایران موجود است. اول نسخه‌ای که در کتابخانه بهار در کلکته هندوستان موجود است. گویا این همان نسخه‌ای است که «سید اعجاز حسین هندی» در کتاب «کشف الحجب والاستار عن وجوه الکتب والاسفار» از آن نام برده است. دوم نسخه‌ای است که در کتابخانه «بایزید» در اسلامبول وجود دارد و سوم نسخه‌ای است که در کتابخانه دانشگاه کمبریج است. این نسخه جزء کتب مورد استناد در تحقیقات «ادوارد براون»، مستشرق معروف انگلیسی بوده است.[۳]

علوم قرآنی در این تفسیر

ابوالمحاسن جرجانی در مقدمه مفصلی که بر این تفسیر نگاشته است پس از بیان خطبه‌ای نسبتاً مفصل با استناد به حدیث ثقلین به مطالب غنی و پرباری که لازمه فهم معانی کلام وحی است، که در اصطلاح «علوم قرآنی» نامیده می‌شود، پرداخته است. گرچه این مقدمه شامل تمام مطالب علوم قرآنی نمی‌شود، اما جای آن داشت که عمده مطالب علوم قرآنی را به طور تفصیلی ذکر می‌کرد.

وی در آغاز به بحثی پیرامون معانی قرآن می‌پردازد و آن را بر چهار وجه تقسیم می‌کند و طی آن به آیاتی از قرآن که علم به آنها مخصوص خداوند است، اشاره می‌کند و سپس به مباحثی از قبیل محکم و متشابه، مفصل و مجمل و جز آن می‌پردازد.

مفسر طی بیانی در ذیل آیات متشابهات معتقد است که کسی مراد خداوند را از آیات متشابه درک نمی‌کند مگر آن که به نصّ از پیامبر و یا ائمه علیهم السلام استناد جوید. وی می‌گوید: و درست شده است به روایات صحیحه که تفسیر قرآن نشاید کردن الاّ به اخبار و آثار رسول و ائمه علیهم السلام و به رأی خود تفسیر قرآن نشاید کردن که خاصّ و عام روایت کرده‌اند از رسول صلی الله علیه و آله: «من فسّر القرآن برأیه واصاب الحّق فقد اخطأ» یعنی هر که تفسیر قرآن کند و قول او را به اتفاق موافق حق بود او مخطی بود و این مخصوص است به مجملات و متشابهات.[۴]

مرحوم «جرجانی» در تفسیر پاره‌ای از آیات که دارای اختلاف قرائات می‌باشند ضمن بحث مختصری به بیان این مطلب می‌پردازد. امّا می‌توان گفت که این مطلب به صورت بسیار نادر مورد توجه قرار گرفته است.

هم‌چنین وی بحث مفصلی را در نام‌گذاری کتاب آسمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مطرح کرده است و ضمن استناد به آیات قرآن به بیان مشهورترین اسامی آن می‌پردازد. در عین حال معتقد است برخی از صفات قرآن کریم نیز جزء اسامی این کتاب مقدس می‌باشد. حال آن که غالب مفسران اعتقاد دارند مشهورترین اسامی آخرین کتاب الهی عبارت است از: «قرآن، فرقان، ذکر، تنزیل و کتاب» و سایر اسامی را اوصاف کلام پروردگار می‌دانند.

مرحوم «جرجانی»، ضمن اعتقاد به توقیفی بودن اسامی سوره ها و آیات قرآن کریم به مباحثی از قبیل معنای سوره و آیه و گروه‌های مختلف سور قرآنی مثل سور سبع الطوال، مئین، مثانی و مفصلات می‌پردازد و سوره‌های تشکیل دهنده هر گروه را تعیین می‌کند. گرچه گروهی از قرآن پژوهان اعتقاد به اجتهادی بودن مکان سور دارند، وی ضمن استناد به روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان می‌دارد که تعیین مکان سوره‌ها مثل محل قرار گرفتن آیات، امری است که توسط آن حضرت، تحقق یافته است و «جمّاع قرآن» پس از رحلت حضرت در این مورد دخالتی نداشته‌اند بلکه طبق روایات واصله تنها به تنظیم مصحف شریف از جهت نوع تقدم و تأخر سور پرداخته‌اند.

در تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» قبل از بیان نکات تفسیری در آغاز سوره، ابتدا بحثی پیرامون مکی یا مدنی بودن آن مطرح می‌شود و از همان اول ذهن خواننده و محقق را به فضای کلی حاکم بر سوره از جهت مکان نزول معطوف می‌دارد. وی جهت اثبات نظر خود پیرامون این قضیه به روایات وارده از طریق صحابه‌ای که اکثراً جزء مفسران طبقه اول در صدر اسلام هستند استناد می‌جوید و در پاره‌ای از موارد به بررسی اختلافات وارده در این خصوص می‌پردازد و در پایان با توجه به قراین موجود به قضاوت پرداخته و نظر تفسیری خود را بیان می‌دارد. مثلاً در آغاز سوره حمد می‌گوید: «عبدالله بن عباس» گفت: این سوره مکی است. «مجاهد» گفت: مدنی است و بعضی دیگر گفتند: هم مکی است و هم مدنی. واضح آن است که مکی است. روایت است از امیرالمؤمنین علی علیه السلام که گفت: «نزلت فاتحة الکتاب بمکة من کنز تحت العرش».[۵]

پس از ذکر مکی یا مدنی بودن سور، اشاراتی به فضائل سوره‌ها می‌شود که غالباً به روایات صحابه از پیامبر و یا ائمه علیهم السلام منسوب است. با دقت در روایات وارده در این موضوع، در پاره‌ای از موارد به احادیثی برمی‌خوریم که بوی جعل از آن استشمام می‌شود که جهت تشویق مردم به تلاوت قرآن وارد شده است، به عنوان نمونه می‌توان به حدیثی که از «وهب بن منبه» در ذیل سوره بقره وارد شده است اشاره کرد. وی می‌نویسد: «وهب بن منبه» گفت: هر که او «سورة البقرة» و «آل عمران» بخواند، نور او از عجیباً تا غریباً برود، عجیباً زمین هفتم است و غریباً عرش ربّ العزة.[۶]

یکی دیگر از مباحثی که مفسر بدان پرداخته و در واقع حق آن را خوب ادا کرده است، اعتقاد به جزئیت آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» در آغاز هر سوره است. از آنجا که علما و مفسران عامه اعتقاد دارند «بسم الله الرحمن الرحیم» در صدر هر سوره صرفاً به عنوان سرآغاز و شروع هر سوره به عنوان تبرک ذکر شده است و معتقد به جزئیت عبارت در هر سوره نمی‌باشند، وی در ابتدای سوره حمد می‌گوید: این آیتی است از فاتحه الکتاب و از هر سورتی، دلیل بر این آن است که این آیت از چهار وجه بیرون نیست. یا برای اول سوره نویسند یا برای آخر، یا برای فصل میان دو سوره، یا آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نیامد ننوشتند. اگر برای اول سوره است بایستی که در اول سوره برائت بودی و اگر برای آخر است بایستی که در آخر سوره انفال و آخر سوره الناس بودی و اگر برای فصل است بایستی که میان انفال و توبه بودی و در سوره نمل نبودی و چون این سه باطل شد بنماند الاّ آن که آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نیامد ننوشتند.[۷]

از جمله مبهمات قرآن حروف مقطعه‌ای است که در صدر برخی از سور که اکثراً در مکه نازل شده‌اند می‌باشد. از همان آغاز نزول این عبارات، عرب در صدد ایضاح آن بود و به تبع از آنان، مفسران وحی هر یک به فراخور استنباط خود جهت تفسیر آنها تلاش چشمگیری به عمل آوردند. اما هیچ یک از مفسران، رأی و نظریه قاطعی در این زمینه ایراد نکرده‌اند، بلکه بر اساس حدس و گمان به تبیین این موضوع پرداخته‌اند که ماحصل نظرات مفسران در آغاز سوره بقره در تفسیر شریف مجمع البیان شیخ طبرسی فراهم آمده است. نکته قابل توجه آن است که در سبک تفسیر نگاری قرن اخیر ظاهراً مفسران به این نتیجه رسیده‌اند که حروف مقطعه از مواردی است که علم به آن مخصوص خدا و رسول گرامی‌اش است و غیر از موارد نادری که روایاتی پیرامون این حروف وارد شده است، هیچ‌گونه سندی در این موضوع در دست نیست. گرچه اخیراً با استفاده از ابزارهای علمی روز، به شمارش و احصا این حروف در سور مورد اشاره پرداخته شده و مطالب قابل تأملی در این زمینه ایراد شده است، اما به طور غالب به ذکر این مطلب که حروف مقطعه رمزی است بین خدا و پیامبر اکتفا شده است.

