غزوه تبوک: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{خوب}} | |
− | + | «[[غزوات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله|غزوه]] تبوک» نام آخرین غزوه [[پیامبر اسلام]] (صلى الله علیه و آله) در سال نهم هجری به منظور دفع توطئهها و تهاجمات احتمالی رومیان در منطقه «تبوک» است، که البته در نهایت جنگی رخ نداد. تعدادی از آیات [[سوره توبه]] در رابطه با این غزوه و رفتار [[منافقان]] نازل شده است. | |
− | + | [[پرونده:Tabok.jpg|بندانگشتی|غزوه تبوک]] | |
+ | ==موقعیت جغرافیایی تبوک== | ||
+ | این ناحیه از غرب به دریای سرخ و از شمال به کشور [[اردن]] و از شرق به دو منطقه جوف و حائل و از جنوب به منطقه [[مدینه]] محدود می شود.<ref>الموسوعة العربیة العالمیة ، ذیل مادّه ؛ قثامی ، ج ۱، ص ۸۵</ref> بعضی مورخان و جغرافیدانان مسلمان، تبوک را جزو سرزمین [[شام]]<ref>بلاذری ، ص ۶۷؛ بکری ، ج ۱، ص ۳۰۳</ref> و بعضی دیگر آن را جزو قلمرو [[حجاز]] شمرده اند.<ref>جوادعلی ، ج ۱، ص ۱۶۷؛ کحّاله ، ص ۱۳۱</ref> [[یاقوت حموی]] آن را جزو هر دو سرزمین ذکر کرده است. اختلاف نظر مورخان اسلامی بدان سبب است که این ناحیه در میان راه شام به حجاز قرار گرفته.<ref>ابن رسته ، ص ۱۸۳؛ ابن خرداذبه ، ص ۱۵۰</ref> | ||
− | == | + | ==علت وقوع غزوه تبوک== |
− | |||
− | + | پیش از جنگ تبوک، در جریان [[جنگ موته|موته]]، یک اقدام نسبتاً محدود صورت گرفت که حاصلى دربر نداشت. اکنون پس از [[فتح مکه|فتح مکه]] لازم بود تا سپاهى عظیم بدان سوى حرکت کرده و حضور قاطع حجاز اسلامى را در شامات به نمایش بگذارد. | |
− | |||
− | |||
− | گروهى از مردم انباط <ref> انباط، | + | گروهى از مردم انباط<ref> انباط، ساکنان نواحى نزدیک شام و باتلاقهاى خشک شده که به عبارت دیگر آنها را ساقطه هم مىگویند</ref> در دوره [[جاهلیت|جاهلى]] و بعد از [[اسلام]] به [[مدینه|مدینه]] آرد سپید و روغن مى آوردند. چون این گروه فراوان به مدینه مىآمدند مسلمانان تقریبا همه روزه از اخبار [[شام]] اطلاع داشتند. گروهى از ایشان به مدینه آمدند و خبر آوردند که هرقل خواروبار سالیانه یاران خود را پرداخت کرده و سپاهیان فراوانى در شام گرد آورده است و قبائل لخم و جذام و غسّان و عامله را هم با خود همراه ساخته و آماده شده اند و پیشاهنگان خود را به بلقاء گسیل داشته و آنجا اردو زده اند و هرقل هم در حمص باقى مانده است. این موضوع را دیگران به آنها گفته بودند و آنها هم به مسلمانان گفتند. |
− | + | چنین خبرى براى مسلمانان که در برابر سپاهیان شام، نیروى اندکى داشتند تا اندازهاى نگران کننده بود. آنان مىبایست به تناسب، سپاه بزرگى فراهم آورند و طبعا چنین اقدامى نمىتوانست در پنهانى صورت گیرد.<ref>کعب بن مالک مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در غزوات گذشته خبر مربوط به مقصد را پنهان نگاه مىداشت اما این بار چنین نکرد زیرا سفرى دشوار بود و مردم مىبایست خود را آماده مىکردند. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۶۷؛ المنصف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۴۲۲؛ المغازى، ج ۳، ص ۹۹۰</ref> [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (صلى الله علیه و آله و سلم) نمایندگانى را به مناطق مختلف و از جمله [[مکه]] فرستادند تا مردم را براى این سفر آماده کنند. آن حضرت مقصد را بیان کرد و به عنوان یک تکلیف شرعى از مسلمانان خواست تا در آن شرکت کنند. | |
− | |||
− | صرف نظر از آنچه مربوط به جنگ با | + | ==وقایع مرتبط با غزوه تبوک== |
+ | صرف نظر از آنچه مربوط به جنگ با رومیان مى شد، غزوه تبوک از جهاتى یک آزمایش براى مسلمانان و آشکار کردن منویات باطنى آنان بود. دلیلش نیز آن بود که سفر مزبور در فصلى بسیار گرم، در راهى بسیار طولانى و با وجود مشتقات فراوان، و درست در زمان رسیدن محصولات و وقتى بود که مردم علاقه مند بودند تا زیر سایه درختانشان بنشینند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۵۱۶</ref> مشکل سفر تا به آنجا بود که، به حق آن را «جیش العسره» نامیدند. | ||
− | + | ===نافرمانی برخی مسلمانان=== | |
+ | زمانى که بسیج عمومى اعلام گردید، اعتراض برخى از مسلمانان ضعیف الایمان آغاز شد. در آن میان، [[منافقان]] که اکنون بیش از هر زمان دیگر بودند فعال شدند. بهانه جویان براى رفع مسئولیت از خویش، انواع بهانه ها را مطرح کردند و کوشیدند تا به نحوى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) اجازه ماندن در مدینه را بگیرند. | ||
