حضرت نوح علیه السلام
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |
حضرت نوح علیه السلام اولين پيغمبر اولواالعزم است. مطابق با آنچه در قرآن آمده نوح اولین پیامبری است که خداوند او را با كتاب و شريعت فرستاده است. بنابراين، كتاب او اولين كتاب آسمانى است. آن حضرت نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بود اما قومش به او ایمان نیاورده و او را مورد استهزاء قرار داده به او نسبت جنون می دادند تا آن كه در آخر از پروردگار خود يارى طلبيد. نوح پس از امر الهی و با تاييد و تسديد خداوند، مشغول ساخت كشتى شد و پس از اتمام، امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب وطوفان سهمگین صادر شد و به جز افرادى كه مقدر شده بود، همگی هلاك شدند.
محتویات
- ۱ وجه تسميه نوح علیه السلام
- ۲ نسب حضرت نوح علیه السلام
- ۳ حضرت نوح علیه السلام در قرآن
- ۴ دين و شريعت نوح علیه السلام
- ۵ تحمل زحمات طاقت فرساى نوح علیه السلام در كار دعوت
- ۶ مدت زيستن نوح علیه السلام در ميان قومش
- ۷ كشتى سازى نوح علیه السلام
- ۸ نزول عذاب بر قوم نوح و آمدن طوفان
- ۹ پايان يافتن داستان و پياده شدن نوح و همراهانش به زمين
- ۱۰ داستان پسر غرق شده نوح
- ۱۱ حضرت نوح علیه السلام در روايات
- ۱۲ اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت نوح علیه السلام
- ۱۳ پانویس
- ۱۴ منابع
وجه تسميه نوح علیه السلام
حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: اسم حضرت نوح عبدالغفار بوده و جهت آن كه آن حضرت را نوح ناميدند اين بود كه: زياد بر حال خود گريه و نوحه مي كرد.[۱]
مردى شامى از اميرالمؤمنين علیه السلام پرسيد كه اسم نوح چه بود؟ آن حضرت فرمود: اسم نوح (سكن) بود و به اين علت نوح ناميده شد كه او نهصد و پنجاه سال با نوحه و بى تابى قوم خود را به سوى دين حق دعوت مى كرد.[۲]
نسب حضرت نوح علیه السلام
نوح عليه السلام بن لامك بن متوشلخ بن أخنوخ - و هو إدريس عليه السلام - بن يارد بن مهلائيل بن قينان بن أنوش بن شيث بن آدم.[۳]
حضرت نوح علیه السلام در قرآن
نام حضرت نوح علیه السلام 43 بار در قرآن کریم آمده است و یك سوره به نام او اختصاص داده شده است و حدود 114 آيه از آيات قصص قرآنى درباره شخصيت نوح و دعوت او می باشد او نخستین پیامبر اولوالعزم است كه دارای شریعت و كتاب مستقل بوده است.
- «وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِينَ عاماً»: و به راستى، نوح را به سوى قومش فرستاديم پس در ميان آنان 950 سال درنگ كرد... (سوره عنكبوت، آيه 14)
- «وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ»: به نوح وحی شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس از کارهایی که می کردند، غمگین مباش! (سوره هود، آيه 36)
- «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ»: سلام بر نوح در میان جهانیان باد! (سوره صافات، آيه 79)
- «وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا»: نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! (سوره نوح، آيه 26)
بعثت و رسالت نوح علیه السلام بشر بعد از حضرت آدم علیه السلام به صورت يك امت ساده و بسيط زندگى مى كرد و فطرت انسانيت خود را راهنماى زندگى خود داشت، تا آن كه رفته رفته روح استكبار در او پيدا شد و گسترده گشت و در آخر، كارش به استعباد يكديگر انجاميد، بعضى بعض ديگر را تحت فرمان خود گرفتند و زيردستان ما فوق خود را رب خود پنداشتند و همين پندار بذرى بود كه كاشته شد، بذرى كه هر زمان و در هر جا كه كاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد كند، چيزى به جز دين و ثنيت و اختلاف شديد طبقاتى يعنى استخدام ضعفا بوسيله اقويا و برده گرفتن و دوشيدن افراد ذليل بوسيله قدرتمندان را به بار نمى آورد، آرى همه اختلاف ها و كشمكش ها و خونريزي هاى بشر از آنجا آغاز گرديد.
