اله

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

واژه «إله» به معنای «معبود»، در قرآن‌ مجید هم در مورد معبود راستین و حقیقی (خداوند متعال) و هم در مورد معبودهای پنداری و دروغین بکار رفته است.

اله در قرآن

واژه «إله» ۱۴۷ بار در قرآن کریم آمده است.[۱] که به‌ جز ۳۳ مورد، دیگر موارد کاربرد آن در کلمه اخلاص به‌ صورت «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه» (سوره صافات/۳۷، ۳۵،...) یا همراه با ضمایر منفصل است: «لا اِلهَ اِلاّ هُو» (سوره بقره/۲، ۱۶۳،...)، «لا اِلهَ اِلاّ اَنتَ» (سوره انبیاء/۲۱، ۸۷،...)، «لا اِلهَ اِلاّ اَنا» (سوره نحل/۱۶، ۲،...).[۲]

اله در لغت و اصطلاح

بیشتر دانشمندان مسلمان «إله» را واژه‌ای بالاصاله عربی و خالص می‌دانند؛ ولی برخی از خاورشناسان بر اساس رأی دانشمندان غربی مبنی بر لزوم جستجوی سر منشأ آن در ادیان کهن، آن‌ را یک واژه اصیل و کهن سامی معرفی کرده‌اند.[۳] برخی نیز از احتمال اشتقاق آن از واژه عبری «اِلُوَه» که جمع آن در عبری «اِلوهیم» است، سخن گفته‌اند.[۴]

احتمالات مختلف در مورد ریشه و معنای إله و اللّه بدین شرح است:

  • ۱. واژه «إله» در لغت از ریشه «أَلِهَ یأْلَهُ اُلوهَةً» (عبادت کردن) و به معنای معبود است.[۵] و از باب غلبه استعمال در «معبود به حق» (خدا) بکار می‌رود.[۶] «اللّه» نیز که اسم مختص خدای تعالی است، بنابر قول مشهور در اصل «الإله» بوده و همزه آن برای تخفیف حذف شده است.[۷]
  • ۲. از ریشه أَلِهَ یألَهُ اَلَهاً مشتق شده و اَلِهَ نیز در اصل وَلَهَ بوده؛ ولی واو آن به همزه تبدیل گشته است. در این صورت می‌توان إله را به معانی زیر تفسیر کرد: الف. کسی که عقلها در شناسایی او حیران و سرگردان است. ب. کسی که همه شیدای او بوده و در فراق او بی‌تاب‌اند.[۸] ج. کسی که ملجاء و پناه همگان است.[۹] د. کسی که اگر مردم به عظمت وی پی ببرند از او پروا کرده و حرمتش را نگاه می‌دارند. سرّ این که در صورت مذکور واژه إله معانی یاد شده را برمی‌تابد این است که همه آن معانی برای وَلَهَ ذکر شده است.
  • ۳. از ریشه لاهَ یَلیه گرفته شده است.[۱۰] در این صورت می‌توان آن را به معنای «پوشیده از چشمها» یا «بلندمرتبه» دانست؛ لاهَ یَلیه به هر دو معنا آمده است.[۱۱]
  • ۴. از ریشه لاهَ یَلُوه و در این صورت نیز به معنای پوشیده از چشمهاست.[۱۲]

بنا بر تصریح برخی، واژه إله از نظر ادبی اسم است و به همین جهت صفت می‌پذیرد؛ مانند: «اِلهٌ واحِد» (سوره بقره/۲، ۱۶۳)؛ ولی هیچ‌گاه برای اسمی دیگر صفت قرار نمی‌گیرد، مثلا «شیءٌ إله» گفته نمی‌شود.[۱۳]

وزن «فِعال» در إله به معنای «مفعول» است؛[۱۴] اما برخی آن را به گونه حقیقی برنمی‌تابند، بلکه افاده معنای مفعولی را از باب غلبه استعمال معرفی می‌کنند.[۱۵]

برای إله در اصطلاح دو اعتبار ذکر شده است:

  • ۱. إله ذاتی، که مانند اللّه ذاتی، اسم ذات بدون در نظر گرفتن اسماء و صفات است.
  • ۲. إله وصفی، که مانند اللّه وصفی، اسم ذات جامع همه صفات کمال است.[۱۶]

إله در صورت اول از ریشه وَلَه به معنای ذاتی است که عقول و اذهان در شناخت او متحیرند؛ نه از ریشه اَلَه به معنای معبود، زیرا ذات غیبی با قطع نظر از اسماء و صفات، مشهود و معروف نیست و در نتیجه امکان ندارد که معبود باشد. ولی در صورت دوم از این ریشه مشتق شده و به معنای معبود است.[۱۷]

فخر رازی واژه إله را از اسماء جامعی می‌داند که بر این معانی دلالت دارد:

  • ۱. ذات خداوند.
  • ۲. صفات ذاتی او همچون واجب‌الوجود، ازلی و ابدی.
  • ۳. صفات سلبی و تنزیهی وی.
  • ۴. صفات اضافیه خداوند؛ مانند: ایجاد و تکوین.[۱۸]

به قولی واژه إله مشتق و به معنای خدا، آفریدگار، مدبّر جهان[۱۹] و صاحب نعمت هایی است که جز او کسی دیگر بر آن توانایی ندارد.[۲۰] برخی نیز با استشهاد به آیات قرآن، آن را در دوران نزول، همسان لفظ جلاله (الله) دانسته و معانی دیگر را بر فرض صحت، مربوط به قبل از عصر نزول یا احتمالاً از لوازم و آثار معانی إله (نه موضوعٌ له آن) معرفی کرده‌اند.[۲۱]

