تصوف

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«تصوّف» فرقه‌ یا مکتبی است که بعد از قرن دوم هجری بر مبنای افراط در زهد اسلامی و با پیروی از ریاضت‌های ادیان گذشته به وجود آمد، که با برخی معیارهای روشن و عقل‌پسند قرآن و سنت مغایرت داشت. صوفیه، با زیاده‌روی در ریاضت و رجوع به باطن و ترک ظاهر شریعت، متشرعه را علیه خود برانگیختند. ریشه نداشتن در دین اسلام، بطلان بعضی از عقاید و اعمال و وجود احادیثی در مذمت تصوّف، از جمله دلایل انحراف این مکتب شمرده شده است. نمی‌توان تمام تعالیم تصوف را به صورت یکپارچه، رد و یا تأیید کرد، بلکه هر بخش از آن را باید جداگانه بررسی نموده و انطباق آن را با شرع مورد ارزیابی قرار داد.

تعریف تصوف

واژه «تصوّف» به احتمال زیاد از واژه «صوف» گرفته شده است، به معنی «پشمینه پوشی» که به عنوان نمادی از زندگی سخت و دوری از تن پروری و لذت پرستی می باشد. وجه تسمیه زهّاد و مرتاضین قرون اول اسلام به «صوفی» آن است که لباس پشمینه خشنی می پوشیدند؛ نیز لغت «تصوّف» مصدر باب تفعّل و معنای آن پشمینه پوشیدن است، همان طور که «تقمّص» به معنی پیراهن پوشیدن است.[۱]

درباره معنی «تصوف» و این که به چه کسی «صوفی» می گویند، یک تعریف جامع که طریقه و روش صوفیه را که در برگرفته و مورد قبول همگان باشد، یافت نمی گردد. البته مشایخ صوفیه صدها تعریف برای تصوف و معنی «صوفی» ذکر کرده اند و از هر کدام از اقطاب و رؤسای این فرقه چند تعریف درباره تصوف نقل شده است; از این مطلب آشکار می گردد که تا چه اندازه تباین و اختلاف در فروع نظریه تصوف وجود دارد. با وجود همه این تعریفات، تا به حال نتوانسته اند یک تعریف جامع برای «تصوف» بیان کنند و خود این همه اختلاف و مغایرت که در تعاریف آن ها وجود دارد، کاشف از این است که هر کدام، مفهوم جداگانه ای برای تصوف و صوفی قائل بوده اند[۲] و لذا باید گفت: تصوف یک مذهب خاص و منظم و محدود نیست. بلکه یک طریقه التقاطی است که از به هم آمیخن عقاید و افکار گوناگون به وجود آمده است. به همین جهت حد و حصاری ندارد و در طی قرون و اعصار با مقتضیات و شرایط و افکار هر دوره تغییر شکل می دهد.[۳]

تاریخچه تصوف

تصوف جزو ابداعات مسلمین نیست و در میان اقوام پیشین، مثل نصارا و وثنیه و برهمایی‌ها و بودایی‌ها نیز وجود داشته و دارد. و این ریشه‌داری در تاریخ نیز ناشی از تأثیری است که دین فطری بر انسان دارد و آدمی را به سوی زهد و از آن جا به معرفت نفس رهنمون می‌شود.[۱] در میان مسلمین نیز عرفان و تصوف، در عهد خلفا، به لباس زهد حضور دارد.[۲]

مشهور است که به دلیل پوشیدن لباسهای پشمینه، عده‌ای را صوفی می‌خواندند، چنان که در قرن دوم هجری عده‌ای از زهّاد و عبّاد زمان، لباس پشمینه می‌پوشیدند و به این لباس معروف بودند. به همین جهت است که تا نیمه قرن دوم کلمه صوفی رواجی ندارد. اولین کسی که به این اسم نامیده شده است ابوهاشم کوفی (م، ۱۶۰) است. تا این زمان، تصوف، زهد به همراه خوف و خشیت است، ولی با ظهور رابعه عدویه، عشق و محبت نیز به این مجموعه افزوده می‌شود. در این دوران، در خراسان، به دلیل خاموشی کانون ابومسلم و شکست جاه طلبی‌های ارضاء نشده خراسانیان و نیز مجاورت با حوزه فعالیت سیاحان و زائران بودایی، صوفیه خراسان شکل می‌گیرد.

صوفیه در مناطق مختلف بلاد اسلامی با زیاده روی در ریاضت و رجوع به باطن و ترک ظاهر شریعت و نیز سخن از محبت گفتن، متشرعه را علیه خود برانگیختند و به تدریج با ظهور صحبت از وحدت و اتحاد وجود، این مخالفت‌ها بیشتر شد، و لذا مجبور به تأویل سخنان خود و نیز آیات و روایات شدند. در بغداد، به جهت رونق فلسفه و کلام، تصوف مبادی خود را تنقیح کرده و با فلسفه نو افلاطونیان آشنا شد و عقاید جدیدی در میان ایشان رایج گردید. اولین صوفی که اثری از او باقی مانده است،‌ حارث بن اسد محاسبی (۱۶۵ ـ ۲۴۳) است با دو کتاب به نام‌های الرعایة لحقوق الله، و الوصایا. در سال ۳۰۹ حسین بن منصور حلاج به دلیل عقاید و گفتارش محکوم به مرگ شد. پس از او عده‌ای از صوفیه از روی احتیاط دم درکشیدند.

در یک دسته بندی می‌توان گفت تصوف در تحول تاریخی خود پنج دوره را پشت سرنهاده است.

