خیرالفاتحین (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از خیرالفاتحین)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«خیرُ الفاتحین» از اسماء و صفات خداوند و به معناى «بهترین گشایندگان» است.[۱] این اسم یک بار در قرآن کریم در آیه ۸۹ سوره اعراف آمده است:

««قَدِ افْتَرَینا عَلَى اللّهِ کذِباً إِنْ عُدْنا فِى مِلَّتِکمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْها وَما یکونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلاّ أَنْ یشاءَ اللّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبّنا کلّ شىء عِلْماً عَلَى اللّهِ تَوَکلْنا رَبَّنا افْتَحْ بَینَنا وَ بَینَ قَومِنا بِالحَقّ وَ أَنْتَ خَیرُ الفاتِحینَ»؛ «اگر به آیین شما که خدا ما را از آن نجات داده است بازگردیم به خدا دروغ بسته ایم پس روا نیست(امکان ندارد) ما به آن بازگردیم مگر خدا بخواهد، دانش او بر همه چیز احاطه دارد، و ما بر خدا توکل کرده ایم، پروردگارا! میان ما و قوممان به حق داورى کن تو بهترین داورانى».

به هنگام بحث در اسم «فتّاح» مفاد این اسم نیز روشن مى شود.[۲]

از ابن عباس نقل شده که مى گوید: من معنى فتح را در آیه فوق نمى دانستم، تا اینکه شنیدم زنى به شوهر خود مى گفت «أفاتحُک بالقاضى» یعنى ترا به داورى پیش قاضى مى طلبم؛ پس فهمیدم فتح در اینگونه موارد به معنى داورى و حکومت است، (زیرا قاضى مشکل کار طرفین دعوا را مى گشاید).[۳]

پانویس

  1. اسما و صفات الهى فقط در قرآن، ج۱، ص۴۰۸.
  2. آیت الله جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۲، ص۲۲۷.
  3. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه.

مطالب مرتبط

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.