در زمان نوح علیه السلام فساد در زمين شايع گشت و مردم از دين توحيد و از سنت عدالت اجتماعى روي گردان شده و به پرستش بت ها روى آوردند و خداى سبحان نام چند بت آن روز را كه عبارت بودند از "ود"، "سواع"، "يغوث"، "يعوق" و "نسر" در سوره نوح علیه السلام ذكر كرده.
فاصله طبقاتى روز به روز بيشتر شد و آنهايى كه از نظر مال و اولاد قوى تر بودند حقوق ضعفاء را پايمال كردند و جباران، زيردستان را به ضعف بيشتر كشانيده و طبق دلخواه خود بر آنان حكومت كردند. (با استفاده از سوره اعراف، سوره هود و سوره نوح)
در اين زمان بود كه خداى تعالى نوح علیه السلام را مبعوث كرده و او را با كتاب و شريعتى به سوى آنان گسيل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دين توحيد و ترك خدايان دروغين دعوتشان نموده مساوات را در بينشان برقرار سازد. (سوره بقره، آيه 21)
دين و شريعت نوح علیه السلام
به طورى كه از تمامى آيات مربوط به داستان نوح علیه السلام برمى آيد. آن جناب همواره قوم خود را به توحيد خداى سبحان و ترك شرك دعوت مى كرد، و به طورى كه از دو سوره نوح و سوره يونس، و سوره آل عمران آيه 19 برمى آيد آنان را به اسلام مى خواند، و به طورى كه از سوره هود آيه 28 استفاده مى شود از آنان مى خواسته تا امر به معروف و نهى از منكر كنند و نيز همان طور كه از آيه 103 سوره نساء و آيه 8 سوره شورى برمى آيد، نماز خواندن را نيز از آنان مى خواسته و بطورى كه از آيه 151 و 152 سوره انعام برمى آيد رعايت مساوات و عدالت را نيز از آنان مى خواسته و دعوتشان مى كرده به اين كه به فواحش و منكرات نزديك نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا كنند و به طورى كه از آيه 41 سوره هود برمى آيد آن جناب اولين كسى بوده كه مردم را دعوت مى كرده به اين كه كارهاى مهم خود را با نام خداى تعالى آغاز كنند.
تحمل زحمات طاقت فرساى نوح علیه السلام در كار دعوت
از آيات سوره نوح و سوره قمر و سوره مومنون برمى آيد كه آن جناب قوم خود را دائما دعوت مى كرده به اين كه به خداى تعالى و آيات او ايمان بياورند و در اين دعوت منتهاى جد و جهد را به خرج مى داده و شب و روز و آشكارا و پنهان وادارشان مى كرده به اين كه حق را بپذيرند، ولى قومش جز به عناد و تكبر خود نمى افزودند، هر قدر او دعوت خود را بيشتر مى كرده آنان سركشى و كفرشان را بيشتر مى كردند و به جز اهل و اولادش وعده اندكى كه از غير آنان ايمان نياوردند، به طورى كه ديگر از ايمان آوردن سايرين به كلى مايوس گرديد در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شكايت برده و از او طلب نصرت كرد.
مدت زيستن نوح علیه السلام در ميان قومش
از آيات سوره عنكبوت برمى آيد كه آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم او را جز به استهزاء و مسخره كردن و نسبت جنون به او دادن عكس العملى از خود نشان ندادند، آنها وى را متهم مى كردند به اين كه منظورش اين است كه به آقايى و سرورى بر ما دست يابد، تا آن كه در آخر از پروردگار خود يارى طلبيد.
و از آيات سوره هود استفاده مى شود كه بعد از اين استنصار، خداى تعالى به وى وحى كرد كه از قومش به جز آن چند نفرى كه ايمان آورده اند احدى ايمان نمى آورد و آن جناب را درباره قومش تسليت گفت و دلگرمى داد و به طورى كه از آيات سوره نوح استفاده مى شود، نوح علیه السلام قوم خود را به هلاكت و نابودى نفرين كرد و از خداى تعالى خواست تا زمين را از لوث وجود همه آنان پاك كرده و احدى از آنان را زنده نگذارد و بطورى كه از آيات سوره هود برمى آيد خداى تعالى به آن جناب وحى كرد كه زير نظر ما و طبق وحى ما كشتى را بساز.