− | + | در این میان گروهى از منافقین مدینه مى گفتند: شما فکر نکنید این جنگ مانند دیگر جنگها باشد؛ لشکر روم است و یک تن از شما را زنده نگذارند و حتى این خیال را بسر مى پروراندند که چون [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] (صلی الله علیه و آله و سلم) شکست خورد، مدینه را به تصرف درآورند و بستگان رسول و دیگر مسلمانان را از شهر برانند. | |
− | |||
− | در | + | همچنین رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) خبر یافتند که: مردمى از منافقان در خانه «سویلم» [[یهود|یهودى]] فراهم مى شوند و مردم را از کار آماده شدن براى سفر [[جهاد]] بازمى دارند، پس «[[طلحة بن عبیدالله|طلحة بن عبیداللّه]]» را با چند نفر از أصحاب بر آنان فرستاد و او را فرمود که: |
+ | خانه سویلم را بر سر آنان آتش بزند، طلحه چنان کرد و «ضحّاک بن خلیفه» خود را از پشت بام بینداخت و پاى او بشکست و همراهانش نیز چنان کردند و گریختند.<ref>سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۱۶۰</ref> | ||
− | تعدادی از | + | تعدادی از آیات [[سوره توبه]] روحیه حاکم بر مسلمانان را در این دوره که سالهاى آخر حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است نشان مى دهد. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از روى دلسوزى به آنان اجازه ماندن داد. |
− | + | [[آیه 118 سوره توبه|آیه ۱۱۸ سوره توبه]] نیز اشاره به سه نفر از [[صحابه|اصحاب]] رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) دارد که به هیچ روى انتظار تخلّف از آنان نبود. یکى از آنان کعب بن مالک شاعر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در جنگ ها بود که بارها به اطاعت محض از دستورات رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) افتخار کرده بود. دو نفر دیگر مرارة بن ربیع و هلال بن امیه بودند. اینان حتى پس از اصرار رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) راضى به رفتن نشدند و رسول خدا طبق دستور خداوند که فرموده بود تا از آنان اعراض شود، در بازگشت، به هیچ روى با آنان هم سخن نشدند. به دیگر مؤمنان نیز دستور داده شد تا از آنها دورى کنند. اینان در شمار [[منافقان]] نبودند بلکه تنها از روى بى توجهى به فرمان رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و دنیا طلبى چنین کردند. پس از بازگشت رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان، آنان به اجبار به کوهها پناه بردند. خانواده ایشان، غذا برایشان مىبردند، اما با آنها سخن نمىگفتند تا آن که خداوند [[توبه]] آنان را پذیرفت<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۷۹؛ المغازى، ج ۳، صص ۱۰۵۳- ۱۰۵۲؛ المصنف، ابن ابى شبیه، ج ۷، ص ۴۲۳؛ کعب مىگوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور داده بود که« لایکلمنا احد و لا یسلم علینا احد و لایرد علینا سلام» این وضعیت چهل روز به طول انجامید.</ref>: «وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» ﴿توبه، ١١٨﴾ «و نیز خدا پذیرفت توبه آن سه تن را که از جنگ تخلّف کرده بودند تا آنگاه که زمین با همه گشادیش بر آنها تنگ شد و جان در تنشان نمىگنجید و خود دانستند که جز خداوند هیچ پناهگاهى که بدان روى آورند ندارند. پس خداوند توبه آنان را بپذیرفت تا به او باز آیند، که توبه پذیر و مهربان است.» | |
− | رسول خدا ( | ||
− | |||
− | + | اما در مقابل، کسانى هم مجاز به ماندن در مدینه بودند، اینان عبارت بودند از ناتوانان، مریضان و نیز کسانى که نمىتوانستند هزینه سفر خویش را تأمین کنند. گروهى از این افراد، از این که توان رفتن نداشتند به شدت ناراحت بودند. خداوند در آیات ۹۲-۹۱ [[سوره توبه|توبه]]، درباره ایشان مى فرماید: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَىٰ وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجِدُوا مَا ینْفِقُونَ» بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزی برای هزینه کردن [در راه جهاد] نمی یابند، گناهی نیست [که در جهاد شرکت نکنند] در صورتی که [در پشت جبهه با اعمال و گفتارشان] برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند [و از این طریق به حمایت رزمندگان برخیزند]؛ آری، بر نیکوکاران [معذور] هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است * و نیز بر آنان که نزد تو آمدند تا ساز و برگ نبردشان دهى، و تو گفتى که سازو برگى ندارم، و آنها براى خرج کردن هیچ نیافتند و اشک ریزان و محزون بازگشتند، گناهى نیست. خشم و عذاب خدا بر کسانى است که در عین توانگرى از تو رخصت مى خواهند و بدان خشنودند که با خانه نشینان در خانه بمانند. خدا دلهایشان را مُهر بر نهاده است که نمى دانند. | |
