منابع و پی نوشتهای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوذر غفاری

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«جُندب بن جُناده» معروف به «ابوذر غِفاری» (م، ۳۲ ق)، از نخستین اسلام آورندگان و صحابه بزرگوار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و از یاران وفادار امام علی (علیه‌السلام) بود. او در مقابل اقدامات خلاف کتاب و سنت عثمان و کارگزارش معاویه اعتراض و مخالفت نمود؛ از این رو به ربذه تبعید شد و در همانجا از دنیا رفت. ابوذر در نظر اهل بیت (علیهم‌السلام) و شیعیان، منزلت ویژه و بسیار والایی دارد.

زندگی‌نامه

از تاریخ تولد جُندب بن جُناده مکنّی به ابوذر، اطلاعی در دست نیست، امّا چون گفته‌اند که وی در کهنسالی درگذشته است، می‌بایست سالیان درازی را در دورۀ پیش از اسلام سپری کرده باشد. روایات موجود دربارۀ پیشه و آیین او پیش از گرویدن به اسلام متعارض و اندک است. بنابر برخی گزارشها، قبیلۀ او به راهزنی می‌پرداختند و وی چندان دلیر بود که یک تنه به قبیله‌ها یورش می‌برد.[۱]

روایت مفصل عبداللّه بن صامت برادرزادۀ ابوذر نشان می‌دهد که وی در دورۀ جاهلیت نه تنها بت‌پرست نبوده، بلکه ۳ سال پیش از دیدار با پیامبر (ص)، پروردگار را نیایش می‌کرده است.[۲] گزارش دیگری نیز به یکتاپرستی ابوذر در دورۀ پیش از اسلام اشاره دارد. همچنین ابن حبیب او را از کسانی دانسته که در دورۀ جاهلیت نیز شراب و ازلام را حرام می‌دانسته‌اند.

دربارۀ اسلام آوردن ابوذر نیز در منابع کهن روایتهای گوناگونی نقل شده است که با یکدیگر هم‌خوانی چندانی ندارند. بر پایۀ همان روایتِ عبداللّه بن صامت، ابوذر و برادرش انیس به سبب اینکه بنی غفار حرمت ماههای حرام را نگاه نمی‌داشتند، از آنان روی بر تافته، راه مکه را پیش گرفتند. ابوذر در نزدیکی مکه توسط برادرش که جلوتر به شهر رفته بود، از دعوت پیامبر اکرم آگاه شد و به شهر رفت و سراغ آن حضرت را گرفت، اما با خشونت و آزار کفار قریش روبه‌رو شد و پس از ماجراهایی که ۳۰ روز به درازا کشید، سرانجام پیامبر را دید و اسلام آورد و نزد ابوبکر مقام گزید. چون دوباره به نزد پیامبر رفت، از سوی آن حضرت برای تبلیغ اسلام به میان بنی غفار گسیل گشت.[۳]

این ماجرا در گزارش منابع شیعی[۴] به صورتی دیگر آمده و حاکی از آن است که ابوذر به گونه‌ای شگفت از دعوت پیامبر (ص) در مکه مطلع شده است. به هر حال، ابوذر را در شمار نخستین گروندگان به اسلام و چهارمین یا پنجمین مسلمان خوانده‌اند.[۵]

ابوذر مدتها ـ تا سال ۶ ق ـ در میان قبیلۀ خود می‌زیست. برخی گفته‌اند که وی در مکانی به نام ثنیه الغزال واقع بر جادۀ کاروانهای قریش به کاروانها حمله می‌برد و اموال کاروانیان را توقیف می‌کرد و در صورتی باز پس می‌داد که صاحبان آنها شهادتین می‌گفتند.[۶] او در ۶ ق. به مدینه آمد و پیامبر (ص) او را با عده‌ای دیگر از بی‌برگان در مسجد جای داد. این جمع به عنوان اصحاب صفّه مشهورند.[۷] به روایت ابن اسحاق، پیامبر (ص) در مدینه میان ابوذر و منذر بن عمرو پیوند برادری ایجاد کرد، ولی می‌دانیم که پیمان برادری پیش از جنگ بدر بوده است.[۸]