كشتى سازى نوح علیه السلام
از آيات سوره هود برمى آيد كه خداى تعالى به آن جناب دستور داد تا كشتى را با تاييد و تسديد او بسازد و آن جناب شروع به ساختن آن كرد كه مردم دسته دسته از محل كار آن جناب گذشته و او را مسخره مى كردند، چون كشتى آب مى خواهد و كشتى سازى بايد در لب دريا باشد و آن جناب اين كار را در بيابانى بدون آب انجام مى داد و همين باعث مى شد كه مردم او را مسخره كنند و آن جناب در پاسخشان مى فرمود اگر امروز شما ما را مسخره مى كنيد بزودى خواهيد ديد كه ما شما را مسخره مى كنيم و بزودى خواهيد فهميد كه كسى كه دچار عذاب گردد خوار و ذليل و بيچاره مى شود و عذابى كه مى آيد عذابى است مقيم و غيرقابل زوال و نيز از دو سوره هود و سوره مومنون برمى آيد كه خداى عزوجل براى نزول آن عذاب، علامتى قرار داده بود و آن اين بوده كه آب از تنورى بالا مى زند.
نزول عذاب بر قوم نوح و آمدن طوفان
نوح علیه السلام همچنان كه از سوره هود و مؤمنون استفاده مى شود مشغول ساختن كشتى بود تا اين كه آن را به اتمام رسانيد و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد و آن تنور شروع به جوشيدن كرد، در اين هنگام خداوند متعال به آن جناب وحى فرستاد كه از هر حيوان يك جفت نر و ماده سوار كشتى كند و نيز اهل خود را به جز افرادى كه مقدر شده بود، هلاك شوند يعنى همسرش كه خيانت كار بود و فرزندش كه از سوارشدن امتناع ورزيده بود و نيز همه آنهايى كه ايمان آورده بودند، سوار كند.
و از سوره قمر برمى آيد همين كه آنها را سوار كرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ريزان باز كرد و زمين را به صورت چشمه هايى جوشان بشكافت، آب بالا و پايين براى تحقق دادن امرى كه مقدر شده بود دست به دست هم دادند و نيز از سوره هود استفاده مى شود كه رفته رفته آب زمين را فراگرفت و بالا آمد و كشتى را از زمين كند، كشتى در موجى چون كوه هاى بلند سير مى كرد و طوفان همه مردم روى زمين را فراگرفت و همه را در حالى كه ستمگر بودند، هلاك كرد و خداى تعالى به آن جناب دستور داده بود همين كه در كشتى مستقر شدند خدا را در برابر اين نعمت كه از شر قوم ستمكار نجاتشان داد حمد بگويند و در پياده شدن از او بركت بخواهند و نوح علیه السلام گفت: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (سوره مؤمنون، آيه 28) و نيز گفت: «رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ». (سوره مؤمنون، آيه 29)
پايان يافتن داستان و پياده شدن نوح و همراهانش به زمين
بعد از آن كه طوفان به دليل آيه 77 سوره صافات عالم گير شده و مردم روى زمين همه غرق شدند، خداى تعالى به زمين فرمان داد تا آب خود را ببلعد و به آسمان نيز فرمان داد تا از باريدن بايستد، آب از ظاهر زمين كاسته شد و كشتى بر بالاى كوه جودى قرار گرفت و فرمان «وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ دورى باد بر عليه ستمكاران» صادر شد، آنگاه خداى تعالى به نوح وحى كرد كه: اى نوح! از كشتى پايين آى و با سلامى از ناحيه ما و بركاتى بر تو و امت هايى كه با تواند پياده شو كه بعد از اين طوفان، ديگر هيچ گاه دچار طوفانى عالم گير نخواهند شد چيزى كه هست بعضى از اين نجات يافتگان، امت هايى هستند كه خدا در دنيا از متاع هاى زندگى دنيا برخوردارشان مى كند و سپس عذابى دردناك آنان را فرامى گيرد، پس نوح و همراهان او از كشتى خارج شده و در زمين قرار گرفتند و خدا را به توحيد و اسلام پرستيدند و زمين را به ارث دست به دست به ذريه هاى خود سپردند و خداى سبحان تنها ذريه نوح را باقى گذاشت. (با استفاده از سوره هود و سوره صافات)
داستان پسر غرق شده نوح
نوح علیه السلام هنگامى كه سوار كشتى مى شد ديد كه يكى از پسرانش سوار نشده و علتش اين بوده كه به وعده پدرش مبنى بر اين كه هر كس از سوار شدن تخلف كند غرق خواهد شد ايمان نداشته، وقتى چشم نوح به او افتاد كه در كنارى ايستاده، صدا زد كه اى پسرم بيا با ما سوار شو و با كافران مباش.