− | |||
− | + | به هر روى پس از تبلیغ فراوان، حدود سى هزار نفر که به همراهشان ده هزار اسب بود آماده حرکت سمت تبوک شدند.<ref> المغازى، ج ۳، ص ۱۰۰۲</ref> | |
− | |||
− | + | ===جانشینی حضرت علی در مدینه=== | |
+ | رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، [[حضرت على]] علیه السلام را به جاى خویش در [[مدینه|مدینه]] بگماشت و رهسپار تبوک گشت؛ اما منافقان ساکت نماندند و شایع ساختند که پیغمبر از این جهت «على» را با خود نبرد که از او کدورتى به دل داشت. على علیه السلام شتابان از شهر بیرون شد و در منزل «جرف»، به رسول خدا پیوست و ماجرا را به حضور ایشان معروض داشت. | ||
− | + | پیغمبر او را به برگشت امر نمود و در حضور اصحاب این جمله به وى فرمود: «أما ترضى أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ أنّه لا نبىّ بعدى»؛ (دوست ندارى که تو نسبت به من به منزله [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] باشى نسبت به [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]]، با این تفاوت که تو پیغمبر نیستى زیرا پس از من پیغمبرى نباشد؟). از این رو حدیث مزبور به نام [[حدیث منزلت]] مشهور شد.<ref>محمد بن سلیمان کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام، ج۱، ص۴۹۹ـ۵۴۲، چاپ محمدباقر محمودی، قم ۱۴۱۲.</ref> | |
− | به | ||
− | === | + | ===مسجد ضرار=== |
− | حضرت رسول | + | آیات دیگرى از [[سوره توبه]] درباره «[[مسجد ضرار]]» است. زمانى که [[مسجد قبا]] به دست اصحاب [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله و بنى عمرو بن عوف ساخته شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هر از چندى در آن [[نماز]] مى گزارد، بنى غنم بن عوف نیز از روى [[نفاق]] و [[حسد|حسادت]] مسجدى در کنار مسجد قبا ساختند و از آن حضرت خواستند تا در آن نماز بخواند. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که آماده حرکت به سوى تبوک بود، فرمود: پس از بازگشت چنین خواهد کرد. اما خداوند آن حضرت را از نماز خواندن در [[مسجد]] مزبور که نامش را «ضرار» گذاشت نهى کرده و فرمود: «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کفْراً وَ تَفْرِیقاً بَینَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»، خدا شهادت دهد، آنها که مسجدى مىسازند تا به مؤمنان زیان رسانند و میانشان کفر و تفرقه اندازند و تا براى کسانى که مىخواهند با خدا و پیامبرش جنگ کنند کمینگاهى باشد، آنگاه سوگند مىخورند که ما را قصدى جز نیکوکارى نبوده است، دروغ مىگویند. هرگز در آن مسجد نماز مگزار، مسجدى که از روز نخست بر پرهیزگارى بنیان شده [مسجد قبا] شایستهتر است که در آنجا نماز کنى. در آنجا مردانى هستند که دوست دارند پاکیزه باشند، زیرا خدا پاکیزگان را دوست دارد.» رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در بازگشت دستور داد تا آن مسجد را به آتش کشیدند.<ref> المغازى، ج ۳، ص ۱۰۴۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۵۳۰</ref> |
− | + | ===ماجرای ابوذر غفاری=== | |
+ | در میانه راه [[ابوذر غفاری|ابوذر]] بخاطر ضعف شترش از راه ماند و پس از چند روز با پاى پیاده خود را به [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم رساند. برخى گفته بودند که ابوذر از سپاه تخلّف کرده است. با رسیدن او رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: ابوذر تنها راه مىرود، تنها مىمیرد و تنها مبعوث مى شود.<ref> المغازى، ج ۳، ص ۱۰۰۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۵۲۴</ref> | ||
− | == | + | ===سوءاستفاده تبلیغی منافقان=== |
− | + | در یکى از منازل شتر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) که نامش «قصواء» بود گم شد. [[نفاق|منافقان]] گفتند: آیا او گمان مى کند رسول خداست و از آسمان خبر مى دهد و نمى داند شترش کجاست؟ | |
− | + | اندکى بعد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یکى از منافقان چنین گفته؛ آنچه من مى دانم همان است که خداوند به من تعلیم داده، اکنون شتر من در فلان شِعْب است و افسارش بر درختى در آنجا مانده.<ref> المغازى، ج ۳، ص ۱۰۱۰؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۵۲۳</ref> | |
− | |||