ابوذر در مدینه از نزدیکان پیامبر (ص) و مورد اعتماد آن حضرت بود، چنانکه در غزواتی چون غابه ـ که به چرا بردن شتران پیامبر توسط ابوذر موجب آن شد ـ و نیز سریه‌ای در نزدیکی مدینه شرکت کرد[۹] و طی غزوۀ بنی المصطلق و نیز حج عمرۀ پیامبر در سال ۷ ق، به جانشینی آن حضرت در مدینه رشتۀ کارها را در دست گرفت.[۱۰] در فتح مکه نیز ابوذر پرچم سپاهیان ۳۰۰ نفری بنی غفار را به دست گرفته، از برابر ابوسفیان گذشت.[۱۱] پس از آن در غزوه حنین نیز شرکت جست.

۹ سال پس از هجرت، ابوذر همراه پیامبر (ص) برای غزوه تبوک با مجاهدان به راه افتاد، اما پس از طی مسافتی به سبب مرگ شترش از کاروان بازماند. عده‌ای او را به تخلف متهم کردند. اما او بارش را بر دوش گرفت و با پای پیاده به آنان پیوست. پیامبر (ص) او را تحسین کرد و با اعضای خاندان خود همانند خواند و سرانجامش را پیش‌بینی کرد.[۱۲]

۱۱ سال پس از هجرت در پی رحلت پیامبر اکرم و گزینش ابوبکر به خلافت، ابوذر نیز در زمرۀ کسانی که دل با حضرت علی (ع) داشتند، از بیعت با ابوبکر تن زد، اما سرانجام با اکراه بیعت کرد.[۱۳] او به حضرت علی (ع) چنان نزدیک بود که در مراسم کاملاً خصوصی تشییع پیکر حضرت فاطمه (ع)، در زمرۀ یاران ویژۀ امام شرکت کرد.[۱۴]

ابوذر در سال ۲۰ ق. در فتح مصر شرکت کرد، اما چندان در مصر نماند. برخی گزارشها بیرون رفتن وی را از مصر، ناشی از روایتی نبوی می‌دانند که طی آن پیامبر (ص) فتح مصر را پیش‌بینی کرده و به آنان گفته بود که در شرایطی خاص از آنجا خارج شوند.[۱۵]

ابوذر در ۲۳ ق. نیز به همراه چند صحابی دیگر در نبردی که به فرماندهی معاویه برای تصرف عمّوریّه رخ داد، شرکت جست[۱۶] و در ۲۷ یا ۲۸ ق. در پیکار قبرس و فتح آن حاضر شد. وی تا ۳۰ ق. با سپاهیان خود در شام، مرز سرزمین اسلام با قلمرو روم، ماند تا در نبردهای مسلمانان شرکت جوید. در این ایام گاه به بیت‌المقدس نیز می‌رفت.[۱۷]

مشاهدۀ کارهای عثمان در مدینه و کارگزار او معاویه در دمشق، همچون گماشتن خویشان بر کارهای مهم و اعطای مقرریهای کلان و ثروت‌اندوزیها و اسراف‌کاریها و بی‌پروایی در برابر دستورهای پیامبر (ص)،[۱۸] ابوذر را از خلافت عثمان و حکومت معاویه سخت بیزار و خشمگین ساخت. او به قصد نهی از منکر و با استفاده از مصونیتی که به موجب همصحبتی با پیامبر (ص) یافته بود، نارضایی خود را به شکلهای گوناگون ابراز می‌کرد؛ در برابر کاخ معاویه فریاد می‌زد و او را به خیانت در بیت‌المال یا اسراف متهم می‌کرد و ناسازگاری کارهای او را با قرآن و سنت پیامبر (ص) برای مردم بر می‌شمرد.[۱۹]