الف. مرحله زمینه‌ها

در قرن اول هجری، نوعی زهد افراطی و اعراض از دنیا در میان برخی از افراد ظهور کرد. علت این امر، یکی زندگانی اختصاصی پیامبر و برخی از صحابه اوست، همانند اصحاب صفه، و دیگری دنیاطلبی و لذت جویی فراوان امویان و عباسیان و بالاخره برداشت خاص این افراد از آموزه‌هایی هم چون مبارزه با نفس، اخلاص و توجه به آخرت و... است که در قرآن و سنّت آمده است.

ب. مرحله جوانه‌ها

در این دوره برخی از اصول و فروع تصوف مطرح شده است، این دوران از نیمه اول قرن دوم آغاز می‌شود. رابعه عدویه (م، ۱۳۵) شقیق بن ابراهیم بلخی (م، ۱۹۴) و ذوالنون مصری (م، ۲۴۵) از صوفیان این روزگار هستند.

ج. مرحله رشد و رواج

از اواخر قرن سوم آغاز می‌شود، و هر چند تصوف در این دوران مکتب کاملی نیست، ولی بیشتر محتوای عرفان، تقریبا به صورت کامل، رایج است. بایزید بسطامی (م، بین ۲۰۲ تا ۲۶۴)، با قول به حلول و اتحاد وجود معروف است، و جنید بغدادی (م، ۲۹۷ یا ۲۹۸) که او را شیخ الطائفه و شیخ المشایخ می‌خوانند در این دوره حضور دارد. وی در بیان آراء و مبادی تصوف اهتمام بسیاری به کار برد. سهل بن عبدالله تستری (م، ۲۸۳) و شبلی (م، ۳۳۴) از مشاهیر این دوره‌اند.

د. مرحله نظم و کمال

در این دوره عرفان از هر دو جهت عملی و نظری، تکمیل شده و به صورت یک نظام فکری کامل در آمد. در خراسان، ابوسعید ابوالخیر (م، ۴۴۰) و ابوالقاسم قشیری (م، ۴۴۵) و خواجه عبدالله انصاری (م، ۴۸۱) هستند که انصاری عرفان عملی را تدوینی نو کرد. در فارس ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی (م، ۳۷۱) و پس از او شیخ ابواسحاق کازرونی (م، ۴۲۶) حضور دارند. ابو حامد محمد غزالی (م، ۵۰۵) صدای رسایی بود که در این دوران به دفاع از صوفیه برآمد. و دو کتاب معروف او، المنقذ من الضلال و احیاء علوم الدین، تأثیر فراوانی در ترویج تصوف داشتند. عرفان او با وجود رنگ نو افلاطونی، هم چنان اسلامی و زاهدانه است، برادر او احمد غزالی (م، ۵۲۰) در کار تصوف عملی است و شاگردش عین القضاة همدانی (۴۹۲ ـ ۵۲۵) است. (صاحب کتابهای تمهیدات و زبدة الحقایق) نوشته‌های او سرانجامی هم چون منصور حلاج بر بالای دار و در درون آتش برای او رقم زد.

در دو قرن چهارم و پنجم، فارابی و اخوان الصفا سعی در نزدیکی عقل و شریعت داشتند و ابن سینا نیز حکمت شرقی خود را در کتاب الاشارات و التنبیهات مبنای تلفیق فلسفه و عرفان قرار داد. اهل تصوف نیز از این همه بهره بردند. در قرن ۶ ابن فارض مصری (۵۴۶ ـ ۶۳۲) و پس از او محیی الدین ابن عربی (م، ۶۳۸) می‌درخشند که عرفان نظری، در این نظام خود را مدیون اوست. او در آثارش همانند الفتوحات المکیه و فصوص الحکم و... عرفان را به نوعی فلسفه تبدیل می‌کند و وحدت وجود را به خوبی تقریر و تبیین می‌نماید و تصوف را تتبه، خالق و تخلق به اخلاق الله معرفی می‌کند.

هـ. مرحله شرح و تعلیم

در این مرحله آثار گذشتگان به طور مبسوط شرح و تفسیر شده است. از آغاز قرن هفتم این موج فراگیر می‌شود، صدر الدین قونوی (م، ۶۷۷)، جلال الدین موسوی (۶۰۴ ـ ۶۷۲)، فخر الدین عراقی (۶۸۸)، سعید الدین فرغانی (م، حدود ۷۰۰) با اثر بزرگ خود به نام مشارق الدراری، عبدالرزاق کاشانی (م، ۷۳۶) و داود بن محمود بن محمد رومی قیصری (م، ۷۵۱) شارح بزرگ فصوص الحکم ابن عربی در ترویج عرفان نظری نقش اساسی دارند. سید حیدر آملی (م، ۷۸۷) عارف نامدار شیعی نیز از بزرگان این عصر می‌باشد، بسیاری از آثار بزرگ تصوف و عرفان نظری و عرفان عملی در این دوره نگاشته شده است. تمهید القواعد از صائن الدین علی ابن محمد الترکه اصفهانی (م، ۸۳۵)، نفحات الانس از عبدالرحمان جامی (۸۱۲ ـ ۸۹۸) گلشن راز شیخ محمود شبستری (م، حدود ۷۲۰)، الانسان الکامل از عزیز الدین نسفی و... .

از قرن دهم هجری به بعد، عرفان به شکل دیگری در می‌آید. بزرگان صوفیه، برجستگی گذشتگان را ندارند و نیز عرفایی یافت می‌شوند که داخل در سلسله‌های رسمی تصوف نیستند، مانند صدر المتالهین شیرازی (م، ۱۰۵۰)، فیض کاشانی (م، ۱۰۹۱)، قاضی سعید قمی (م، ۱۱۰۳).[۴]

پانویس

  1. قاسم غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ص ۴۵.
  2. علی دشتی، در دیار صوفیان، چاپ جاویدان، ص ۹.
  3. عمید زنجانی، تاریخ تصوف، ص۱۵۹.

منابع