بر همین اساس مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» ضمن پرداختن به برخی از نظرات تفسیری پیرامون این عبارات، تنها یک نظر را پسندیده است و آن این است که سبب حروف مقطعه در اوایل سور که خداوند بیان فرموده، آن است که: چون رسول صلی الله علیه و آله، قرآن خواندی مشرکان بیامدندی و مجمع ساختندی و شعر خواندندی و سمر گفتندی تا مردمان آواز رسول صلی الله علیه و آله را نشنوند و حلاوت تلاوت کلام قدیم جلّ جلاله بندانند و در اسلام رغبت نکنند. چنان که از ایشان حکایت کرد: «وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَٰذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ».‌(سوره فصلت، ۴۱/۲۶) خدای عزوجل این حروف مقطع فرستاد و ایشان مانند این نشنیده بودند تا چون بشنیدند ایشان را عجب آمد خاموش شدند و گوش با قرآن کردند تا دیگر مانند آن خواهد بودن قرآن بشنودند و حجت برایشان متوجه شد.[۸]

کاستی‌های این تفسیر

یکی از بزرگ‌ترین ایراداتی که می‌توان به این تفسیر گرفت، استفاده وی از اسرائیلیات و روایاتی است که‌ ریشه در اندیشه یهود دارد. کم‌تر محققی است که نداند تفاسیر گذشتگان به ویژه تفاسیری که جنبه تاریخی و روایی دارند با خرافات تاریخی آمیخته بوده‌اند. اگر به آیاتی که به داستان آفرینش آسمان و زمین، خلقت آدم، سرگذشت انبیا و امثال این مطالب پرداخته‌اند توجه شود می‌توان رد پای یهود و روایاتی که غالباً از علمای مسلمان شده آنان نقل گردیده است، مشاهده کرد.

تفاسیری از قبیل تفسیر طبرسی، قرطبی، ابن کثیر و... از نفوذ این پدیده مصون نمانده‌اند. خصوصاً تفسیر ابوالفتوح رازی که تنها مرجع مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» بوده است، از این مسأله انباشته است. لذا در تمام مجلدات تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» به طور پراکنده روایاتی که بیشتر از «کعب الاحبار»، یهودی مسلمان شده و «وهب بن منبّه» ذکر گردیده است، به چشم می‌خورد. گرچه پرداختن به اسرائیلیات و استفاده از داستان‌های تاریخی غیرمعتبر، درد مشترک بسیاری از تفاسیر گذشته است، اما این انتظار می‌رفت که مرحوم جرجانی با اطلاعات گسترده و تلخیص طاقت فرسایی که متحمل شده است، مانع آلوده شدن تفسیر خود به این پدیده شوم می‌شد و اعتبار زحمات چند ساله خود را به راحتی خدشه‌دار نمی‌کرد.

در این قسمت از کلام به عنوان نمونه، می‌توان به ذیل آیه ۱۲۶ سوره بقره اشاره کرد که مفسر به ذکر داستان مفصلی از هاجر و اسماعیل با سندیت «وهب بن منبّه» می‌پردازد. یا این که اشاراتی به بیانات «کعب اشرف» و «حیی اخطب» که در ذیل پاره‌ای از آیات وارد شده است، نمود.

از نمونه‌های دیگر، وارد شدن جعلیات که ریشه در اعتقاد یهود دارد، جعل داستان آغاز نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بعثت ایشان می‌باشد. در این داستان به طور مفصل به نقش «ورقة بن نوفل» عموی حضرت خدیجه‌ یا به تعبیری پسرعموی ایشان اشاره شده است و در آن تلاش گسترده‌ای جهت این که اثبات شود پیامبر در آغاز رسالت به مسئولیت الهی خود واقف نبوده است، انجام پذیرفته است. منبع اصلی این واقعه و داستان ـ که می‌توان گفت غالب مفسرانی که بدان استناد جسته‌اند ـ «تفسیر ابن جریر طبری» است.

مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» نیز که تحت تاثیر این القای شبهه‌ناک قرار گرفته بیان می‌دارد: روزی رسول خدا بر کوه نور بود ناگاه سایه‌ای بر سر او افتاد. نگاه کرد تا چیست. شخصی را دید پرها بازگشاده و همه روی آسمان بپوشیده ندا می‌کرد که: «السلام علیک یا محمّد اقرأ». رسول گفت: من پیش از آن آوازی شنیده بودم و کسی را ندیده. خدیجه را از این، خبر دادم و خدیجه عمّ خود «ورقة بن نوفل» را خبر داد. او گفت: ای خدیجه محمد را بگوی که از این هیچ غم مدار چون آواز بشنوی بر جای بایست تا خود چه باشد تا این روز که رسول صلی الله علیه و آله این حالت و صورت معاینه بدید، بترسید به غایت و پای برجای داشت و گفت: «ماذا أقرأ و لستُ بقارئ». گفت: بر خوان «بسم الله الرحمن الرحیم…» تا آخر سوره. رسول بشنید و یاد گرفت و برخاست و بازآمد تب گرفته و گفت: «و ملّونی دثّرونی». خدیجه جامه بر رسول افکند و او را بخوابانید و دست بر پشت وی نهاد، گفت: همچنان می‌لرزید که کبوتر بچه، ساعتی بخفت و از خواب درآمد و این قصه بازگفت و گفت: همان شخص آمد نه بدان صورت و مرا گفت: بخوان. گفتم چه خوانم؟ گفت بخوان «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ * یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ». خدیجه برخاست و به نزدیک عم خود رفت و او را از این حال خبر داد. «ورقة بن نوفل» شادمانه شد و گفت: ای خدیجه تو را بشارت باد که این علامت که تو می‌گویی دلیل می‌کند که این شوهر تو پیغمبر آخرالزمان باشد که ما نعت و صفت او را در تورات و انجیل خوانده‌ایم. آنگه «ورقة بن نوفل» بیامد و رسول را گفت: تو را بشارت باد که تو آنی که عیسی علیه السلام به تو بشارت داد خلقان را و تو بر مانند آنی که عیسی پیغمبر بود و تو پیغمبر مرسلی و تو را جهاد فرمایند و اگر من آن روزگار دریابم با تو جهاد کنم.[۹]

همان طور که ملاحظه می‌شود این داستان و داستانهای امثال آن، مجموعه‌ای است که کینه توزان در اوایل ظهور اسلام به ویژه پس از رحلت پيامبر اسلام بافته‌اند و بدین وسیله ضمن سرگرم کردن عامه مردم، در عقاید خاصه، ایجاد اخلال کرده و ناآگاهانه تیشه بر ریشه اعتقادات ناب حقایق اسلامی زده‌اند. متأسفانه مفسر ژرف اندیش، مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» نیز از این غفلت سهمگین بی‌نصیب نمانده و ضمن نقل تمام واقعه به صورت تفصیلی، بر آن مهر صحت نهاده است. گرچه نقد و بررسی این داستان و داستان‌های مشابه آن مجال دیگری را می‌طلبد، اما به نحو اختصار جملاتی در نقد آن بیان می‌گردد: طبق مستندات تاریخی به ویژه سیره «ابن هشام» که از منابع معتبر اسلامی به شمار می‌رود، «ورقة بن نوفل» فردی با سواد اندک بود که نسبت به تاریخ انبیای گذشته دارای اطلاعات بسیار مختصری بود و در وصف او آمده است که: «و کان قارئاً للکتب و کانت له رغبة عن عبادة الأوثان».[۱۰]

