قاهر (اسم الله)
اسم «القاهِر» در قرآن کریم دوبار آمده و در هر دو مورد وصف خدا قرار گرفته است، چنان كه مى فرمايد:
- «وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الحَكِيمُ الخَبير»؛ (سوره انعام/۱۸) «او است غالب و بالاى (برتر از) بندگانش و او است فرزانه و آگاه».
- و نیز مى فرمايد: «وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَة»؛ (سوره انعام/۶۱) «او است غالب و برتر از بندگانش، نگهبانانى بر شما گمارد».
لازم به ذکر است لفظ «قهّار» نیز که در قرآن آمده وصف خدا قرار گرفته، چنان كه مى فرمايد: «...ءَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّارُ»؛ (سوره يوسف/۳۹) «آيا خدايان پراكنده خوب است يا خداى يگانه غالب».
ابن فارس در باره معنى «قهر» -كه قاهر و قهّار از آن گرفته شده است- مى گويد، اين كلمه بر پيروزى و برترى دلالت مى كند. و قاهر به معنى غالب است.
راغب اصفهانی مى گويد: «قهر» به معنى غلبه و ذليل كردن طرف مقابل است، چنان كه مى فرمايد: «فَأَمَّا اليَتِيمَ فَلا تَقْهَر»؛ (سوره ضحى/۹) «امّا يتيم را ذليل مكن».
ولى ظاهر اين است كه «ذلّت» معنى مستقيم «قهر» نيست، بلكه از لوازم آن مى باشد، زيرا لازمه غلبه بر كسى ذليل و سركوب كردن او است كه ملازم با ذلت است.
شیخ صدوق مى گويد: قدير و قاهر دو معنى نزديك به هم دارند، و آن اين كه اشياء در مقابل آن دو سرپيچى نمى كنند، و پذيراى اراده او مى شوند.[۱]
علامه طباطبايى مى گويد: قهر نوعى از غلبه است و آن اين كه چيزى بر چيزى پيروز گردد و او را به پيروى از اثر خود مجبور سازد، اثرى كه با طبع او سازگار نيست، مانند غلبه آب بر آتش كه آن را خاموش مى سازد. اسم «قاهر» همان گونه كه بر ديگران صدق مى كند، بر خدا نيز صدق مى كند، ولى با اين تفاوت كه در غير خدا قاهر و مقهور از نظر وجودى در رتبه واحدى قرار دارند. مثلاً آب و آتش هر دو موجود طبيعى است، در حالى كه قاهريت خدا بر جهان يا بر بندگان از اين مقوله نيست، قاهريت او معلول برترى و احاطه او است، درست است که خدا بربندگانش غالب است، لكن چون از نظر وجودى برتر است، از اين جهت در قرآن لفظ قاهر با جمله «فوقَ عِبادِهِ» همراه مى باشد، و عنايت دارد كه اين مطلب را با بكار بردن كلمه «فوق عِباده» بيان كند تا برساند نه تنها خدا قاهر بر بندگان است، بلكه در درجه بالا و برتر از آنها قرار دارد.[۲]
شگفت اين جا است كه برخى از حنابله از جمله «فَوقَ عِبادِهِ» استنباط مى كنند كه خدا در جهتى فوق بندگان قرار گرفته است، در حالى كه اين جمله براى بيان علت قاهريت است، و ناگفته پيدا است که علت قاهريت خدا به خاطر برترى حسى نيست، -مثلاً او در افق بالاتر قرار گيرد-، بلكه به خاطر برترى وجودى است و آيه مورد بحث، نظير دو آيه ياد شده در زير است:
- «...وَ جاعِلُ الّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَومِ القِيامَةِ...»؛ (سوره آل عمران/۵۵) «كسانى را كه از تو پيروى كرده اند تا روز قيامت فوق كسانى قرار مى دهيم كه كفر ورزيده اند». مسلّماً فوق در اين جا، فوق حسى نيست، بلكه فوق معنوى است.
- «...سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیى نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوقَهُمْ قاهِرُونَ»؛ (سوره اعراف/۱۲۷) «فرزندانشان را خواهيم كشت، زنانشان را اسير خواهيم كرد، و ما برتر از آنان و غالبيم».
گاهى گفته مى شود: «قهّار» مبالغه قاهر است، و علاوه بر اين تفاوت جوهرى، توصيف خدا به «قهّار» به اعتبار ذات است، در حالى كه توصيف او به «قاهر» به اعتبار فعل است.[۳]
و امّا نمايش اسم «قاهر» یا «قهّار» در زندگى ما اين است كه بر دشمنان خود قاهر و پيروز شويم، و بدترين دشمنها نفس اماره است، آنگاه كه بر شهوت و خشم غلبه كرديم بر دشمن خود پيروز شده ايم.
پانویس
- پرش به بالا ↑ شیخ صدوق، التوحيد، ص۱۹۸.
- پرش به بالا ↑ علامه طباطبايى، تفسیر الميزان، ج۷، ص۳۳-۳۴.
- پرش به بالا ↑ سيد حسين همدانى، شرح اسماء الحسنى، ص۸۶.
منابع
- منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج۲ ص۳۲۱-۳۲۴، پایگاه اطلاعرسانی آیتالله سبحانی.