− | === | + | ===حضور پیامبر در منطقه تبوک=== |
− | + | رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به مدت بیست روز در منطقه تبوک ماند و پس از آن بدون آن که برخوردى با دشمن روى دهد به [[مدینه|مدینه]] بازگشت. | |
− | + | در مدتى که آن حضرت در تبوک بود، [[سریه|سریه اى]] را به سوى منطقه [[دومة الجندل]]<ref> منطقهاى است در شمال کشور سعودى با فاصله ۴۵۰ کیلومترى از تمیاء</ref> اعزام کردند. حاکم آن ناحیه اکیدِر بن عبدالملک از قبیله کنده، وابسته به شاهان غسّانى [[شام]] و [[نصرانی|نصرانى]] مذهب بود. [[خالد بن ولید|خالد]] موفق شد اکیدر را نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بیاورد،<ref> المغازى، ج ۳، ص ۱۰۲۷؛ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۶۶؛ این نقل مىگوید که خالد اکیدر را در مدینه نزد آن حضرت آورد. </ref> پس از آن نامه اى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) براى مردمان دومة الجندل نوشته شد. | |
− | در | ||
− | + | از سوى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) براى مردمان «جرباء»، «مقنا» و «أذرُح» نیز معاهده اى نوشته و قرار بر آن شد تا در برابر گرفتن تأمین از رسول خدا، در [[ماه رجب|رجب]] هر سال یکصد دینار به آن حضرت بپردازند.<ref>المغازى، ج ۳، ص ۱۰۳۲ </ref> | |
− | + | بدین ترتیب رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ضمن غزوه تبوک توانست تا با قبایل عرب [[مسیحیت|مسیحى]] نواحى جنوبى شامات ارتباط برقرار کرده و معاهداتى را از موضع برتر با آنان امضا کند. در این غزوه هر چند جنگى رخ نداد ولى این سفر فوایدی به همراه داشت از جمله: | |
− | رسول خدا (صلى الله | ||
− | در | + | *نمایش شوکت [[اسلام]] و فداکارى مسلمین و آمادگى آنها در آن شرایط در برابر روم، بزرگترین دشمن مسلمانان؛ |
+ | *برافتادن نقاب [[نفاق]] از چهره برخى مسلمان نماها؛ | ||
+ | *[[معجزه|معجزاتى]] که از حضرت در آن سفر به وقوع پیوست و مزید [[ایمان|ایمان]] مؤمنان شد و در تاریخ به ثبت رسید. | ||
− | + | ===ماجرای اصحاب عقبه=== | |
+ | در بازگشت [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (صلی الله علیه و اله و سلم) از تبوک به [[مدینه]]، [[منافقان|منافقانى]] که همراه بودند تصمیم گرفتند که در گردنه میان تبوک و مدینه (عقبه هرشى) شبانه رسول خدا را از بالاى شترش دراندازند تا در میان دره افتد و کشته شود. | ||
− | + | واقدی می نویسد: «در راه بازگشت گروهى از منافقان نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) مکر کردند و تصمیم گرفتند که آن حضرت را از بالاى گردنه کوه به زمین بیندازند. چون پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) به گردنه رسید آنها هم خواستند که همراه ایشان باشند. تصمیم آنها به پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) خبر داده شد، و به مردم فرمود: از پایین گردنه عبور کنید که هم آسانتر و هم گشادهتر است. و مردم از پایین گردنه راه را پیمودند، ولى رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) از راه گردنه عبور فرمود و به [[عمار بن یاسر]] دستور فرمود زمام شتر را در دست گیرد و جلو حرکت کند و به [[حذیفه|حذیفة بن الیمان]] دستور فرمود مواظب باشد و از پشت سر حرکت کند. | |
− | + | در همان موقع که رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) بر فراز گردنه حرکت مى کرد صداى نفس منافقان را شنید که آهنگ او کرده بودند. پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) خشمگین شد و به حذیفه دستور داد تا آنها را دور گرداند. حذیفه به جانب ایشان برگشت و با چوبى که در دست داشت شروع به زدن به صورت مرکوبهاى آنها کرد. آنها هم که گمان برده بودند رسول خدا از مکرشان آگاه شده است به سرعت از گردنه پایین آمدند و خود را میان مردم انداختند. | |
− | در | + | حذیفه هم برگشت و پیش رسول خدا آمد و همراه آن حضرت حرکت کرد. چون پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) از گردنه بیرون آمد و مردم فرود آمدند پیامبر (ص) به حذیفه فرمود: آیا کسى از سوارانى را که راندى شناختى؟ گفت: اى رسول خدا، شتر فلان کس و فلان را شناختم...».<ref> المغازى/ترجمه،متن،ص:۷۹۴-۷۹۳</ref> |
− | + | شمار افرادى که قصد داشته اند در گردنه نسبت به پیامبر سوء قصد کنند سیزده نفر بوده است که پیامبر (ص) نامهاى ایشان را به حذیفه و عمار فرموده است.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۷۹۵</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | شمار افرادى | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * سید مصطفی حسینی | + | |