ابوذر از امام علی (ع) و خاندان پیامبر (ص) طرفداری می‌کرد[۲۰] و به رغم کوششهای معاویه برای تطمیع او، دست از مخالفت بر نمی‌داشت. او با استناد به آیۀ کَنز (سوره توبه، ۳۴) به انتقاد از معاویه می‌پرداخت، چه برخلاف معاویه که تنها اهل کتاب را مشمول آیه می‌دانست، معتقد بود که اگر مسلمانان نیز زر و سیم بیندوزند، مصداق این آیه خواهند بود.[۲۱]

مسألۀ استناد به آیۀ کنز چندان بالا گرفت که گفته‌اند، برخی می‌خواستند این آیه را اندکی تغییر دهند تا فقط اهل کتاب مشمول آن شوند، اما تهدید اُبیّ بن کعب به بر پا کردن جنگ، مانع از آن کار شد.[۲۲] معاویه در برابر این مخالفت، نخست مردم را از همنشینی با ابوذر نهی کرد.[۲۳] سپس نامه‌ای به عثمان نوشت و او را از خطر قیام مردم به سبب سخنان ابوذر آگاه کرد و تذکر داد که او از خلیفه عیب‌جویی می‌کند.[۲۴] عثمان از معاویه خواست که ابوذر را با خشونت به مدینه روانه کند. ابوذر را بر شتری برهنه به مدینه فرستادند و چون رنجور و خسته به مدینه درآمد، عثمان خواست او را با بخشیدن مال خشنود کند، اما او نپذیرفت و به انتقاد از دستگاه حکومت و خاندان امیه پرداخت.[۲۵] عثمان خشمگین شد و برای دور نگاه داشتن او از مردم، گفت تا به رَبذه تبعیدش کردند.[۲۶]

چون ابوذر رهسپار ربذه شد، امام علی (ع) و برخی از نزدیکانش ـ به رغم منع عثمان ـ به مشایعتش رفتند و امام در خطبه‌ای شیوا به ستایش از ابوذر و نکوهش از عثمان و یارانش پرداخت[۲۷] و این پشتیبانی امام (ع) از ابوذر، موجب مشاجره‌ای شدید میان آن حضرت و عثمان شد.[۲۸]

ابوذر با زن و فرزند رهسپار ربذه شد و با چند گوسفند و شتر و غلامی در آنجا مقام گرفت. او برای مردم احادیثی از پیامبر (ص) نقل می‌کرد[۲۹] و هیچ‌گاه از انتقادهایش دست بر نمی‌داشت و گاه به فراخور حال به نفع امام علی (ع) تبلیغ می‌کرد.[۳۰] برخی روایتها گویای آن است که ابوذر اجازه داشت گاه‌گاه به مدینه برود و چون به مدینه می‌رفت، با عثمان نیز دیدار می‌کرد و با زبان تیز خود به او می‌تاخت. در این دیدارها مجادلاتی بر سر استفادۀ آزادانۀ خلیفه از بیت‌المال و انباشتن سرمایه پیش می‌آمد و عثمان از کعب الاحبار یهودی، فتوا می‌خواست، ولی ابوذر وجود او را برنمی‌تافت و گاه با عصا او را می‌راند.[۳۱]

ابوذر در ذی الحجه سال ۳۲ ق. در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. به اتفاق تاریخ‌نویسان، ابوذر بر مبنای پیش‌بینی پیامبر (ص) از جزئیات رخداد مرگ خود و بعد از آن آگاه بود. از این روی چون به حال احتضار افتاد و همسرش از بی‌یاوری گله کرد، ابوذر سخن پیامبر (ص) را یادآور شد که می‌فرمود: پس از مرگ ابوذر گروهی از صالحان، کفن و دفن او را به عهده می‌گیرند. از این‌رو همسر ابوذر پس از مرگ او به سفارش ابوذر کاروانی را که از آنجا می‌گذشت، مطلع کرد و آنان او را به خاک سپردند. بنابر برخی منابع، عبداللّه بن مسعود این مراسم را انجام داد.