الله و اله

برخی اسم «الله» را مرتبه خاصی از اسم «إله» و در نتیجه مرتبه إله را بالاتر از مرتبه الله دانسته‌اند، از آن جهت که إله را اسم مرتبه‌ای از وجود خداوند معرفی کرده‌اند که ادراک آن مرتبه وجودی جز به همین مقدار که آن را از حد ابطال و عدم خارج سازیم ممکن نیست؛ ولی‌ الله را اسم مرتبه‌ای دانسته‌اند که می‌توان آفرینش و افعال دیگر را بدو منتسب کرد و نسبت دادن آفرینش، رزق، زنده ساختن و میراندن به الله و نه به إله را در آیات قرآن کریم نشانه‌ای بر همین نکته گرفته‌اند.[۲۲]

در قرآن‌ مجید واژه إله هم در معبود راستین و حقیقی (خداوند): «وَإِلَٰهُکمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ» (سوره بقره/۲، ۱۶۳) و هم در معبودهای پنداری و دروغین:[۲۳] «اَلَّذینَ یَجعَلونَ مَعَ اللّهِ اِلهًا ءاخَر» (سوره حجر/۱۵، ۹۶) به‌کار رفته است، بلکه بر آنچه مورد عبادت قرار گرفته و نزد او خضوع می‌شود، اعم از عاقل و غیرعاقل اطلاق شده است.[۲۴]

بیشترین کاربرد واژه إله در ضمن کلمه اخلاص (لا اِلهَ اِلّا اللّه) است که مفاد آن همان محور کلی و بنیادین پیام قرآن، یعنی توحید در عبادت است.[۲۵] زیرا از یک سو از منظر قرآن کریم اصل وجود خداوند مسلّم و تردیدناپذیر است: «أَفِی اللَّهِ شَک فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (سوره ابراهیم/۱۴، ۱۰) و توحید ذاتی او نیز با اندک توجه عقلی روشن است، زیرا خداوند وجودی نامحدود است و فرض دو یا چند وجود غیرمحدود ممکن نیست.

از سویی دیگر، بت‌پرستان با اقرار به وجود خداوند، گرفتار شرک در عبادت بوده و بتها را شفیع قرار داده و برای نزدیک شدن به خداوند آنها را پرستش می‌کرده‌اند: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ» (سوره زمر/۳۹، ۳). قرآن توحید عبادی و نفی هر معبودی غیر از خداوند را بر مسئله توحید در خالقیت و ربوبیت مبتنی ساخته: «ذَٰلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» (سوره غافر/۴۰، ۶۲)، «هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیرُ اللَّهِ یرْزُقُکمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکونَ» (سوره فاطر/۳۵، ۳) و پرستش هر گونه إله دیگری را فاقد برهان و به کلی مردود دانسته: «وَمَنْ یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ...» (سوره مؤمنون/۲۳، ۱۱۷) و آن را مستوجب عذاب الهی معرفی کرده است: «وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتُلْقَىٰ فِی جَهَنَّمَ...» (سوره اسراء/۱۷، ۳۹).

به گفته راغب اصفهانی حق آن بود که واژه إله جمع بسته نشود، زیرا جز خداوند معبودی نیست، ولی عربها به سبب اعتقاد به معبودهای متعدد آن را جمع بسته‌اند.[۲۶]

پانویس

  1. مفاهیم القرآن، ج۶، ص۱۰۹؛ نگرش وحی بر خداشناسی، ج۲، ص۱۱.
  2. اسماء و صفات الهی، ج۱، ص۴۳.
  3. واژه‌های دخیل، ص۱۲۵، ۱۲۶.
  4. الفرقان، ج۱، ص۸۳.
  5. مفردات، ص۸۲؛ لسان‌العرب، ج۱، ص۱۸۸، «اله»؛ جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص۷۸۲.
  6. تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۷.
  7. اقرب‌الموارد، ج۱، ص۶۶؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص۹۰؛ کشف‌الاسرار، ج۱، ص۶.
  8. لسان‌العرب، ج۱، ص۱۹۰؛ مفردات، ص۸۳؛ التحقیق، ج۱، ص۱۰۶، «اله».
  9. لسان‌العرب، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰، «اله»؛ کشف‌الاسرار، ج۱، ص۴۳۲.
  10. الصحاح، ج۶، ص۲۲۴۸؛ لغت‌نامه، ج۲، ص۲۷۸۱.
  11. المنجد، ص۷۴۳، «لیه»؛ التبیان، ج۱، ص۲۸؛ کشف‌الاسرار، ج۱، ص۴۳۲.
  12. مفردات، ص۸۳، «اله».
  13. الکشاف، ج۱، ص۶؛ التبیان، ص۳۳.
  14. المصباح، ص۱۹-۲۰؛ الاسماء الحسنی، ص۵۹.
  15. التحقیق، ج۱، ص۱۲۰، «اله».
  16. شرح فصوص الحکمه، ص۵۷۹.
  17. شرح فصوص الحکمه، ص۵۷۹.
  18. التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.
  19. مفاهیم القرآن، ج۶، ص۱۱۰.
  20. مجمع البیان، ج۱، ص۴۴۵.
  21. مفاهیم‌القرآن، ج۶، ص۱۱۰.
  22. شرح اسماءالحسنی، ص۴۱.
  23. قاموس قرآن، ج۱، ص۹۷.
  24. التحقیق، ج۱، ص۱۲۰.
  25. تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۱۱.
  26. مفردات، ص۸۳، «اله».

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.