− | *مغازى | + | *فرهنگ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی. |
− | * | + | *مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر، واقدى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش. |
− | * | + | *الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى، دار الحدیث، قم، ۱۴۲۶. |
− | * دانشنامه جهان | + | *سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۸۳ش. |
− | * محمد | + | *[[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، مدخل "غزوه تبوک" از علی بهرامیان. |
+ | *محمد ابراهیم آیتی، چکیده تاریخ پیامبر اکرم (ص)، انتشارات سمت، پاییز ۱۳۷۸. | ||
{{غزوات پیامبر اکرم}} | {{غزوات پیامبر اکرم}} | ||
+ | {{شناختنامه رسول خدا (ص)}} | ||
[[رده:جنگ های صدر اسلام]] | [[رده:جنگ های صدر اسلام]] | ||
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]] | [[رده:غزوات پیامبر اکرم]] | ||
[[رده:سال ۹ هجری قمری]] | [[رده:سال ۹ هجری قمری]] | ||
+ | [[رده: مقاله های مهم]] | ||
+ | |||
+ | {{سنجش کیفی | ||
+ | |سنجش=شده | ||
+ | |شناسه= خوب | ||
+ | |عنوان بندی مناسب= خوب | ||
+ | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب | ||
+ | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب | ||
+ | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب | ||
+ | |جامعیت= خوب | ||
+ | |رعایت اختصار= خوب | ||
+ | |سیر منطقی= خوب | ||
+ | |کیفیت پژوهش= خوب | ||
+ | |رده= دارد | ||
+ | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۴
«غزوه تبوک» نام آخرین غزوه پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) در سال نهم هجری به منظور دفع توطئهها و تهاجمات احتمالی رومیان در منطقه «تبوک» است، که البته در نهایت جنگی رخ نداد. تعدادی از آیات سوره توبه در رابطه با این غزوه و رفتار منافقان نازل شده است.
محتویات
موقعیت جغرافیایی تبوک
این ناحیه از غرب به دریای سرخ و از شمال به کشور اردن و از شرق به دو منطقه جوف و حائل و از جنوب به منطقه مدینه محدود می شود.[۱] بعضی مورخان و جغرافیدانان مسلمان، تبوک را جزو سرزمین شام[۲] و بعضی دیگر آن را جزو قلمرو حجاز شمرده اند.[۳] یاقوت حموی آن را جزو هر دو سرزمین ذکر کرده است. اختلاف نظر مورخان اسلامی بدان سبب است که این ناحیه در میان راه شام به حجاز قرار گرفته.[۴]
علت وقوع غزوه تبوک
پیش از جنگ تبوک، در جریان موته، یک اقدام نسبتاً محدود صورت گرفت که حاصلى دربر نداشت. اکنون پس از فتح مکه لازم بود تا سپاهى عظیم بدان سوى حرکت کرده و حضور قاطع حجاز اسلامى را در شامات به نمایش بگذارد.
گروهى از مردم انباط[۵] در دوره جاهلى و بعد از اسلام به مدینه آرد سپید و روغن مى آوردند. چون این گروه فراوان به مدینه مىآمدند مسلمانان تقریبا همه روزه از اخبار شام اطلاع داشتند. گروهى از ایشان به مدینه آمدند و خبر آوردند که هرقل خواروبار سالیانه یاران خود را پرداخت کرده و سپاهیان فراوانى در شام گرد آورده است و قبائل لخم و جذام و غسّان و عامله را هم با خود همراه ساخته و آماده شده اند و پیشاهنگان خود را به بلقاء گسیل داشته و آنجا اردو زده اند و هرقل هم در حمص باقى مانده است. این موضوع را دیگران به آنها گفته بودند و آنها هم به مسلمانان گفتند.
چنین خبرى براى مسلمانان که در برابر سپاهیان شام، نیروى اندکى داشتند تا اندازهاى نگران کننده بود. آنان مىبایست به تناسب، سپاه بزرگى فراهم آورند و طبعا چنین اقدامى نمىتوانست در پنهانى صورت گیرد.[۶] رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) نمایندگانى را به مناطق مختلف و از جمله مکه فرستادند تا مردم را براى این سفر آماده کنند. آن حضرت مقصد را بیان کرد و به عنوان یک تکلیف شرعى از مسلمانان خواست تا در آن شرکت کنند.
وقایع مرتبط با غزوه تبوک
صرف نظر از آنچه مربوط به جنگ با رومیان مى شد، غزوه تبوک از جهاتى یک آزمایش براى مسلمانان و آشکار کردن منویات باطنى آنان بود. دلیلش نیز آن بود که سفر مزبور در فصلى بسیار گرم، در راهى بسیار طولانى و با وجود مشتقات فراوان، و درست در زمان رسیدن محصولات و وقتى بود که مردم علاقه مند بودند تا زیر سایه درختانشان بنشینند.[۷] مشکل سفر تا به آنجا بود که، به حق آن را «جیش العسره» نامیدند.