پسر دعوت پدر را اين طور رد كرد كه من بزودى به يكى از كوه ها پناه مى برم تا مرا از خطر آب حفظ كند. نوح علیه السلام گفت: امروز هيچ چيزى نمى تواند احدى را از عذاب الهى حفظ كند مگر كسى را كه خدا به او رحم كرده باشد كه منظورش همان كسانى است كه سوار كشتى بودند - پسر نوح به اين پاسخ پدر توجهى نكرد و چيزى نگذشت كه موج، بين پدر و پسر حائل شده و پسر جزء غرق شدگان گرديد.
نوح علیه السلام هيچ احتمال نمى داد كه پسر در باطن دلش كفر پنهان كرده باشد و تاكنون اگر اظهار اسلام مى كرده از باب نفاق بوده باشد، برخلاف همسرش كه نوح از كفر او خبر داشته و بطور قطع اگر پسرش را نيز مانند همسرش كافر مى دانسته هرگز تقاضاى نجات او را نمى كرده، براى اين كه اين خود نوح علیه السلام بود كه از خداى عزوجل درخواست كرد تا ديارى از كفار را زنده نگذارد و بنا بر حكايت قرآن کریم گفته بود: «رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لايَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً»: پروردگارا اين قوم كافر را هلاك كن و ديارى از ايشان را بر روى زمين باقى مگذار، كه اگر ايشان را باقى بگذارى بندگان پاك و باايمانت را گمراه مى كنند و فرزندى هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمى رسد. (سوره نوح، آيه 26 و 27)
و نيز خود او بوده كه به حكايت قرآن در دعايش گفته بود: «فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»: بارالها! بين من و قوم، حكم فرما و به ما گشايشى عطا كن و من و مؤمنانى كه با من همراهند از شر قوم نجات ده. (سوره شعراء، آيه 118) و چگونه ممكن است خود او با آگاهى از كفر باطنى پسرش مع ذلك نجات او را از خدا بخواهد؟ با اين كه قبلا فرمان خداى تعالى را شنيده بود كه فرمود: «وَ لاتُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ». (سوره هود، آيه 37)
نوح علیه السلام با حائل شدن موج بين او و فرزندش و در حالى كه بى خبر از كفر باطنى پسرش بود دچار اندوهى شديد شد و پروردگار خود را چنين نداء كرد كه: "رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ" پروردگارا اين پسر من از اهل من است و وعده تو، به اين كه اهل مرا نجات دهى حق است و تو احكم الحاكمينى يعنى حكمت از حكم هر حاكم ديگرى متقن تر است، و تو در قضايى كه مى رانى جور و ستم نمى كنى و حكمت ناشى از جهل به مصالح واقعى نيست، بنابراين لطف كن و به من خبر ده كه واقعيت فرزند من چيست و با اين كه او اهل من است چرا مستوجب عقاب شده است؟
در اين جا عنايت الهى شامل حال نوح شد، و نگذاشت به طور صريح درخواست نجات فرزند خود را كند، - و يا به عبارت ديگر درخواستى كند كه به واقعيت آن علمى ندارد - خداى تعالى در پاسخش به وى وحى فرستاد كه اى نوح پسر تو اهل تو نيست، او عمل غيرصالحى است، پس زنهار كه مبادا با من درباره نجات او روبرو شوى و درخواست نجات او را بكنى، كه اگر چنين درخواستى كنى درخواستى كرده اى كه به واقعيت آن آگاهى ندارى و من تو را پند مى دهم كه مبادا از جاهلان باشى.
