حسیب

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«حسیب» واژه ای قرآنی و از نامهاى نیکوى خداوند است و در احادیث نیز «الحسیب» در شمار ۹۹ نام نیکوى خدا (أسماءالحسنى) آمده است.[۱] برای این کلمه معانی متعددی از جمله «حسابگر» و «کافی» بیان شده است.

حسیب در لغت

«حسیب» از «حَسَب» گرفته شده که به معناى شرف، کرم و چیزى است که مایه فخر و مباهات است. در این صورت، حسیب در وصف انسان، به معناى فرد بسیار بخشنده، شریف و کریم، داراى اهل و فرزندان فراوان یا دارنده فضائل اخلاقى بسیار است [۲]. همچنین لغویان حسیب را برگرفته از «أحسَبَ» (کافى بودن) یا «حَسَبَ» (شمردن) دانسته‌اند که در معناى اول، فَعیل در معناى مُفعِل به معناى کافى و در معناى دوم، فَعیل در معناى مُفاعِل یعنى مُحاسِب است.[۳]

حسیب در قرآن

واژه حسیب چهار بار در قرآن کریم به کار رفته است: سه بار به عنوان نام خداوند در سوره نساء آیات ۶ و ۸۶ و سوره احزاب آیه ۳۹ و یک‌بار در سوره اسراء آیه ۱۴ درباره انسان در روز قیامت.

درباره معناى حسیب، به عنوان نام یا صفت خدا، چند قول هست. یکى از رایج‌ترین معانى آن در میان مفسران و مؤلفانِ کتابهاى شرح اسماءاللّه، کافى و بسنده بودن است [۴]؛ به این معنا که خداوند براى مشاهده اعمال بندگان و حسابرسى و جزادهى به آنها کافى است [۵]. مؤید این معنا، کاربرد قرآنى این واژه همراه با فعل «کفى»[۶] و نیز تعابیرى چون «حَسبُنا اللّهُ» (آل‌عمران: ۱۷۳)، «فَإنَّ حَسبَک‌اللّهُ» (انفال: ۶۲) و «فَهُوَ حَسبُهُ» (طلاق: ۳) است [۷]. به گفته قشیرى [۸] خدا در همه احوال و امور، بندگانش را کفایت می‌کند. از نظر غزالى کفایت واقعى براى هر شىء، کفایت در وجود بخشى و دوام وجود و کمال وجود شىء است و از این‌رو تنها خدا می‌تواند کافى و حسیب نامیده شود [۹]. نتیجه توجه بنده به این معنا، رضایت به خواست الهى و توکل بر او و نهراسیدن از اِعراض مردم و دل‌نبستن به قبول آنان است [۱۰].

برخى مفسران حسیب را، با توجه به معناى شمردن، دالّ بر حسابگرى کامل و مطلق خدا در تشریع احکام [۱۱] یا در جزا دادن کامل و تام به اعمال بندگان و داورى میان آنها دانسته‌اند[۱۲] و برخى، در توسعى معنایى و احتمالاً براساس برخى احادیث تفسیرى درباره معناى حسیب [۱۳]، آن را مرتبط با علم مطلق خدا و مترادف یا هم‌خانواده معنایى با صفات حفیظ، شهید، شاهد و رقیب دانسته‌اند [۱۴]. در این صورت، نام حسیب با اشتقاقهاى قرآنى دیگر از همین مادّه ـ نظیر حساب (بقره: ۲۰۲؛ رعد: ۴۰، و ...)، حاسبین (انعام: ۶۲؛ انبیاء: ۴۷) و حاسَبْنا (طلاق: ۸)ـ که بر حسابرسى خدا نسبت به اعمال انسان دلالت دارند، پیوند می‌خورد. به نوشته قشیرى ، نتیجه توجه بنده به این نام خدا، مراقبت از اعمال خود و حسابرسى از آنها پیش از فرارسیدن روز حساب است، چنان که در برخى احادیث بر این معنا تأکید شده است [۱۵].

همچنین حسیب را به معناى مُحصى دانسته‌اند، هر چند درباره مفهوم آن اختلاف هست. برخى آن را به معناى عالِم مطلقى می‌دانند که هیچ چیز از او پنهان نیست [۱۶]. برخى عرفا حسیب را، همراه با شهید و رقیب، از لوازم اسم علیم خدا می‌دانند [۱۷]. برخى نیز مُحصى را عالِم به اجزا و مقادیر اشیا تعبیر کرده‌اند [۱۸]. اما به نظر حلیمى [۱۹]، نام حسیب به نحو متناقض‌نمایى حاکى از آن است که علم خدا به اشیا، برخلاف علم انسانها، مستلزم شمارش اشیا و اجزاى آنها نیست.