وقتی خبر مرگ ابوذر به مدینه رسید، میان عمّار یاسر و عثمان در این مورد مشاجره‌ای تند پیش آمد و عثمان فرمان داد که عمار را بزنند و به ربذه تبعید کنند، ولی امام علی (ع)، عثمان را از این کار منع کرد.[۳۲] امام در مرگ ابوذر، عبدالرحمن بن عوف را نیز به سختی سرزنش کرد.[۳۳]

درگیری ابوذر با عثمان موجب بحثهای کلامی نیز شده است، چه کسانی که در شایستگی عثمان برای امامت تردید کرده‌اند، فرمان تبعید ابوذر را از مطاعن وی شمرده‌اند، اما قاضی عبدالجبار به دفاع از عثمان پرداخته و روایتهایی را که طرفداران عثمان ساخته‌اند، تا رفتن ابوذر را به ربذه به میل و اختیار خودِ او جلوه دهند، ذکر کرده و عثمان را بی‌گناه دانسته است. وی بر آن است که بر فرض ثابت شدن تبعید ابوذر، این فرمان به صلاح خود ابوذر بوده، زیرا عثمان بیم داشته است که مبادا اهل مدینه به او آسیبی رسانند. سید مرتضی استدلال قاضی عبدالجبار را در دفاع از عثمان نپذیرفته و با استناد به روایتهای معتبر تاریخی ثابت کرده است که عثمان ابوذر را به اجبار روانۀ ربده کرد. ابن ابی الحدید نیز از رأی سیدمرتضی جانبداری کرده است.

جایگاه علمی و اخلاقی

شخصیت ویژه و شایان توجه ابوذر از جنبه‌های گوناگون قابل بررسی است. امام علی (ع) او را ستوده و گفته است که وی مشتاق دین و دانش بود و در مورد هر چیزی پرسش می‌کرد.[۳۴] اما صفتی که بیش از هر چیز شخصیت ابوذر را برجسته و چشمگیر ساخته، قناعت و زندگی زاهدانۀ وی است. مطابق روایتهای بسیاری که در این زمینه، دربارۀ او نقل شده است، وی هرگاه چیزی داشت، دیگران را هم در آن سهیم می‌کرد، جامۀ کم‌بها می‌پوشید، مالی افزون بر نیاز روزانه، نزد خود نگاه نمی‌داشت و در سخت‌ترین حال، کمک هیچ‌کس را نمی‌پذیرفت.[۳۵]

در پندهایی که ابوذر از پیامبر (ص) نقل می‌کرد، یا از زبان خود می‌گفت، بر پرهیز از دنیا، تشویق به فقر اختیاری، زهد، قناعت و در نظر گرفتن بعد اخروی زندگی انسان، بسیار تأکید شده است.[۳۶] این ویژگیهای ابوذر باتوجه به اینکه وی از جملۀ اصحاب صفّه نیز بوده، برخی از اهل تصوّف را بر آن داشته است که برای مشروعیت بخشیدن به روش خود و رفع اتهام بدعت‌گذاری در دین، خود را به اصحاب پیامبر (ص) منتسب کنند و پیدایش تصوّف را به اهل صفّه و از جمله ابوذر نسبت دهند.

ابوذر به نقل حدیث سخت دلبسته و پای‌بند بود، چندانکه در برخی روایات آمده است که به سبب همین گرایش در زمان عمر آزار دید و زندانی شد.[۳۷] شمار حدیثهایی که به گفتۀ نووی از او بر جای مانده است، به ۲۸۱ می‌رسد. احمد بن حنبل بسیاری از این احادیث را در مسند خود گرد آورده است و نویسندگان صحاح سته، برخی از آنها را نقل کرده‌اند. برخی از صحابه، چون عبداللّه بن عباس، انس بن مالک و حذیفة بن اسید و بسیاری از تابعین، همچون عبداللّه بن صامت، ابوالاسود دؤلی، احنف بن قیس، سعید بن مسیب، معرور بن سوید، زید بن وهب، عبدالرحمن بن غنم، عبدالرحمن بن ابی لیلی و صعصعة بن معاویه از او حدیث نقل کرده‌اند. بررسی حدیثهای نقل شده توسط ابوذر نشان می‌دهد که او با اینکه حدیثهای فقهی نیز از پیامبر (ص) نقل کرده، ولی تأکیدش بیش از همه بر حدیثهایی است که در آنها به زهد و اخلاق سفارش شده و از فزونخواهی و گردآوری ثروت، سخت نکوهش گردیده است.[۳۸]