نافرمانی برخی مسلمانان
زمانى که بسیج عمومى اعلام گردید، اعتراض برخى از مسلمانان ضعیف الایمان آغاز شد. در آن میان، منافقان که اکنون بیش از هر زمان دیگر بودند فعال شدند. بهانه جویان براى رفع مسئولیت از خویش، انواع بهانه ها را مطرح کردند و کوشیدند تا به نحوى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) اجازه ماندن در مدینه را بگیرند.
در این میان گروهى از منافقین مدینه مى گفتند: شما فکر نکنید این جنگ مانند دیگر جنگها باشد؛ لشکر روم است و یک تن از شما را زنده نگذارند و حتى این خیال را بسر مى پروراندند که چون پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکست خورد، مدینه را به تصرف درآورند و بستگان رسول و دیگر مسلمانان را از شهر برانند.
همچنین رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) خبر یافتند که: مردمى از منافقان در خانه «سویلم» یهودى فراهم مى شوند و مردم را از کار آماده شدن براى سفر جهاد بازمى دارند، پس «طلحة بن عبیداللّه» را با چند نفر از أصحاب بر آنان فرستاد و او را فرمود که: خانه سویلم را بر سر آنان آتش بزند، طلحه چنان کرد و «ضحّاک بن خلیفه» خود را از پشت بام بینداخت و پاى او بشکست و همراهانش نیز چنان کردند و گریختند.[۸]
تعدادی از آیات سوره توبه روحیه حاکم بر مسلمانان را در این دوره که سالهاى آخر حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است نشان مى دهد. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از روى دلسوزى به آنان اجازه ماندن داد.
آیه ۱۱۸ سوره توبه نیز اشاره به سه نفر از اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) دارد که به هیچ روى انتظار تخلّف از آنان نبود. یکى از آنان کعب بن مالک شاعر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در جنگ ها بود که بارها به اطاعت محض از دستورات رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) افتخار کرده بود. دو نفر دیگر مرارة بن ربیع و هلال بن امیه بودند. اینان حتى پس از اصرار رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) راضى به رفتن نشدند و رسول خدا طبق دستور خداوند که فرموده بود تا از آنان اعراض شود، در بازگشت، به هیچ روى با آنان هم سخن نشدند. به دیگر مؤمنان نیز دستور داده شد تا از آنها دورى کنند. اینان در شمار منافقان نبودند بلکه تنها از روى بى توجهى به فرمان رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و دنیا طلبى چنین کردند. پس از بازگشت رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان، آنان به اجبار به کوهها پناه بردند. خانواده ایشان، غذا برایشان مىبردند، اما با آنها سخن نمىگفتند تا آن که خداوند توبه آنان را پذیرفت[۹]: «وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» ﴿توبه، ١١٨﴾ «و نیز خدا پذیرفت توبه آن سه تن را که از جنگ تخلّف کرده بودند تا آنگاه که زمین با همه گشادیش بر آنها تنگ شد و جان در تنشان نمىگنجید و خود دانستند که جز خداوند هیچ پناهگاهى که بدان روى آورند ندارند. پس خداوند توبه آنان را بپذیرفت تا به او باز آیند، که توبه پذیر و مهربان است.»
اما در مقابل، کسانى هم مجاز به ماندن در مدینه بودند، اینان عبارت بودند از ناتوانان، مریضان و نیز کسانى که نمىتوانستند هزینه سفر خویش را تأمین کنند. گروهى از این افراد، از این که توان رفتن نداشتند به شدت ناراحت بودند. خداوند در آیات ۹۲-۹۱ توبه، درباره ایشان مى فرماید: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَىٰ وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجِدُوا مَا ینْفِقُونَ» بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزی برای هزینه کردن [در راه جهاد] نمی یابند، گناهی نیست [که در جهاد شرکت نکنند] در صورتی که [در پشت جبهه با اعمال و گفتارشان] برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند [و از این طریق به حمایت رزمندگان برخیزند]؛ آری، بر نیکوکاران [معذور] هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است * و نیز بر آنان که نزد تو آمدند تا ساز و برگ نبردشان دهى، و تو گفتى که سازو برگى ندارم، و آنها براى خرج کردن هیچ نیافتند و اشک ریزان و محزون بازگشتند، گناهى نیست. خشم و عذاب خدا بر کسانى است که در عین توانگرى از تو رخصت مى خواهند و بدان خشنودند که با خانه نشینان در خانه بمانند. خدا دلهایشان را مُهر بر نهاده است که نمى دانند.
به هر روى پس از تبلیغ فراوان، حدود سى هزار نفر که به همراهشان ده هزار اسب بود آماده حرکت سمت تبوک شدند.[۱۰]
جانشینی حضرت علی در مدینه
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت على علیه السلام را به جاى خویش در مدینه بگماشت و رهسپار تبوک گشت؛ اما منافقان ساکت نماندند و شایع ساختند که پیغمبر از این جهت «على» را با خود نبرد که از او کدورتى به دل داشت. على علیه السلام شتابان از شهر بیرون شد و در منزل «جرف»، به رسول خدا پیوست و ماجرا را به حضور ایشان معروض داشت.