قرطبى، با توجه به اشتقاق حسیب از حَسَب، آن را تجلى مجد و شرف ذاتى خداوند دانسته است [۲۰]، چنان که نام حسیب، حاکى از فخر و شرف بندگان در عبادت و طاعت خدا نیز هست [۲۱]. ابن‌ عربى نام حسیب را از یک سو منشأ کثرت اسماء الهى و از سوى دیگر موجِّه شرافت و حسن تمامى اسامى نیکوى خداوند می‌شمارد.[۲۲]

مفسران در تفسیر آیه ۱۴ سوره اسراء نیز ـ که در آن واژه حسیب در وصف انسان در روز قیامت به هنگام خواندن کتاب اعمالش به کار رفته است ـ حسیب را به معناى داور [۲۳]، محاسبه‌گر [۲۴] و کافى براى شهادت دادن بر اعمال خود دانسته‌اند.

با توجه به معانى پیش گفته، حسیب را از یک سو اسم ذات خدا و از سوى دیگر، اسم فعل او دانسته‌اند. به عقیده جوینى [۲۵]، اگر حسیب به معناى کافى باشد، اسم فعل خداست و اگر به معناى مُحاسِب باشد، اسم ذات اوست. اما قرطبى[۲۶] حسیب به معناى مُحصى را که ناظر به علم خداست، اسم ذات و به معناى مُحاسِب را که ناظر به پاداش و عقاب اخروى انسانهاست، اسم فعل او دانسته است [۲۷].

پانویس

  1. (رجوع کنید به ترمذى، ج ۵، ص ۱۹۲؛ ابن‌بابویه، ص ۱۹۴؛ ابونعیم اصفهانى، ص ۱۰۱)
  2. (خلیل‌بن احمد، ذیل «حسب»؛ زجاجى، ص ۱۲۹؛ ازهرى؛ ابن‌منظور، ذیل «حسب»؛ نیز رجوع کنید به حسب و نسب)
  3. (رجوع کنید به همانجاها؛ نیز رجوع کنید به زجاج، ص ۴۹؛ قشیرى، ۱۹۶۸، ص ۶۱)
  4. (براى نمونه رجوع کنید به زجاج؛ قشیرى، ۱۹۶۸، همانجاها؛ جوینى، ص ۱۴۳؛ ژیماره، ص ۲۶۱ـ۲۶۲)
  5. (زمخشرى، ذیل نساء: ۶)
  6. (رجوع کنید به نساء: ۶؛ احزاب: ۳۹؛ اسراء: ۱۴)
  7. (براى بحث مبسوط درباره این معناى حسیب و شواهد لغوى، شعرى و قرآنى آن رجوع کنید به زجاجى، ص ۱۲۹ـ۱۳۱)
  8. (همانجا؛ نیز رجوع کنید به غزالى، ص ۱۲۳)
  9. (نیز رجوع کنید به سبزوارى، ص ۵۲۹ـ۵۳۰؛ براى بحث مبسوط در این‌باره رجوع کنید به غزالى، ص ۱۲۴ـ۱۲۵)
  10. (قشیرى، همانجا؛ غزالى، ص ۱۲۵)
  11. (رجوع کنید به سیدقطب؛ طباطبائى، ذیل نساء: ۶)
  12. (زمخشرى؛ طبرسى؛ فخررازى، ذیل نساء: ۶)
  13. (رجوع کنید به طبرى؛ سیوطى، ذیل نساء: ۶، ۸۶)
  14. (رجوع کنید به طبرى؛ طبرسى؛ سیدقطب، ذیل نساء: ۶، ۸۶)
  15. (رجوع کنید به حرّعاملى، ج ۱۶، ص ۹۵ـ۱۰۰)
  16. (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ص ۲۰۲؛ قشیرى، ۱۹۶۸، همانجا؛ همو، ۱۹۸۳، ص ۶۸؛ ژیماره، همانجا)
  17. (رجوع کنید به ابن‌عربى، ج ۱، ص ۱۷۴؛ صدرالدین قونیوى، ص ۲۴۲؛ فنارى، ص ۲۸۵)
  18. (رجوع کنید به حلیمى، ج ۱، ص ۲۰۰؛ ابن‌فورک، ص ۵۰؛ ژیماره، همانجا)
  19. (همانجا؛ نیز رجوع کنید به بیهقى، ۱۴۲۳، ج۱، ص۹۱)
  20. (قرطبى، ص ۵۰۳؛ نیز رجوع کنید به جبلى، ص ۱۳۳)
  21. (سلیمان سامى محمود، ص ۲۵۶)
  22. (ج ۴، ص ۲۴۹ـ۲۵۰)
  23. (رجوع کنید به طوسى، ذیل آیه)
  24. (طبرى؛ طبرسى؛ فخررازى، ذیل‌آیه)
  25. (ص ۱۴۳؛ نیز رجوع کنید به ابن‌میمون، ص ۳۲۸)
  26. (قرطبی، ص ۵۰۳ـ۵۰۴)
  27. (قس بیهقى، ۱۴۲۱، ج ۱، ص ۱۲۳، که حسیب را فقط در زمره صفاتِ فعل خدا آورده است)


منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.