اما ابوذر در میان امامیه منزلت ویژه و بسیار والایی دارد. آنان ابوذر، سلمان، مقداد و عمّار را که پس از پیامبر (ص) به امام علی (ع) وفادار ماندند، «ارکان اربعه» می‌خوانند.[۳۹] بر پایۀ روایتی تنها ابوذر و دو نفر دیگر بودند که پس از پیامبر (ص) مرتد نشدند[۴۰] و چون پیمان‌شکنی نکردند، به عنوان حواریان پیامبر (ص) شناخته می‌شوند.[۴۱] شیعیان ابوذر را در ردیف کسانی می‌دانند که خدا پیامبر (ص) را به دوست داشتنشان امر کرده است[۴۲] و بهشت مشتاقشان است.[۴۳]

روایتهایی که دربارۀ ابوذر از امامان (ع) نقل شده است، نشان می‌دهد که ایشان به ابوذر به عنوان یک زاهد کامل که رفتار و گفتارش می‌تواند سرمشق شیعیان باشد، می‌نگریستند و همواره پندها و احوال او را برای پیروان نقل می‌کردند.[۴۴] در منابع شیعی روایتی از ابوالاسود دؤلی نقل شده است که پرسش و پاسخ مفصلی را میان ابوذر و پیامبر (ص) نشان می‌دهد و در حدّ خود یک پندنامه و رساله‌ای اخلاقی است.[۴۵]

تصریح پیامبر (ص) بر صداقت ابوذر در روایت مشهور «ما أظَلَّتِ الخَضراءُ ولا أَقلَّتِ الغَبراءُ عَلى رَجُلٍ أصدَقَ لهَجَةً مِن أبی ذَرٍّ» موجب ستایش دانشمندان شیعی و سنی از ابوذر شده است.[۴۶]