بعد از اين وحى، نوح علیه السلام از واقع امر آگاه شد و به پروردگارش ملتجى گشت كه: پروردگارا من پناه مى برم به تو از اين كه از تو چيزى بخواهم كه علمى به واقعيت آن ندارم، و از تو درخواست مى كنم كه عنايت شامل حالم بشود و با مغفرتت مرا بپوشانى، و با رحمتت بر من عطوفت كنى، كه اگر غير اين كنى از زيانكاران خواهم شد.[۴]
حضرت نوح علیه السلام در روايات
- پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: مَثَل اهل بيت من، مثل كشتي نوح است كه هر كس سوارش شد نجات يافت و هر كس كه از آن بازماند غرق گشت.[۵]
- و به سند معتبر از حضرت امام باقر عليه السلام منقول است كه: در مسجد كوفه هزار و هفتاد پيغمبر نماز كرده اند و در آن هست عصاى موسى و درخت كدو و انگشتر سليمان و از آن جوشيد تنور نوح و كشتى نوح در آنجا تراشيده شد و آن بهترين جاهاى بابل است.[۶]
- و به سند معتبر از امام رضا عليه السلام منقول است كه: چون نوح در كشتى سوار شد حق تعالى بسوى او وحى فرمود: اى نوح! اگر بترسى از غرق شدن هزار مرتبه لا اله الا الله بگو پس نجات از من بطلب تا نجات دهم تو را و هر كه با تو ايمان آورده است، پس چون نوح و هر كه با او بود در كشتى درست نشستند و بادبان ها را بلند كردند باد تندى بر كشتى وزيد و نوح از غرق شدن ترسيد و باد پيشى گرفت و نتوانست كه هزار مرتبه لا اله الا اللّه بگويد، پس به زبان سريانى گفت: «هلوليا الفا الفا يا ماريا اتقن»، پس اضطراب كشتى تخفيف يافت و كشتى به راه افتاد.
پس نوح گفت: آن سخنى كه خدا مرا به آن از غرق نجات بخشيد سزاوار است كه از من جدا نشود، پس در انگشترش نقش كرد «لا اله الا اللّه الف مرة يا رب اصلحني» كه ترجمه آن كلام سريانى است به عربى، و به لغت فارسى معنى اش اين است: «لا اله الا الله مى گويم هزار مرتبه، پروردگارا! مرا به اصلاح آور».[۷]
- به سندهاى موثق و غير آن از حضرت امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام منقول است: در تفسير آن آيه كه حق تعالى فرموده است كه در وصف نوح عليه السلام إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً كه ترجمه اش اين است كه: «به تحقيق كه بود نوح بنده اى بسيار شكركننده»، فرمودند: براى اين آن حضرت را عبد شكور ناميدند كه در صبح و شام اين دعا را مى خواند: «اللهم اني اشهدك انه ما اصبح او امسى بي من نعمة او عافية في دين او دنيا فمنك وحدك لاشريك لك، لك الحمد بها علي ولك الشكر بها علي حتى ترضى و بعد الرضا».[۸]
- امام صادق علیه السلام فرموند: حضرت نوح بعد از فرود آمدن از كشتی، پنجاه سال - به نقلی پانصد سال - عمر كرد و در اواخر عمر، جبرئیل به او نازل شد و گفت: «ای نوح نبوت خود را به پایان رساندی و ایام عمرت سپری شد اسم اكبر و میراث علم و آثار علم نبوت را كه همراه تو است به پسرت «سام» واگذار كن زیرا من زمین را بدون حجت و عالِم آگاه و مطیع كه پس از تو الگوی نجات مردم تا عصر پیامبر بعد باشد قرار نمی دهم. سنت من این است كه برای هر قومی، هادی و راهنمایی برگزینم تا سعادتمندان را به سوی حق هدایت كند و كامل كننده حجت برای متمردان تیره بخت باشد.
حضرت نوح علیه السلام این فرمان را اجرا كرد، و «سام» را وصی خود قرار داد. همچنین فرزندان و پیروانش را به آمدن پیامبری به نام حضرت هود علیه السلام بشارت داد و وصیت كرد وقتی هود علیه السلام ظهور كرد از او پیروی كنید، و نیز وصیت نمود هر سال یك بار وصیتنامه را بگشایند و بخوانند و همان روز را روز عید خود قرار دهند.[۹]
- امام صادق علیه السلام فرموند: هنگامی كه عزرائیل نزد نوح علیه السلام برای قبض روح آمد نوح در برابر تابش آفتاب بود، عزرائیل سلام كرد، نوح علیه السلام جواب سلام او را داد و پرسید: برای چه به این جا آمدهای؟ عزرائیل گفت: آمدهام روح تو را قبض كنم.
نوح علیه السلام فرمود: اجازه بده از آفتاب به سایه بروم، عزرائیل اجازه داد و نوح علیه السلام به سایه رفت، سپس نوح این سخن عبرت آمیز را به عزرائیل گفت: ای فرشته مرگ آن چه در دنیا زندگی نمودم، به قدری زود گذشت كه همانند آمدن من از آفتاب به سایه بود، اكنون مأموریت خود را در مورد قبض روح من انجام بده. عزرائیل نیز روح حضرت نوح را قبض كرد.[۱۰]
اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت نوح علیه السلام
حضرت نوح علیه السلام اولين پيغمبر اولواالعزم و از بزرگان انبياء علیهم السلام است، كه خداى عزوجل او و ساير انبياء اولواالعزم را بر تمامى بشر مبعوث كرده و با كتاب و شريعت فرستاده است، بنابراين، كتاب او اولين كتاب آسمانى است كه مشتمل بر شرايع الهى است و شريعت او نيز اولين شريعت خدايى مى باشد.