پیغمبر او را به برگشت امر نمود و در حضور اصحاب این جمله به وى فرمود: «أما ترضى أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ أنّه لا نبىّ بعدى»؛ (دوست ندارى که تو نسبت به من به منزله هارون باشى نسبت به موسى، با این تفاوت که تو پیغمبر نیستى زیرا پس از من پیغمبرى نباشد؟). از این رو حدیث مزبور به نام حدیث منزلت مشهور شد.[۱۱]
مسجد ضرار
آیات دیگرى از سوره توبه درباره «مسجد ضرار» است. زمانى که مسجد قبا به دست اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و بنى عمرو بن عوف ساخته شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هر از چندى در آن نماز مى گزارد، بنى غنم بن عوف نیز از روى نفاق و حسادت مسجدى در کنار مسجد قبا ساختند و از آن حضرت خواستند تا در آن نماز بخواند. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که آماده حرکت به سوى تبوک بود، فرمود: پس از بازگشت چنین خواهد کرد. اما خداوند آن حضرت را از نماز خواندن در مسجد مزبور که نامش را «ضرار» گذاشت نهى کرده و فرمود: «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کفْراً وَ تَفْرِیقاً بَینَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»، خدا شهادت دهد، آنها که مسجدى مىسازند تا به مؤمنان زیان رسانند و میانشان کفر و تفرقه اندازند و تا براى کسانى که مىخواهند با خدا و پیامبرش جنگ کنند کمینگاهى باشد، آنگاه سوگند مىخورند که ما را قصدى جز نیکوکارى نبوده است، دروغ مىگویند. هرگز در آن مسجد نماز مگزار، مسجدى که از روز نخست بر پرهیزگارى بنیان شده [مسجد قبا] شایستهتر است که در آنجا نماز کنى. در آنجا مردانى هستند که دوست دارند پاکیزه باشند، زیرا خدا پاکیزگان را دوست دارد.» رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در بازگشت دستور داد تا آن مسجد را به آتش کشیدند.[۱۲]
ماجرای ابوذر غفاری
در میانه راه ابوذر بخاطر ضعف شترش از راه ماند و پس از چند روز با پاى پیاده خود را به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رساند. برخى گفته بودند که ابوذر از سپاه تخلّف کرده است. با رسیدن او رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: ابوذر تنها راه مىرود، تنها مىمیرد و تنها مبعوث مى شود.[۱۳]
سوءاستفاده تبلیغی منافقان
در یکى از منازل شتر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) که نامش «قصواء» بود گم شد. منافقان گفتند: آیا او گمان مى کند رسول خداست و از آسمان خبر مى دهد و نمى داند شترش کجاست؟
اندکى بعد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یکى از منافقان چنین گفته؛ آنچه من مى دانم همان است که خداوند به من تعلیم داده، اکنون شتر من در فلان شِعْب است و افسارش بر درختى در آنجا مانده.[۱۴]
حضور پیامبر در منطقه تبوک
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به مدت بیست روز در منطقه تبوک ماند و پس از آن بدون آن که برخوردى با دشمن روى دهد به مدینه بازگشت.
در مدتى که آن حضرت در تبوک بود، سریه اى را به سوى منطقه دومة الجندل[۱۵] اعزام کردند. حاکم آن ناحیه اکیدِر بن عبدالملک از قبیله کنده، وابسته به شاهان غسّانى شام و نصرانى مذهب بود. خالد موفق شد اکیدر را نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بیاورد،[۱۶] پس از آن نامه اى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) براى مردمان دومة الجندل نوشته شد.
از سوى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) براى مردمان «جرباء»، «مقنا» و «أذرُح» نیز معاهده اى نوشته و قرار بر آن شد تا در برابر گرفتن تأمین از رسول خدا، در رجب هر سال یکصد دینار به آن حضرت بپردازند.[۱۷]
بدین ترتیب رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ضمن غزوه تبوک توانست تا با قبایل عرب مسیحى نواحى جنوبى شامات ارتباط برقرار کرده و معاهداتى را از موضع برتر با آنان امضا کند. در این غزوه هر چند جنگى رخ نداد ولى این سفر فوایدی به همراه داشت از جمله:
- نمایش شوکت اسلام و فداکارى مسلمین و آمادگى آنها در آن شرایط در برابر روم، بزرگترین دشمن مسلمانان؛
- برافتادن نقاب نفاق از چهره برخى مسلمان نماها؛
- معجزاتى که از حضرت در آن سفر به وقوع پیوست و مزید ایمان مؤمنان شد و در تاریخ به ثبت رسید.
ماجرای اصحاب عقبه
در بازگشت رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) از تبوک به مدینه، منافقانى که همراه بودند تصمیم گرفتند که در گردنه میان تبوک و مدینه (عقبه هرشى) شبانه رسول خدا را از بالاى شترش دراندازند تا در میان دره افتد و کشته شود.