پانویس

  1. ابن سعد، طبقات، ۴ / ۲۲۱-۲۲۳؛ معجم طبرانی، ۲ / ۱۵۵.
  2. ابن‌سعد، ۴ / ۲۱۹-۲۲۰.
  3. سیره ابن اسحاق، ۱۲۲؛ ابن سعد، ۴ / ۲۱۹-۲۲۵.
  4. کلینی، فروع کافی، ۸ / ۲۹۷-۲۹۸؛ ابن بابویه، امالی، ۳۸۷-۳۸۹.
  5. ابن‌اسحاق، ۱۱۹؛ ابن‌سعد، ۴ / ۲۲۴؛ یعقوبی، تاریخ، ۲ / ۲۳؛ طبری، تاریخ، ۲ / ۳۱۵.
  6. ابن‌سعد، ۳ / ۵۵۵؛ ابن‌قتیبه، عیون الاخبار، ۲۵۳.
  7. بلاذری، انساب، ۱ / ۲۷۲.
  8. سیره ابن هشام، همان؛ طبقات ابن سعد، ۳ / ۵۵۵، ۴ / ۲۲۵.
  9. واقدی، مغازی، ۱ / ۵۳۸، ۵۷۱؛ ابن‌سعد، ۲ / ۸۰.
  10. ابن هشام، ۳ / ۳۰۲؛ بلاذری، همان، ۱ / ۳۵۳.
  11. واقدی، ۲ / ۸۱۹.
  12. واقدی، ۲ / ۱۰۰۰؛ ابن هشام، ۴ / ۱۶۷؛ ابن سعد، ۲ / ۱۶۶؛ طبری، تاریخ، ۳ / ۱۰۷.
  13. کتاب سلیم، ۸۱، ۸۹، ۹۱، ۹۴؛ یعقوبی، ۲ / ۱۲۴؛ ابن بابویه، الخصال، ۲ / ۴۶۱-۴۶۲؛ ابن ابی الحدید، ۱ / ۲۱۹-۲۲۰.
  14. یعقوبی، ۲ / ۱۱۵.
  15. احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۷۴.
  16. طبری، همان، ۴ / ۲۴۱.
  17. ابن سعد، ۴ / ۲۳۱؛ احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۱۶۴.
  18. بلاذری، همان، ۵ / ۲۵-۲۶؛ ابن قتیبه، همان، ۱۹۴-۱۹۵؛ ابن عبدربه، ۴ / ۲۸۷؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳-۱۷۴.
  19. بلاذری، ۴ / ۵۴۲-۵۴۳.
  20. یعقوبی، ۲ / ۱۷۱-۱۷۲.
  21. ابن سعد، ۴ / ۲۲۶؛ طبری، همان، ۴ / ۲۸۳-۲۸۶؛ ابن عبدربه، ۴ / ۳۰۶.
  22. سیوطی، درالمنثور، ۴ / ۱۷۸- ۱۷۹.
  23. ابن سعد، ۴ / ۲۲۹.
  24. بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۳؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱ / ۳۷۳؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۲.
  25. ابن سعد، ۴ / ۲۲۶؛ احمدبن حنبل، کتاب الزهد، ۲۱۴، ۲۱۵.
  26. یعقوبی، ۲ / ۱۷۲-۱۷۳؛ طبری، همان، ۴ / ۲۸۴-۲۸۵.
  27. کلینی، همان، ۸ / ۲۰۶- ۲۰۸؛ نهج‌البلاغة، خطبۀ ۱۳۰؛ مسعودی، مروج الذهب، ۲ / ۳۴۱.
  28. بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۴؛ یعقوبی، همان.
  29. احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۴۷.
  30. رجال کشی، ۲۶؛ شرح ابن ابی الحدید، ۱۳ / ۲۲۸.
  31. طبری، همان، ۴ / ۲۸۴؛ امینی، الغدیر، ۸ / ۳۳۳، ۳۵۱.
  32. بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۴؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳.
  33. بلاذری، ۴ / ۵۱۲-۵۱۳؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳-۱۷۴؛ ابن عبدربه، عقدالفرید، ۴ / ۲۸۳.
  34. ابن سعد، ۲ / ۳۴۶.
  35. احمد بن حنبل، کتاب الزهد، ۲۱۲- ۲۱۵.
  36. احمد بن حنبل، همانجا؛ ابن عبدربه، ۱ / ۲۲۸.
  37. احمد بن حنبل، العلل، ۱ / ۶۲؛ ابن حبان، ۱ / ۳۵
  38. احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۱۵۲، ۱۵۷.
  39. نوبختی، فرق الشیعه، ۱۵-۱۶؛ مفید، اختصاص، ۶-۷؛ طوسی، رجال، ۳۶.
  40. شیخ مفید، اختصاص، ۶، ۱۰؛ رجال کشی، ۶، ۱۱.
  41. مفید، ۶۱.
  42. ابن‌بابویه، الخصال، ۱ / ۲۵۳- ۲۵۴؛ رجال کشی، ۱۰؛ احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۳۵۱.
  43. ابن بابویه، همان، ۱ / ۳۰۳؛ مفید، ۱۲.
  44. کلینی، الفروع، ۵ / ۶۵- ۶۸؛ ابن بابویه، همان، ۱ / ۴۰، ۴۲.
  45. طوسی، امالی، ۵۳۶-۵۵۰؛ ورّام، تنبیه الخواطر، ۲ / ۵۱-۶۶.
  46. احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۹۷؛ رجال کشی، ۲۴.

منابع