و آن جناب پدر دوم نسل حاضر بشر است، چون تمامى افراد بشر امروز از طرف پدر و مادر به آن جناب منتهى مى شوند و همه ذريه آن حضرتند كه قرآن کریم درباره اش فرمود: «وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ»: و نژاد و اولاد او را در روى زمين باقى گذاشتيم. (سوره صافات، آيه 77) و آن جناب پدر بزرگ همه انبياء است، غير حضرت آدم و حضرت ادریس علیهم السلام، و خداى تعالى در اين باب فرموده: «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ» و در ميان آيندگان براى او نام نيكويى قرار داديم. (سوره صافات، آيه 78)
و آن جناب اولين پيغمبرى بوده كه باب تشريع احكام و كتاب و شريعت را گشوده و فتح نمود و علاوه بر طريق وحى، با منطق عقل و طريق احتجاج با مردم صحبت كرد، بنابراين آن جناب ريشه و منشا دين توحيد در عالم است و بر تمامى افراد موحد عالم كه تاكنون آمده و تا قيامت خواهند آمد منت داشته و همه مرهون اويند و به همين جهت است كه خداى عزوجل او را به سلامى عام اختصاص داده و هيچ كس ديگر را در آن سلام شريك وى نساخت و فرمود: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ»: سلام بر نوح در همه ادوار عالم بشريت تا روز قيامت. (سوره صافات، آيه 79)
و باز به همين جهت است كه خداى عزوجل او را از همه عالميان برگزيد و از نيكوكارانش شمرد. (سوره انعام، آيه 84 و سوره صافات، آيه 80) و او را عبدى شكور خواند. (سوره اسراء آيه 3»، و او را از بندگان مؤمن خود دانست. (سوره صافات، آيه 81)، و او را عبدى صالح خواند. (سوره تحريم، آيه 10)
و آخرين دعايى كه خداى تعالى از آن جناب نقل فرموده اين است كه به درگاه پروردگارش عرضه داشت: «رَبِّ اغْفِرْلِي وَلِوالِدَيَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَ لاتَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً»: بارالها! مرا و پدر و مادرم را و عموم كسانى كه با داشتن ايمان به خانه من درمى آيند و عموم مؤمنين و مؤمنات را بيامرز و درباره ستمگران به جز تبار و هلاكت ميفزا.(سوره نوح، آيه 28)[۱۱]
پانویس
- ↑ علل الشرائع (ترجمه مسترحمى)، ص70.
- ↑ قصص الأنبياء (قصص قرآن)(فاطمه مشايخ)، ص112.
- ↑ أنساب الأشراف (احمد بن يحيى بلاذرى )، ج1، ص3.
- ↑ ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج10، ص371.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج23، ص120.
- ↑ نهج الفصاحة (ابوالقاسم پاينده)، ص714.
- ↑ حيوة القلوب (علامه مجلسى)، ج1، ص246.
- ↑ حيوة القلوب (علامه مجلسى)، ج1، ص250.
- ↑ بحارالانوار (علامه مجلسى)، ج11، ص288ـ289.
- ↑ امالى شيخ صدوق (ترجمه كمره اى) ص: 511.
- ↑ ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج10، ص376.
منابع
- علل الشرائع - ترجمه مسترحمى، سيد هدايت الله مسترحمى؛ تهران: كتاب فروشى مصطفوى، ششم، 1366 ش.
- قصص الأنبياء؛ فاطمه مشايخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، 1381 ش.
- أنساب الأشراف، احمد بن يحيى بلاذرى؛ بیروت: دارالفكر، اول، 1417.
- ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش.
- بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
- نهج الفصاحة، ابوالقاسم پاينده؛ تهران: دنياى دانش، چهارم، 1382 ش.
- حيوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، 1384 ش.
- امالى شيخ صدوق - ترجمه كمره اى، محمدباقر كمره اى؛ تهران، اسلاميه، ششم، 1376 ش.