واقدی می نویسد: «در راه بازگشت گروهى از منافقان نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) مکر کردند و تصمیم گرفتند که آن حضرت را از بالاى گردنه کوه به زمین بیندازند. چون پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) به گردنه رسید آنها هم خواستند که همراه ایشان باشند. تصمیم آنها به پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) خبر داده شد، و به مردم فرمود: از پایین گردنه عبور کنید که هم آسانتر و هم گشادهتر است. و مردم از پایین گردنه راه را پیمودند، ولى رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) از راه گردنه عبور فرمود و به عمار بن یاسر دستور فرمود زمام شتر را در دست گیرد و جلو حرکت کند و به حذیفة بن الیمان دستور فرمود مواظب باشد و از پشت سر حرکت کند.
در همان موقع که رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) بر فراز گردنه حرکت مى کرد صداى نفس منافقان را شنید که آهنگ او کرده بودند. پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) خشمگین شد و به حذیفه دستور داد تا آنها را دور گرداند. حذیفه به جانب ایشان برگشت و با چوبى که در دست داشت شروع به زدن به صورت مرکوبهاى آنها کرد. آنها هم که گمان برده بودند رسول خدا از مکرشان آگاه شده است به سرعت از گردنه پایین آمدند و خود را میان مردم انداختند. حذیفه هم برگشت و پیش رسول خدا آمد و همراه آن حضرت حرکت کرد. چون پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) از گردنه بیرون آمد و مردم فرود آمدند پیامبر (ص) به حذیفه فرمود: آیا کسى از سوارانى را که راندى شناختى؟ گفت: اى رسول خدا، شتر فلان کس و فلان را شناختم...».[۱۸]
شمار افرادى که قصد داشته اند در گردنه نسبت به پیامبر سوء قصد کنند سیزده نفر بوده است که پیامبر (ص) نامهاى ایشان را به حذیفه و عمار فرموده است.[۱۹]
پانویس
- ↑ الموسوعة العربیة العالمیة ، ذیل مادّه ؛ قثامی ، ج ۱، ص ۸۵
- ↑ بلاذری ، ص ۶۷؛ بکری ، ج ۱، ص ۳۰۳
- ↑ جوادعلی ، ج ۱، ص ۱۶۷؛ کحّاله ، ص ۱۳۱
- ↑ ابن رسته ، ص ۱۸۳؛ ابن خرداذبه ، ص ۱۵۰
- ↑ انباط، ساکنان نواحى نزدیک شام و باتلاقهاى خشک شده که به عبارت دیگر آنها را ساقطه هم مىگویند
- ↑ کعب بن مالک مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در غزوات گذشته خبر مربوط به مقصد را پنهان نگاه مىداشت اما این بار چنین نکرد زیرا سفرى دشوار بود و مردم مىبایست خود را آماده مىکردند. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۶۷؛ المنصف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۴۲۲؛ المغازى، ج ۳، ص ۹۹۰
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۵۱۶
- ↑ سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۱۶۰
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۷۹؛ المغازى، ج ۳، صص ۱۰۵۳- ۱۰۵۲؛ المصنف، ابن ابى شبیه، ج ۷، ص ۴۲۳؛ کعب مىگوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور داده بود که« لایکلمنا احد و لا یسلم علینا احد و لایرد علینا سلام» این وضعیت چهل روز به طول انجامید.
- ↑ المغازى، ج ۳، ص ۱۰۰۲
- ↑ محمد بن سلیمان کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام، ج۱، ص۴۹۹ـ۵۴۲، چاپ محمدباقر محمودی، قم ۱۴۱۲.
- ↑ المغازى، ج ۳، ص ۱۰۴۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۵۳۰
- ↑ المغازى، ج ۳، ص ۱۰۰۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۵۲۴
- ↑ المغازى، ج ۳، ص ۱۰۱۰؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۵۲۳
- ↑ منطقهاى است در شمال کشور سعودى با فاصله ۴۵۰ کیلومترى از تمیاء
- ↑ المغازى، ج ۳، ص ۱۰۲۷؛ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۶۶؛ این نقل مىگوید که خالد اکیدر را در مدینه نزد آن حضرت آورد.
- ↑ المغازى، ج ۳، ص ۱۰۳۲
- ↑ المغازى/ترجمه،متن،ص:۷۹۴-۷۹۳
- ↑ المغازى/ترجمه،متن،ص:۷۹۵
منابع
- فرهنگ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی.
- مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر، واقدى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
- الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى، دار الحدیث، قم، ۱۴۲۶.
- سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۸۳ش.
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "غزوه تبوک" از علی بهرامیان.
- محمد ابراهیم آیتی، چکیده تاریخ پیامبر اکرم (ص)، انتشارات سمت، پاییز ۱۳۷۸.
غزوات پیامبر اکرم (ص) | ||||||
2 هجری | غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق | |||||
3 هجری | غزوه بدر * غزوه غطفان * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد | |||||
4 هجری | غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد | |||||
5 هجری | غزوه دومة الجندل * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه | |||||
6 هجری | غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه | |||||
7 هجری | غزوه خيبر | |||||
8 هجری | غزوه فتح مكه * غزوه حنين * غزوه طائف | |||||
9 هجری | غزوه تبوك |