حال سئوال این است که چگونه پیامبری قبل از آن که مبعوث شود و در عالم رؤیای صادقه به او وعده نبوت داده شود و پس از آن امین وحی بر او نازل گردد، خود نسبت به مقامی که بدان مبعوث گردیده است، تردید می‌کند به نحوی که این تردید توسط مشرکی که فقط نسبت به کتب مُنزَل گذشته تا حدودی به طور اجمال اطلاع دارد، او را به مقام خود آگاه می‌کند. ثانیاً چگونه پیامبر که مدارج عالی کمال را طی دورانی که متجاوز از چند سال است، پیموده و بارقه نبوت را به طور مکرر در خود مشاهده می‌نماید حقیقت رسالت بر وی مشکوف نمی‌شود و منتظر شخصیتی مثل «ورقة بن نوفل» می ماند تا او را به حقیقتی که منجر به نجات بشریت از جهل و گمراهی است واقف نماید.

علاوه بر آن رسول خدا که بالاترین درجات عقل را در خود دارد و تمام عرب به این امر آگاه بودند، چگونه در آن موقعِ حساس نگران می‌شود و در خود تردید می‌کند، سپس با راهنمایی خدیجه و ارشاد شخصی عادی، این اضطراب و نگرانی از وی برطرف می‌گردد. لازم به ذکر است که حضور جبرئیل‌ در پیشگاه پیامبر اسلام، امری خارج از انتظار نبود زیرا بارها این مسأله در عالم رؤیای صادقه یا در عالم واقع بر حضرت مبرهن شده بود و حضور ایشان در نزد پیامبر مایه آرامش و اطمینان حضرت شده و هیچ‌گونه اضطرابی مبنی بر ملاقات موجودی با آن توصیفات که قبلاً ذکر شد در وجود شریف پیامبر راه نیافته است. بلکه پیامبر پیوسته در انتظار رؤیت این صحنه بسر می‌برد تا این که در نهایت توفیق دریافت انوار ملکوتی وحی، به واسطه نزول جبرئیل‌ حاصل شد.

آخرین مطلبی که در این مقوله پیرامون تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» گفته می‌شود، استفاده فراوان از داستان های تاریخی در این تفسیر است. گرچه استفاده از داستانها و پندهای آموزنده نقش مؤثری در هدایتگری انسان دارد و قرآن نیز به طور متناوب با استفاده از زمینه‌های هنری داستان‌هایی که ریشه در واقعیت دارند، به هدایت انسانها پرداخته است، اما استفاده فراوان از این پدیده برازنده یک تفسیر نیست. می‌توان ادعا کرد که میزان استفاده از داستان در ذیل آیات، بیش از بیانات و نکات تفسیری است، به نحوی که این پدیده در برخی موارد باعث می‌شود خواننده آن چنان جذب داستانها شود که به سادگی، تحقیق پیرامون مفاهیم تفسیری آیه را به فراموشی می‌سپرد و یا این که تمییز مفاهیم تفسیری از بیانات داستانی به راحتی میسر نیست.

پانویس

  1. تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، ۱/۲.
  2. جرجانی، همان، مقدمه، ص لز.
  3. مقدمه مصحح بر تفسیر، ۱/مو.
  4. همان/۳.
  5. همان/۱۲.
  6. همان /۲۷.
  7. همان /۱۴.
  8. همان/۲۸.
  9. همان/۱۳.
  10. سیره ابن هشام، ۱/۲۵۴.

منابع

متن کتاب

جلاء الأذهان و جلاء الأحزان فی تفسير القرآن

***
تفسیر قرآن
درباره تفسیر قرآن: تفسیر قرآن -تاریخ تفسیر - روشهای تفسیری قرآن
اصطلاحات: اسباب نزول -اسرائیلیات -سیاق آیات
شاخه های تفسیر قرآن:

تفسیر روایی (تفاسیر روایی) • تفسیر اجتهادی (تفاسیر اجتهادی) • تفسیر فقهی ( تفاسیر فقهی) • تفسیر ادبی ( تفاسیر ادبی) • تفسیر تربیتی ( تفاسیر تربیتی) • تفسیر كلامی ( تفاسیر كلامی) • تفسیر فلسفی ( تفاسیر فلسفی ) • تفسیر عرفانی (تفاسیر عرفانی ) • تفسیر علمی (تفاسیر علمی)

روشهای تفسیری قرآن:
تفاسیر به تفکیک مذهب مولف: